رفتن به محتوای اصلی

شکستن دیوار تمامیّتِ ارضی، با پرپایی جبههء کنزرواتیو ایرانی [4]
27.11.2007 - 19:13

 

[بخش 4]

 دیدگاهها و خواسته های قومی در ایران:

 خواسته های قومی در ایران از سوی نمایندگانِ سه طبقه از دیدگاههای مختلف مورد بحث قرار میگیرد: 1- منطقه گرایی، یاRegionalismus یاRegionalisierung : طرفدارانِ این دیدگاه بدون در نظر گرفتن گردش کار زمانِ گیتی گرای امروز و ساختارهای خردگراي دست آوردِ جوامع امروز حتّی در ایران، با تنها وابستگی به چند فاکتور: به قسمتی از خاک، فرهنگِ قومی زادگاه، مشترک بودنِ در باورهای دینی، همگونی با گروهی از هم تبارانِ نژادی خود، خواستار یک خودگرداني منطقه ای هستند، که از حکومتِ مرکزی در خواست استقلال و در بسیاری موارد خواهان جدایی و تجزیهء کامل در کشوری هستند. پروسه های تجربه شده در کشورهای مختلف حاکی از آن دارد که تفکر منطقه گرایی قومی بر احساسات و بیان همدردی و نزدیکی با همنوعانِ خود بیشتر استوار هست تا یک اندیشهء سیاسی که بتواند مطالباتِ دموکراتیکِ قومی را مطرح و به سرانجام رساند. این دیدگاه در جهان سوّم امروز هم دیگر به ندرت طرفدارانی دارد.

2- خواسته های قومی از دیدگاهِ سوسیالیست ها: که از طیف های مختلف داراي دیدگاهِ ایدئولوژی مارکسیسم و سوسیال دموکرات های رادیکال که هنوز بخش نظم سرمایه داری را با بینش سوسیالیسم آشتی و آمیزش نداده اند و فقط بر بخش سوسیالیسم فئودالیتهء آن تکیه دارند. دیالوگ با نخبگانِ این دیدگاه برای رسیدن به راه حلّی در مورد مسئلهء ملّی بسیار مشکل و تا کنون بی نتیجه مانده و خواهد ماند آنهم به دو دلیل: یکی اینکه هنوز بدونِ در نظر گرفتنِ رشدِ ابزار تولید و ساختار اقتصادی و به مناسباتِ اجتماعی امروز، شعار "حقّ تعیین سرنوشتِ" در عصر پسا مدرن در افکار ایدئولوژیکِ آنها حک و نقش بسته شده که حاضر نیستند بخشی از آنرا پاک و خود را با زمانِ حال همسو و همسان سازند، دیگری اینکه اصولأ نقطهء اوج و بهشتِ دیدگاهِ مارکسیسم، جامعه ای است بی طبقه و در نتیجه بدون دولت و حکومت هست. بنا بر این در این دیگاه نه اینکه هیچوقت ساختاری بنام "ملّت دولت" و یا "دولت ملّت" و مراتبِ ساختارهای بعدی در آن شکل نمیگیرد، بلکه محور اصلی مبارزاتِ سیاسی اش در فروپاشی هر گونه ارگانی بنام "دولت یا حکومت" هست، زیرا آنرا ساختاری بر اساس پرنسیپ طبقاتی استثمارگر دست آوردِ سیستم سرمایه داری میداند.

دولتِ ایده آل سوسیالیستهای رادیکال فئودالیته و خرده بورژوازی، یک حکومتِ شورایی هست، غافل از اینکه هنوز دریافته باشند که حکومتِ شورایی و در مجموع مارکسیسم ساختاری بسیار متمرکز و پیچیده دارد که از نظر ساختاری قدرتِ سیاسی عمودی با حکومتهای دینی و سلطنتی مطلق گرای متمرکز سده های میانه قابل مقایسه هم نیست.

از سوی دیگر در دنیای کنونی فُرم حکومتها را بر اساس نوع دموکراسی آنها میشناسند که در سیستم شورایی به معنای کلاسیک آن طرح [دموکراسی شورایی] Rätedemokratie مطرح میشود، دموکراسی شورایی یا [دموکراسی کارگری] را مارکس و إنگلس در مانیفست 1848 به این امّید به میان کشیدند که در انتخاباتِ بر پرنسیپ دموکراسی [رأی اکثریّت بر اقلیّت]، کارگران و زحمتکشان رأی بالادست را خواهند آورد و با در اختیار گرفتن سه قوّهء قانوگذار، قوّهء اجرایی، و قضایی حکومت را بدست خواهند گرفت. مارکس کمون پاریس 1871 را با [دموکراسی بدونِ واسطهء] Direkte Demokratie امروز مقایسه میکرد و آنرا زیر بنایی برای تشکیل سیستم شورایی [Rätesystem] و یا جمهوری شوارایی [Räterepublik ] مناسب میدید. تشکیل ساختار حکومتی متمرکز با دیکتاتوری طبقهء کارگر [ که سوسیالیستهای تخیلی ایران طبقهء کارگر را برداشته اند و بجاي آن طبقهء اقوام مرزنشین کشور را گذاشته اند] از دیدگاه مارکسیسم در زمانِ حال و در ایران بعید بنظر می آید، با این برداشت ایجادِ ترکیب حکومت ایده آلِ [ دیکتاتوری اقوام] سوسیالیست های رادیکال در ایران، بدون قانونمندی و پرسپکتیو بین زمین و آسمان میماند و در واقع به عاملی بازدارنده در راه حلّی در عرصهء ملّی و حقوق اقوام به نوعی آنارشیسم و بی سر و سامانی دامن میزد که در نهایت شکل سیستم مطلوبِ آنها به تفکر قوم و منطقه گرایی گروه اوّل در بالا ذکر شده منتهی میشود.

