رفتن به محتوای اصلی

سالروز 28 سالهء پدیدهء "جمهوری اسلامی" در ایران [بخش 2]
06.02.2007 - 19:13

بازتاب بیوگرافی آقای خمینی، در ساختار جمهوری اسلامی

 آیت الله خمینی در سال 1902 میلادی در "خمین" میان اراک و اصفهان در یک خانوادهء مذهبی بدنیا آمد، پدر بزرگش در کشمیر به کار و کسب مشغول بود، به همین مناسبت آقای خمینی را یک هندی دست نشاندهء بریتانیا در ایران مینامیدند. 5 ماهه بوده است که پدرش بدست یک مالک یا فئودال کشته میشود. مادرش تربیّت او را بر عهده میگیرد. متون پایه ای اسلام را نزد برادر بزرگش آیت الله پسندیده فرا میگیرد. 1918 میلادی به سلطان آبادِ اراک و سه سال بعداز آن در قم شاگرد آیت الله عبدالکریم حائری یزدی بوده است. 1927 میلادی به پائین ترین درجهء اجتهاد نایل میشود ولی همچنان به کسب متون دینی ادامه میدهد، 1930 میلادی با دختر آیت الله میرزا محمّد سقفی که یک سرمایه دار تهرانی بوده است ازدواج میکند، حاصل ازدواج 5 فرزند: سه دختر و دو پسر هست، هر دو پسر درس تئولوگی حوزه ای را فراگرفتند.

 آیت الله خمینی 1944میلادی، بعد از وفات آیت الله حائری، یک مجتهد شناخته شده ای بود، اوّلین بار روحانیّت را برای قیّام علیه حاکمیّت وقت به مناسبت ترویج فرهنگ غیر اسلامی آن فرا میخواند. در همین دوران احمد کسروی را به نمایندگی از طبقهء روشنفکر سکولار ایران زیر بارانِ انتقاد و حمله قرار میدهد. در کتاب "کشف الاسرار" خود که در شش بخش: 1- توحید 2- امامت 3- نقش علما 4- ساختار حکومت 5- قانون 6- حدیث، تقسیم بندی شده است، بارها رضاشاه کبیر را به بهانهء ضد دین اسلام بودن آن، با روشی بدون رعایت حرمتِ کلام و فرهنگ مورد انتقاد شدید قرار داده است. قانون اساسی کشور را مردود میشمارد و مجلس را فقط ارگانی که برای به اجرا در آوردن قوانین اروپایی که مناسب جامعهء ایران نیست محکوم میکند. غیر از قوانین آسماني الهی، هر قانون زمیني دیگر نزد ایشان بی اعتبار هست. فقط فرم حکومتی را جایز میشمارد که از سوی مجتهدین( مجلس خبرگان) کسانی را باید انتخاب کنند ( فقط روحانیّت)که به دستورات و عدالت الهی آگاه باشند تا بتوانند آنرا پیاده کنند.

 آیت الله خمینی از دهه های پنجاه تا شصت میلادی با یک سری برنامه ها و سخنرانی ها جایگاه خاصی در جامعهء مذهبی و در بین روحانیّت کنزرواتیو کسب کرد. بعد از وفات آیت الله بروجردی 1961 میلادی، با وجود آیت الله های کهنه کار دیگر، به مرجع تقلید انتخاب میشود. 1962 میلادی مبارزهء آشکار خود را با حکومت وقت، با اعتراض به برداشتن واژهء "قرآن"و بجای آن جایگزین کردن واژهء ترکیبی" کتابِ مقدّس" در قوانین و کاربرد آن در مسائل حقوقی و اجتماعی بود را آغاز کرد. دوّمین اعتراض عمومی آن به برنامه های کتاب "انقلاب سفید و شاه و ملّت " بود. امّا دو امر "حقوق زنان و برنامهء اصلاحات ارضی در کشور"، به محور اصلی مبارزهء سیاسی روحانیّت به رهبری خمینی با حکومت وقت تبدیل گردید. نتیجهء این درگیریها هجوم مسلحانهء پلیس به مدرسهء فیضیّه قم، جایی که خمینی به تدریس دینی مشغول بود انجامید. این کشمکش در ماه محرّم، تاسوعا و عاشورای 1963 میلادی به یک حرکت عمومی تبدیل، و برای دوّمین بار منجر به دستگیری او شد. از آنجا که ایشان مرجع تقلید بود و از پشتیبانی گروهی از مراجع تقلید از جمله آیت الله شریعتمداری، و روحانیّت و جامعهء مذهبی بر خوردار بود، مجازات سخت قضایی و یا برداشتن ایشان از سر راه پروسهء برنامهء حساب شده و سکولار دولت، کار آسانی نبود. 26 اکتبر 1964 میلادی بار دیگر آیت الله خمینی در سخنانی تند و رادیکال، حضور دیپلماتهای آمریکایی و ارتش آنرا با برخورداری از حقوق ویژه در ایران را مورد انتقاد فراوان قرار داد، که بعد از آن دستگیر و به ترکیّه در تبعید فرستاده شد و از آنجا به جنوب عراق مهاجرت کرد.

