رفتن به محتوای اصلی

فلک را سقف بشکافیم و.... (سپاس
نامه
ای خطاب به کنگرة ملیت
های ایران فدرال)
15.07.2008 - 12:09

من هر چه نوشته
ام بنا بر احساس وظیفة میهنی
ام بوده
است و چشم
داشت سپاس
گذاری از جانب کسی نداشته
ام. اما، این نشانة معرفت رهبران احزاب، سازمان
ها و تشکل
های تشکیل دهندة کنگرة ملیت
های ایران فدرال است که بنا بر نامه
ای که دبیرخانة آن کنگره خطاب به من نوشته 
است، از آنچه من انجام داده
ام قدرشناسی کرده
اند. آنها در جلسة پالتالکی رهبران کنگره، در بیست و یکم ژوئن این تصمیم را به اتفاق آراء گرفته
اند.

در این نامه آمده
است:

دوست گرامی آقای کیومرث نویدی

ازشما جهت پشتيبانى صادقانه و بى‌دريغتان از کنگرة ملیتهای ایران فدرال و ھمچنين اعلام آمادگی داوطلبانه‌تان برای همکاری با این کنگره صمیمانه قدردانی می‌شود.

باری،

این قدردانی نشان دهندة آن است که تشکیل
دهندگان کنگره انسان

هائی هستند مسئول و قدرشناس و مهمتر از اینها، جستجوگر.

قدردانی کنگره از من و نیز سپردن مسئولیت روم پالتالکی کنگره به من که قرار است با احالة مسئولیت
هائی در زمینة تبلیغات و انتشارات گسترده شود، یک بعد نمادین نیز دارد: من در مقاله
ها و نقدهایم مواضع مشخصی ارائه داده
ام: هم در برابر آریاستایانی ایستاده
ام که یک هویت مجعول و بی معنی و دروغین را با تکیة اغراق
آمیز بر گذشته
های پرافتخار و به ویژه بر کورش (و البته کاملا به واروی خواست و پیام او) بدل به دستمایه
ای کرده
اند برای نفی حقوق انسانی و شهروندی مردمان حی و حاضر ایرانی؛ و رک و راست تا رفتن و کنار همین جمهوری اسلامی ایستادن، این سرگیجة تهوع
برانگیز را پیش می
برند (توجه می
دهم به سرنوشت آقای گرگین «خسرو بیت
الهی» که با چندین نام مستعار می
نویسند. و بگویم به ویژه نام واقعی ایشان را افشا می
کنم چون هیچ تفاوتی با یک مأمور ج . الف دیگر ندارند) و هم در برابر شووینیست
های قوم
گرائی ایستاده
ام که منافع و یکپارچگی ملی ملت سیاسی بزرگ ایران را نافی منافع ملیت
های اتنیکی و فرهنگی خود می
دانند و موعظة نفرت می
کنند.

و باری، رهبران کنگرة ملیت
های ایران فدرال با بذل توجه و عنایت به نوشته
های من، این موضع درست و منطقی
راست که تقویت و شفاف کرده
اند.

ما در برهة بسیاری تلخی از بحران هویت به سر می
بریم:

از یک سو، فروریزی اردوگاه سوسیالیستی، چپ
های بسیاری را (حتی ضدشوروی
هاشان را هم) دچار بحران هویت کرده
است و از سوی دیگر جمهوری اسلامی با گند زدن به یک انقلاب زیبا و همه
خلقی و دین مردمان ایرانی، اندیشة دست و پا کردن یک هویت غیردینی و در عین حال، غیرانقلابی (بری از مؤلفه
های طبقاتی و جنسیتی) را در بخشی از هم
میهنان ما تقویت کرده
است.

