رفتن به محتوای اصلی

من از پایداری و استقامت جامعهٌ بهائی ایران سخن گفتم
31.03.2009 - 13:32

یک ایرانی بهائی

سرکوب بهائيان در دوران شاه و شيخ

جناب گرگین، با تشکر از اینکه باوجود مستعار بودن نامم بنوشته من پاسخ داده اید توضیح مختصری در مورد آنچه شما "اشکال اساسی" در کار من میدانید میدهم ولی قصد وارد شدن به "بحث" با شخص شما را ندارم. اینجا یک مکان عمومیست و مخاطبین مطالبی که نوشته میشوند همهٌ خوانندگانند و نه تنها کسی که نامش در مقاله درج میگردد.

اول بعرضتان میرسانم که برخلاف گفتهٌ شما من نظری در مورد نوشتهٌ آقای چوبینه ندادم بجز اینکه آنرا "جامع" نامیدم که بنظرم جامع هم هست. ضمنا نوشتهٌ من هیچ ارتباطی به شاهزاده رضا پهلوی نداشت و صرفا در مورد وضعیت بهائیان ایران بود. من برای رضا پهلوی احترام قائلم و مطمئنم که افکار ایشان در مورد بهائیان با شما فرسنگها فاصله دارد!

دوم اینکه بنده سالهاست که در خارج از ایران زندگی میکنم و احتیاجی به پایداری در مقابل ظلم جمهوری اسلامی نداشته ام که جراٌت و شهامتم را بسنجم. شاید هم ترسو و بزدل هستم. من از پایداری و استقامت جامعهٌ بهائی ایران سخن گفتم و نه شخص خودم. شما اگر میخواهید شهامت و استقامت بهائیان ایران را نفی کنید بفرمائید، ولی بدانید که کاری بس دشوار در پیش خواهید داشت (مگر اینکه مثل تمام اتهاماتی که ببهائیان زده میشود از روی هوا هرچه میخواهید بگوئید و هیچ دلیل و مدرکی هم لازم ندانید). سوم اینکه شما بودید که از عدم فعالیت سیاسی بهائیان ایراد گرفتید. حال اگرحرفتانرا پس میگیرید و مدعی هستید که دین بهائی سیاسی ترین ادیان است دیگر ایرادتان به چیست؟ چهارم اینکه اگر شما هم بجمع حمله کنندگان به بهائیان پیوسته وآنهاراببازیهای ننگ آور متهم میکنید البته تنها نیستید. دستگاه عریض و طویل جمهوری اسلامی با تمام دفتر و دستکهایش نظیر کیهان شریعتمداری همفکر و همگام و همسفرشما دراین مسیرند. این همنشینی مبارکتان باد. پنجم اینکه نوشته اید در دادخواهی بهائیان نشانی از شرافت و حقیقت جوئی نمیینید که ازشان دفاع کنید. جناب گرگین مطمئن باشید که در عدم دفاع از حقوق انسانی بهائیان هم مانند "ننگ آور" خواندن فعالیتهایشان تنها نیستید و هم پیاله های زیادی دارید که دم از شرافت میزنند و برای تعصب و کور اندیشی خود بهانه های گوناگون ارائه میکنند. اضافه شدن یک نفر باین جمع در سرنوشت بهائیان تاثیری ندارد.

خوشبختانه این گفتگوها و آزادی طرح مطالبی که بهائیان ایران از مطرح کردنشان در عرصهٌ عمومی همیشه محروم بوده اند باعث گردیده که اذهان بسیاری از هموطنان ما که آمادگی پذیرش حقیقت را دارند به واقعیتهای جامعهٌ بهائی ایران روشن شود و روزبروز به تعداد کسانیکه بمظالم وارده باین جامعه آشنا گردیده و با شهامت و انساندوستی از حقوق مدنی بهائیان دفاع میکنند افزوده میگردد. بامید روزی که همهٌ ایرانیان از تعصب بری گردند وآزادمنشی پیشه سازند تا بتوانند به درستی بخود ببالند که حقوق همهٌ انسانها را محترم میدارند نه فقط همفکران خود را.

کیخسرو آرش گرگین

سرکوب بهائيان در دوران شاه و شيخ

جناب یک "ایرانی بهائی"، کار شما چند اشکال اساسی دارد هم میهن گرامی. نخست اینکه نام مستعارتان با شعارهای پایداری و مقاومت تان نمی خواند. شما که به عنون یک بهائی حاضر نیستید زیر بار هیچ زوری بروید چرا در اینجا نظرتان را به نام راستین خود نمی نویسد و در تاریکی می ایستید. دوم اینکه بهائیت بر خلاف نظر شما یکی از سیاسی ترین ادیان است دوست گرامی، اگر مایل بودید با اسم و رسم خود وارد گفت و گو شوید پای این بحث خواهم بود...

سوم اینکه نظر شما در مورد مقاله ی سفارشی آقای چوبینه نشان دهنده ی این است که حقیقت برای شما اهمیتی ندارد، بلکه سود فرقه ای که بدان متعلق هستید. نیازی نیست که برای تشخیص ناعلمی بودن این مقاله خود پژوهنده بود، تنها کافی ست که در حد یک شهروند امروزی مطالعاتی عمومی داشت، آنوقت دریافتن بی بنیادی این مقاله روشن تر از آفتاب خواهد بود. چهارم اینکه دوست گرامی بازی همانگونه که خود می دانید ابعاد بزرگتری دارد. یکی دو هفته پیش جامعه ی جهانی بهائیان نامه ای برای شاهرودی نوشت و در آنجا مسئله ی "جنایات" رژیم پهلوی را علیه بهائیان طرح کرد. در راستای همین تحرکات یک نامه ی شرمساری تهیه شد و بخشی از روشنفکری خواب آلود ایرانی هم سریعا اعلام شرمساری کرد. حال آنکه باید معترض باشند به رژیم فاشیسم مذهبی که چرا عده ای آدم را صرفا بخاطر عقیده ی دینی شان می خواهند از روی زمین ریشه کن کنند. باری، ولی جامعه ی بهائیت اهداف والاتری را دنبال می کند. حقوق بازنشستگی بهائیان سالخورده یکی اش است که اینک مطرح است. دیگری اموال ظبط شده ی بهائیان ثروتمند است که البته ثروت خود را در زمان محمد رضا شاه، چه بسا بخاطر سخت گیری های مذهبی آن مرد(!) به دست آورده بودند و با آمدن فاشیسم سوسیال الهی چون بسیاری دیگر مجبور به وانهادن شان شدند و جان عزیز را نجات دادن. به هر حال این اموال نیز روزی باید برگردند به صاحبان شان. و چقدر جالب است که در این میان بهرام بیضائی بعد از دهه ها خم نشدن یکباره برای "ما همه خوابیم" سیمرغ گیر می شود و جایزه از دست مقامات رژیم می گیرد. دختر اش نیز در این سوی جهان، او نیز بعد از دهه ها خم نشدن، یکباره در کشاکش دلالان هنری رژیم هنرنمایی می کند و از این سو هم مجری طرح نامه ی شرمساری می گردد. ناگهان آقای چوبینه وارد می شوند و با علمی ترین روش ها 22 مرداد را بر پایه ی خاطرات مرد مطمئن و خوشنامی چون فلسفی و یک سری اسناد ساواک که در اوایل انقلاب به دست مردم افتاده است (کدام مردم؟ کدام اسناد؟ به کدام نشانی؟) شاه را یک ضد بهائی درجه ی یک معرفی می کند که در بهائی کشی چیزی از واپسمانده ترین آخوند حوزه ی علمیه کم نداشته است. دوست گرامی، شرافت و حقیقت جویی یا در انسان ها هست یا نیست، نمی توان اش آموخت. من در این جنب و جوش ها نشانی از شرافت و حقیقت جویی نمی بینم، اگر می دیدم، شکی نداشته باشید که از آن دفاع می کردم. خیر، موضوع یک معامله ی سیاسی ست و بس. جمهوری اسلامی یک بازی گسترده را آغاز کرده است که هدف اصلی اش کسی نیست جز کوروش رضا پهلوی، ولی از آنجایی که بر این مرد بسیار سخت است وصله ی بد چسباندن، کسی را نیافته اند جز سنگ تیپا خورده ی سیاست یک صده ی گذشته ی ایرانزمین: محمد رضا شاه پهلوی. به راستی شرم آور است و دردناک، مشاهده ی این میزان از زُفتی و پلشتی که متصفان به اهل سیاست و فرهنگ ایران بر این بدفهمیده شده ترین شخصیت سیاسی معاصر روا می دارند. از راست تا چپ، هیچ کس هیچ فرصتی را از دست نمی نهد تا همه ی بدی ها و بدبیاری های ملی را در منش و کنش این مرد جست و جو کند. از وزیران اسبق اش، تا دشمنان سوگند خورده اش که خوب این دومی ها را حرجی نیست، پیروی از طبایع می کنند. این بازی ننگ آوری که جامعه ی بهائیت به آن وارد شده است و در پی یک "معامله ی بزرگ" با رژیم است، هر دستاورد مالی و یا حقوقی ای که برای پیروان اش داشته باشد، بی شک نیک نامی نخواهد بود. بازی بسیار زشتی را شروع کرده اند هم میهنان بهائی ما، بسیار زشت.

