رفتن به محتوای اصلی

وطن فروشان مستقل و زوایای قهوه خانه های برلن
07.02.2009 - 09:50

"نمی توان توقع داشت که مملکت همه چیز را به ما بدهد، بی آنکه ما در عوض به مملکت چیزی بدهیم. البته فلسفه ی انقلاب ایران این است که همه ی مواهب و امکانات [ از جمله ارز دانشجویی هر دلار هفت تومان که می بایست صرف تشکیل کنفدراسیون آدم ربایی و خرابکاری در برلن و شیکاگو شود] تا سر حد امکان، برای همه ی مردم ایران تامین شود. اما همیشه این سوال مطرح خواهد بود که: «شما در مقابل به مملکت چه می دهید؟» [...] نباید فکر کنند که مملکت چیزی به آن ها بدهکار است. بلکه باید متوجه باشند که این آن ها هستند که «صد در صد» به مملکت بدهکارند! زیرا «همه چیز» خود را، چه «مادی» و «معنوی»، از «کشور خویش» دارند." شاهنشاه آریامهر، محمد رضا شاه پهلوی

...

در میان اهل شعر و بوطیقا اصل ثابت نشده ای وجود دارد که می گوید، کسی شاعر نمی شود، بلکه شاعر به دنیا می آید؛ چنین به نظر می آید که تعمیم این اصل کهن در گستره ی سیاسی فرمولی از این دست باشد: کسی خائن نمی شود، بلکه خائن به دنیا می آید. چندی بود که از سر دقت و ظرافت میهن پرستان راستین که بیانی جز بی اعتنائی به مدعیان آب و خاک ایرانزمین نمی توانست داشته باشد، فتیله ی تجزیه طلبی، همان روی دیگر سکه ی فدرالیسم، و فحش و ناسزا به ایران و ایرانی پائین کشیده شده بود. اما گویا کسان از پس نفرت های مزمن شان برنمی آیند و در به در دنبال بهانه می گردند برای ابراز احساسات. مرد بسیار خوشنام و شریفی که چندی پیش سهم ایرانزمین را از دریای مازندران 9 در صد اعلام کرده بود، و البته این حجم عظیم از ماسه و آب شور را نیز با آمیزه ای از منت و تهدید مجهز کرده بود، اکنون هر گونه پرده پوشی را کنار گذاشته و بطور مستقیم، همصدا با میراث داران قاضی محمد و پیشه وری و خزعل، کشوری بیگانه را که خود بطور رسمی خاک دیگران را تحت اشغال خود درآورده و بیش از 150 بمب اتمی به مراتب ویرانگرتر از بمب های هیروشیما و ناکازاکی در زرادخانه اش ذخیره ی هسته ای دارد، به بمب باران اتمی ایران دعوت می کند. (امروز حتا دانش آموزان دوره ی متوسطه نیز می دانند که تونل های زیرزمینی مراکز هسته ای ایران را، اگر کلا شانسی برای نابود کردن شان باشد، فقط با مینی نوک، و یا، بمب های هسته ای کوچک می توان متلاشی کرد و به این ترتیب، هرگونه حمله به ایران برای ویرانی تاسیسات هسته ای، فقط می تواند یک حمله ی اتمی باشد و بس.)

اینکه این «اتم درمانی» ایران چه میزان کشته و زخمی و افلیج های پرتویی برجای گذارد، اینکه بر سر زیرساخت های اقتصادی و صنعتی ما چه آید، اینکه سرنوشت طبیعت و زیستبوم ما چه شود، اینکه چنین حمله ای چه واکنشی می تواند در پی داشته باشد و پیشامدهای زنجیره ای و خودکار ِ پس از آن چه پیامدهای هولناکی برای صد ها میلیون نفر اهالی خاورمیانه و کل دنیا دارد، و بسیاری نتایج فاجعه بار دیگر که می توانند بدترین کابوس های امروز را به رویایی لطیف در فردا مبدل سازند، برای این مرد محترم و همفکران به شدت جمهوری خواه اش بی اهمیت به نظر می رسد. پیام به همان اندازه که ساده است، کوتاه و گویا نیز است: ایران را بزنید!