 دورانِ تبعید در جنوبِ عراق

 آیت الله خمینی در مدّت تبعیدی اقامتِ خود در جنوب عراق 1964- 1978 میلادی، موازی با تدریس متون دینی، از فعالیّت سیاسی دینی دست بر نداشت، و از نجف مبارزهء خود را بنا به گفتهء ایشان بر علیه اتحّاد مثلث: "حکومت ایران، امپریالیسم آمریکا، و صیهونیسم" با توضیحات لازم بصورت نوشتاری و یا گفتاري ضبط شده بر نوار کاست ادامه میداد و بوسیلهء ایرانیان که برای زیارت به شهرهای مقدّس شیعیان در جنوب عراق می آمدند، به ایران انتقال مییافت و در کشور بصورت شبکیه ای بخش میگردید. از همان شهر نجف روحانیّت را بر علیه جشن 2500 سالهء شاهنشاهی ایران 1971 میلادی در تخت جمشید، پرسپولیس در استان فارس فرا خواند.

 موضع رادیکال و ائتلاف ناپذیر آیت الله خمینی در شیوهء مبارزاتی خود با حکومتِ وقتِ ایران، عرصه را بر بخشی از اپوزیسیون دینی که فقط خواستار رفرم در قانون اساسی ایران بودند تنگ کرده بود و آنها را بطور اتوماتیک تحت الشعاع هژمونی خطِ رادیکالِ خود قرار میداد. از سالهای 1971-1972 نتیجهء تصورات و تحقیقات کتبی و شفاهی اسلام خود را بصورت کتبی بنام "جمهوری اسلامی" علنی و آشکار ساخت. در این کتاب که با کتابِ طرح "جمهوری اسلامی" 1972 تقریبأ همزمان در پاریس انتشار یافتهء آقای ابوالحسن بنی صدر، شباهت های بسیار زیادی دارد، سه ایدهء بنیادی را آیت الله خمینی مورد بررسی قرار داده است:

 1- محکوم کردن حکومت و سیستم پادشاهی در ایران: با آوردن نمونه و فاکت از محمّد ابن عبدالله پیامبر مسلمانان، که در آن زمان از قیصر بیزانس ( روم شرقی)، و همزمان شاهان ساسانی در خواست کرده است به حکومت غیر قانونی و بی عدالت خود پایان دهند، که در نهایت با جنگهای بسیار، اسلام توانست پیروز شود و حکومت اسلامی و عدل الهی پیاده شود، یا امام حسین شهید شد تا از شکل گیری حکومتِ سلطنتی جلوگیری کند. و در پایان نتیجه میگرفت که: "اسلام نه سلطنت میشناسد و نه سلسله و وراثت". در صورتیکه برخلاف نظر ایشان شیعهء 12 امامی هم سلطنت و هم سلسله و وراثت در خانوادهء علی ابن ابوطالب هست.

 2- دین اسلام با کتابِ قرآن و احکام سنّت خود: تمام پرنسیپ قوانینی که خوشبختی انسان را فراهم کند را داراست. قوانین عدالت جویانهء اسلام، انسان را از ستم و تحقیر بوسیلهء حکومتگران حفظ میکند. قوهء قانونگذار فقط قرآن است که تحت هدایتِ الله هست، به همین مناسبت تنها یک حکومت اسلامی لازم هست تا بتواند قوانین قرآن را پیاده کند. جامعه به پیامبر، امام، و روحانیّتی نیاز دارد که قوانین قرآنی را کامل میشناسد و صاحب روح عدالت خالص و یگانه هست، بنا براین فقط علما، فقیه و فقها سزاوار حکومت کردن در جامعهء ایران هستند.

