رفتن به محتوای اصلی

شکستن دیوار تمامیّتِ ارضی، با پرپایی جبههء کُنزرواتیو ایرانی [پایانی]
08.03.2008 - 21:12

در بخشهاي قبلي این نوشتار با نگاهی شتابان به جهان بینی هاي :[ ایده آلیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم] و با پیمودنِ لنگانِ فراز و نشیب های تئوریک در دورانهای تکاملی: ماتریالیسم تاریخی و راسیونالیسم مدرنیته، با ورق زدنِ سیستم های سیاسی اقتصادی، اجتماعی:{برده داری، فئودالیته، سرمایه داری، فرارویی اعصار: رفرماسیون، روشنگری، مدرنیته، سوسیال دموکراسی و لیبرال دمکراسی} میتوان این نتیجهء قطعی را برداشت کرد که مباحث ملّی منحصر به کشور ایران نبوده و نیست، امری است فراگیر سیاسی که در کشور ما هم مانند بسیاری از کشورهای چند فر هنگی Multikulturell جهان که این پروسه را با موفقیّت سپری کرده اند، با تجربه و بهره گیری از پدیداری تکثّر دمکراسی های چند گانهء مدرنِ امروز در یک ساختار حکومتی دموکراتیک، براحتی تکمیل شدنِ آن امکان پذیر هست، بشرطی که براستی هدفِ نهایي همگانی، همبستگي ملّی و جایگزین کردنِ دمکراسی و رعایت برابری و مساوات اجتماعی، رشد و توسعهء اقتصادی، وشکوفایی فرهنگِ قومی و ملّی در جامعهء ایران باشد.

بنا به تجربیّاتِ تاریخی قدیم و جدید، بویژه تلاشهاي گستردهء ایرانیان برای حلّ مسئلهء ملّی از سال 2000 میلادی به اینطرف ، امر تمامیّت خواهي قومی، تجزیه طلبی و سیاستِ گریز از مرکز از سوي سازمانها و نخبگان و پیشوایان قومگرا، نتیجه مندی و دستیابی به یک کُنزنس آمیخته با همبستگی ملّی را مسدود کرده است، پیشنهادِ نوع و شکل ساختار حکومتِ قومی و تبار گرایی [Partikularismusstaat System] که از سوی نخبگانِ اقوام مرزنشین کشور عرضه میشود، برای حفظِ آبرومند و تضمینِ پایداری سرزمین، تاریخ، و فرهنگ ایرانیان، همچنین برای برداشتن چوب هایی که آگاهانه برای ایستایی و سکون در لای چرخهای حرکتِ رو به رشد و توسعه عمومی کشور گذاشته میشود، از سویی برای جلوگیری ار جنگ داخلی و خونریزی، راهِ دیگری بجز گزینه و استراتژی شکستنِ طلسم دیوار تمامیّتِ ارضی کشور باقی نمیگذارند.

استعمارگران و جنبش اقوام:

از زمانِ برجسته و تبدیل کردنِ مسائلِ ملّی از سوي اقوام مرزنشین و قدرتهاي خارجی به عنوان فاکتوری تعیین کننده در ابعادِ گوناگونش، ایرانیان ساختار های حکومتی دمکراتیکِ هماهنگ با انواع دمکراسی های مدرن و حقوق بشر امروز، حتّی ساختار فدرالیسم به مفهوم واقعی اش که امری حز تقسیم قدرتِ سیاسی در شکل عمودی و افقی هرم سیاسی کشور نیست، پیشنهاد شده است، که تا کنون به بهانه های مختلف دست همکاری و همبستگی آکنده از صداقت و شفافیّتِ از سوی اقوام مرز نشین کشور [بویژه اقوام مهاجر مانند تُرک تبار و اقلیّت عرب تبار] دراز نشده است. که در پُشت این موضع گیریها میتوان برداشتهای زیر را داشت:

1- خواسته های دمکراتیکِ فرهنگی و زبانی، که شیوهء نایل آمدن به آنرا بدونِ در نظر گرفتن پارامترهای اقتصادی، روابط اجتماعی و یکپارچگی ملّی درون کشور و در عرصهء گلوبال، بر استقلال إتنیکی قومی و تشکیل دولتِ مستقل قومی بنیاد میگذارند، که در رابطه با منافع و همبستگی ملّی ایرانیان چنین دیدگاهی امری است بازدارنده و ناشدنی،

2- شعار حقِ تعیینِ سرنوشت یا استقلال کامل اقوام مرزنشین جغرافیاي ایران که هدف اصلی و در ماهیّت جدایي کامل خود و پیوستن به کشورها و قبیله های هم تبار خود در همسایگی ایران می باشد و از هم اکنون با طرح برنامه هاي سیاسي انحرافگر و سد کنندهء پیشرفتِ همگاني کشور، تهاجم به تاریخ، زبان، و فرهنگِ ایرانی، با ایجاد نا امنی فکری، اجتماعی، انداختن شکاف در جبههء واحدِ ایرانیان و دامن زدنِ به یک آنارشیسم هدفمند، منافع ملّی کشورهای هم تبار خود که با ایرانیان در رقابت هستند را، در لوای مسئلهء قومی به اشکال گوناگون در ایران پیش می برند،

3- دخالتِ هدفمندِ قدرتهای صنعتی با دیدگاهِ امپریالیستی در امور درونی حال و آیندهء ایران است. قدرتهای برتر استعماری چه در شکل سنتّی امپراطوری قدیم و چه در شکل جدید امپریالیستی آن، با دامن زدن به تفاوتهای قومی، دینی، تاریخی، فرهنگی در کشورها، بر تداوم تسلّط و استثمار و وابسته کردن دائمی آنها بخود ادامه میدهند،

کشور ایران برای اجرای این سیاستِ استعمارگران مناسب بوده و هست. همکاری ناشایستِ احزاب و نخبگانِ با پیشوایانِ وابسته به آنها به دولتهای خارجی، در بین اقوام ایران سابقه دار هست و امروز زمانِ مناسبی برای ادامهء اعمال کارشکنانه و ضدِ ملّي آنها میباشد.

پیشبردِ تز سیاسی استثمارگرانهء متکی به اقوام در کشورهایی با نمای چند گونگی فرهنگی مانند ایران، از سوی استعمارگران فراز و نشیبهایی را داشته و خواهد داشت، که 2 فاز از این دوران برجسته و خطرناکترین آن میباشند:

الف – فاز لشکرکشی و کشورگشایی Expansion و تسخیر ممالکِ دیگر به اشکال نظامی با حضور رسمی خود، یا بوسیلهء حکومتِ دست نشانده، و یا وابستگی مطلق آنها به طُرق گوناگون هست.