یک ایرانی بهائی

سرکوب بهائيان در دوران شاه و شيخ

با تشکر از مقاله جامع آقای بهرام چوبینه و سایت ایران گلوبال برای طرح این مسائل، بعنوان یک فرد بهائی سخنی دارم با جناب کیخسروآرش گرگین

هموطن عزیز، با احترام به نظر شما در مورد مبانی مذهبی و ارتباط دیانت بابی و بهائی، آنرا مرتبط با حقوق انسانی بهائیان نمیدانم و بحث در این مورد را درجای مناسبش وارد میدانم نه اینجا. در مورد پیشنهاد شما به بهائیان که خود را نقد کنند هم با شما کاملا موافقم و معتقدم که ما بهائیان، مثل همه گروههای دیگر، باید مدام به احوال و رفتار خود واقف باشیم و کسریها را رفع کنیم و در جهت تکامل فکری و فرهنگی و عملی قدم برداریم. بنابراین با این مطلب شما هم بحثی ندارم. تنها موضوع مورد نظر من در نوشته شما کم لطفی و شاید ساده انگاری شما در مورد موقعیت و رفتار بهائیان در جامعهٌ ایران و در قبال جمهوری اسلامی است.

بنظر میرسد که جنابعالی مقابله با "ظلم و ستم" را صرفا در مبارزه سیاسی، آنهم در محدودهٌ تشکلات حزبی و گروهی وغیره، میبینید. البته فعالیتهای سیاسی بسیار مهم هستند و یکی از سکوهای اصلی تحول وپیشرف در امور جهان میباشند. ولی نه تنها مبارزه علیه ظلم و استبداد به فعالیتهای سیاسی محدود نیست بلکه اگر خوب دقت کنیم میبینیم که بزرگترین تغییرات دنیا در جهت برابری و دمکراسی و حقوق بشر با فعالیتهای فلسفی، مدنی، اجتماعی، وفرهنگی، شروع شده اند نه سیاسی.

راه دور نرویم. بیائید وضعیت فعالان مملکت خودمان را در سه دههٌ اخیر بررسی کنیم. شما نتایج "مبارزات سیاسی" در این دوران را چگونه ارزیابی میکنید؟ نگاهی بیندازید به طیف وسیع مبارزان سیاسی که در گروههای بیشمار از اصلاح طلب تا کمونیست تا جمهوریخواه لائیک و غیرلائیک و غیره تا سلطنت طلب افرطی تا مشروطه خواه و و و ...مشغول فعالیت هستند. آیا بجز درگیری و تضعیف یکدیگر تا چه حد در مبارزه با جمهوری اسلامی موفق بوده اند؟ آیا توانسته اند کوچکترین تاثیری در قدرت حکومت ایران و روابط بین المللیش بگذارند؟ آیا شما جمهوری اسلامی را در مقابله با این مبارزین درمانده میبینید؟ مگر نه اینست که این گروهها تاٌثیر بسیار ناچیزی در استقراراهداف سیاسی جمهوری اسلامی و قدرت داخلی و خارجی آن داشته اند؟

حال بیائید نظری بیندازیم به دو نوع فعالیت و مقابلهٌ غیر سیاسی : فعالیتهای اجتماعی زنان و بهائیان. جمهوری اسلامی در مقابل این دو گروه نه تنها باهداف اولیهٌ خود نرسیده بلکه با وجود بکارگیری حد اکثر نیروی ظلم و زورش نتوانسته به پیروزی برسد، و چه ازلحاظ فرهنگی و چه اجتماعی در خرد کردن و بتمکین آوردنشان شکست خورده. بخاطر ایستادگی و مبارزهٌ اجتماعی زنان ایرانی مردم ایران هرگز بدوران تاریک مردسالاری و "ضعیفه" نگری زن باز نخواهد گشت. این یک شکست عظیم ایدئولوژیک و استراتژیک برای حکومت ولایت فقیه است که پایه های فلسفی و مشروعیتش را سست و لرزان کرده. شکستی که معادلش را هیچ گروه سیاسی نتوانسته بآن تحمیل کند.

در مورد بهائیان هم همینطور است. حکومتی که انعدام کامل بهائیان در دستور کارش بوده و هست نه تنها نتوانسته حضور بهائیان را در جامعهٌ ایران از بین ببرد بلکه علیرغم بکارگیری تمام توان تبلیغاتی در بحاشیه راندن بهائیان روز بروز بر آگاهی مردم ایران نسبت به جامعهٌ بهائی افزوده میگردد. توجه داشته باشید که سیصد هزار بهائی ساکن ایران از همه چیز محروم شده اند و هیچگونه قدرتی ندارند مگر نیروی استقامت و پایداری در مقابل زور ونشکستن در زیر ضربه های ظلم. تنها عاملی که جمهوری اسلامی را در "حل مسئلهٌ بهائیان" ناتوان ساخته پایداری، رفتار مدنی، دادخواهی قانونمندانه ، و سر فرود نیاوردن در مقابل اجحاف و فشار بوده. جوانان بهائی سرافرازانه از کتمان باور خود سرباز میزنند و محرومیت از حق تحصیل را بجان میخرند ولی حاضر نیستند بخواستهٌ حکومت تن در دهند و بامر حاکمان تسلیم شوند. یعنی نه تنها اجازه نمیدهند که حاکمان به خواسته شان دست یابند بلکه با رشادت در مقابل فرهنگ پنهانکاری و"تقیه" میایستند و نشان میدهند که ایرانی زبون و بیچاره نیست و میتواند حتی بقیمت زیان عظیم شخصی راستی و صداقت و ایستادگی بر اصول را جایگزین فرصت طلبی و ریا کاری بخاطر منافع فردی کند.

