رفتن به محتوای اصلی

اپوزیسیون سیاسی، در تئوری و در پراتیک (3)
14.11.2008 - 19:13

اپوزیسون سیاسی در ایران:

 از آنجا که دوران تکاملی، ساختار حکومت، پارلمان، مفهوم و جایگاه اپوزیسیون در ایران با کشورهایی که در بخشهای قبل به آنها پرداختیم فرق اساسی دارد، با پوزش از خوانندگان گرامی، از یک نگاه ضرورت تکرار گوشه هایی از تاریخ هست تا حداقل بشکلی نیمه مجسم، اتمسفری که در آن حاکمیّت و اپوزیسیون نقش و جایگاه خود را به نمایش گذاشته اند، نمایان شود.

 انقلاب مشروطهء ایران که از پروسه و گسترش دموکراسی در اروپا، از مشروطهء سلطنتی بریتانیای کبیر، بویژه از انقلاب اجتماعی فرانسه، بر قراری مشروطیّت در کشور ژاپن، انقلابات در روسیه تزاری و ایجاد مجلس دوما، تأسیس حزب فراماسیون از سوی میزاملکم خان که ایرانیان را با دیدگاه فلسفی و راسیونال اروپا آشنا میکرد، جنبش اقلیّتهای مذهبی، بازگشت ایرانیان مانند جمال الدین اسدآبادی به میهن، در کنترل گرفتن سرنوشت کشور و نجات آن از حکمرانی مطلق و خلیفه گری سلسلهء قاجار که استقلال و تمامیّت ارضی را با حفظ تاج و تخت معاوضه کرده بودند، جلوگیری از دادن امتیازات، از جمله امتیاز صنعت نفت 1901 میلادی به انگلیس و قراردادهای ننگین فراوان دیگر به بیگانگان، واگذاری امتیاز تنباکو به انگلستان که آنرا نقطهء اوج قیام و همبستگی ملّی ایرانیان میدانند، و از بسیاری تضادهای اجتماعی دیگر الهام گرفت، 1905میلادی منجر به تحمیل انقلاب مشروطه به مظفر الدین شاه قاجار شد، و ملت ایران برای اوّلین بار در تاریخ خود، ارگان مجلس را در سال1906 میلادی بنیاد نهادند.

 شاهان قاجار با درک از دست دادن قدرت سیاسی، همراه با قشر روحانی مرتجع و مستبدی مانند شیخ فضل الله نوری از همان آغاز مخالفِ سرسختِ انقلاب مشروطیّت بودند و نقش اپوزیسیون خارج از پارلمان را داشتند. محمدعلی شاه با در سر داشتن نابودی کامل مشروطیّت، با طبقهء روحانی پشتیبان خود که مشروطه و مجلس را تحریم کرده بودند، در آغاز به این بهانه که قانون اساسی مجلس شورای ملّی، اسلامی نیست، خواهان حکومت مشروطهء مشروعه شدند. با رد شدن این درخواست از سوی مجلس و مردم، دستگاه شاه و روحانیّت مستبد، در جایگاه اپوزیسیون، بدستور محمدعلی شاه با راهنمایی از پترسبورگ روسیه، لشکر قزاق به فرماندهی "لیاخوف" خانهء ملت، مجلس را به توپ بستند. در واقع تا سال 1909میلادی محمد علی شاه مشروطه خواهان را اعدام و در بند و تار و مار کرد و آثاری از مشروطیّت باقی نگذاشت. باقیماندهء مشروطه خواهان و آزادیخواهان پراگنده و طرفدار مشروطیّت در اقشار مختلف جامعه در جایگاه اپوزیسیون بیرون از پارلمان قرار میگیرند.

 با تلاش در بازسازی حکومت مشروطه از سوی اقشار گوناگون در سراسر کشور که آنرا انقلاب مشروطیّت 2 مینامند، در نهایت با پیوستن قشون آزادیخواهان گیلان و مازندران به رهبری سردار ملّی، محمد ولی خان سپهدار که به سپهدار تنکابنی هم مشهور هست، ناحیهء آذربایجان به رهبری سرداران ملّی ستارخان و باقر خان، سپاه مشروطه خواهانِ ناحیهء بختیاری و ناحیهء اصفهان به رهبری سردار ملّی سردار اسعد بختیار، به آزادیخواهان تهران، دوباره حکومت مشروطه احیاء شد. محمد علی شاه در 28 تیر 1288 شمسی اوایل 1910 میلادی، به سفارت روسیه در زرگنده پناهنده شد، پس از آن از طریق رشت و بادکوبه رهسپار "ادسا" شد. در همان روز سعدالدوله رئیس الوزراء و مخبرالدوله هدایت وزیر کشور، به سفارت انگلستان پناه بردند.

 با خبر پناهنده شدن محمدعلی شاه به روسیه، مجلس عالی ایی مرکب از 500 نفر برای تشکیل یک کمیسیون در بهارستان زیر نظر سردار اسعد بختیار و سپهدار تنکابنی بر گزار شد و بیانیه ای مبنی بر خلعیّت سلطنت از محمد علی شاه و اعلام پادشاهی احمد میرزا با امضاء این دو سردار ملّی، تلگرافی به سراسر کشور و سفارتخانه های کشورهای خارجی که در ایران بودند مخابره گردید. پارلمان حکومت مشروطهء جدید رسمأ به ریاست سردار ملّی سپهدار تنکابنی شروع بکار کرد. سردار اسعد بختیار مسئول وزارت داخله کشور، و در ترمیم کابینه، وزارت جنگ را بر عهده گرفت.