مهم این است که ایران نپاید، مهم این است که به هر ترتیبی شده جلوی رشد و بازسازی هر چند آهسته ی ایران گرفته شود. مهم این است که جلوی تعدیل سیاست های دولت امام زمان گرفته شود و ایران، به هر ترتیبی، در خط طغیان و تندروی انقلابی اش باقی بماند. جالب است، معاون تندروترین رئیس جمهور انقلابی اظهار نظر می کند که مردم اسرائیل دوست ایرانیان هستند، خود این رئیس جمهور همه ی تابوهای انقلابی را، که البته کنار گذاشتن شان باب ذوق «رفقای حزب الهی» نیست، در مسیر عادی سازی روابط با شیطان بزرگ فرومی شکند، و آنوقت یک جمهوری خواه شدیدا متعهد که مسلما یک فدرالیست مومن نیز به شمار می رود، می گوید خیر، ایران فردای آن روزی که به بمب دست یابد، اسرائیل را با بمب اتمی خواهد کوبید. کسان از کارشناسان آژانس بین المللی اتمی نیز که هیچ گونه سندی دال بر نظامی بودن پروژه ی هسته ای ایران نیافته اند، پیشی می گیرند. کسان بر جاسوسان 16 سازمان اطلاعاتی آمریکای دیک چینی و رونالد رامسفیلد که در طی گزارشی مشخص کرده اند که پروژه ی ادعایی نظامی در سال 2003 متوقف شده است پیشی می گیرند. و به راستی این پیشی گرفتن ها به گونه ای ست که این شک را در ذهن بیننده ایجاد می کنند که چه بسا فرزندان جمهوری خواه کوروش و داریوش نیز با اهل غیب و امام زمان روابط حسنه ای ایجاد کرده باشند. به راستی که حیرت انگیز ماجرای تونل های اهل غیب و حجم عظیم اطلاعاتی که رد و بدل می شود.

*

آن دوستانی که به نویسنده ی این سطور اعتراض می کنند که چرا مبارزه (به راستی کدام مبارزه، و بیش از آن، با کدام مبارزان، و فرای آن، با کدام اخلاق مبارزاتی؟) با رژیم اسلامی را شایسته ی «تعلیق» می شمارد می توانند پاسخ خود را در چنین پدیده های آبرومندانه ای بیابند. سوای اینکه مبارزه با رژیم انقلابی، که البته بیشینه ی انقلابی گری اش را وامدار رفقا است تا برادران و برادران، بنا بر همه ی شواهد، پایه ای ترین مفاهیم خود را از روی دست رفقا کپی کرده اند، پیش از هر چیز باید دارای اصول اخلاقی و سیاسی باشد و نخستین و پایه ای ترین اصل برای ما، ماندن ایران است، به هر بهایی.

به راستی چطور می شود در حالی که از آمریکا و اسرائیل، تا ترکیه ی اشغال گر کردستان و استان به زور جدا شده ای از ایران به نام آران، طرح رسمی تجزیه و فروپاشی ایرانزمین را در دستور کار خود قرار داده اند نام تضعیف دولت مرکزی را، با هر اختلافی که می توان و باید با برخی از سیاست های او داشت، کوشش در راه تعالی ملی نامید؟ خیر، مبارزه با جمهوری اسلامی تا زمانی که «بین الملل تجزیه طلبی» بطور مطلق به زانو در نیامده است امری جز «خیانت» نمی تواند نام داشته باشد.

ما در بسیاری مقالات دیگر نوشته ایم که کلا ایده ی انقلاب، از روزن فلسفه ی سیاسی، حامل چیزی جز عدم آگاهی نیست، به عبارت دیگر، انقلابیان «حمالان جهل» اند، پس با این حساب نمی توان مخالف انقلاب سرخ الهی 57 بود و همزمان انقلابی نو را ترتیب داد. اینکه برخی «چریک های اصلاح طلب» امروز و «فدائیان ملکوتی» هنوز به پاسبان کشی های خویش افتخار می کنند و تولد خود را با مرگ افسران پلیس و یتیم کردن فرزندان پاسبان ها جشن می گیرند، فقط می تواند تاییدی باشد بر این سخن همیشگی ما که با برخی ها هرگز نمی توان. کسان جل و پلاس بساط تباهی آوری را که نام اش را اپوزیسیون گذاشته اند جمع کنند. اپوزیسیون امروز یعنی ایستادن در برابر فروپاشی و تجزیه ی ایرانزمین، اپوزیسیون امروز یعنی ایستادن در برابر هر گونه حمله ی نظامی به ملک دارا و جمشید. نخست باید از این تونل وحشتی که برای ما و کل آسیا تدارک دیده اند بگذریم، تا آنزمان، هر گونه اختلافی با براندازندگان شاهنشاهی ایرانزمین اختلافی ست قابل تعلیق و بیش از هر چیز، درونی.

