رفتن به محتوای اصلی

گذشته چراغ راه اینده نیست! بازهم سخنی با ایرج مصداقی
30.05.2007 - 13:28

موضوع نقد من بر نوشته ایرج مصداقی اظهار نظر فراوانی را در سایت بخصوص در بخش اظهارنظر بر انگیخت که همه ان ها در سایت موجود است ،اخرین اظهار نظر ایرج مصداقی که در پائین همین صفحه کپی شده است که در پایان نوشته خود سئوال "انگ برا نگیزی" نسبت به من را طرح کرده اند که به آن پاسخ خواهم داد.

اما ابتدا بطور تیتر وار به نکاتی در باره اختلاف ما بین اشاره می کنم :

_ احتیاجی به مدرک و سند نیست اشتباه جبران ناپذیری از سوی فدائیان اکثریت صوورت گرفته است ، اختلاف این است که ایا همه فدائیان اکثریت از اینکه مسئله مجاهدین و یا دیگر گروهها سرکوب می شدند؛ هلهله و شادی می کردند ؟ پاسخ من منفی بوده است و اظهار نظر ایرج مصداقی را خیلی غلو امیز می دانم به ان شکلی می گوید؛ نبود. نظرات در بین فدائیان واقعا متفاوت بود وواکنش ها هم فرق داشته است بهتر است کمسیون حقیقت یابی به قضاوت بنشینند.

_ بنده در ان سالهای مورد بحث در مقام تصمیم گیرنده و رهبری فدائیان اکثریت نبودم و لی به لحاظ اخلاقی خود را مسئول دانسته و از این رو ، سالهاست با عمل و تئوری با ان گذشته برخورد اساسی و ریشه ای کرده ام و امروز نه عضو فدائیان اکثریت هستم و نه از این سازمان و سیاست هایش جانب داری می کنم و در یک کلام با ان گذشته یکصد و هشت درجه زاویه دارم .

_ در حال حاضرهم به هیج تشکیلاتی و حزبی تمایل سیاسی خاصی ندارم و در سه سال گذشته در هیج اجلاس سیاسی شرکت نکرده ام و در اینده هم برای خود جایگاه سیاسی قائل نیستم .

_ انگیزه اصلی فعالیت اینترنتی من دقیقا جبران گذشته است .

من براین باورم که نسل من، اینده نسل ها ی بعد خود را با آن تفکر انقلابی خراب کرده است ، امید من، نسل جوان کشور است و هدفم از فعالیت روزنامه نگاری اینترنتی ؛انتقال تجربه و مهم تر از ان نشان دادن افق های اینده ایران و جهان است ، بر این باورم "گذشته چراغ راه اینده نیست" چرا که پارادایم ها بکلی عوض شده است و ما در عصر و دوران بکلی متفاوت با زمان انقلاب ایران ؛زندگی می کنیم و دیگر ان کشتار و درگیری سال 60 و انقلاب 57 تکرار شدنی نیست و همچنین ان اشتباهات فدائیان اکثریت تکرار نخواهد شد. امروز موضوعات سیاسی بگونه دیگری است که بایستی متوجه باشیم که در عصر جدید کمتر اشتباه کنیم و از مهم تر دیگر آن احزاب آرمانگرای توده ای و قدرت مندی مثل فدائیان و مجاهدین در جنبش سیاسی ایران نخواهد روئید و شخصیت های مثل خمینی ، رجوی ؛ نگهدار و کیانوری در جنبش سیاسی ایران ظهور نخواهند کرد و....

_اما اختلاف من و شما در نگاه به اینده است. غلظت و غلو ی که شما در تصویرسازی از اشباهات فدائیان اکثریت می کنید نشان از این دارد که شما در گذشته مانده اید چرا که انقدر "گذشت" و انصاف ندارید من می گویم "ببخش و لی فراموش نکن" , "غلو نکن" اینقدر کینه ای برخورد نکن" جانب عدالت را داشته باش! امروز این اژدها بنیادگرایی اسلامی است که در منطقه دارد غوغا می کند، بایستی دست به دست هم دهیم تا جلوی این غول گرفته شودو...و از این نگاه به گذشته برخورد کن!

من می گویم :"اساس سیاست ها و خط مشی کلیه سازمانهای انقلابی از مجاهد ؛ توده ای و فدایی اشتباه امیز بود و به ایران و مردم ایران صدمات زیادی زده است، شما کمر قضیه را می گیرید ان را در خیال خود انقدر غلو می کنید تا جایی که در نوشته های شما ؛ قربانی را جای شکنجه گر می نشانید ...

