رفتن به محتوای اصلی

خطر تجزیه ایران دروغی بیش نیست
27.08.2008 - 10:21

آیدین تبریزی

خوانندگان عزیز ایران گلوبال،

از اینکه این احتمال را بدهم که شاید نوشته های من و امثال من باعث لجاجت برخی شده و کار را به دفاع آشکار از رژیم و بایکوت اخبار حقوق بشری رسانده اند و رژیم با خیال راحت مهرنهادها را اعدام می کند و صدایی هم از اپوزیسیون خارج از کشور بلند نمی شود، حقیقتا احساس گناه می کنم. البته شاید بدون نوشته های من و امثال من هم این عده همین کار را می کردند ولی تصمیم گرفته ام که یک مدتی سکوت کنم. هرچند نمی دانم چقدر بتوانم سکوت کنم. چون یک حس مسئولیتی ناخود آگاه مرا وادار به نوشتن می کند. البته من همچنان به فعالیت در سایت ادامه خواهم داد و بیشتر بر حقوق بشر تمرکز خواهم کرد.

فقط یک چیز را بگویم که من هرچقدر هم از رژیم شاه بدم بیاید و هرچه قدر آن رژیم را آریاپرست تر از این حکومت بدانم، اگر مجبور می شدم بین این حکومت و آن رژیم یکی را انتخاب کنم بی تردید رژیم آریایی پرست شاه را انتخاب می کردم! واقعا در تعجبم که یک عده چگونه توانسته اند که از ترس کسانی چون من که سلاحی جز قلم نداریم، به این رژیم متحجر پناه ببرند!؟

با سرنوشت خودتان و مردم ایران این گونه بازی نکنید. خطر تجزیه ایران دروغی بیش نیست. نگاه کنید که بر سر استقلال دو ایالت کوچک در کشور کوچک گرجستان، چگونه روسیه تا مرحله تهدید اتمی کشورهای همسایه پیش رفته و غرب تا مرحله اخراج روسیه از گروه 8 و تبدیل آن به گروه هفت و تعلیق همکاری روسیه با ناتو پیش رفته است. حتی عده ای به شروع دوباره جنگ سرد معتقدند. حقیقت دنیای امروز این است که دوران استقلال کشورها تقریبا پایان یافته است و دنیا به این راحتی تغییر در مرزهای کشورها را نمی پذیرد. من وقتی از حق جدایی خواهی و حق طلاق سیاسی حرف می زنم، یک مساله تئوریک و انسانی را بیان می کنم چون انکار این حق یعنی اینکه این مردم جزء اموال و دارایی های حکومت محسوب می شوند و مردم محکوم به تبعیت از آن حکومت هستند. مگر ادعا نمی کنید که داریوش کبیر گفته است که حاضر نیست بر مردمی حکومت کند که او را نمی خواهند، پس چطور می خواهید بر کردها یا بلوچها بدون رضایت آنها حکومت کنید؟! آیا این ادعاهای زیبا فقط برای قراردادن در موزه ها و سازمان ملل و فخر فروشی در دنیا خوب است ولی برای عمل کردن به آن آموزه ها نه؟!

باور کنید راه حلی انسانی جزء تقسیم قدرت در داخل مرزهای موجود و به شکل فدرال وجود ندارد. هم برای ادامه وضع موجود باید دریای خون راه بیافتد و هم برای تقسیم ایران و تشکیل کشورهای مستقل. آنها که ایران را یکدست همچون زمان شاه می خواهند باید بدانند که مجبور خواهند شد راه میلوسویچ را بروند و آنها هم که به چیزی کمتر از استقلال رضایت نمی دهند باید بدانند که دنیا به این راحتی از ادعاهای آنها حمایت نخواهد کرد و بسیار دیر از خواب بیدار شده اند! دوران استقلال کشورهای جدید سالهاست که سپری شده و کسانی که بخواهند امروز راه استقلال را بروند یا باید مثل کوزوو وقوع یک نسل کشی توسل حکومت مرکزی را به جهانیان ثابت کنند تا دنیا بپذیرد که راه حل دیگری باقی نمانده است و یا باید یک قدرت اتمی مثل روسیه را پشت سر خود داشته باشند که در سازمان ملل هم حق وتو داشته باشد. البته دفاع روسیه هم بی غرض نیست و روسیه آن کشورها را مستقل نمی خواهد بلکه می خواهد به قلمرو خود بیافزاید. آمریکا و کشورهای غربی هم همانطور که از تمامیت ارضی عراق دفاع کردند، از تمامیت ارضی ایران هم دفاع خواهند کرد. پس لجاجت چاره کار نیست. راه میانه فدرالیسم می تواند همه طرفین را راضی کند و همگی در برابر رژیم به صورت متحد مبارزه کنیم. رفتن پشت سر رژیم به آن می ماند که کشتی ای را همه در آن ساکنیم غرق کنیم تا به دست رقیب نیافتد! با سرنوشت خودمان و مردممان این گونه بازی نکنیم.