3- خواسته های قومی از دیدگاهِ لیبرالیست ها: که شامل دو شاخهء لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی میشود. هر دو دیدگاهِ لیبرالیسم، سیستم سرمایه داری با نظم اقتصادی بازار آزاد و رقابت ها و قیمت گذاریهای آنرا مطابق با شیوهء نئولیبرالیسم را می پذیرند، هر دو دیدگاه به لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی پای بند هستند، هر دو دیدگاه خواهان به حداقل رساندنِ مداخلهء حکومت در امور اقتصادی و اجتماعی میباشند، تنها اختلافشان سوسیال و هومانیستی کردن اقتصاد بازار آزاد از سوی اندیشهء سوسیال دموکراسی هست، از همه مهّمتر برای جلوگیری از دیکتاتوری اکثریّت بر اقلیّت و عدم آسیمیلاسیونِ فرهنگی و فراهم بودنِ رشد و گسترش جامعه ای پلورالیستی، هر دو جهان بینی پایه و اساس: [حقوقی، آزادی و دموکراسی، آزادی های سیاسی و اقتصادی، اجتماعی] را براندیشه و فلسفهء [فردی] Individualismus بنا نهاده اند.

اگر تا کنون در دیدگاهها و ساختار شناسی های دیگر، واحد تشکیل دهندهء حکومت ها: حکمرانان ملوکالطوایفی منطقه ای،خوانین و اقوام، اشراف و شاهزاده ها، قبیله ها، گروهها، طبقات مختلف اجتماعی دیگر بوده اند، در فلسفهء لیبرالیسم واحد تشکیل دهندهء یک حکومتِ مُدرنِ امروزی مطابق با نظرات فلسفی اندیشمندان:

John Lock, Jean-Jacques Rouseau , Alexis de Tocqueville,John Stuart Mill یک [فرد] میباشد، در گردش دایره وار این اندیشه ورزی، هر فردی به مثابه یک واحد، گذشته از خودگردانی مستقل، در گردش کار گروهی و حکومتهای محلّی و ملّی هم تأثیر گذار هست و هم در تحمّل بار مسئولیّت عمومی با سازندگی ملّی سهیم و شریک میباشد، مثالی دیگر: اگر تا کنون سقفِ وحدتِ ملّی و تمامیّتِ ارضی کشور فقط بر 6 پایهء و ستونِ عمودی اقوام:[ به اصطلاح فارس، کُرد، بلوچ، عرب، ترکمن، تُرکِ آذری] در ایران استوار بوده است در دیدگاه لیبرالیسم اکنون به میزان جمعیّتِ ایران بر 70 میلیون پایه و ستون استوار هست، که هریک از این ستونها بطور مستقل با آمیزش و همبستگی افقی با سایر ستونهای دیگر بشکل عمودی در تعادل و توازن و در نگهداشتن سقفِ وحدتِ ملّی بشکل فعّال و مفید شریکند، با همین تأثیر گذاری بدون واسطه، هر فردِ ایرانی به عنوان یک واحدِ مستقل اجتماعی، فارغ از هرگونه وابستگی و تعلقات، به تنهایی میتواند با ارادهء خود بالاترین مرجع سیاسی کشور [حکومت، قوّهء قانونگذاری، قوهء قضائیه، قوّهء مجریّه،..] را به نقد بگیرد و برای پاسخگویی و محاکمه به دادگاهِ مستقلی بکشاند،

مسلّم هست وقتی در یک جهان بینی فلسفی سیاسی، حقوق یک فرد خشتِ زیر بنا و پایه تشکیل حکومت و قدرت سیاسی در کشوری قرار میگیرد، در آن بینش و ساختار حقوق گروهک ها، گروهها، طبقات، حقوق اقلیّتها و اقوام و غیره به راحتی قابل مطالبه هست. مطرح کردنِ رعایت حقوق فردی و شهروندی چند مرحله بالاتر و جلوتر از حقوق قومی قبیله ای می باشد و در صدر جدول و پلهء آخر مباحث حقوقی و سیاسی جوامع بالغ و رشد یافته تا کنونِ جوامع چند فرهنگی امروز میباشد. اضافه بر همه از پایمال شدن حقوق فردي دگر اندیشانِ خودی در یک شبکیهء نژادی و یا قومی خاصّ [مثلأ یک بلوچ در بلوچستان]، و یا از زیر پا گذاشتن حقوق فردی غیر خودی [یک هم میهن کُرد در استانِ بوشهر] در منطقه و قومی ویژه جلوگیری میکند.