 مبارزهء سیاسی پارلمانی در مجلس شورای ملّی، با تأسیس احزابی مانند "حزب دموکرات" و "حزب اعتدال" با برپایی مجدّد حکومت مشروطه 1910میلادی رونق گرفت. حزب دموکرات مرام سوسیال دموکراسی داشت، مبانی سیاسی خود را مبارزه با فئودالیسم و جدایی دین از سیاست و عدالت اجتماعی اعلام کرد به همین مناسبت آنها را انقلابیون می نامیدند. حزب اعتدال با محافظه کاری ادعا میکرد که برابر با کشش فکری و توان اجتماعی کل جامعه مایل به سیاست ورزی هست، اقشار بازاری، ثروتمندان، تجّار، روحانیّون، اعیان و اشراف، شاهزادگان، مالکین و فئودال که از انقلابیگری حزب دموکرات وحشت داشتند هوادار این حزب بودند، در مجلس شورای ملّی همین حزب با داشتن اکثریّت آراء قدرت سیاسی حکومت را در اختیار گرفت، در نتیجه حزب دموکرات وظیفهء اپوزیسیون پارلمانی را بر عهده داشت. تا جنگ جهانی اوّل حکومت بین این دو حزب دست بدست میشد و در شرایط به خطر افتادن انقلاب مشروطه و یا استقلال کشور، همهء احزاب باهم متحد میشدند.

 با آغاز جنگ جهانی اوّل، دورهء انقلاب مشروطیّت پایان می یابد و میدان جدیدی در سیاست جهان بوجود آمد که سرزمین و ملّت ایران نا خواسته شاهد بی سرو سامانی، حوادث خونین و مصائب بسیار گشت. میهن دوستان ایرانی که از اعمال استعمارگرانه روسیه و انگلیس در خشم بودند، گرایش به متفقین: آلمان، ایتالیا، اطریش، و دولت عثمانی را برگزیدند، با پیروزی متحدین: انگلیس، روس، فرانسه، بر متفقین، ایران دوباره بیشتر از قبل در چنگال روس و انگلیس گرفتار آمد، از سویی دیگر گذشته از موقعیت ژئوپلیتیک ایران، در موقع شروع جنگ قسمتی از خاک شمال و شمال غربی کشور در تسخیر روسها بود، روس و انگلیس طبق قرارداد 1907 میلادی که صرفأ در فلج کردن انقلاب مردمی مشروطیّت از سوی آنها تدارک دیده شده بود، حاضر نبودند تحت هیچ شرایطی ایران را رها کنند.

در نتیجهء جنگ امپریالیستی اوّل برای تقسیم جهان و تأثیر آن بر ایران، ناتوانی احمد شاه 16 ساله، اضمحلال قدرت آزادیخواهان در نتیجهء مبارزهء مداوم با مخالفان درونی و بیرونی مشروطه، هرج و مرج و بی امنیّتی روزافزون، بازگشتِ با اهدافِ شوم از سوی بیگانه برنامه ریزی شدهء محمدعلی شاه به ایران، انقلاب مشروطه مانند انقلاب بهمن 57 که در آغاز در نطفه خفه و تا سال 64 سرکوب و از مسیر ملّی و مردمی اش منحرف و به یک اسلامگرایی قشری و خلیفه گری عربی تبدیل، بدون شکوفایی، حتی پایه های زیر بنایی آن هم بدرستی ریخته نشد.

 نتیجه گیری از این قسمت: انقلاب مشروطیّت صرفأ یک ائتلاف سیاسی ملّی بر علیه استعمار و استثمار و برکناری حکومت مطلقه بود. سکولاریسم، انقلاب فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، مدرنیته، حقوق فردی و شهروندی فراگیر عمومی، از برنامه های اساسی و هدفمند با برنامه ریزی شدهء قبلی این جنبش نبود، به زبانی دیگر زمان آن فرا نرسیده و به دلیل آمیختگی لایه های اجتماعی توان آنرا هم نداشت، فقط حزب و یا افرادی خاص خواهان چنین تحولاتی بودند.

حزب سوسیال دموکرات که بخش رادیکال و انقلابی طرفدار مشروطیّت بود نقش اپوزیسیون درون پارلمانی را بر عهده داشت. خاندان قاجار با هواداران خود و روحانیّون مستبد نقش همیشگی اپوزیسیون بیرون از پارلمان را برای نابودی مشروطیّت بازی میکردند. متأسفانه حزب اعتدال هم که اغلب قدرت سیاسی را در دست داشت به مناسبت وجود پایگاههای طبقاتی گوناگون در آن، در اواخر پای بندی چندانی به ارزشهای مشروطیّت را هم نداشت و خود به مانعی برای رشد این انقلاب تبدیل شد.