این پیام راسل بزرگ را به گوش جان بشنویم: در «عقل و عرفان» او دامنة انسانیت انسانها را منطبق می
داند با دامنة دوست داشتن آنها: آن کس که عاشق مرد یا زنی نشده باشد؛ عاشق کودکان خودش یا پدر و مادر و برادران و خواهران خودش نباشد، چیزی از آدمیت کم دارد؛ باری، اما، آن کس نیز که از همة جهان تنها همسر و فرزندان و خانوادة خود یا هم
زبانها و هم
میهن
های خود را دوست دارد و یا حتی تنها میهن خود را، یک خطر بی
القوه برای بشریت است. او می
تواند دشمن انسان باشد و آن کس که دشمن انسان بشود، در نهایت دشمن خانواده و هم
زبانها و هم
میهن
های خود نیز خواهد شد. هیچ یک از ضرباتی که پیش از جنگ دوم جهانی دشمنان آلمان به این کشور و ملت بزرگش زده
بودند با ضربه
ای که امثال هیتلر و گوبلز به این کشور و ملت زدند، قابل قیاس نیست. این است آخر و عاقبت دوستی خاله خرسه و آنها به راستی آلمان را می
پرستیدند و عاشق آلمانی بودند (هرچند یک آلمانی انتزاعی؛ درست همانند آریاپرستانی که یک ایرانی انتزاعی را قدر می
شناسند و در صدر می
خواهند.)

ما باید در این هر دو جبهه بجنگیم؛ کسانی که مسئلة ملی را در ایران نفی می
کنند، خودویژگیهای انسان
های ایرانی را دارند نفی می
کنند؛ آنها قطعاً به سرکوب انسان واقعی و حی و حاضر ایرانی خواهند رسید. نه فقط ترک یا عرب یا کرد یا بلوچ یا ترکمن یا لر و.... را که بلکه و حتی ملت بزرگ فرهنگیِ فرهنگ
آفرین فارس را. آنها برای نگاه
داری از آنچه «تمامیت ارضی» می
خوانندش، ایران را گرفتار «تمامیت مرضی» خواهند کرد. چرا که تا در بر پاشنة آنها بچرخد ایران نه ایرانستان، بلکه، دارستان خواهد بود.

آنهائی نیز که می
اندیشند اگر کرد و ترک و بلوچ و عرب و ترکمن و... را از ایران جدا کنند، گل بر سرشان خواهند زد، اگر مأمور بیگانه نباشند هم سخت گرفتار اشتباه
اند؛ در هم
تنیدگی اتنیکی و فرهنگی مردمان ایرانی و الزامات برآمده از اقلیمی که کوه
هائی آن را به وجود آورده
اند که ایران (کشور کنونی ایران) را در حصر خود دارند، مردمان زینده در این اقلیم را وادار می
کند که با هم همکاری داشته
باشند؛ من یقین دارم که حتی اگر این کشور را صدپاره کنند، مردمانش ناچار خواهند شد اتحادیه تشکیل دهند و متحد شوند؛ یکی هم به این دلیل که اگر دست به دست هم ندهند و کاری کارستان نکنند، همة سرزمینهاشان را کویر خواهد بلعید و از آن پس، آنگاه که دیگر چیزی برای فروش نداشته باشند، سرزمینهاشان بدل خواهد شد به گورستان ملیت
های اتنیکی و فرهنگی
شان ـ و البته چند
دهه
ای خواهند توانست با صادرات برده و فاحشه به شیخ
نشینهای جنوب ایران بزیند.