قوانین بین الملّلی، حقوق بشر، و انواع دموکراسی ها با اندامهاي حکومتِ مدرن امروز، بر اساس دیدگاهِ لیبرالیسم نوشته شده و تنها در این نظم سیاسی اقتصادی اجتماعی هست که پلورالیسم همراه با استقلال و حقّ تعیین سرنوشت واقعی [فردی، گروهی، قومی] قابل اجرا و پیاده شدن میباشد، همین خواسته هایی که در دیدگاههای منطقه گرایی و سوسیالیسم جهان سوّمی ایرانی، فقط در حدّ یک شعار اتوپیایی آرمانی باقی میماند و هرگز عملی نخواهد شد. به همین دلیل هست ایرانیانی که واقعأ خواهانِ حلّ پیشرفتهء مسئلهء ملّی و شکوفایی جامعهء چند فرهنگی [Multikulturell]، ایران برابر با نُرمهای جهانِ پیرامونی هستند، دیدگاه و چهار چوب لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی را بهترین ساختار در ایرانِ امروز ارزیابی میکنند. کسی که حتّی ادعای داشتن گرایش به دیدگاه های سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی را میکند، به هیچ وجه راهِ حلّ مقولهء اقوام و ملّی را در فضا و اندیشهء قبیله ای فئودالیته جستجو نخواهد کرد.

 

ساختار حکومت و حقوق اقوام:

 در دیدگاهِ لیبرالیسم با رهنمود ها و آموزش شهروندان در ساختار های دموکراتیکِ قانونگرای مشخص با پیمودنِ دوران تکاملی با دیسیپلین های معیّن و محوّل کردن آگاهانهء انجام تکالیف مناسب در زمانهای متفاوت، کل جامعه را بسوی درک و بکارگیری دموکراسی ها با مشارکتِ در حوزهء سیاست به شیوهء [پارتیزیپاتسیون Partizipation] و [ایدتیفیکاتسیونIdentifikation ] تشویق و هدایت میکند که با خویشتن شناسی و شناخت به دیگران، قبول مسئولیّت بدونِ دخالتِ حکومت و خود جوش از سوی شهروندان به چنان رشدی برسد که دیگر احتیاجی به ارگانی بنام حکومت و دولت بشکل مرسوم نباشد و یا ضرورت وجود آن فقط برای ارگانیزاتور در بین نحله های گوناگون و در نظم روابط و قراردادهای سیاسی و اقتصادی چندگانه و امنیّت ملّی جامعه و کشور باشد.

در بخشهای قبلی این نوشتار اشاره شد که: در منظومهء جهان امروز یک دولت و کشور را با دارا بودنِ 3 پایهء: 1- Staatgebiet جغرافیای سیاسی 2- Staatvolks مردم آن کشور 3- Staatgewalt یا Regierung [یک حکومت]، به رسمیّت می شناسند، در فاکتور 1 جغرافیای سیاسی ایرانِ امروز سنگ خارای صیقل خورده و لعل و یاقوت شدهء گرانقدر زمان هست که لازم نیست از سوی ارگانی جهانی به رسمیّت شناخته شود، در سازمان ملّل امروز کشورهایی به قدمتِ ایران کمیاب هستند. امروز هیچ فرد و گروهی نمیتواند ادعایی کند که یک وجب از خاکِ سرزمین ایران به آنها تعلّق دارد و یا به زور شمشیر از کسی گرفته شده است، در فاکتور 2 هم هویتّ حقیقی و حقوقی تاریخی و فرهنگی و تمدّن سازی ملّتِ ایرانِ قبل از اسلام در نمادِ سنگی وزین در زیر بنای دیوار تمدّنِ جهان امروز جایگاه محکم و شایسته ای دارد، بعد از اسلام هم به شیوهء ملّت سازی در عصر مدرن [اروپا] در ساختار [ملّت دولت] از انقلاب مشروطیّت در جهان شناخته شده میباشد و جایگاهِ ویژهء خود را داراست.

دو فاکتور در بالا مذکور 1 و 2: [جغرافیای سیاسی و ملّت] که در طول هزاره ها سال مسیر طبیعی و تکاملی خود را در ایران طی کرده و پایان یافته هست، گنجانیدن آنها در گفتمان و بحث های قومی و ملّی امروز امری ناسازگار و خارج از متدولوژیکهای اصولگرای قابل درک و پیگیر میباشد. به میان کشاندنِ هدفمندِ این دو فاکتور از سوی طرفدارانِ اندیشهء قومگرایان ساختن دیوارهای بازدارنده ای هست که در همبستگی ملّی انشعاب و با سد سازی در مقابل دیدها، کار آیی مؤثر همگانی جامعهء را رو به ایستایی، که فلج شدن گردش کار و روزگار در شاخه های مختلف دیگر را هم در کشور سبب میشود.

تنها فاکتور مفید که امروز باید از سوی سیاست ورزان و نخبگانِ قومی مورد گفتگو و پژوهشهای چندگانهء فراگیر قرار گیرد فاکتور شمارهء 3 [ ساختار حکومت] می باشد، ضامن پاسخگویی به خواسته های دموکراتیک ملّی، قومی، طبقاتی، گروهی، فردی، فقط میتواند انتخابِ دقیق ساختار حکومتی دموکراتیک هماهنگ با مناسبات جامعهء ایران و جهان امروز بر پایهء لیبرالیسم سیاسی و موازی با آن با توسعهء بدون چون و چرای توسعهء اقتصادی و عدالتِ اجتماعی بر پایهء نظم اقتصادی سوسیال دموکراسی میباشد.