ب- فاز فروپاشی این ابر قدرتها با از دست دادنِ قدرتِ سیاسي خود و از دایرهء فرمانروایی خارج شدنِ ممالکِ تحتِ قلمرو آنها می باشد. با بررسي روندِ تاریخی گذشته، جنگهای تاکنون صورت گرفتهء بین ملّتها، اغلب مشکلات و جنگهاي قومی، إتنیکی نژادی، جغرافیایی، سیاسی جهانِ امروز را در نتیجهء فاز دوّم می پندارند و حتّی آنرا خطرناکتر از فاز1 ارزیابی میکند، نمونهء بارز آن فروپاشی امپراطوری روم باستان، یونانیان، امپراطوری ایران باستان، سزارها در روسیّه و قفقاز، عثمانیان در خاورمیانه و بالکان و غیره، که جنگها و مشکلاتِ امروزی در خارومیانه، آسیای میانه، آسیای کوچک [ تُرکیّهء امروز]، در ناحیّهء قفقاز، در خاور نزدیک، در بالکان و یوگسلاوی، در قارهء آفریقا، باز مانده و ادامهء فروپاشی این امپراطوری ها بوده است. نمونهء فروپاشی اردوگاهِ سوسیالیسم یا اتحّاد جماهیر شوروی سابق، با مشکلاتی که از خود باقی گذاشت در همین ردیف جا میگیرد.

با تغییر دادنِ ساختار و شکل سیاست گذاری امپراطوري سنتّی کهن در لباس و نمای امپریالیسم در عصر کاپیتالیستی جدید بویژه بعد از جنگِ دوّم جهانی از سال 1960 میلادی با شکل گیری نئولیبرالیسم بر تنهء لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی، قدرتهاي اقتصادی و صنعتی سیاست جدیدی را هم در نحوهء وابسته کردنِ کشورها که با برتری های تکنولوژی در شعب مختلف ممکن شده است، همچنین براي چگونه نگهداشتن این کشورها در تیررس و در چنگِ دائمی خود اقداماتِ لازم را طرح ریزی کرده اند از جمله:

>> متمرکز کردنِ نهادهای سیاسی، اقتصادی، کاپیتال جهانی، حتّی ارگانِ حقوقِ بشر، با در دست داشتن رهبری و کنترل آنهاست، موازی با آن سیاستِ فروپاشی حکومتهاي ناسیونال ملّی و ایدئولوژیک و تقسیم کردنِ آنها به دولتهای ریز و درشت که هیچکدام قدرت سیاسی قابل توجّهی را در منطقهء خود نداشته باشند، و با بر انگیختن و در مقابل واداشتن آنها، پیوسته تشنج و تنور جنگِ قومی را گرم نگهدارند، تا تداوم فرمانروایی و ضرورتِ حضور برای میانجی گری و قضاوت خویش را در این کشورها تضمین کرده باشند، از سویی این کشورها را آگاهانه از بازسازی و رشد باز بدارند، تا بازار خوبی برای مصرف و فروش مازادِ تولید کشورهای صنعتی خود باشند، در نتیجه زمینهء رفُرمهای لازم را برای پایین آوردنِ نرخ بیکاری و بالا بردنِ استانداردِ زندگي شهروندانِ در کشور خویش هموار کنند.

>> کشور انگستان معمولأ با از دست دادنِ قدرتِ سیاسی استعماري خود در کشورهای مستعمره، چنین استراتژی را بخوبی پیاده کرده است، خروج آن از هندوستان با تشکیل کشور پاکستان و بنگلادش، بیرون رفتن انگلستان و فرانسه از خاور میانه و شمال آفریقا و سواحل دریای میانه با تشکیل دولتهای عربی کوچک و متوسط، مسئلهء اسرائیل و فلسطین، بیرون رفتن انگلستان از ناحیّهء خلیج فارس 1972 میلادی با شکل گیری 7 کشور کوچکِ شیخ نشینِ سواحلِ خلیج فارس، شابلونی تقسیم کردنِ قارهء آفریقا از سوي استعمارگرانِ اروپایی و بسیار مثالهای دیگر از این قبیل. انقلاب 57 و جنگِ 8 سالهء ایران و عراق هم بر مبنای همین سیاست برای بر هم زدنِ توازنِ قدرتِ سیاسی و نظامی در خاورمیانه و ناحیّهء خلیج فارس بوده است.

سیاست [تقسیم و تفرقه بینداز و حکومت کنِ] استعمار انگلیس را اکنون ایالاتِ متحّدهء آمریکا، و اتحادیّهء اروپا، تحت شعار گلوبالیزاسیون و دمکراتیزاسیون، بر پایهء اندیشهء نئولیبرالیسم اقتصادی، با کمکّ متحدانِ منطقه ای خود در جهان و در خارومیانه پیشهء خود کرده اند، تقسیم 3 منطقه ای جدید کشور عراق نمونه بارز آن می باشد که بدونِ دخالت و حضور آمریکا و اتحادیّهء اروپا و دیگر کشورهاِ غربی وابسته به انرژی خاورمیانه، این 3 گونه و 3 گانه تقسیم : کُرد، شیعه، سنّی،[عربها] خود به تنهایی حداقل تا پایان منابع زیر زمینی سرزمین عراق قادر به ادارهء مستقلِ خود نخواهند بود و دستِ اتحّاد و صلح با همزیستی سازندهء واقعی به همدیگر نخواهند داد.

>> با وجود اینکه جغرافیاي سیاسي امروز ایران مصون مانده از تند بادها و سیلابها با فراز و نشیب های طاقت فرسای زمانی طولانی هست، و بازمانده از فروپاشی امپراطوریها، و با بُریدن اندامهایی از آن به وسعتِ یک میلیون کیلومتر مربع از سوی بیگانگان، و در مجموع سرزمین ایران هیچگاه با امپراطوری های: رُم، ناپلئون بناپارت، خلیفه گری عثمانیان، یا یوگسلاوی، و یا اتحّاد جماهیر شوروی سابق ، و یا عراق امروز قابل مقایسه نیست و نخواهد بود، ولی قدرتهای اقتصادی، بویژه آمریکا با همدستی با ممالکِ محروسهء خود در ناحیّهء خلیج فارس و خاورمیانه [ اعراب] و در آسیای کوچک [کشور تُرکیّه]، با تحریک و پشتیبانی از اقوام مرزنشین کشور، فروپاشی جمهوری اسلامی ایران را پایانِ یک امپراطوری تلقی میکنند که پس از آن کشور ایران را به 6 قسمت تقسیم و بر هر پارهء آن دولت و حکومتی مستقل خود مختار بنا نهند، تا هژمونی امپریالیستی و استثمارگرانهء خود را استحکام و منابع انرژی ایران و کل منطقه را در اختیار خود گیرند، مسلمأ کشورهایی مانند تُرکیّه و اعراب با پاداشهای اقتصادی و سیاسی هم بی بهره نخواهند ماند.