پانی

آیا اخلاق در فضای سیاسی حرکت ملی آذربایجان قربانی خواهد شد؟

آقای تبریزی من اعتراف می کنم که حریف شما نمی شوم. ظاهرا یکی از اولین دروس مدرسه تجزیه طلبی همانا بندبازی کلامی و پشت و وارو زدن اعتقادی است. پس با این فرمایشات شما نتیجه می گیریم که شما مجاز هستید به هر کسی که اسم مستعار دارد (از جمله خود من) هر ناسزایی که عشقتان کشید نثار کنید و بعد هم بفرمایید که "اسمش مستعار است، چشمش کور، دندش نرم!" البته در یک مورد دیگر هم من اشتباه کردم، تا بحال فکر می کردم مردم آذربایجان یعنی همان سی و پنج میلیون نفر ادعایی شما، قرار است از رهگذر فدرالیسم و هویت طلبی و حتی تجزیه به دموکراسی برسند و خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند و دیگر هیچ آقابالاسری اعم از ترک و فارس تصمیمات خودش را به آنها حقنه نکند

مثلا من فکر می کردم شما با اینهم ژستهای دموکراتیکتان بالاخره در یک آینده دوری از این "ملت!!!" 35، 40، پنجاه یا شصت میلیونی (اشتهای تجزیه طلبان که سیری بردار نیست!!!) خواهید پرسید که آیا آنها فدرالیسم می خواهند، خودمختاری می خواهند، یا اصلا استقلال می خواهند و بعد هم بر حکم قوانین شناخته شده دموکراسی به نظر آنها عمل خواهید کرد. ولی ظاهرا کار برای شما از اینحرفها گذشته، در این مدتی که من خواب بودم گویا دنیا را آب برده و آذربایجان مستقل (یا خودمختار) شده و فقط و فقط یک مسئله باقی مانده و آنهم مسئله پرچم است، که "ملت!!!" آذربایجان وظیفه طراحی اش را در یک انتخابات کاملا آزاد و دموکراتیک به عهده شما و دوستانتان گذاشته است!!!

و نکته آخر اینکه من این نوشته شما در باره زبان و فرهنگ مشترک را برای اطریشیها فرستادم، آنها هم کلی از شما تشکر کردند و گفتند «عجب! پس از فردا ما هم اسم کشورمان را می گذاریم آلمان!!!" همچنین قرار شد فرانسوی زبانها هم برای اینکه از قافله عقب نمانند اسم بلژیک و تمام مستعمرات سابق فرانسه در افریقا را به "فرانسه" تغییر بدهند. البته آنها هم سلامها و تشکرات قلبی خودشان را تقدیم حظور شما کردند!!!

سامان باربد

فرهنگ پشت حجاب

همه جا و همیشه اینطور نیست آقای بزرگمنش! آدمهای درستکار، خودشان را برای دیده شدن جلو نمی اندازند. تا آنجا که به تاثیر مقاله مربوط می شود، از احساس گناه فقط خودشکنی زاییده می شود همچنان که از دیکتاتوری، دیکتاتوری. این مسخره نیست که ما پاسخگوی گناه حضرت آدمیم؟ خیلی ها توپ وتشر می زنند به جان این ملت، (یعنی خود)تا بلکه قدمی به جلو برداریم. آرمش دوستدار شلاق کشیده است تا یک ملت را به "اندیشیدن" بیندازد! این