3- در خطر بودن دین اسلام: که در ایران بوسیلهء حکومت و آموزگاران و استادان دست نشاندهء: آتِیسم، مسیحیّت، صیهونیسم، لائیسم، با پشتیبانی قدرتهای امپریالیستی، دارد از بین میرود. علما باید بار دیگر دین اسلام را در ایران باز سازی و زنده کنند و مسائل سیاسی، اقتصادی، از دیدگاه قرآن را در جامعه تبلیغ نمایند. اسلام باید گشترش یابد، این بار بویژه از سوی فارغ التحصیلان دانشگاهی، استادان، بشکلی زیر بنایی و همه جانبه وسعت داده شود. در بین روحانیّت ساواکی و درباری زیاد هست که آنها باید شناسایی شوند و لباس روحانیّت را از تن آنها بیرون آورد، فقط کسانی باید بمانند که سرباز و جانباز الله و اسلام هستند و میتوانند به جمهوری اسلامی آینده خدمت کنند....، اگر همین بیوگرافی کوتاه آیت الله خمینی را در رابطه با انقلاب اسلامی 57 به نقد بکشیم، نوشته ای طولانی و شاید هم کتابی خواهد شد، اماّ در توان یک مقاله سؤالهایی مطرح میشود:

 1- یا وجودِ آقای خمینی از عجایب هشت گانهء تاریخ هست که آخوندی بدون داشتن سواد کلاسیک، با جهان بینی و درک برخاسته از روستایی، با بیان چهار کلام ساده و عامیانه سرنوشت ملّتی را اینچنین دگرگون کرد، یا سرزمینی با تاریخی سه هزار ساله فاقد ساختار و از تکامل فرهنگی و اجتماعی بازمانده و در اسارتِ سنتّها، درگیر جن و پری های زمینی و آسمانی با سحر و جادوگری است، یا آنکه نبودِ احزاب و سازمان هاي سیاسي استخواندار و پایدار به مفهوم واقعی، با فقر فرهنگ و دانش سیاسی و اجتماعی در بین مدعیان سیاست ورزی و پردازی آنزمان ایرانی و خلأ رهبری سیاسی در کشور بوده است. امید بر آن هست که جامعهء سیاسی امروز ایران، به شناخت و تجارب کافی دست یافته باشد.

 2- پدر آقای خمینی وقتی فقط 5 ماه از تولّدش میگذشته، بدست یک فئودال کشته میشود، امّا ایشان در مقابل اصلاحات ارضی محمّد رضاشاه پهلوی که سلب قدرت سیاسی و اقتصادی و مالکیّت زمین از فئودالها بسود کشاورزان بود به مخالفت شدید برمیخیزد، از سویی دیگر با وجود شعار حکومت مستضعفان اسلامی ایشان، خود مانند محمّد ابن عبدالله پیامبر اعراب، با یک خانوادهء سرمایه دار تهراتی وصلت خانوادگی میکند، و با توجّه به چندین مثالِ دیگر، نشانه از آن میدهد که وجود آیت الله خمینی مجموعه ای از تضادهای ساختگی ناسازگار روانپارگي سرگردانِ در مکانیزم و قوانین زمانِ امروزی با مناسبات اجتماعی و فرهنگی آن بوده است.

 3- دفاع شدید آقای خمینی از فئودالیته و مخالفت با حقوق زنان و کشف حجاب و بسیاری از مواضع سیاسی، اجتماعی دیگر ایشان، بیانگر این هست که ایشان اصولأ از گذار دوران تکاملی، چه در دیگاه ماتریالیسم تاریخی، و چه از دیگاه عصر مدرنیته و راسیونالیسم، با عصر روشنگری، جدایی دین از فلسفه و دانش، رفرماسیون، با مفهوم دموکراسی، با پروسه و انواع دموکراسی های عصر جدید، ساختار دولت مدرن، حقوق بشر، انقلابات صنعتی، اجتماعی، فرهنگی، چگونگی چرخش و ارتیاط مکانیزم اقتصادی، سیاسی در کشورهای همسایه، در خاورمیانه، فراتر از آن در عصر گیتی گرایی اطلاعی نداشته، و در دنیای بستهء مدرسهء فیضیّهء قم با قرار دادن آن به مرکزیّت کرهء زمین و در سطح گسترده تر آن نجف در جنوب عراق، در عصر اوایل قرون وسطایی با ساختار فئودالیتهء مطلق گرا در مساحتی به اندازهء خمین و قم یا کربلا و نجف با حاکمیّت روحانیّت یا در شکل قبیله گری دوران آغازین دین اسلام در گوشه ای از بیابانهای عربستان سعودی بسر میبرده است.