امروز همهء ایرانیان از هر قوم و قبیله و فارغ از وابستگی به محیط زادگاه، با دیدگاههای گوناگون، بر غیر متمرکز بودن افقی و عمودی ساختار حکومت توافق نظر دارند و بدونِ محدویّت در مشارکت دادنِ اقوام بر اساس شایسته سالاری در این ساختار و بهره جویی از استعدادها و خلاقیّتهای فردي هر ایرانی در این جغرافیاي سیاسی موضوع محوری در تئوری و پراتیک آنهاست. اگر واقعأ هدف الیته های این سرزمین آباد کردن و خوشبختی با استمرار ساکنانِ آن با عزمی راسخ در فضایی دموکراتیک را دارند، چون و چند برای تعیین نماي ساختار حکومت و محتوای قانون اساسی آن به زمانِ طولانی ایی نیاز نیست.

گرچه سیستم اجتماعی [فدرال] در مناسبات جهان گلوبال و در برابر دموکراسی های امروز دیگر کهنه شده است، ولی میتواند اهداف و خواستهای کنونی در جامعهء ایران را پاسخگو باشد، که متأسفانه آنچه تاکنون در گفتار و نوشتار از احزاب قومی و نخبگانِ آن از فدرالیسم برداشت و بیان میشود فئودالیسم و پارتیکولالیسم هست نه فدرالیسم. از این گذشته به سرانجام مفید رساندنِ بحثِ ملّی و قومی حتمأ در نظم های فدرالیست و کنفدراسیون، حکومت منطقه ای بر پایهء قومی و یا منطقه ای، یا در ساختار جمهوریها با پیشوند و پسوند ها نیست، چنانکه فلسفهء سیاسی لیبرالیسم از سرزمین بریتانیا و هلند سلطنتی بر خاسته و شکل گرفته است، سیستم فدرال آمریکا از شکل پارلمانی بریتانیای سلطنتی مایه گرفته است. انواع ساختار فدرالیسم ها ریشه در دیدگاه اندیشمندانِ عصر روشنگری و لیبرالیست دارند.

 

شیوهء طرح و برخورداری از حقوق دموکراتیکِ قومی:

 روش طرح مطالباتِ خواسته های قومی و دست یابی به آن از سوی پیشوایان این اندیشه و از سوی برخی که خود را ناشناخته در حلّ این خواسته صاحب نظر میدانند، تا کنون به فُرمهایی چندی متوسّل شده اند که بر جسته ترین آنها به دو شکل زیر خود را به نمایش میگذارند:

1- گروهِ تمامیّت خواه: آن طیف فکری و طبقه ای را نمایندگی میکند، که پیش شرطِ دست یابی حقوقی قومی در ایران را همراه با نفی و انکار کامل نژاد، تاریخ، فرهنگ، و هویّت حقوق و حقیقی جغرافیای سیاسی ایرانیان ما قبل اسلام و بعد از آن تا به امروز میداند و اصطلاحاتی مانند ممالک محروسه، ایران چند ملیّتي کثیرالملله را بدونِ آگاهی و شناخت به مفهوم واژه ای و علل پیدایش و بانیانِ آن، همچنین با روش توهین به چهره های نمادین: تاریخی، سیاسی، ملّی، ادبی، فلسفی، فرهنگی ایرانی را در خدمت میگیرند،

رهبری و هدایتِ این دستهء تابع احساساتِ تازه با الفبای اجتماعی سیاسی آشنا شده را نخبگان قومی آکادمیک، و اجیر شدگانِ متخصص در نعل وارونه زنِ تاریخ، غیر مستقیم به عهده دارند. اکثریّت احزاب و سازمانهای قومی تشکیل دهندهء [کنگرهء ملیّتهای ایرانِ فدرال] در این کاتگوری اندیشه پردازی قرار میگیرند، ولی در مجموع احزاب تُرک تبار و عرب تبار که تازه خود بعد از 1800 سال فرهنگ و تمدّن سازی مردمانِ ایرانی تبار [ آریایی] به سرزمین ایران مهاجرت کرده اند در این زمینه و مباحث پیش قدم هستند.

2- گروه اُپُرتونیسم [Opportunismus]، در سیاست معمولأ به فرد و یا گروهی اطلاق میشود که محور کردار و پندار خویش را نه از روی اصول و پرنسیپ های ایده آل دانش سیاسی راسیونالِ با پشتوانهء تاریخی، بلکه با برداشت و پیچاندن اهداف و افکار خود در دیدگاهها و قضاوتهای قشری به دورانِ تکاملی و تاریخ، آنرا برای قبول و پذیرش به جامعهء توده وار عرضه میکنند.