در پایان از شما خواهش می کنم ؛ در نوشته های خود لطفا انگ نزنید ذهینت شما الوده به کینه است ،شما نبایستی وارد قضاوت شوید و بهتر است مشاهدات خودرا در اختیار یک کمسیون حقیقت یاب قرار دهید.چرا که موضع به تاریخ پیوسته است .

گفتم انگ می زنید ! حتما می گویئد چرا به مطالب زیر توجه کنید! شما در پایان نامه ات مرا زیر سئوال برده اید و نوشتید:" آقای توکلی از خودتان سؤال کرده‌اید اگر وابسته‌ی یک جریان دیگر با یک انبار اسلحه دستگیر می‌شد با او چه می‌کردند؟" یعنی چی اقای مصداقی ؟!!

شاید از انجا که چریک ها در سال 58 به جمهوری اسلامی "نه" گفتند" و یا در کردستان و گنبد به دفاع مسلحانه از خود کردند .....

حکایت زیر را بخوانید که باسند و مدرک می توانم ،درستی را ان را ثابت کنم و در صورت درستی آن ، ایاشما حاضرید از خود انتقاد کنید ؟

داستان انبار اسلحه چنین بود:

خانه تیمی ما که از قبل از انقلاب در مجیدیه تهران قرار داشت، بعد از انقلاب این خانه به یکی از انبار های اسلحه مبدل شده بود و ما هرروز سلاح و کمک های نقدی که مردم را که تحویل ستاد چریک ها می دادند را به این خانه منتقل می کردیم.

اواسط 58 بود هنوز تا دوم خرداد 60 راه زیادی در پیش بود ؛من بهمراه دو نفر دیگر (باقر مسلمی و مریم ... که بعدا هردو با انشعاب اقلیت رفتند) در ان خانه تیمی دستگیر شدیم، در جریان محاصره خانه تیمی یکی از پاسداران اشتباها توسط پاسدار دیگری کشته شد ، روزنامه ها با تیتر های درشت در باره کشف انبار اسلحه چریک ها نوشتند (هنوز بریده روزنامه ان را دارم می تونم اسکن کرده در سایت بگذارم)

ما با مشاهده تیتر روزنامه ها که نوشته بودن که 140 قبضه کلاشینکف و هزاران دلار و مقادیری قرص ضد بادار ی و......در خانه چریک های فدایی کشف شده است ، بعنوان اعتراض دست به اعتصاب غذا زدیم چرا که آن "تیتر" می خواست مارا از یک طرف به شوروی وصل کند و از سوی دیگر با دلار ، چریک ها را به امریکا ربط دهد. در واقع 6 قبضه کلاشینکف و بقیه ژ 3 و یوزی بود که از پادگانها گرفته بودیم و مقدار کمی ارز خارجی بود که توسط دانشجویا ن ایرانی که به ایران برگشته بودند بعنوان کمک در صندوق ستاد ریخته شده بود و....

چند روز بعد از بازداشت مان ؛در دانشگاه تهران، تظاهرات بسیار بزرگی برای ازادی ما صورت گرفته بود باز جو های ما از بچه های مسلمان زندان بودند و یک نوع سمپاتی و احترام خاصی به چریک های فدایی داشتند .با اینکه ما به انان بازجویی پس ندادیم ولی دوستانه در باره سیاست های چریک های فدایی با آنان صحبت کردیم .در فرصتی که پیش امده بود وقتی "دزدکی "به پرونده نگاه کردیم با کمال تعجب دیدیم نوشته شده است :" خبر روزنامه ها صحت ندارد و سلاح ها حق چریک هاست و این سلاح بایستی به انان مستردد شود..."

در بیرون از زندان زنده یاد شانه چی(پدر محسن شانه چی) دنبال کار ما بود و ان وقت سازمان چریک های فدایی دارای نفوذ و قدرت سیاسی در بین توده های مردم بود و در کردستان و ترکمن صحرا به یک نیروی توده ای بدل دشده بود و رابط احزاب سازمان های سیاسی با حکومت هنوز با شرایط 30 خرداد فاصله زیادی داشت اینگونه بود.

_ازادی ما پس از یک ماه، محصول چند عامل بود: اولا بحران سیاسی ما بین احزاب سیاسی با حکومت به ان حادی نشده بود ، تظاهرات بسیار بزرگی برای ازادی ما صورت گرفته بود ، لابی ها یی که بسود چریک ها عمل می کردند و هنوز رزیم سر گرم نا بودی بقایای نظام پیشین بوده است و.. ..از این رو با کمال نا باوری ما را ازاد کردند البته سلاح و پول را "مصادره " شده بود و ما پس از یک ماه بازدداشت ؛ اعتصاب غذای خود را در ستاد چریک ها شکاندیم

_ پس از یک ما ه از آزاد ما نگذشته بود سرکوب کردستان و اعدام ها چریک های فدایی در ان دیار اغاز شد.

