رفتن به محتوای اصلی

حزب مشروطهء ایران: حزبی نه برای امروز و نه برای فردا، [پایانی]
02.09.2008 - 17:08

بخش [3 ، پایانی]

بخش یکم این نوشتار به جایگاه طبقاتی و پایگاه اجتماعی طرفدارانِ حزب مشروطهء ایران پرداخته و با روش اثباتي مستند نتیجه گرفته خواهد شد که افرادِ این حزب بویژه پیشتازانِ آن از بازماندگانِ پارسیانِ زیر مجموعه ای از ده تیرهء هخامنشیان که در غرب و جنوب غربی ایران امروز میزیستند نمیتوانند باشند، با این برداشت مطابق با رعایتِ اصول دمکراسی مدرن و دیدگاهِ لیبرالیسم جایز نیست که آنها در میدانِ سیاسی کشور خود را به نمایندگی از سوی ملّتِ تاریخي ایران [ بویژه پارسیان] معرفی کنند،

افرادِ بنیادگذار حزب مشروطه با مجموعهء ترکیبات بدنهء آن به گونهء إتنولوگی و شناختِ متدلوژیک امروز فقط میتوانند بخش کوچکی از ملّتِ ایرانی باشند که بدونِ وابستگیهای قومی، نژادی، باورمندی، در اثر مکانیزم درونی و رشد تولید کالایی در فاز سرمایه داری ملّی در دورانِ شکل گیری ملّت دولت [ناتسیونالِ اشتات] خاندانِ پهلوی شکل گرفته است.

در بخش دوّم این نوشتار به مفهوم واژه ای و سیر تکاملی حکومتِ مطلقهء سلطنتی در انگلستان پرداختیم، در بخش سوّم و پایانی این نوشتار بطور مختصر به چگونگی روندِ مشروطهء سلطانی در کشور تُرکیّه و ایران خواهیم پرداخت:

تفاوت پروسهء مشروطیّت در غرب و شرق:

در چشم اندازی فراتر پروسهء دمکراسی مشروطه در کشور انگلستان با فرهنگِ اروپایی و با باورمندی به جهان بینی "دین مسیح" با کشورهای شرقی مانند تُرکیّه و ایران با اعتقاد به دینی مانند "دین اسلام" [تفاوتهای بنیادی بین دین مسیح و اسلام] قابل مقایسه نیست، گذشته از این در کشورهای اروپایی حکومتهای تئوکراتِ یکدستِ عصر آنتیک مانند در: مصر، یونان، چین، ژاپن، اسرائیل و در قرون وسطی بشکلی که جنبش اسلام در ساختار خلافت: [که سمبل آمیختگی دین و قدرت سیاسی و اقتصادی در مجمو عه ای واحد هست] آنرا تکرار کرد پا نگرفت.

گرچه قیصر ها و پاپ هاي زمانِ خویش هرکدام موازی با هم سعی بر آن داشته اند که قدرتِ سیاسی و دینی را به شکل منوکراتی تک قطبی [ مانند در اسلام] در تصرف خویش داشته باشند، ولی هیچکدام موفّق به این کار نشدند و ساختار حکومتی بین کلیسا و پاپ با قیصر ها و پادشاهان بصورتِ "دو قطبی یا بیشتر" تقسیم شده و یا فرم "بهم وابستهء مشورتی" و یا در "شکل مستقل" مسالمت آمیز با شناختن مرزها و وظایف و ارزشها با در نظر داشتن منافع ملّی را داشته است.

سه سیستم حکومت داری را سه تمدّن عصر آنتیک: یونانیان فُرم |دمکراسی| رومیان |جمهوری| و ایرانیان |ساتراپی، یا فدرالیسم امروز| را به جوامع آن زمان عرضه کردند، بیش از هزار سال بعد از پیدایش این سه نوع حکومت که از ترکیب و تکمیل هر سهء آنها ساختار حکومتهای مدرنِ گذشته و حال را تشکیل میدهند، جنبش جوامع عربی هم به رهبری محمّد ابن عبدالله [ پیامبر اعراب و مسلمانان] سیستم حکومتِ «خلافت» را به جوامع عربی عرضه داشت که با جمع آوری و اتحّادِ اعراب زیر یک سقف با لشکر کشی و کشور گشایی اقدام به گسترش آن کردند،

محمّد ابن عبدالله خودِ اوّلین فرمانروای دورانِ آغازین این سیستم حکومتی بوده است. نوع حکومتِ |خلافت| با قدرت سیاسی اعراب که امروز بنام "دین اسلام" شناخته میشود 1243 میلادی با حملهء مغولان رو به اضمحلال گذاشت و در جهان بر چیده شد.

