رفتن به محتوای اصلی

درخواست تازش به ایران، نادانی و یا خیانت؟
19.09.2008 - 10:16

 

جناب توکلی گرامی، جنابعالی در خطاب به یکی از کاربران ایرانگلوبال نوشته اید:

" اما نادانی است که از اسرائیل بخواهیم بیاید ایران را بمباران کند (فرقی نمی کند مراکز اتمی ایران باشد و یا مراکز سپاه) چون این حملات موجب سقوط رژیم نمی شود و اوضاع خاورمیانه را بحرانی تر می کند"

نخست اینکه، شگفت است که در این استدلال شما هیچ اثری از نگرانی برای مردمی که در چنین تاخت و تازی از بین می روند نیست، و نه اثری از دلنگرانی برای زیستبوم ایرانزمین. تو گویی اگر چنین حمله ای موجب سقوط رژیم می شد و از این طریق اوضاع خاورمیانه را "بحرانی تر" نمی کرد، نه تنها جایز، که توصیه پذیر نیز بود. به عبارت دیگر، اگر جنابعالی، به هر دلیلی، در فردا روزی حمله ی فرضی اسرائیل را به ایرانزمین منجر شونده به سقوط رژیم بپندارید، شما نیز به خیل فراخوانان به حمله خواهید پیوست. یعنی در چنین پیرامونی حمله به ایران دیگر "نادانی" نخواهد بود، بلکه عین دانایی و فرزانگی است. بی شک اگر سوء برداشتی از گفتار شما شده باشد، توضیح خواهید داد؛

ولی جناب توکلی، تا آنزمان، چه بسا نام درست و به جای دعوت بیگانگان به بمب درمانی ایران،- و در صورت حمله به تاسیاست هسته ای، اتم درمانی ایران، با پیامدهای غیر قابل تصور انسانی و زیست محیطی-، نه نادانی، بلکه خیانت به میهن و انسانیت باشد. نام چنین کسانی را نادان گذاشتن، آنگونه که شما آنان را نامیده اید، کمال سهل انگاری ست همروزگار گرامی. همدستی در و دعوت به جنایتی را که می تواند به کشته شدن صدها هزار انسان و جان دار دیگر و چه بسا فروپاچی یک کشور با پیشینه ی ایرانزمین گردد، نادانی نمی توان گذاشت، چرا که این خیانت است، خیانتی محض و نابخشودنی. به ویژه هنگامی که چنین اشخاصی بارها و بارها ثابت کرده اند که دشمن سوگند خورده ی ایران و تمدن اش هستند. از آب فروشی و پا فشاری بر سهم 11 درصدی ایران در آب های دریاری مازندران تا توهین به کوروش بزرگ، از اهانت به زبان فردوسی و حافظ تا همدلی با پان کوردها و پان عرب ها و هر پانی دیگر که متضمن فروپاشی ایرانزمین باشد، تا اینک دعوت به حمله ی اسرائیل به ایران، همه نشان از یک برنامه ی مشخص و مدون دارد. برای تشخیص این برنامه حتا نیازی به برخوردار بودن از یک گذشته ی تشکیلاتی چندین دهه ای نیست، به احتمال زیاد عقل سلیم نیز بسنده است.

بزرگترین هدف پانترکیسم، در کنار کشتار گروهی کردها و از این طریق از بین بردن یکی از اصلی ترین شاخه های ایرانیت (بارها گفته ام که «کوردها»، که نباید با «کردها» اشتباه شان گرفت، در همدستی شان با پانتورکیسم گور خود می کنند؛ اما به گوش فرزندان قاضی محمد و «بقالان ملل» نمی رود)، دامن زدن به جنگ میان آریایی ها و یهودی هاست، به عنوان یک ضربه فنی دو جانبه.

با تضعیف ِ در حد ِ نابودی ایران و اسرائیل، چون چنین جنگی به احتمال زیاد یک نابودی دو جانبه خواهد بود، ترکیه تبدیل به یگانه ابرقدرت کل خاورمیانه خواهد شد و رویای همیشگی انسان دوست ترین متفکران شان، یعنی تورانیست ها را متحقق شده خواهد یافت. روشن است که پانترک ها، به عنوان یکی از خشن ترین انواع فاشیسمی که هرگز وجود داشته است، - که همین مرد بسیار با شرافت نیز، که یکی از رفقای اسبق با صدور حکم جلب او ناخواسته اسباب اشتهار اش را پدید آورده، از جرگه ی آنان است-، به اندازه ی سر سوزنی دل شان برای مردم یهود نمی سوزد، این ما پارس ها و پان کوروشی ها هستیم که بنا بر سنت مان، نه تنها دشمنی ای با قوم یهود نداریم، بلکه کسان حضور و دوام شان را نیز در بستر تاریخ، مدیون ما می باشند؛ نه یهودیت و نه مسیحیت، به عبارتی، نه یهوه و نه خدای پدر، بی حضور ایرانیان و پادشاهان مزداپرست شان، (چرا که این مزدا بود که خدایان دیگر را در کنار خود تاب می آورد)، هرگز در تاریخ وجود نمی داشتند، و به طریق اولی اسلام نیز نه.