بسیار باعث تاٌسف است که شخص روشن بینی چون شما "داخل اجتماع شدن و شرکت در استقرار آزادی" را صرفاٌ در حلقهٌ تنگی بنام مبارزهٌ سیاسی آنهم بنا به تعریف خود میبیند. شما نام ایستادگی در مقابل ظلم حاکمان را چه میگذارید؟ بهائیان اگر بتوانند با عدم تمکین در مقابل حکومت (که میخواهد باورشان را پنهان کنند تا حضورشان در جامعه دیده نشود)، و حضور فعال خود در اجتماع، تنها و تنها به زدودن بلای خانمانسوزتعصب و تقیه و ریاکاری از فرهنگ ما کمکی رسانند بزرگتریت خدمت را در جهت استقرار مدارا و عدالت و آزادگی در ایران کرده اند.

شما که آنانرا بمبارزهٌ سیاسی میخوانید تصور میکنید که این گروه کوچک بی قدرت چه نوع فعالیت سیاسی میتواند انجام دهد که تاٌثیرش بیش از این باشد؟ بگذریم از اینکه در فضای اجتماعی ایران و تبلیغات مسموم صد و شصت ساله علیه بهائیان که حتی روشنفکران و فرهیختگان جامعه را نیز وامیدارد که اتهامات واهی علیه بهائیان را بی چون و چرا بپذیرند و هرکس را که میخواهند بکوبانند بدون لحظه ای تامل در صحت و سقم به بهائی بودن متهم کنند، آیا فکر نمیکنید که فعالیت سیاسی بهائیان این جمعیت مظلوم را بیش از پیش دم تیغ ظالمان قرار خواهد داد؟ در شرایطی که بدون حتی یک سند و مدرک قابل قبول هر فرد منصف، بهائیان هرروز با اتهامات سنگینی نظیر خطر برای امنیت ملی وجاسوسی برای این و آن روبرو هستند آیا واقعا معتقدید که برای اینکه هموطنان بهائیتان مورد تاٌئید شما واقع شوند ولایق این گردند که شخصی مثل شما حقوق انسانیشانرا بدون شرط و شروط بپذیرد و ازشان حمایت کند باید بیش از اینکه اکنون تحمل میکنند مورد ظلم قرارگیرند؟

بله دوست عزیز، رفع ظلم و اجحاف و جهل و تعصب نیاز به فعالیتهای مختلف دارد و مبارزهٌ سیاسی (ازنوع محدود مورد نظر شما) تنها یک راه آنست. بهائیان دارند با جان و مال و هستی خود سهم خود را در این راه میپردازند، باشد که فعالان سیاسی هم بجای خودمحوری و تخریب یکدیگر کمی همبستگی و تعامل و سازش وازخود گذشتگی و فداکاری بیاموزند بلکه بتوانند سهمشانرا در اعتلاء میهن عزیزمان ادا کنند.

آرش گرگین

سرکوب بهائيان در دوران شاه و شيخ

دوستان کمی هم آنسوتر از بشقاب های کوچک حقیقت های دلپسند خصوصی شان را نیز بنگرند. موضوع دفاع از شاه، در جایی که دفاع پذیر نیست، نیست. موضوع نقد روشمندانه ی تاریخ است و رعایت ترازداری و میانه روی در داوری و سنجش. و بیش از هر چیز، درنیامیختن سودهای شخصی با امور ملی و نیکی همگانی.

به راستی از کی خاطرات فلسفی، آن هم پس از کاسه لیسی های انقلابی اش، شده اند منبع تاریخ نگاری؟ می خواهید جایگاه بهائیان را در دوران گذشته بدانید بروید و از آقای یارشاطر و امثالهم که کم نبودند بپرسید. این کمال بی انصافی ست که برخی از دوستان جبهه ی ملی امروز آمده اند و مسئله ی 28 مرداد را دارند به بهائیت نیز وصل می کنند. سروران ترسیده اند که پنبه ی 28 مرداد با پژوهش های جدید زده شده است، اینک نیاز به آتوی جدید افتاده است. پهلوی ها خدمت به ایرانزمین کم نکردند، یکی از بزرگترین خدمات شان بر انداختن پرده ی ضخیم تاریکی بود که 1400 سال بود بر سر غیر مسلمانان افتاده بود. سودهای سیاسی فرقه گرایانه را نباید به روایت از تاریخ آلود، ولی از آنانی که 100 سال است به دروغ قانون اساسی مشروطه را قانونی مترقی و مبتنی بر تجدد جا زده اند به راستی چه انتظاری می توان داشت؟ خیر، از آنان نمی توان چشمداشت زیادی داشت. ولی از آنانی که جوان تر اند و مدعی اند که غم ملک و مهین دارند می توان این انتظار را داشت که دوغ و دوشاب را در هم نیامیزند.

تعصب مذهبی و نقشه کشیدن برای نابودی بهائیان وصله ای ست که با هیچ چسبی به محمد رضا شاه بزرگ نمی چسبد. آن مرد قاتلان خود اش را می بخشید، آنوقت بیاید و برای قتل عام بهائیان با آخوندهایی که بی سواد و نادان می دانست شان همکاری کند؟ جالب است که یکی از جرم هایی که این پادشاه بدان از سوی آخوندها منتصب شده بود حمایت از بهائیان و یهودیان بود! دوستان بهائی بهتر است بروند و به رابطه ی میان نمک و نمکدان بیشتر فکر کنند.

آنانی هم که امروز از به میدان آمدن پسر 49 ساله ی این مرد به هراس افتاده اند، به جای دست بردن در انبان نیرنگ و افتراء، بهتر است که برنامه ی سیاسی شان را ارائه دهند تا مردم ایران خود تصمیم بگیرند که چه کس بیشتر به سود آنان است و چه کس خیر. با تخریب برنامه ریزی شده و ناجوانمردانه ی رقیب سیاسی چیزی جز تخریب و ناجوانمردی نمی کارید. واقعا دردآور است مشاهده ی این میزان از نفرت که در را به روی کمترین میزان از بی طرفی علمی و تعادل در داوری و روایت انتقادی تاریخی می بندد. دوستان بروند سخن سهراب را گوش کنند و کمی چشمان شان را بشویند.