اُپُرتونسیم ها در چهره های نقابدار هیچوقت دیدگاه، رأی، و نظر روشن و خردگرایی ندارند و موضعگیری آنها بنا به مقتضای زمان تلاش بر آن دارد که بهترین نتیجهء مطوب خویش را از گل آلود کردنِ آب بیرون کشند. هدف اصلی این گروه با گروه تمامیّت خواه در بالا مذکور[1] در مورد مسائل ملّی قومی در ایران یکسان هست، با این تفاوت که با روشی با تجربه و ماهرانه، کشوری با تاریخ بنام ایران و تمامیّت ارضی آنرا به رسمیّت می شناسند ولی با چشم پوشی و به فراموشی سپردنِ تاریخ حداقل 1700 سالهء ایرانیان قبل از اسلام، و با کمترین کردنِ نقش ایرانیان و در مقابل حداکثر کردنِ نقش قابل تحسین تُرک تباران در قرون گذشته می پردازند،

نمونهء بارز آن ادعای قدیمترین سندِ تمامیّت ارضی ایران بعد از حملهء مغولان از سوی اقوام کوچ گر "آق قویونلو" [ سفید گوسفندان] و "قراقویونلو" [ سیاه گوسفندان] به استناد از مقالهء جدید: قلندرانِ سرناتراشیده و تمامیّت ارضی ایران، از [ آقای محمّد امینی] می باشد، غافل از اینکه تمامیّت ارضی یک کشور با تشکیل "ملّت دولت" و با یک حکومتِ بورژوازی ملّی که دارای ملّتی واحد، جغرافیای معین، رشد ابزار تولید صنعتی، استخراج منابع، ارتشی تقریبآ مدرن، در دوران تکاملی سرمایه داری شکل میگیرد، تازه حتّی مورّخان و شرق شناسان صفویّان و قاجاریان را تا انقلابِ مشروطیّت 1905 میلادی به عنوان دولتِ ملّی کلاسیک در ایران به رسمیّت نمی شناسند، چه رسد به این اقوام دامدار کوچگر خانه بدوش در قرن 13 که حتّی هنوز در اروپا خبر از بیداری و رفرماسیون و خردگرایی نبود و یا زمینهء نهادنِ قدمهای آغازین مدرنیته هم فراهم نشده بود.

 

قراردادهای سیاسی و تمامیّتِ ارضی:

 در جایی دیگر از همین مقاله[ آقای محمّد امینی] با مطرح کردنِ قراردادهای سیاسی برای تعیین جغرافیای سیاسی کشورها آلمان و اطریش با فرانسه و یا بطور کلی شکل گیری دولتهای ملّی در اروپا، هدفِ آنرا داشته است که تفهیم کند که جغرافیای سیاسی امروز ایران در نتیجهء قرار دادها یی بوده است که همه در زمانِ تُرک تباران بسته شده [به بیانی کوتاهتر جغرافیای سیاسی ایرانِ امروز باید مدیون تُرک تباران باشد، همین تُرک تبارانی که جغرافیای ایران را بر باد دادند]، در اینجا آقای محمّد امینی بر این واقعیّت که ایران خود یک امپراطوری با سابقه تر از امپراطوری های رُم غربی و یا امپراطوری فرانسهء ناپلئون بناپارت در اروپا بوده است، که استقلال و تمامیّت ارضی دیگر کشورها را می بایستی تأکید و امضاء میکرد و نه عکس آن.

ایران هرگز به یک کشور مستعمرهء قدیم و جدید کلاسیک تبدیل نشد، که بعد از فروپاشی آن قدرت استعمارگر، کشوریهایی و یا ارگانی بین الملّلی بخواهد مرزهای قانونی آنرا طبق قراردادی تعیین کنند، آنچه در قراردادهای دورانِ تُرک تباران آمده از دست دادن بیش از نیمی از جغرافیای مادر و طبیعی سرزمین ایران بوده است عهد نامه و قراردادهای: [گلستان، ترکمن چای، آماسیّه، به موجب قرار دادهای 1871- 1905 بلوچستان، به موجب معاهدهء پاریس1857 افغانستان از ایران جداشد، به موجب قرارداد1881 خوارزم از ایران جداشد،...]، که اینک آقای امینی نظر دارد آنرا با افتخار پای مردمانِ تُرک تبار همخون خویش در تاریخ به ثبت رساند !!. سرزمین ایران را از دست دادن و فروحتن که افتخار نیست، ننگِ تاریخ هست!!.

 

زبانِ فارسی و اقوام:

 نخبگانِ تُرک تبار از جمله آقای محمّد امینی در همین مقاله و نوشته های دیگر خود، نگهداری و تکامل زبان فارسی را حاصل کوشش و زحماتِ تُرک تباران میداند، ولی بدونِ تعمق در مسائل حتمأ قبول نخواهند کرد که تا تأسیس دولتِ عثمانیان در سال 1454 میلادی فقط یک نامهء دست و پا شکسته به زبانِ تُرکی که به قیصر روم غربی[ بیزانس] نوشته شده در دسترس هست، و از آنجا که زبانِ تکوین یافته ای و با حروف الفبایی بنام تُرکی وجود نداشته است، تُرک تباران تا شکل گیری جمهوری جدید در ترکیّه [1923] مجبور بودند که زبان فارسی را به عنوانِ زبان درباری، تشریفات، ادبیّات، معنویّات و اخلاقیّات، تعلیم و تربیّت، و زبانِ عربی را برای ادای دین اسلام با حروفِ الفبای آنها انتخاب کنند.

