رفتن به محتوای اصلی

سالروز 28 سالهء پدیدهء "جمهوری اسلامی" در ایران [بخش 3]
20.02.2007 - 19:13

انقلاب اسلامی و دو قطب کاپیتالیسم و سوسیالیسم

 موافقت مشترک بیسابقهء ایالات متحدهء آمریکا و اتحّاد جماهیر شوروی سابق در مورد تأسیس کشوری بنام اسرائیل، رویارویی آنها با قدرت استعماری انگلیس و همسویی در بیرون راندن آن از خاورمیانه و ناحیهء خلیج فارس بود. هردو قطب مذکور، بویژه شوروی شانس نفوذ خود در خاور میانه را که تا آنزمان از آن محروم بود در گرو خروج انگلستان از این جغرافیای سیاسی میدید.

امّا به چه مناسبتِ سیاسی، امنیّتی، اقتصادی، این دو قطب متخاصم از وقوع انقلاب 57 نه اینکه جلوگیری نکردند، حتی در شکل گیری آن کمک و یک روز بعد از پاگیری جمهوری اسلامی آنرا تأیید نمودند، تا کنون تحلیل سیاسی قابل ملاحظه ای در دسترس نیست، شاید بدین علّت باشد که در میدان سیاسی گهگاهی چنان اشتباهات بزرگی رخ میدهد، که از آن صحبت کردن دیگر خوشایند نیست، بویژه در مورد پیدایش جمهوری اسلامی که در کارنامهء سیاسی دو قطب قدرت آن زمان، نقطه های کور و صفحهء تاریکی را بخود اختصاص میدهد.

آنچه که مسلم هست جهان سرمایه داری برندهء این بازی سیاسی شطرنجی بود، زیرا با قرار دادن ایدئولوزی اسلام سیاسی در مقابل سوسیالیسم شوروی در خاورمیانه، در برابر ارتش سرخ در افغانستان، و در جاهای دیگر که امکانش وجود داشت، در اروپای شرقی با برجسته کردن دین مسیح، گسترش اردوگاه سوسیالیسم را مهار و ضربه پذیر کرد. پیروزی انقلاب اسلامی57 در ایران، سقوط قدرت برتر شوروی در اقیانوس هند، کاهش فاز و دوران فعّال سیاسی سوسیالیسم در خاورمیانه و جهان، در نتیجه آغاز فروپاشی سیستم سوسیالیسم در شوروی بود. قرار گرفتن جمهوری اسلامی ایران در همسایگی مجاهدین افغانستان که در سنگر مبارزه با ارتش سرخ بود، ضد کمونیسم و بنیادگرایی اسلامی بودنِ آن، برداشتن یک دشمن تاریخی اعراب یعنی دولت، شاه و ارتش ایران در منطقهء خلیج فارس، برکناری دولت ایرانِ متحّد کشور اسرائیل که دشمن مشترک جامعهء اعراب بود و هست، در عوض جایگزین شدن سیستم جمهوری اسلامی ضد اسرائیل در ایران، زمینهء نام نیکی را برای آمریکا نزد ناسیونالیستهای عرب خاورمیانه و شمال آفریقا، حتی حکومتها و افراد سوسیالیست آن در پی داشت. که راه تسلط کامل آمریکا بر خاورمیانه و ناحیهء خلیج فارس را هموار و در دراز مدت تضمین خواهد کرد.

تأیید برپایی جمهوری اسلامی از سوی شوروی سابق از دو حالت خارج نیست: یا بودنِ در جایگاهی ضعیف که نمیتوانسته است بر روند شکل گیری انقلاب اسلامی و هدایت آن تأثیر گذار باشد و برای سرپوش گذاشتن بر ناتوانی سیاسی و حفظ پرنسیپ خود ناچارأ با آمریکا همسو شده است، یا بوسیلهء حزبِ توده دست نشاندهء خود، با بازنگری به کودتای 28 مرداد و با برجسته کردن وابستگی شاه ایران به آمریکا، از سویی دیگر ضد سرمایه داری و ضد آمریکا جلوه دادن جامعهء دینی و روحانیّت در ایران از هر دیدگاه و طیف، همچنین احزاب و سازمانهای رادیکال ایدئولوژیک مارکسیسم و مذهبی مانند چریکهای فدائیان خلق و سازمان مجاهدین، لیبرال مذهبی و لیبرال دموکراتها مانند نهضت آزادی و جبههء ملّی، در نهایت رهبر انقلاب آقای خمینی که همه ضد استعمار و برعلیه امپریالیست آمریکا معرفی میشدند، باعث پشتیبانی شوروی سوسیالیستی از یک سیستم دینی در ایران بوده است.

