رفتن به محتوای اصلی

بازخوانی نقش عشایر جنوب در نهضت ملی‌شدن صنعت نفت ایران
19.08.2013 - 17:41
 بعد از انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ و سقوط کابینه وثوق‌الدوله، میرزا حسن‌خان مشیرالدوله‌پیرنیا در تیر سال ۱۲۹۹ خورشیدی رییس‌الوزرا شد، وی بعد از انتصاب به این مقام، طی تلگرافی به سوییس از دکترمحمد مصدق‌السلطنه دعوت می‌کند که پست وزارت عدلیه (دادگستری) را در کابینه‌اش قبول کند، این پیشنهاد مورد قبول دکتر مصدق قرار گرفت؛ در نتیجه بلافاصله به ایران مراجعت می‌کند، وی از راه دریایی از بندر مارسی در فرانسه به بندر بمبئی در هندوستان و از آنجا به بندر بوشهر وارد شده و بعد از چند روز استراحت به شیراز می‌رود. در شیراز که مردم از اوضاع نابسامان آنجا و ظلم‌های عبدالحسین میرزا فرمانفرما والی فارس و دایی دکتر مصدق به تنگ آمده بودند؛ به همراه بزرگان آن شهر از جمله قوام‌الملک، نصیرالملک و صولت‌الدوله قشقایی با اصرار فراوان از دکتر مصدق تقاضا می‌کنند که والی فارس شود، حتی بزرگان شهر نیز تعهد می‌کنند که چندین برابر حقوق والی هر ایالتی در ایران را علاوه برحقوق ماهانه به ایشان دهند؛ ولی دکتر مصدق نه‌تنها این پیشنهاد را قبول نمی‌کند، بلکه به آنها گوشزد می‌کند مالیات‌های سنگینی که از مردم اخذ می‌کنند باید قطع شود. این پیشنهاد مورد قبول بزرگان شیراز قرار می‌گیرد، بنابراین دکتر مصدق به مشیرالدوله (رییس الوزرا) تلگراف کرده و موضوع والی‌گری ایالت فارس و تقاضای بزرگان و مردم شیراز را مطرح می‌کند که مورد قبول رییس الوزرا قرار می‌گیرد، در نتیجه دکتر مصدق در سال۱۲۹۹ خورشیدی والی فارس می‌شود. دکتر مصدق با آگاهی از نقش بارز عشایر در فارس، روابط بسیار مستحکم و دوستانه‌ای با آنان برقرار می‌کند، وی ابتدا صولت‌الدوله قشقایی را به حضور طلبیده و پیشنهاد ایلخانیگری مجدد وی که در آن زمان در اختیار برادرش ضیغم‌الدوله بود را مطرح می‌کند که در نتیجه این مذاکرات فرمان ایلخانی قشقایی به نام ناصر قشقایی پسر ارشد و جوان صولت‌الدوله صادر شده و وی که چند سال به‌عنوان گروگان در کاخ فرمانفرما میهمان بود آزاد شده و به میان ایل قشقایی برمی‌گردد. دکتر مصدق نیز ارتباط با سایر ایلات فارس از جمله کهگیلویه وبویراحمد، ممسنی، کوهمره و خمسه را برقرار می‌کند، به‌طوری که در زمانی که ایشان والی فارس بودند، هیچ‌گونه اغتشاش و ناامنی در سرحدات ایالت فارس مشاهده نشد. این روند ادامه پیدا می‌کند تا اینکه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی به وقوع پیوست و سیدضیاءالدین طباطبایی به کمک انگلیسی‌ها و رضاخان سردارسپه زمام امور را در دست می‌گیرد، که چون دکتر مصدق به هیچ‌وجه دولت کودتا را برنمی‌تابید، استعفای خود را از مقام والی‌گری فارس به احمدشاه قاجار تلگراف کرده و قصد عزیمت به تهران می‌کند. وی چند روز پیش از ترک شیراز طی نامه‌های دوستانه‌ای در تاریخ‌های ۲۳اسفند۱۲۹۹ و ۱۶فروردین ۱۳۰۰ خورشیدی با عشایر فارس درد دل و خداحافظی می‌کند. دکتر مصدق ابتدا به ایل بختیاری رفته و بعد از چند روز که حکومت سید ضیاءالدین سقوط کرده و خطر رفع شد، به تهران مراجعت و در دولت قوام‌السلطنه وزیر مالیه می‌شود، ملاحظه اتفاقات ذکر شده به خوبی آشکار می‌کند که آشنایی و همکاری دکتر مصدق با عشایر جنوب، عمدتا از زمانی که ایشان والی بودند، آغاز شده است. بعد از جنگ مهیب ایل بویراحمد با نیروهای رضاشاه در جنگ تنگ تامرادی در سال ۱۳۰۹شمسی و مرگ مشکوک صولت‌الدوله قشقایی در سال ۱۳۱۱ خورشیدی در زندان مخوف رضاشاه، ارتباط سران عشایر با دکتر مصدق کم‌وبیش ادامه یافت تا اینکه وقایع شهریور ۱۳۲۰ اتفاق افتاده و رضاشاه از سلطنت خلع شده و پسرش محمدرضا شاه به جای وی به پادشاهی رسید.
در انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملی که از تیر ۱۳۲۶ تا مرداد ۱۳۲۸ خورشیدی ادامه پیدا کرد خسروقشقایی از فیروزآباد و محمدحسین قشقایی از آباده انتخاب شدند، خسروخان این سمت را در دوره شانزدهم نیز حفظ کرد ولی محمدحسین قشقایی به علت تقلب‌های گسترده در حوزه آباده انتخاب نشد و کرسی نمایندگی آباده تا پایان دوره خالی ماند. در این دوره ایل بویراحمد مانند سابق در حوزه انتخابیه شیراز قرار داشت و منطقه کهگیلویه به همراه بهبهان یک نماینده داشتند. در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی که بدون شک مهم‌ترین دوره مجلس تا قبل از پیروزی انقلاب محسوب می‌شود، دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی و چند نفر از همفکران آنها بعد از تجدید انتخابات در تهران به مجلس راه یافتند، جبهه ملی نیز تاسیس شد. در همین زمان اولین دوره مجلس سنا گشایش یافت و ناصرخان قشقایی به عنوان سناتور انتصابی از استان فارس به این مجلس راه یافت. در خرداد سال ۱۳۲۹ خورشیدی کمیسیون 18نفری نفت در مجلس شورای ملی تشکیل شد. وظیفه این کمیسیون اظهار نظر در مورد نفت و چگونگی نظارت بر قرارداد الحاقی (گس-گلشاییان) بود، دکتر مصدق رییس این کمیسیون و خسرو قشقایی منشی این کمیسیون بود. چندی بعد علی منصور از نخست‌وزیری کناره‌گیری کرده و سپهبد رزم‌آرا نخست‌وزیر می‌شود، کمیسیون نفت در برابر اقدامات وی کاملا مقاومت کرده و بالاخره در آذر سال۱۳۲۹ پنج نفر از اعضای کمیسیون نفت به اسامی دکتر مصدق، دکتر شایگان، حسین مکی، اللهیار صالح و ابوالحسن حائری‌زاده طی اقدامی بی‌سابقه پیشنهاد ملی‌شدن صنعت نفت ایران را مطرح کردند که پس از ترور رزم‌آرا این پیشنهاد در تاریخ۱۷ اسفند به تصویب کمیسیون نفت و در تاریخ ۲۴ اسفند به تصویب مجلس شورای ملی و مورخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ خورشیدی به تصویب مجلس سنا رسید. به‌این‌ترتیب صنعت نفت در ایران ملی شد و همان‌طور که مشاهده شد، نقش نمایندگان عشایر جنوب در روند شکل‌گیری این نهضت تاریخی کاملا مشهود است.  بعد از استعفای حسین علا، دکتر مصدق بنا بر هشداری که خسرو قشقایی مبنی بر توطئه انگلیس و دربار در به قدرت رساندن دوباره سیدضیاءالدین طباطبایی داده بود، در روز هفتم اردیبهشت سال۱۳۳۰ با رای قاطع مجلس شورای ملی به نخست‌وزیری رسید. این اتفاق برای شاه، درباریان و انگلیس بسیار غیرمنتظره بود، به همین دلیل انگلستان که منافعش کاملا در معرض خطر بود، شروع به کارشکنی علیه دولت ملی دکتر مصدق می‌کند. کمیسیون مختلط نفت مرکب از نمایندگان مجالس شورای ملی و سنا و دولت تشکیل شد، در این میان ناصرخان قشقایی برای فیصله‌دادن به اختلافات دولت‌های ایران و انگلیس با چند نفر از اعضای سفارت انگلیس در ایران دیدار کرد. در خرداد سال ۱۳۳۰ دولت انگلیس علیه ایران به دیوان بین‌المللی دادگستری شکایت