تنها با تشکیل سیستم "ملّت دولت" [Nation Staat] 1923 میلادی در ترکیّه که طبق معمول هر نظام "ملّت دولت" زبانِ واحد سراسری خود را میخواهد بعداز انقلابِ فرهنگی در این کشور و انتخاب الفبای لاتین، بدستور شخص مصطفی کمال [ آتاتورک] در تاریخ 12 ژولای 1932 میلادی انجمنی برای ایجاد و ترکیب بندی زبانِ جدیدی بنام [زبانِ تُرکی] همّت گماشتند که علاوه بر واژه های بسیار فارسی و عربی، واژه های فرانسوی و انگلیسی را با تغییرات در طرز تلفظِ کج و کوله و یا با پسوند و پیشوندی وارد حوزهء واژه های تُرکی کرده و حتّی واژه نامه تُرکی را به واژه نامه های انگلیسی و فرانسوی پیوند داده اند، بطورمثال: در زبان تُرکی Okul به معنی مدرسه میباشد که از واژهء Ecol فرانسوی گرفته شده و یا واژه تُرکی Önderکه مفهوم رهبر را میرساند از واژهء انگلیسی Leader برداشته شده است و به همین ترتیب.

در واقع اگر از زبان تُرکی امروز واژه های فارسی، عربی، فرانسوی، انگلیسی برداشته شود، زبانی بنام تُرکی بجز تلفظ و صداهای های برگرفته از طبیعت باقی نمی ماند.

پروفسور [Wolfgang Ekkehard Scharlipp] آلمانی تبار شرق شناس، استادِ در دانشگاههای فریبورگ، هامبورگ، برلین، آلمان که در واقع تُرک تبار شناس و استاد در شاخه های: [Turkologie] تُرک شناسی، چین، هند، تبت، و آسیای میانه شناس و عضور کانون پژوهش در زبانها [ مقایسه و مطابقت بین شفاهی یا گفتاری،با کتبی یا نوشتاری آن] می باشد، رابطهء مستقیم و روشنی بین زبانِ تُرکی امروز و آنچه که الیته های تُرک تبار در سنگ و چوب نوشته ها و دیگر آثار باستانی کشف میکنند و به حساب الفبای زبان قدیمی تُرکی میگذارند نیافته است و این خطوط قدیمی را به زبان و خط باستانی مردمان یونانی و ایرانی نسبت میدهد و نتوانسته است زبانِ تکوین یافته ای بنام زبانِ [تُرکی] اینطور که امروز الیته ای علمی تُرک تباران ادعای تاریخ سازی آنرا دارند را تأیید کند. بنا براین تاریخ زبانِ تُرکی همزمان با تأسیس جمهوری کمال آتاتورک در اوایل قرنِ نوزده [1923] تاکنون میباشد.

 تُرک تبارن از دو گروه در بالا ذکر شده، علی رغم اینکه ایرانیان را به باستان گرایی و گذشته پرستي کور محکوم و متهّم و به شیوه های مختلف سرزنش میکنند[ آیدین تبریزی]، امّا خود نقش تُرک تباران در ایران را چنان بشکل سوداگری و اسطوره سازی برجسته میکنند، که گویی سرزمین پهناور ایران پاره ای از منطقه ای کوچک بنام آذربایجان و یا جغرافیایی بنام قفقاز که بخشی از مردمان آن آذری هستند میباشد، از جمله تمامیّت ارضی، حفظ و نگهداری زبانِ فارسی، در شاخه های ادبی و تاریخی و سیاسی، انقلاب مشروظیّت، هر اتفاق درخشانی، تمامی دانشمندان و سرشناسان 2 قرن اخیر ایران بدون استثناعاتی از همین دیار و مردم هستند.

به عنوان سمبل و نماد به [میرزا فتحعلی آخوندزاده] تولد 1812 وفات 1878 میلادی، که باره و بارها از سوی نخبگانِ قومی تُرک تبار از جمله آقای محمّد امینی و یا جدیدأ از سوی اقتصاد دان [موسی غنی نژاد] بصورت مبالغه آمیز از آن یاد کرده اند و میکنند اشارتی کوتاه داشته باشیم:

در این شکی نیست که آخوندزاده، پدر و مادری آذری داشته است. بر اساس دو عهدنامهء گلستان 1813 و ترکمن چای 1828 میلادی و جدایی ناحیهء قفقاز از ایران، در بخش آذربایجان روسیّهء تزاری بسر می برده است. مشهور شدن ایشان فقط در شاخهء ادبیّات[Literatur] که جوهر کار و زحماتِ ایشان بوده میباشد، گرایش روشنی به فرهنگِ و سیستم های حکومتی غربی داشته است، در تفلیس به عنوان مترجم در دستگاهِ تزاری روس مشغول بکار بوده است، با وجود سکولار بودن خویش، طرفداری و وابستگی خود را از فلسفهء دین زردشت را از دست نداد، هویّت خود را پیوسته در ایرانی و پارسی بودن تاریخ قبل از حکومتِ اعراب در ایران جستجو میکرد. گسترش افکار سیاسی او بصورت پراتیک مانند سایر پیشتازانِ جنبش آزادی خواهی و تجدّد طلبی عصر خود: در ایران، در قفقاز، و مشروطه خواهانِ از اروپا برگشته به میهن، برجسته نشد.