 4- دیدگاهها، فرضیه ها، پیش در آمدهای سیاسی آقای خمینی که رسمأ از سال 1944 میلادی شروع میشود، بطور آشکارا و روشن: ضدیّت با روشنفکران سکولار که نشانهء سمبلیک آن ترور احمد کسروی که مورد غضب خمینی ها قرار گرفته بود میباشد. ترور کسروی بر اساس گفته های آیت الله خمینی و بدستور سایر مراجع تقلید دیگر در نجف، با فرستادن طلبه ای بنام نوّاب صفوی از نجف بسوی تهران، بلاخره در بار دوّم تلاش همین گروهِ نوّاب صفوی، ترور کسروی را عملی ساختند، حتّی جسد کسروی و همفکرانش را در کوههای شمال تهران در جایی گمنام به خاک می سپارند، که در دسترس این اسلامیستهای تروریست نباشند. ضدیّت خمینی ها با سکولاریسم، مدرنیته، دموکراسی، ضدیّت با لیبرالیست های دینی، حتی روحانیّت میانه رو، نفی قوانین مدني زمینی، و فقط خواهان پیاده کردن قوانین آسماني قرآن، با حاکمیّت دیکتاتوری طبقهء روحانیّت در سیستم ولایت فقیه مانند جمهور اسلامی امروزی بوده است، که آقای خمینی در هر گفتار و نوشتار روزانهء خود بطور مکرر آنرا ابراز داشته حتی بصورت کنسبت "جمهوری اسلامی" آنرا علنأ انتشار داده است،

چرا و چگونه احزاب و سازمانهای سیاسی ایرانی بویژه، احزابِ کهنه کاری مانند حزب توده، جبههء ملّی، نهضت آزادی، که ادعای داشتن شناخت و تجربه، برخوردار از کرسی های فلسفه و تاریخ را در خاورمیانه و فراتر از آنرا میکردند، نتوانستند افکار شوم یک آخوند معمولی را دریابند ؟؟. گذشته از آنکه در اساس فلسفهء ماتریالیسم دیالکتیک و راسیونالیسم با هرگونه مطلق گرایی و متافیزیک مخالف هست، اگر عناصر تشکیل دهندهء وجود آیت الله خمینی و افکار سیاسی دینی او را نمیشناختند، چرا بدون قید و شرط تسلیم رهبری دینی آن شدند ؟؟. آیا این احزاب و افراد هنوز هم کارنامهء سیاه و خونین جمهوری 28 ساله ای را که بجا گذاشته نمی شناسند ؟؟ که با فلسفه سازی های سیاسی گوناگون با واسطه و بدون واسطه هنوز در استمرار و پایداری حاکمیّت آن میکوشند ؟؟.

 5- بزرگترین اشتباه سیاسی کارگزاران دوران محمّد رضاشاه پهلوی، فرستادن آقای خمینی در تبعید آنهم با آخرین ایستگاه جنوب عراق بود. برای ایرانیانی که برای زیارت به شهرهای مذهبی جنوب عراق سفر میکردند، با استان خوزستان ایران تفاوتی نداشت و همچنان امکان تماس تودهء مذهبی با آقای خمینی فراهم بود، که از طریق همین ارتباط، شورش 57 را راه انداخت. این تبعید علاوه بر اینکه در بر گیرندهء پیامد مفیدی نبود، باعث هم شد که از یک آخوند معمولی، رهبر و فردی بین اللملی ساخته شود، از سویی دیگر نجف و کربلا را به اردوگاه و مرکزی برای دشمنان ملّت و فرهنگ، دست آخر برای حکومتِ وقتِ ایران تبدیل کند، که بیگانگان توانستند براحتی روی آن سرمایه گذاری و کار کنند.