ما ناچاریم هم
زمان در دو جبهه بجنگیم. توجه رهبران کنگرة ملیت
های ایران فدرال به این نویسنده، توجه به این الزام است؛ می
دانم. در میانه ایستادن آنگاه که بر سر ماجرائی در یک جامعه، قطبیدگی (پولاریزاسیون) به وجود آمده باشد، خطربارترین موقعیت است. آنها این را نیز دیده
اند که من چگونه دشنام
باران می
شوم. خبر هم دارند که شوفر تاکسی هستم. به همین خاطر هم هست که این امکان را دارم که تمام ساعات بیداری
ام را صرف مطالعه و اندیشیدن در بارة ایران و برای ایران کنم. پس حقیرانی که یک بحث نظری را کشانده
اند به حد کوششی ورشکسته در راه تحقیر کردن یک نویسنده و شاعر و روزنامه
نگار خدمتگذار با بند کردن و تحقیر کردن شغلی که در تبعید نانش را از راه آن درمی
آورد؛ تنها عرض خود می
برند. آنها این سیاهه را نیز در نظر داشته باشند: من در آلمان برای درآرودن نان خانواده
ام این مشاغل را هم داشته
ام: رفتگر، کارگر پای خط تولید (فلیس
باند)، آشپز، کارگر ساختمانی، رانندة ترانسپورت (البته تنیده به روزی حدود یک تن و نیم بار بدبار بارزدن و پیاده کردن)، سردبیری نشریة دیدار. سربلندم که مطلقاً نگذاشتم بچه
هایم طعم تلخ فقر را بچشند. هنگامی که در آلمان پناهندگی
ام پذیرفته شد، درست ۳۶ سال داشتم و وام تحصیلی بافوک به من تعلق نمی
گرفت. قوانین آلمان هم، باری در این مورد هنوز چندان معقول و انسانی نیستند. در صورت دانشجو شدن تمام بیمه
های اجتماعی فرد قطع می
شود و لیسانس ایران هم در آلمان «آنرکانت» (به رسمیت شناخته) نیست. در نتیجه، ادامة تحصیل من متضمن گرسنگی دادن به بچه
هایم می
بود. وگرنه برای کسی که در کنکور فوق
لیسانس مدرسی علوم اجتماعی دانشگاه بوعلی همدان، در میان بیش از دوهزار نفر، دوم (در سؤالهای تئوریک فارسی) و چهارم (در مجموع پرسش
های فارسی و انگلیسی) شده بود، ادامة تحصیل دادن و استاد دانشگاه (مثلا) شدن، در یکی از زمینه
های علوم انسانی کاری نداشت. ببینید کار یک بحث نظری را به کجا می
کشانند این حقیران شووینیست؟ و می
گویم، به صراحت دیگر، در برخورد با کنگرة ملیت
های ایران فدرال، سخت
گیر و جدی و نقاد باشید. حتماً! و سر سوزنی خطا و کژروی را بر آن نبخشید؛ اما، و در عین حال، با این کنگره شوخی نکنید و در مورد آن منطقی و منصف باشید؛ وگرنه با این شوفرتاکسی طرف خواهید بود؛ و شوفرتاکسی
ها را هم که می
شناسید: خدا را هم بنده نیستند لامروت
ها.

به هر روی، از تک
تک رهبران کنگرة ملیت
های ایران فدرال صمیمانه سپاسگزارم و امیدوارم بتوانیم با هم و در کنار هم، گام
هائی جدی و اساسی در راه آزادی انسان ایرانی و آبادی ایران برداریم.

نوشته
ام و باز تکرار می
کنم که کنگرة ملیت
های ایران فدرال قوی
ترین تشکل سیاسی تاریخ معاصر ایران است.

چرا؟

به این جملة ویتگن
اشتاین بیندیشیم: «زبان خانة ماست.» ما تنها از راه زبان و به ویژه زبان مادری
ست که می
توانیم جهان و هر چه در او هست را دریابیم و بشناسیم؛ و حتی خود را نیز. آنگاه که اجازه و امکان ندهند که مردمان به زبان مادری بیاموزند، زبان دوم را هم درست نخواهند آموخت؛ آنگاه که به آنها امکان دخالت در سیاست و سهم
بری در قدرت سیاسی ندهند، امکان آموختن به زبان مادری و نشر به این زبان و شکوفا کردن فرهنگشان را هم به آنها نخواهند داد؛ و این فاجعه به هر بهانه
ای تحمیل شود، یعنی زبان بریدن و آنگاه که زبان ملیت
های اتنیکی و فرهنگی یک ملت سیاسی را ببرند، مجموعة آن ملت سیاسی را به فقر و سیاه
روزی و بدبختی و فحشا و فلاکت کشانده
اند. و به این واقعیت تلخ توجه کنید:

بر اساس یافته های یک پژوهش که بعد از نمایشگاه کتاب تهران صورت گرفته است، در کشور ما، هر نفر، در هر ۱۸۹۲ روز، یک کتاب می
خواند.

