رفتن به محتوای اصلی

اتحاد نا مقدس* رنگارنگ برعلیه جنبش سبز
19.12.2009 - 15:28

میهن ما امروزه شرایط بسیار حساسی را میگذراند. جنبش سبز مردم ما نه تنها امید به آینده را درمردم خودمان زنده کرده بلکه نگاه نگران و امید بشریت صلح دوست وآزادیخواه جهان و منطقه را نیز بخود معطوف کرده است. این جنبش برای میهنمان اهمیتی دوران ساز و برای مردم منطقه، دنیای اسلام و حتی کل جهان اهمیتی بس تأثیر گذارنده دارد. اهمیت دوران ساز آن برای میهنمان در این است که این جنش میرود تا ازسطح عرصه سیاسی گذر کرده با خیش بنیاد ساز خود به درون و عمقِ فرهنگ، رفتار و اخلاق اجتماعی و نگرش دینی ما رفته و آنرا زیرو رو کند. شاید این نخستین بار در تاریخ جنبش های اجتماعی و سیاسی جهان است که یک جنبش سیاسی ـ اجتماعی وظیفه همزمان تغیرات فرهنگی ـ مدنی، اخلاقی و دینی را با وظیفه تغیرات سیاسی با هم در می آمیزد. اهمیت خود ویژه جامعه شناختی تاریخی و سیاسی این نکته بیش از آن است که در بضاعت این نوشتار و نگارنده آن باشد.

رژیم کودتا برای خنثی کردن جنبش سبز به هر آنچه استفاده و سوء استفاده شدنی بود دست یازید تا این جنبش را خفه کند. رژیم حاکم، جمهوریت نظام را، مدتها بود، اگر اصولاً چنین جمهوریتی هم وجود داشته بوده است، حذف و اسلامیت آنرا نیز تا حد چاه جمکران تقلیل داده بود و آنچه را که به سوء مصرف کامل نرسانده بود جایگاه و نام رهبر انقلاب بود که با پاره کردن عکس وی، برای بهانه سازی سیاسی و پرونده سازی قضائی به مصرف رسانید. رژیم حاکم مقدسات دینی و مذهبی و احساسات ملی مردم را به بازی گرفت تا به استبداد خشن خود بنام دین و ملت هاله تقدس دینی و مشروعیت ملی دهد. از هاله تقدس دینی اش خاطره هاله نور آن برسر رئیس جمهورش و از مشروعیت ملی اش انتخابات شامورتی بازانه و ننگ کهرزیک هایش باقی مانده است. برای اثبات این گزاره ها هیچ دلیل و استدلالی لازم نیست زیرا مردم با چشم خود شاهد بوده و با پوست و گوشت خود تقلب و فساد و استبداد را احساس کرده اند. آنچه نگارنده ، دراین نوشتار بر واکاوی و تحلیل آنست نه توضیح این واضحاتست که در اطراف آن بحثی نیست بلکه طرح این گمانه است که امروز رژیم کودتا، ارتجاع منطقه، افراطیون اسرائیلی، نومحافظه کاران جهان غرب، روسیه و چین و سرانجام سلطنت طبان شکست خورده و بقایای چپ سنتی و کمونیستی در اتحادی نامقدس برعلیه جنبش سبز همسو گردیده اند. این همسوئی چقدر طراحی شده یا چقدر تلویحی و با ایماء و اشاره ی دیپلماتیک است ، نگارنده ادعای دانستن آنرا ندارد ولی نگاهی قدری عمیقتر به سیر رویدادها، واقعیت این ادعا را در عمل نشان میدهد هر چند ممکن است این ادعا مُهمَل و پارادکسال بنظر آید. ولی تمامی نیروهای فوق، بزرگترین بازندگان در پیروزی جنبش سبز مردم ایرانند و لذا تعجبی ندارد که اگر همه این نیروها برنامه ریزی شده و یا اتوماتیک و بر حسب غریزه سیاسی کوششهای خود را علیه آن هماهنگ کنند.