 6- در طول تاریخ اسلام شیعه، شهرهای مذهبی قم و مشهد و تهران، شاخ و برگی و یا واحد های کوچکی در مقایسه با اماکن مقدّس اصلی شیعیان در جنوب عراق بوده اند، با این تبعید، آقای روح الله خمینی را در سرچشمه و منبع تدریس و گسترش جهان بینی شیعه جایگزین کردند، که خمینی ها را می پروراند. همانجائیکه "رضا شاه کبیر" علی رغم موضع سکولاریسم سر سختِ ایشان، با طرح سیستم حکومت جمهوری خود در ایران که با مخالفت جبههء وسیعی از روحانیّت منجر شد، مجبور به سفر زیارت نجف شد، تا آیت الله نائینی و حاجی سیّد ابوالحسن اصفهانی را ملاقات کند و با دادن وعده هایی به آنها از پشتیبانی آنها بهره مند گردد. امروز هم امنیّت، مسئلهء هسته ای و حلّ مشکلاتِ سیاسی رژیم اسلامی ایران به شرایط شیعیان در جنوب عراق و به موضع گیری آیت الله سیستانی، همچنین به وضعیّت حزب الله در جنوب لبنان و رهبر آن شیخ نصرالله که دست نشاندهء سوریه هست، در مجموع به شرایط سیاسی جوامع عربی بستگی دارد و با تصمیمات بر خاسته از نیازمندیها و افکار سیاسی جامعهء ایرانی، به مصلحت و منافع ملّی ملّت و سرزمین ایران ربطی ندارد.

 وقوع انقلابِ اسلامی 57

 برنامه های صنعتی و مدرنیزاسیون کردن کشور همراه با سکولاریزاسیون و سکولاریسم حکومتِ دوران محمّد رضاشاه پهلوی با تکیه بر کشورهای غربی از جمله آمریکا، در جامعه ای که حتی در سال 1979، 55-60% آن بیسواد، پای بند سنّت و اعتقادات مذهبی بود قابل درک و هضم نبود و براحتی از کنار آنها گذشت. غافل از اینکه صنعتی شدن ساختار زیر بنایی و نرمهای خاص علمی، تکنولوژی، فرهنگی خود را میطلبد و شهر نشینان سنّتی و بیسواد، روستائیان نا آگاه، عشایر کوه و صحرانشین، کارگران ساده با کشاورزان با متد اولیّه، در عرض یک شبانه روز مهندس، طراح و برنامه ریز، کارگر صنعتی، کار گزار و کار فرما نمیشوند.

 گذشته از خدمات بسیار ارزنده و شکوفای دوران محمّد رضاشاه پهلوی که جایگاه شایسته ای را در جهان متمدّن به ایران اختصاص داد، امّا موازی با این دوران پربار، نارسایی ها و برنامه های نامناسب سیاسی هم وجو داشته است که با سوء استفاده از آنها، زمینهء سقوط حاکمیّت وقت را برای دشمنان ملّت ایران فراهم آورد از جمله: سوء استفاده 100 خانوادهء وابسته به نوک هرم دستگاه رهبری سیاسی در اقتصاد کشور: 105 شرکت صنعتی، 17 بانک و شرکتهای بزرگ بیمه، 25 شرکت در صنعت آهن، معدن، و صنایع دیگر، 50 شرکت ساختمانی و موّاد غذایی، 24 هتل لوکسوس، سرمایه گذاری در ساختن شهرکها، فروشگاههای بزرگ، سهیم و شریک بودن در شرکتهای ماشین سازی و لاستیک سازی و موتورسیکلت سازی، شرکتهای راه سازی، شرکت چاپ کتابهای درسی، و طبعأ درآمد نفت، خریدن هواپیمای کنکورد و دستگاههای مدرن دیگر که کمتر کسی در سطح جهان میتوانست آنها را داشته باشد،

 بی نتیجه ماندن طرحهای بازسازی، نازایی اقتصاد وابسته و مونتاژ، عدم درک و لمس و برنامه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، سیاستمداران و برنامه ریزان کشور از سوی قشر پائینی حتّی بخشی از طبقهء میانی، مشکل بریدن طیف وسیعی از جامعه از اعتقادات سنّتی و دینی خود بدون آلترناتیو مناسب مشخص، پیوستن سریع و زود رس به کاروانِ شتابانِ جوامع پیشرفته و صنعتی با روابط فرهنگی و اجتماعی آن، بدون توجه با این مطلب که این گذار فرهنگی زائیده و محصول زد و خوردها و تضادهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی بر خاسته از جامعهء ایرانی و هماهنگ با تکامل و مناسبات اجتماعی آن نمی باشد، نابودی ساختار کشاورزی در واحدهای کوچک روستایی، در نتیجه کشانده شدن آنها به شهرهای بزرگ برای سهیم شدن در اقتصادِ رانتخوار دست آورد نفتِ شایانِ دههء هفتاد. از سویی وارد کردن غَلات و محصولات غذایی دیگر از خارج، تبدیل شدن ایران و اقتصاد آن به بازار مصرف کالاهای وارداتی کشورهای سرمایه داری، وابستگی کامل اقتصاد ایران به خارج، در پیامد آن تُهی شدن خلاقیّت های فکری فردی و اجتماعی جامعهء ایرانی، شکاف بین دولت و ملّت بر اثر عدم مشارکت و تأثیر پذیری مردم در سیاستِ روزانه و سرنوشتِ خویش، حتّی عدم کنترل اوضاع درونی و بیرونی کشور از سوی رهبران وقتِ کشور، فساد فرهنگی و اجتماعی در بخشی از جامعه، حاکمیّت روابط و کانالهای ناسالم در توزیع منابع و سرمایه های ملّی، معاملات مخفی با شرکتهای غربی و خارجی، تغییر دادن تاریخ اسلامی هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی با آغاز تاجگذاری کوروش کبیر، عدم عدالت اجتماعی و رواج رشوه خواری با تبعیضات قومی و خانوادگی،