 با نگاه امروزی به دگردیسی انقلاب 57 در ایران بخوبی قابل مشاهده است که این تغییر و تحول نوعی "کودتا" برای جایگزینی حاکمیّت سیاسی روحانیّت کنزرواتیو در ایران بوده است که با همکاری بلوک غرب و گروه و دستگاه آقای خمینی، در خارج از ایران از جنوب عراق و خاور میانه تا اروپا و آمریکا، بجای بکار گیری توپ و تانک و مسلسل یک ارتش منظم، ابزار کارسازتری بنام : "دین و مذهب" مورد استفاده قرار گرفته است. بدون همکاری و موافقت بلوک غرب وقوع چنین تحولی در ایران امکان پذیر نبوده است. بنابر این تمامی احزاب و سازمانهای مارکسیستی و مذهبی از راست، میانه رو، تا چپّ رادیکال آن، همچنین لیبرال دموکرات های ایرانی، که همه بشکلی خود را در جایگاه ضد غرب و امپریالیسم میدانستند و بخود میبالند که در ایران انقلابی مردمی ضد آمریکا و غرب را سرو سامان داده اند، متأسفانه امروز اگر دیگر قبول نکنند که آنها در کانال و در چهار چوبی حرکت کرده اند که غرب در رأس آن آمریکا، از قبل برایشان خط کشی کرده بود، هنوز هم در دگماتیسم حاصل کم بینشی و عدم صداقت در گفتار و کردار، در کمبود شایستگی سیاسی خویش شناورند.

بویژه حزب توده و هم فکران آنها بجای آنکه هنوز هم همصدا با رژیم اسلامگرای تهران شعار ضد آمریکایی را در خاورمیانه سر دهند، و یا سرودهای انقلابی با حال و هواي یادگار روح دینی 22 بهمن سال 57 را در جلسات پالتالکی دهمین کنگرهء ( فدائیان اکثریّت)خود بخش کنند، بهتر آن هست که از فرومایگی هرچه بیشتر فرهنگِ سیاسی جلوگیری و از کجروی و کژسرشتی اخلاقی خویش حد و مرزی را بشناسند، از شعارهای بدون پشتوانه دست بردارند و طبق عادت سیاسی معمول تا کنون خویش، آب را به نفع رژیم ارتجاع و بیگانگان گل آلود نکنند. بلوک کاپیتالیسم بسرگردگی آمریکا در انقلاب 57 نه اینکه احزابی مانند حزب توده را، بلکه اردوگاه سوسیالیسم شوروی را هم برای پیشبرد اهدافِ سیاسی خویش بکار و بازی گرفت.

 پدیدهء جمهوری اسلامی کودک ناخلفی است که دو قطب جهانی آنرا آفریدند، کاپیتالیسم فکر کرده است که ضد کمونیست هست، سوسیالیسم شوروی در ضد کاپیتالیسم و ضد آمریکا بودن آن شکی نداشته است. غافل از اینکه حکومتهای فاشیست در هر لباسی بویژه شکل دینی مطلق گرای آن ماهیّتی ضد دیدگاههای فلسفی و سیستمهای سیاسی: دموکراتی، کاپیتالیسم، کمونیسم، سوسیالیسم، سوسیال دموکراتی، لیبرالیسم، و لیبرال دموکراتی و پلورالیسم داشته و میباشد. در این شکی نیست بازندهء اصلی مسیری که این انقلاب در پیش گرفت، ملّت و فرهنگ و اقتصاد ایران بوده و هست. بر کسی پوشیده و لازم به برشمردن هم نیست که امروز روسیهء پرزیدنت پوتین، ایالات متحّد آمریکا، اتحادیهء اروپا، جمهوری خلق چین، هریک با استراتژیکهای متغیّر خاص خویش چگونه جمهوری اسلامی را مانند توپ فوتبال و ابزاری در جهت منافع و امنیّت کوتاه و درازمدت ملّتهای خویش در عرصه های مختلف به همدیگر پاس و بکار میگیرند.

 فازهای حاکمیّت جمهوری اسلامی

 دوران 28 سالهء حکمرانی رژیم اسلامی را میشود مانند پروسهء جمهوری های فرانسه به چهار جمهوری تقسیم بندی کرد: دوران حیات آیت الله خمینی1979-1989، دوران رفسنجانی1989-1997، دوران ریاست جمهوری محمّد خاتمی1997- 2004، ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد 2004– تاکنون که است.

در دوران جمهوری اوّل که تحت رهبری مطلق کاریسماتیک آیت الله خمینی بود و در آغاز از پشتیبانی طیف وسیعی از احزاب و سازمانهای سیاسی که با اعتصابات و راهپیمایی های خود باعث پیروزی انقلاب شدند بر خوردار بود. 1979-1982 دوران جایگزینی و تحکیم سیستم ولایت فقیه با مبارزات سیاسی بین احزاب و سازمانها برای کسب قدرت و یا سهیم بودن در ساختار حاکمیّت بود، که در نهایت به بهایی بسیار سنگین با از دست دادن نیروی انسانی ارزشمند ایرانی و با از بین بردن زمینهء بر مسند نشستن دموکراسی، منجر به حاکمیّت روحانیّت دینی کنزرواتیو سنتّی در یک سیستم دیکتاتور بنام جمهوری اسلامی یگانه در جهان به رهبری آقای خمینی انجامید. احزاب ملّی مذهبی، اسلامگرایان لیبرالیست، که در آغاز در جبههء متحّدی با آقای خمینی بودند در تدوین قانون اساسی مشارکت مستقیم داشتند و تا سال 1981 کم و بیش بر روند سیاسی در جامعه تأثیر گذار بودند. دولت موقتِ مهندس بازرگان (وفات 1995)، از فوریه 1979 با ترکیبی از ملّی مذهبی ها، ناسیونالیستهای ملّی گرا، تکنوکراتها، نتوانست در مقابل اسلامگرایان تندرو سنتّی که از پشتیبانی آقای خمینی برخوردار بودند، سیاست و برنامهء لیبرال اسلامی خود را پیش ببرند.

