رفتن به محتوای اصلی

بحران هویت ایرانیان
04.07.2007 - 10:25

هویت، در معنای فردی یا جمعی‌اش، حکایت از مجموعه برداشت‌‌ها و انگاشت‌‌های شخصی یا جمعی می‌‌کند که فرد یا جامعه در باره‌ی خویش می‌پندارد و بدان وسیله خویش را متفاوت از دیگری احساس می‌‌کند. این مجموعه برداشت‌های فکری و ارزش‌گذاری‌های احساسی که باعث می‌‌‌‌شود «من» بدانم کیستم و تفاوتم با «دیگری» در چیست، یا بدانیم به عنوان جمع ایرانی «ما» کیستیم و تفاوت‌مان با دیگران در چیست، محتوای هویت فردی یا جمعی را تشکیل می‌‌‌دهند.

هویت به معنای احساس «تداوم شخصی» و برای خویش یکسان و آشنا ماندن است که باوجود تحولات و تغییرات ضروری در طی زمان، و در سلامت روانی فردی یا جمعی نقشی بسزا دارد. کافی‌ست یک لحظه تصور کنید که در آینه خودتان را باز نمی‌شناسید تا اهمیت هویت و تأثیر بحران هویت در سلامت روحی فردی و جمعی برایتان بیشتر آشکار شود.

 

دو مبنای هویت

هویت دارای دو عنصر اساسی به نام‌های «برداشت یا مفهوم خود» و «ارزش‌یابی یا ارزش‌گذاری خود» است. (۱) «مفهوم خود» بیانگر مجموعه خصایل و توانایی‌‌هایی است که یک فرد یا یک گروه به خویش می‌‌دهد و بدین‌وسیله خویش را از دیگری متمایز می‌کند. «ارزش گذاری خود» به معنای سنجش اخلاقی رفتارها و اعمال خود بر مبنای این هویت متفاوت است. از این‌رو، وقتی یک زن و مرد ایرانی رفتارش یا اشتیاقاتش با سنت و نگاه عمومی و مفهوم زن و مرد در فرهنگ ایرانی همخوانی ندارد، دچار احساس گناه و عذاب وجدان می‌شود؛ احساس می‌کند که در حال از دست دادن پیوند خویش با دیگران و از دست دادن هویت مشترک خویش با دیگران است. رشد و تحول «مفهوم خود» و «ارزش‌یابی خود» در پیوند با تمامی ساختار شخصیتی در طی فرآیند جامعه‌پذیری فردی و تحت تأثیر دیسکورس فرهنگی صورت می‌گیرد.

  

بحران هویت و نتایج آن

بر مبنای این تعریف روانکاوانه از هویت، می‌‌‌توان براحتی دریافت که بحران هویت زمانی آغاز می‌‌شود که تلاقی و تقابل دو یا چند فرهنگ در درون انسان و جامعه رخ می‌دهد؛ زیرا در نتیجه‌ی تقابل حداقل دو فرهنگ یا نگاه متفاوت در درون شخص یا اجتماع و با مفاهیم متفاوت از خود و ارزشیابی خود، با مفاهیم متفاوت از اخلاق، معنای زندگی، زیبایی و زشتی، ایده‌آل‌های زندگی، جنگ و چالش درونی میان این نگرش‌ها و مفاهیم بر سر حاکمیت بر حوزه‌ی هویت فردی و جمعی صورت می‌گیرد. هرچه تفاوت میان این دو فرهنگ، مانند فرهنگ فردگرای مدرن با فرهنگ جمع گرا و اخلاقی ایرانی، بیشتر باشد بحران هویت و چندپارگی فردی و فرهنگی ناشی از این جدال عمیق‌تر و سخت‌تر خواهد بود.

در این جدال هویت قدیمی در برابر هویت نو خویش را در خطر احساس می‌کند و می‌‌خواهد به مقابله با او برخیزد. هویت نو و اشتیاقات نو نیز در این هویت قدیمی مانعی بر سر راه خویش و ارضای نیازهای خویش می‌یابد و می‌خواهد او را کنار بزند. بدین‌سان، این هویت قدیمی احساس می‌کند که مورد «تهاجم فرهنگی» قرار گرفته است و شخص چنین جامعه‌ای دچار احساس افسردگی از دست دادن اخلاق و سنتش و احساس پارانوییا می‌شود. ازسوی ‌‌دیگر، همان شخص، همزمان، میل دست‌یابی به این هویت نو و مدرن و تمناهای مدرن در وجودش سرریز می‌شود؛ زیرا این هویت نو در او اشتیاقات کهنه و سرکوب شده و نیز نویی را زنده می‌کند. این‌گونه، این شخص احساس «تکه‌تکه شدن» و درگیری درونی می‌کند. هم اشتیاق نو را می‌طلبد و هم از خواست خویش شرمگین است.