 انقلاب سوسیالیستی اکتبر 1917 میلادی در روسیه بار سنگینی را که ملت ایران قرنها بردوش داشت برای مدتّی برداشت، کشور انگلیس با ماندن خود در ایران مشروطه خواهان را در اواخر بنا به سود خویش یاری داد. رقابت بین دوقطب کاپیتالیسم و سوسیالیسم، آشفتگی و ناتوانی حاکمیّت، سرزمین ایران بنا به ارادهء ملّی، رهبران سیاسی ایی را نیازمند بود که بتواند پاسخگوی تحولات درونی و بیرونی زمانِ خود باشد.

 سلسلهء پهلوی با سرزمینی باقیمانده از دوران استعماری که زمان اوج آن 1860-1880 و دوران امپریالیسم 1880-1914میلادی که منجر به جنگ جهانی اوّل شد، با ملّتی خسته از راه طولانی و تحقیرآمیز چندین قرن، که در انقلاب ناموفّق مشروطیّت سر خورده، دیگر از پای درآمده بود، با تغییرات شتابان در تکنولوژی، اقتصادی، اجتماعی انقلاب صنعتی در جهان پیشرفته، با ایرانی با مناسبات پسامدرن فئودالیته و عشیره ای، با آغاز دوران جنگ سرد، و خطر از هم پاشیدن ایران، روبرو میشود.

 رضا شاه پهلوی برنامه های سیاسی حزب سوسیال دموکرات زمان مشروطیّت را، که همان سکولاریسم، مبارزه با فئودالسم، حفظ جغرافیای سیاسی ایران، دانش محوری، و اضافه بر آن: یکسان کردن هویّت این جغرافیای سیاسی با مردمانی که در آن سکونت دارند، دیدگاه راسیونالیسم، بنیاد صنایع سنگین، بهبودی اقتصادی، حکومت متمرکز قانونمند، ارتش منظم، جایگزین کردن ارزشهای جدید و مدرن، مبارزه با بیسوادی و فقر فرهنگی با تأسیس مدرسه و دانشگاه، شایسته سالاری، بهبودی در امر بهداشت، را در یک ساختار دولت ملّی National Staatمتداول در اوایل قرن نوزده، زیربنای استراتژی سیاسی خود قرار میدهد. برای پیاده کردن این برنامه ها دو امکان وجود داشت:

 یکی اینکه جامعه با تجربهء دموکراسی میبایستی از سطح آگاهی ایی برخوردار می بود که خود نیروی محرکهء این تحولات مدرنیته باشد، در آن زمان جامعه ای که 1%قشر زنان آن و تقریبأ 30% مردان آن سواد داشتند، طبعأ از دموکراسی و شناخت جهان و مسائل پیچیده سیاسی نمیتوان صحبت به میان آورد. راه دوّم جایگزین کردن این تحولات از بالا، از طریق نخبگان زمان خود و از طریق دستگاه حاکمیّت می بایستی صورت گیرد (مدرنیزیرن) .Modernisieren

رضا شاه پهلوی بناچار مانند همنوعان خود در اروپا و در کشورهای دیگری که این دوران را گذرانده بودند راه دوّم را که مرسوم و جوهر ذاتی و محتوایی National Staat میباشد انتخاب کرد. روش و اهداف انتخاب شده را تمام فرمهای حکومتی گذار از شکل سلطنت مطلقه به فرمهای حکومتی ناسیونال و مدرن دوران بورژوازی طی کرده اند. بر خلاف نظر بسیاری از تحلیلگرانِ اپوزیسیون، حکومت در زمان رضا شاه مطلقه نبوده است، فرم حکومت مطلقه بر پایه دین استوار میباشد و نمایندهء خداست، متمرکز نیست، پای بند پارلمان، مدرنیته و راسیونالیسم و لایه های گوناگون جامعه نیست، نهاد حکومت براساس دیدگاه متافیزیک و سیستم منوکراتی مطلق مافوق ارادهء انسانها هست.

 هدف بنیادی انقلاب مشروطه، برکناری حکومت مطلقه که خود را سایه خدا میدانست بود، رضاشاه پهلوی این هدف را عملی کرد و بعد از آن در قدم اوّل جمهوریّت را مطرح کرد نه سیستم پادشاهی را. اگر کارشناسان و جامعهء سیاسی ایران یک سیستم پادشاهی مشروطهء پارلمانی را مناسب زمانِ امروز ایران نمیدانند بحث دیگری هست، که میبایستی بشکل منطقی مطرح شود، به شیوهء کتمان و وارونه معرفی کردن بخش سودمندی از تاریخ کشور، بجای همبستگی، تقرقه اندازی و بسود منافع ملّی ایرانیان نیست.

 اپوزیسیون در دوران حکومت رضا شاه پهلوی، دقیقأ همان افراد و طبقات دوران مشروطیّت، یعنی روحانیّت مستبد و مخالفان سکولاریسم، مالکان و فئودالها، طرفداران حکومت قبل و حتی بخشی وسیعی از افراد و طبقات حزب اعتدال زمان مشروطیتّ که رشد این انقلاب را سد کرده بودند، قشر سنتّی مخالف با مدرنیته و سیستم بورژوازی، بخشی از ملیّون، نیروی تازه به میدان آمدهء مارکسیسم هست.

 برای ادامه شفافتر بحث ضرورت اشاره به سه واژهء : انقلاب اجتماعی فرانسه، انقلاب صنعتی، و ناسیونالیسم هست.