باری، این است نتیجة زبان بریدن. و البته، اگر توزیع جغرافیائی این فقر مطالعه را در نظر آوریم، درخواهیم یافت که این کتاب
نخوانی جاهائی عمده
تر است که زبان مردمانش را بریده
اند. بیشترین زن
کشی
ها و خودسوزی زنان هم حتماً همان
جاها اتفاق می
افتند. آیا آقای عرفان قانعی فرد به این مراتب توجه دارند؟ پیراهن عثمان کردن جنگی بسیار شنیع البته، که میان سازمان کومله و حزب دموکرات رخ داد و بدل به زخمی شد خونابه
ریز بر پیکر کردستان، برای نفی حقانیت تاریخی این سازمان و حزب که اکنون در کنگرة ملیت
های ایران فدرال کنار و دوش به دوش هم برای رسیدن به هدف مشترک مبارزه می
کنند، نفی حقانیت مردمی
ست که کومله و دموکرات از نیازها و از درخواست آنها برای زنده
ماندن برآمده
اند. آقای قانعی
فرد. نقد کنید ولی نفی نفرمائید. دکتر عبدالرحمان قاسملو حتما اشتباه هم کرده
است. مگر می
شود وارد جهان پرمخاطرة سیاست شد و اشتباه نکرد. اما، او یک پیشمرگ کرد بود و بر سر آرمانش «خودمختاری برای کردستان و دموکراسی برای ایران» جان باخت. نه! من نه از او و نه از هیچ انسان دیگری، از جمله، حتی، از دکتر مصدق که فدرالیسم را برای همة ایران توصیه کرد خدا نمی
سازم. از پیشه
وری و قاضی محمد هم خدا نمی
سازم. اما، می
پرسم از کسانی که از جسد بر دار شدة قاضی هم دست بر نمی
دارند: آیا اگر به فدرالیسم در ایران راه داده می
شد، اگر به جای کشتن بیست و هفت ـ هشت هزار آذربایجانی و آواره کردن پیشه
وری و بر دار کردن قاضی، با آنها کنار آمده می
شد و به بقیة ملیت
های ایرانی هم امکان شرکت در قدرت سیاسی داده می
شد، و باری در این صورت، آیا انقلاب شوم اسلامی می
توانست در ایران رخ دهد و خمینی امام جلادان گردد؟ به این پرسش ساده پاسخ بدهید، بعد بروید و کنار همین جمهوری اسلامی، در کار سرکوب دموکرات و کومله و مانندهاشان و اعدام جوانان کومله
ای و دموکراتی و مانندهای عرب و ترک و ترکمن و بلوچشان، بایستید. به این پرسش بسیار ساده، بسیار پیش
پا افتاده، بسیار کوچک پاسخ بدهید. پاسخ بدهید. پاسخ.

مقاومت جوانان و آگاهان این مردمان در برابر آسیمولاسیون فرهنگی، از عزم آنان برای زنده ماندن ملتهاشان سرچشمه می
گیرد. کنگرة ملیت
های ایران فدرال، نیروی خود را از نیروی این مردم گرفته است: از عزم آن جوانانی که سر به دار می
نهند؛ اما، خفت انسان درجه دوم بودن را بر نمی
تابند. ندیدید یا نشنیدید که مردم کردستان در نوزدهمین سالگرد ترور ناجوانمردانه دکتر عبدالرحمان قاسملو چه کردند؟! و این در حالی
ست که یکی از تروریست
های اعزامی برای قتل او و یارانش (آقای احمدی
نژاد) اکنون رئیس جمهور ایران است.

این نیرو خواهد توانست فلک را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد.

نه!

منتظر بیدار شدن همة خواب
گردها نمی
توان نشست.

هم
رزمان ارجمندم در کنگرة ملیت
های ایران فدرال!

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم.

در پایان، یک بار دیگر، از بذل لطف و توجه شما هم
رزمان گرامی
ام صمیانه سپاس
گذارم.

بژی کردستان. درود بر همة ملیت
های اتنیکی و فرهنگی ایرانی، پایدار باد ملت سیاسی بزرگ ایران، پاینده ایران.

دو شنبه ۲۲ تیرماه ۱۳۷۸

چهاردهم جولای ۲۰۰۸

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.