>> از زاویه ای دیگر همینکه پیشوایان ونخبگانِ اقوام[ بویژه تُرک تبار و عرب تبار] موفّق شده اند، که آگاهانه کشور و ملّت ایران را پیوسته در تب و تابِ دعواهای قبیله ای، از هم گسیختگی، در جوّ تجزیه طلبی و آنارشیسم نگهداشتن، همراه و آمیختن نام ایران در عرصهء جهانی، با بی ثباتی، بدونِ پای بندی به قوانین و روابط سیاسی و بازرگانی، ضد حقوق بشر و عقب مانده نامیدن، ضد اقوام و اقوام کُش، برقراری ماشین ستم ملّی، و بسیار پیشوندها و پسوندهای ناشایست دیگر، باعث به حاشیه راندن و منزوی کردن حتّی ایرانِ بدون استبدادِ رژیم اسلامی در منظومهء گردش جهانی است، که دیگر کسی اطمینان ندارد مثلأ در ایران سرمایه گذاری کند، بهانه ای خواهد شد که آمریکا لوله های نفت و گاز کشورهای آسیای میانه، کشورها ساحل نشین دریای مازندران و قفقاز، و جمهوری آذربایجان را که می بایستی از سرزمین ایران میگذشت، آگاهانه و هدفمند از دو سوی ممالک شرق و غرب ایران با مسافتی بسیار طولانی تر و با هزینهء بسیار بالاتری از سرزمین تُرکیّه به قارهء اروپا و آنطرف آنتلانتیک میرساند،

با چنین برنامه هایی آمریکا و تُرکیّه سودی دو سویه دارند، از یک سو لکه دار کردنِ نام ایران در خانوادهء جهانی با منزوی و تضعیفِ نقش آن در آسیای میانه، قفقاز، و کل منطقه، که در نتیجه خساراتِ زیاد به اقتصاد ایران وارد خواهد کرد، از سویی دیگر آمریکا کشور تُرکیّهءِ دست نشاندهء خود را با تغذیه از درآمد های بادآوردِ انرژی و ترانسپورتِ آن برای انجام مأموریّتی دیگر در منطقه فربه و سرحال نگه میدارد،

>> اعرابِ ناحیّه خلیج فارس و خاورمیانه هم با همکاری نیروهای خارجی با برپایی آشوبها در متزلزل کردن انسجام سیاسی با تلاش در کاهش تأثیر گذاری ایران در گردش کار و زار در خاورمیانه بویژه در ناحیّهء خلیج فارس، منافع سیاسی و اقتصادی، از جمله از کاپیتال در حال گردش اقتصادِ گلوبال بهترین بهره ها را با سرمایه گذاریهای کلان جهانی در کشورهای خود دارند، با نبودِ ایران در صحنهء سیاسی منطقه، کشور تُرکیّه پُل ارتباطی بین اروپا و آسیای غربی و خاورمیانه، با امنیّت ترین کشور برای سرمایه گذاری در منطقه تبدیل میشود و کشور نمونهء سکولاریسم در جهان اسلام بشمار می آید،

ایلاتِ متّحدهء آمریکا با فروش تسلیحاتِ نظامی و پشتیبانی خود به کشورهای کوچک و فاقد استقلال ناحیّهء خلیج فارس نقش این کشورها را در این منطقه و در شاهراههای آبی دیگر را در برابر ایران برجسته و با ترساندنِ اعراب از مترسکی بنام ایران آنها را تحت حفاظتِ خود میگیرد تا راحت تر بتواند منابع انرژی خاور میانه را به یغما ببرد،

این سیاست و تاکتیکِ قرنِ گذشته و امروز بسیاری از پیشوایان و نخبگان اقوام مرزنشین کشور بوده و هست که ایران را در حالتی ایستا و فلج شده نگهدارند، تا همنوعانِ تُرک تبار و عرب تبار خود را در میدانِ خاورمیانه بدونِ رقیب با استفاده از امکانات منطقه ای و روابط گلوبال به رشد و توسعه برسند، و امروز می بینیم که در تئوری خود چنان پیروز بوده اند که نگاهِ به کشور تُرکیّه را بما رهنمود و نسخهء آنرا برای ایران تجویز میکنند.

گرچه رژیم اسلامی جنبشهای قومی را بشدّت سرکوب میکند، امّا بدونِ شک عملکردِ سیاسی آن از زمانِ برپایی خود تا کنون، در جهتِ مخالف منافع ملّی ایران و در خدمتِ دو قطب رقیب ایرانیان، تُرک تبار و عرب تبار بوده، در مجموع به اندیشهء قومگرایی دامن خواهد زد، . دیکتاتور بودنِ این رژیم، تبعیضات، سرکوبِ فرهنگ ایرانی، زدودنِ تاریخ و آثار باستانی ایران بر این سرزمین خود خدمتی به کج اندیشانِ قومی هست، از سویی دیگر تضعیف روز افزونِ قدرت سیاسی رژیم اسلامی، باعث قدرت گیری ایدهء قبیله گرایی اقوام مرزنشین کشور هست، که پیامد فروپاشی حکومتِ ولایت فقیه، بر جای گذاشتن یک آنارشیسم قومی در ایران خواهد بود. که در آنصورت هم خامنه ای تُرک تبار، رفسنجانی [ اکبر هاشمی بَهرمانی] مغول تبار، و سیّد محمّد خاتمی عرب تبار، چیزی را هم از دست نخواهند داد.

 

شکستن دیوار تمامیّتِ ارضی:

>> تکلیف ایرانیان چیست ؟ آیا باید تماشاگر صحنه های جانگداز و سپردن آیندهء خود و سرزمین شان بدستِ سرنوشت باشند؟، باید گذاشت که پیشوایانِ قومی علاوه بر تداوم حکومتِ رژیم اسلامی به سیاستِ بین زمین و آسمان نگهداشتن و تاکتیک در حالت فلج واداشتن شرایط دائمی کشور ایران به سود همنوعانِ خود ادامه دهند ؟ و اسلحهء اندیشهء قومگرایی را بدونِ تن دادن به راه حلّی مناسب در دستِ آنها بدون محدودیّت رها گذاشت تا هر وقت بخواهند آنرا بکار گیرند ؟، باید گذاشت که 4 نفر عرب تبار اقلیّت نشین در خوزستان ایران را مانند خاورمیانه و عراق با بمب گذاریهای و اعمال تروریستی خود به آتش بکشند ؟، باید گذاشت که قدرتهای خارجی ایران را برایمان به 6 قسمت تقسیم کنند ؟، باید گذاشت که سرنوشت کشور از سوی افرادی بدونِ صلاحیّت، از سوي احزاب وابسته به بیگانگان برای سرزمین باستانی و برای ملّتِ ایران کسب تکلیف کنند ؟. و یا در اعلامیه های گروهي خود به ملّتِ ایران هشدار دهند، که اگر هرچه آنها بگویند بزودی همین امروز عمل نشود، فردا شاید دیگر دیر شده است ؟.