با اشاره ائی خلاصه به نگاه و مواضع نومحافظه کاران غربی و چین و روسیه وارتجاع منطقه و اسرائیل آغاز میکنم و بعد به انگیزه سلطنت طلبان و چپ سنتی و کمونیستی و رژیم با این همسوئی میپردازم.

اگر گفته شود که اسرائیل طی موجودیت پنجاه و پنج ساله خود بعنوان دولت، تا این اندازه که از داشتن دشمنی مثل احمدی نژاد سود برده است هرگز از دوستی هیچ دوستی بهره نگرفته و در خواب هم نمی دیده بهره برد، بهیچ روی اغراق نیست. انکارِ هولوکاست، هولوکاستی که در دنیای امروز، به نشان و نماد ضدیت با نژاد پرستی و آنتی سمیتیسم و بربریت فاشیستی تبدیل شده است، تهدید های احمدی نژاد، الدُرُم بُلدرُم های ابلهانه او در زمینه تکنولوژی هسته ائی و تهدیدات تلویحی اتمی اش، نمایشات نظامی و آزمایش های موشکی اش همه و همه، آن بهانه های لازمی هستند که اسرائیل بدانها نیازمند است تا بتواند همسو نگری و احساس همدردی دنیا را بسوی خود برگرداند. در پرتو این فضای سیاسی آفریده شده از طرف باند احمدی نژاد است که اسرائیل سیاست خود را درمنطقه پیش می بَرَد. محور این سیاست ترساندن دول عربی از خطر ایران و جایگزین کردن ایران اسلامی در مقام دشمن بزرگ اعراب بجای خود است.

به برکت تهدیدات احمدی نژاد و ایجاد رابطه نزدیک او با حماس و حزب الله و کمک بی دریغ و همه جانبه او بدانها، برحقوق تاریخی فلسطینیها همان رفته است که بر اسلام و روحانیت در ایران ما. نه اسلام و نه روحانیت ما نمیتوانست دشمنی کارا تر از این دولت اسلامی جمکران نژاد علیه خود و اسلام به خود ببیند. پس، اسرائیل و بازهای «لیکود و شاس، دو جریان افراطی حاکم در اسرائیل» سیاسی آن باید دیوانه باشند که از روی کار آمدن یک دولت مستقل ملی بر اساس آرمانهای سبز در ایران خوشحال باشند. عقاب های اسرائیل باید دیوانه باشد تا با تمام قوا از همین رژیم، پنهانی دفاع نکرده و با این دفاع و کمک به ماندگارتر کردن آن، زمینه را برای به قدرت رساندن بدیل مورد نظر خود فراهم نسازند. گزینه و بدیل اسرائیلیها و غربِ نو محافظه کار، بجای حکومت سبز در ایران جز استقرار یک حکومت مطیع و ضعیف نیست. گزینه آنها جززمینه سازی برای یک حکومت تحمیلی که نتیجه به استیصال کشاندن مردم از دست رژیم حاکم کنونی است چه میتواند باشد؟ حکومتی که نه از دل جنبش مردم بلکه با توطئه نظامی، بصورت بمیدان آوردن یک کودتا یا حمله نظامی و یا توطئه های دیگر که غیر قابل پیش بینی میتواند باشد، میباشد. مثلاً، در این راه چه طرحی بهتر از این است که با یک کودتای نظامی علنی از «موضع دفاع از نظام» علیه جنبش سبز، راه را برای بدیل و گزینه ی واقعی خود آماده سازند. تنها در چنین شرایطی است که نیروهای مورد پسند غرب و اسرائیل و متحدین داخلی آنان چون فرشته نجات و به خونخواهی جنبش سبز و همه جنبش های پیش از آن میتوانندعلیه استبداد و کودتا بمیدان آیند و قدرت را در دست گیرند. برای اسرائیل و متحدینش چه بهتر از این، که بجای حکومتی مقتدر، قانونگرا، اخلاقمند و برخودار از حمایت مردم در داخل و نیروهای صلح دوست و ترقی خواه درخارج، حکومتی ضعیف، متکی به حمایت خارج و نومحافظه کاران غربی و لرزان در میهن ما بر سر کار بیاید. این بدیلِ حکومتی مورد نظرِ نو محافظه کاران غرب و عقاب های اسرائیل، در بلند مدت، حکومت ورشکسته فعلی ایران نمیتواند باشد.