1- انقلاب اجتماعی فرانسه که هدف برکناری سیستم سلطنت مطلقه و جایگزین کردن حکومت قانون بود سه مرحله را تجربه کرد و گذراند. 1- سلب قدرت سیاسی از سلطنت مطلقه 1789- 1792 میلادی 2- تشکیل مجلس مؤسسان از نمایندگان همهء طبقات که وظیفهء قانونگذاری و طرح قانون اساسی را داشت 1792- 1795 میلادی

3- ایجاد فرم و وظایف حکومت 1795- 1799 میلادی بود.

 2- انقلاب صنعتی و صنعتی شدن را در سه دورهء 1- صنایع مادر و سنگین 2- صنایع شیمی و الکترونیک 3- صنایع و تکنولوژی کامپیوتر و بیو تکنیک، تقسیم میکنند.

 3- ناسیونالیسم از دیدگاه سیاسی، برخلاف تعریفی نادرستی که در ایران از آن شده است یک اندیشهء مدرن و مترقّی هست. واژهء ناسیونالیسم همزمان با انقلاب اجتماعی فرانسه زمانی بار سیاسی بخود میگیرد که نمایندگان طبقهء سوّم محروم از حقوق اجتماعی جامعه، در مقابل روحانیّت، اشراف زادگان، مالکان، قد بر افراشته و خود را کنگرهء ملّیNationalversammlung کشور فرانسه معرفی میکند. با پیروی از همین اندیشه سایر ملل اروپا، بر علیه ناپلئون بر خاستند.

انقلاب مشروطهء ملّت ایران، الهام گرفته از انقلاب کبیر فرانسه، یک خیزش ناسیونالیستی تمام عیار ائتلاف همهء اقوام سراسر ایران است که در یک جنبش ملّی تجلی یافت. سیاست ناسیونالیستی را که برخی از احزاب و سازمانهای اپوزیسیون به دوران پهلوی نسبت میدهند، قوم و یا نژاد خاصّی را نمایندگی نمیکرد، بلکه یک امر ملّی همگانی سراسر کشور بوده است.

 پایان جنگ جهانی دوّم پارامترهای سیاسی دیگری را به میدان آورد، علی رغم بیطرفی ایران در جنگ، با برکناری رضاشاه پهلوی، به مناسبت همسو خواندن ایران با نازیسم آلمان، محمد رضاشاه پهلوی قدرت سیاسی را بدست میگیرد.

 در ادامهء انقلاب مشروطیّت، رضاشاه کبیر توانست فاز اوّل انقلاب مشروطیّت را مانند انقلاب فرانسه که برکناری سیستم مطلقه و جایگزینی حکومت قانون بود، از بالا با قدرت تمام بدون رعایت دموکراسی به روایت امروز جایگزین، و تمامیّت ارضی کشور را حفظ کند، امنیّت و آرامش را که بستر مناسب برای رشد اندیشه و دموکراسی هست و سکویی برای جهش به فازهای مفید بعدی خواهد بود، را برقرار کرد.

 محمد رضاشاه پهلوی با انقلاب سفید خود که مجموعه ای از برنامه های کوتاه و دراز مدت با رفرمهای گوناگون مدرن را شامل میشد، و شباهت زیادی به فاز دوّم پروسهء تحول انقلاب کبیر فرانسه که مشارکت نمایندگان مردم در پارلمان و در امور سیاسی را به ارمغان آورد، تلاش بر آن شده است که نمایندگان همهء طبقات را بویژه دو طبقهء روحانیّت و فئودال را که سد راه گذار بودند در ساختار سیاسی حکومت همراه و همگون کند. بخش اشرافی فئودال و زمین داران که به دایرهء بورژوازی ملّی پیوسته، و نوعی ایراندوستی پاتریوتیسم را در سر داشت به جایگاه جدید خود دلبستگی بیشتر داشتند و پشتیبان حکومت وقت بودند. ولی بخش میانی و پایین فئودالیته بشیوهء اپوزیسیون پارلمانی و به اشکال دیگر اپوزیسیون مخالفت شدید خود را با برنامهء اصلاحات ارضی شاه به نمایش گذاشتند.

 رفرماسیون دین اسلام و روحانیّت هم به بخشی از ساختار و سیاست حکومت تبدیل میشود که به شیوهء جوامع پیشرفته هماهنگ با رشد اجتماعی و دوران تکاملی مسیر خود را بپیماید و به بخشی از مجموعهء فرهنگی جامعه تبدیل شود. روحانیون روشن بین و مطلع به پروسهء تکوینی دین و مذهب و با نگاهی رئالیسم به جامعه، از آن استقبال کردند، ولی قشر سنّتی و بنیاد گرای آن، با برنامه های آینده نگر و تجدد خواه حکومت وقت سازگار نبود و آزادی زنان و حق انتخابات آنها، حقوق اجتماعی خانواده، کشف حجاب را مخالف شرع میدانستند. به همین مناسبت اپوزیسیون فوندامنتال دینی را نمایندگی میکردند.