>> آنچه نیاز مبرم و اولویّتِ شرایط سیاسی کشور هست، پایان بخشیدن قطعی به مسئلهء قومی و شتاب دادنِ به روند سکولاریسم در بافتِ اجتماعی و سیاسی آن میباشد، مسئلهء تئوریک قومی را باید کانالیزه و با تعیین حد و مرز آن با روشنی نقطهء آغاز و خطِ پایان آنرا طی یک پروسه ترسیم و مرحلهء عملی آنرا طبق یک متدولوژیک در دیدگاهِ سوسیال دمکراسی و یا لیبرال دمکراسی گنجانید و بطور جدی پیش برد، با این دیدگاه، حلّ مسئلهء قومی در 4 گُزینهء زیر امکان پذیر هست:

گزینهء 1- [هویّتِ ایرانی]: که مانند کشورهای پیشرفته در جهان متمدّنِ امروز، هویّت و ناسیونالیتتِ [ایراني] ساکنان سرزمین ایران را 2 فاکتور: [ الف: جغرافیای سیاسی ایران، ب- مشترک بودنِ در ارگانی بنام حکومت]، با یکسانی همگانی در مقابل قانون و شایسته سالاری تعیین میکند. سایر وابستگیهای قومی، باورمندی، فرهنگی، امری شخصی و منطقه ای، که زیر مجموعهای 2 فاکتور فوق هستند، حکومتهای ملّی موظف هستند در حدّ توان در شکوفایی این ویژه گیها کوشا باشند. ملّتِ ایران پاسخگوی مسائل قومی نیست و هیچ قول و شرطی هم نخواهند داد.

بطور مثال اگر تا کنون مسئلهء ایرانی بودنِ تُرکانِ آذری نبوده است، کسی نمیگذاشت و نمیگذارد که آزادانه در سراسر سرزمین ایران، مثلأ در بندر عباس، تهران، خراسان، گیلان، و سایر نقاط ایران سرمایه گذاری و شاهرگ اقتصاد کشور را بدست گیرند و در حوزهء فرهنگِ ملّی به آنها مکانی ارزشمند داده شود، دو کارخانهء صنعتی بزرگ کشور: [ ماشین سازی و تراکتور سازی] در تبریز ساخته شود، اگر مسئلهء ایرانی بودنِ اقلیّت تُرکان قشقایی نبود آنها نمیتوانستند و نمیتوانند 4 استانِ مهّم ایران: استان فارس، استان بوشهر، استان کهگیلویه و بویر احمد، استان اصفهان را بدونِ داشتن مجوز و سند مالکیّتی، بدونِ داشتن حقوقِ قضایی، چراگاهِ زمستانی و تابستانی گوسفندانِ خود کنند، تازه اگر از مشکلات و دردسرهایی که در استانِ فارس آفریده اند و می آفرینند صرف نظر کنیم، و سایر مثالهای بیشمار دیگر. در ایران ما یک ناسیونالیتت بیشتر نداریم، آنهم ناسیونالیتتِ ایرانی هست.

گزینهء 2- [حقوق فردی و شهروندی]: با پایه قرار دادن دیدگاهِ لیبرال دمکراسی و یا سوسیال دمکراسی، هرم قدرتِ سیاسی کشور با قانون اساسی آن بر پایهء حقوق فردی و حقوق شهروندی نوشته خواهد شد، که فرد با هر شاخص و وابستگی، با برخورداری از لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی، واحدِ تشکیل دهندهء حکومت و نیروی محرکهء گردش کار عمومی در کشور خواهد بود. این اندیشه نه تنها در فلسفهء لیبرالیسم و دمکراسی های مدرن امروزی جایگاه اوّل را داراست، بلکه در جهان بینی کنزرواتیو برآیند پُست مدرن امروزی هم محور قرار گرفته است.

فدرالیسم زیر مجموعه ای از دمکراسی و لیبرالیسم سیاسی است، امّا فاز آخر آن نیست، در سیستم اجتماعی فدرالیسم حقوق کلکتیو گروهی مطرح میشود، در صورتیکه در بافت زیستی و پیوستگي جامعه ای مانند ایران، پایهء حقوقی کلکتیو طبقاتی ،گروهی، یا قومی و یا تباری نمیتواند واحد تشکیل دهندهء ساختار حکومت و تقسیماتِ کشوری و اساس نوشتن قانون اساسی آن شود، تنها و تنها ساختار حکومتی با کشور ایران سازگار و هماهنگ هست که بر اساس حقوق فردی مطابق با لیبرالیسم سیاسی باشد. فدرالیسم فقط در سایهء قبولِ حقوق شهروندی و فردی از سوي اقوام بر اساس فلسفهء لیبرالیسم در ایران قابل اجرا میباشد، هر پیشنهاد دیگری که در محدودهء فاکتورهای [1 و 2] نباشد، جز استقلال و تجزیه طلبی هدفِ و مفهوم دیگری را ندارد.

گزینهء 3- [طرح جابجایی]: تُرکان آذری که از هویّت ایرانی بودنِ خود در رنجند با جابجایي با مردمانُِ کُردِ ساکن کشور تُرکیّه میباشد، این طرح در سطح حکومتهاي ایران و کشور ترکیّه با همکاری سازمانهای بین المللی، اتحادیّهء اروپا، و کشورهایی مانند جمهوری آذربایجان، روسیّه، ارمنستان، سوریه، یونان صورت گیرد، بی تردید این طرح شدنی هست و تشنجاتِ در دو کشور و در منطقه را فرو می نشاند و بار سنگینی از دوش دو ملّت و حکومتهاي آنها برداشته خواهد شد.

این طرح بر اساس تحقیقاتِ اینیستیتوتِ علمی رده بالای تاریخی و فرهنگی [کمال آتاتورک] AKDTYK کشور ترکیّه که از سال 1930 تا کنون کُرد تباران در این کشور را شاخه ای از مردمانِ ایرانی و زبانِ کُردی را گویشی از زبانِ فارسی ارزیابی کرده است در نتیجه، هویّت و زبانِ آنها به رسمیّت شناخته نشده است، در مقابل تُرکانِ آذری در ایران هم که چنین ادعایی را دارند، پس برای پایان دادنِ به این مشکل دو طرفه و برآورده کردنِ خواسته های تُرکانِ ناراضي در ایران، و بیرون آوردنِ کُردهای ساکن ترکیّه از این شرایط غیر انسانی و مشقت بار یک قرنِ گذشتهء خود در سیستم سیاسی ترکیّه، پیشنهاد میشود.