با مهاجرت تُرک تباران 1071 میلادی به آسیای کوچک [ تُرکیّهء امروز] سلجوقیانِ با پذیرفتن و زیر بنا قرار دادنِ ایدئولوژی دین اسلام و انتخاب فرم حکومتِ |خلافت| اقدام به تسخیر سرزمینهای دیگر کردند. 200 سال بعد از سرکوب سلجوقیان بوسیلهء مغولان [1243] و فروپاشی خلافت و قدرت سیاسی اعراب در جهان، قوم تُرک تبار دیگری بنام عثمانیان با پیروزی خود بر بیزانس [ رُم شرقی] 1453 میلادی با بر افراشتن دوبارهء پرچم اسلام [ حتّی گسترش دوبارهء آن در کشورهای عربی خاورمیانه و خاور نزدک] و با اندیشهء پان اسلامیسم سیستم حکومتی خلافت را تا تشکیل سیستم جمهوری در تُرکیّه 1923 میلادی انتخاب کردند.

شاهان تُرک تبار در هر منطقهء جغرافیایی [ صفویّان خود را از نسل 21 امام هفتم یعنی موسی کاظم که برده زاده ای بوده است میدانستند] که حکومتی بر پا کردند، نام عربی «سلطان» که با واژه های |خلیفه| و «امیرالمؤمنین» [ امیر مؤمنان و مسلمانان] همخانوادهء مفهومی میباشد را بر خود گذاشتند و حکومتهای استبدادی منوکراتِ استوار بر دین اسلام را پیاده کردند.

روابط اجتماعی و شالودهء فرهنگ آفرینی، گردش کار دستگاهِ قضایی و مدنی، با برداشتها از کتاب [قرآن] آنهم فقط براي و بسودِ مسلمانانِ تُرک تبار تنظیم میشده است و حقوقِ سایر جوامع غیر مسلمان به رسمیّت شناخته نمیشد و تازه باید مالیّاتهای سنگین را هم بپردازند و در بسیاری موارد سرمایه ها و دارایی های آنها هم مصادر شد، بنا بر این پروسهء مشروطهء سلطانی و باز شدن فضای دمکراسی برای مشارکتِ عمومی، در عرصه های سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی، و اقتصادی، برای سایر مردمان غیر تُرک تبار و هم برای غیر مسلمان [ یونانی، یهودی، ارمنی،...] که به ادیان و باورهاي دیگر تعلق داشتند همچنین برای مسلمانانِ آزادیخواهِ تُرک، از کانال فاصله گرفتن و دوری جستن با فرهنگ، روابط اجتماعی، قوانین حقوقی، شریعت و سنّت در دین اسلام بوده است، چنانکه از 1400 سال قبل تا کنون ایرانیان در این گیر و دار و کشمکش گرفتار چنین مبارزه ای هستند، ولی وجود دو قوم عرب تبار و بویژه تُرک تبار با فرهنگهای خاصّ خویش در زمانهای متفاوت باعث شده است که ایرانیان موفّق به شکستن این سد واپسگرا نشوند و یا اگر زمانی شکسته شده است دوباره آنرا بازسازی کرده اند.

استبداد دینی ایی که ایرانیان با آن قرنها در گیرند و مکافات پس میدهند، حتمأ بازمانده از اعراب معتقدِ به سنّت [سنّی] نیست، بلکه از استبداد دینی شیعه گری قشری از خود ساختهء تُرک تباران با استمرار و تحکیم آن در طول حاکمیّتِ آنها در ایران میباشد، که آنرا در مقابل فرهنگ ایرانی و آریا تباری بر افراشته اند و امروز هم به این روش ادامه میدهند.

>> در این بخش از نوشتار علاوه بر نگاهی شتابان به نیروهای محرّکه و مسیر گذار با چگونگی جایگزینی پروسهء مشروطه در دو سیستم استبدادی دینی در اشکال حاکمیّتِ خلیفه گری و سلطانی تُرکیّهء عثمانی معتقدِ به سنّت[ سنّی] و خاندانِ قاجار تُرک تبار معتقد به" شیعه گری" در ایران، به تفاوتهای اساسی بین این دو گونه مشروطهء سلطانی: [ عثمانیان، تُرکیّهء امروز] و مشروطهء ایرانِ با ویژه گی ها و گزینه هاي مخصوصِ بخود اشارت خواهد رفت که:

1- مشروطیّت در ساختار سلطانی عثمانیان:

نیروی محرکهء دیدگاهِ مشروطه در سیستم استبدادی اسلامی تحت فرمانروایی عثمانیان [تُرکیّهء امروز] قدرتها و کشورهایی اروپایی از جمله انگلستان، فرانسه، روسیهء تزاری، آلمان، بوده است، تئوری پردازان و عواملین به مرحلهء پراتیک در آوردن آن هم مردمانِ غیر تُرک تبار [ نژاد سفید در آسیای میانه، در منطقهء آناتولی، در بالکان، مردمانِ یونانی، کُردها،...] یا به عبارتی دیگر مسیحیان، یهودیان، و ارمنیان تحت فرمانروایی عثمانیان میباشد، از تئوریسین های مشهور آن میتوان از "آرمینوس وامبری" که فرزند یکی از روحانیونِ یهودی مجارستانی بوده، همچنین از افراد دیگر مانند: دیوید لئون کوهن،آرتو، و لملی دیوید،... نام برد.