ماحصل این جدال درونی و فرهنگی چندپارگی درونی و بحران درونی‌ست؛ خطر اسکیزوفرنی فردی و جمعی و گرفتاری به حالات افراطی چون میل تقلید دیگری و سراپامدرن شدن تقی‌زاده یا هراس از دیگری و بازگشت به خود شریعتی‌وار است؛ گرفتاری در یک حالت مثلث ادیپالی و لمس ترس‌های ادیپالی دوباره است. زیرا از یک‌طرف، میل اشتیاقات و آزادی‌های مدرن در جامعه و فرد رشد می‌کند و از طرف دیگر، نگاه سنت و وجدان با خشم و بمباران احساس گناه به این احساسات خطرناک حمله می‌کند و سعی در سرکوب آنها می‌کند. ماحصل این رویارویی، فرد و جامعه‌ای گرفتار بحران سنت/مدرنیت و تکرار تراژیک بحران است. ماحصل، رشد حالات خودآزاری و دگرآزاری، کین‌توزی، اعتیاد، بحران‌های خانوادگی، جنسی، جنسیتی، عشقی و غیره و تشدید این بحران‌هاست. تا آن زمان که فرد و جامعه کم‌کم به تلفیق خویش دست یابد و با عبور از تلفیق‌های شکننده و غلط و مسخ‌گونه، به تلفیق‌های نو و مدرن و هویتی نو دست یابد.

 

ضرورت تلفیق و دست‌یابی به هویت مدرن و تلفیقی خویش

مباحث روانکاوانه‌ی مربوط به هویت و بیماری‌های هویتی و چندشخصیتی از یک‌سو، و مباحث روانشناختی مربوط به بحران فرهنگ‌ها و به‌ویژه پژوهش‌‌ها درباره‌ی مهاجرین و بحران مهاجرت ازسوی دیگر، نشان می‌دهند که دست‌یابی به تلفیق فرهنگ‌ها و هویت نوی چندلایه برای عبور از بحران هویت یک ضرورت است. (۲) بدون این تلفیق و ایجاد هویت مدرن و نو، فرد و جامعه بحران‌زده و گرفتار در بحران هویت، یا مهاجر دو فرهنگی محکوم به چندپارگی و حالات نویروتیک و روان‌پریشی ناشی از بحران هویتی‌ست. او یا در زیر فشار احساس بی‌ریشگی، غریبگی، زندگی شترمرغی و چندپارگی می‌شکند و به انواع بیماری‌ها، اعتیاد و بحران مبتلا می‌شود، یا به یک تلفیق دست می‌یابد که در عین «خود بودن»، به او امکان تحول و دگردیسی می‌دهد و او را به یک مهاجر دو ملیتی، به یک ایرانی مدرن و متفاوت و به یک کثرت در وحدت نو تبدیل می‌کند. بحران هویت و مهاجرت می‌تواند با دست‌یابی به تلفیق به یک رویا و بلوغ تازه و بدون توانایی این تلفیق به یک کابوس و بحران مداوم تبدیل شود.

به باور من، بر اساس پژوهش و تجاربم، یکایک ما ایرانی‌‌‌‌‌ها هم به این بحران هویت فردی و جمعی آشناییم، هم علایم کابوس‌وار این بحران هویت و هم ضرورت تلفیق را در زندگی فردی و جمعی خویش چشیده و لمس کرده‌ایم. از این‌رو نیز زندگی و تلاش‌های یکایک ما مهاجرین ایرانی و نیز ایرانیان داخل کشور و حتی دو سده‌ی اخیر تاریخ ما در واقع تلاشی برای پاسخ‌گویی به این بحران محوری جامعه‌ی ما، یعنی بحران سنت/مدرنیت و بحران هویت بوده و است. بدون پاسخ‌گویی به این بحران مرکزی و بدون ایجاد یک هویت مدرن، نه دست‌یابی به سعادت فردی در نهایت ممکن است و نه دست‌یابی به یک رنسانس ایرانی. بحران هویت موضوع و درد مشترک یکایک ما و فرهنگ ماست. از این‌رو، عبور از آن و دست‌یابی به یک هویت مدرن چندلایه و تلفیقی نیز باید محور اساسی بحث و چالش و جست‌وجوی ما باشد. هویتی مدرن و چندلایه که باید بسان یک وحدت در کثرت، یا کثرت در وحدت، بستری برای هزاران خرده-هویت متفاوت و قابل تحول نیز باشد.