در مورد شناساسی آخوند زاده که اصلأ ایرانی تبار و یا تُرک تبار بوده است، جواب دادن به سؤالاتِ زیر میتواند کمکی کند:1- اگر آخوند زاده ایرانی تبار نبوده چرا از زردشتی بودنِ خود هرگز دست بر نداشت و چرا هویّت ملّی خود را فقط در تاریخ ایران قبل از اسلام می دیده است ؟؟ 2- اگر آخوند زاده تُرک تبار باشد در کشور دیگری در تفلیس زندگی و کار میکرده و زمینهء اینکه زادگاهش به یک جمهوری آذربایجان سوسیالیستی مستقل تبدیل میشود را هم لمس کرده بود، پس دلواپسی او برای کشور و ملّتِ بیگانه ای مانند ایران به چه مناسبتی بوده است ؟؟ 3- طبق [فصل چهارم] از عهدنامهء گلستان و مطابق با [فصل هفتم] از عهدنامهء ترکمن چای با بخشیدن جغرافیای قفقاز به روسیّهء تزاری از سوی قاجاریان، روسیّه مسئولیّت حراست از قدرت سیاسی تاج و تخت[ تخت و تاج محروسهء روسیّه] را در خانوادهء قاجار تضمین کند و در صورت لازم هر جنبشی که از درون ایران حاکمیّت خانوادهء قاجار را تهدید کند ارتش قزاق روسیّه وظیفه داشت واردِ میدانِ عمل شود، پس چگونه ممکن هست که فردی مانند آخوندزاده در سرزمین روسیّه آنهم در خدمتِ دولتِ تزار بر علیه تاج و تخت قاجار در ایران و برعلیه سیستم فئودالیتهء خودِ تزار روس به فعالیّت بپردازد ؟؟

4- آیا نمیشود این برداشت را داشت که اصلأ آخوندزاده ایرانی تبار میباشد[ که هست] که براثر شرایط زمان و مکان تُرک زبان شده است، چناچه امروز در هندوستان هنوز هم پارسی زبانها فراوانند و دین زردشت و فرهنگِ ایرانی رابیش از درون ایرانِ امروز حفظ و پاس میدارند ؟؟ همین طور در بحرین، عمان، کویت، و یا بیش از 4 میلیون ایرانی در اروپا و آمریکا، اسکاندیناوی، و غیرهء امروز که در تبعید هستند ؟؟.

5- آیا نمیشود گفت که بر اثر دیکتاتوری و استبداد دینی سلسلهء قاجار در ایران، قفقاز مکانی نسبتأ مناسب برای فعّالین مشروطه خواه ایرانی تبار بوده است، که بر همین سنّت در زمان جمهوری اسلامی بسیاری از ایرانیان از همین طریق جانِ خود را تارسیدن به کشور ثالثی نجات دادند؟؟

براستی اگر نخبگانِ تُرک تبار مانند آقای امینی و امثال ایشان قصد پژوهش بی غرضی را در عرصه ای دارند، چطور از [میرزا مَلکُم خان] 1833-1908 میلادی که در پاریس تحصیل کرده بود و با شغل استادی دانشگاه دارالفنون، پس از تأسیس فراموشخانه بنام مأموریّت های سیاسی در واقع به لندن به تبعید فرستاده شد و پس از آن در مقام سفارت در رُم به خدمت گمارده شد، متخصص در شناخت قوانین اساسی مدرن اروپا، و افکارش ریشه در اندیشهء John Stuart Mills بنیاد گذار فلسفهء لیبرالیسم که بخش عظیمی از کتاب On Liberty او را به فارسی ترجمه و روزنامهء قانون را برای گسترش اندیشهء لیبرالیستی بنیاد نهاد و تازه سیستم مشروطهء سلطنتی را هم قبول نداشت و صرفأ خواهانِ حکومت مردم بود، اشاره ای نمیکنند ؟؟ مگر این اندیشمند بزرگ آزادیخواه که آخوندزاده شاگردِ او هم نمیشد از همان قفقاز برنخواسته است؟؟. بخاطر اینکه او ارمنی بودهاست و تُرکان با ارمنیان دشمنی دیرینه دارند باید نامی از او نباشد ؟؟

یا امیر کبیر بنیاد گذار دارالفنون اوّلین دانشگاهِ سکولار در ایران که در ادبیّات آلمانی از این فرد به عنوانِ بزرگترین سیاستمدار و رفرمیست مدرن 2 قرن گذشتهء ایران و قرن نوزده یاد میکنند، امیر کبیر که با اندیشهء ناسیونالیسم ایرانی خود اراده کرده بود که کشورش را همپای کشورهای مدرن زمانِ خود رساند، امیر کبیر بنیاد گذار سیستم بهداشتی، فرستادن دانشجویان ایرانی در رشته های گوناگون: پژشکی، حقوق، علوم نظامی، علوم مهندسی، علم سیاسی، فیلسوفی به اروپا که بتواند در کنار مدرنیزه کردنِ کشور به ایدهء لائیزیسم خود هم جامعهء عمل بپوشاند، که به علّت دیوانسالاری مدرن و خدمات بیشمارش با کسب محبوبیّت در بین مردم، مادر شاه قاجار از ترس از دست رفتن تاج و تخت پسرش او را از وزارت بر کنار و به کاشان در تبعید می فرستد و با تبانی گماشتگان مادرشاه قاجار با گرفتن امضاء حکم قتل او از فرزندِ همیشه بیمارش[ ناصرالدّین شاه] در حالت مستی کامل، در حمام رگِ دستش را میزنند، چرا اشاره ای نمیکنید ؟؟ تازه امیر کبیر دامادِ شاه و پسر خواندهء مادر شاه هم بود!! براستی آیا آخوند زاده شایستگی شاگردی امیر کبیر ها را داشته است که این چنین آنرا مانند چماقی هر روز بر سر ملّت ایران میکوبند ؟؟