و این به راستی طنز تلخ تاریخ است که اللهی که به طریق اولی، بود و باش اش را، از طریق خدای پدر و یهوه مدیون مزدا اهورا است، خود، به محض زائیده شدن از این سامی-زهدان ناسپاس، تبدیل به قاتل او حتا در خاک اصلی اش می شود و کار را به جایی می کشد که روشن شدن یک آتشکده را نیز به او، در خاک پاک اهورایی خود اش، روا نمی دارد! حتا دریغ از روشن شدن یک آتشکده، در خاک کوروش و داریوش و شاهپور! دریغ از روشن شدن یک در مهر، در خاک زرتشت و جاماسب و آذرباد! به هر سو که می نگری مسجد است و مسجد است و مسجد، براستاده بر گور آتشکده ها و درهای مهر. به راستای که خاک پارس، در کنار سفله پروری، مهمان نواز عجیبی ست.

*

باری، با این همه، هیچ ایرانی ای که متعهد به راه کوروش بزرگ و خدایی که او می پرستید باشد (زیرا که آن خدا، و فقط آن خدا بود که از کوروش و داریوش و خشایار، کوروش و داریوش و خشایار ساخت)، هرگز به مغز اش خطور نمی کند که صدمه ای به قوم یهود بزند. بیش از دو هزار و پانصد سال است که ایرانشهر پناهگاه بخش بزرگی از این قوم بوده است و آنان، از دید ایرانپرستان، بالفطره هیچ چیزشان کمتر ایرانی از دیگر ایرانیان نیست. ما آقای موفاز را نیز، تا زمانی که وارونه اش ثابت نشده است، در نهایت فرزند خود می دانیم و از او به جد می خواهیم که خود را به دست ایرانستیزان نسپرد و به زادگاه اش پشت نکند؛

از سوی دیگر اما، با آگاهی بر همه ی پیوندها، هرگز نیز اجازه به دولت اسرائیل با دویست و اندی بمبم اتمی نمی دهیم که به هر بهانه ی تصور شدنی، ایرانزمین را متوجه ی کوچکترین خطری کند. اسرائیل با خالی کردن پشت محمد رضا شاه (رئیس جمهور مقتول شان اسحاق رابین که سرنگونی پادشاه را یک خودکشی تلقی می کرد یک استثنا بود) بزرگترین خیانت را به خود، ایران، و تاریخ مشترک کرد، اکنون چوب اش را هم خود می خورد و هم مردم بی گناه ایران. کوروش بزرگ را نیز که به آب بسته اند تا قطره قطره غرق شود؛ به راستی که بر چرخ زمان، گاه تف باید انداخت.

به هر روی، اینکه بخشی از الیت سیاسی اسرائیلی-یهودی از دیروز تا امروز به گونه ای مشهود و اثبات شده پروژه ی تجزیه ی ایران را پی گیری می کند (برنارد لویس ها و فرزندان معنوی اش)، این را نیز نه فراموش می کنیم و نه هرگز می بخشیم. این کار اسرائیل به مثابه ی شکستن یک طرفه ی پیمانی ست که بیش از 2500 سال از بسته شدن اش می گذرد، این عهد شکنی و ناجوانمردی اثر بسیار بدی بر میهن پرستان ایرانی گذاشته است.

با این حال، هم نظامیان اسرائیلی و هم همه ی دنیا می دانند که جمهوری اسلامی کوچکترین خطری برای اسرائیل به شمار نمی آید، تمام ژاژگویی ها و حرافی های احمدی نژادها و رفسنجانی ها مصرف داخلی دارند برای گرم نگه داشتن آتش انقلاب سوسیال الهی شان، و از سوی دیگر، امید دادن به توده های عرب، یعنی مخاطبان و هواداران اصلی جمهوری انقلابی اسلامی. فراموش نکنیم، آنان چفیه بر گردن شان آویزان است، و نه فروهر!