اما رژیم و، مورد اتهام ترین بخش دستگاه حاکمه آن، نیز دلایل خود را برای شرکت در این بازی سیاسی دارد. اولاً، بخشهائی در درون ساختار قدرت حاکم، معامله با غرب و لیکود و شاسِ اسرائیل و سلطنت و حتی ابلیس را هم بر واگذاری قدرت به مردم و جنبش سبزآنان ترجیح میدهند. به این دلیل ساده که این جناح از حاکمیت اسلامی با غرب، اسرائیل و سلطنت طلبان و حاشیه های سیاسی هردوی آنان میتوانند معامله و بده بستان کنند ولی با جنبش حق طلبانه سبز مردمی نه! و از سوی دیگر این اتحاد نامقدس، میتواند برای معامله و امتیاز گیری روی آنان، حاکمیت جمکرانی، حساب کند ولی روی حکومت برآمده از جنبش سبزنه! بخشهائی ازسپاه، بسیج نیروهای امنیتی و ارتش و بخشهائی از بوروکراسی مرتبط به ولی فقیه و روحانیت حکومتی که به مالک الرقاب مملکت تبدیل شده و میلیاردها میلیارد دزدیده است، شاید آماده ترین نیروهائی باشند که ترجیح میدهند با طرفهای خارجی به تعامل برسند تا با مردم خود. برای این جریانها اعتقادی وآرمانی باقی نمانده است جز فرار از مجازات و نجات غنایم میلیاردی این سه دهه.

هرچند تاکتیک رژیم در حال حاضر چسباندن اتیکت سلطنتی و یا کمونیستی و اسرائیلی به جنبش سبز است ولی این اتهام زنی ها به جنبشِ سبز جز آدرس غلط دادن به مردم چیز دیگری نیست. رژیم با ارائه کمک تدارکاتی پنهانی به جریانهای سلطنتی و چپ کمونیستی بر علیه و یا برای مصادره جنبش سبز، بویژه در خارج کشور که دست باز تری دارد، تلاش میکند از یکسو آنها را تحت کنترل خود درآورد و از سوی دیگربا تحمیل اهداف پنهانکارانه و توطعه آمیزانه خود، آنها را بر جنبش سبز سوار کرده و از آنها برای زشت نمائی جنبش سبز، تابلو سازی کند. همزمان با این رویکرد تاکتیکی رژیم میکوشد، در برابر جنبش سبز، جبهه ی جدیدی مرکب از نیروهای پیش گفته بگشاید که هم انرژی آنهارا بگیرد و هم، بخشی از ارُتُدکسهای سبز را به فاصله گیری، از آن نیروهایئ که با انگیزه های سالم ملی و یا تاریخی، فارغ از دلبستگی خاص به اسلامیت جنبش سبز بدان پیوسته اند بکشاند و یا در صورت امکان آنها را رو درروی همدیگر قرار دهد.

استدلالی که برای حمایت نومحافظه کاران غربی و ارتجاع منطقه از این حکومت بعنوان حکومتی محلل و نه پایدار، میتواند به کار رود تقریباً همان است که برای اسرائیل بکار برده شد.

چین و روسیه و حتی ترکیه و پاکستان و دوبی نیز از این حکومت آنچان سود برده و امتیازات خیال انگیزانه برده اند که این پرنده تخم طلائی را حاضر نیستند به آسانی با همه پرندگان عالم عوض کنند و تبعاً خواهند کوشید تا آخرین دقیقه ی تاریخ مصرف آن از آن سود برند. ولی اینان نیز آنقدر ابله نیستند تا تاریخ مصرف این رژیم را نبینند ولی همه اینها سودشان در آنچنان رفتار و حرکت سیاسی ائی است که با حمایت هرچه بیشتر از این رژیم و کمک به آن در خفه کردن جنبش سبز برای روی کار آمدن حکومتی ضعیف و امتیاز ده از پس این حکومت، زمینه سازی کنند.