ناصر مستشار

سرکوب بهائيان در دوران شاه و شيخ

با تشکر فراوان از استاد گرامی آقای بهرام چوبینه که چنین مقاله غم انگیز و پر از حقیقت و واقعیت را به رشته تحریر در آورده اند.با نتایجی که از مقاله فوق می توان گرفت این هست که شاه با نادانی ها و بی تدبیری هایش ،باد کاشت و عاقبت طوفان درو کرد!شاه همیشه به مار ها و عقرب هائی بنام روحانیت ـ آب و خوراک و باج داد و عاقبت با زهر همان مارها و عقرب از میان رفت.متاسفانه با رفتن شاه مملکت نیز از دست رفت. شاه را می توان تا آخرین لحظه بعنوان نیروی حائل یا دیوار بلند چین که مانع هجوم ملایان و تسخیر قدرت مرکزی ارزیابی نمود که آن دیوار بسیار زود شکسته شد وسپس زنده یاد بختیار خواست با قدرت دولتی و ارتش جلوی قدرت گرفتن آخوندها را بگیرد که ناکام ماند.اما چرا روشنفکران در قدرت گیری آخوندها شرکت کردند؟وسپس خود را قربانی اهداف ملایان نمودند و این راه چرا همچنان ادامه دارد؟

کیخسرو آرش گرگین

سرکوب بهائيان در دوران شاه و شيخ

متاسفانه متنی که آقای چوبینه سر هم بندی کرده اند چیزی جز شانتاژ و تلاش سیستماتیک برای تخریب شخصیت سیاسی شاه نیست (آن هم برای زدن پسر اش که امروز به میدان آمده است و می خواهد در نجات مردم اش نقشی بارزتر از پیش بازی کند)؛ متن ایشان آنچنان جانبدارانه است که می توان حتا پسوند سفارشی را نیز، به همان علتی که در پیش رفت، بدان آویخت. به هر حال آش بسیار شور است و آقای چوبینه هم با ارائه ی این متن سست و غیر علمی و انباشته از گزاره ها و داوری های ایدولوژیک که مهمترین منبع اش نیز خاطرات مردی از جنم فلسفی ست و "اسنادی از ساواک که به دست مردم" افتاده است (واقعا که!) خدمت زیادی به کارنامه ی پژوهشی خود نکرده است. در کل متن آقای چوبینه جایی برای نقد کردن ندارد.

دوستان بهائی اما به جاست که آرام آرام، با تاخیری صد و اندی ساله، آغاز به نقد خود کنند و به اندیشه ی انتقادی که سنت روشنگری ایرانی بر آن استوار است، کمینه ای نیز که شده، روی خوش نشان دهند:

نخست اینکه سنت باب را به خود وصل نکنند، باب تا اندازه ی زیادی یک روشنگر بود که حتا حج را نیز قدغن کرد و قران را در کلیت اش زیر پرسش برد و بهائیان نیز از همین رو بابیان و ازلیان را تکفیر کردند. اندیشمندان صد و اندی سال پیش ازلی و بابی بودند، و نه بهائی.

در مرحله ی دوم عدم دخالت صوری بهائیان در سیاست است که در نهایت مستقیما به تثبیت ظلم و ستم منجر می شود. تا زمانی که بهائیان نیایند و در کنار دیگر مردم علیه این رژیم مبارزه نکنند، یا به اصطلاح تا زمانی که محافل شان به ایشان اجازه ی دخالت در سیاست را ندهند، نشان می دهند که درکی بایسته از حقوق شهروندی ندارند. (این سنت محفلی را دور بیندازند دوستان و خودشان مستقلا تصمیم بگیرند؛ در همین راستا سنت طرد کردن را هم دور بیندازند که بسیار زشت است و فرقه گرایانه)؛ در کل شهروندان باید در سیاست دخالت کنند و این مسئله ربطی به انتقال مبانی حقوقی دین به دستگاه قانون گذاری ندارد. دوستان مسائل را بد فهمیده اند، که البته بیشتر چنین می نماید که دوست دارند بد بفهمند. این نمی شود که فقط دیگران حق شما را بگیرند، شما نیز باید داخل اجتماع شوید و در استقرار آزادی شرکات جوئید.

اگر دوستان اندکی از فکر تبلیغ و گسترش جهانی دین مبین شان بکاهند (در نهایت باید همه جهان بهائی شود و به یک زبان نیز سخن گوید) و کمی هم به مام مهین بیندیشند و مسائل روزمره ی کوچه و بازار، هم به سود این دنیای شان است و هم به سود آخرت شان.

فردین نیکجو

fnikjoo@yahoo.com

خوب زیاد هم تعجبی ندارد، دوستان عزیز سیاسی ما 30 سال پیش که جوانتر بودند، به محض اینکه یکی دو تا کتاب خواندند، احساس قهرمان بودن کردند. احساس قهرمان بودن با شور و شوق جوانی، بی تجربگی، عدم شناخت از معادلات سیاسی بین المللی، بدون اینکه کوچکترین شناختی از کشور و مردمشون داشته باشند؛ بدنبال خمینی راه افتادند، شعار دادند، هورا کشیدند؛ و جمهوری اسلامی را...

علي سالاري

G_alisalari@hotmail.com

تداعي : پاسخ هيتلر به روزولت

تشبيه فاشيسم مذهبي در ايران و فاشيسم هيتلري قياسي مع الفارق است!!! صفت فاشيزم مذهبي از آنرو به باند مصباح و دولت احمدي نژاد اطلاق مي گردد که در تماميت خواهي و عدم تحمل مخالف و منتقد شبيه دولت هاي تماميت خواه ايدئولوژيک، بويژه دولت هاي فاشيستي قرن بيستم عمل مي کنند. تا جايي که به تماميت خواهي و عدم تحمل و مدارا برمي گردد، مبارزان سنتي در جنبش چپ و مجاهدين از اين اتهام بري نبوده و نيستند. تند روهاي مذهبي اتفاقاً در اين زمينه از انقلابيون پيشتاز تماميت خواه ياد گرفته اند و اي بسا عقب تر باشند. فاشيست هاي آلماني و يا مذهبي هنوز هيچکدام جرأت نکرده اند به بحث بود و نبود و همه چيز و يا هيچ چيز و يا شعارهايي مثل ايران رجوي رجوي ايران متوسل شوند، پس تا جايي که به اين صفت فاشيستي برميگردد، جادارد اپوزيسيون نيز خود را از اين اتهام مبرا سازد.

اگر رژيم خواب و خيال توسعهً ارزي داشت، در جنگ ايران و عراق، آنهم با حمايت هاي غرب و شوروي و اعراب و دخالت آمريکا، در حمايت هاي مادي و تسليحاتي از صدام حسين، (و نه آنطور که آقاي رجوي مدعي مي شد که با ارتش ازاديبخش تنور جنگ را گل گرفته) اين سياست به شکست انجاميد. بعد از آن رژيم هيچ ادعاي ارزي نسبت به همسايگان ايراني نداشته، و براي تأثير گذاري بر بحران هاي منطقه اي تنها بر روي نيروهاي محلي سرمايه گذاري کرده است که اين سياست، چه در حملهً آمريکا عليه عراق و افغانستان، و چه در حملهً اسرائيل به جنوب لبنان و نوار غزه اتفاقا به کمک رژيم آمده بطوري که اعراب را از افزايش نفوذ ايران نگران کرده و آمريکا را مجبور کرده که براي تأمين امنيت و ثبات منطقه روي نفوذ جمهوري اسلامي حساب کند. تحليل هاي آب دوغ خياري مسئولين از سياست بي خبر اپوزيسيون که براي رسيدن به قدرت آسمان و ريسمان بهم مي بافند، تنها خودشان را فريب مي دهد. نيروهاي دموکراسي خواه، که اکنون گفتمان مطالبه محور را جانشين گفتمان ايدئولوژي محور و آلتر ناتيو محور مبارزان سنتي کرده اند، بخوبي واقفند که چطور در بحث سياست خارجي بر منافع ايران که از منافع استراتژيک مردم منطقه مبني بر صلح و ثبات و دموکراسي براي مردم منطقه، جدا نيست را از مواضع سياسي عليه رژيم مجزا سازند.