کرد، از جهتی اوضاع اقتصادی دولت به علت قطع صادرات نفت بسیار وخیم بود، به‌این‌ترتیب ناصرخان قشقایی طی نامه‌ای یک‌سوم کل املاکش را به شخص دکتر مصدق هبه کرد، تا به هر طریقی که ایشان صلاح می‌دانند در راه تامین مخارج دولت صرف کنند. مخالفت‌هایی از سوی برخی از عناصر خودفروخته داخلی در مجالس سنا و شورای ملی به چشم می‌خورد، به همین مناسبت دکتر مصدق طی نطقی در شهریور ۱۳۳۰ جواب دندان‌شکنی به آنان داد که این اقدام وی مورد حمایت قاطع عشایر قشقایی و کهگیلویه و بویراحمد قرار گرفت، در نتیجه تلگراف‌های متعددی به نشانه حمایت از ایشان از سوی این ایلات به تهران مخابره شد. دکتر مصدق در مهر ۱۳۳۰ برای دفاع از حقانیت ملت ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد مسافرت کرد، که این سفر تاریخی مورد حمایت قاطع عشایر جنوب واقع شد، به نحوی که بیش از 50 تلگراف از سوی ایلات قشقایی و بویراحمد در حمایت از دولت ملی دکتر مصدق به تهران مخابره شد. مدتی بعد یعنی در بهمن سال ۱۳۳۰ روابط سیاسی انگلیس و ایران قطع وکنسولگری‌های این کشور در سراسر ایران تعطیل شد که این اقدام نیز با ابراز احساسات شدید عشایر جنوب مواجه شد، به‌طوری که تظاهرات مختلفی از سوی عشایر جنوب در شهرهای جنوبی ایران انجام شد. در همین حین مقدمات انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی در حال شکل‌گیری بود، در این انتخابات خسرو قشقایی از فیروزآباد و محمدحسین قشقایی از آباده انتخاب شدند. کهگیلویه و بهبهان در این دوره نماینده‌ای در مجلس نداشتند، چون به علت بروز اختلافات شدید میان طرفداران جبهه ملی به ویژه خسرو بویراحمدی که کاندیدای مورد حمایتشان آیت‌الله غروی از موسسان جبهه ملی بود و درباریان که از سلطانی حمایت می‌کردند، انتخابات در این حوزه برگزار نشد. در اواسط اردیبهشت ۱۳۳۱ دکتر محمود حسابی وزیر فرهنگ دولت دکتر مصدق به ایل بویراحمد آمده و نخستین مدرسه عشایری در ایران را در همان‌جا تاسیس کرد. در خرداد همان سال دکتر مصدق برای دفاع از ملت ایران در برابر شکایت انگلستان به دیوان بین‌المللی دادگستری لاهه سفر می‌کند که مسافرت ایشان با بدرقه شایان عشایری‌ها و ابراز احساسات شدید آنان همراه بود.  اما نقطه عطف حمایت عشایر جنوب از دولت ملی دکتر مصدق در قیام ملی مردم در سی‌ام تیر ۱۳۳۱ بود؛ به این‌ترتیب که دکتر مصدق با بروز اختلافات شدیدی که با شاه پیداکرده بود در تاریخ ۲۶تیر ۱۳۳۱ از سمت خود استعفا داد. این استعفا در ادامه درخواست اختیارات اعطایی دکتر مصدق از مجلس صورت پذیرفت که نقش نمایندگان عشایر جنوب در آن کاملا هویدا بود. متعاقب این استعفا مملکت به آشوب کشیده شد، قوام‌السلطنه با حکم شاه و بدون احراز اکثریت در مجلس به نخست‌وزیری رسید و در جواب قیام ملی مردم به سوی آنان آتش گشود، اکثر شهرهای بزرگ در کشور ملتهب بودند، آیت‌الله کاشانی طی بیانیه شجاعانه