نفع ارتجاع منطقه تنها در استقرار یک حکومت فاقد پایه اجتماعی و ضعیف در ایران نیست بلکه ترس او نیز از یک حکومت دموکراتیک و الگو شونده در ایران، برای مردم خود نیز هست. حکومتی که وسوسه دموکراسی خواهی را در ملل منطقه برانگیزد.

خلاصه این استدلال این است که هیچیک از دولتها و نیروهای فوق الذکر بهیچوجه سودی درروی کار آمدن یک حکومت قوی، ملی و بر آمده از اراده مردم که از حمایت نیروهای مترقی منطقه برخوردار باشد ندارند لذا طبیعی ترین رویکرد برای آنان رویکردی است که با حفظ این حکومت و سرکوب جنبش سبز بدست آن، هم خطر جنبش سبز را برای خود برطرف کنند و هم بدست آن و خرابکاریهایش، زمینه روی کار آمدن یک حکومت لرزان ووابسته را فراهم سازند. حکومتی که حاصل زدو بندِ بخشهائی از همین رژیم و نیروهای برون مرزی بالقوه متعامل با آن خواهد بود که نیروهای سلطنت طلب افراطی، و چپ کمونیستی، بخشهای حاشیه ائی و بینا بین ایندو بخشی از این تعامل اتحاد نامقدس پیش گفته خواهند بود.

این توضیح را لازم میدانم که غرض از تأکید بر نام بردن از نومحافظه کاران غربی و عقاب های اسرائیلی، تمیز آنان از بقیه نیروهائی در غرب و اسرائیل است که چنین نگاهی به رویدادهای ایران ندارند و از آنجمله است رویکرد دولت برک اوباما( تا آنجا که به داوری کنونی نگارنده این سطور مربوط میشود) و در اسرائیل هم همه مثل حزب لیکود و شاس به قضیه ایران نمینگرند .

تا مقطع انتخابات و فراروئی جنبش سبز، با توجه به اینکه کلاً حاکمیت فعلی نمیتوانست در ستیز در درون و جنگ جدل با بیرون بلند مدت تر ازاینکه بوده است باشد ـ امری که خود انتخابات هم آنرا نشان دادـ بازگشت سلطنت طلبان و یا مشروطه خواهان به قدرت به رهبری شاهزاده رضا پهلوی، استقرار یک نظام دیکتاتوری عریان نظامی با رویکردهای سکولار و یا برخی حالات بینابینی، از جمله گزینه هائی بودند که تاریخ در برابر میهن ما قرار داده بود. با نتیجه غیر قابل انتظار انتخابات، شرکت هشتاد و شش درصدی مردم در این انتخابات، ایستادگی موسوی و کروبی بر پیمانشان با مردم، رقابتی و مطالباتی کردن انتخابات و.. ، جنبش سبزی متولد شد که آن دو گزینه پیش گفته را از دستور روز تاریخی تحول سیاسی در میهن ما حذف کرد و شاید برای همیشه هم. لذا، ظهور جنبشِ سبز تنها به معنی ورشکستگی نظام حاکم نبود، که از آن غافلگیر شد و در این غافلگیری همچنان دست و پا میزند، بلکه بمعنی برباد رفتن آرزوهای نیروهای نوستالژیک سلطنت طلب و سایر مدعیان قدرت در ایران نیز بود. جنبش سبز نشان داد که وطن وآرزوهای خوب دموکراتیک، تا آنجا برای آنان معتبر بوده و هست که رسالت انحصاری این دموکراتیزاسیون و آزاد سازی وطن به آنها واگذارشود والی و به قول یک مثل عامیانه: دیگی که برای من نجوشد، بگذار سرِ سگ در آن بجوشد!