 جنبش ملّی کردن صنعت نفت و سیاست ایالات متحدهء آمریکا در ایران هم دو پدیدهء مهمّی هستند که آرایش و قطب بندی اپوزیسیون را در عرصهء سیاسی کشور شامل شده اند، بی مناسبت نخواهد بود که نگاهی گذار به آنها انداخته شود:

 امتیاز نفتی که به دارسی "ویلیام ناکس دارسی" مشهور هست، در سال 1901 میلادی بدستور مظفرالدین شاه قاجار به آقای دارسی استرالیایی تبعهء بریتانیا که خود را مهندس معدن معرفی میکرد به مدت شصت سال واگذار شده است. این سند ارزشمند که در همان لحظه نوشتن میلیونها لیره ارزش داشت، به شکلی افسانه ای بدست کشیشی بنام "روزن بلوم آلیاس سیدنی ریلی Rosenblum Alias sidney Reilly" که تاکنون هویّت های چندگانه ای از آن ذکر شده می افتد. با تحقیقات معلوم شد که این فرد از دوستان نزدیک چرچیل وینستون و عضور سازمان جاسوسی انگلستان بوده، که مسئولیّت امور جاسوسی در کشور روسیه را هم به عهده میگیرد بوده است. در نتیجه این سند بدست شعبهء جاسوسی انگلستا ن می افتد و از آن کمپانی نفتی انگلیسی در ایران بوجود می آید. این سند در سال 1932 میلادی بدستور رضا شاه پهلوی لغو شد، با عدم توازون قدرت سیاسی بین ایران و انگلیس 1933 ایرانیان بناچار به تمدید آن تن در دادند. در سال 1951 میلادی همزمان با نخست وزیری دکتر مصدق، دوباره مسئلهء ملی شدن نفت در مجلس به رأی گذاشته و تصویب شد و در نهایت کنترل صنعت نفت ایران از دست شرکت انگلیسی Inglo - Iranian - Oil - Company بیرون آمد.

 امر ملّی شدن صنعت نفت، خواست عمومی ملّت ایران و از فاکتورهای زیر بنایی انقلاب ضد استعماری مشروطیّت بوده است که با پیمودن فراز و نشیب های درون و بیرون از کشور، بویژه دست آورد جنگ جهانی دوّم، و رو به کاهش نهادن قدرت سیاسی استعمارگر انگلیس، خوشبختانه این آرزو عملی میشود، رویداد این واقعهء تاریخی در زمان نخست وزیری دکتر مصدق امری کاملأ شانسی و اتفاقّی بوده است. در اینکه دکتر مصدق به این پروسه شتاب داده است شکی نیست، اما با این شتاب که قصد آنرا داشته تا ملّی شدن نفت را در تاریخ به پای خود ثبت کند، زمینهء شکل گیری بسیاری از مشکلات سیاسی و اجتماعی بعدی را هموار ساخت.

ملّی شدن صنعت نفت را میشود به گونه ای با جریان انرژی هسته ای امروز ایران مقایسه کرد، که در باروری شکل گرفتهء این فن آوری، شاید احمدی نژاد در آن هیچگونه دخالتی نداشته ولی اگر موفق به پروسهء عملی آن شود، در دوران پرزیدنتی او در تاریخ به نامش ثبت خواهد شد. اما تند روی و شعارهای نسنجیدهء احمدی نژاد به صلاح همبستگی، و به سود منافع و استقلال ملّی امروز ما نیست، در زمان دکتر مصدق برخی از ایرانیان میهن دوست و حتی ناسیونالیست ها، از تندروی ایشان نگران بودند که شاید سرانجام نا خوشایندی برای سرزمینشان ببار آورد، که در تاریخ مهر ضد ملّی شدن نفت را به آنها زده اند. گذر زمان ثابت کرد که نگرانی آنها درست بوده و کودتای 28 مرداد را به ملّت و حکومت وقت ایران تحمیل کردند.

 انتخاب دکتر مصدق به نخست وزیری بعد از ترور سپهبد رزم آراء، و طرح ملّی شدن نفت که قبل از ایشان از سوی نمایندگان دیگر مجلس پیشنهاد شده بود و با مخالفت شدید خودِ آقای مصدق روبرو بود از سوی مجلس سنا هم تصویب شده بود. بنابراین

اختلافات سیاسی بین شاهان پهلوی و حکومت مصدق را که در همهء سیستم های سیاسی دنیا هم وجود دارد، همچنین کودتای 28 مرداد را به جریان ملّی شدن صنعت نفت ارتباط دادن، برداشتی نادرست و بی اساس هست، تو پنداری خاندان پهلوی با بخشی از ایرانیان ناسیونالیست موافق ملّی شدن نفت نبوده اند، که نا گهان از آسمان فرشته ای باعث باریدن باران رحمتی بر خاک تشنه و بر سر ستمدیدگان ایران میشود.

 این تفسیر ها علاوه براینکه معرف شاخه ای از اپوزیسیون قانونمند را نمایندگی نمیکند، بر اساس نگرش ماتریالیسم دیالکتیک مارکس و انگلس و بر اساس دیدگاه لیبرال دموکراسی راسیونال ماکس وبر به پدیده ها هم نیست، بلکه بر اساس دیدگاه ایده آلیستی و ماوراء الطبیعهء دینی با فرهنگ نوحه سرایی و مدح و ثنا گفتن و زاییدهء غمگساری آن است که با واقعیت و رئالیسم همخوانی ندارد. بر همین فرهنگ و مبناست که تا کنون سیزده امام و صدها نوچه امام، حکومت های بیگانه، دستگاه ولایت فقیه را در ایران بنیاد نهاده اند. و پیوسته ملّت ایران را گناهگار و بدهکار و شرمندهء خدا و نمایندگان زمینی و آسمانی اش کرده اند و میکنند.