موضوع ضرورت مغرور بودن ایرانیان از زحمت و تلاش فردی و جمعی خویش و حس درد و بحران مشترک و تبدیل این بحران به پیش‌شرط بلوغ نو و خلاقیت نو و رنسانس نو است؛ موضوع رهایی از خودآزاری و دگرآزاری و رهایی از نکات منفی فرهنگ‌مان، مانند جست‌وجوی مقصر، یا سیاه/سفید دیدن و ناتوانی از دیالوگ است. زیرا وقتی بحران سنت/مدرنیت یک جامعه دو سده طول می‌کشد و بحران‌های جنسی، عشقی، هویتی، خانوادگی و سیاسی شدت می‌یابد، خطر کین‌توزی به خویش و دیگری و بدبینی به خویش و به دیگری زیاد می‌شود. با چنین نگاهی، هم می‌توان موفقیت‌‌های ایرانیان داخل و خارج کشور در گذار از ترس‌های سنتی و تن دادن به عشق و روابط جنسی، ایجاد تلفیق‌های نو و زمینه‌سازی یک انقلاب جنسی و هویتی را تحسین کرد، هم می‌توان همزمان به نقد این موضوع پرداخت که چرا این نسل‌ها ناتوان از دست‌یابی به تلفیق نهایی بوده و هستند.

به‌‌‌همین‌‌‌‌‌جهت، قبل از ورود به عرصه‌ی بحران‌‌های مختلف هویتی، باید در کنار علل سیاسی و فرهنگی، علل روانی سختی دست‌یابی به این هویت مدرن را درک کرد، تا هم بهتر درد و بحران شخصی و مشترک را درک کرد و هم بر بستر این بحران مشترک به جواب‌هایی نو و چندلایه دست یافت و از خطای خویش و پیشینیان درس گرفت. زیرا دست‌یابی به این هویت مدرن و چندلایه، به تلفیق‌‌های مختلف و روایات نو از مذهب و سنت تنها بر بستر رابطه‌ی سمبلیک و فردیت سمبلیک و بافاصله ممکن است و پیش‌شرط دست‌یابی به این رابطه و خلاقیت دو موضوع ذیل است:

۱

ـ گذار از هویت نارسیستی به هویت سمبلیک

هویت همیشه در قالب «دیگری» بر ما ظاهر می‌شود؛ همان‌طور که احساسات و ناخودآگاهی ما در قالب «دیگری» در خواب و بیداری بر ما ظاهر می‌شوند. از این‌رو، موضوع مهم در بحث هویت، نوع رابطه با این هویت و چگونگی حالت هویت است. در حالت رابطه‌ی نارسیستی شیفتگانه/متنفرانه، یا حالت کابوس‌وار و خشونت‌آمیز، هویت ایرانی برای ایرانی تبدیل به یک «دیگری» مطلق و بزرگ و عزیز می‌‌شود. در واقع، این ایرانی در معنای لکانی مانند دیوانه‌ای که خود را ناپلئون می‌پندارد، این هویت را به جای خویش می‌گیرد و اسیر نگاه این هویت مطلق و نگاه مطلق می‌شود. حاصل این اسارت در نگاه مطلق هویت خویش، یکی شدن با او و ناتوانی از فاصله‌گیری سمبلیک و خردمندانه با او ، از یک‌سو شیوه‌ی کابوس‌وار شوونیسم ایرانی یا فاناتیسیم مذهبی و قتل هر مخالف بت و خدای خویش و قتل دگراندیش است؛ از سوی دیگر، در حالت نارسیستی شیفتگانه/متنفرانه، این انسان ایرانی تبدیل به یک «من» نارسیستی و بدون فاصله می‌شود که مثل روح سیالی به قالب هویت ایرانی درمی‌آید. از این‌رو، امروز پان‌ایرانیست و فردا پان‌ترک یا پان‌عرب می‌‌‌شود. این «من» نارسیستی امروز سنت‌شیفته/غرب‌ستیز، و فردا غرب‌شیفته/سنت‌ستیز می‌گردد. او یا ناتوان از تلفیق است یا تلفیق‌هایش شکننده و مسخ‌گونه است.

در حالت سمبلیک ارتباط با هویت، فرد ایرانی با فاصله‌ی خردمندانه با هویتش، خواه با سنت یا مدرنیت، تماس می‌گیرد و قادر به ایجاد تلفیق بر بستر خواست‌های خودش و زمانه‌اش است. این هویت سمبلیک دیگر مطلق نیست، بلکه قابل تحول است و انسان در واقع یک کثرت در وحدت است. در واقع، او این‌گونه حتی بنا به توانش می‌تواند به یک «سوژه‌ی منقسم» لکانی یا «جسم هزارگستره»ی دلوزی تبدیل شود و این‌گونه، بر بستر نقد سمبلیک مدرنیت و سنت، هویت و نگاهی نو بیافریند که هم از «من سنتی» عبور می‌کند و هم از «من» مدرن و به یک رابطه‌ی نو با هستی دست می‌یابد. زیرا این جسم سمبلیک و سوژه‌ی منقسم قادر به ایجاد یک هویت چندلایه‌ی مدرن/سنتی قابل تحول است. یک نمونه‌ی آن، حالت «جسم خندان و چندلایه و عارف و عاشق زمینی» من و «هویت مدرن و رنگارنگ» مطرح شده از طرف من است.

