رفتن به محتوای اصلی

چرایی تداوم دولت بحران‌ساز احمدی‌نژاد از سال ۸۴ تا ۹۲
07.08.2013 - 20:09

نتایج انتخابات ۹۲ به هستۀ قدرت غافلگیرانه تحمیل شده است. 

طرح پرسش

هدف این جستار مقایسۀ کارنامۀ سیاسی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دولت احمدی‌نژاد (۱۳۸۴-۱۳۹۲) با دولت اصلاح‌طلب خاتمی (۱۳۷۶-۱۳۸۴) و دولت سازندگیِ هاشمی رفسنجانی (۱۳۶۸-۱۳۷۶) نیست، اگرچه انجام این مقایسه‌ها به صورت روشمند برای فهم و تبیین تحولات سیاسی- اجتماعی سه دهۀ گذشته ضروری است. این نوشته پرسش محدودتری دارد: چرا به رغم ناکامی‌هایِ دولت نهم و دهمِ احمدی‌نژاد «هسته اصلی قدرت سیاسی» ۱ به طور تعجب‌برانگیزی با صرف هزینه‌های سهمگین از تداوم دولت او حمایت کرد؟

 

هر دولتی ناکامی‌های ریز و درشت پرشماری دارد ولی ناکامی‌های دولت احمدی‌نژاد بزرگ‌تر از حد قابل پذیرش بود. به‌عنوان نمونه اقتصاد ایران از یک اقتصاد در حال خیز و با رشد بیش از شش درصد در سال به یک اقتصاد پرآشوب و مافیایی و با رشد منفی دو درصد تبدیل شد. از نظر اجتماعی، ایران از جامعه‌ای که در آن تکثر نیروهای اجتماعی تمرین می‌شد و نهادهای میانی و مدنی‌اش در حال تقویت شدن بود به جامعه‌ای تبدیل شد که جامعه مدنی‌ ناامنی دارد و تشکل‌های شفاف آن محدود و به لایه‌های زیرین جامعه رانده شده است. به‌ جای تقویت تکثر و همزیستی میان نیروهای اجتماعی از رویارویی آن‌ها دفاع شد و شعار گوش‌-کر-کن مبارزه با فساد این دولت در شرایطی داده شد که بزرگترین فساد و اختلاس تاریخ ایران در زمان همین دولت اتفاق افتاد. از لحاظ اعتقادات مذهبی در این دوره موعودگرایی شیعه که مبتنی بر ایمان و امید مردم بود به بازی گرفته شد و جای آنرا موعودگرایی خیال پردازانه که عنقریب در حال وقوع است گرفت. تا جائیکه امید به فرج حضرت مهدی‌(ع) با ظهور منجی‌هایِ زمینی یارانه پردازِ مردم سرگشته جابجا و تبلیغ شد.

 

از لحاظ بین‌المللی با پیگیری سیاست‌های تنش‌زا و با طرح شعارهای تحریک‌کننده توسط دولت بیش از چهار قطعنامه علیه ایران تصویب شد و مردم ایران شدیدترین تحریم‌های اقتصادی را در تاریخ تحریم‌های جهان تجربه کردند. از لحاظ اداری و بروکراتیک شایسته‌سالاری در دولت و سازمان‌های کارشناسی، تحت این عنوان که ابزاری غربی و مانع رسیدگی به بهبود اوضاع زندگی مردم است، به بازی گرفته شد و ضعیف گشت. رئیس جمهور رسماً از اینکه دانشجویان دانشگاه‌ها به مبارزه با اساتید لیبرال و سکولار برنمی‌خیزند اظهار تعجب کرد و امنیتی‌ترین فضا را پس از جنگ در دانشگاه‌های ایران ایجاد کردند. اساتید مستقل و مجرب نیز در معرض بازنشستگی زودرس یا محدودیت و ممنوعیت تدریس قرار گرفتند. بزرگ‌ترین سانسور و کنترل بر محصولات فرهنگی (اعم از کتابف نشریات، فیلم، موسیقی…) هم در این دوره ایجاد شد. در دور دوم دولت احمدی‌نژاد نیز بحران اقتصادی با سوء مدیریت دولت و تحریم‌های اقتصادی، جنبۀ سراسری و عمق بیشتری پیدا کرد و تورم را به بالای سی درصد و جوانان بیکار را به بالای بیست و پنج درصد رساند.

 

به رغم تمام این ناکامی‌ها تا وقتی دولت احمدی‌نژاد قصد نفوذ به حوزه اختیارات هسته مرکزی قدرت را نداشت از حمایت بی‌دریغ این هسته برخوردار بود. لذا سؤال این است که چرا هسته قدرت اجازه نداد مجلس از مکانیزم‌های قانونی تغییر این وضعیت مثل طرح عدم کفایت‌ سیاسی رئیس‌جمهور استفاده کند. حتی در انتخابات دور دوم احمدی‌نژاد (۱۳۸۸) که نتایج این انتخابات با اعتراض میلیون‌ها از مردم روبرو شد و ایران را به مدت یکسال با وضعیت آماده‌باش امنیتی روبرو کرد، هسته قدرت بدون کوچکترین مسامحه‌ای جانب حمایت از دولت احمدی‌نژاد را گرفت و با صرف هزینه‌های مادی و معنوی فراوان به جای پاسخگویی به اعتراضات به کنترل و سرکوب آن‌ها پرداخت و تا انتخابات ۹۲ چهار سال جامعه را در وضعیت کنترل‌شده‌ی امنیتی نگاه داشت.

 

چرا این حمایت‌ها از دولت بحران‌ساز و ناکام احمدی‌نژاد تداوم یافت؟ نوشته حاضر این پاسخ ساده‌شده را نمی‌پذیرد که چون مقام رهبری در ابتدا از دولت نهم و دهم حمایت ویژه کرده بودند لاجرم تا پایان دوره‌ی احمدی‌نژاد این حمایت هسته‌ی قدرت تداوم یافت. نقش رهبر در هسته قدرت یکتا است، اما حمایت رهبری به تنهایی پاسخگوی سؤال این نوشته نیست. رهبری از تمام دولت‌های قبلی، وقتی بر سرکار بودند، نیز حمایت کرده بود. سخن این نوشته این است که ما برای پاسخگویی به چرایی تداوم دولت بحران‌ساز و ناکام احمدی‌نژاد به چارچوب تفسیری غیر شخصی‌تر، چندعلتی و پیچیده‌تری نیازمندیم و در این پاسخگویی باید به عملکرد لایه‌ی زیرین حکومت یا هسته قدرت در ایران توجه کرد.