البته چیزی از توانایی فلسفی اش کم نمی کند. اما حاصل آن چیست؟ لاف درغربت. شعری از سیاوش کسرایی پیش از انقلاب مشهور بود: "سگ رامی شده ایم، گرگ هاری باید"! اما مگر اینطور نیست که از گرگ هار، یا استالین زاده می شود یا مصباح یزدی؟ چرا و چگونه یک آدم از ملت خود بد می گوید؟ وقتی از کسی ضدیت با ملت خود را می شنوم که –البته- صمیمانه هم هست، به یاد جمله ای از شاملو می افتم که: "هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست، که من به زندگی نشستم". این برای شما صد من یک غاز به نظر می رسد اما در همان دامچاله گرفتارید که او هشدار می داد، چون آنرا درست نخوانده اید. می خواهم به یک جمله بپردازم: نوشته اید: "اينجا در غربت، با هر هم ميهنی که برخورد کنيد، از وی خواهيد شنيد که (من با ايرانيها معاشرت نميکنم!)، وقتی می پرسی چرا؟ می گويد اينطور راحت ترم!". می پرسم؛ از چند نفر پرسیده اید؟ از چه گروه های سنی بوده اند؟ برای چه مهاجرت کرده اند؟ شغل آنها چیست؟ تحصیلات آنها چقدر است؟ زن هستند یا مرد؟ آیا واقعا دوست ایرانی ندارند یا دارند اما رو نمی کنند؟ آیا در برابر هر پرسشگر دیگری همین پاسخ را می دادند یا فقط به کسانی که مثل شما هستند اینطور جواب می دهند؟ پاسخ ها را چطور طبقه بندی کرده اید و معیار شما چه بوده؟ و بسیار پرسش های دیگر. اینها را که در نظر می گیرم فکر می کنم که نوشته ی شما فقط یک "نوشتار" تبلیغاتی ست با مقداری دق ودلی خالی کردن و خدای نکرده دلیلی برای برای گناهی که خیال می کنید مرتکب شده اید. خیالتان راحت باشد! به اندازه ی درستکاری خود ایرانی هستید، به اندازه ی صمیمیت خود که در همه ی سطرها هست،ایرانی هستید، باقی لجبازی ست.

حبیب تبریزیان

پس از نقد !

گر در شهر کس است! یک حرف بس است!

نوشتار فوق، موجز و مختصر آنچه بود که نویسنده میتواند بگوید! و نه همه آنچه را که باید میگفت! و شاید اگر میگفت باید یک شش سال دیگر آب خنک بخورد! ولی در همین حد هم تحلیلی بغایت درست است و انگشت روی آسیب شناسی جدی راهبردی اصلاح طلبی میگذارد. شاید در همین چهار چوب محدود هم، نویسنده میتوانست آسیب شناسی ساختاری آنچه را که به جنبش اصلاح طلبی موسوم شده است نشان دهد. برای باز شدن بیشتر قضیه به ذکر خاطره ائی میپردازم و بقیه را میگذارم برای آینده که سعی خواهم کرد نظر خودم را راجع به موضوع مطرح در این مقاله به صورت نوشتاری مستقل در این سایت بگذارم.

و اما:

اوایل انقلاب بود وعناصر رادیکالِ درون رژیم جدید، هنوز توی حال و هوای شعار های ضد شاه و ساواک ، دنبال شکار ساواکی ها و طاقوتی ها بودند و نه همران دیروز انقلاب. یکی از ساواکی ها قاچاقی از مرز خارج شده بود ولی همسرش برای نقد کردن اموالش هنوز در داخل بود و زمانی بود که گرفتن گذرنامه هم بعلت جنگ دشوار شده بود.

همسر طرف با خنده تعریف میکرد که رفته اداره گذرنامه و قشقرق راه انداخته که: ما این همه شهید دادیم که حالا شما اینجا بنشینید و.. و چنان شهید شهید داده ایمی راه انداخته بود که بلافاصله کارش را خارج از نوبت رسیدگی و گذرنامه اش را صادرو به او میدهند! این در حالی بود که صدور گذرنامه برای فرد بسیار بیماری از خویشان نزدیک ما ـ که تصور میشد در خارج کاری میتوان برای او کرد ـ مقدور نشد!

وقتی هزینه شهید دادن تا حد یک کولی بازی تقلیل یابد، آدم هیچ احتیاج ندارد شهید دهد کافی است قدری پاچه ورمالیده باشد تا در صف اول شهید داده ها قرار گیرد!

بخش اعظم بدنه حاکمیت از این قماش جان بازها و شهید داده ها تشکیل میشود و تا آنجا که به اصلاح طلب بودن مربوط میشود، هیچ احتیاج به هزینه نیست، کافیست قدری قصیده بی وزن و قافیه در مدح رئیس جمهور اصلاحات سرهم کنی و با خیل بی نظم و ضابطه این جماعت محشور شوی!

و آنچه امروز قانون مندانه بر سر اصلاحات می آید دقیقاً محو شدن و هزینه شدنِ معدودی عناصر اسم و رسم دار و با پرنسیب این به اصطلاح جنبش است، در خیل فرصت طلبان پیوسته به این جریان.

تقلیل هزینه( به نسبت رسالت تاریخی و اجتماعی) برای یک جنبش اجتماعی و سیاسی به معنی تقلیل کیفیت و تنزل استاندارد است و بر این مبنا جنبش اصلاح طلبی، تا مرحله تبدیل شدن به هورا کشی برای سپهدار جمکران هم پیش خواهد رفت. زیرا این جریان از چپ در حال ریزش است و نه از راست!!!