تئوریسینهای پان اسلامیست عثمانیان هم تُرک تبار نبوده، از برجسته ترین آنها میتوان "سیّد جمال الدین اسد آبادی" زادهء همدان ایرانی را نام برد که "سلطان عبدالحمید II" آنرا از قاهرهء مصر که در تبعید حکومت تُرک تبار در ایران بود به استانبول آورد و تا آخر عمر هم در آنجا ماند. گرچه اسد آبادی ضد استبدادِ دینی بود و خواهان پان اسلامیستی بود که بتواند در مقابل کشورهای استعمارگر اروپا بویژه انگلستان بایستند، امّا حاکمان تُرک تئوریهای او را زیربنای کشوری داری دلخواهِ خود قرار دادند.

وقتی که حکومتِ عثمانی دیگر نتوانست به تاکتیک حیاتی خود یعنی: جنگ افروزی با به چنگ آوردنِ غنایم جنگی ، تسخیر ممالک دیگر، گرفتن مخارج و مالیّاتهای سنگین از ملیّتهای غیره تُرک ادامه دهند و در واقع وقتی که ماشین جنگی فئودالیته و عشیره ای آنها با ایدئولوژی "شمشیر و پرچم اسلام" در هم فرو ریخت، کشورهای بالادست و فاتح اروپایی برای ایجادِ یک سیستم سیاسی که با اقتصاد سرمایه داری آنها هماهنگ باشد حاکمیّتهای سلطانی تُرک را به اجبار وادار به رفُرمهایی کردند، از طرفی دیگر قیمومیّت با مصونیّتِ مردمان غیر تُرک تبار تحتِ فرمانروایی عثمانی را خود بر عهده گرفتند و به آنها اجازه داده شد که در امر سیاست مؤثر واقع شوند و از حقوق چند گانه بهره مند گردند، چنین رفُرمهای دیکته شده از سوی کشورهای اروپایی به دولتِ عثمانی را در تاریخ کشور ترکیّه مشروطه مینامند.

در جهان شرق و در خاورمیانه هیچ کشوری مانند سرزمین امروزی تُرکیّهء این چنین میدان بازی شطرنجی قدرتهای سیاسی با وابستگیها و سر سپردگی به بیگانگان نبوده و نیست، همین امروز هم هر رفُرمی که در تُرکیّه صورت گیرد حاصل اندیشه ورزی و سیاست گرایی جامعهء تُرک تباری نیست، بلکه تکالیفی هست که مانند قبل از سوی اتحادیّهء اروپا، آمریکا و کشور اسرائیل همراه با فشار و تهدیدهای سیاسی و اقتصادی پیش پای آنها گذاشته میشود. بُردار برآیند از پروسهء مشروطه و سلسله رفُرمها در سیستم عثمانی به رهبری اروپا، ایجادِ ساختار جمهوری تُرکیّهء 1923 میلادی [ از مشروطهء سلطنتی به جمهوریّت] به پیشوایی مصطفی اَفندی [ کمال آتاتورک] هست که در سال1924 قطعأ سیستم حکومتِ خلیفه گری را از قدرت سیاسی برکنار و آنرا بی اعتبار اعلام نمودند،

تشکیل دولتی جدید بنام تُرکیّه نتیجهء اختلاف نظرات و چگونگی مداخلهء قدرتهای اروپایی در این جغرافیای سیاسي تا آنزمان بی نام و نشان برای کسب منافع خود بوده است، تُرکیّهء امروز بر اساس ملّتی تاریخی، یا إتنولوگی تُرکی و یا بر روندِ شکل گیری "ملّت و دولت" بر پایهء مکانیزم تکاملی اقتصادی و اجتماعی شکل نگرفته و صرفأ حاصل ائتلاف قدرتهای اقتصادی اروپا میباشد [Pufferstaat] که اوّل نامی را بر این سرزمین [تُرکیّه] نهادند و پس از آن شروع به ساختن آن کرده اند که هنوز هم ادامه دارد،

پروسهء مشروطیّت در ساختار عثمانی بصورت دمکراسی و سکولاریسم استوار بر ناسیونالیسم تُرکی تازه تأسیس مسیر خود را به سودِ تُرک تباران تا زمانیکه جمهوری تُرکیّه همچنان بطور کامل در ارتباط با اروپا بود بخوبی طی میکرد، با وارد شدن آمریکا در عرصهء سیاسی ترکیّه از سال 1950 میلادی و با تصویب قانون تکثر احزاب، لائیسیته و سکولاریسم که یکی از اساسی ترین 6 اصل زیر بنای جمهوری تُرکیّهء نوین بود، رنگ باخته بطوری از 1960 میلادی دین باوران مسلمان قدرتِ سیاسی حکومت را دوباره بدست گرفتند که ارتش با کودتایی آنها را بر کنار کرد. هدف آمریکا از بازگشت مسلمانان به حکومت به پیروی از ایران برای عملی کردن و کشیدنِ دیوار سبز در مقابل گسترش اندیشهء سرخ مارکسیستی و سوسیالیستی شوروی بود،

از تاکتیک و استراتژیهای کشورهای غربی هم که بگذریم، اصولأ دین اسلام و اسلامگرایی یکی از شاخص های برجسته و پایدار ناسیونالیسم تُرک تباری در ترکیّه، در ایران، در آسیای میانه، و در جهان میباشد، تُرک تباران بنای ساختن هویّتِ خویش را بر پایهء دین اسلام آغاز کردند و همین ایدئولوژی اسلام را در مقابل اندیشه های فلسفی، یونانیان، ایرانیان، رومیان، برافراشتند، و خساراتِ جبران ناپذیری بر این سرمایه های تمدّن و فرهنگِ جهانی وارد کردند، از سویی دیگر باعث عقب ماندگی بخش بزرگی از قارهء آسیا، خاورمیانه، در مقابل قارهء اروپا شد و از رشدِ هماهنگ بالکان و جنوب اروپا از سایر قسمت های دیگر این قاره را به همراه داشت.