 

بستر برآمدن دولت

 

مناسب است قبل از ارائه چارچوبی برای توضیح تداوم دولت بحران‌ساز احمدی‌نژاد به بستر برآمدن این دولت اشاره‌ای کنیم. این بستر برآمدن به انتخابات شوراهای دوم شهر تهران، دو سال پیش از انتخابات سال ۸۴، بر‌می‌گردد که در آن لیست هواداران احمدی‌نژاد پیروز شد و او را به شهراری تهران انتخاب کرد. این پیروزی برای «هسته اصلی قدرت» که از توانایی جذب آرای مردم (توسط محافظه‌کاران یا اصول‌گرایان) در دوره اصلاحات (۱۳۷۶-۱۳۸۴) ناامید شده بود، روزنۀ امیدی شد. با این پیروزی بود که احمدی‌نژاد دو سال بعد با شعار حمایت از فقرا و مبارزه با فاسدان حکومتی و آوردن پول نفت (که در آن زمان بشکه‌ای بیش از صد و چهل دلار شده بود) از حمایت‌های بی‌دریغ سازمانی و تبلیغاتی هستۀ اصلی قدرت در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری برخوردار شد. در دور اول این انتخابات به رغم نارضایتی مهدی کروبی کاندیدای رقیب احمدی‌نژاد از نتایج انتخابات و در دور دوم انتخابات به رغم نارضایتی هاشمی رفسنجانی از نتایج این انتخابات، احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور دولت نهم شد.

 

دولت احمدی‌نژاد پس از هشت سال فعالیت دولت اصلاحات بر سر کار آمد. با اینکه جامعه با شاخص‌های کلان اقتصادی، پویایی‌های جامعه‌ مدنی و رفع تهدیدات بین‌المللی در دوره اصلاحات روبرو بود، اما در این دوره هسته اصلی قدرت با یک چالش اساسی و غیر قابل دفاع روبرو شد و دولت نهم با عنایت به این چالش بود که بستر ظهور و بروز پیدا کرد و مورد حمایت لایه‌های اصلی هسته قدرت قرار گرفت. در دوره اصلاحات نیروهای جامعه مدنی و دولت اصلاحات نه فقط از پاسخگویی حکومت و از منشاء مردمی حاکمیت در لایۀ رویی حکومت (دولت و قوه مجریه) حمایت می‌کردند بلکه می‌خواستند اجزای لایۀ زیرین حکومت یا هسته اصلی قدرت را نیز به شفافیت و پاسخگویی دعوت کنند. دعوتی که از سوی هستۀ اصلی قدرت با مخالفت شدید روبرو می‌شد. اصلاح‌طلبان در این مبارزۀ مردم‌سالارانه، کار خود را مشروع و منبعث از قانون اساسی و میراث امام خمینی می‌دانستند و محافظه‌کاران (یا اصول‌گرایان) که از حامیان اصلی هسته قدرت بودند این مبارزه اصلاح‌طلبان را مغایر با آموزه‌های اسلامی و توطئه‌ای حمایت شده از خارج علیه انقلاب اسلامی و نظام می‌دیدند. در این چالش مشکل اصلی هسته قدرت و محافظه‌کاران در برابر اصلاح‌طلبان این بود که اصلاح‌طلبان از پشتیبانی آرای مردم در انتخابات متعدد برخوردار بودند. محافظه‌کاران در انتخابات دوم خرداد سال ۷۶، شورای اول شهرها و روستاها، مجلس ششم و دومین دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی در سال ۸۰ نتوانسته بودند آرای حداکثری مردم را به خود جذب کنند تا با اتکا به این حمایت مردم بتوانند در برابر مبارزه برای شفاف‌سازی و پاسخگوطلبی هسته قدرت که از سوی اطلاح‌طلبان پی‌گرفته می‌شد بایستند. امید هستۀ قدرت به پشتیبانی آرای مردم با پیروزی احمدی‌نژاد در انتخابات شورای دوم شهر تهران به‌وجود آمد.۲

 

با این همه برای هسته قدرت مهم نبود که این پیروزی نه با حضور مردم که در اثر یأس مردم نصیب احمدی‌نژاد شده است. پیروزی احمدی‌نژاد در انتخابات شورها در شهر تهران به‌خاطر کسب رأی از اکثر مردم تهران نبود ناشی از عدم مشارکت مردم تهران در این آزادترین انتخابات پس از انقلاب اسلامی بود و در این خلاء عدم مشارکت مردم بود که لیست گروه احمدی‌نژاد با کسب حدود صد و شصت هزار رأی توانست پیروز این انتخابات شود و احمدی‌نژاد به شهرداری تهران راه پیدا کند۳ برای هسته قدرت مهم این بود که پس از شش سال ناکامی محافظه‌کاران بالاخره یک گروه کوچکی از وابستگان به محافظه‌کاران توانسته بودند در انتخاباتی آزاد پیروز شوند. پس از این پیروزی بود که هسته اصلی قدرت به‌جای امیدواری به پیروزی نیروهای سنتی محافظه‌کار (اصول‌گرا) در جذب آرای مردم، به پیروزی نیروی اجتماعی تازه-خیز-برداشته در اطراف احمدی‌نژاد امیدوار شد و دستگاه تبلیغاتی هسته قدرت از حرکت این جمع تحت عنوان حاملان عدالت اجتماعی و وارثان راستین انقلاب حمایت بی‌دریغ کرد. با این همه هنوز این بستر برآمدن دولت که ذکر شد علل تداوم این دولت را در طول هشت سال توضیح نمی‌دهد. پنج عامل زیر حمایت مداوم هسته قدرت را از دولت نهم و دهم توضیح می‌دهد.

 

علل تداوم حمایت از دولت بحران‌ساز

 