 با اجازهء آقای خمینی اسلامگرایان تندرو سنتّی موازی با دولت موقت مهندس بازرگان، خود اقدام به ایجاد دولتِ مستقلی دیگری را کردند که با تسخیر سفارت آمریکا 4 نوامبر 1979 میلادي خود، آقای بازرگان را که مخالف چنین عملی بود متوجّه تشکیل دولت در دولت و نداشتن قدرت سیاسی خود کرد و چند روزی بعد از آن استعفا داد. از زمان تسخیر سفارت آمریکا و گروگانگیری دیپلماتهای آن، بنیادگرایان اسلامی پیروان خط آقای خمینی قدم به قدم اسلامگرایان لیبرالیست را از صحنهء سیاسی بیرون راندند، که طبعأ سرنوشتی جز زندان و تبعید سرنوشت دیگری در انتظارشان نبود. نقطهء اوج و پایانی این پروسهء پاکسازی، بر کناری پرزیدنت "بنی صدر" در ژولای 1981 میلادی میباشد. از آن تاریخ تا کنون روحانیّت کنزرواتیو سنتّی حوزه های دیني شیعه، اهرم ها و قطب های سیاسی، اقتصادی استوار بر سیستم تئوکراتیک ولایت فقیه مطلق گرای بر خاسته از خواب و خیالها های دینی آآقای خمینی در دوران تبعید را در اختیار خود دارند.

 بر اساس ساختار ولایت فقیه آقای خمینی، سیستم دولت با سه ارگان: قانونگذار، دادگستری، اجرائی، ساختار اقتصاد، قوانین اجتماعی، محیط آموزشی از دبستان تا دانشگاه، قوانین قضایی، روابط اجتماعی در همهء عرصه ها حتی تا فرم لباس پوشیدن، را بر مبنای دگماتیسم اسلام انقلابی، رادیکالیسم سنتگرا بنا گذاشتند که برای دستیابی به چنین اهدافی، از سال 1979- 1982 پاکسازی نیروی انسانی و اخراج در همهء ادارات، از همه مهّتر انقلابِ فرهنگی با بستن دانشگاهها که اخراجی بسیاری از دانشجویان و استادان، دانش آموزان، آموزگاران و دبیران را شامل شد که بر اساس همین پرونده سازی ها و اتهامات، زمینه های زندان، اعدام، تبعید و مهاجرت را برای قشر وسیعی از آنها در پی داشت صورت گرفت. همچنین تغییر دادن دستگاه قضایی برابر با متون و احکام اسلامی در این دوران بوده است.

 آقای خمینی و اطرافیان نزدیکش، طبق کنسبت سیستم حکومتی ولایت فقیه از قبل طرح ریزی شده، در صدد ایجاد ارگانی که بتواند روحانیّت کنزرواتیو معتقد به جمهوری اسلامی را دور هم گرد آورد تا برای حفظ نظام قدرت سیاسی بین آنها دست بدست شود تا از شکل گیری اپوزیسیون در هرم رهبری و پارلمان جلوگیری کنند، 1979 میلادی اقدام به ایجاد "حزب جمهوری اسلامی" کرد. اما طولی نکشید که این حزب بر اثر وجود دیدگاههای گوناگون سیاسی و دینی، بویژه انتخاب نوع سیستم اقتصادی در جمهوری اسلامی مجبور به انحلال آن شدند. گروه کنزرواتیو این حزب که سیّد علی خامنه ای و هاشمی رفسنجانی با بر خورداری از پشتیبانی آقای خمینی هم به آن تعلق داشتند، بر این نظر بودند که مالکیّت خصوصی در متون دین اسلام به رسمیّت شناخته شده و محدودیّتی برای انباشت سرمایه وجود ندارد، در مقابل این نظر گروه چپّ اسلامی که مثلأ آقای محمّد خاتمی رئیس جمهور قبلی در آن ردیف قرار داشت بر عدالت اجتماعی و مساوات در اقتصاد دین اسلام تأکید داشتند و از همین زمان اختلاف در هرم رهبری جمهوری اسلامی شروع شد، و تاکنون گروه کنزرواتیو سعی بر آن داشته که با روش سرکوب بوسیلهء نظامیگری و در اختیار داشتن مجلس خبرگان، شورای نگهبان، اکثریّت مجلس، و در نهایت با کنسبت 1987 آقای خمینی، قدرت را در دست خود قبضه کنند.