بهروز ستوده

آیا اخلاق در فضای سیاسی حرکت ملی آذربایجان قربانی خواهد شد؟

آقای آیدین تبریزی . من قبلاً نیز گفته ام که استفاده از نام مستعار و جعلی ازجانب نویسندگان و کسانی که نظریه پردازی می کنند و یا برای پیشرفت یک ایده و یک تئوری در میان مردم ایران یا بخش های از مردم ایران مطالبی را به رشته تحریر در می آورند صددر صد نادرست و غیر اخلاقی است چون همانطوریکه می دانید بر یک نام مستعار و جعلی هیچ مسئولیت حقوقی و حقیقی مترتب نیست . اگر کسی که نظریه ای را مطرح میکند نتواند خود به عنوان یک شخص حقیقی و حقوقی از آن نظریه و یا مقاله دفاع کند و در مقابل دیگران پاسخگو باشد آیا چنین شخص و نوشته ای را می توان جّدی گرفت ؟ به باور من این شیوه و شگرد که هنوز توسط پاره از فعالان سیاسی خارج از کشور دنبال می شود ادامه ی فرهنک سیاسی و سبک کاری است که احزاب و گروههای سیاسی ایران را به چنین روزی انداخته است . "مخفی کاری" و مبارزه با رژیم دیکتاتوری آخوندی نمی تواند توجیهی باشد برای یک سبک کار غیر مسئولانه و نادرست و غیر اخلاقی .

آیا تصور می کنید که تمام کسانی که با عکس و نام و نشان حقیقی خود در سایت های ایرانی ظاهر می شوند همه برای کسب شهرت است ؟! آیا اینان نمی دانند که استفاده از نام مستعار خطر کمتری را بدنبال دارد؟ در این مورد بد نیست کمی بیندیشید .

نگران زندانیان سیاسی

ایران، اعدام یعقوب مهرنهاد، فعال حقوق مدنی

درزندگی بیاد ندارم تا این اندازه ناراحت ومضطرب شده باشم برای شخصی که اصلا اورانمیشناسم(یعقوب مهرنهاد). سالها پیش درامریکا دانشجوبودم. سال اول مستربودم که خبردادند برادرم که فقط 27 سال داشت وتازه ازداشنگاه تهران فارغ التحصیل شده بود که دریک حادثه دریائی غرق شده و5% احتمال زنده ماندن اوبود. اما بمحض اینکه نامه راخواندم فهمیدم که برادرمن رفته واین 5% احتمالی که نوشتند برای این بود که من هم امیدوارباشم وهم ناامید. کوتاه میکنم فهمیدم که برادرمن دیگروجود

ندارد. آن لحظه فکرکردم که زندگی چقدرمیتواند وحشتناک باشد. پس ازاین فاجعه میبایست به کشوری بروم که آبهای آن برادرمرا بلعیده بود که بتوانم ازبقیه اعضای خانواده حمایت کنم. اینکار راکردم ووارد کشوری شدم که هرروزحوادث مختلف اعم ازانفجار اتوبوس انفجاردررستورانها وجنگ وبدبختی وحوادثهای بیشمار چی که نه! متوجه شدم که زندگی میتواند وحشتناک تر ازآن باشد که من حتی تصورکرده باشم. سالها باچارویا ناچاربااین وضع گذشت وهمزمان بازندگی پیچ وخم دارنویسندگی کردم. تااینکه حدود کمترازیکسال برای اولین بار تصمیم گرفتم که بزبان فارسی که زبان ملی من یعنی مثل زبان مادری من است نیز بنویسم. با این سایت آشناشدم واولین مقاله را به آقای توکلی مدیریت سایت فرستادم. ایشان با خوشروئی ومحبت ازمن استقبال کردند. بدین طریق سایتهای دیگر فارسی با من تماس گرفتند. بدین منوال که ازاخبارایران بطوراتومات نیزکاملا" مطلع شدم. دراین مدت متوجه شدم براثرحوادث وحشتناکی که درایران برای جوانان حتی بچه های بیگناه صورت میگیرد فهمیدم که زندگی میتواند سوپروحشتناک باشد. هنگامیکه خبرترازدی یعقوب مهرنهاد را خواندم که درزاهدان اورااعدام کردند درست مثل آنروزکه راجع به برادرم نامه ترازدی راخواندم احساس وحشتناکی بمن دست داد وراستی که مثل اینکه برادر دیگری را ازدست دادم. من متاسفانه نه موقعیت ونه تماس با سازمانهای حقوق بشرندارم. ای کاش ایرانیهائی که میتوانند تماس داشته باشند ازحالا به بعد مانع چنین فجایعی شوند. جان فرزاد کمانگر وکبودوند وباقی ولطف اله ابراهیمی حسین پناهی وحمید والائی و...و...و...هزارها جوان بیگناه دیگر رانجات بخشند. من ذاتا شاد وبسیارقوی هستم اما این خبرها رامیشنوم احساس میکنم که خدای نخواسته ایران بطورکلی درحال نابودی است. یعقوب مهرنهاد بخاطریک جمله بسیارزیبا وپرمعنی به دارکشیده شد. چیزی که بسیارآزاردهنده است اینست که این جوانان بطورعمد وقصدکشته میشوند بخاطرهیچ کاری نکردند بلکه خواستند ازاشخاص بیگناه دفاع کنند وخود دربندند. مثل اینکه به اندازه کافی برای نجات اوتلاش نشده. من به اشخاصی مانند ویکتوریا آزاد وبطورکلی آنهائی که مثل او درتلاشند برای دفاع ازجوانان ایران صدآفرین میگویم. به امید داشتن ایرانی آزاد ومستقل