گزینهء 4- [جدایی هست]: در صورت نپذیرفتن فاکتورهای 1و 2 در بالا مذکور از سوی اقوام، و نا موفق بودن در فاکتور 3 [جابجایی]، تنها راهی که پیش رو میماند، شکستن دیوار تمامیّتِ ارضی و چشم پوشی قسمتی از سرزمین ایران با سپردنِ آن به اقوام و جدا کردنِ آنها از سرزمین مادر یعنی ایران هست، که با مراجعه به تاریخ و با توجّه به حقوق و روابط بین المللی بین کشورها و مردمان گوناگون و با استناد به جنبه های حقوقی و حقیقی تکاملی قبل از شکل گیری حقوق شهروندی در ایران، فقط براساس تقسیماتِ زیر قابل تصور هست:

 

تُرکانِ آذری و تُرکمن ها:

متأسفانه آمار دقیق و یا عکس العملی از سوی جامعهء تُرک آذری که در مقابل صدای تُرک محوری ضد ایرانی که در این ناحیّه بگوش میرسد در دست نیست، بنا بر این اگر مسئلهء جدایی پیش آید، تمام مردمانِ تُرک تبار ساکنان ایران، فقط به جغرافیای دو استانِ: [آذربایجان شرقی و آذربایجانِ غربی] زمانِ مشروطیّت و یا تقسیمات کشوری قبل از 1354 میلادی در ایران تعلق دارند، که با جمع شدنِ خود در این دو استان میتوانند به همنوعانِ خود در شمال [جمهوری آذربایجان] بپیوندند. تُرک تباران خراسان و ترکمن ها، در نوار باریکِ مرزی بین ایران و کشور ترکمنستان جایگزین خواهند شد، تُرکانِ قشقایی به قفقاز و آذریایجان مهاجرت خواهند کرد، بخشی از آنها که آزادانه مایل به ماندن باشند طبق برنامه های قبلی در شهرستانِ فیروزآبادِ استانِ فارس اسکان داده خواهند شد.

 >> اگر جدایی مردمانِ تُرک آذری از ایران موجب خوشبختی آنها بشود، در مقابل بسیاری ازمشکلاتِ جامعهء ایرانی هم حلّ خواهد شد، بطور مثال: دیدگاه و تنش قومی در ایران فروکش خواهد کرد، زمینهء یک ائتلاف ملّی و همزیستی مسالمت آمیز بین اقوام ایرانی براحتی صورت خواهد گرفت، امکان بهم پیوستن دوبارهء اقوام ایرانی تبار [ هند و اروپایی، آریایی] سراسر ایران شدّت میگیرد، به شیعه گری روبنایی و سیستم خلافت ولایت فقیه، که ابتکار عرب تباران و تُرک تباران که وارد کننده و مبلغ آن در ایران هستند قدم ریشه کَن شدنِ آغاز خواهد شد، گردش اقتصاد کشور بدست ایرانیان خواهد افتاد. تاریخ ، زبان، و فرهنگ ایرانی از اسارت بیرون خواهد آمد و به فرهنگ همخانوادهء جهانی خود خواهد پیوست، ناسیونالیسم ایرانی برابر با اندیشهء اصیل ایرانی و برای پاسداری از تاریخ ایرانی بطور فراگیر تربیّت خواهد شد، ایجادِ روابط دوستی و احترام متقابل با همسایگان بویژه با کشور تُرکیّه در سطحی دیگر آغاز خواهد شد، و راحت تر میشود مشکل مردمانِ کُرد در ترکیّه را با این کشور حلّ کرد، و فاکتورهای مفید دیگری که اکنون جای بحث آن نیست،

 

اقلیّتِ عرب تبار در استانِ خوزستان:

مساحتِ استان خوزستان فقط 4% از وسعت ایران را دارد، 60% موادِ نفتی، 32% ذخیرهء گاز، 34% تأسیساتِ گاز، 21 % پالایشگاهای نفت، 25% تولید الکتریسته، 26% صنایع پتروشیمی، 19% از کل خطوط لوله را در خود دارد، بنا به این آمار در می یابیم که استان خوزستان تمامی منابع موادِ نفت و گاز و صنایع سنگین را در خود ندارد، از نظر موادِ نفتی و گاز استانِ گهگیلویه و بویراحمد با خوزستان در رقابت هست، از این گذشته بیش از 80% ساکنان استانِ خوزستان ایرانی تبار هستند، اوّلین چاهِ نفتِ صنعتی در جهان و در ایران در ناحیّهء شهر مسجد سلیمانِ خوزستان که بختیاری نشین هست تأسیس شد، منابع انرژی ایران در جنوب و جنوبِ غربی کشور زیر پای ساکنان همین منطقه [ لُر نشین] هست، به چه مناسبتی و طبق کدام قوانین، اقلیّتِ عرب نشین خوزستان منابع نفتی و گاز ملّتِ ایران را بخود نسبت میدهند از عجایب تاریخ هست،

اگر زمانی حکومتِ مرکزی ملّی توانِ محافظت از این منابع را از دست دهد مردمانِ این ناحیّه، این توانمندی و آمادگی را دارند که از منابع انرژی متعلّق بخودشان حفاظت کنند، اضافه بر آن اگر ادعای مالکیّتِ این منابع از سوی قوم و قبیله ای مثلأ [عرب تبار] مطرح شود، مالکیّتِ حقوقی و حقیقی این منابع از سوی 80% ساکنان ایرانی تبار استانِ خوزستان و استانهای [ لُر نشین] همجوار خوزستان مطرح خواهد شد، مردمانِ بختیاری اوّلین قومی بوده اند که در سال 1909 اوّلین سندِ مالکیّتِ قراردادِ نفتی را با کشورها و شرکتهاي خارجی بسته اند. نه فقط اقلیّتِ عرب نشین خوزستان، بلکه هر قدرتِ خارجی بخوبی میدانند که در صورتِ عدم حضور قدرتِ سیاسی حکومتِ مرکزی ایران در خوزستان، با مقاومتِ مردمانِ ایرانی ناسیونالیست غرب، جنوب، و جنوب غربی کشور روبرو خواهند،

به مردمانِ ساکن خوزستان و استانهاي همسایهء آن نگاه کنید، از شمال به استانِ لُرستان، از شمال شرقی به اصفهان، از شرق و جنوب شرقی به استانهای چهار محال بختیاری و استانِ کهگیلویه و بویراحمد، از جنوب به خلیج فارس و استان بوشهر می باشد.

برجسته کردنِ حقوق اقلیّتِ عرب تبار در خوزستان از سوی کشورهای خارجی و ازسوی بعضی از اقوام مرزنشین کشور چشم طمع داشتن به همین منابع انرژی هست، از سویی بیانگر نداشتن شناختِ کافی از مردم شناسی و جغرافیای منطقه هست، و گرنه هم تباران آنها با کشور اسرائیل در سرکوبِ مردمانِ عرب تبار از هیچ کوششی دریغ نکرده اند و نخواهند کرد. آنهاییکه که امروز نگران زندگی اقلیّتِ عرب در خوزستان هستند، اگر در گفتار و کردار خود صداقت دارند، دل بحال و روزگار ملّتِ فلسطین که طی بیش از نیم قرن در جهنمی گرفتارند بشتابند.