وعالمانه‌ای قوام را تهدید کرد که استعفا دهد وگرنه دهانه پیکان خشم مردم به سویش نشانه خواهد رفت، از جهتی دیگر سران عشایر قشقایی و کهگیلویه‌وبویراحمد با هم تشکیل جلسه داده و در صدد تهیه 70دستگاه کامیون برای انتقال تفنگچیان و افراد عشایر برای حمله به تهران بودند. همچنان مردم به خاک‌وخون می‌افتادند، تظاهرات در سراسر کشورفراگیر شد، بیش از 500 تلگراف از طوایف مختلف عشایر جنوب ایران به تهران مخابره شد، نیروهای متحد عشایر بویراحمد و قشقایی وارد شیراز شدند، در پی این اقدامات در سراسر کشور، قوام‌السلطنه‌ استعفا داده و دکتر مصدق مجددا نخست‌وزیر شد. بعد از آرامش نسبی اوضاع در پایتخت، دکتر مصدق، آیت‌الله کاشانی و خسرو قشقایی در رادیو از قوای عشایر جنوب تقدیر کرده و درخواست متفرق‌شدن آنها را مطرح کرند، به‌این‌ترتیب نیروهای عشایر جنوب هرکدام به سوی ایلات خود مراجعت کردند.
اما نقش عشایر جنوب در وقایع پنجم مرداد ۱۳۳۱درمورد درخواست اختیارات مجدد دکتر مصدق از مجلس، بحران آبان ۱۳۳۱ و فتنه در مجلس شورای ملی، غایله ۱۴ دی ۱۳۳۱، بسیار اساسی و مشهود و هرکدام شرح بسیار مفصلی دارد که ذکر آنها از حوصله این نوشته خارج است.   آخرین بحران در سال ۱۳۳۱غایله نهم اسفند بود. در این جریان شاه و درباریان و جمعی از افسران بازنشسته ارتش و تعدادی از نمایندگان مرتجع مجلس شورای ملی در توطئه مشترکی با بسیج‌کردن جمعی از اراذل‌واوباش به بهانه خروج غیرمنتظره شاه از کشور، قصد حمله به منزل دکتر مصدق را داشتند که این سوءقصد، نافرجام ماند، در این جریان تعدادی از سران ایلات بویراحمد وقشقایی ضمن محکوم‌کردن این توطئه مجددا ابراز وفاداری ایلات و عشایر جنوب را از دولت اعلام کردند. در سال ۱۳۳۲ و آغاز توطئه‌ها در مجلس شورای ملی نیز نمایندگان عشایر جنوب در خنثاکردن این توطئه‌ها نقش بارزی ایفا کردند. از مهم‌ترین بحران‌های آن زمان، غایله اصل چهارم ترومن در شیراز بود که در فروردین ۱۳۳۲ اتفاق افتاد، جریان از این قرار بود که گردهمایی حامیان دولت در میدان شهرداری شیراز توسط عده‌ای از اوباش به آشوب کشیده شد که دامنه آن به اداره اصل چهارم ترومن در شیراز کشیده شد، در نتیجه اتباع آمریکایی و کارکنان ایرانی این اداره به باغ ارم پناه بردند به همین منظور بلافاصله چندهزار نیروی عشایر قشقایی جهت محافظت از باغ ارم و تاکید بر حمایت از دولت دکترمصدق به شیراز وارد شدند که با تلگراف دکتر مصدق به سران این ایل و اظهار امتنان ایشان، نیروهای عشایر از شیراز خارج شدند. در تیر ۱۳۳۲ اختلاف و دودستگی در ایل بویراحمد اتفاق افتاد و سران طوایف طرفدار شاه یکی از سران طوایف طرفدار جبهه ملی را به قتل رساندند که این امر آتش فتنه در ایل بویراحمد را شعله‌ورتر کرد. بعد از این جریان رفراندوم جهت انحلال مجلس هفدهم در سراسر کشور انجام شد که عشایر جنوب با اکثریت قاطع در جهت پشتیبانی از دولت دکتر مصدق