مسعود

سرکوب بهائيان در دوران شاه و شيخ

بیچاره شاه در وسط دو قدرت اهریمنی گیر کرده بود. یکی آخوندها و دیگری انگلیسها که قصد داشتند با کمربند سبز دور شوروی را تنگتر کنند.همه این کارهایی که در رژیم شاه بر علیه بهاییها صورت گرفتند در زمانی اتقاق افتادند که شاه هنوز قدرت زیادی نداشت و مجبور بود به خواست آخوندها تن بدهد. اما بعد از سال 1340 که شاه قدرتش تثبیت میشد هیچ اقدام مهمی علیه جامعه بهایی صورت نگرفت . سهل است که وضعیت بهاییان بسیار بهبود یافت. شاه خود به هیچ وجه ضد بهایی نبود بطوریکه پزشک مخصوص او دکتر ایادی بود که البته بهایی بود و همینطور بسیاری از مسئولین درجه یک کشور از بهاییان بودنند.گذشته از همه این حرفها در سالهای اخیر، اسناد سفارت آمریکا منتشر شده و در آنها به ماجراها و اقدامات ضد بهایی در سالهای دهه سی نیز اشاره شده است. در یکی از این اسناد ،که توسط دکتر میلانی از صدای رادیو ایران خوانده شد،شاه ضمن گفتگو با یک مقام آمریکایی دلایل تائید ضمنی اقدامات ضد بهایی آخوندها توسط خود را توضییح میدهد.شاه میگوید که آخوندها قصد داشتند تا با تحریک عوام یک قتل عام بسیار وسیع از بهاییان براه بیاندازند که شاه با اجازه دادن به برخی اقدامات محدود ضد بهایی، مثل خراب کردن عبادتگاه آنها، در واقع این سیل براه افتاده ضد بهایی را کنترل کرده و نگذاشته است که آن قتل عام اتفاق بیافتد.نقل به مضمون

این یک حقیقت مبتنی بر شواهد است که اگر شاه واقعا انسانی متعصب و ضد بهایی بود وقایع سالهای دهه سی میتوانست به یک فاجعه انسانی منتهی شود.و نسل بهاییها از ایران کنده شود

دكترآرام

dr.aram@yahoo.com

یک سوراخ و اینهمه دردسر

انسان ها, زنان مانند مردان آزاد به دنیا می‌آیند واز دید حیثیت وارزش و حقوق با هم برابرند وهيچ كسى حق تجاوز به حقوق، ارزش و مقام آنان را ندارد. طبيعت بخاطر مادرشدن زنان, لطافت و ظرافت خاصى برايشان قائل شده و به مردان بخاطرمسئوليت و وظيفه خاصشان درتامين خوراك وحفظ وحراست خانواده, ازنيروى جسمانى افزونتروروانى خشن تروپرخاشجو بهره مند كرده است. طبيعت براى باردار شدن زنان بخاطر مراحل پيچيده اش زمان كوتاهى تعين كرده. اما فعاليت مرد براى باردار شدن زنان را بطور همه زمانه ونامحدود ممكن داشته.

كوشش مردان براى بهره كشى ازديگر زنان ومردان هميشه متداول بوده. موارد معكوس ندرتا مشاهده گشته. قوانين اجتماعى را معمولا مردان قدرتمند بنفع خود ساخته وپرداخته و به ضعفا تحميل كرده اند. زنان چون بيشتر ازمردان ازلطافت احساس وظرافت تن و روان برخوردارند, بطور عمده مورد تجاوزو سلب حقوق مادى و معنوى قرارگرفته اند و قوانين اجتماعى عمدتا بضررآنان تنظيم گشته و حقوق، ارزش و شخصیتشان پايمال شده. جوامع پيشرفته و مترقى طى قرن نوزدهم, بتدريج دريافتند پائین آوردن حقوق، ارزش و مقام زن خصوصا قرار دادن اوتحت قیومت مرد, سلب وپایمال نمودن حقوق مدنی نیمی از افراد جامعه وبمنزله تعدی وتحقیربه مادران يك اجتماع است. زنانيكه ناچارا به آن خو ميگيرند، باازدست دادن اعتماد بنفس و استقلال خود, به ضعف شخصیتى دچارميشوند. زنان يا مادران تحقیرشده، سرافکنده ، محروم از اعتماد بنفس وآزادی های اجتماعی و شخصیتی، پسرانی مشابه خود سرافکنده ونادان, بی شخصیت، عاری از اعتماد بنفس، خشن وپرخاشجووروان بيمار تحویل جامعه میدهند. ضمنا چنين جامعه ای ازاستعدادها و نیروی خلاقه نیمی از افراد خود بى بهره ميماند و دراز مدت محكوم به فنا خواهد بود. ازاينرو به لغو قوانين زن ستيزروى آورده وبا ايجاد برابرى حقوقى ومشاركت آنان دركليه اموراجتماعى به پيشرفت همه جانبه دست يافتند. درجامعه مردسالار ايران اولين پديده براى لغو قوانين زن ستيز وقيد وبند هاى عقب افتاده دينى وسنتى, حجاب بردارى دردربار ناصرالدين شاه قاجاروسپس در محافل روشنفكران اروپا ديده و تحصيل كردگان از فرنگ برگشته مشاهده شد. رسميت يافتن برابرى حقوقى ومشاركت زنان دركليه اموراجتماعى را رضا شاه پهلوى باوضع قوانين آن بكرسى نشاند. در روز هفدهم دى ماه 1314 در حالى كه ملكه ايران و دختر بزرگش لباس‏هاى اروپايى به تن و بدون حجاب حضور داشتند، رضا شاه براى اعطاى گواهينامه فارغ التحصيلان دردانشسراى‏ عالى, طى نطقى ازپيشرفت زنان ايرانى وحجاب بردارى آنان سخن چنين گفت: شما خواهران و دختران من, مادران آينده ايرانيد. سعادت ايران در دست شماست, براى خدمت به كشور خود طبق قوانين جديد مانند مردان كوشش كنيد وازكليه امكانات آن استفاده كنيد. 45 سال بعدازآن پيروزى, شورشى سرخ وسياه ارتجاعى با حضورزنان مدرن و متجدد, اما لچك بسربوقوع پيوست, در نتيجه زنان ایرانى اضافه برازدست دادن حقوق مدنى, آزادى, رفاه, امنيت دگربارلازم الدم شده, تحت قیوميت مردان درآمدند و از شکوفائی شخصیتى نیز محروم گشتند. حال دگربار براى بازپس گرفتن آنچه كه 45 سال داشتند ميبايد با هزينه هنكفتى با مرتجعين مبارزه كنند.