پانی

آیا اخلاق در فضای سیاسی حرکت ملی آذربایجان قربانی خواهد شد؟

جناب تبریزی شما چندی پیش در جواب کسی که از شما راجع به نوشته تان در مورد پرچم آذربایجان بقول خودتان جنوبی سؤال کرده بود، یکی از همین بی اخلاقی ها را به خرج دادید و ایشان را متهم کردید که مأمور اطلاعاتی رژیم هستند. بعد که ایشان گفتند نوشته شما را از کجا بدست آورده اند، (که گذشته از راست و دروغش جوابی منطقی بود) شما زحمت یک عذرخواهی کوچک را هم به خودتان ندادید، این است اخلاق سیاسی شما؟ در ضمن شما اگر تجزیه طلب و موافق با استقلال آذربایجان نیستید چرا اساسا وارد بحث پرچم می شوید؟ چرا به شعور مخاطب توهین می کنید؟ در ضمن حق با ایراندوست است، ما ترمی بنام "آذربایجان جنوبی" نداریم،

برای اینکه آذربایجان شمالی هم نداریم. آذربایجان یک اسم دزدیده شده است، اگر بجز کتابهای جنابان هیئت و زهتابی کتابهای دیگری هم بخوانید، خواهید دید که اسم مناطق شمال ارس تا قبل از 1918 و تأسیس جمهوری آذربایجان، اران و قفقاز بود. خود محمد امین رسولزاده، مؤسس جمهوری آذربایجان هم همین را می گوید (امیدوارم ادعا نداشته باشید که از ایشان ناسیونالیستتر هستید؟!)البته شاید رضا شاه سه سال قبل از کودتای سوم اسفند 1921 چنان قدرتی بهم زده بود که محمد امین رسولزاده را هم دچار تبلیغات مخرب پانفارسیستی خودش کرده بود؟! شاید هم تقصیر کسروی بود؟! والله از این آریاپرستها هرچیزی بگویید برمی آید!

آیدین تبریزی

آیا اخلاق در فضای سیاسی حرکت ملی آذربایجان قربانی خواهد شد؟

جناب پانی، من بارها گفته ام که کسی که از نام مستعار استفاده می کند، یک شخصیت حقیقی نیست و نمی تواند هیچ ادعایی داشته باشد. اگر شما بگویید، آیدین تبریزی مامور رژیم است یا نوکر و مزدور آنکارا من نمی توانم اعتراضی بکنم. یا باید با نام حقیقی ام و با عکس و مشخصات حقیقی ام وارد دنیای سیاست شوم و یا باید در برابر چنین اتهاماتی سکوت کنم، همانطور که تا به امروز سکوت کرده ام و به هیچ کسی اعتراض نکرده ام که چرا به من تهمت می زنید. من بنا به دلایل امنیتی (که نمی توانم توضیح دهم چون اگر توضیح دهم می تواند به شناخته شدنم کمک می کند) فعلا نمی توانم با نام حقیقی بنویسم. در مورد آن شخص که با نام مستعار مرا متهم به دروغ گویی کرده بود، من فقط گفته ام که به احتمال قوی یک مامور رژیم است، شاید هم نباشد ولی اصلا یک شخص حقیقی نیست که بتواند ادعای اعاده حیثیت کند چون کسی او را اصلا نمی شناسد که با اتهام من بی آبرو شود.