ایران، حتا در شکل معکوس، دَمَر، و از دو طرف سرخ شده اش نیز، یعنی هم جمهوری و هم اسلامی شده، هرگز خطری برای اسرائیل و مردمان زینده در اش نیست. خطر عرب ها هستند و توده های متعصب عظیم ترک که هنوز به درستی سر بلند نکرده اند. هنوز القاعده ی ترک خود را بیرونی نکرده است، به زودی اما این کار را خواهد کرد و جهان خواهد دید که بن لادن عربی در برابر بن لادن های ترک عروسکی ملوس و دست آموز بیش نیست. بنابراین، هر گونه حمله ی اسرائیل به ایران، نه یک امر دفاعی، که بی شک هیچ بنیادی ندارد، زیرا که حمله ای در کار نیست، بلکه اقدامی آگاهانه و در جهت فروپاشی و تجزیه ی ایران است؛ اقدامی که عده ای سبکسر، در رویای ارض موعودشان، از نیل تا فرات، آن را برای خود امری لازم می شمارند. چنین اقدامی شدیدترین و غیر قابل تصورترین واکنش ها را از سوی ایرانپرستان موجه می سازد؛ مردان ساکن تل آویو باید بدانند که سیاست لزوما تحسین برانگیزی نیست، بزرگترین دوستان را به بزرگ ترین دشمنان تبدیل کردن.

در کل، هر کشوری دارای یک سری هم پیمانان طبیعی ست، طبیعی ترین همپیمان ایرانزمین، نخست هند است، و سپس چینی که در آینده ی نزدیک به اصول تمدنی اش بازگشته است، اسرائیل می تواند از طریق ایران، در این محور کهن قرار گیرد و خود را در برابر خطر ترک و عرب، که هر دو سرچشمه ی اسلامی دارند، حفظ کند. این اما تنها به شرطی ست که دست از کوتاه نگری بردارد، خائنان به ایرانزمین را از خود دور کند، و نقشه ی حمله به خاک کوروش و داریوش و خشایار را نیز برای همیشه از روی میز لق سیاست اش بردارد. بارها گفته ایم، که هیچ چیز این هیولای ِ سبز مستقر در تهران، و البته جهش یافته در آزمایشگاه رفقا، به ما نمی خورد، چرا که فاصله ای به اندازه ی خود تاریخ ایران همه چیز ما را از همه چیز آنان، از خدا تا انسان، جدا می کند، به گفته ی قدما، ما دیو یکدیگریم؛ با این حال، در بستر این جدایی در همه چیز است که هیچ چیزمان از هیچ چیزشان جدا نیست، چرا که از خدا و انسان شان، بر خاک ما ایستاده اند.

و دفاع از این خاک گران تر از جان است که حتا لحظه ای تردید را نیز در فراموش کردن هر گونه ناهمرایی با دیو از میان می برد. ما به هیچ بهانه ای، پای هیچ چیزی که این خاک را تهدید کند، نمی رویم. اهل ادعا که می گویند، خود این رژیم است که بزرگترین تهدید به شمار می رود و نه تجزیه طلبان رنگارنگ، فراموش می کنند که پیشه وری ها و قاضی محمدها، که اینان اینک خود را از فرزندان معنوی شان می شمرند، تقدمی چندین دهه ای بر حاکمیت مومن ترین فرزندان محمد و آل اش دارند. خیر، قیچی سرخ کوچک تر کردن و کارد ریز ریز کردن ایران در کوره ی کمونیست ها آخته شده است، و نه در تنور حکومت مردان الله. مسلمانان حتا برای دفاع از مسجدهای ایستاده بر گور آتشکده هاشان نیز که شده، از این خاک سپوخته دفاع کرده و می کنند، کمونیست ها اما چه؟ به راستی چه سخنی سرخ تر و گویاتر از "مرگ بر ایران"؟ در این سخن کل تاریخ چپ ایران به گونه ای سحرآمیز فروفشرده شده است؛ آری، "مرگ بر ایران"، لوح فشرده ی چپ ایران است؛ و چپ، همه این بود!

*

همزمان فرموده اید در کنار مجاهیدن گروهی کوچک از سلطنت طلبان بر طبل حمله به ایران می کوبند؛ لطف کرده مشخص کنید کدام "گروه کوچک" که افشاشان کنیم و از خود برانیم شان. تا آنجا که اما می دانیم، از راست ترین پادشاهی خواهان چون آقای صوراصرافیل (البته راست ترین به استثنای بنده، با فاصله ای نه چندان اندک از سمت راست) تا چپ ترین آنان، چون هموندان حزب مشروطه، همه بارها و به صراحت هر گونه حمله به خاک ایرانشهر را محکوم کرده اند و جای هیچ گونه سوءتفاهمی نگذاشته اند. موضع فرزند واپسین شاه ایرانزمین نیز که بر همگان آشکار است. بی شک مردی که تا 95 درصد از تاج ایرانزمین صرف نظر کرده است، حاضر نیست برای رسیدن به آن پنج درصد باقی مانده، یعنی چیزی در حدود «آپاندیس قانون اساسی»، سوار بر چیفتن های آمریکایی به تهران بازگردد.

کیخسرو آرش گرگین

تابستان دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.