 مصادرهء دارایی ها و اموال دولتی و شخصی، دولتی کردن بخش عظیمی از اقتصاد کشور، اتخاذ یک سیاست خارجی رادیکال ضد آمریکایی و اسرائیلی، صدور انقلاب اسلامی بویژه در کشورهای عربی خاورمیانه، محدود کردن آزادی های مطبوعات و رسانه های گروهی، تنگ کردن روز افزون عرصه های سیاسی برای احزاب و سازمانها و سندیکاههای کارگری و ارگانهای خود جوش دموکراتیک مدنی است. مبارزهء مسلحانهء سازمان مجاهدین که با بر کناری پرزیدنت "بنی صدر" آغاز شد و قصد براندازی رژیم اسلامی را با ترور رهبران آن داشتند، که منجر به سقوط رژیم نشد، از سویی موجب جوّ پلیسی و حکومت نظامی شدن شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه که هیچکس تصور آنرا نداشت گردید، که رژیم برای انتقام گیری هزاران نفر را اعدام و اغلب سازمانهای سیاسی مجبور به روی آوردن مبارزهء مخفی شدند. گذشته از ضربات وارده بر سازمانها در اثر انشعابات، بطور نمونه در سازمان چریکهای فدایی خلق در بهار 1358 خورشیدی هجری به "اکثریّت و اقلیّت" که رهبری شاخهء اکثریّت آن تحت هژمونی بی چون و چرای حزب توده به فعالیّت خود ادامه میداد، بهار 1982 میلادی نیروهای امنیّتی رژیم بر سازمان مجاهدین و سایر سازمانهای رادیکال مارکسیسم غلبه کرد.

 انتشار حکم یا لایحهء 8 ماده ای آقای خمینی در دسامبر 1982 میلادی بیانگر پایان فاز رادیکال جنبش انقلابی و بی سرو سامانی اوضاع انقلاب 57 بود، و به خیال خود آنرا نشانهء جایگزین شدن رسمی سیستم ولایت فقیه در ایران میدانستند، که در جهت استحکام هرچه بیشتر این سیستم، ادارات و ارگانهای دولتی، و غیر دولتی، دستگاه قضایی، کمیته ها و دادگاههای انقلاب، سپاه پاسداردان را ایجاد، بازسازی، و به تقویت هر بیشتر آنها اقدام کردند. رژیم اسلامی بعد از سرکوب احزاب و سازمانهای اپوزیسیون رادیکال سیاسی و تثبیت جمهوری ولایت فقیه خویش، یرنامه ریزی شده حملهء سیاسی و انتظامی خود را به احزاب و سازمانهای راست مارکسیست مانند" حزب توده و سازمان فدائیان اکثریّت" که به اندازهء کافی از آنها ( بویژه از رهبران آنها) در شکل گیری و محکم کردن پایه های ساختار ولایت فقیه بهره های بسیاری برده بودند، آغاز کرد(1984)، با آنها همان روش و عملکردی را بکار بردند که با احزاب و سازمانهای رادیکال در پیش گرفته بودند.

 تسخیر سفارت آمریکا و گروگان گیری

 از وقایع مهم سیاسی دوران آقای خمینی، تسخیر سفارت آمریکا بود که رژیم آنرا نتیجهء چند واکنش به جامعه معرفی کرد: ماه اکتبر 1979 شاه بیمار ایران تقاضای معالجهء پزشکی در یک بیمارستان آمریکایی را نمود، وزارت امور خارجهء آمریکا آقای "هنری پرشت" را روانهء تهران کرد تا با نمایندگان رژیم و آقای خمینی مذاکره و تضمین صد در صد دهد، که پذیرش شاه ایران هیچگونه جنبهء سیاسی ندارد، 22 اکتبر شاه وارد نیویورک شد، 1 نوامبر همان سال ملاقات مهندس بازرگان با آقای" پرژینسکی" مشاور کاخ سفید آمریکا در الجزایر در مورد تحویل سلاحهای خریداری شده در زمان شاه، صورت گرفت، 4 نوامبر 1979 دانشجویان و گروههای دیگری که خود را پیرو خط امام خمینی مینامیدند سفارت آمریکا در تهران را اشغال کردند.

امّا واقعیّت امر گروگانگیری، اهداف سیاسی دیگری را مورد نظر داشت که برای دستیابی به آنها موارد در بالا ذکر شده را بهانه قرار دادند. همانطور که خودِ آقای خمینی تسخیر سفارت آمریکا را انقلاب دوّم نامید یک تاکتیک و سیاست بر خاسته از شرایط دورنی کشور برای برهم زدن توازن قدرت نیروهای سیاسی، یا در مجموع راندن و ممنوع کردن غیر خودی ها از صحنه مبارزات و زمینهء فراهم کردن مراحل بعدی: تعقیب، زندانی، شکنجه و اعدام و ریشه کن کردن کامل آنها بود. این تاکتیک با برکناری دولت موقت بازرگان و متحّدین آن که خواهان روابط حسنه با ایالات متحّد آمریکا و بر پایی یک جمهوری لیبرال و دموکرات اسلامی بر اساس قانون اساسی پلورالیسم، در مقابل کنزرواتیو های اسلامی که تلاش در جایگزین کردن جمهوری اسلامی بر اساس ساختار ولایت فقیه و حاکمیّت روحانیّت سنتّی تندرو حوزه ای قم بود، آغاز گردید. رقابت بین این دو جهان بینی که بر سر موضوع ساختار دولت، فرهنگ سیاسی و سیاست خارجی آیندهء کشور بود، برنامه های سیاسی دولت موقتِ مهندس بازرگان در جامعهء سیاسی و حتی روحانیّت میانه رو مشروعیّت بیشتری را داشت. لازم به اشاره هست که آقای ابوالحسن بنی صدر در کنار آقای خمینی مخالف با ایدهء روابط عادی دولت موقت مهندس بازرگان با ایالات متحّدهء آمریکا بود و در مقابل ایشان ایستاد.