 ناهید حسینی

یک سوراخ و اینهمه دردسر

دکتر آرام عزیز، با تشکر از کامنت قابل توجه تان. من خدمات رضاشاه را ارج می نهم. ولی حتما شما قبول دارید برداشتن یک فرهنگ و یا سنت با زوروفشارعملی نمیشود. جوامعی مثل جامعه ما از عقب ماندگی فکری و فرهنگی رنج می برد. ما به یک پروسه طولانی مدت آموزش فرهنگی نیازمندیم. مطبوعات آزاد ستون یک جامعه دمکراتیک و آزادی بیان رشد دهنده افکار عمومی می باشد. متاسفانه نه در زمان رضاشاه و نه محمد رضا شاه آزادی

مطبوعات و آزادی انتخابات واقعی وجود نداشت. بر بستر یک جامعه بسته انقلابی رخ داد که همه از آن آسیب دیدیم. زنان ایرانی به علت فشارهای چند جانبه از طرف جمهوری اسلامی مورد زور و ظلم بیشتری قرار داشته اند و بهمین دلیل راههای مبارزه را در بطن خود جامعه آموخته اند. تفاوتی که بین زنان امروز با زمان پهلوی وجود دارد اینست که این بار حقی را که بدست آورده اند براحتی زمان انقلاب از دست نمیدهند چرا که خود تلاش کرده و برایش بهای گزافی داده اند، حتما اطلاع دارید که در 6 فروردین 12 نفر از زنان فعال کمپین یک میلیون امضاء را که برای دیدار خانواده زندانیان زن رفته بودند به زندان انداختند. رژیم جمهوری اسلامی در واقع از جنبش زنان بیشتر ازهر نیروی دیگری واهمه دارد. رفرمهای بادکنکی و بدون پشتوانه مردمی دارای دوام نخواهد بودو در مقطعی به عکس خود تبدیل خواهد شد.

کیومرث نویدی

یک سوراخ و اینهمه دردسر

خانم حسینی! چرا این تیتر؟ چرا «سوراخ»؟ مگر زادراه من و شما یک سوراخ بوده‌است؟ یک شبکه بسیار پیچیده را یک سوراخ نامیدن جاهلیتی‌ست مربوط به دوران مادربزرگ. واهلیدش برای همان دوران. من حرف شما را می‌فهمم... به عنوان یک نویسنده حرفه‌ای اما(حرفه‌ای نه به معنای نان‌درارانه، که عرضه‌اش را نداشته‌ام) به شما توصیه میکنم در هیچ باره‌ای یاوه‌های مادربزرگ‌ها را توجیه نکنید؛ انتخاب این تیتر کار شما را پوپولیستی کرده‌است و گرفتارش هم مانده‌‌اید.

آیا می‌شود معده را یک گاله، روده را یک لوله و قلب را یک تلمبه و... خواند؟ در این صورت آلت مرد هم می‌شود یک میله یا از این قبیل....

به گمان من، کشتن انسان از ازاله حرمت تن او آغاز می‌شود که یک نمونه‌اش هم ازاله به عنف بکارت است؛ بدون احترام گذاردن به تن آدمی، جان او نیز پشیز است.

به هر حال، دیگر، نه به عنوان نویسنده، به عنوان یک انسان، یک مرد که از آن زادراه درآمده‌ام و سعادت بهره‌گیری از همان راه از چند زنی نصیبم شده‌است، شهادت می‌دهم که آنجای زنها نه یک سوراخ است و نه یک شکاف. یک جهان است، پیچیده‌تر از کهکشان راه شیری و گم‌راه کننده‌ترهم. مثل خود هستی.

سید کریم

پاسخي به چند نظر در سايت ايران گلوبال

آقای سربلند...

این که نوشتین «بطور اتفاقی» به ایران گلوبال مراجعه کردین یعنی چی؟ منظورتون از نوشتن این عبارت چی بود؟ میخواستین تاکید کنین که این سایت قابل نگاه کردن نیست؟ همینجوری که داشتین ویترین مغازه ها رو نگاه میکردین یه دفه دیدین یه دست فروش کنار خیابان نشسته نگاهی به بساطش کردین؟ یعنی میخواین بگین که شما خیلی گنده تشیف دارین و معمولا توی سایتهای «جاسنگین».. همچین «جاسنگین» چیز مینویسین؟ شما «گنده های سیاست ایران- البته به خیال خودتون» (ماشالله) کی میخواین دست از این اداهای اشرافی بردارین؟ این اداها مخصوص «مرفهین بی درد» زمان شاه بود. بعدش هم.. جون هرکی دوس دارین.. توی اون سایتهای «جاسنگین»... همچین «جاسنگین»... کسی اصلا برای حرفای شما تره خرد میکنه؟ یکی پیدا میشه یه کامنت بزاره بگه داداش اینجاش نقطه یادت رفت بزاری؟ عزیز اینو که دیگه همه میدونن که تنها جایی که خواننده ها به مطلب نویسنده ها اهمیت میدن و اگر شده یه فحش و فضاحتی هم بعنوان عکس العمل کامنت میزارن باز همین سایت ایران گلوبال هست و من هم میدونم .. شما هم میدونین.. همه هم میدونن.. که خیلی از همون کله گنده ها که ذکر شد تشنه یه تحویل گرفتن و دیدن یه کامنت هستن. یکی بگه آقا مرسی اینو نوشتی. اینا اصلا پاتوقشون ایران گلوباله. وقتی مطلبشون اینجا میاد روزی ده بار (البته به طور کاملا اتفاقی.. به سر مبارک کاملا.. اتفاقی) سر میزنن که ببینن یکی گفته حالت چطوره یانه. درسته که این سایت ایران گلوبال همچین متوسطه، دروپیکر درست و حسابی نداره، «بزرگان» مستقیم توش مطلب نمیزارن اما اینکه بنویسین همچی اتفاقی.. از سایت جاسنگین تون اومدین و همچی اتفاقی به این سایت جا سبک سر زدین فکر نمی کنین یه کمی همچین... سبک باشه؟ نمیشد حالا حرفتونو میزدین و تو سر مال نمیزدین که اتفاقی از ایجا رد شدین به فقیر فقرا سر زدین؟ ترسیدین نزد بقیه اعضای محترم «کلوب جاسنگینها» بهتون کج کج نیگا کنن که به اینجا سر زدین؟ آقای قارون؟ حتما باید تو سر فردین بزنی؟ ببخشین همچی شما را مالیدیم ها.. اما حق تون بود تا شوماها همچی «جاسنگینا» کمی افتادگی و منش داشته باشین که اخلاق مورد پسند ایرانی جماعته و چشم نداره افاده ادبی فرهنگی ببینه. همین علی دایی چوب «سربلندی» شو میخوره تا مربی گری شو. عزت زیاد...

سربلند

با سلام ......... وقتی نوشتم "اتفاقی"یعنی واقعا اتفاقی بود. این به این معنی نیست که سایت خوب است یا بد است و یا من آدم گنده و یا کوچکی هستم. گاهی تیتر مقاللات را در گوگل سرچ میکنم ببینم کجا درج شده اند و از همه مهمتر واکنش ها در موردش چیست...... بد نیست اینجا یک چیزی بگم. متاسفانه بیشتر بچه هایی که سایت دارند ( از جمله خود من) گمان میکنند دنیا حول و حوش نشریه آنان میگردد!!! یعنی تصور میکنند شدند محور همه مسایل سیاسی جهان. اما وقتی کمی از آن فاصله گرفته و از دورتر به آن نگاه میکنیم میبینیم شاید ذره ای در این فضا باشیم. اینطوری دیگر بخاطر اینکه کسی بنویسد "بطور ناگهانّ" ف به ما بر نمیخورد و باورش میکنیم...... شاد و پیروز باشید

دكترآرام

dr.aram@yahoo.com

پاسخ به کتاب آسیب شناسی یک شکست ، نوشتۀ علی میرفطروس .1

اشغال نظامی ایران درسال 1320 و تبعید رضاشاه وسرانجام جانشینی پسرجوانش که تحصیلکرده سویس بود منجربه آزاد شدن فعالیت های سیاسی وانتشار روزنامه ها و مجلات درفضائی باز، درپی سیاستی مردم سالار و نتیجتا تاسیس احزاب و سندیکاهای بسیار گشت. در سالهای 1322-1325 امتیاز 247 مجله و روزنامه درايران صادر شده بود و58 هفته نامه بطور مرتب نشر وعرضه میگشت. حدود سی حزب مشغول فعالیت بودند. نیروی هوشمند و روشنفکر, متاسفانه احساساتی، گمراه وخود خواه ومستبد، جز مانیفست خود چیزی نمیدید، با سوء استفاده خشن ازآزادی قلم و بیان و قدرت سیاسی در پیشبرداهداف شخصی وایدئولوژیهای فاشیستی مذهبی، لنینی و استالینی و فرنگی مآبانه، زمینه را برای آشوب و بلوا آماده ميساخت و با حمله به دگرانديشان و زدو خوردهاى خيابانى امنيت وآسايش مردم را مختل ميكرد.