اولین عامل، غلبۀ «ناب‌گراییِ به نام دین» در هستۀ اصلی قدرت یا لایۀ زیرین حکومت است. اگرچه رشد جریان‌های فکری ناب‌گرای مذهبی به دهه‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در بین نیروهای اسلامی باز می‌گردد و در پیش‌ و پس از انقلاب اسلامی نیز این جریان میان نیروهای انقلاب حضور حاشیه‌ای داشت، ولی هیچ‌گاه این جریان فکری- سیاسی نتوانسته بود به جریان غالب در هستۀ اصلی قدرت تبدیل شود. اما با پیروزی احمدی‌نژاد هستۀ قدرت در نقد و مخالفت با دوره اصلاحات و اصلاح‌طلبان و دوره سازندگی و حتی دوره دفاع مقدس از گفتمان رایج نقد و بررسی سیاست‌ها و مدیریت‌های رایج فراتر رفته و با تأسی به گفتمان ناب‌گرایی به نقد رادیکال و حتی حذف حاملان گفتمان اصلاحات و سازندگی پرداخت و ناب‌گرایی به گفتمان مسلط هستۀ قدرت تبدیل شد. این ناب‌گرایی در برابر فرایندهای نوسازی، توسعه و پیشرفتِ جوامع جدید و جامعه ایران قرار داشت (البته با رشد علوم تجربی- طبیعی و فناوری متناظر با آن مثل فناوری هسته‌ای مخالفتی نداشت). برابر این گفتمانِ ناب‌گرا همۀ شکست‌ها و بدبختی‌هایی جامعه ایران در دوره سازندگی و اصلاحات (از جمله بی‌بند و باری، فقر، فساد، تبعیض و…) ریشه در تن دادن نیروهای اجتماعی به نسخه‌ها و دستورالعمل‌های نوسازی و توسعه‌ داشت و نیز از دور شدن از اسلام ناب قلمداد می‌شد. از نظر این گفتمان تمام دولت‌های قبلی خصوصاً دولت خاتمی و هاشمی در برابر روندهای نوسازی و مدرنیته‌ی غربی وا داده بودند و راه نجات کشور با روی کار آمدن دولت مکتبی و انقلابی احمدی‌نژاد نه حرکت بر اساس الگوی نوسازی غربی بلکه پیروی از الگوی ناب مکتبی بود. ناب‌گرایان معتقدبودند که با ظهور احمدی‌نژاد وقت آن رسیده است که انقلاب اسلامی از بنیان و اساس تطهیر شود و به شکل اصیل و نابش ارتقا یابد و همه‌ی نیروها و شخصیت‌هایی که پیشرفت و رشد جامعه ایران را در چارچوب الگوهای رایج توسعه پی‌ می‌گیرند نه فقط از دولت و حکومت بلکه از عرصۀ عمومی نیز حذف شوند. و از نیروهای تازه‌نفس انقلابی (هرچند خود و پدرانشان نقشی در انقلاب و جنگ هشت‌ساله نداشتند) که اسیر اندیشه‌‌های غربی نیستند و دلدادۀ اندیشه‌های ناب اسلامی برای پیشرفت‌اند دفاع شود.۴ اگرچه در تبلیغات رسمی مختصات این ایدۀ ناب اسلامی از سوی کسی یا نهادی روشن نمی‌شد ولی به وفور از این عنوان در تبلیغات رسمی در برابر گفتمان‌های ِ رقیب بکار می‌رفت.

 

حمایت هسته اصلی قدرت از دولت احمدی‌نژاد فقط حمایت از یک دولت برآمده از رأی مردم نبود، بلکه پشتیبانی از دولتی بود که می‌توانست حامل الگوی ناب اداره کشور (و بعد اداره جهان) و رشد آن باشد. بنابراین، هسته اصلی قدرت از اقدامات تخریبی این دولت علیه سازمان‌های اداری، نخبگان، کارشناسان، مدیران و اساتید توسعه‌گرا، علوم انسانی و اجتماعی تجربی (از اقتصاد تا جامعه‌شناسی و روانشناسی)، محصولات هنری و فرهنگی سازگار با اندیشه و سبک زندگی مدرن، بی‌دریغ دفاع کرد تا هرچه سریع‌تر نظام و انقلاب از زائده‌های غربی و غیرخودی پالایش شود.

 

به همین دلیل بود که با روی کار آمدن دولت احمدی‌نژاد حمایت‌های هسته قدرت از جریان فکری آیت‌الله مصباح که در دوره اصلاحات و در برابر گفتمان اصلاح‌طلبی رشد کرده بود گسترده‌تر شود و از تشکل سیاسی وابسته به مکتب مصباح، جبهه پایداری (که مدعی پیروی از اندیشه‌های ناب اسلامی در برابر اندیشه‌های فاسد غربی بود)، حمایت شد و فارغ‌التحصیلان این نحلۀ فکری در مواضع کلیدی (خصوصاً فعالیت‌های فرهنگی سپاه و بسیج) گماشته شدند. این حمایت‌ها در حالی انجام شد که در زمان امام خمینی، رهبر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی، با این‌که هنوز امواج انقلاب اسلامی در چارچوب‌های نهادی و قانونمند مستقر نشده بود و جامعه با بزرگترین جنگ و بحران‌های مرزی روبرو بود، این جریان فکری ناب‌گرا در هسته اصلی قدرت حضور تاثیرگذاری نداشت. اتفاقاً امام خمینی در سال‌های آخر عمرشان در هسته اصلی قدرت گرایش مصلحت‌گرایی را در برابر ناب‌گرایی نهادینه کردند. در جریان انقلاب و دهه اول تأسیس نظام که شرایط اجتماعی برای ناب‌گرایی مذهبی آماده‌تر بود جریان فکری ناب‌گرای امثال آیت الله مصباح حضور و نقشی جدی در هسته قدرت و عرصه عمومی نداشت. این غلبه ناب‌گرایی یکی از علل حمایت هسته اصلی قدرت از دولت احمدی نژاد (که حامل این ناب‌گرایی محسوب می‌شد) بود.

 

عامل دوم که در ارتباط تنگاتنگ با عامل اول است پشت کردن دولت نهم و دهم به برنامه‌های مصوب توسعه و سند چشم‌انداز بود. این دولت به‌جای پیروی از برنامه‌های توسعه و سند چشم‌انداز از عنوان الگوی پیشرفت اسلامی- ایرانی (که هنوز مختصات دقیق آن روشن نبود) که مورد حمایت ناب‌گرایان هسته قدرت بود حمایت لفظی می‌کرد. ناب‌گرایان و حامیان دولت احمدی‌نژاد سندهای توسعه‌ای گذشته را محصول نخبگان و کارشناسان واداده در برابر غرب می‌دانستند و مدیریت و هدایت کلان منابع کشور را بر اساس ترجیحات شخصی و توافقات محفلی سامان می‌دادند. این «مدیریت هیئتی» در حالی انجام شد که جزئیات الگوی پیشرفت اسلامی- ایرانی برای کارشناسان و نخبگان عرصه عمومیِ جامعه روشن نشده و سندی قانونی بر اساس این الگو تهیه نشده بود. تنها در دوره دوم دولت احمدی‌نژاد بود که با پیگیری هسته قدرت سعی شد از نشست‌های فکری دربارۀ الگوی پیشرفت اسلامی- ایرانی دفاع شود و محصولات این نشست‌ها هنوز خام و پردازش‌نشده است.۵ با این همه بر اساس آنچه دولت احمدی‌نژاد در عمل در برابر الگوی مصوب برنامه‌های توسعه و سند چشم‌انداز در دستور کار قرار داده است می‌توان الگویِ حکمرانی متولیانه و امنیتیِ حکومت را با ویژگی‌های زیر شناسایی کرد. در عمل به جای پیشرفت، بحران‌های متعدد برای جامعه ایجاد کرد.

