رفتن به محتوای اصلی

یکشنبه و خیالی دیجتالی!
10.10.2004 - 22:32

 ‏يکشنبه‏، 2004‏/10‏/10

آبی و یا خاکستری؛ رنگ یکشنبه های کپنهاک است ولی در هر دو رنگ ، بسیار ارام می گذرد، طوری که پرنده هاهم در این روز جیک شون در نمی اید ،بر عکس ، شبه ها بسیارغمگین است .

گشتی توی تلویزیون می زنم؛ برنامه هاش چنگی به دل نمی زند. ازسر بی حوصگی می رم تو ی پال تاک(1) ؛ تابی تو کوچه پس کوچه های آن می زنم؛ بغیر از یک اطاق خیلی سیاسی؛ بقیه اطاق ها بزن و بکوب است !

وارد یکی از این اطاق های موزیک می شوم ، می دونم خیلی از این بر بچه ها تازه کارند؛ یعنی تازه از دنیا واقعی به پال تاک وصل شده اند و آنقدر استفاده نا صیح از این وسیله می کنند که دلشون را به یک باره می زند که پس از مدتی به این نتیجه میرسند که پال تاک؛ چت رومی جز حال و هول کردن الکی نیست؛ چرا که تعداد پسرانش صد برابردختران است و بدنبال برنامه دیگری میروند که شاید به نون و ماستی رسیدند.

اطاق های سیاسی هم که سن بالاست و جوانها که وارد این اطاق ها می شوند حاج واج می مونند که این عتیقه ها دیگه کی اند و بعد از چند دقیقه فلنگ را می بندند.

توی همین اطاق های بزن و بکوب بود که متوجه شدم کیانوش می تونه اسم دختر هم باشه ! چرا که مرتب پیغام دریافت می کردم . طفلکی ها ؛این پسران بد اقبال که به پست ام می خوردند و هر چه قسم وآیه که من نه تنها پسر که مردی بسیار بالغ هستم ؛ بخرجشون نمی رفت!آخه شاید اینطور فکر می کنند که دارم برای شون ناز می کنم ؛ بخصوص در این گونه اطاق ها یک گوشه ای می نشینم تا نظاره گر روان این جامعه در به داغون باشم .

همین جوری داشتم تو کوچه و پس کوچه پال، پرسه می زدم و یک ابجو دانمارکی هم دستم بود که یک هو رضا قاسمی رمان نویس ساکن پاریس رادرست سر پیج کوچه بهم رسیدیم و سلام وعلیکی کردیم وبدون مقدمه گفتم:" اقا رضا؛ شما هم پال تاکی شدی ؟!"

با تعجب پرسید:" اول برایم بگو چه جوری در این تاریکی شب منو شناختی؟" در جوابش گفتم از روی سیگار کشیدن تون! آنقدر با عشق و علاقه دود می کنید که هر ادم ترک کرده ای همچو مرا به هوس می اندازید. ان عکس پشت جلد کتاب تون جون می ده برای تبلیغ سیگار؛ راستی این طرف ها چه می کنید؛ نکند مثل من بدنبال گمشده ای می گردید ؟!

پوک محکمی به سیگارش زد گفت :" گمشده نه! به دنبال سوژه می گردم بد جوری دست و بالم خالی است ؛ روز گار بدی شده است همون چند تا کتابخونی که داشتیم؛ اینترنت از چنگ مون درآورده با این همه وبلاگ نویس ؛ کی دیگه هوس خواندن یک داستان درست و حسابی را می کند؛ خلاصه چها و پنج سال وقت می گذاری یک رمان بلند می نویسی بعدش هم یک چیزی هم بایستی از کیسه ات خرج کنی تازه ناشر هم بجای پول 100 تا از کتاب ها را بابت دسمزد به تو می دهد. این جوری برات بگم ؛ نویسنگی در واقع تخمی ترین شغل دنیا شده است ؛ شما سیا سی ها را نمی دونم ولی ما نوسیندگان خارج کشور بد جوری کفرگیر مون به ته دیگ گیر کرده است ؛ خلاصه دست از نوشتن رمان بر داشتم و به وبلاگ نویسی رو آورد م و آز آنجا که خرج دوات و چاپ نمی دهم، اسم وبلاگم را گذاشتم دوات(2) ! گاهی اوقات می ایم توی پال گوش می نشینم و شاید به قلاب مون چیزی ماسید و یک سوژه با حالی نصیب مون شد !حالا بگو منو ازکجا شناختی ؟"