بلى اگراهداف, افکارو اعمال، روشها و مقالات، اخبار وکارکردها، سیاست احزاب و دولت در راستای، خیر و صلاح ملک و ملت وبراى پیشرفت و ضامن موفقيت ايرانيان میبود, اکنون ایران هم سویس شده بود. اما تاریک اندیشان نادان ولی همیشه طلبکاربا استفاده ازاحسلسات لحظه ای مردم و بت سازی از عوام فریبان بيگانه پرست وخودکامه, برعلیه منافع و مصالح ملک و ملت پرداختند. احزاب بظاهر مردمی ولی در عمل شرور، حادثه آفرین وماجراجو وفرقه های بظاهر دموکرات، درنهایت تروریست با کمک عمال شرق و غرب تشکیل دادند. برخى دگرانديشان اين دوره دموكراسى وآزادى سياسى را دوره خلاِء قدرت ( يعنى خلاِء ديكتاتورى؟) مينامند. بنابراين بنظر ايشان در ايران ما, دموكراسى وآزادى سياسى را بايد خلاِء قدرت ناميد, زيرا ايرانيان ازدموكراسى وآزادى سوء استفاده ميكنند و رعايت قانون و حقوق ديگران را نميپسند ند. از احساس مسئوليت و وظيفه شناسى بيخبرند. بخاطر منافع شخصى برعلیه منافع و مصالح ملک و ملت عمل كردن را امرى پسنديده ميدانند. شايد فرهنگ ما اينست وژنهايمان مارااينسان هدايت ميكند.

بهرحال درآن دوران, کشمکش بین روس و انگلیس بخاطر منابع نفتی و موقعیت استراتژیک ایران, و انتقال آن براى اعمال نفوذ در سياست دولت توسط عمال ودست نشاندگانشان، کماکان ملک و ملت را متشج میکرد و بسوی تباهی سوق میداد. پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا برنده اصلی جنگ نیز به خیل مدعیان نفت و استراتژیک منطقه وایران اضافه شد و سهمی از آن طلب میکرد. شروع کشمکشهای شوروی و آمریکا، تشنج در صلح جهانی وتقسیم آن به دواردوگاه متخاصم، ایجاد جنگ سرد، بیش ازبیش ایران همیشه از شوروی صدمه دیده را بسوی غرب متمایل مينمود. درطی صدها سال خاک ایران بارها و بکرات مورد تهاجم وقتل وغارت وتاخت وتازروسیه قرار گرفته وآخرین باردرسال 1326ارتش سرخ اشغال آذربایجان رابه همت سياست احمد قوام درامید تائید مجلس شورای ملی به قرارداد دستیابی شوروی به نفت شمال خاتمه داد. بااینحال شمارروشنفکران بیمارایدئولوژیهای مارکسیستی، لنینیستی، مائوئی افزایش یافت. هرکدام سعی میکردند مانیفستی از ایدئولوژی خود، بدون بررسی عواقبش بخورد جوانان بدهند وآنانراگمراه كنند. بخاطر آزادی کامل سیاسی، این امر بطور افراطی انجام میگرفت. با افزایش و بالا رفتن جنگ سرد، یارگیری سیستمهای اطلاعاتی شرق وغرب اعم از"سی آی ای" و "کی جی بی" وغیره مخصوصا در ایران بشدت افزایش می یافت. مرتجعين مذهبى هم بمروربرای رسیدن به اهداف خود از هر فرصتی بهره برداری میکردند. برای مثال : با كمك انگلیس, آيت الله کاشانی و فرقه فدائیان اسلام فعاليت خودرا در اين زمينه افزايش داده و به مداخله سياسى و تغير قوانين, در اسلامى كردن جامعه ميپرداختند. درکابینۀ اوّل دکترمحمد مصدّق یک متعصب مذهبي بنام باقر كاظمي، وزير امور خارجۀ، متعصب مذهبي معروف، مهندس مهدي بازرگان معاون وزير فرهنگ و دكتر مهدي آذر، متعصب مذهبي دیگر وزير فرهنگ شدند. اولين اقدام آنان بستن دبستانهای مختلط و جدا سازی پسر و دختر بود. تصمیمات دیگرکابینۀ دکتر مصدّق، مشتمل بود بر مخالفت با دادن حق رأی به زنان ومنع فروش مشروبات الکلی. دکتر مصدّق در سخنراني ها و پيام‌ هايش ايران و اسلام را همواره در كنار هم بكار می بُرد و از آن زمان اصطلاح "ملّی – مذهبی" در فرهنگ سیاسی ایران متداول گشت. گرچه دکتر مصدّق با تدوین رساله دکترایش در باره "وصیت درحقوق اسلامی" تعلقات اسلامیش را باثبات رسانیده، همواره در حفظ بیضه اسلام میکوشید حتی ملی کردن صنعت نفت را ناشی ازیک الهام غیبی میپنداشت وگرچه آنرا کسب استقلال میدانست اما بآن رنگ اسلامی نیز اضافه میکرد. همایت آیت الله کاشانی از دکتر مصدّق وهمکاریش بااوفقط جهت گسترش اسلام و شریعت و هدف اواجتماعى كاملا اسلامى وبرپائی نظامی فقاهتی بود. يكى از اولين بینانگذاران انجمن هاى اسلامی در دانشگاه ها مهندس مهدى بازرگان بود. پس از شورش 1357 شخص مهندس مهدى بازرگان يكى از فعالترين مهره ها درمتلاشى كردن نيروهاى انتظامى و نظامى وانتقال قدرت و حكومت به مرتجعين بود. نقشى كه مهندس بازرگان در انتقال قدرت و حكومت يعنى متلاشى كردن كامل نظام شاهنشاهى و تثبيت نظام ولايت فقيه وبتخت نشاندن مرتجعين بازيكرد از اهميت والائى برخوردار است. زيرا او مورد تائيد مردم, مرتجعين و امريكا بود ونقش او نقش يك محلل يعنى فرديكه اختيار تام براى گرفتن قدرت و حكومت از نظامى مدرن و پيشرفته و انتقالش به رژيمى ارتجاعى و عقب افناده بود. دکتر مصدّق هنگام نخست وزيرى, بارها خواستار اختيارات ويژه بود و بخاطرآن مجلس را چندين باربه تعطيل كشيد. دکتر مصدّق با رد كردن طرح هندرسون وبا بی تدبیری در مذاکراتش, درمبارزه بر سرمسئله نفت، حقوق وخواسته های مشروع ملت ایران ازکمپانی نفتی انگليسى را به يك خصومت و دشمنی با امپراتوری نیرومند بريتانيائی مبدل کرد. سرانجام آن کارمهم بخاطر عدم توجه به راهنمائیهای مسئولین و كاردانان امر, بخصوص مشاورینش بنتیجه اى پسنديده نرسید ودرنتیجه اقتصاد ملک و ملت رابه ورشکستگی و فلاکت کشید. ازطرفی دیگر، همکارنش را يك بيك از دست داد و ناچارا پشتيبانى غیر مستقیم حزب توده را تحمل كرد. همکارى او با حزب توده نفقط ملی کردن صنعت نفت را به بن بست کشاند بلکه تدبیرهای سیاسیش را نیز خنثی نمود. حزب توده و برنامه ریزان آن با هرگونه راه حل برای قضیه نفت مخالف بودند. سیاست آنان براین بود که صنعت نفت راکد بماند و اقتصاد کشور به وخامت گراید و زمینه برای ایجاد یک رژیم کمونیستی وابسته بشوروى هموار گردد. حوادث پس از23 تیر1330 مشخص کرد که برنامه حزب توده چه بود و چه هدفيرا دنبال میکرد:

1 - طرفداری کامل وجدی از سیاست دکتر مصدق در راه رکود صنعت نفت.

2- مخالفت باهرگونه راه حل وگرایشی که موجب احیای صنعت نفت و بهبودی اوضاع اقتصادی شود.

3 - تقویت سیاست دکتر مصدق تا آن زمانیکه روش منفی و تخریبی را در پیش داشت.

4 - تشویق وتشجیع کلیه مخالفان همکاریهای ایران با دولتهای غربی.

5 - فعالیت در تسریع وخامت اوضاع اقتصادی کشور.

6- آماده کردن زمینه برای سقوط دکتر مصدق و برپائی نظام کمونیستی.

حزب توده وبرنامه ریزان والهام بخشانش زمینه را برای نظام کمونیستی ایران همانند دیگر کشورهای اقمار شوروی مهیا کرده و سازمان افسران توده ایرا مسلح میکردند. آمریکا ارتش ایران را برای جلوگیری از نفوذ روسها و رشد روز افزون حزب توده تقویت مینمود. سرانجام در آن آشفته بازارسياسى، مانورها وبازیهای خودکامه, وخامت اوضاع اقتصادی کشور, ترس مردم و اصناف و بازاريها از وخيمترشدن اوضاع عمومى, عدم دور اندیشی سیاسی, برتری سیاست آمریکا و انگلیس بر سیاست روسیه, سقوط دولت دکتر مصدّق را موجب گردید و متلاشی شدن حزب توده و سازمان افسرانش را در پى داشت. اوعملا با تضعيف نظام شاهنشاهى ملک و ملت را متشج کرد وايران را بنفع خارجيان و مخصوصا حزب توده بسوی تباهی سوق داد. نتيجه كار او با گرفتن فرماندهى كل قوا و اختيارات ويژه درواقع ازطرف شاه خلع قدرت تلقى شد و به فرار شاه نیزمنجرگشت وتشنج سياسى, اقتصادى و اجتماعى را شدت داد. آمريكا با استفاده ازاين موقعيت استثنائى و مطلوب, بكمك ارتشيان كودتائى برپا كرد, ابتدا دكترمصدق را برکناركرد وسپس شاه تضعيف شده را با منت وچه بسا با گرفتن امتيازاتى بازگرداند. پس بعلت تشتت و عدم دور اندیشی سیاسی دولت بسهولت بهدفى رسيد كه در خواب هم نميديد. ازآن پس شاه بكمك و توصيه امريكا به كسب قدرت فردى براى برپائى رژيم ديكتاتورى و تك فرمانروائى پرداخت و سران قوم نيز اورا در اين راه پشتيبانى كردند وبا تملق و چا پلوسى غلام گونه و نوكريش براى كسب پست و مقام اورا مالك مطلق ايران و ايرانيان كردند.

علي سالاري

G_alisalari@hotmail.com

درباره بیانیه گفتمان “مطالبه محور”

بيانيهً گفتمان مطالبه محور بيانگر نقطه عطف و چرخشي تاريخي در مبارزهً مردم ايران براي رسيدن به توسعهً پايدار، آزادي، دموکراسي و عدالت اجتماعيست و عبور از گفتمان چپ ايدئولوژي محور و قدرت محور مبارزان سنتي است که هر تغيير و تحولي را به بعد از بدست گيري قدرت سياسي موکول مي کردند و همه چيزشان را در راه رسيدن به قدرت به ازاي بزير کشيدن حاکمان از قدرت فدا و نثار مي کردند.

ناصر مستشار

علي دايي بركنار شد

خوب به یاد می آورم وقتی علی دائی مربی سایپا بود ،مدتها بود که این تیم نه گل میزد نه برنده می شد برای آنکه گل بزنند رفتند پیش آخوند بهجت در قم تا او دعا بخواند تا سایپا گل بزند ـ دست بر قضا گل زدند.علی دائی به همراه تیم فوتبال به مکه رفت تا حاجی بشوند و موقع برگشت از راه کربلا برگشتند تا سری به امام حسین بزنند .علی دائی اینک به یکی از سرمایه داران پرنفوذ حکومتی تبدیل شده است که از جانب دولت و رهبر حمایت می شود. همه چیز در ایران باند بازی است و برای بدست آوردن شغل وپست مهم دولتی تنها معیاربراساس تخصص نیست بلکه تعهد به دولت احمدی نژاد وذوب شدن در ولایت فقیه است.وگرنه وزرای اقتصاد و بانک مرکزی چون از تخصص نه تعهددر حوزه اقتصاد و پول سخن گفتند مجبور به استعفاء شدند اما متعهد ها به دولت و مطیع ولی فقیه به جای آنها به قدرت رسیدند.

مازیار

علي دايي بركنار شد

در آشفته بازار پهلوان پنبه های رژیمی, علی دایی نقشی محوری در مزدوری جمهوری اسلامی ایفا میکرد. این مزدور خر مغز!! در زمره غلامان خانه زاد جمهوری اسهالی!ایران بوده که صعود و سقوط ستاره بختش تماماً در همین رژیم شکل گرفته و به سبب نزدیکی و مزدوری برای رژیم از امکانات بسیار گسترده سرمایه گذاری در ایران بهره برده و هم اکنون در زمره مولتی میلیاردرهای رژیم است.این خائن اما محل اصلی زندگیش مانند سایر مزدوران غارتگر رژیم در خارج کشور و در لاس وگاس امریکا می باشد!!

تهرانی

علي دايي بركنار شد

اقای مازیار شما در خارج نشستین و به این و اون فحش میدین. اگه شما تو ایران بودین میدیدین علی دایی هیچوقت در خدمت جمهوری اسلامی نبوده او از معدود دست اندرکاران فوتبال ایران هست که با اصلاح صورتش همیشه به جمهوری اسلامی نه گفته است. او شخصیت فوق العاده ای دارد و قدرت مدیریت عالیی دارد. ریشوهای رژم اسلامی دایم میخواستن زیر پاشو بزنن. و شکست تیم ملی ایران از عربستان فرصت لازم رو برای ملا پرستان ایجاد کرد. دوباره خواهش میکنم کسی رو نشناخته فحششان ندین. خیلی ممنون.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.