 بهار 1980 دولت آمریکا بحث حلّ مسئلهء گروگانگیری با روش نظامی را در دستور کار خود قرار داد، حتی ماه آپریل زمینه برای یک اکسیون نظامی آماده بود، امّا حملهء ارتش سرخ شوروی در دسامبر 1978 میلادی به افغانستان، آمریکا و ایران را در یک جبهه قرار میداد و آمریکا خواستار شکستن این دیوار در مقابل شوروی نبود و از حرکت نظامی خوداری کرد. "پرزیدنت کارتر" و وزیر امورخارجهء وقت امریکا "سیروس ونچ" که از آغاز طرفدار آیت الله خمینی بود با طرد هرگونه عمل خشونت آمیز مایل به حلّ مسئله از طریق دیپلماسی بودند.

مشاور امنیّتی پرزیدنت کارتر "پرژینسکی"روش نظامی را ترجیح میداد و در غیاب وزیر امورخارجه "سیروس ونچ" به این اکسیون جامهء عمل پوشید که در 24 آپریل 1980 به علّت نامناسب بودن هوا در ناحیهء طبس خراسان ایران و مشکل تکنیکی هلیکوپترها، این اکسیون عملی نشد و مجبور به پایان دادن آن شدند. وزیر امورخارجه آمریکا "سیروس ونچ" به نشانهء اعتراض به این اکسیون، با استعفای خود بار دیگر وفاداری خویش را به آقای خمینی نشان داد. ناموفق بودن در اکسیون نظامی باعث کاهش نمایان پایگاه پرزیدنت کارتر و دولت ایشان در بین ملّت آمریکا گردید. دوران گروگان گیری 444 روز طول کشید و باعث شکست "جیمی کارتر" و برنده شدن "رونالد ریگان" در انتخابات پرزیدنتی 1980 میلادی آمریکا گردید.

 جریان پایان دادن به مسئلهء گروگانها بعد از اتمام زمان پرزیدنتی "رونالد ریگان" در دوران پرزیدنت بوش ( پدر)، معلوم شد که رئیس ارگان تبلیغاتی انتخابات پرزیدنت ریگان در پاییز 1980 با نمایندگان دولت ایران و اطرافیان نزدیک آقای خمینی گفتگو بعمل آورده و باهم قرار گذاشته اند که گروگانها را تا پایان انتخابات بین کارتر و ریگان آزاد نکنند، در مقابل با انتخاب شدن ریگان در مقام پرزیدنت آمریکا، ایران از پشتیبانی نظامی و مهمّات جنگی از سوی کاخ سفید برخوردار خواهند شد. که طبق برنامه گروگانها را رژیم تهران آزاد نکرد در نتیجه آقای "ریگان" هم به پرزیدنتی انتخاب گردید. آزاد سازی گروگانها دقیقأ روز اوّل شروع ریاست جمهوری "رونالد ریگان" 20 ژانویه 1981 میلادی صورت گرفت. حمایت مالی از کُنتراسها در مقابل ساندینیستها در نیگاراگوئه، از درآمد فروش مخفی تسلیحات نظامی دولت ریگان به رژیم تهران در اکتبر و نوامبر 1986 میلادی، همچنین آزادی گروگانهای آمریکایی از سوی ایران در مقابل در یافت اسلحه و سایر ارتباطات و معاملات پنهانی بین دولت پرزیدنت ریگان و رژیم تهران که مدتها عنوان اوّل رزونامه و اخبار تاپ جهان شنیداری و دیداری و باعث بحث و جدال جدی در کنگرهء آمریکا و باعث آبرو ریزی ملاّ ها و رویگردانی مردم ایران از آنها شد.

 جنگ ایران و عراق

 جنگ ایران و عراق که ریشه در تاریخ گذشته و دشمنی ویژهء صدام حسین با ایرانیان و هوس کشور گشایی آن، قراداد 1971 بعد از خروج انگلستان از خلیج فارس و جایگزینی ایران بجای این خلأ قدرت، همچنین در نتیجهء قرارداد 1975 میلادی الجزایر بر سر تعیین مرز آبی رود شط العرب که بسود ایران پایان یافته است، جدا کردن استان خوزستانِ نفت خیز ایران و پیوستن آن به عراق، ترس از صدور انقلاب اسلامی و قدرت گیری شیعیان در عراق بود.

با در هم شکستن ساختارها در نتیجهء انقلاب اسلامی57 و تضعیف ارتش ایران و زندانی و اعدام سران با تجربهء نیروهای سه گانهء کشور بوسیلهء دادگاههای انقلاب، از سویی محکوم و منزوی شدن ایران در عرصهء جهانی به مناسبت تسخیر سفارت آمریکا و گروگانگیری بدون پشتوانه قوانین بین اللملی در تهران، صدام حسین که پیوسته آمادهء حمله به ایران بود، فرصت را غنیمت شمرد و در ماه سپتامبر 1980 ارتش عراق، زمینی و هوایی به سرزمین ایران حمله کرد.