 

از رفتار دولت و هسته‌ی قدرت چنین برمی‌آید که باور دارد: برنامه‌های مصوب توسعه و سند چشم‌انداز قابل تکیه نیستند و می‌توان در عمل آنها را کنار گذاشت؛ کشور در معرض تهدیدات بین‌المللی است و بنابراین از اینکه اغلب ارکان حکومت و هسته قدرت – مثل مصر و پاکستان – در حوزه‌ی نفوذ نظامیان یا سپاه قرار گیرد نباید شرمنده بود؛ این‌که جامعه و ثبات آن به دولت پاسخگو، جامعه مدنی پویا و شهروندان مسئول و صاحب حقوق نیاز دارد حرف بی‌ربطی است؛ دولت مورد تأیید امام زمان می‌تواند جامعه مدنی واقعی را توسط سازماندهی مردم توسط بسیج ایجاد کند؛ این جامعه مدنیِ بسیجی است که اصالت دارد و جامعه مدنی که در دوره اصلاحات با تقویت رسانه‌ها و نهادهای مردم‌بنیاد و مستقل و آزادی اجتماعات و دفاع از حقوق شهروندی پیگیری می‌شد فی‌الواقع پایگاه دشمن را در جامعه ایران تقویت می‌کرد؛ این‌که سامان‌یافتگی جامعه سیاسی ایران به حزب سیاسی نیاز دارد نیز یک حرف مفت غربی است و سپاه با همکاری بسیج و مساجد و هیئت‌های مذهبی می‌تواند جای خالی احزاب را پر کند؛ این‌که جامعه و بنیان‌های اقتصادی آن به بخش خصوصی قانونمند و رقابتی و کارآ نیاز دارد سخنی بی‌ربط و سرمایه‌دارانه و غربی است و با واگذاری پروژه‌های عمرانی و اجرای آن به دست قرارگاه خاتم‌الانبیاء سپاه، بجای بخش خصوصیِ مستقل بخش مطمئن شبه‌حکومتی تقویت می‌شود و این بخش مطمئن می‌تواند بخش خصوصی طفیلی اقتصاد را هدایت کند و اقتصاد ایران را به قله‌های پیشرفت برساند؛ به‌جای فعالیت‌ شفاف شرکت‌های مهندسی حرفه‌ای و بزرگ خصوصی و تعامل میان شرکت‌های پیمانکاری ایرانی و خارجی در انجام پروژه‌های بزرگ عمرانی-فنی و نفتی، می‌توان کار را به به قرارگاه سازندگی سپاه سپرد؛ باید علوم انسانی دانشگاهی را که مروج جهان‌ببینی مادی و الگوهای توسعه و نوسازی غربی است به تدریج ضعیف کرد و به‌جای آن علوم انسانی اسلامی تأسیس کرد. بدین ترتیب در حالی که هنوز مختصاتی از الگوی پیشرفت اسلامی- ایرانی تدوین و تصویب نشده بود در مقام عمل اداره منابع کشور بر اساس باورهای مذکور اداره شد و در واقع دولت احمدی‌نژاد بی‌توجه به فریاد انتقادی کارشناسان و اقتصاددانان صرفا ملاحظات هسته قدرت را در اداره کشور در نظر می‌گرفت. و به همین دلیل، به رغم بحران‌های اقتصادی که با این مدیریت‌های شخصی- امنیتی برای جامعه ایجاد شد، دولت احمدی‌نژاد از حمایت هسته قدرت برخوردار بود. (در اینجا لازم است به نکته‌ای که از بدفهمی جلوگیری می‌کند اشاره شود. نگارنده در حینی که الگویِ رشدِ متولیانه را نقد می‌کند، خود را طرفدار بی‌چون و چرای الگوها و برنامه‌های توسعه سوم و چهارم نمی‌داند. همانطور که می‌دانیم برنامه توسعه سوم از سوی کارشناسان، که به رشد بورژوازی مستغلات انجامید، مورد نقدها قرار گرفته است و برنامه توسعه چهارم به نوعی به این نقدها پاسخ می‌داد. لذا نقد کارشناسانه و عقلانی برنامه‌های توسعه در عرصه عمومی امری ممدوح و قابل دفاع است ولی مشکل در دوره دولت نهم و دهم این بود که برنامه‌های توسعه و سند چشم‌انداز با یک دید تبلیغی و ناب‌گرا بجای نقد مورد نفی و انکار قرار گرفت و به روند رشد و پیشرفت در جامعه ضربۀ اساسی وارد کرد.)

 

عامل سومی که باعث تداوم حمایت از دولت بحران‌ساز نهم و دهم شد، جاذبه نیروهای مردم‌انگیز هوادار دولت احمدی‌نژاد برای هسته قدرت بود. به بیان دیگر در برابر دفاع نیروهای منتقد که از مدنیت و همزیستی همه در جامعه در کنار یکدیگر دفاع می‌کردند هسته قدرت و دولت می‌توانست خود را هوادار توده‌ها و مردم معرفی کند. در جامعه سیاسی ایران ما با دو نیروی سیاسی- اجتماعی سروکار داریم که در سپهرهای مختلف جامعه مؤثر هستند. یک نیرو طرفداران سامان یافتن جامعه است که هوادار تشکل‌یابی در همه عرصه‌ها هستند و آن را به سیاست و تحزب محدود نمی‌کنند. مثلا در عرصه اقتصاد نیز طرفدار شکل‌گیری و قدرت‌یابی صنوف و اتحادیه‌ها هستند. از تشکیل اتحادیه‌های کارگری هم حمایت می‌کنند. در عرصه سیاسی طرفدار تشکل‌یابی، تحزب‌یابی، تفکیک قوا و حاکمیت قانون است. افراد را شهروند و صاحب حقوق و مسؤلیت می‌خواهد و در همه سپهرها از وجود بروکراسی کارا و شفاف حمایت می‌کند. بطور خلاصه این نیرو به لوازم و الزامات دولت- ملت کارآمد مدرن پای‌یند است و از نهادهای واسط میان دولت و ملت ذفاع می‌کند و آن را مهمترین بخش و عنصر تعادل‌بخش جامعه می‌داند.

 

در مقابل این نیرو، نیروهای دیگری هم وجود دارند که مردم را توده‌وار می‌خواهند و حامی ارتباط مستقیم با این توده‌های بی‌شکل‌اند. این نیرو جامعه را پیچیده، متمایز شده و اندام‌وار نمی‌پسندد. این نیرو می‌خواهد مستقیماً به خواسته‌های مردم جواب بدهد و مسقیما از حمایت توده‌های مردم برخوردار باشد. این نیرو دولت را نه منتخب مردم بلکه متولی مردم می‌خواهد و نهادهای واسط، قانون و برورکراسی را محدودکننده‌ی خود می‌داند. در جامعه مدرن نیز وجود رسانه‌های فراگیر و توده‌ای به این هوس مردم‌انگیزی دامن می‌زند. نماد این خواست در دوره اول و دوم دولت احمدی‌نژاد دویدن مردم به دنبال اتومبیل مسئولان بود. این برخورد و این نوع رابطه را در سفرهای استانی (که بیش از سه بار در هر استان تکرار شد و از سوی هسته قدرت مورد حمایت قرار می‌گرفت) نیز شاهد بودیم. اساساً اهمیت سفرهای استانی در شکل‌دهی و تقویت این نوع رابطه مسقیم با مردم بود. چرا این سفرها با تبلیغات مستمر (و بازدهی اقتصادی نامعلوم) ادامه یافت؟ چون هستۀ قدرت این توده‌گرایی را جایگزین خوبی برای مدنیت‌گرایی نیروهای اصلاح‌طلب و منتقد در جامعه می‌دانست و از این لحاظ توده‌گرایی دولت نهم و دهم برای هسته قدرت جذاب بود. این توده‌گرایی با ناب‌گرایی هسته قدرت (در جریان حذف رقیبان) منافاتی نداشت. و لذا به خطاهای این دولت نیز به دیدۀ اغماض نگریسته می‌شد.