 بخشی از اپوزیسیون ایران از یک سو سلسلهء پهلوی را ناسیونالیسم افراطی ارزیابی میکند از سویی دیگر همزمان آنرا دست نشاندهء استعمار انگلیس هم مینامد، این بینش بیانگر آن هست که این طیف از اپوزیسیون با دانش Etymologie و از شناخت واژه های سیاسی، اجتماعی Terminologie کاملأ بیگانه هست. یکی از فاکتورهای برجستهء هشت فاکتور اساسی برنامه ایی یک حکومتِ ناسیونال آن هست که علاوه بر زیر چنگ گرفتن منابع نفتی و طبیعی کشور خود، برای دستیابی به منابع انرژی کشورهای دیگر اقدام به کشورگشایی و به جنگ هم متوسل میشود، پس چطور ممکن هست که در ایرانِ ما، یک حکومتِ ناسیونالیسم افراطی، خود دو دستی کشور و منابع زیرزمینی اش را تقدیم بیگانگان، و ملّتی را به بردگی وا دارد. از سویی دیگر هم، ایران هیچگاه به عنوان یک کشور مستعمرهء کلاسیک بشمار نرفته است.

 روابط آمریکا و ایران هم که فلسفهء سیاسی گروهی از اپوزیسیون بوده و هست، آغاز آن بعد از جنگ جهانی دوّم، با ایجاد تشنج در بین ایالات متحدهء آمریکا و اتحّاد جماهیر شوروی سابق بر اثر جنگ داخلی در یونان، بحرانهای موجود در اروپای مرکزی، افکار تجزیه طلبی حکومت های محلی در ناحیهء آذربایجان به رهبری جعفر پیشه وری ، در کردستان به رهبری محمّد قاضی که با برنامه ریزی و تحریک مسکو صورت گرفته بود و نقشی اساسی را در این میان بازی کرد، برای اوّلین بار ایالات متحّدهء آمریکا بطور مستقیم در ایران مداخله کرد.

بیرون راندن ارتش سرخ شوروی بوسیله سیاست آمریکا در سال 1946 میلادی که بعد از جنگ در نتیجهء حملهء سالهای 1944، 1945 در سرزمین ایران مستقر شده بود، باعث بهبودی روابط دو کشور شد و ایران از ایالات متحدهء آمریکا تقاضای پشتیبانی سیاسی و مالی بیشتر را کرد.

در چهار چوب دکترین پرزیدنت وقت آمریکا: Harry S. Truman 1945- 1953 میلادی که میلیاردها دلار برای کشورهای شرقی دریای میانه در نظر گرفته شده بود، ایران هم مبلغ کمی از آنرا در 1947 میلادی دریافت کرد، آمریکا با کمکهای نظامی و مالی خود موفق شد که افکار عمومی رهبران و ملّت ایران را بخود جلب کند و پایگاهی برای جلوگیری از نفوذ شوروی در ایران، که آنهم نه با کمکهای مالی و اقتصادی و نظامی، بلکه با نفوذِ کم هزینهء ایدئولوژی مارکسیسم که بوسیلهء حزب توده نمایندگی میشد، ایجاد کند. تا از آن افغانستانی بسازد.

 اوایل سال 1950 میلادی جنگ سرد فاز جدیدی را به مناسبت آزمایشات سلاحهای هسته ای شوروی، و تحقق انقلاب کمونیستی در چین 1949 میلادی در پیش گرفت. نگرانی ایالات متحدهء آمریکا از این دو رویداد مهم باعث شد که در سیاست گلوبال خود تغییراتی جدی دهد، در نتیجه موقعیّت ژئوپلیتیک مناسب ایران را در استراتژیک محوری خود قرار داد و ثبات سیاسی حکومت وقت را طرح ریزی کردند.

 در همین دوران جبههء ملّی ایران که رهبری اپوزیسیون را داشت، از قدرت خاصّی بر خوردار بود، دکتر مصدق با امر ملّی شدن نفت، برخورد رادیکالتری را با شاه ایران در پیش گرفته و خواهان سلب فرماندهی ارتش و مصادرهء دارایی خانوادهء سلطنتی شد. حزب تودهء ایران هم بعد از برنامهء ترور ناموفق شاه ایران در سال 1949 میلادیِ خود، که منزوی شدن این حزب را در پی داشت، در کنار جبههء ملّی به فعالیّت گستردهء خود بر علیه شاه پرداختند.