ایرج

آیت‌الله خامنه‌ای حامی استراتژیک احمدی نژاد

اگر خود را از این دایره بسته جمهوری اسلامی بیرون بکشیم و از دور خوب نگاه کنیم و عمیق تر بیاندیشیم چنین خواهد بود؛ اگر این انقلاب لعنتی نشده بود الان خامنه ای در چه حالی بود؟ بجز اینکه

امام جماعت یک مسجد گمنام دست چندم می بود؟ احمدی نژاد چه؟ در آن رژیم آدمهایی مثل این بابا را حتا اگر تحصیل هم میکرد پهن بارشان نمیکردند و این آدم حساب نکردن این گونه افراد بهانه به دست مخالفین میداد. آیا اینها اثبات نکردند که آن رژیم حق داشت که پهن هم بار اینها نکند؟ آیا این دکتر احمدی نژاد مصداق همان مثل "حماری بر او کتابی چند" نیست؟ ذلت و بیچارگی ملت ایران تا چه حد که کارشان به جایی رسیده که احمدی نژاد رئیس جمهورشان است و خامنه ای این قدرت را در این مملکت دارد که از او حمایت کند. خلایق هرچه لایق. بیله دیگ بیله چغندر. ملتی که آمادگی برای هزینه دادن نداشته باشد لیاقتش همین احمدی نژادها و خامنه ای ها و بنی صدرها و رجوی هاست. ملتی که در کارش تعمق و اندیشه نباشد و روی احساس و حرف مفت و بی مقدار انقلاب کند و زندگی اش را در معرض نابودی قرار دهد و بعد هم بجای بدست آوردن حقوقش برود گوشه خانه اش بتمرگد و از زیر سنگ هم شده پولی در بیاورد و سر همه کلاه بگذارد که روزگارش بگذرد و گوشتی به شکم کارد خورده اش برسد لیاقتش همین شترگاوپلنگ جمهوری اسلامی است. لیاقتش همین احمدی نژاد است و لیاقتش همان است که خامنه ای سرنوشتش را بدست داشته باشد. زندگی خوب و سالم مال انسانهای آزاده جهان است نه ایرانیان بی مقدار. ایرانیانی که روز و شب شان به نالیدن و نق زدن و فحش دادن می گذرد و دریغ از یک فریاد اعتراض. فقط موقعی که توی سرشان میخورد و با لگد به ماشین نیروی انتظامی پرتاب می شوند صدای شان به هوا میرود. فقط برای خودشان اعتراض می کنند و دیگران به "آقا ولش کن سرکار ولش کن برادر ولش کن" اکتفا می کنند. بیله دیگ.. بیله چغندر

آیدین تبریزی

آیا اخلاق در فضای سیاسی حرکت ملی آذربایجان قربانی خواهد شد؟

جناب ایران دوست، شما از نامهای جغرافیایی هم تجزیه طلب بودن افراد را نتیجه می گیرید؟! آیا رسانه دولتی بریتانیا، بی بی سی، که همیشه در اخبارش از ایرلند شمالی و جنوبی حرف می زند، تجزیه طلب است و می خواهد ایرلند شمالی را از بریتانیا جدا کند؟! تقسیم شدن آذربایجانیان به دو قسمت شمالی و جنوبی یک حقیقت است که کسی نمی تواند آن را انکار کند. آذربایجان شمالی کشوری مستقل است (مثل ایرلند جنوبی) و آذربایجان جنوبی در ترکیب ایران است که من در تلاشم آذربایجان جنوبی هم حداقل همان قدر استقلال داخلی داشته باشد، که ایرلند شمالی در ترکیب بریتانیا دارد. البته من هم از آذربایجان جنوبی در مقالاتم استفاده نمی کنم چون وقتی مخاطبم ایرانیان هستند، وقتی می گویم آذربایجان بدیهی است که در مورد آذربایجان جنوبی حرف می زنم و هرگاه لازم باشد که از آذربایجان شمالی حرف بزنم، از جمهوری آذربایجان استفاده می کنم. اما صرف نامهای جغرافیایی آذربایجان شمالی و جنوبی، هیچ ربطی به تجزیه طلب بودن یا نبودن ندارد.

آقای احسان تبریزلی به معضل بزرگی در فضای سیاسی آذربایجان و به طور کلی ایران اشاره کرده اند. این همان بی اخلاقی، بی احترامی و انگ زدن است که جناب بهمن بزرگ منش هم به آن اشاره کرده اند. من معتقدم تا موقعی که در دنیای سیاست حداقلی از اخلاق سیاسی رعایت نشود، ما نخواهیم توانست به دموکراسی واقعی برسیم و فضای سیاسی جولانگاه لمپنها خواهد شد. ما باید حتی احترام دشمن مان را هم نگه داریم، چه رسد به رقیب سیاسی و منتقدمان.

ناصر مستشار

میهن پرستی دیرهنگام چپ سنتی وناتوانی شناخت راه سوم برای برون رفت از بحران!