 

عامل چهارمی که باعث تداوم حمایت از دولت بحران‌ساز می‌شد، شرایط مساعد بین‌المللی و مالی برای هسته قدرت بود. قیمت نفت به بالای صد دلار رسید و سخنوران حکومتی (بجای کارشناسان) قیمت آن را تا دویست دلار نیز پیش‌بینی می‌کردند. در شرایطی حکومت از درآمد عظیم نفتی و ارزی (بیش از هشتصد میلیارد دلار در طول هشت سال) برخوردار بود که کشورهای غربی با عظیم‌ترین بحرانِ رکود اقتصادی روبرو بودند و آمریکا ضمن این‌که دو دولت دشمن ایران را در همسایگی‌‌اش فروپاشانده بود در بحران عراق و افغانستان (پس از سرنگونی صدام و طالبان) تا خرخره در باتلاق فرو رفته بود. این شرایط مساعد جهانی و مالی به ناب‌گرایان هسته قدرت و دولت احمدی‌نژاد فرصت می‌داد تا در افکار عمومی با تأسی به شعار عظمت‌طلبی هسته‌ای رجزخوانی کنند و بتوانند قطعنامه‌های شورای امنیت علیه ایران را کاغذپاره‌ بنامند. این عظمت‌طلبی وقتی هر شب و روز در صدا و سما تبلیغ می‌شد بر خود‌حق‌‌بینی ناب‌گرایان می‌افزود و به آن‌ها روحیه می‌داد. در نتیجه، به رغم انبوه مشکلات معیشتی که مردم با آن دست به گریبان بودند، هسته قدرت از دولت احمدی‌نژاد دفاع بی‌دریغی می‌کرد. احمدی‌نژاد تا آنجا پیش رفت که گفت برای آن‌که ایران را اداره کنیم باید جهان را نیز مدیریت کنیم.

 

تداوم حمایت‌ها حتی پس از اعتراضات انتخابات ۸۸

 

چهار عامل مذکور حمایت هسته قدرت را از دولت احمدی نژاد توضیح می‌داد. در مقابل این حمایت‌ها، ناکامی‌های این دولت شعاری در جریان انتخابات ۸۸ در افکار عمومی مردم ایران به چشم آمد و خود را در حمایت از کاندیدای رقیب احمدی‌نژاد (میرحسین موسوی) نشان داد. میلیون‌ها نفر به نامزدرقیب احمدی‌نژاد، میرحسین موسوی، رأی دادند و حکومت در کوتاه‌ترین زمان ممکن احمدی‌نژاد را با بیست و چهار میلیون رای (در برابر چهارده میلیون رای موسوی) پیروز اعلام کرد. نحوه مدیریت انتخابات توسط هسته قدرت و شیوه‌ی برگزاری آن و اعلام نتایج میلیون‌ها مردم ناراضی تهران را به اعتراض وا داشت. هسته قدرت می‌توانست با اتخاذ تدابیر کم‌هزینه و با پادرمیانی شخصیت‌های دلسوز کشور به مطالبات جنبش مدنی پاسخ بگوید و انرژی اعتراضی جنبش موسوم به سبز پس از انتخابات را تخلیه کند. اما معترضان خس و خاشاک خوانده شدند و حمایت بی‌دریغ هسته قدرت از دولت احمدی‌نژاد ادامه یافت و مردم معترض با شیوه‌های مختلف و مستمر امنیتی- تبلیغاتی مهار و سرکوب شدند.۶ چهار عامل مذکور بیشتر تداوم حمایت از دولت نهم احمدی‌نژاد را توضیح می‌دهد ولی برای توضیح تداوم حمایت هسته قدرت از دولت دولت دهم پس از بحران سال ۸۸ باید به عامل پنجمی نیز اشاره کرد.

 

اگر به نحوۀ برخورد هسته قدرت با میلیون‌ها مردم معترض در طول سال ۸۸ توجه کنیم متوجه می‌شویم که هسته قدرت پیش از انتخابات ۸۸ فکر می‌کرد در موقعیتی قرار دارد که می‌تواند با تداوم ناب‌گرایی و نفی الگوهای رایج رشد و ادارۀ کشور و برخورداری از حمایت توده‌ها به کار اساسی‌تری نیز دست بزند و برای « جانشینی در نظام» نیز تدابیری بیندیشد. هسته‌ی قدرت می‌خواست محیط سیاسی جامعه از هرگونه شخصیت و منتقد ریشه‌داری در انقلاب و جامعه پاکسازی شود تا برای تثبیت جانشینان مورد نظر هسته قدرت مشکلی وجود نداشته باشد. فرض این بود که با مشارکت میلیونی مردم در انتخابات، دوباره احمدی‌نژاد رئیس جمهور می‌شود و در سایه حمایت میلیونی حامیان دولت می‌توان کلیه افراد و شخصیت‌هایی که ‌شاید در آینده برای هسته قدرت مشکل ساز شوند را از سر راه برداشت. به همین منظور بود که هسته اصلی قدرت از صدور حکم دستگیری بسیاری از اصلاح‌طلبان صادق و شناسنامه‌دار سه روز قبل از انتخابات و چهار روز قبل از اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات دفاع کرده بود. در بعد از ظهر روز رأی‌گیری به دفتر پویش موج سوم در قیطریه با گاز اشک آور حمله شد و پس از وقوع اعتراضات، میرحسین موسوی و مهدی کروبی (و محمد خاتمی) که از شخصیت‌های تراز اول نظام و انقلاب بودند فتنه‌گر خوانده شدند. راه حل‌های آسان و قابل دستیابی که از سوی هاشمی در نماز جمعه مطرح گشت به پشیزی گرفته نشد، هاشمی ساکت فته خوانده شد و لباس شخصی‌ها برای ارعاب به اطراف خانه‌اش فرستاده شدند. بعداً با حمایت هسته قدرت از آیت الله مهدوی کنی هاشمی رفسنجانی از نامزدی ریاست خبرگان کناره گرفت. به اعتراضات نهادها و شخصیت‌های جامعه مدنی نیز کوچک‌ترین توجهی نشد. حتی به اعتراض مراجع تقلید، بیت امام خمینی، روحانیان ریشه‌دار و اصولگرا در حوزه علمیه قم و شهرهای بزرگ نیز عنایتی نشد. به رغم همه این اعتراضات که نظام را در داخل و خارج با بحران و فرسایش اعتبار روبرو کرد، هسته اصلی قدرت از دولت دهم حمایت بی‌دریغ کرد و با هر نیرو و شخصیت منتقدی تحت عنوان عامل فتنه یا ساکت فتنه برخورد شد (البته به نظر می‌رسد هسته قدرت میزان بحران پس از انتخابات را پیش‌بینی نکرده بود و قبل از انتخابات فکر می‌کرد می‌تواند با ریشه‌کن کردن باقی منتقدان آینده نظام و حکومت را بیمه کند).