 کارشناسان آمریکایی جوّ نامطلوب در حال انفجار سیاسی ایران را که به نفع اردوگاه سوسیالیسم شوروی کانالیزیره میشد، خلاف روند امنیّت ملّی آمریکا و غرب ارزیابی کردند، حتی وقوع کودتایی از سوی حزب توده و بخشی از جبههء ملّی به رهبری دکتر مصدق با وجود اختلافات سیاسی اشان متحدأ بر علیه شاه ایران را پیش بینی میکردند، که آمریکا از پیش اقدام به کودتای 28 مرداد را در برنامه سیاسی خود قرار داد. این کودتا صرفأ یک برنامه و رقابت سیاسی بین کاپیتالیسم و سوسیالیسم هست، که ایران در دامن سوسیالیسم نیفتد و از کمونیست شدنش مانند چین جلوگیری شود.

 آمریکا برای اولین بار با این کودتا بطور مستقیم و آشکار در سیاست حکومت های خاورمیانه دخالت کرد که همین کودتا باعث گسترش هژمونی سیاست آمریکا در خاور میانه و بیرون راندن کشور انگلستان از این جغرافیای سیاسی شد. در آن زمان برنامهء اقتصادی و نفتی ایران برای آمریکا نقش اصلی را در بر نداشت. و طرف حساب مسئلهء نفتی ایران کشور انگلیس بود نه ایالات متحدهء آمریکا.

پرزیدنت Harry S. Truman درست بعد از دو هفته که Dwight D. Eisenhower 1953- 1961 میلادی در مقام پست پرزیدنت آمریکا بود، تأیید کرد که این کودتا شاید لازم نبود و دیدیم که پرزیدنت بیل کلینتون هم در این مورد عذر خواهی کرد.

 عوامل برجستهء این کودتا که باعث تولّد اپوزیسیونی تاسوعایی و عاشورایی با یک فلسفه و فرهنگ سیاسی روبنایی و لحظه ای و بدون تداوم است، خود بزرگ بینی، خود محوری، تند روی و دامن زدن دکتر مصدق به تضادهایی که زمان طرح آنها نبود، و درک نادرست ایشان و همیارانش از شرایط جهانی و موقعیّت حساس سیاسی ایران برای دو قطب دوران جنگ سرد، همچنین فرصت طلبی، غبار آلود کردن جوّ، ریختن هیزم بر آتش شعله ور شرایط آبستن به حوادث نا معلوم، حزب توده ، و همزمان در سه جبهه و نقش بازی کردن این حزب، که از یک سو در خدمت شوروی و منافع این کشور، و از سویی دیگر در خدمت سازمانهای جاسوسی انگلیس و آمریکا که در این حزب فیلترگذاری کرده بودند، هستند.

 بازندهء این کودتا ملّت و حکومت وقت ایران بودند، زیرا حکومت وقت به قشر میانی سیاسی با تجربه و پاتریوتیسم صاحب اندیشهء ایرانی که در طول دهه ها شکل گرفته بود برای بازسازی کشور به آن نیاز حیاتی داشت، که در این کودتا خواسته و یا ناخواسته پاسیو و از میدان رانده شدند. قشر میانی بعدی که خیلی سریع شکل گرفت از رفاه اجتماعی بالاتری برخوردار بود ولی بار و تجربه و اندوختهء سیاسی نداشت، و به همین جهت در انقلاب 57 بسوی خمینی گرایش پیدا کرد و باعث فرو ریختن ساختار حکومت وقت و پیروزی بنیادگرایان اسلامی شد.

 دکتر مصدق در دوران قاجار از آغاز مشروطیّت دارای مسئولیّت و مقام بوده: نمایندهء مردم اصفهان در مجلس اوّل، در سال 1914 میلادی مقام استادی مدرسهء علوم سیاسی را پذیرفته، 1917 معاونت وزارت دارایی، در دوران نخست وزیری مشیرالدوله به وزارت دادگستری بر گزیده میشود. تا قبل از انقراض حکومت قاجار، استاندار فارس بوده است، دکتر مصدق کوتای سوّم اسفند 1299 برابر با 1921 میلادی را به رسمیّت نشناخت، و با آن همکاری نکرد، با سقوط کابینهء سیّد ضیاء در کابینهء قوام السلطنه دولت کودتا را به رسمیّت میشناسد و پست وزارت دارایی را قبول میکند، 1922 میلادی با نخست وزیری مجدد مشیرالدوله یک سال استانداری آذربایجان را برعهده دارد، 1924 میلادی در کابینهء مشیر الدوله وزارت امور خارجه را دارد، با استعفای مشیرالدوله، در دوران سردار سپه ( رضاشاه کبیر) چه دوران نخست وزیری و چه در دوران پادشاهی ایشان، دکتر مصدق با میل باطنی خود، از همکاری با حکومت خودداری ورزید.

 دکتر مصدق که هنوز هم چهرهء نمادین بسیاری از اپوزیسیون هست، چه در دوران مشروطیّت و چه دردوران سلسلهء پهلوی به اندازهء کافی قدرت سیاسی برای خدمتگزاری و اجرای برنامه هایش داشته است و حکومتهای وقت از او استقبال کرده اند، اینکه ایشان فقط به شرط داشتن فرماندهی ارتش ناحیهء آذربایجان، مسئو لیّت استانداری این استان را پذیرفته و یا از شاه ایران فرماندهی کل ارتش را در خواست میکرده است، میتواند این گمان را به یقین نزدیک کند که هدف دکتر مصدق زور آزمایی و مسابقه در کسب قدرت و به نمایش گذاردن پایگاه توده ای خود با دستگاه سلطنت بوده است، که شیوهء مرسوم در یک سیستم بورژواز دموکراتیک پارلمانی و عصر مدرنیته نبوده ، بلکه از دیدگاهی فئودالیته، که اغلب تصمیمات سیاسی گرفته شده از سوی ایشان از همین زاویه نشأت گرفته و در چهار چوب همین جغرافیای سیاسی برجسته بوده است که با برنامهء کارگزاران حکومت وقت که انحلال فئودالیته و ورود به دوران بورژوازی مدرنیته و زمینهء پیوستن به جهان را داشت، سازگاری نداشته است.