 حکومتگران رژیم اسلامی تهران با اتخاذ سیاست خارجی رادیکال ضد اسرائیلی در اوایل انقلاب خود، با شعار برای "تسخیر اورشلیم و آزادی بیت المقدّس باید از بغداد گذشت" رزمندگان ایرانی را به جبهه های جنگ میفرستادند، امّا در همان زمان و چند ماهی بعد از برپایی جمهوری اسلامی سران رژیم اسلامی با کشور اسرائیل مناسبات سیاسی برقرار کردند و با اسلحه های خریداری شده از کشور اسرائیل، بر علیه براداران اسلامی خود، از جمله عراق بکار گرفته میشد.

این جنگ که طبق برنامه ریزی کشورهای غربی برای مهار انقلاب اسلامی و برای تضعیف و جلوگیری از جاگزین شدن صدام حسین بجای خلأ قدرت سیاسی بوجود آمده در اثر نبود شاه و حکومت ایران (مهار دوسویه)، در خاور میانه بویژه در ناحیهء خلیج فارس صورت گرفته بود، 16 يولای 1988 میلادی بدون نتیجه و بدون برنده، با تلفات دو میلیون انسان و خسارات اقتصادی بسیار برای طرفین، پایان یافت. قطعنامهء 598 سازمان امنیّت سازمان ملّل برای آتش بست و پایان دادن به این جنگ در 1 مرداد ماه 1366 خورشیدی هجری صادر شد که در 27 تیر ماه 1367 خورشیدی هجری از سوی آقای خمینی که در آغاز این جنگ را "نعمت الهی" مینامید و امکان پایان یافتن زودتر آن به نفع ایران هم وجود داشت، با نوشیدن جام زهری آنرا پذیرفت.

 آقای خمینی زمانی جام زهر را نوشید که با صدور کنسبت 1987 خود که فرمانروایی مطلق روحانیّت و اطاعت از ولایت فقیه را در ردیف تکالیفی مانند عبادت، روزه گرفتن، و به زیارت خانهء کعبه رفتن (حج) قرار داد تا شاید با ترجیح دادن دین بر ساختار دولت و مجلس، بر مشکلات بر آمده از آمیختن دین و دولتِ نا هماهنگِ زمان و قوانین مدنی امروز که به بن بست رسیده بود فایق آید و قدرت سیاسی را همچنان در ارگان واحد ولایت فقیه کانالیزیره کند، همچنین صدور قطعنامهء آتش بست از سوی سازمان امنیّت ملّل متحّد، با جنگی بدون نتیجه که آقای خمینی وعدهء پان اسلامیسم و آزادی قدس را به ایرانیان و جهان اسلام داده بود، جایگاه و پایگاه اجتماعی خود را نه فقط در بین مردم، بلکه در بین ارتش، سپاه و سایر نیروهای رزمندهء فرسوده از جنگ با احتمال شکست های پیاپی قابل لمس در جبهه از دست داده بود. از سویی دیگر کمبود تسلیحات نظامی و خالی شدن خزانهء دولت، بحران اقتصادی، و از همه مهّمتر امکان قدرت گرفتن اپوزیسیون و دامن زدن به نارضایتی های اوج گرفته در جامعه که خطر از دست دادن کنترل اوضاع و فروپاشی نظام جمهوری اسلامی را بدنبال داشت، آقای خمینی را واداشت که جام زهر پایان جنگ را، که پایان کارنامهء سیاسی و بی ثمري تلاشهای رؤیاهای دینی ولایت فقیه ایشان هم بود را بنوشد.

 ادامهء جنگ و تأخیر در پذیرفتن قطعنامهء سازمان امنیّت نشان میدهد که منافع ملّت ایران و قربانی شدن جوانان ایرانی برای رهبر انقلاب و شاگردانش مهّم نبوده، بلکه همانطور که در گفته های خویش به مناسبت پایان جنگ و نوشیدن جام زهر بیان داشته است، امر مهّم دفاع از اسلام و حفظ نظام جمهوری اسلامی بوده است. تازه برای غلبه بر افسردگی فراگیر ملّی در اثر شکست در این جنگ، از دست دادن یک میلیون ایرانی، خسارات اقتصادی، سرخوردگی ناسیونالیسم ایرانی، برای گذار از بحران جنگ و بازگشت به سیاست پردازی و سیاست ورزی درون کشور، رژیم اسلامی تهران حملهء نظامی سازمان مجاهدین خلق در 21 ژولای 1988 میلادی به نوار مرزی کشور از طریق خاک عراق را بهانه قرار داد و اقدام به سرکوب عمومی و کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی سراسر کشور، بویژه زندانهای اوین، قزل حصار، و گوهردشت کرد. تابستان 1988 کمسیون ویژه ای، با ترکیبی از دادگاههای انقلاب و رده های بالای سازمان اطلاعات و امنیّت رژیم، کاتالوگی را در مقابل زندانیان سیاسی کشور بویژه کمونیستها گذاشتند که با جواب دادن هریک از دو کلمهء" آری یا نه" سرنوشت خود را ورق میزدند. از اوّل ژولای تا دسامبر 1988 میلادی، هزاران نفر با شماری که تا کنون در ابهام هست، دسته جمعی اعدام شدند. سازمان دیدبان حقوق بشر تعداد آنها را 2000، بنا به روایت آیت الله منتظری 3900 نفر تخمین زده شده اند، آمارهای دیگر رقم پایین 4500 نفر با باز گذاشتن رقم بعدی صعودی در حال افزایش آنرا، مبدأ پژوهش خود قرار داده اند.