 

آزمون انتخابات ۹۲

 

با اینکه از دو سال پیش از انتخابات ۹۲ دولت احمدی‌نژاد وارد خطوط قرمز و اختیارات هسته قدرت شده بود، این دولت همچنان فکر می‌کرد که از پایگاه بی‌نظیر مردمی برخوردار است. اما وقتی هسته قدرت برای تعدیل زیاده‌روی‌های دولت احمدی‌نژاد به سپاه و بسیج توصیه‌ کرد که دیگر در سفرهای استانی مردم را برای او بسیج نکنند و دستگاه‌ تبلیغاتی رسمی هم از حامیان احمدی‌نژاد بعنوان جریان انحرافی یاد کرد، دیگر خبری از استقبال‌های مردمی نبود. ولی این اقدامات فقط اقداماتی تنظیمی بود و تا پایان دوره احمدی‌نژاد هسته قدرت اجازه نداد مجلس به خاطر ناکامی‌های متنوع دولت نهم و دهم به دنبال اجرای طرح عدم کفایت سیاسی ریاست جمهوری برود و به رغم همه ناکامی‌های این دولت، هسته قدرت احساس می‌کرد که می‌تواند با برگزاری انتخابات ۹۲ با حضور میلیونی مردم و نتایج تضمین‌شده از شر سوء مدیریت‌های دولت دهم خلاص شود و راه طی شده در دولت نهم و دهم را با کیفیت بیشتر و نیروهای قابل اعتمادتر مکتبی ادامه دهد. به‌عنوان مثال جلیلی کاندیدای ناب‌گرایان بر ایده‌ها و موضع رادیکالش تأکید می‌کند: «ما در صدد خشکاندن ریشه‌های فاسد صهیونیسم، سرمایه‌داری و کمونیسم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفتیم به لطف خداوند بزرگ، نظام‌هایی که بر این سه پایه استوار شده‌اند را نابود کنیم و نظام اسلام رسول الله را در جهان استکبار ترویج نماییم.» این اطمینان خاطر هسته قدرت آنجا روشن‌تر می‌شود که وقتی در جریان ثبت نام نامزدها در انتخابات ۹۲ متوجه شد مردمی که از وضعیت معیشتی و از آینده کشور نگران شده‌‌اند قصد دارند در ابعاد چندده‌میلیونی به هاشمی رفسنجانی رأی بدهند، به خود اجازه داد او را (که شناسنامه انقلاب و نظام بود) توسط شورای نگهبان رد صلاحیت کند.۷

 

با این‌همه رخداد انتخابات ۹۲ آزمون بزرگی برای هسته قدرت بود. برخلاف انتظار این هسته، میلیون‌ها ناراضی به همراه نیروهای خردگرای جامعه مدنی توانستند یک جنبش انتخاباتی غافلگیرکننده و مدنی را در این انتخابات ایجاد کنند و از میان نامزدهای موجود دورترین نامزد به ناب‌گرایان (یعنی حسن روحانی معتقد به عقلانیت و اعتدال) را با اکثریت آرای بیش از هیجده میلیونی در همان دور اول به ساختمان ریاست جمهوری بفرستند و با چهار میلیون رأی به نامزد ناب‌گرایان موجبات غافلگیر شدن هسته قدرت را فراهم کنند. علل وقوع این جنبش انتخاباتی را که واکنش مدنی و مدبرانه مردم و جامعه مدنی در برابر سیاست‌های متوهمانه و غیرمدبرانه ایران‌سوز دولت و حکومت بود در نوشته «تبینن جنبش انتخاباتی ۹۲» (قابل دسترس در سایت‌ها) مورد بررسی قرار داده‌ام.

 

جمع‌بندی

 

برآمدن و تداوم دولت بحران‌ساز احمدی‌نژاد تک‌علتی نبوده است. باید به عوامل و پویایی‌هایی که در درون هسته قدرت (یا لایه زیرین حکومت) در این هشت سال افتاق افتاد (خصوصاً عنصر غلبۀ ناب‌گرایی و تمهید عجولانه مسأله جانشینی که در تاریخ ایران به مسأله بحران جانشینی معروف است) توجه کرد. اگر حمایت‌های هسته قدرت نبود حتی مجلس می‌توانست جلوی سوء تدبیرهای بحران‌ساز دولت نهم و دهم را بگیرد.

 

حمایت مداوم هسته قدرت (یا بخش زیرین حکومت) از دولت احمدی‌نژاد بر توهم و خودشیفتگی این دولت در داشتن حمایت مردمی افزود. این دولت با سوء مدیریت‌های خود در کشور بحران می‌ساخت، ولی بسیج و سپاه در سفرهای استانی بخشی از مردم را برای استقبال از احمدی‌نژاد بسیج می‌کرد و صدا و سیما هم این مراسم را به نمایش می‌گذاشت. بنابراین، دولت نهم و دهم نیز با خیال راحت و بی‌توجه به نارضایتی‌های عمیق مردم، نه از مدیرت ایران که از ضرورت مدیریت جهان سخن می‌گفت. و این در حالی بود که اصول اولیه مدیریت ایران زیر پا گذاشته شده بود. به عنوان مثال در حالی که دولت نهم ودهم در دنیا رجزخوانی می‌کرد و شورای امنیت علیه ایران قطعنامه صادر می‌کرد و بر تحریم‌ها می‌افزود در همان حال دولت نهم و دهم دروازه‌های کشور را بر روی واردات (آنهم از سوی کشور چین) باز کرده بود و به بنیان‌های قدرتِ تولیدی کشور آسیب‌های جدی رسید.