 سیاست ورزی از دیدگاه فئودالیتهء دکتر مصدق و بسیاری از ملیّون از پایگاه طبقاتی آنها می آید که اغلب خود از چنین خانواده هایی بر خاسته اند، خودِ دکتر مصدق از خانواده درباری دوران قاجار و پایگاه در فئودالیته ایران دارد. وگرنه بر اساس تحلیلگران خارجی بدنهء جبههء ملّی با رفرمهای شاه ایران موافق بوده است و فقط در امر تمرکز قدرت مخالفت داشته اند، که حاضر به از دست دادن و معاوضه کردن قدرت منطقه ای و اجتماعی خود در یک پیکار سیاسی یکسانِ پارلمانی نبوده اند. برای نمونه بند و بست های خارج از پارلمان دکتر مصدق با خوانین قشقایی استان فارس، همچنین بسر بردن سه ماه دکتر مصدق نزد خوانین بختیاری در این نواحی، در زمان حکومت سیّد ضیاء بیانگر این موضوع میتواند باشد.

 شعار معروف "اقتصاد ایران بدون نفت" دکتر مصدق در آن زمانِ یک کشور فلاحتی سنتّی بدون تکنولوژی زیر بنایی آنقدر تخیلی هست که امروز بعد گذشت از هشتاد سال از طرح این شعار و با وجود دستیابی به فناوری های گوناگون هنوز 80% درآمد ارزی کشور از همین نفت است. شعارهای اصلی دکتر مصدق در آن دوران: سکولاریسم، مدرنیته، سیاست پردازی بدون فئودالیسم، سیاست ورزی بدون آخوندیسم، مبارزه با بیسوادی، بهبودی اقتصادی، تقویت جامعهء مدنی و فرهنگی در یک سیاست رفرمیستی همکاری با شاه ایران و گذشتن از گذرگاه خطرناک و حساس آن دوران جنگ سرد و استعمار جهانی بوده است.

 دکتر مصدق به عنوان نخست وزیر خدمتگزار مردم و حکومت وقت، تمام تصمیمات سیاسی اش با مشورت حزب توده، خارج از پارلمان صورت میگرفته است، همان حزبی که در بسیاری موارد برعلیه حکومت وقت و خودِ دکتر مصدق و دشمن طبقاتی شاه ایران، برای تأمین منافع بیگانه و اتخاذ سیاست در خواستی از مسکو هست. حزب توده ای که زیر شعار و تز جهان وطنی، منافع ایدئولوژیک اردوگاه سوسیالیسم و فراملّی را از منافع کشور و ملّت خود ترجیح میداده است.

 هدف از بیان مطالب بالا تحقیر جایگاه ارزشمند شخصیّت های ملّی کشور نیست، بلکه پیشنهاد به آن دسته از اپوزیسیون: ملیّون، جمهوری خواه، مذهبی، چپ، قومی، و فراملّی هست که هر گاه در تحلیل و تشریح تضادهای اجتماعی جامعه درمانده میمانند، یا به هر مناسبتی مایلند عده ای از ایرانیان را با دیدگاه و اندیشهء سیاسی گوناگون بنا به ضرورت زمان، از میدان سیاسی بیرون برانند و هدفمند بین شهروندان ایرانی تفرقه بیندازند، پیراهن خونینی از مصدق به تن میکنند، یا دیدگاه تنگ نظرانه و ناتوانِ ضد آمریکایی بودنِ همسو با رژیم اسلامگرایان تهران خود را با سر سپردگی سلسلهء پهلوی به اجانب توجیح میکنند، دست بر دارند. این نوع فرهنگ سیاسی کهنهء بدون استخوان بندی، دیگر جای تبلیغ ندارد، فلسفهء سیاسی امروز ایرانیان با کنار گذاشتن هر ایدئولوژی و بدبینی ها، همبستگی و وحدت ملّی برای تحقق دموکراسی در کشور هست.

شاهان پهلوی با هر کوتاهی در شناخت مشکلات زمان خویش و مصدق ها با هر تند روی و اشتباه، در شناخت ارزشهای ملّی نقاط نظر مشترکی داشته اند که مکمل یگدیگر بوده اند، این ارزشها میهن دوستی و دیدگاه پاتریوتیسم نسبت به سرزمین ایران بوده است، که در این مرحله از گذار، شاید بیش از هر زمان دیگر، به آنها نیاز مبرم میباشد. کم بها دادن به این ارزشها حتی در عصر گلوبال، بر باد رفتن هرچه بیشتر منافع و ارزشهای ملّی و هموار شدن بستر و زمینهء بروز مشکلات شناخته شده و جدید خواهد بود.

 Nasser.karami@gmx.de

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.