>> با تشکیل جمهوری تُرکیّه 1923 به رهبری کمال آتاتورک تلاش بر آن شد، که ناسیونالیسم تُرکی را بجای اسلام بنشانند، امّا از آنجا که چنین ناسیونالیسم احساسی تازه بنیاد بر اساس جهان بینی و فلسفهء سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی خاصّی استوار نبود و تکیّه بر تاریخ مستند درخشان تُرک تباری نداشت دوامی نیاورد و امروز می بینیم که قدرت سیاسی را حکومتی در اختیار دارد که در نوکِ هرم آن اسلامگرایان و ارتش نشسته اند، پس بروشنی میشود برداشت کرد که سکولاریسم و دمکراسی زمانِ مشروطه خواهی بطور پراتیک در جامعهء تُرکیّه پیاده نشده و از ناسیونالیستهای دیروز و امروز [گرگهای خاکستری] هم دیگر کاری ساخته نمیشود، از طرفی حکومتگرانِ تُرک از گذشته تا کنون اندیشه ورزان غیر تُرک تبار: [یهودی، یونانی، ارمنی، کُرد،... ] و بطور کلی غیر خودی ها را که سرمایهء اصلی نیروی انسانی اندیشمند و نیروی محرکهء مشروطه و تحولات مفید در این کشور بودند را به اشکال مختلف از صحنهء سیاسی و اجتماعی این سرزمین دربدر و از بین برده است و اکنون این کشور را عملأ با خلاء اندیشه زایی گرفتار کرده که حکومتهای تُرک تبار آن فقط میتوانند پاسخگوی دستوراتِ اتحادیّهء اروپا و آمریکا باشند و یا بی چون و چرا مأموریّت های اجرایی برنامه های سیاسی دیکته شدهء آنها را در منطقه به عهده بگیرند.

مانند دوران عثمانیان اتحادیّه اروپا هم سعی دارد به ظاهر هم که باشد رژیم جمهوری اسلامی ایران را به یک سری رفُرمها وادار کند تا حداقل حرفی برای پاسخگویی به شهروندان دمکرات و آزادیخواهِ اروپایی خود را داشته باشند. امّا از آنجا که ایران با داشتن منابع نفت و انرژی کشوری غنی میباشد، حاکمانِ رژیم ولایت فقیه اسلامی مانند عثمانیان نیاز ندارند که بسوی کشورهای اروپایی و آمریکا و یا امروز اسرائیل دستِ کمک دراز کنند که مانند یک معاملهء پای یا پای در ازای هر گونه کمکی مجبور به رفُرمی بشوند، به همین مناسبت تا کنون به رفُرمهای لازمه تن در نداده است.

2- انقلاب مشروطهء ایران:

انقلاب مشروطهء 1905 میلادی ایران ساخته و پرداختهء هیچ قدرت و کشور خارجی نبوده، بلکه برآمده از اندیشه و فرهنگ ایرانیان، نتیجهء تضادهای برخاسته از مکانیزم درونی و روابط اجتماعی جامعهء ایران و دقیقأ بر خلاف آنچه در تُرکیّه سپری شده است میباشد. انقلاب مشروطهءِ استقلال طلب و آزادیخواهِ ایران نه با حمایت و یا نه بدستور نیروی های خارجی، بلکه کاملأ بر علیه کشورهای استعمارگر اروپایی و بر علیه حکومتِ قاجار تُرک تبار بوده است که در مقابل فروش بیش از یک سوّم جغرافیاي سیاسی سرزمین ایران و با از دست دادنِ استقلال و بر باد دادنِ ارزش هاي ملّي ایرانیان به مناسبتِ حفظِ تاج و تخت در خانوادهء خویش، بوده است.

فقط با توّجه به همین فاکتور در بالا مذکور میتوان به جرأت ادعای بنیادگذاران حزب مشروطهء ایران را که در اساسنامهء خود نوشته اند که واژهء مشروطه و ادبیّاتِ مشروطه خواهی از کشور تُرکیّه، یا از قفقاز و ناحیّهء آذربایجان، با ایران وارد شده را بی اساس خواند، زیرا مشروطیّت و رفُرمها در ترکیّه با ارادهء و بدستور کشورهای استعماری اروپا صورت گرفت، امّا انقلاب مشروطه در ایران درست بر علیه قدرتهای خارجی بوده است، بنا براین این ادعای پیشوایانِ حزب مشروطهء ایران یک خیانت آشکار به استقلال ملّی و توهینی به نسلهای گذشته و حال ایران بحساب خواهد آمد. این ادعا با ادعای رهبرانِ اسلامی امروز در تهران که تبلیغ میکنند ایرانیان قبل از اسلام دارای فرهنگ و تمدّن نبوده اند و عربها با دین اسلامشان همه چیز را با خود آوردند، زیان بارتر و توهین آمیز تر میباشد. حزب مشروطهء ایران که جوهر اندیشهء سیاست ورزی خود را از تُرکیّه و تُرک تباری گرفته باشد، دست نشاندهء بیگانگان و دنبال منافع تُرک تباری و پان تُرکیسم در ایران هست و پاسداری از سرزمین ایران و عزّت و سربلندی ایرانیان را هدف نداشته و نخواهد داشت.