 

وقتی تداوم سوءمدیریت‌های دولت نهم و دهم به همراه تحریم‌های بین‌المللی، اقتصاد و معیشت مردم را با بحران روبرو کرد، خصوصا وقتی درآمد ارزی حکومت (که یکی از عوامل حمایت هسته قدرت از دولت احمدی‌نژاد بود) با کاهش جدی روبرو شد، به تدریج هسته قدرت حمایت‌های بسیج‌کننده خود را از دولت دریغ کرد و دیگر بگم بگم‌های دولت نهم فروغی را در دل‌های مردم نیفروخت، فراخوان‌های متعدد دولت دهم از مردم حتی در ورزشگاه آزادی هم بی‌پاسخ ماند و آنقدر تعداد جمعیت مردم کم بود که رئیس جمهور نتوانست در این مراسم‌ها شرکت کند.۸

 

خطاست که دولت نهم و دهم را دولت فقرا بنامیم (معمولا رفتار رای‌دهندگان در ایران مبتنی بر گرایش‌های طبقاتی نیست). برآمدن و تداوم این دولت بیشتر به خاطر علاقه‌ی هسته قدرت (خصوصا در واکنش عصبی به دوره اصلاحات و سازندگی) بود. وقتی در سال ۹۱ و ۹۲ حمایت سازمانی و تبلیغاتی هسته قدرت از دولت برداشته شد بخش وسیعی از اقشار متوسط و فرودست نیز دولت را تنها گذاشتند. در انتخابات ۹۲ نیز ۷۰ درصد روستاییان به روحانی (که منتقد دولت احمدی‌نژاد و منتقد ناب‌گرایان – همان افراط‌گرایان در زبان روحانی -بود) رای دادند.

 

الگوی حکمرانی و رشد مورد حمایت دولت نهم و دهم و هسته قدرت، الگوی پیشرفت اسلامی- ایرانی نبود، زیرا اساسا هنوز سندی قانونی در این زمینه به تصویب نرسیده و اسناد بالادستی همان سند چشم‌انداز بیست‌ساله و برنامه‌های پنج‌ساله‌ی توسعه است. آنچه در عمل اتفاق افتاد همان‌طور که ذکر شد نوعی الگوی حکمرانی امنیتی (به نام نابگرایی دینی در برابر الگوهای رایج رشد و توسعه و حکمرانی خوب) بود که در ذیل آن یکی از اهداف اصلی حذف نیروهای ریشه‌دار انقلاب، اصلاح‌طلب و منتقد اقتدارگرایی از عرصه سیاست رسمی و عرصه عمومی بود. در عین حال این نوع اداره امنیتی جامعه منافع اقتصادی گروه‌های حامی ناب‌گرایی و توده‌گرایی را در جریان اقتصاد رانتی و پرآشوب این دوره تامین می‌کرد (مطالعه‌ی جامعه‌شناختی این قشر نوکیسه‌ی رانت‌خوار‌ فرصت دیگری می‌طلبد).

 

هشت سال تجربه‌ی ناب‌گرایی (که در علوم سیاسی به آن تمامیت‌خواهی می‌گویند)، حمایت هسته‌ی قدرت از توده‌گرایی و دفاع بی‌دریغ از دولت احمدی نژاد باعث شد فرصت رشد و توسعه از جامعه‌ی ایران گرفته شود و به رغم هزینه ۸۰۰ میلیارد درآمد ارزی میزان رشد اقتصادی کشور در پایان این دوره به منفی دو درصد برسد؛ دو و نیم میلیون بشکه فروش نفت در روز به هشتصد هزار بشکه برسد؛ بر تراکم آسیب‌های اجتماعی افزوده شود؛ کشور با بحران در روابط خارجی روبرو گردد؛ اعتبار هسته قدرت در افکار عمومی با فرسایش بی‌سابقه مواجه شود (به طوری که نامزدی که خود را بیش از همه نزدیک به ناب‌گرایی معرفی می‌کرد در برابر ۱۸ میلیون رای روحانی تنها ۴ میلیون رای آورد)؛ شخصیت‌های تراز اول انقلاب و نظام و محبوب مردم در خانه محبوس شوند؛ به رغم هشت سال ضدتبلیغات صداوسیما و سازمان‌های امنیتی، محبوبیت شخصیت‌های طرف مردم و اصلاح‌طلبان و اعتدال‌گرایان افزوده شود، به طوری که ائتلاف آن‌ها در جریان انتخابات ۹۲ به پیروزی غافلگیرکننده حسن روحانی بیانجامد (اگر ناب‌گرایان حدس می‌زدند که حسن روحانی یا عارف می‌تواند به جای زینت‌بخشی به انتخابات پیروز آن باشند آن دو را نیز مثل هاشمی رد صلاحیت می‌کردند)؛ هاشمی که توسط ناب‌گرایان در طول سال‌های گذشته به عنوان نماد اشرافیت معرفی شده بود به شخصیتی محبوب و مردمی و تأثیرگذار تبدیل شد؛ و خاتمی که ناب‌گرایان در مجلس برای او شعار «مرگ بر» سر داده بودند شخصیتی تاثیرگذارتر و محبوب‌تر و ائتلاف‌ساز شد. چه بسا اگر ناب‌گرایان از بحران‌سازی‌های دولت احمدی‌نژاد حمایت نمی‌کردند، می‌توانستند در انتخابات ۹۲ به جای چهار میلیون هفت میلیون رای بیاورند.

 

انتخاب روحانی اعتدال‌گرا در انتخابات ۹۲ حاصل زیرکی جامعه‌ی ایران بود که هسته‌ی قدرت را نیز غافلگیر کرد. این هسته با رد صلاحیت هاشمی در انتخابات مواضع خود را برای مردم روشن کرده و نشان داده بود به دنبال انتخاباتی با مشارکت بالا و نتایج تضمین شده است و نه پیروزی کسی مثل حسن روحانی. اگر دوباره ناب‌گرایان و تندروان بخواهند همچون دوره اصلاحات با اتکا به امکانات وسیع هسته قدرت بر سر راه دولت روحانی مانع‌تراشی کنند، تجربه‌های اخیر کشورهای منطقه و تاریخ صد ساله اخیر ایران نشان داده است که شاید واکنش جامعه در برابر ناب‌گرایی، خودحق بینی، تمامیت‌خواهی و انحصار‌طلبی سیاسی همیشه به صورت جنبش مدنی باقی نماند.

 

اگر جریان اصولگرایان اختیارات و سرنوشت خود را مثل هشت سال گذشته در دست ناب‌گرایان قرار ندهد و از تجربه تلخ دوره نهم و دهم درس بگیرد می‌توان امیدوار بود جامعه سیاسی در آینده به جای این‌که در معرض سیاست مردم‌انگیز توده‌گرایان و مخالفان انسجام جامعه قرار گیرد، در معرض همکاری و رقابت قانونمند نیروهای سیاسی طرفدار انسجام جامعه قرار گیرد. خصوصا مواضع انتخاباتی رهبری در انتخابات ۹۲ که ناب‌گرایان را از رانت ویژه هسته قدرت محروم کرد، این امید را افزایش داده است.