 از مهمترین فاکتورها: پیدایش و گسترش یک فرهنگِ مصرفی کالایی بدون بازدهي ناپایدار ناهماهنگِ لجام گسیختهء تُهی از ارزشها، که نه غربی بود و نه ایرانی، که بویژه بشکل گسترده تر آن در پایتخت کشور بیشتر رواج داشت و تازه همین فرهنگِ بی مایه و اساس را ایرانی و پارسی مینامیدند که فرهنگهای دیگر را که در حقیقت زیر بنای اصلی فرهنگِ پارسی و ایرانی بود و هست، مورد تمسخر و تحقیر قرار میداد. مرسوم کردن فرهنگِ مفتخوار با اقتصاد رانت خوار بدون عرق ریختن و بدون بکارگیری اندیشهء راسیونال، بدون تلاش و پیگیری، بدون تولید و زایش اندیشه و افکار، بدون تعهّد و آینده نگری، ازهمه بدتر دادنِ ارزش زرنگی، چابکی، حتی دادن صفتِ یک نوع روشنفکری ایرانی به چنین فرهنگِ روبنایي بازاری، مبنا و معیار قرار دادن آن برای سنجش و شناخت دگر فرهنگها و ارزشها در جامعه، از سویی دیگر تحقیر کردن طبقهء زحمتکش و مولّد جامعه: کارگر، کشاورز، لایه های پایین جامعه. با نا آگاهی و عدم شناختِ تاریخ و مردم شناسی کشور درنتیجه تحقیر موزیک و لباسهای محلّی، آداب و سنّت های هر منطقه و دیار، که در نهایت به بحران هوِیّت در جامعهء ایرانی دامن زد و باعث پیوند دادن مسئلهء هویّت ایرانی و منافع ملّی آنها با دین اسلام شیعه، که از اساسی ترین نیروی محرکهء انقلابِ 57 بود ، شد. در جامعه و کشوری که فرهنگِ برتر آن این چنین قشری و روبنایی، بدون ریشه و اصالت، پر از تناقض و رویا و تزویر باشد، آن جامعه نه فقط رژیم اسامگراي تهرانِ امروز فرهنگِ 1400 سال پیش عرب بیابانگرد را بر او حاکم خواهد کرد، بلکه در هر عصری محکوم به فنا و جز ذلّت و خواری و عقب ماندگی، آیندهء روشنتری در انتظارش نخواهد بود.

 با توجه به مطالب در بالا ذکر شده و با فاکتورهای دیگر رایج در آن دوره، باعث شد که فقط دو میلیون ایرانی که ترکیبی از اعضاء دولت و تا زمانی مشخص ارتش و خانواده هایی که مناسباتِ تنگاتنگِ با دستگاه دولت داشتند، در مقابل هجوم اسلامگرایان تنها بمانند و مردم از شعارهای عملی نشدهء مدرنیته و پیشرفت و سکولاریسم حاکمیّتِ ، با وزارت خانه ها و اداره جات کم کار و سهل انگارش، روی گردان شوند و دست به دامن دین اسلام و همان جامعهء سنّتی قدیمی، همان فضا و میدان، همان بزنگاهی که روحانیّت کنزرواتیو پیوسته در آفریدن و نگهداری آن برای اهدافِ شوم خود در تلاش بود، بشوند. کم نبودند افرادی که وابستگی حزبی و سازمانی نداشتند و صرفأ به مناسبت برخورد با چنین فرهنگِ آبکي ناهنجار، برخلاف میل درونی و یا بر اثر ناآگاهی، به صف روحانیّت کنزرواتیو پیوستند و اجباری به رهبری خمینی تن در دادند تا شاید هویّت ایرانی اصیل خود را دوباره دریابند.