این چه سیاست و معمایی هست که اعراب کتاب و کتابخانه سوز و ویران کنندهء تمدّن و فرهنگ، یا تُرک تباران را که آورندهء هیچگونه سیستم سیاسی و حکومتی و یا آورندهء هیچگونه زبان و کتابتِ و تمدّنِ خاصی نبودند را، در ایران یکی را آورندهء دین و تمدن و فرهنگ، و دیگری را اندیشمندان متفّکر نیروی محرّکهء تحولات مفید گوناگون در ایران از جمله انقلاب مشروطیّت مینامند !!!. کدام دیدگاهِ خردگرا هست که امروز دیگر چنین ادعاهایی را بپذیرد !!.

>> گرچه نیروهای به حرکت در آورنده پروسهء مشروطیّت در خلیفه گری عثمانی و قاجار کاملأ متفاوت بودند، امّا وجه مشترک آنها وجودِ جبههء اپوزیسیونی بود که در مقابل این دو سیستم یکسان و هم تبار امّا در دو کشور مختلف ایران و عثمانی بپا خاستند، در ایران مانند اپوزیسیونِ حکومتِ عثمانی که غیره تُرک تبار بودند، اپوزیسیون کلاسیکِ حکومتِ قاجاریان هم مردمانِ غیر تُرک تبار [ ایرانیان] و اقلیّتهای قومی و دینی [ سنّی، زردشتی، ارمنی، یهودی،...] بوده و امروز هم چنین میباشد، که در مقابل حکومتِ استبداد دیني تُرک تبار ایستادند و امروز هم در مقابل دستگاهِ ولایتِ فقیه آن ایستاده اند.

بنا بر این مردم تُرک تبار و یا تُرک آذری مطابق با مفهوم مدرن اپوزیسیون امروز نمیتوانند [ صرف نظر از استثناعات] از عوامل و اهرمهای اصلی جنبش مشروطه در ایران باشند. امضای سرداران ناحیّهء آذربایجان در مرحلهء اوّل و دوّم انقلاب مشروطیّت در سند برکناری حکومت مطلقه در کنار امضاهای: { سردار اسعد بختیار از غرب و سپهدار تنکابنی از ناحیّهء شمال} وجود ندارند و در انقلاب دوّم مشروطیّت "ستارخان" که بی مناسبت لقب سردار ملّی را به او نسبت داده اند در جبههء ضد انقلاب مشروطه ایستاد. چنین لقب های بی اساسی را امروز هم به رفسنجانی ها [ سردار سازندگی، امیر کبیر] و یا به خامنه ای و خاتمی ها هم می چسپانند.

معمولأ وقتی سخن از انقلاب مشروطیّت میرود، بر اثر تکرار مکرات هدفمند گذشته و حال بلافاصله اتوماتیک دو طبقهء: { روحانیّت و مردمان تُرک آذری} با آن پیوند میخورد، امّا تا کنون کسی ریشه یابی نکرده که اگر این دو طبقه مؤثر بوده اند چرا و چگونه ؟ : اوّل باید یاد آوری کرد که سیستم آموزش و پرورش به شیوهء لائیستهء راسیونال این جهانی غیر دینی 1910 میلادی در ایران تأسیس شد، قبل از آن تحصیل کردگان فقط امکان یادگیری اصول دینی حوزهء علمیّه ها و یا مکتب خانه های مذهبی دورانِ قاجار بوده است [علم، حدیث، کلام، اصول، فروع، فقه] که رشتهء اصلی آن قرآن و رشته های دیگر وابسته و در راستای همین این کتاب بوده است. با این برداشت بجای بکارگیری مشارکت روحانیّت در انقلاب مشروطیّت باید « تحصیل کردگان آن زمان » را گذاشت. روحانیّت تحصیل کردهء آنزمان که [عالم و عُلما] نامیده میشدند را میتوان با دانشمندانِ عصر روشنگری در اروپا مقایسه کرد،

دوّم اینکه اگر مردم «تُرک آذری» در دورانِ مشروطیّت سهم بسزایی داشته اند و یا حتّی در دورانِ خاندان پهلوی پُست های وزارت و سفارت و مقامهای بالا را اشغال کرده بودند و اقتصاد کشور را در کنترل خود داشتند و یا دارند، دلیل بر دارا بودنِ هوش و ذکاوت خاصّی نیست، و یا حاکی از استعدادهای فوق العاده نبوده و نیست، و تنها بر اثر امتیازاتی بوده است که در دورانِ حاکمیّتِ تُرک تباری از قرن 12 تا 1924 میلادی در جامعهء ایران از آن بهره برده اند، و ایرانیان و دیگر اقوام ایرانی غیر تُرک تبار از چنین امتیازاتی محروم مانده اند، طبعأ اگر مردمانِ با استعداد کُرد، بلوچ، و یا مردمان در غرب، شمال، شرق، مرکز، و جنوب ایران از چنین امتیازاتِ ویژه برخوردار می بودند، ایران امروز در مکانی دیگر و وضعیّت بسیار شکوفایی را میداشت.