اشاره به مطالب بالا فقط جنبهء روشنگری دارد و به هیچ وجه هدفِ نفی یا انکار تبعیض و کوتاهی، و ستم ملّی اقتصادی که بر اعراب خوزستان نشین و مردمانِ غرب و جنوب غربی که بر منابع انرژی ایران نشسته اند، روا شده است نیست، که وظیفهء حکومتِ ملّی آینده هست که باید به این ستم آشکار پایانی جدی ببخشد.

>> اقلیّتِ عرب تبار امروز خوزستان از ساکنین بومی این استان نبوده، و از عراق و جزیرة العرب آمده اند، مهاجرتِ خانواده های عرب تبار را از دورانِ اشکانیان حدس میزنند، در هنگام لشکر کشی اسکندر مقدونی به ایران در قرن در اوایل قرن 4 قبل از میلاد، که از خاکِ خوزستان هم گذشته نامی از مردم عرب در میان نیست، سیصد سال بعد از آن [استرابون] جغرافی دانِ یونانی نقطه به نقطهء خوزستان را گشته در یادداشتهای خود نامی از مردم عرب تبار نبوده است، امّا تاریخ نگاران اسلامی در سپاهِ اردشیر بابکان ساسانی در جنگِ با اردوان شاهِ اشکانی از طایفه ای بنام [بنی العم یا بنی العمی] یاد میکنند، قطعأ با هجوم اعراب مرزهای خوزستان بر مردم عرب تبار باز شد و توانستند از عراق، حجاز، یمن، نجد، وارد خاک ایران شوند. در قرن گذشته هم مهاجرتهایی صورت گرفته که خود مانع آمار گیری دقیق از شمار اعراب ساکن استانِ خوزستان ایران هست،

آنچه امروز قابل لمس و مسلم هست، غیر از حزب دمکراتیکِ اهواز که در سال 2003 تأسیس شده است، و در ظاهر خواهانِ پیشبردِ اهداف خود از طریق دمکراتیک و مسالمت آمیز و حزبی سکولار هست، 4 سازمانِ برجستهء: [ سازمانِ آزادی بخش اهواز که هستهء مرکزی آن در کشور هلند، جبههء مردمی عربهای اهواز در لندن، حرکتِ ملّی آزادی بخش اهواز و جبههء آزادی بخش عربهای اهواز که هر2 در کانادار قرار دارند، خواهان سیستم خود مختار و به عبارتی تجزیه طلب و طرفدار [پان عربیسم] هستند. وابستگی و همکاری عربهای خوزستان ایران به کشورهای بیگانهء صنعتی و به اعراب خاورمیانه از هجوم اعراب به ایران تا به امروز بر کسی پوشیده نیست، احزاب نامبرده امروز هم به تحریک و از پشتیبانی کشورهایی مانند آمریکا و انگلستان و جهان عرب، بویژه اعراب ناحیّه خلیج فارس بر خوردار هستند.

با نگاهِ امروز به خوزستان، به مناسبت پراکندگی جمعیّتی اعراب دراین استان فقط حقوق فردی و شهروندی در ساختار حکومتی دمکراتیک قابل اجرای واقعی میباشد، ولی اگر خواهان جدی جدایی هستند، گوشه ای از استان خوزستان در همجواری شیعیانِ جنوب عراق برایشان در نظر گرفته خواهد شد.

بلوچستان:

گرچه ملّتِ ایران در مقابل مردم شجاع و زحمت کش بلوچ به مناسبت بی توجّهی و نارساییهای صورت گرفته شرمنده هست و اکنون خواهان همزیستی با احترام متقابل و در صدد رفع و جبرانِ اشتباهاتِ گذشته هست، ولی اگر اکثریّتِ آنها مایل باشند مستقل از ایران بسر برند، جغرافیاي استانِ بلوچستان که در طول تاریخ همیشه اندامی از کشور ایران بوده، در خدمتِ آنها خواهد بود. امّا به عنوانِ یک ناظر بیطرف نداهای تجزیه طلبی که از سوی بعضی از نخبگانِ این ناحیّه سر داده میشود، با هر ستم ملّی روا شده بر مردم بلوچ ، باز هم جدایی طلبی به نفع آیندهء عمومی مردم بلوچستان نیست. با وجود این، صلاح مملکت خویش خسروان دانند !.

مردمانِ کُرد و ایرانیان :

 در نوشته ها و گفتارهای قبل به اندازهء کافی به ضرورتِ ائتلاف و همبستگی، همکاری مردمانِ کُرد با هم تباران ایرانی خود در خاورمیانه، قفقاز، آسیای کوچک به اندازهء کافی سخن رفته و قلم به تحریر در آمده است، و تأثیر گذاشتن دستِ حمایتِ خود بر 3 قطب بندیهای سیاسی در منطقه: [پان ترکیسم پان عربیسم، و آریا نیسم] سرنوشت و توان قدرتِ سیاسی آیندهء آنها را در منطقه و جهان رقم خواهد زد، و استدلال شد که شکستِ کُردان در منطقه تضعیف ایران هست، در مقابل تضعیف و ناتوانی ایرانِ آینده، شکستِ کامل و یا راضی شدن آنها به کمترینِ خواستهاي دمکراتیکِ مردم کُردخواهد انجامید، که در این راستا 2 راهِ انتخاب پیش روي آنها گذاشته میشود:

1- یا بازگشتِ به ریشهء تاریخی ایرانی بودنِ خود با دادنِ دستِ اتحّاد به ایرانی تبارها هست که بنا به منافع ملّی آنها و برقراری توازن بین سه قطبِ قدرت سیاسی در منطقه، این بازگشت از هر جهت منطقی و عرصهء جدید و قابل اعتمادی را در آیندهء خود باز خواهند کرد.

2- یا هدفِ نهایی آنها تشکیل دولتِ کردستانِ بزرگ است، در انتخاب اوّل ایرانیان [ در قدم اوّل ایرانیان زاگرس نشین غرب، جنوب، وجنوب غربی] از شما مانند گذشته این بار دو چندان استقبال خواهند کرد، در مورد انتخاب دوّم، باید یادآوری کرد که رقمی بین 65 – 70 درصد، خاک و جمعیّتِ مردمانِ کُرد در سرزمین ترکیّه میباشد، بقیّه در قفقاز، کشور عراق، کشور سوریه، و ایران که سرزمین گذشتگانِ آنهاست پراکنده هستند،

بنا بر این اتخاذ سیاستِ اصلی در دستِ حکومتِ تُرکیّه هست که میتواند به این آرزوی مردم کُرد تبار پاسخگو دهد، اگر دولتِ ترکیّه همین فردا استقلال کامل این مردم را با باز گرداندنِ سرزمینهای آنها در دورهء عثمانی به مردمانِ کُرد بپذیرد، طبعأ بخش قابل توجّهی از طبقاتِ مختلفِ جامعهء ایرانی از پیوستن بخش ایرانی کُرد نشین به دیگر قسمتها پشتیبانی خواهند کرد و همانطور که در نوشتار قبل اشارت رفت باز مرزی بین ایرانیان و کُرد تباران وجود نخواهد داشت، تا فرا رسیدنِ آنزمان آن بخش از مردم کُرد که حتمأ خواهان جدا شدنِ بدونِ چون و چرا از ایران هستند، استانِ کُردستان را در اختیار دارند.