تا مقطع انتخابات برای بسیاری از نیروهای ملی گسیخته از چپ و اسلام سیاسی نیز گزینه بازگشت مجدد پادشاهی، بعنوان یک رهیافت تاریخی و سیاسی از بحران، مطرح بود و برای آن دلایل کمی هم وجود نداشت زیرا در کشوری که سنتهای پارلمانی ضعیف، احزاب سیاسی معتقد به دموکراسی نایاب، از نهاد های مدنی و مطالباتی صنفی و سنت رسانه ائی آزاد خبری نیست و دستگاه قضائی مستقل و یک بخش خصوصی مولد و نیرومند بعنوان یک پیش زمینه وجود و حضورِ مادیِ یک طبقه متوسط (نه طبقه متوسط بمعنای فرهنگی و رفتاری) وجود ندارد استقرار یک جمهوری، حتی اگر با یک رئیس جمهور خوب هم شروع شود خیلی سریع به یک دیکتاتوری الیگارشیک و نظامی ختم خواهد شد. لذا در چنین شرایط مفروضی وجود یک رژیم پادشاهی مشروطه، با پادشاهی مثل رضا پهلوی واقعاً میتوانست یک حد متوسط بالائی از موازین دموکراسی را در نظام سیاسی مملکت تضمین واحتمال حضورفعال سپاهیان و امنیتی ها را ساختار سیاسی مملکت منتفی سازد.

ولی جنبش سبزِراه امید بعلت بیدار کردن و بمیدان کشاندن فرهیخته ترین بخش مدنی جامعه و آنهم، در «رأس» جنبش مطلباتی و ملیِ مردم، همه آن دلایل پیشین را منتفی ساخت. مهم نیست که این جنبش سبز در خیابان ها، الله اکبر میگوید و یا، یا حسین میر حسین. مهم اینست که این جنبش جنبشی «خیابانی» است و نه جنبشی در درون دهلیزهای ساختار مسلط قدرت سیاسی و نظام حقوقی آن، و ازهمه مهمتر اینکه طبقه متوسط فرهنگی، اوانگارد و نیروی راهبردی آنرا تشکیل میدهد. موسوی و کروبی نیز نشان داده اند که نه در پس این جنبش بلکه در پیشاپیش آن قرار دارند. این، جسارت سیاسی آنان و پایمردی اشان در ایستادگی بر وعده ائی که به رأی دهندگان خود داده بودند بود که به ملت اعتماد بنفس و جرئت داد تا به خیابانها بیایند و اینک قریب 6 ماه از سخنرانی معروف رهبر که با صدای بلند و تهدید آمیز گفت: «من تسلیم این بدعتهای خیابانی نمیشوم ... » گذشته است و پیکار مردم برای پذیراندن اراده خیابانی خود به خداوندگاران قدرت همچنان خروشان ، شکوهمند وطوفنده ادامه دارد. این، نفسِ بدعت اعتراضات خیابانی است که معنای جامعه شناختی تاریخی و بارِ سیاسی و تحول ساز دارد و نه اینکه جمعیت خیابانی چه شعارهائی بدهند. درست از این روست که بمیدان آمدن مردم در تاسوعا و عاشورای پیش روی،« حتی و فقط حتی!» اگر با قمه زنی هم به خیابان بیایند معنایئ جز حرکت برای دموکراسی، معنای دیگری ندارد مشروط بر اینکه فاصله سبز خود را با رنگ سیاه رژیم مشخص کنند.

پس ازپیدایش و رویش جنبش سبز، یگانه رویکردی که در برابر همه میهن پرستان بشمول سلطنت طلبان باقی ماند حمایت از این جنبش و نه با تعریف و معنای خود ساخته آنچنانی که بخیلان سیاسی و مصادره گران کردند. اپوزیسیون ضد سبز، از مخالفت علنی با آن آغاز و با شعار عبور از موسوی و کروبی ادامه داد.