>> در مورد انقلاب مشروطیّت بسیار قلم به رشتهء تحریر در آمده و از آن بسیار سخن رفته است [ گرچه همهء آنها را باید باز نویسی و اصلاح کرد]، در اینجا فقط به عنوانهای که هدف این نوشتار هست می پردازیم: انقلاب مشروطهء ایران 1905 میلادی شروع و در واقع بطور رسمی تا 1914 که جنگ جهانی اوّل شروع میشود پایان می پذیرد، اهداف انقلاب مشروطه را محمد علیشاه قاجار با انحلال مجلس و به توپ بستن آن بین سالهای 1908 و 1909 با به دار آویختن انقلابیون در نطفه خفه کرد، بعد از برکناری محمدعلی شاه از سوی سرداران ملّی و انقلاب مشروطیّت ایران: سردار اسعد بختیار و سپهدار تنکابنی، زمانِ مناسب و تکامل یافتهء تاریخی بوده است که ساختار جمهوری را در ایران پیاده کنند [شانس اوّل پیاده کردن ساختار جمهوری] ، که با اشتباهی تاریخی، کودکِ 12 ساله [ احمد شاه] از نسل بیگانه را را دوباره بر تخت می نشانند،

خردسال بودن احمد شاه و کارشکنی نیروی ضد انقلاب با اهداف و باورمندیهای مختلف بویژه از سوی تُرک و قاجار تباران با پشتیبانی روسیّه، پروسهء مشروطیّت را راکت کرده بودند. بسته شدن کارنامهء مشروطیّت و عدم موفقیّت جایگزینی دمکراسی آن با رهبریّت و با مشارکتِ مردمانِ تُرک تبار و قاجار، خود را به عینه در حین جنگ اوّل [1914-1918] و بعد از آن به روشنی به نمایش گذاشته بود و ضرورت بر پایی ساختار جمهوری به صراحت قابل درک بود، پس از اینکه رضا شاه کبیر رهبری روزگار پر تاطم و بی سر و سامانِ ایران را بدست گرفت، علنأ ساختار سیاسی " جمهوری" را اعلام کرد [ شانس دوّم پیاده کردن ساختار جمهوری]، که با مقاومت نیرورهای واپسگرا چه در جبههء روحانیّت و چه در شاخه های دیگر قومی و اجتماعی و طبقاتِ دیگر روبرو میشود،

حضور رضاشاه کبیر در میدانِ سیاسی کشور نقطهء عطف پایان دورانِ مشروطهء سلطنتی در ایران هست، که راه صد ساله را یک شبه پیمود و مانند "کریم خان زند" که خود را وکیل رعایا نامید او هم هرگز مانند یک شاه مطلقه و شاهِ مشروطهء سلطنتی عمل نکرد و آنرا پایان یافته پنداشت. با تأسیس دانشگاه و رواج اندیشهء راسیونال بر اساس علوم این جهانی و جایگزینی آنها بجای مدرسه های دینی علمیّه با محتوای متافیزیکی، و با به مرحلهء اجرا در آوردن لائیسته و سکولاریسم، زمینهء شکل گیری جامعه مدرن و ایران نوین با ساختار حکومتی بر پایهء عصر مدرنیته را فراهم و بنیاد نهاد که در دوران حکومت محمّد رضاشاه پهلوی چنین جهان بینی همراه با رفُرمهای لازمه نهادینه شدند و ایران از آن کشور سنّتی، دین زده و آکنده از جهالت دوران قاجار بیرون آمد و در ردیف کشورهای میانی اروپا قرار گرفت.

>> بطور کلی سلسلهء پهلوی به شیوهء پرزیدنتی پارلمانی در ساختار جمهوریّت امّا با پوششی از سلطنتی پادشاهی، شیوهء سیستم "ملّت و دولت سازی" جوامع غرب را بر پایهء اقتصاد بورژوازی ملّی در پیش گرفتند. به عبارتی دیگر سیاست گذاری سلسلهء پهلوی بر محور مشروطهء سلطنتی سنتّی شرق مانند عثمانی و قاجاری در ایران و شکل کلاسیک اروپایی آن مانند انگلستان بنا نهاده نشد، دو فاکتور برجسته این موضوع را بروشنی بیانگر هست که: 1- سلسلهء پهلوی مانند مشروطهء سلطنتی در انگلستان با زمینداران و مالکان، فئودالها کنار نیامدند و راه آشتی را در پیش نگرفتند [ در انگلستان هنوز این طبقات نماینده و مجلس مخصوص بخود یعنی لُردها را دارند، Ober haus] و برعکس با آنها وارد مبارزهء طبقاتی مانند اواخر قرن چهارده در اروپا شدند و بر اساس بورژوازی انقلابی ملّی اسکلت بندی فئودالیته و ملوک الطوایفی پسا مدرن در ایران را درهم شکستند و دولت متمرکز مدرن و ملّی را جایگزین آن کردند.