عنوان : صدام به گفته رهبران جمهوری اسلامی وابسته به امپریالیست وصهیونیست بود اما بدست امپریالیست ها سرنگون شد ،آیا با عقل جور در می آید؟ من یک جمهوریخواه هستم اما در بررسی تاریخی مسئله ایران و منطقه در سه دهه گذشته ،جمهوری خواهی بنده هیچ تاثیری بر تحلیل مسائل تاریخی نخواهد داشت!

عنوان : صدام به گفته رهبران جمهوری اسلامی وابسته به امپریالیست وصهیونیست بود اما بدست امپریالیست ها سرنگون شد ،آیا با عقل جور در می آید؟

من یک جمهوریخواه هستم اما در بررسی تاریخی مسئله ایران و منطقه در سه دهه گذشته ،جمهوری خواهی بنده هیچ تاثیری بر تحلیل مسائل تاریخی نخواهد داشت!

شاه با تمام قوا حافظ صلح خاورمیانه بود و بالاخره صلح ۱۹۷۵ الجزایر را با عراق منعقد کرد و این به ضرر سلاح فروشان جهانی بود اما خمینی زمینه های جنگ افروزی زیادی برای ایران و منطقه در خود داشت لذا می بایستی به قدرت می رسید.شاه می گفت باید صلح را تضمین کرد اما خمینی می گفت جنگ نعمت الهی است.کدام یک باید در منطقه می ماند؟ هنگامیکه حسین شریعتمداری اعلام نمود بحرین به ایران تعلق دارد ، بلا فاصله ۳۵ میلیارد دلار اسلحه از جانب امریکا به کشور های حوزه عربی خلیج فارس فرو خته شد و این روند همچنان مانند ۳۰ ساله گذشته ادامه دارد.خمینی زمینه ساز حمله صدام به ایران بود اما همه طرح ها برای بحرانی شدن منطقه از جانب امپریالیست ها ریخته شده بود. اروپا و امریکا از آمدن خمینی و پیروزی انقلاب ارتجاعی و اسلامی سال 57 سود بسیاری بردند اما مردم ایران بدبخت شد و هم اکنون قرار است تا زمینه های بحرانی بزرگتری را بوجود بیاورند تا برای 30 سال آینده نیز سود ببرند.اتفاق گرجستان درس بزرگی می توانست باشد.حالا بگوئید جنگ طلب من هستم یا خمینی و شرکایش و حامیان او مانند حزب توده که به صدام ، صهیونیستی خطاب می کردند؟صدامی که به اسرائیل موشک اسکات شلیک کرد!حزب توده بدعت گذار افتراء زدن و لو دادن شد تا آنجائیکه حفظ نظام برایش از کمونیست هم پر ارزش تر شده بود و برای حزب توده اصلا مردم ایران مهم نبودند بلکه پیروزی جمهوری اسلامی که برابر تئوری حزب توده قرار بود ایران را به آستانه سوسیالیست هدایت نماید!موقعیکه روابط شاه با مسکو خوب شد از تبلیغات رادیو های وابسته به حزب توده کاسته شد ،چرا؟

++++

فرهنگ پشت حجاب

جناب بهمن بزرگمنش: بیآنکه خودرا مترقی بدانم بهیچ عنوان شریک توهینتان بشاعران و اهالی موسیقی نیستم.اما به بی پروائیتان درشناساندن چاههای اخلقیمان دست مریزاد میگویم!. بله باستثنای آندسته از ایرانیان دارای خصال نیک انسانی که کم هم یستند/ ما متآسفانه همینیم چه بپذیریم وچه نپذیریم؟. لیکن هموطن گرامی آن شوکت واعتبار ایرانیان درخارج ازکشور تاپیشاز برتخت نشاندن قاریهاو گدادرویشها وعوامل سی آی ای درتهران