 جدیدأ در آلمان هرگاه که احزاب دموکرات و لیبرال در کار سیاسی موفق نباشند و فقط به دعواهای حزبی بدون نتیجه میپردازند، شهروندان هدفمند در انتخابات به گروه نئونازیسم و احزاب راست رأی میدهند، که این خود پیامی به احزاب دموکراتیک است که بخود آیند. امید بر آن هست که پیشتازان و اپوزیسیون جامعهء ایرانی بعد از اینهمه سرخوردگی و شکست، امّا با کسب تجربهء فراوان، اکنون بخود آمده باشد، که بتوانند جامعهء آینده ایران را براساس افکار راسیونال علمی سکولار با بینش و توان ارزش شناسی ژرف با فرهنگی متین و پایدار ملّی، بسوی دموکراسی و یافتن جایگاه شایستهء خویش در خانوادهء جهانی هدایت کند.

 در چنین شرایط بحران زایی در ایران، برنامهء حقوق بشر پرزیدنت جیمی کارتر1977-1981 میلادی و رعایت آن در سیاست خارجی آمریکا باعث کاهش فروش تسلیحات نظامی در عرصهء جهانی، حتی کشورهائیکه که آمریکا قطعأ به روابط آنها نیاز حیاتی داشت، شد. با سیاست خارجی جدید پرزیدنت کارتر در کشورهای در حال رشد مانند ایران و جهان سوّم که در آنها اپوزیسیون سرکوب میشد، از فضای سیاسی نسبتأ بازی برخوردار شدند. مقامات آمریکایی با همتایان ایرانی خود سعی بر آن داشتند، به رفرمهایی که یکسری آزادیهای سیاسی و اجتماعی را در جامعه ممکن سازد دست بزنند، رفرمهایی که صورت گرفت از یک سو کافی و کارآمد نبودند از سویی دیگر دیر شده بود. در واقع شرایط سیاسی برای کودتایی دیگر مهیّا بود ولی این بار با برداشتن یکنفر یا ده نفر کار بجایی نمی رسید از طرفی آمریکا هم نمیتوانست شاهد از دست دادن موقعیّت ژئوپلیتیک مهّم ایران و نمیتوانست ناظر کمونیستی شدنِ آن باشد.

 با فاصله گرفتن سیاسی پرزیدنت کارتر با شاه ایران، و ایجاد جوّی که اپوزیسیون ایرانی میتوانست ارتباط و یار گیری کند و قدرت خود را به نمایش بگذارد، در یک راستا و کانال در جهت مخالف شاه و دولت قرار گرفتند و با شعارهای ضد حکومتی و ضد آمریکایی به مؤسسات آمریکا در تهران حمله میکردند، که این خود زنگ خطری برای دولتِ ایران و آمریکا بود. اقشار اپوزیسیون ایران که تا آنزمان پراکنده بود، در جستجوی خطِ محوري سیاسي مشترک و یافتن رهبری بود که قطعأ همه زیر چتر آن جمع شوند، که در نهایت با انتخاب شعار محوری استراتژیک بر کناری شاه، بدون برنامهء آلترناتیو روشن و معین، زیر سقف رهبری آقای خمینی گرد هم آمدند .

 در همین زمان آمریکا خود در سیاست خارجی با مشکلات زیادی روبرو بود: قرارداد کاهش سلاحهای استراتژیک مهّم با اتحاد جماهیر شوروی 1979 در وین، قراردادصلح بین اسرائیل و مصر در کمپ داوید 1978، عادی شدن روابط با جمهوری خلق چین 1978، از همه مهمتر لشکر کشی ارتش سرخ شوروی در افغانستان 1978 میلادی، و اکنون مسئلهء ایران، مجموعهء این فاکتورها سیاستمداران و مشاوران آمریکا را در شرایطی قرار داد که جوابی منطقی دریابند و در ضمن به این سؤال پایه ای باید پاسخ دهند: چگونه منافع و امنیّت ملّی آمریکا در خاورمیانه بدون وجود شاهِ ایران همچنان حفظ خواهد شد ؟؟.