رای به انحلال مجلس شورای ملی دادند. ازمهم‌ترین اتفاقات آن روزها، کودتای نافرجام ۲۵مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت دکتر مصدق بود که در نطفه خفه شد و شاه بعد از امضای حکم عزل دکتر مصدق و انتصاب سرلشکر زاهدی به نخست‌وزیری ابتدا به کلاردشت و سپس به عراق و از آنجا به ایتالیا گریخت. بعد از این واقعه مردم در سراسر کشور یکپارچه در حمایت از دکتر مصدق تظاهرات کردند و در شهرهای بزرگ برای اولین‌بار مجسمه‌های شاه به پایین کشیده شد، عشایر جنوب نیز از این قاعده مستثنا نبوده و سیل تلگراف‌ها از طرف عشایرکهگیلویه وبویراحمد، قشقایی و ممسنی به تهران سرازیر شده و تظاهرات گسترده‌ای در شیراز با مشارکت عشایر برگزار شد، اما این ابراز احساسات و خوشی چندان دوامی نداشت و سه روز بعد یعنی در روز۲۸مرداد ۱۳۳۲ کودتای ننگین انگلیسی- آمریکایی به وقوع پیوست و زاهدی به کمک دلارهای آمریکا و حمایت انگلیس به نخست‌وزیری رسید که بررسی عوامل و چگونگی وقوع این کودتا به ساعت‌ها بحث و تبادل نظر احتیاج دارد بنابراین به همین مختصر بسنده می‌شود.   بعد از پیروزی دولت کودتا، اتحادیه ایلی تشکیل می‌شود. سران کهگیلویه وبویراحمد و قشقایی طی جلسه‌ای تصمیم به قیام مسلحانه و رهایی دکتر مصدق و ساقط‌کردن دولت کودتا می‌گیرند. متعاقب این تصمیم چندین نفر از سوی دولت برای مذاکره و تطمیع سران عشایر جنوب به منطقه وارد می‌شوند. از سوی دیگر عده‌ای هم از سوی حزب توده برای مذاکره به جنوب آمدند، در این بین آقای گودوین آمریکایی که قبلا به سران قشقایی پیشنهاد دادن پنج میلیون‌دلار برای حمایت از سرلشکر زاهدی را داده بود و آنها نیز قبول نکرده بودند، این‌بار در حالی که حامل پیام آمریکایی‌ها بود مبنی بر اینکه اگر عشایر جنوب دست از مقاومت برندارند آنها را از راه هوایی بمباران می‌کنند، به ایل قشقایی آمد. در بویراحمد، عناصر رژیم شاهنشاهی، در توطئه‌ای دیگر عبدالله ضرغام‌پور بویراحمدی را وادار کردند تا برادرش خسرو بویراحمدی را به قتل رساند تا از این رهگذر در صف طرفداران جبهه ملی در بویراحمد خلل وارد کند که همین‌طور نیز شد. به‌این‌ترتیب ایل بویراحمد دچار جنگ داخلی شده و از همراهی ایل قشقایی بازماند، از جهتی دیگر رایزنی‌های دولتی نیز ادامه داشت ولی همراهی‌نکردن سران جبهه ملی در تهران با قیام عشایر جنوب، نبودن امکانات لازم برای تدارکات اردوی چندهزارنفری، تسلیم‌شدن برخی از کلانتران طوایف قشقایی به دولت کودتا در تهران، تهدید آمریکایی‌ها به بمباران هوایی، اختلاف و دودستگی در ایل بویراحمد، دخالت حزب توده و عوامل دیگری باعث شد که اتحادیه عشایر جنوب در حمایت از دکتر مصدق علیه دولت کودتا از هم پاشیده و بدون دست یافتن به نتیجه قابل ذکری منحل شود.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
روزنامه شرق

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.