2- برعکس مشروطهء سلطنتی در انگلستان خاندانِ پهلوی به لائیسیته، سکولاریزسیون، سکولاریزاسیونیرونگ، و سکولاریسم، [جدایی دین از سیاست] اقدام کردند و روحانیّت را بویژه روحانیّتِ سنتّی حوزه ای را به حاشیه سیاست و جامعه عقب راندند، منابع اقتصادی و کانالهای درآمدِ مالی را از آنها سلب کردند که هیچ حکومت مشروطهء سلطنتی چه در غرب و چه در شرق حتّی برای حفظ بقای خود هم که باشد به چنین رفُرمهای اقدام نکرد و نخواهد کرد. همانطور که تجربه کردیم در نوک انقلاب اسلامی 57 همین دو طبقهء فئودالها و روحانیّت قرار گرفتند که مسیر انقلاب را به همان بافت و روابط اجتماعی دوران فئودالیتهء که آمیخته ای از فئودالها و روحانیّتِ ارتجاعی سنتّی هست کشاندند، امروز افکار دینی و شخصیّتِ شیخ فضل الله نوری و مقام و کاراکتر سلطانی محمّد علیشاه قاجار در وجودِ افرادی مانند سیّد علی خامنه ای رهبر انقلاب و علی اکبر هاشمی رفسنجانی جمع و بهم آمیخته است و همان راهی میروند که هم تبارانِ گذشته و حال آن میخواستند و میخواهند، و آنهم چیزی نیست جز بر قراری جهالت، حاکمیّتِ تُرک و مغول تباری با منافع پان تُرکیسم با برکناری دیوان سالاری ایرانی، حتّی اگر به قیمت نابودی سرزمین ایران و ایرانیان هم تمام شوند.

در بحران اوج گیری انقلاب 57، محمّد رضاشاه پهلوی در سخنان خود با ملّت گفت: {که من صدای انقلاب شما را شنیدم}، آن صدای انقلاب غیر از برقراری "ساختار جمهوری" مفهوم دیگری نداشت [ شانس چهارم برقراری اعلام جمهوریّت] که دیگر دیر شده بود و ملّت خود به خیابانها آمدند و خواهان ایجاد یک سیستم جمهوری را شدند [فرصت و شانس پنجم]، حال سرگذشتِ این جمهوری به کجا کشیده است، بحث امروز ما نیست.

شاهزاده رضا [ سیروس] پهلوی هم در یکی از سخنان خود گفت که:" اگر سیستم جمهوری در ایران بر قرار شود 90 در صد آروزهایش برآورده میشود"، گمان نمی رود که دیگر کسی فقط برای دست یابی به 10 درصد از آرزوهایش، اینهمه ریسک و آینده ای ناروشن و بدونِ امنیّت را برای خود و سایر ایرانیان با سرزمین ایران که آنرا از صمیم قلب دوست دارد قبول کنند، شاهزاده رضا پهلوی تا زمانیکه بطور رسمی از سلطنت چشم پوشی نکند، علیرغم فعالیّتهای چشم گیر ایشان در عرصهء سیاسی ایران پاسیو یا منفعل خواهد بود، از این گذشته بخشی از نیرو و پتانسیل سیاسی و ایراندوست را در محیطی محدود نگهداشته، و از هر سو بنام سلطنت و یا مشروطهء پارلمانی سوء استفاده های چندگانه میشود و بهانه ای است برای تفرقه افکنی بین ایرانیان که تحکیم و تداوم رژیم اسلامی را در پی خواهد داشت.

برداشت سپری شدن و پایان یافتن دورهء حکومتِ سلطنتی در هر شکل آن در ایران، به مفهوم پاس نگذاشتن به خدماتِ ارزشمند و تاریخی خاندانِ پهلوی به سرزمین ایران نیست، و یا هدف از صحنه خارج کردن شاهزاده رضا پهلوی نمیباشد، بر عکس دعوتِ رسمی از ایشان هست که در صف مقدّم دوران گذار از سیستم دیکتاتوری ولایت فقیه به یک سیستم جمهوری دمکراتیک قرار گیرند، در آن صورت به وظیقهء تاریخی خود گردن نهاده اند و بدونِ شک به خواسته های گذشتگانِ خود [ رضاشاهِ کبیر و محمّد رضا شاه آریامهر] و به روندِ تکامل تاریخی هم پاسخی جاودانه در خور شأن و صد در صد درست داده اند. ما ایشان را در این راه تنها نخواهیم گذاشت و پشت سرشان خواهیم ایستاد.