گفتم؛ والله خودتون را دست کم گرفتید؛ مگر شما نبودید که _همنوایی شبانه ی ارکستر چوبها_ را نوشتید و یا ان یکی داستان تون چی بود اسمش آهان _ چاه بابل _ خلاصه در این دو داستان یک جوری سرگذشت ما سیاسی های نسل انقلابی را انگار به طبقه هفتم دیونه خونه ای در پاریس ربط اش دادی! اما تئاتر _ ماهان کوشیار_ را ندیدم ولی شنیدم با تحسین همگان روبرو شد ه است!

سیگاری دود کرد و با ناله خاصی گفت :"ما ایرونی ها فقط برای یک نسل نویسنده و خواننده های دوران پهلوی ها ارزش قایل هستیم، هنوز بوف کور و چند رمان نویس قدیمی سر زبونهاست و این تعریف هایی که تو از من کرد ه ای را بایستی بگذاریم به حساب استثنا ها !"

گفتم ؛آقا رضا یک اطاق باز کردم که سه شنبه ها، سیاسی است و پنجشنبه ها فرهنگی ، البته ما ایرانی ها باندازه کافی قاطی هستیم از همین رو قصد ندارم سیاست و فرهنگ را الکی با هم میکس کنم ،منظور این است که نوسینده ها واثار شونرا معرفی بکنیم؛ اگر موافقی یک برنامه سخنرانی برات ترتیب بدم که پوشش رادیویی هم داره؟

گفت :" ضمن تشکر باید بگویم متاسفانه حرفی برای گفتن ندارم در نتیجه ترجیح می دهم در همین دوات خودمون باقی بمونیم."

بعد از من پرسید:" راستی کیا تو اینجا چکار می کنی ؟ نکنه تو هم دنبال سوژه می گردی؟"

گفتم ؛ اتفاقا این روز ها سرشار از سوژه ام؛ یک دفتر چه 200 برگی دارم که نصفش پر از سوژه های نا نوشته است . گاهی اوقات فکر می کنم تاکسی ام را پس بدهم وبجایش یک شرکت اینترنتی سوژه درست کنم. بهر حال سوژه در این دوره زمونه بخشی از علم محسوب می شود واقتصاد دنیا هم براساس دانش محوری می چرخد!

بخصوص سیاسی نویس های ما بعد از شکست دوم خردادی ها، چیزی در بساط ندارند سن ها بالا رفته و سوژه یابی شون کند شده است !

خلاصه بد جوری سر شار از سوژه شده ام وفکر می کنم دلیلش قطح رابطه ام با گذشته است و برای دست یابی به اینده دچار تخیل شده ام؛ علاقه عجیبی به روابط مجازی _اینترنتی پیدا کرده ام؛ حتما فیلم رین من را دیده ای که دنیای خودش را داشت وعلاقه ای به تماس با آدم های واقعی نداشت این هم یک نوع بیماری است که زیاد هم جدید نیست ولی دنیای مجازی کنونی بهش ابعاد جدیدی داده است؛ خوب امیدوارم دچار این بیماری نشم !

بدون خدا حافظی از رضاقاسمی جدا می شوم و اورا را به حال خود راها می کنم و به گشت خود ادامه می دم تا به اطاق حزبی همه چیز دان ؛منحرف و سیاست خراب کن ایران _ که افتخار تاریخی اش این بود که صدای خمینی دجال را از بالای درختی در قم ضبط و از رادیو پخش کرد_ وارد می شوم ! البته قبل از ورود، شیشه آبجوی نیمه پرم را کنار اطاقی که بالای سر درش نوشته شده" 3 سال پس از 11 سپتامبر" می گذارم و دستی به سر وضع خود می کشم و درود گویان وارد می شم !