*

رضاشاه بزرگ برای نیاکان معنوی مردمانی که امروز زیر چتر بیش از مال و منال، آبرو آور فدرالیسم و جمهوری خواهی مرگ ایرانزمین را لحظه شماری می کنند اصطلاح بسیار گویایی به کار می برد: "وطن فروشان مستقل"؛ نجات دهنده ی ایرانشهر و پدر دولت نوین ایرانزمین، در طی معرفی موجز و صریح خود از سلاطین غیور ترک چنین می گوید:

" شاه در پاریس نشسته و به لهو و لعب مشغول است و به تصور اینکه کوچکترین و یا بزرگ ترین صدمه ای را به من متوجه سازند، اجازه می دهد که خزعل و خزعلیان بر ضد مرکزیت مملکت قیام مسلح نمایند. در کوچکترین سلول های دماغی خود خطور نمی دهد [بی شک در بزرگترین شان نیز نه] که اگر این قیام عاقبت به نفع اشرار خاتمه یابد، دیگر مرکزی وجود نخواهد داشت که او زمامداری آن را برای خود مسجل دیده باشد.

مگر نمی بیند که «خارجی» ها تا چه اندازه مرا تعقیب کرده و چه اولتیماتوم ها و نت هایی است که پی در پی و گاه و بی گاه حضورا و غیابا و کتبا و شفاها به بدرقه ی مسافرت من ایثار می کنند؟ [مسافرتی در مرز خودکشی که می بایست به بازپسگیری خوزستان بینجامد]

مگر خوزستانیان امروز، با داشتن «وطن فروشان مستقل»ی مثل خزعل، خود را مطیع اوامر و رعیت شاه می دانند که او در تحریک باطنی آنها خود را دلخوش کرده و از «زوایای قهوه خانه های پاریس» سیم تحریک و آشوب را به جانب آن ها امتداد داده است؟ از این تحریک و القای فساد چه فایده و حظی خواهد برد؟ چه لذتی به او عاید خواهد شد که ببیند قشون ایران با رعایای ایران دست به گریبان گشته، خون یکدیگر را جاری و آرزوی خارجیان را اقناع می کنند؟"

امروز نیز این پرسش شاهانه همچنان باقی ست: به راستای چه نفعی به کسان می رسد که از زوایای قهوه خانه های برلین و لندن و پاریس، رژیمی را به اتم درمانی ملک کوروش بزرگ و نجات دهنده ی تاریخی شهروندان اش دعوت می کنند، که با زیر پا گذاشتن همه ی اصول اخلاقی و سیاسی پشت پادشاه میانه رو و صلح دوست ایرانزمین را خالی کرد و از عقب در کمر ملت و تاریخ ایران خنجر فرونشاند؟ (هنری کسینجر در سال 1974 خواهان تغییر رژیم ایران در برابر کمیته ی امنیت ملی شده بود؛ به گفته ی عباس میلانی اسرائیل در سال 1977 به ایلقانیان توصیه می کند که اموال خود را از ایران خارج کند. و امروز یک افسر زاده شده در تهران به نام موفاز خواهان این شده است که شخصا قارچ های اتمی بر سر آرامگاه کوروش سبز کند)

*

هرگز به هیچ وجه با کسانی که نفع مالی را انگیزه ی خیانت می شمرده اند موافق نبوده ام، ریز مردمانی که بدون دریافت وجوهات نیز همه چیز مردم و میهن خود را فروخته اند بلند تر از آن است که نتواند چنین فرضیه ای را باطل کند. نه، در خیانت نیز چون دلیری و جانفشانی برای ارجمندترین اصول باید لذتی نهفته باشد که برخی روح ها برای دوام و حفظ یکپارچگی خود بدان نیاز دارند. به راستی چه کس می تواند ارتشبد فردوست را متهم به خیانت برای مال اندوزی کند؟ آیا او از همه ی امکانات برخوردار نبود؟ آری بود، و این لذت نهفته در فروختن وجدان و شرف بود که آن مرد را به زیر پا گذاشتن همه ی مرزهای انسانیت واداشت. و تاریخ بشریت مملوست از مردانی از نژاد فردوست ها و خزعل ها، از پیشه وری ها و تیمور بختیارها، از کسانی که هرگز نمی توان در باره ی آنان گفت که خائن شده اند؛ چرا که پیش از آنکه کسی آنان را دعوت به خیانت کند، خود، خائن زاده شده بودند.

می دانم، دکتر قراضه های جهان نوین فریاد شان به آسمان بلند خواهد شد که نه، این با همه ی اصول روانشناسی مدرن در تناقض است، و در کنار آنان، ماتریالیست های بی تاریخ تاریخ، که با دهان هایی کف کرده از «خشم های بی طبقه» و «غضب های پرولتری» اعتراض می کنند که: نه، نه، این شرایط است که انسان ها را می سازد، این شرایط است! در پاسخ به این مدعیان فقط همان اصل تثبیت ناشده ی اهل بوطیقا را تکرار می کنیم: انسان نمی تواند شاعر شود، چرا که انسان یا شاعر به دنیا می آید، یا شاعر به دنیا نمی آید!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.