 

تا انسجام‌یابی جامعه سیاسی ایران باید به اصلاح‌طلبان و منتقدان مدنی هسته قدرت تبریک گفت که توانستند در این هشت سال با اتخاذ «سیاست ایستادگی مدنی» و عدم تایید اقدامات غیرقانونی هسته قدرت، به شیوه‌ای کم‌هزینه و مدنی خطر پیامدهای سوء ناب‌گرایی و توده‌گرایی را فعلا از بالای سر ایران دور کنند. با همین صبر مدنی جامعه سیاسی ایران می‌تواند به طرف رقابت سامان‌یافته گروه‌ها و تشکل‌های قانون‌گرا حرکت کند و با تقویت توسعه سیاسی فرایند توسعه اقتصادی و فرهنگ ایران را تکمیل کند.

 

به رغم آنچه آمد نباید خوش خیال بود. همچنان که گفته شد نتایج انتخابات ۹۲ به هستۀ قدرت غافلگیرانه تحمیل شده است. لذا باید در آینده دید این نتیجه غافل‌گیر کننده (و هشت سال بحران‌سازیِ دولت نهم و دهم) هستۀ قدرت را به واقع‌گرایی و پاسخ به مطالبات مردم تشویق می‌کند یا این هسته دوباره مانند دوره اصلاحات در اجرای برنامه‌های عقلانی که روحانی به مردم وعده داده مانع‌تراشی می‌کند.

 

۱- برای تعقیب بهتر بحث باید به معنای «هسته اصلی قدرت» از نظر این نوشته توجه کرد. در این نوشته حکومت (State) ایران، که سازمان یافته‌ترین نهاد جامعه ایران است، در دو لایه فرض می‌شود. لایه اول لایۀ رویی است که مرئی است و در هیئت کابینه و دولت (Government) خود را نشان می‌دهد. این لایه در معرض رأی و دید مردم است. اما لایه دوم لایۀ زیرین و اصلی حکومت است که کمتر در معرض دید و پاسخگویی است. این بخش زیرین حکومت لایه‌ای است که قوای امنیتی، اطلاعاتی، تبلیغاتی، قضایی و شبکه‌های شبه حکومتی را در بر می‌گیرد. معمولاً به صورت استعاره در میان نخبگان عرصه عمومی گفته می‌شود بیش از هفتاد و پنج درصد قدرت در ایران در اختیار این لایه دوم یا «هسته اصلی قدرت سیاسی» است. لذا سؤال این است که چرا این لایه زیرین یا هسته قدرت حمایت خود را از دولت احمدی‌نژاد (در لایه اول)، حتی زمانی که ناکامی‌های این دولت اکثر نخبگان و مردم و عرصۀ عمومی را نگران کرده بود، بی‌دریغ ادامه داد.

 

۲- از این زمان بود که صدا و سیما از یک طرف نارسائی‌های دولت اصلاحات را برجسته می‌کرد و در عین حال به طور مرتب تکرار می‌کرد که رایحۀ خوش خدمت از شورای شهر و شهرداری تهران است که به مشام همه می‌رسد.

 

۳- برای تعقیب بهتر بحث باید به معنای «هسته اصلی قدرت» از نظر این نوشته توجه کرد. در این نوشته حکومت (State) ایران، که سازمان یافته‌ترین نهاد جامعه ایران است، در دو لایه فرض می‌شود. لایه اول لایۀ رویی است که مرئی است و در هیئت کابینه و دولت (Government) خود را نشان می‌دهد. این لایه در معرض رأی و دید مردم است. اما لایه دوم لایۀ زیرین و اصلی حکومت است که کمتر در معرض دید و پاسخگویی است. این بخش زیرین حکومت لایه‌ای است که قوای امنیتی، اطلاعاتی، تبلیغاتی، قضایی و شبکه‌های شبه حکومتی را در بر می‌گیرد. معمولاً به صورت استعاره در میان نخبگان عرصه عمومی گفته می‌شود بیش از هفتاد و پنج درصد قدرت در ایران در اختیار این لایه دوم یا «هسته اصلی قدرت سیاسی» است. لذا سؤال این است که چرا این لایه زیرین یا هسته قدرت حمایت خود را از دولت احمدی‌نژاد (در لایه اول)، حتی زمانی که ناکامی‌های این دولت اکثر نخبگان و مردم و عرصۀ عمومی را نگران کرده بود، بی‌دریغ ادامه داد.

 

۴- این فضای رکود سیاسی و عدم مشارکت خود مدیون دو علت بود. یکی تبلیغات و نا امیدی منتقدان رادیکال دولت اصلاحات از سال ۸۰ به بعد در میان اقشار شهری، که در آن زمان به عبور کرده‌ها از خاتمی مشهور شدند. دوم بزرگنمایی و تبلیغات مستمر صدا و سیما از نقاط ضعف شورای شهر تهران در مأیوس کردن مردم از شرکت در انتخابات بود. ظریف اینکه تک‌نوازی یکی از اعضا اصلاح‌طلب این شورا به این بزرگنمایی صدا و سیما کمک قابل توجهی کرد.

 

۵- در بهار سال ۹۲ بود که مجموع سخنرانی‌هایی که در نشست‌های الگوی پیشرفت اسلامی- ایرانی ایراد شده بود در دو کتاب چاپ شد.

 

۶- دربارۀ مناقشات ناشی از انتخابات سال ۸۸ منتقدان به فضای امن گفت و گو نیاز دارند تا موضوع به دقت روشن شود. متأسفانه گزارش تخلفات انتخابات که از سه منظر رفتار پیشینی حکومت، رفتار پسینی آن و نیز شمارش آرا از سوی کمیتۀ صیانت از آرایِ ستاد موسوی بررسی شده بود، توسط نیروهای امنیتی ضبط شد و اعضای آن دستگیر شدند. از نظر گزارشگران تخلفات انتخاباتی، حدود پنج هزار نفر از مردم معترض در راهپیمایی سکوت (طبق آمار سخنگوی وقت قوه قضائیه) بازداشت شدند؛ بیش از سی نفر از مردم کشته شدند؛ فاجعه کهریزک رخ داد؛ صدها نفر از فعالان اصلاح‌طلب و روزنامه‌نگارا و دانشجو به زندا‌ن‌های بلند مدت محکوم شدند؛ و چهار سال یکطرفه علیه شریف‌ترین شخصیت‌های سیاسی کشور تبلیغ شد.

 

۷- نظر سنجی‌ها و شواهد و قرائن نشان می‌داد که اگر صلاحیت هاشمی احراز می‌شد بین سی تا چهل میلیون رأی می‌آورد.

۸- در بهار سال ۹۲ دوبار هواداران احمدی‌نژاد مردم را به ورزشگاه آزادی دعوت کردند اما مردم استقبال نکردند و لذا احمدی‌نژاد در جمع اندک مردم حاضر نشد.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
کلمه

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.