 "نعمت الهی" نامیدن این جنگ ازسوی آقای خمینی از دوجهت بود، 1- باعث شد که بسیاری از ناسیونالیستهای ایراني آتئیست و سکولار را صرفأ به مناسبت مهین دوستی برای دفاع از سرزمین ایران زیر فرمان خود آورد 2- به بهانهء جنگ و شرایط جنگی، با ممنوع و دفع کردن، از بین بردن احزاب و سازمانهای سیاسی و غیر خودیها، موفق به جایگزین کردن دیکتاتوری مذهبی تمام عیار سیستم ولایت فقیه که در نجف با خود آورده بود شد. آقای خمینی زمانی جام زهر را نوشید که به خیال خود همهء احزاب و سازمانهای سیاسی ایرانی را تار و مار و اعضاء و هوداران آنها را روانهء زندان، و با سرنوشت شکنجه، اعدام دچار کرده است و باز ماندهء آنها را هم به تلافی شکست در اسلام ایدئولوژیک و صدور انقلاب خود، شکست در مقابل صدام حسین، از دست دادن پایگاه اجتماعی خود در بین ملّت ایران، تابستان 1988 به یکبار زیر خاک کرد. یکی از صفات و اعمال پست رژیم این بوده و هست که در هر عرصه ای که با شکست روبرو شده است انتقام آنرا از زندانیانِ سیاسی در بند، از ملّت گرفتار ایران، از نویسندگان و روشنفکران آن میگیرند. نوشیدن جام زهر تنها بخاطر شکست در جنگ نبود، بلکه به مناسبت آغاز اضمحلال، رو به فروپاشی و سقوط رژیم تاریک اندیش ولایت فقیه، به مناسبت شکست صدور ایدئولوژی دین اسلام و محدود شدن آن فقط به ایران بود که آقای خمینی آنرا در حیاتِ خود بخوبی دریافت، و به عینه لمس کرده بود که بخش عظیمی از ملّت ایران به بنیاد گذار جمهوری اسلامی و سیستم ولایت فقیه آن هم پشت کرده اند. اکنون باید منتظر ماند، که در صورت شکست رژیم در امر انرژی هسته ای با نوشیدن جام زهری دیگر، از کدام جبهه وارد انتقامگیری به جامعهء ایرانی خواهند شد.

 فتوای آقای خمینی برعلیه نویسنده انگلیسی هندی تبار "سلمان رشدی" آغاز سال 1989 میلادی به مناسبت نوشتن کتاب رمان "آیه های شیطانی" خود، که در آنزمان بیشتر از انکار چندی پیش کشتار یهودیان در هولوکاست آلمان از سوی احمدی نژاد، جهان آزاد و دموکرات را به حیرت انداخت، در پروسهء دین و دموکراسی، سکولاریسم، آزادی قلم و بیان، با نوشیدن یک یا ده جام زهر مار راه بجایی نخواهد برد و از خاطره های تاریخ جهانی هرگز محو نخواهد شد. رژیم به تلافی از ترس و یا عدم دسترسی به سلمان رشدی، در مقابل ترور و قتلهای زنجیره ای ایرانیانِ سیاستمدار، نویسنده، روشنفکر و هنرمند را در برون و دورن کشور راه انداخت.

 تعیین جانشین ولایت فقیه بعد از آیت الله خمینی

 از وقایع مهم دیگر این دوران تعیین جانشین آیت الله خمینی برای جلوگیری از خلأ قدرت بعد از وفات ایشان بود. شورای نگهبان در ماه نوامبر 1985 میلادی آیت الله منتظری که سالهای طولانی از نزدیکان آیت الله خمینی و به مدّت 8 سال را در زندانهای دوران حکومت قبل بسر برده بود به عنوان جانشین رسمأ اعلام کرد.

با افشا شدن معاملات نظامی و رایزنی های سیاسی پنهانی بین رژیم تهران و و اشنگتن بوسیلهء مهدی هاشمی از نزدیکان و پیروان آیت الله منتظری، که رهبری هدایت گروه ویژهء نظامی و سیاسی صدور انقلاب اسلامی را داشت، که در نتیجهء این افشارگری صداقت رهبران سیستم نظام جمهوری اسلامی در مقابل منافع ملّی ایران با شعارهای ضد آمریکایی که هنوز هم میدهند، در درون و بیرون از کشور زیر سؤال رفت و به پرنسیپ رژیم اسلامی ضریات سنگینی وارد کرد، وزارت اطلاعات بدستور آقای خمینی مهدی هاشمی را در ماه اکتبر 1986 دستگیر و در سپتامبر 1987 در دادگاه انقلاب به اعدام محکوم کرد. با این اعدام قدرت سیاسی آیت الله منتظری کاهش یافت و باعث اختلاف شدید بین ایشان و آقای خمینی در مورد آیندهء نظام اسلامی در ایران شد. 26 مارس 1989 برکناری کتبی آیت الله منتظری به عنوان جانشین رهبر انقلاب از سوی خودِ آقای خمینی صادر شد. آیت الله منتظری که خود بنیادگذار دستگاه ولایت بود آرام حکم آیت الله خمینی را پذیرفت و در قم همچنان به تدریس متون دینی مشغول، و بعد از آن خانه نشین گردید.