من فرصت زیادی ندارم به این قضایا بپردازم

در پایان برای شما اقای مصداقی ارزو می کنم روزی کینه از قلبتان رخت بر بندد که بتونید قضاوت عادلانه ای داشته باشید

نوشته ایرج مصداقی که از بخش اظهار نظر کپی شده است:

آقای توکلی وقتی در مورد همراهی حزب توده و اکثریت با جنایات رژیم خمینی نوشتم شما به صراحت خواستار آن شدید که :

«لطفا یکی از این اطلامیه های پی در پی که خواهان دستگیری شما بوده است ،برایم بفرستید..."

من برای شما متجاوز از ۱۰ مورد آن را فرستادم. آیا این ها هلهله و شادی نیست؟ آیا این‌ها مواضع رسمی سازمان اکثریت نیست؟ اما شما همچنان موضوع به این روشنی را تکذیب می‌کنید. این نشان دهنده آن است که متأسفانه هنوز به زشتی کاری که انجام گرفته پی نبرده‌اید.

دوست عزیز با چه استدلال ریاضی‌ای سال ۵۹ تا دیماه ۶۱ را یک سال و نیم حساب می‌کنید؟ می‌دانید از سی خرداد ۶۰ تا آخر سال ۶۱ هزاران نفر به جوخه‌های اعدام سپرده شده بودند و ده‌هاهزار نفر به زیر شدید ترین شکنجه‌ها فرستاده شده بودند؟ با چرخش قلم به سادگی نمی‌شود بر روی این دوره سیاه قلم کشید. آیا در برخورد با گذشته سازمان اکثریت هم این گونه برخورد نمی‌کنید؟ مگر در مورد برخورد توده‌‌ای ها پس از ضربه‌ی اول به این حزب خلاف حقیقتی را نوشتم؟ اگر چنین کردم شما مشخص آن را بنویسد تا پاسخ دهم. چنان که در مورد قبلی کردم. به نظرم از کلی گویی بایستی صرف نظر کرد و مشخص صحبت کرد.

آیا می‌خواهید برایتان تحلیل های سازمان اکثریت در مورد مصاحبه‌های تلویزیونی را که به مدد سبعانه ترین شکنجه ها اخذ می‌شد بنویسم؟ به نقل از نشریه کار هم می‌نویسم. این مصاحبه‌ها را که من شاهد چگونگی اخذ پاره‌ای از آن‌ها بودم نشانه‌ی استواری رژیم و مرگ گروه‌های سیاسی می‌گرقتند. از درماندگی گروه‌های سیاسی می‌‌گفتند و حقانیت رژیم و ...

آقای توکلی آیا واقعیت این گونه بوده است که توده‌ای ها نفی شده و مجاهدین در ارگان‌های رژیم پذیرفته می‌شدند؟ منابع رژیم موجود است به صراحت تمامی افراد وابسته به جناح‌های مختلف رژیم اعتراف کرده‌اند که پس از پیروزی انقلاب و از اولین روزها در میان همه جناح های رژیم توافق وجود داشته که مجاهدین را در هیچ کجا نپذیرند. حتا از تصویب اعتبارنامه‌ی محمد روزبان کاندیدای انتخاب شده مورد حمایت مجاهدین از مسجد سلیمان در مجلس شورا هم ابا کردند. این اتفاق زمانی افتاد که پیوندی بین بنی‌صدر و مجاهدین نبود.

این ها که مثل روز روشن است. شعار مرگ بر منافق که شعار رسمی رژیم بود. آقای توکلی من در یک مورد لااقل مطمئنم که فرخ نگهدار در ۲۰ تا ۲۳ فروردین ۶۱ به اوین و نزد لاجوردی آمده بود. آقای توکلی شما از کمک شخصی‌تان به یک اقلیتی می‌گویید اما همه می‌دانند که تلفن شعبه‌‌ی اوین به سازمان اکثریت وصل بود و آن‌ها اقلیتی‌‌ ها را لو می‌دادند. نگویید این گونه نبوده است این را همه زندان می‌دانند. آقای توکلی از خودتان سؤال کرده‌اید اگر وابسته‌ی یک جریان دیگر با یک انبار اسلحه دستگیر می‌شد با او چه می‌کردند؟

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.