همین که در اطاق را باز کردم و چشم سخنران به من می ا فتد همه نگاهها، بسویم کشیده می شود و یک لبخند تصنعی که می شود یک نوعی هشداراز ترس را از لابلای نگاه حاضران دید .

ته سالن گوشه ای نزدیک درب خروجی را انتخاب می کنم و به ارامی می نشینم و بلافاصله نوبت می گیرم و بقل دستی ام یک رفیق نیم حزبی است و با نگاهی ، همه انتقادات سیاسی را با هم رد و بدل می کنیم.

اطاق نیم پر است و برخی از حاضران که روز گاری نه چندان دوراز کنار این حزب رد شده اند و امشب بخاطر بسته بودن اکثر اطاق های سیاسی در اینجا گرد هم آمده اند.

چشمان من و سخنران در یک لحظه درهم گره می خورد او پس از مکثی به سخنانش ادامه داد و مرتب از این و آن نقل و قول ردیف می کرد ومعلوم بود که خیلی کتاب خونده و از محفلی غیبی از ناسیونالیستهای افراطی امریکا سخن می گفت و به لحاظ فنی ثابت می کرد که هواپیما هااززمین هدایت شده بودند ودرنتیجه 11سپتامبر را خود زنی می دانست وبن لادن را هم از خوشون می دونست و همه ی این خیمه شب بازی را بخاطر نفت ارزیابی می نمودو مرتب از خطر امریکا دم می زد .......

سخنرانی که تمام شد و نوبت به من رسید . مونده بودم از کجا شروع کنم همه سر ها به عقب برگشته بود صدایم داشت لرزشی می گرفت که بر خود مسلط شدم واین طورشروع کردم :

... تخصصی ندارم ولی فکر می کنم که مگر امریکا مغز خر خورده است که همه دنیا را با خود بد کند و این همه بخود خسارت بزند که نفت 18 دلاری دوران صدام راپس از سرنگونی او بشکه 53 دلار بخرد؟ من اظهار نظری نمی کنم فکر کنم دنیا جدا از پیجید گی؛ مختصات جدیدی بخود گرفته و هر نقطه جغرافیای سیاسی این کره خاکی صاحب دهها متخصص و کارشناس ویژه است و دیگر گذشت آن دورانی که سیاسیون مثل آچار فرانسه به همه مسایل دنیا پاسخ می گفتند و امرورز در دنیا بیش از ده هزار تخصص موجود است و سیاستمدار ها نمی توانند در همه زمینه ها جواب گو باشند و در واقع عصرعصرمتخصصین است..."

این جمله ام تموم نشده بود که فریاد های اعتراض از همه جا برخاست وصاحب اطاق؛ پایان وقت مرا اعلام کرد و بغل دستی ام بدون معطلی میکروفون رااز من قاپید و اینطور شروع کرد:

" ...از 16 سالگی روزنامه خونی را شروع کردم؛ چهل سال است هر روز دارم تحلیل های سیاسی دیگران را می خونم و20 سالی می شود که از مصرف زدگی صرف نجات یا فتم و به تولید کندگان فکری پیوسته ام و هفته ای نیست که این سایت های اینترنتی چیزی از مرا چاپ نکنند؛ مگر متخصص بهتر از ما سیاسیون قدیمی می داند خلاصه صدایش اوج گرفت و من از صندلی فاصله گرفتم و نگاهها بطرفم برگشت و اعتراض شروع شده بود با در ب خروجی اطاق فاصله چندانی نداشتم یواش یواش گام هایم را پس کشیدم؛ احساس کردم در دست حاضران در اطاق یک گوجه فرنگی است که بطرفم نشونه گرفته اند ...

نفهمیدم چگونه اطاق را ترک کردم. نگاهی به دور بر اطاق انداختم ؛ شیشه ابجویم نیافتم، راه خونه را در پیش گرفتم در بین راه از اطاقی صدای گوگوش می امد که داشت می خوند : " برادر خاطر ت است......"

 

زیرنویس:

1­ ­­­ http://www.paltalk.com/PalTalkSite/

http://www.rezaghassemi.org/davat.htm-2

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.