 اکتبر 1978 میلادی، بسیاری از کارشناسان دولتی و دیگر مشاوران دولت آمریکا روی موضوع ملاقات و گفتگو با آقای خمینی که در پاریس خود را برای رفتن به ایران آماده میکرد به مشورت گرد هم آمدند، تا پیامدهای برکناری شاه و وقوع انقلاب در ایران را به رشتهء تحلیل و تفسیر در آوردند. همزمان بخشی از دولتِ وقتِ آمریکا به شاه ایران اطمینان میدادند که او را در مبارزه با جنبش و نا آرامیهای درون کشور پشتیبانی میکند، بخش دیگر آن از ماه نوامبر تا ژانویه که شاه ایران را ترک کرد، مباحثات و ملاقتهای پنهانی زیادی در ابعاد و سطوح گوناگون در مورد ایران صورت دادند، که در صدد ارتباط و گفتگو با بخش معتدل اپوزیسیون و روحانیّت میانه رو برآمدند. که این سیاست باعث انداختن شکاف در کابینهء دولت آمریکا گردید. کاخ سفید از یک سیاست و وزارت امور خارجهء آن از سیاسیت دیگری دفاع میکرد.

 "زبیگنیف برژینسکی" مشاور امنیّتی پرزیدنت کارتر طرفداری از شاه ایران را ترجیح میداد "هنری پرشت" رئیس بخش ایران در وزارت امور خارجه و "سیروس ونچ" وزیر امور خارجهء وقتِ آمریکا، آقای خمینی را که در فرانسه بسر میبرد، فردِ مناسب برای شرایط موجود در ایران دانستند، که بوسیلهء ایشان میتوان یک حکومتِ همه پسند و قانونی و لیبرال را در ایران جایگزین کرد. ادعای این دو نفر را سخن گویان ایرانی آقای خمینی در اروپا و آمریکا تأیید کردند و آقای خمینی را فردی جدی در عمل، حتی راسیونال و واقع بین، دموکرات و قابل اعتماد معرفی کردند و با کشورهای غربی وعده و تضمین کردند که ایران بعد از سقوط شاه ایران با آنها همسو و در همکاری صد در صد پای بند خواهند ماند.

 کنفرانس گوادلوب، در 13 دی ماه 1357 خورشیدی با حضور جیمی کارتر پرزیدنت آمریکا، هلموت اشمیت صدراعظم آلمان، کالاهان نخست وزیر انگلستان، ژیسکاردستن پرزیدنت فرانسه، در جزیرهء گوادلوب برای مشورت و نتیجه گیری از شرایط بحرانی ایران و منطقه برگزار شد. در این کنفرانس با توجه با مقدمات و زمینه سازیهای کارشناسان سیاسی کشورهای غربی که با همکاری اطرافیان کراواتی آقای خمینی در اروپا و آمریکا فراهم شده بود، با کسب اعتماد و جلب رضایت و وفاداری طرفین به یکدیگر، از همه مهمتر حفظ منافع غرب، تصمیم بر آن گرفته شد که حرکت شطرنجی سیاسی ای دیگر در خاورمیانه صورت گیرد، که منجر به سقوط شاه ایران، و بازگشت آقای خمینی به ایران بود،

 طولی نکشید که این تئوری براستی جامهء عمل بخود پوشید و به نشانهء پیش درآمدِ پیروزی انقلاب اسلامی، در اوّل ماه فوریه 1979 میلادی دو میلیون نفر که اغلب از پایتخت کشور بودند با شعار: «دیو چه بیرون رود فرشته در آید» از فرشتهء نجات دهندهء خود ! آنهم چه فرشته ای ! در تهران از آقای خمینی استقبالِ گرمی بعمل آوردند. 12 فوریه 1979 را روز پیروزی انقلاب اسلامی30 ماه مارس تعیین سیستم حکومتی و 1 ماه آپریل همان سال شروع کار رسمی جمهوری اسلامی است که آقای خمینی آنرا" اوّلین روز حکومتِ خداوند بر زمین نامگذاری کرد ". امّا خداوندی که در دیدگاهِ دینی خود خالق همهء بندگان، هستی و سماوات است، چرا تا کنون منتظر مانده است تا بنده ای مانند آقای خمینی آنرا بر مسند حاکمیّت بنشاند، آنهم در ایرانِ ما، جای بسی پرسش هست !!!.

 فوریه 2007 میلادی

Nasser.karami@gmx.de

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.