در مباحث گذشته هر وقت که از ائتلاف مردمانِ کُرد با هم تبارانِ ایرانی خود سخن به میان آمده، ادعا شده است که محمّد رضاشاه آریامهر زمانیکه با بستن قرار داد الجزایر 1975 میلادی به اهداف سیاسی خود رسید، ملّتِ کُرد را در مقابل حکومت عرب تبار عراق تنها گذاشت، چنین امری صادق نیست، چرا که بویژه بعد از جنگِ جهانی اوّل هیچ حرکتِ سیاسی بدون توافق قدرتهای خارجی در خاورمیانه صورت نگرفته و نخواهد گرفت، امروز منطقی هست بپذیریم که گرچه شاهِ ایران در حدّ توان خواهانِ حمایت از آریایی تبارها بود، امّا پشتیبانی آنزمان ایشان به کَردان به سفارش آمریکا و اسرائیل بود تا جنبش ناسیونالیستی اعراب از جمله حزب بعث عراق را تضعیف کند،

سیاست خاورمیانه ای آمریکا بعد از وفاتِ جمال عبدالناصر 1970 میلادی که طرفدار شوروی بود، و با تغییر موضع جانشین آن [انورسادات] بسوی غرب، با برقراری روابط حسنه با جمهوری خلق چین با سفر رئیس جمهور آمریکا [ریچارد نیکسون] 1972میلادی، روابط دیپلماسی بین چین و ژاپن1975، پیروزی قطعی ارتش اسرائیل بر ارتش اعراب در جنگ کیپور 1973، سفر هِلموت اشمیت صدر اعظم آلمان به چین 1975، زمینهء انتخاب حتمی [جیمی کارتر] به رئیس جمهوری آمریکا، اوج گیری ناسیونالیسم عربی در منطقه، باعث شد، که آمریکا اعراب و دین اسلام را بر ایران و شاهِ ایران ترجیح دهد، و از شاهِ ایران خواستند که از حمایت خود به مردمانِ کُرد پایان بخشد، اگر شاه اینکا را نمیکرد خودِ ایشان را هم بر کنار میکردند، این واقیّتِ تلخ را باید پذیرفت. چنانکه دیدیم آمریکا بر برجسته کردن ایدئولوژی اسلام سیاسی در خاورمیانه به مناسبت جلوگیری از گسترش کمونیسم، انقلاب اسلامی 57 را در ایران تدارک دیدند و خمینی را به ایران آوردند و شاه ایران را بر کنار کردند.

بنا بر این با تحلیل دست در می یابیم که ایرانیان بطور دلخواه از حمایتِ مردم کُرد دست بر نداشته اند.

>> نتیجه گیری از این بخش نوشتار، در مجموع برای حلّ مسائل قومی، ملّی در ایران، دو جریان، یا دو راهِ حلّ، یا دو دروازهء ورودی برای پایان دادنِ به آن وجود دارد 1- راه حل براساس اندیشه و فلسفهء لیبرالیسم، حقوق فردی و شهروندی 2- جدایی امّا آنطور که ملـّتِ ایران بنا به قوانین بین المللی صلاح بداند.

برپایی جبههء کنزرواتیو ایرانی:

اصولأ گزینهء سیستم حکومتی خلیفه گری دینی، آلترناتیو سیستم حکومتِ قبل و پاسخگوی نارساییها و نسخهء تصحیح مشکلاتِ آن نبود، از این گذشته متناسب با رشدِ جامعهء ایرانی بعد از انقلاب تاکنون و مدافع منافع ملّی نبوده و نیست، با روایط و قوانین عصر گلوبال امروز که از پایه بیگانه هست، با باز نکردنِ فضای سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی، در عوض همچنان چکُش بر سندانِ اندیشهء بنیادگرایی و دیکتاتوری دینی متمرکز مطلق گرای خود پایین آوردن، راهِ بازگشتی بجز اضمحلال و فروپاشی خود باقی نمیگذارد، یا با خطرات بیرونی از جمله حملهء نظامی آمریکا و متحّدانش به بهانه های چندی، باعث گسستِ ریسمانِ وحدتِ ملّی و اوج گیری آنارشیسم قومی قبیله ای و منطقه ای خواهد شد،

در چنین شرایط هایی، کمبود احزاب و سازمانهای ایرانی تبار، که از شکستن ستونِ فقرات سرزمین ایران جلوگیری، از فرهنگ ایرانی پاسداری، و پرچم ملّی ایران را برافراشته نگهدارد بخوبی احساس میشود،

احزابِ راست مانند حزب مشروطهء ایران با از دست دادنِ فرصت های طلایی، نشان داد که توانایي بر دوش گرفتنِ مسئولیّتِ تاریخ و فرهنگِ ایرانی را ندارد، تاریخ نویسان و کسانیکه جهتِ سیاسی این حزب را معین میکنند ایرانی نیستند، دمای حرارت بدنِ رهبران و خط مشی سیاسی این حزب را افرادی مشخص میکند که اگر یک بار رضاشاه کبیر را بر ارج آسمان برند، در مقابل در موقع لازم ده بار آنرا بر زمین میکوبند، مطرح کردنِ سلطنت و حزب مشروطه جز انشعاب و جدایی انداختن بین صفوف ایرانیان کاری از آنها ساخته نیست، به هواداران سلطنت که اطرافِ شاهزاده سیروس پهلوی جمع شده اند در شرایط های بحرانی در وفاداری به ایرانیّت آنها نمیشود اطمینان کرد،

حزب مشروطه بجای تکیّه بر مردمانِ ایرانی تبار، تلاش بر آن دارد که با ترکیبی از تهران نشینان فارس زبان و بازماندگانِ ترک تبار قاجار و آذری تبار، با پرچم نمایندگی ایرانیانِ راستین، مدافع تمامیّتِ ارضی کشور، و پاسداری از تاریخ باستانی ایران به میدان آید، همین ترکیب در زمانِ حکومتِ قبل طبقهء قلابی ایی را بنام [فارس] و با فرهنگی بی محتوا و روبنایی [نه ایرانی و نه اروپایی] به بازار ایران عرضه کرد که هدفمند باعث راندن و دور کردنِ ایرانیان راستین سایر نقاطِ ایران با فرهنگ اصیل و با وقار آنها از محوریّت و هستهء ایرانی بودن شد. که فروپاشی حکومتِ شاهِ ایران را سبب و به رویش جمهوری اسلامی در ایران انجامید.