اکنون با سپری شدن زمانِ سیستم سلطنتی در ایران به دلایل مستندِ گوناگون، تازه 5 سال بعد از فروپاشی اردوگاهِ سوسیالیسم 1990 و شکستِ سیاسی و ایدئولوژیکِ رژیم اسلامی در عرصهء درونی و برون مرز، که گسترهء سیاست ورزی بر اساس فلسفهء لیبرال دمکراتی و سوسیال دمکراتی و سایر اندیشه ورزی مدرنِ دیگر هماهنگ با زمانِ تکاملی فراهم شده بود، از همه مهمتر ضرورتِ تأسیس حزبی کنزرواتیو ایرانی بروشنی نیاز بود، در میدانِ سیاسی ایران حزبی بنام «حزب مشروطهء ایران» ظاهر میشود که تاکنون دبیر کل و سایر پیشتازان آن از پاسخ دادنِ به دلایل تأسیس چنین حزبی خودداری کرده اند،

انحلال این حزب در کنار سایر احزاب سنتّي چپ و راست بی اعتبار، دینی و غیره دینی، قومی و ملّی، که در خدمت بیگانه بوده و سدّ راه جایگزینی دمکراسی در ایران هستند از واجباتِ سیاسی و تاریخی کشور میباشد،

حزب مشروطه فضا و شرایط سیاسی و اجتماعی قاجاریان را در اذهان زنده میکند، پیشتازان آن ترکیبی از ایرانیان مرکزنشین غیر پارسی و تُرک های آذری میباشد، که قدرتِ اقتصادی کشور را در زمانِ قاجاریان و در دروانِ خاندانِ پهلوی در دستِ خود داشتند، ترکیباتِ همین حزب، اقوام آریایی تبار و پارسی نژاد ایرانی را از قدرتِ سیاسی مرکزی دور نگهداشته و به بهانهء بر کناری فئودالیته، سران تیره های ایرانی و پارسی تبار که جز میهن دوستی و مهر به کتاب شاهنامهء فردوسی گناهِ دیگری نداشتند را از سر راهِ خود برداشتند. تیره های ایرانی تبار را بی سرپرست و پاسدارانِ واقعی سرزمین ایران و زبانِ پارسی را از بین بردند و قشری قلابی فارسی و یا پارسی تباری را بر آنها تحمیل کردند و زمینهء انقلاب 57 و حاکمیّتِ آخوندها را فراهم نمودند، همین مجموعهء ایرانی و آذری در احزاب و سازمانهای مختلف موجب سرنگونی سلسلهء پهلوی هم شدند. اکنون در هرم رهبری این حزب مشروطه کدامیک از بازماندگان سیاسی، لشکری، و یا از هم تبارانِ امضاء کنندگان غرب و شمال کشور که عامل اصلی پیروزی مشروطیّت و عامل محوری بر کناری مطلقهء سلطنتی قاجار بودند حضور دارند ؟، چطور شده است همین قشر ایرانی و آذری که خود باعث واژگونی سیستم پادشاهی شدند، اکنون خواهانِ بازگشت دوبارهء آن در ایران هستند! و پاسداری از زبان و فرهنگِ پارسی را بر عهده گرفته اند!.

حزب مشروطه ای که کنترل و هدایت گران سیاسی آن تُرک آذری هستند چگونه بخود اجازه داده است که برای صاحبانِ اصلی این سرزمین یعنی تیره های آریایی و پارسی تبار در هر نقطهء این سرزمین حق تعیین سرنوشت، حق برخورداری از زبان و گویش و یا برایشان تعیین نوع دمکراسی و یا تعیین نوع ساختار اقتصادی و حکومتی کنند،

حزب مشروطه خود اوّل باید ثابت کند که ارگانی هست ایرانی، دوّم باید به اثبات رساند که آیا رگه ای از پارسی تباری را در خود دارند، تا آنگاه برابر با حقوق فردی و شهروندی به آنها اجازهء فعالیّت سیاسی داده شود.

بر ایرانی تباران از هر نقطهء جغرافیای ایران واجب هست که با بیرون آمدن از حزب مشروطهء ایران به احزاب سراسری فراقومی بر مبنای دیدگاههای مطابق با زمانِ گلوبال امروز بپیوندند تا بتوانند در هستهء مرکزی تصمیم گیری کلان سیاسی ملّی مؤثر واقع شوند، تنها طریقی که میتواند اندیشهء پان تُرکیسم و پان عربیسم آشکار و پنهان را به شیوه های دمکراتیک با ایجاد موازنه و یا برتری قدرتِ سیاسی امروز مهار و کنترل کند، تشکیل جبهه یا حزب کنزرواتیو ایرانی تباری میباشد، همّت گماردن به ایجادِ چنین حزب و جبهه ای، خدمتِ بزرگی است به جایگزینی دمکراسی، به امنیّت و حقوقِ فردی و شهروندی، به صلح و آرامش در تُرکیّه، در ناحیّهء قفقاز، در عراق، بطور کلی در خاورمیانه، آسیای میانه، و در ایران میباشد. طبیعی هست که در آن صورت بخشی از مشکلاتِ منطقه ای گلوبال هم حلّ خواهد شد.

Nasser.karami@gmx.de

|سپتامبر| میلادی2008| آلمان|

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.