۲

ـ ضرورت ایجاد این هویت سمبلیک بر بستر فرهنگی خویش

موضوع نهایی این است که ضرورت گذار از رابطه‌ی نارسیستی غرب‌شیفتگانه/غرب‌ستیزانه و دست‌یابی به جهان سمبلیک خویش، دست‌یابی به فردیت خود بدون ایجاد مفاهیم فردیت ایرانی، گیتی‌گرایی ایرانی و بر بستر فرهنگ ایرانی و تلفیق این فرهنگ با مفاهیم مدرن غیرممکن است. حالت و نوع فردیت و گیتی‌گرایی و ساختار این مفاهیم مدرن، بسته به نوع فرهنگ و تاریخ، بناچار باید متفاوت باشد. کپی کردن مفهوم «من»مدرن یا سکولاریسم مدرن ممکن نیست و چنین کاری یا توسط فرهنگ و دیسکورس سنتی بسان یک جسم بیگانه پس زده می‌‌شود، یا این مفاهیم بناچار مسخ و ایرانی می‌شوند. زیرا این مفاهیم ریشه در فرهنگ مسیحی و یونانی خویش دارند و دارای بستر فرهنگی و تاریخی متفاوت هستند.

راه دستیابی ایرانی به هویت و فرهنگ مدرن خود، به تلفیق خویش تنها بر بستر فرهنگی خویش ممکن است. در این راه مهم باید به این دو گام اساسی و ضروری توجه کرد:

۱. راه دست‌یابی به هویت مدرن ایرانی با عبور از روح سیال بودن و آشتی دوباره با جسم و دست‌یابی به فردیت جنسیتی زنانه و مردانه‌ی خویش به دست می‌آید. زیرا فردیت در معنای روانکاوی همیشه ابتدا جسمی و جنسیتی‌ست.

۲. از آنجا که مفهوم جسم و این آشتی با جسم و زندگی تنها بر بستر فرهنگی آن جامعه می‌تواند صورت گیرد، هویت مدرن ایرانی، فردیت و گیتی‌گرایی ایرانی تنها از طریق ایجاد روایات مدرن و تلفیقی از سنت و مذهب و ایجاد مفاهیم تلفیقی از زنانگی و مردانگی مدرن بر بستر فرهنگ ایرانی ممکن است.

هر متن و فرهنگی تنها اجازه‌ی یک‌سری تفاسیر نو را می‌دهد و نه هر تفسیری را. گیتی‌گرایی ایرانی، در عین تشابه، بناچار متفاوت از گیتی‌گرایی اروپایی‌ست؛ زیرا او ریشه در فرهنگ ایرانی مانند عرفان و غیره دارد. برای مثال، مفهوم «جسم چندلایه» و فردیت سمبلیک من در تلفیق با فرهنگ ایرانی و با اولین اشکال فردیت و گیتی‌گرایی ایرانی به مفهوم « عارف زمینی و عاشق زمینی» دگردیسی می‌یابد. این نگاه نو همزمان می‌داند که تلفیق‌های دیگری نیز ممکن است و توسط روشنفکران مذهبی، سکولار و غیره در حال به وجود آمدن است. از این‌رو، خواهان چالش و دیالوگ این تلفیق‌های مختلف است.

ایجاد این چالش نو و بیان تلفیق‌‌های نو و سؤالات نو هدف این مقالات سریالی در باب بحران هویت و اشکال مختلف آن است که این مقاله شروع آن است و امیدوارم با همکاری دوستان و نقادان دیگر به یک چالش خلاق تبدیل شود. زیرا بحران هویت بحران یکایک ما و بحران محوری جامعه‌ی ماست. از طرف دیگر، زندگی یک بازی عشق و قدرت است و ما با دست‌یابی به تلفیق‌های مدرن خویش ما نه تنها به یک «اروپایی خوب» و یک « ایرانی مدرن» تبدیل می‌شویم، بلکه با دست‌یابی به این حالت دوملیتی و چندلایگی قادر به ایجاد تفاوت و تحول در روابط‌مان و دیسکورس هر دو جهان‌مان می‌گردیم و زمینه‌ساز خندان بحران و تحول دیگران. زیرا عبور از بحران و دست‌یابی به هویت نو به معنای دست‌یابی به قدرت سمبلیک و بالغانه و توانایی دست‌یابی بهتر به خواست‌های خویش در بازی عشق و قدرت زندگی‌ست.

۱ـ Deusinger: Identität. S.259

۲ـ Grinberg-Grinberg: Psychoanalyse der Migration des Exils .S.100

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.