>> امروز ایرانی و یا فارس بودن یک تصمیم شخصی و در حوزهء آزادیهای فردی سراسر ایران هست، و دیگر حزب، سازمان، استان، یا شهری خاص مانند تهران، فردی، طبقه ای، و یا گروهی خاص نمیتواند ادعای نمایندگی پارسی و ایرانی بودن را بکند، امر خاص [پارسی] بودن زیر مجموعهء عام [ایرانی] بودن هست که شکل پلورالیستی مردمی و توده ای فراگیر بخود گرفته است، کم نیستند از افراد حزب مشروطه و بسیار افراد دیگر، که پارسی و ایرانی بودن، و تعلق به ایران باستان داشتن را ، در انحصار خود گرفته اند و آنرا فقط در نمادِ سلطنت خلاصه کرده اند، در صورتیکه در میهن دوستی اکثریّتِ افراد جمهوری خواه، کمونیستها، و سایر افراد ایرانی با دیدگاههای دیگر، در میهن دوستی آنها هیچگونه شکی نباید کرد،

بطور کلی نقش سیاست ورزی ایران مرکزی، در عرصهء ملّی کشور نمایان نیست، در قرن گذشته یک بار به عنوان طبقهء شهر نشین و طبقهء میانی جامعهء ایرانی بپا خاست، که به علّتِ نداشتن نگاهی عمیق به حوزهء سیاست در نهایت بسود خمینی گرایش پیدا کرد و باعث پیروزی انقلاب اسلامی شد.

نقش ایرانی تبارها در احزاب دیگر ایرانی با ایدئولوژیک مارکسیسم و یا دینی، و یا با اندیشه های لیبرال دمکراسی و سوسیال دمکراسی مانند جبههء ملّی، اتحّادِ جمهوری خواهان و غیره، برجسته نیست، و با سخاوتمندی بیجاي ایرانیان اغلب بر رأس هرم تصمیم گیرندهء این احزاب و سازمانها، افراد متعلّق به بعضی از اقوام مرزنشین نشسته هست، که در شرایط حساس میتوانند جهت گیری این نهادها را بسود دیدگاهِ قومی خود تغییر دهند، بیعتِ مهندس بازرگان، و دکتر کریم سنجابی با خمینی نمونه های بارز آن هستند، به عبارتی کوتاه در شرایط فعلی ایرانیان راستین را به هیچ حزب و سازمانی اعتمادی نیست.

در مقابل احزاب فرا قومی و سراسری ملّی که دچار بحران هست، سازمان و احزاب قومی در شماری بسیار با در اختیار داشتن امکاناتِ و تکنولوژی کُمونیکاتسیون، سایتهای گوناگون، بشکل همگونی بکار خود ادامه میدهند، پیشوایان و نخبگانِ سیاسی قومی هم در نهادهای قومی و هم در ارگانهای سراسری با چندین چهره فعّال هستند،

>> یکی از این ارگانهای قومی همین سایت تقزیبأ تازه تأسیس : [ برای یک ایران] هست، که برپا کنندگانِ آن بروشنی معلوم نیست چه کسانی هستند، و چه هدفی دارند میباشد، آنچه مسلم هست با انتخاب غیر قانونی عنوان خود : foroneiran "برای یک ایران" گردانندگانِ این سایت عملأ چند پاره گی سرزمین ایران را امری عادی و مُهر تأیید بر آن زده است، بجای انتخاب این عنوان، میتوانستند، [برای ایرانِ با 6 ملّت]، یا برای [ایران کثیر الملله] یا برای [یکی کردنِ 6 دولتِ مستقل در ایران] را انتخاب کنند، سؤال اساسی که از مسئولین این سایت میشود این هست که : مگر ایران پیوسته یکی نبوده که اکنون شما برای "یکی شدنش" به تلاش افتاده اید ؟. بهترین کمکی که مسئولین این سایت به حلّ مسائل میتوانند بکنند بستن هرچه زودتر این سایت هست.

>> نیاز مبرم امروز جامعهء ایرانی تشکیل یک جبهه کنزرواتیو ایرانی تبار هست، که ماوراء دیدگاهها و وابستگیهای منطقه ای، سیاسی، و عقیدتی، محکم و پایدار از این سرزمین و فرهنگِ ایرانی آن، در هر شرایطی دفاع کند، اندیشهء کنزرواتیو در دورانهاي مختلف از ارزشها و معیارهایی گهگاه هم بازدارنده دفاع کرده است، امّا اندیشهء کنزرواتیو دهه های 70 میلادی در دفاع از دمکراسی غربی در مقابل گسترش مارکسیسم ایستاد، امروز هم وظیفهء آن دفاع از ارزشها و دست آوردهای جوامع غرب و جهانِ دمکراتیک، در مقابل اسلامگرایی واپسگرا هست،

دیدگاه کنزرواتیو ایرانی هم دفاع از تاریخ باستانی و سرزمین ایران، دفاع از فلسفهء خردگرا و دمکراسی و مِهر پرور ایرانی در مقابل اسلامگرایی و در مقابل هجوم بیگانگان شناخته شدهء قدیم و جدید، دفاع از فرهنگِ و ارزشهای ایرانی در مقابل حملاتِ دگر فرهنگها، بر افراشته نگهداشتن پرچم ملّی ایران در هر شرایطی هست. هیچ ایرانی نمیتواند در مقابل تاریخ گذشتهء قبل از اسلام و آیندهء کشورش بی تفاوت بماند، پس بر هر ایرانی در نقطه از ایران و جهان واجب هست که به عنوان یک واحد کنزرواتیو در هر محدوده ای و در حدّ توان به فعالیّت بپردازد و در پاسداری دمکراتیک از کشورش کوشا باشد، یا حداقل بیدار به اوضاع باشد و در بیداری و هوشیاری دیگران کوشا باشد.

اندیشهء کنزرواتیو مانند فلسفهء لیبرالیسم که بر پایهء استقلال فردی بنا شده است، هم بر اساس آزادی و استقلال فردی پایه ریزی شده است، یعنی دیگر لازم نیست، ایرانیان بصورتِ کلکتیو گروهی در حزب و سازمانی جمع شوند، تا از جهان بینی ایرانی دفاع کنند، در شرایط کنونی شکل اکتیو بودن بشکل فردی شاید مفیدتر باشد، که از هر گوشه و دیار خود را پرورش و آزموده کند تا به موقع لازم در اشکال مختلف وجود و توانایی های خویش را در خدمتِ همنوعان و زادگاهش ایران بگذارند.

قرنِ بیست و یک را به قرنِ بیداری، بازسازی، باز خوانی، و باز نویسي ناسیونالیسم ایرانی برابر با دمکراسی هاي متنوع امروز، بر پایهء حقوق بشر، موازی با گذر زمان تبدیل کنیم.

 |مارس| 2008| میلادی|

Nasser.karami@gmx.de

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.