شدت حرکت تهاجم آمیز و مصادره گرانه جریانهای سلطنت طلب علیه جنبش سبز در همراهی با چپ کمونیستی که اخیراً نسبت به گذشته شدتی هیستریک یافته و عملاً جنبش سبز و پایگاه مردمی آنرا به جای رژیم نشانه رفته است خلاف انتظار بود. این خصومت هیستریک، برای نگارنده این سطور، این پرسش را مطرح کرد که اگر اینان دنبال دموکراسی هستند، اگر در جستجوی اقتدارملی هستند ومسئله آنها نه تصرف ِصِرف قدرت بلکه نیل به این دو است پس حمایت بی غل و غش از جنبش سبز و سران آن باید گام نخست و قابل انتظار آنها در این راستا باشد. حتی از منظر طرفداری از استقرار مجدد رژیم پادشاهی هم بنفع نیروهای هوادار سلطنت بود تا با در آمیختن با جنبش همگانی سبز و پذیرش اینکه، این جنبش با اهداف محدود خود در فضای بسته سیاسی در چهارچوب نظام حرکت میکند، مرزهای آن را رعایت کنند و رهبری موسوی و کروبی را حداقل در این مرحله از پیکار بپذیرند. بجای اتخاذ رویکرد حمایت شفاف از سبز، سلطنت طلبان و چپ کمونیستیِ و نیروهای حاشیه ائی متحدِ آنان به راه انکار ریشه ها و بستر های جنبش سبز که در جریان انتخابات ریاست جمهوری اخیر و برآمدن دولت کودتا ریشه یافته و آفریده شده بود افتاده و فقط در برخی موارد، رنگ بدون مضمون و محتوای آنرا عاریه کردند تا خود مدعی متولی گری آن شوند. البته در اینجا بیجا نیست در اشاره به فعالیت های خارج کشوری به رفتار دفعیِ و حذفی، خودی و غیر خودی گرایانه ی کسانی مثل آقای گنجی هم اشاره شود.

متأسفانه چنین بنظر میرسد که کسانی مثل آقای گنجی بی میل نیستند تا با هل دادن این جریان ها و سایرِ جریانهای دگراندیش به جبهه ی مقابل سبز، برای خود حقانیتی بیش از آن که سزاوار آنند و فضای سیاسی ای وسیعتر از آنچه درخور آنهاست برای خود بیافرینند.

اشتباه سلطنت طلبان که، یا از طمع و چشمداشت به تمامی قدرت، در دیگ خطای استراتژیک و فاحش سیاسی گرفتار آمدند و یا از ناشی گری و کج فهمی سیاسی و یا مشغول بودن به زد و بند با نیروهای برون مرزی و امید زیاد به آنان بستن، میتواند از این ناشی شده باشد که اینها میتوانستند بدون ادعای ویژه ائی و قدری فروتنانه، به این جنبش بپیوندند بدون اینکه با تحمیل عَلَم و کُتَل و شعار های ساختار شکنانه ی خود به آن، حساسیتی برانگیزند. جنبش سبز ملک طلق کسی نیست و کسی نه میتواند کسی را از آن براند و یااز آن به بیرون پرتاب کند و نه میتواند حق پیوستن به آنرا از نیروئی بگیرد. چنین تلاشی جز رفتاری غیر دموکراتیک که از نگاه مردم پنهان نمیماند و پاسخ داده میشد، نمیتوانست معنای دیگری داشته باشد. طرافداری بی غل و غش از دموکراسی از همه می طلبید و میطلبد که به این جنبش بپیوندند و سعی در تعمیق «منطقی» آن کنند. فقط از طریق مشارکت فعال در این جنبش است که هر نیروئی میتواند برای فردای سیاسی خود سرمایه گذاری کند. کوشش برای تحمیل شعار های ساختار شکنانه، رادیکالیزه کردن مصنوعی آن به امید زمین خوردن سرانش و بالا کردن علم و کتل سلطنتی و یا علم و کتل های دیگر بر علیه رژیم تنها کاری که کرد و میکند، کمک به زمینه چینی برای تشدید فشار بر فعالین سبز درونمرزی و هیجان آفرینی بی پشتوانه ایست که هزینه را برای فعالین سبز بالا میبرد. ازاین بد تر تخریب رهبری جنبش سبز است.

مجموعه رفتار سلطنت طلبان این را به ذهن متبادر میکند که این جریان دست در دست نیروهای خارجی، موفقیت خود را در ادامه حکومت فعلی و شکست جنبش سبز میدانند. حرکت های شانزده آذر این نیروها در سراسر اروپا، بیانیه شانزده آذرِ شاهزاده رضا پهلوی دایر به ضرورت عبور از کلیت رژیم و منظومه ایران ستائی و کهن گرائی تاریخی آن، که در شرایطی که جز دعوت به اعتراض در این روز نمادین چیز دیگری را نمیطلبید و مصاحبه هفدهم دسامبرِ وی با بی بی سی و گریز آشکارش از حمایت صریح از رهبری مردمی و خودِ جنبش سبز و طفره ایشان از نقد صریح استبداد رژیم پدرشان، متأسفانه گواه اینست که وی نگاهش نه به حمایت مردم، مردمی که امروز پشت سر موسوی و کروبی ایستاده اند، بلکه به جای دیگری است!