اعراب و تُرک تباران از موقع ورودِ خود به ایران دوران ما قبل فئودالیته کوچگری دامداری را داشته اند که، یکجا ماندن و ساکن شدنِ را از ایرانیان آموختند و با دنباله روی از آنها به کشاورزی، تمدّن و فرهنگ سازی پرداختند، هر دو قوم دوران فئودالیته را در ایران تمرین و سپری کردند. یکی از دلایل عقب ماندگی آسیا از اروپا و ایران وجود همین اقوام با جنگهای قبیله ای و با تکرار و طولانی شدن دوران تکاملی فئودالیته در آسیا و ایران میباشد، که امروز اقوام ایرانی مرز نشین خواهانِ تکرار چندمین بارهء آنرا دارند!!.

تاریخ ایران هرچه باشد، برای پژوهشگران تُرک شناسی منابع خوبی بوده است [ چون خودِ تُرکان دارای تاریخی نبودند]، فرهنگ و زبانِ ایرانی هرچه بوده و هست، فرهنگهای بسیاری از جمله فرهنگ و زبانِ تُرک تباران را در دامن خود پرورش داده است، کسی تُرک تباران را در طول تاریخ وادار نکرده که به زبان فارسی بگویند، بنویسند و بسرایند، زبانِ دیگری نداشته اند، و یا بخاطر شهرتِ فراگیر خود بوده است،

بارها و بارها از گوشه کنار آمده است که شاهان تُرک تبار خود مشوّق زبان پارسی و ادبیّات آن بوده و بطور مثال گویند که شاهنامهء فردوسی در مدح شاهان تُرک تبار از جمله محمود غزنوی هست، در صورتیکه چنین امری نمیتواند درست باشد، زیرا شاهنامهء فردوسی تاریخ و حماسهء ملّی ایرانیان هست و مخالف منافع تُرک تباران در ایران بوده است، تنها به مناسبت دو بیتِ زیر هم که باشد:

سخن بس کُن از هُرمز تُرک زاد که اَندر زمانه مباد این نژاد

زتُرکان کسی را نباشد خِرد کز از اندیشهء خویش رامش برد

تُرک تباران چه شاه و چه رعیّت نمیتوانسته و نمیتواند فردوسی و زبانِ پارسی دوست باشد، و به همین جهت، وقتی فردوسی وفات میکند، به جرم کفّار بودن نزد شاهانِ تُرک، جای مزار و آرامگاهی بجز گوشه ای پنهان در باغ حیاطِ خانه اش پیدا نمیشود.

امروز هم کسی از [دکتر رضا براهنی ها] خواهش و یا او را وادار نمیکنند که به زبان فارسی سخن براند و یا بنویسد، گیریم که زبان تُرکی آذری امروز را هم مانند ترکیّه به لاتین بنویسند، تازه اگر زبانِ تُرکی در اسارت دو زبان فارسی و عربی بود اکنون به اسارت حداقل چهار زبان در می آید، و وابستگی آن به زبانِ فارسی بیشتر میشود، بهر حال زبان فارسی با هر آمیختگی زیر مجموعه ای از زبانِ هند و اروپایی هست.

طبق گفتهء تُرک تباران امروز که میگویند اگر موضوعی را به زبانِ تُرکی بگویند و بشنوند لذّتِ بیشتری میبرند و تا زیر پوست و مغز استخوان آنرا درک و لمس میکنند، اگر عثمانیان و دیگر شاخه های تُرک تبار آن زمان، زبانِ مستقلی داشتند به قول خودِ آقای محمّد امینی، وقتی که رئیس قبیلهء آق قویونلو [ سفید گسفندان] ایران عجم را تسخیر کرده بود و نامه ای که به نشانهء شادمانی به سلطان بایزید عثمانی نوشت آنرا به زبانِ تُرکی مینوشت که مفهوم و احساس شادمانی عمیق خود را بیشتر بیان کند، نه با خط و زبانِ شیرین پارسی که برای بسیاری امروز تلخ تلخ هست !!!. ممکن هست این نامه بیرحمی و شدّتِ شمشیر کَشی تُرک تباران را در جنگها برساند، امّا بیانگر قدرت و توان فرهنگی آنها نبوده و نیست.

شکستن دیوار تمامیّت ارضی کشور برای ایرانیان ارزشمند تر از تمامیّت ارضی ایی هست، که در آن تاریخ و فرهنگ گذشته و حالِ ایرانیان را نفی و یا به بازی بگیرند و در مقابل آنرا بر پایهء چنین تاریخ سازی ایی بی هویّت و داستانهایی غیر واقعی و افسانه سرایی های بی پشتوانه استوار کنند.

...ادامه دارد.

|نوامبر|2007|میلادی|

Nasser.karami@gmx.de

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.