 در قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده بود که شایستگی مرجع تقلید بودن که پیش شرط رسیدن به ولایت فقیه هست باید از سوی مردم به رسمیّت شناخته شده باشد. انتخاب ولایت فقیه هم علاوه بر مجلس خبرگان، باید مردم با رأی خود آنرا تأیید کنند، با برکناری آیت الله منتطری و خلأ جانشین رهبر انقلاب با چنین محاسناتی، بدستور آقای خمینی که در حالت بیماری سختی هم بسر میبرد، در ماه آپریل 1989 میلادی وظیفهء تغییراتی در قانون اساسی را به انجمن و یا گروه صاحب نظر در حقوق قضایی اسلامی واگذار کرد. بر اساس این تغییرات به رسمیّت شناختن مرجع تقلید، همچنین حق دخالت و انتخاب ولایت فقیه از سوی مردم در قانون اساسی برداشته و حذف شد. دو اصطلاح دینی و سیاسی ولایت فقیه که تا کنون یا یکی بودند و یا بخش دینی آن بر بخش سیاسی آن برتری داشت را از هم جدا کردند و این بار برتری بیشتری به بخش سیاسی آن داده شد که زمینه را برای سیّد علی خامنه ای که حجّت الاسلام ردهء پایین و شایستگی مرجع تقلید و رهبری انقلاب را هم نداشت هموار کنند. پروسهء انتخاب سیّد علی خامنه ای به آراء عمومی ملّت ایران گذاشته نشد و گروه محدودی از روحانیّتِ مورد اعتماد، یکشبه پنهانی درجهء مرجع تقلید و جانشینی رهبری انقلاب را به ایشان اهدأ کردند.

 نتیجه گیری فشرده از این بخش:

 1- عملکرد و تصمیم گیریهای سیاسی آقای خمینی در ساختار جمهوری اسلامی، در شأن و جایگاه یک روحانی مرجع تقلید نبوده و نیست، بیشتر به یک فرمانده کودتاگر مقتدر بیرحم، پیشاهنگِ یک شورش مسلحانهء غارتگر بر علیه سرزمین و ملّتی میماند که قدرت نامحدود نظامی سیاسی را یک تنه در دست داشته که هر آنچه توانسته از دم تیغ گذرانده، هرچه را خواسته به چپاول برده، هر ساختار حکومتی دلخواه خویش را بنا نهاده، هر گاه هوس کرده است قانونگذاری و یا تغییر قانون داده است، ارتش منظم کشوری را منحل، ساختارهای مفید فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی حاصل قرن ملّتی را درهم فرو ریخته، خود را رهبر و چوپان و ملّتی را به مانند گوسفند انگاشته، خود را عالم و کبیر و ملّتی را نادان و صغیر پنداشته، حتّی روحانی همتای خود آیت الله منتظری را خانه نشین، کابینهء دولت و نخست وزیر آنرا مجبور به انحلال و استعفا، رئیس جمهوری را بر کنار، سلب رأی و حق انتخاب از ملّت ایران و نداشتن اجازه و تأثیر در سرنوشتِ هردو جهانِ خویش، تا آنجا که گفت: "اگر 20 میلیون بگویند نه، من میگویم آری" کمالِ گستاخی، وقاحت و شقاوت، غرور و خود ستایي بیجاي برخاسته از جهالتِ یک انسانِ خود محور غیر نرمالِ خود ناشناختهء بدونِ بینش و شناخت را بیانگر هست.

 2- جمهوری ده سالهء اوّل به رهبری آقای روح الله خمینی را میتوان دورهء جایگزین کردن ساختار ولایت فقیه با حاکمیّت دیکتاتوری روحانیّت کنزرواتیو سنتّی بر پایهء ایدئولوژیک دین اسلام شیعهء صفوّی قشری و رو بنایی با روش و تاکتیکها، با ابزارهای مختلف دیگر همراه با نیرنگ های چندگانه، بدون در نظر گرفتن سرنوشت این سرزمین، منافع و فرهنگ ملّی حال و آیندهء ملّت ایران، بستن فضای سیاسی، با دیدگاه و شیوهء غیر دموکراتیک و ضد مدرنیته برکناری و نابودی احزاب و سازمانهای سیاسی غیر خودی به شیوه های غیر انسانی: طرد و منزوی کردن در جامعه، مهاجرت، زندان، شکنجه، اعدام و کشتار فردی و گروهی، اسلامیزاسیون کردن ساختارهای سیاسی، قضایی، اجتماعی، اقتصادی، با عربی کردن فرهنگ و نهادهای مدنی جامعهء ایرانی، اتخاذ سیاست خارجی رادیکال ضد آمریکایی و اسرائیلی، صدور انقلاب و بر پایی اتوپیایی حکومت مستضعفان بر روی کرهء زمین نامید.

20 فوریه 2007 میلادی

Nasser.karami@gmx.de

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.