در پیش پایانِ این نوشتار اولاً باید اضافه کنم که هستند هنوز نیروهائی که در میانه این میدان خیر و شر، شرافت و بی شرافتی، در میانه ایستاده اند و به محاسبه این مشغولند که این نبرد «که» بر«که» بسود چه طرف تمام خواهد شد. مردم حساب این گونه ملاحظات فرصت طلبانه را نگه میدارند. زمان برای جهت گیری رو به اتمام است و آنها که هنوز هم که هنوز است نسبت به نامشروعیتی این رژیم، تقلب انتخاباتی و خیانت آن به ملت ازخود تردیدِ حسابگرانه و اپورتونیستی نشان میدهند جایشان نه در کنار ملت بلکه در کنار رژیم کودتا و حامیان آن است.

دوماً، تا انجا که به نیروهای اپوزیسیونِ مخالفِ جنبشِ سبز مربوط میشود اینهااسی و دوسال برای آزمون دهی خود، وقت داشته اند و امروز وضعی بهتر از سی ودو سال پیش ندارند لذا بهتر است میدان را به دیگران واگذار کنند.

مردم حق دارند تا برای کسی مثل آیت الله احمد خاتمی که پیه انداخته شدن طناب دار عدالت مردم را بر گردن خویش، به تن خود جسورانه مالیده و همچنان از کودتا و کودتا گران حمایت میکند، احترام بیشتری قائل شوند تا آنها که مذبذبانه در این میانه بین حق و ناحق، مانور چپ و راست میدهند.

جنبش سبز به تاسوعا و عاشورای سبز نزدیک میشود و 22 بهمن نیز در راهست. این دو مناسبت میتواند به توده ائی شدن هر چه بیشتر جنبش سبز بیانجامد و این جنبش را شکست ناپذیر تر کند. بموازات این توده ائی شدنِ جنبش، توطئه از داخل و خارج علیه آن شدت میگیرد. اعتراض کنندگان حرفه ائی چپ کمونیستی و سلطنت طلب و بیزنس مَن های سیاسی، متاسفانه تا حدِ بسیار زیادی کنترل فضای سیاسی خارج کشور را در دست خود گرفته اند و در پشت سر آنها لوژیستیک( دستگاه تدارکاتی پشت جبهه) دستگاه های اطلاعاتی رژیم قرار دارد که به نام آنها خط خود را پیش میبرد. این جریانها همه در یک ملتقای ضد سبز بر هم، همپوش میشوند و بموازات آن جدال دردرون ساختار قدرت برای دستگیری رهبران جنبش، تبدیل کودتای مخملی به کودتای رسمی نظامی، اِعمال حکومت نظامی کامل تا مرز تعطیل همه کشور برای چند روز و تمدید ادواری زمان حکومت نظامی و برقراری منع عبور و مرور کامل نیز بالا گرفته است. در مرکز همه ی اینها، زمینه چینی برای دستگیری موسوی و کروبی قرار دارد. آنچه رژیم را در این زمینه با مشکل روبرو ساخته است اینست که رژیم نمیتواند چگونگی عکس العمل مردم و شدت آنرا ارزیابی کند ولی در صورت اتفاق چنین عملی نه از طوفان، از سونامی سیاسی میتوان سخن راند! اگر پیش بینی های ابلهانه رژیم از آغازِ این جنبش درست بوده است، او باید انتظار داشته باشد تا در این مورد هم پیش بینی هایش درست از آب درآید ولی هی هات!

آنکه ناموخت از گذشت روزگار

هیچ ناموزد زهیچ آموزگار

این نوشتار تا فردای بیست و دوم بهمن ادامه خواهد یافت

حبیب تبریزیان

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.