محصول سرسپردگی تام وتمام حکوت پیشین بجهان غرب بود (که حقناشناسانغربی) قدر ندانستند! . ارطرفی ایرانیان بمانند (عربهای امروزی)با جیبی پر از دلارهای نفتی هفت تومانی برای تعطیلات به باروپا میآمدند و نه برای خودرا بهر حقارت وپستی زدن وکاغذ پناهندگی گرفتن و رفت وآمد کردن بایران وبای اسلامیزده/ که صد البته قربانیان جان بدربرده از رژیم آدمخوارن هیچ ربطی باین خیل عظیم بی اخلاق ندارند . آقای بزرگمنش گرامی آن تجدد زورچپان پهلویهای شیعی ومعتقد !که آنراتعریف درست دیکتاتوریشان میدانید/ نهایتآ چیزی جز فاشیسم عبا /عمامه/ نعلین ببار نمیآورد /که دیدیم چطور آسان وبدون اتلاف وقت زیادی انتقال قدرت صورت پذیرفت و ما ملت متجدد!! بچه حال وروز سیاهی نزول اجلال فرمودیم و دستمان هم بعنوان آدمهای غلط انداز و تهی /نزد خوارج جهان روشد.چرا که سی سال پیش ما ملت نیست در جهان ایران اشباع از تجدد وتمدن !اوور کت سربازی بتن و چادر سیاه و لچک غیر سیاه بتن و سر کردیم و باستقبال آخوندی کریه و شپشو و ابله رفتیم عنان اختیار خودرا برایگان در دستان خونریش گذاشتیم : در هیچ یک از عقبمانده ترین کشورهای مسلمان و گاه با تمدنی نیمه بدوی چنین خود زنی ای امکانپذیر نبود!! دلایلش بسیارست اما بگذارید طنزی ازیک رفیق در شروع بحبوحهء کودتای اسلامی (که عمرش درازبادا) یاد بیاورم شاید دلیلی باشد .او میگفت ما ملت تا زمانیکه با خوردن نان وپنیر الهی شکر و با نوشیدن آبجو بهم سلامتی میگوئیم و حد اکثر با خرید یک پیکان قسطی چند ساله مبارکست لت وپار وگوسفند قربانی میکنیم تاخداوند ازتصادفات جادهای مصونمانم بدارد / باید انتظاری بدتر از اینها را بکشیم . و متآسفانه میبینیم که سقوطمان تا آنجاست که شیعت الاسلام شیرین خانم عبادی اگر متآهل نمیبود و صیغهء بابامان میشد حتمآ از زور کمبود شیرزن عمه جون هم خطابش میکردیم !؟

قویدل

"چشمی هست که از اشک لبریز نشود؟"

آقای تبریزیان گرامی و ارجمند ! با تشکر از احساسات انسانی شما ، من هم بنوبه خود و همراه شما از آقای نقره کار تشکر میکنم و مطمعنم که ما ایرانیها در یک پروسه سازنده به زدودن این مرزبندی ها دست خواهیم یافت یعنی اگر ما هم در چنین اراده ای نباشیم جبر زمان انسانها را به چنین مسیری سوق خواهد و مطمعن باشید که چنین خواهد شد . با احترام به شما و دیگر دوستان و همچنین به آقای توکلی گرامی

کیانوش توکلی

masror49@hotmail.com

جناب مستشار عزیز

من کاری به برخورد شما با اقای تقوایی ندارم ؛اختلاف شما سیاسی است ولی

آیا فکر می کنی فقط" توده ایها ؛ اکثریتی ها افتراء می زدند؟ و تنها نیروها ی چپ بودند که از برادر بزرگتر بطور مستقیم کمک مالی دریافت می کردند؟ خوب شوروی که فروپاشید و دیگر برادر بزرگتری در کار نیست

...تازه چرامشکل را یک جانبه می بیند !

مثلا سلطنت طلب ها ؛ لیبرالهای ایرانی به مخالفین سیاسی یا شخصی خود افتراء نمی زنند و یا کمک مالی از سیا دریافت نمی کنند ؟ بنظرمن ؛ اکثرا سیاسیون ایرانی و یا بجرات می توان گفت که همه ی نیروهای سیاسی افتراء می زنند و یا برخی ها برای مبارزه به رزیم از بیگانه پول دریافت می کنند اینها موضاعاتی است که بایستی به دقت مورد بررسی قرار گیرد.

امروز به مقاله تقوایی نگاه می کردم بیش از 170 کامنت گذاشته شده است . بنابراین ناصر گرامی دعوا شما شخصی نیست بلکه نشان می دهد که جنبش سیاسی ایران به این موضوع بسیار حساس است بایستی از دعواهای شخصی دوری جست و به اصل موضوع پرداخت .

مزدک

فرهنگ پشت حجاب

با درود جناب عصبانی!با خیلی از چیزهایی که نوشته اید موافقم ولی با بسیاری هم مخالف.شما به همان آخوند تازه کاری می مانید که میخواسته برای اولین بار روضه حسین بخواند.

جناب اخوندک که تازه از پروارخانه قم بیرون آمده بوده میخواهد در مجلسی برای اولین بار روضه بخواند.یک اخوند کارکشته و قالتاق هم درآن مجلس بود برای دلگرمی دادن به همکارش!اخوندک به قالتاقه میگه فلانی من می ترسم!قالتاقه طرفو می بره تو اطاقی و درو می بنده و یکی دو پیکی ویسکی بهش میخورونه!بعد بهش میگه حالا برو سرمنبر.بعد که طرف کارش تمام شد و پایین امد از قالتاقه می پرسه کارم چطوربود؟قالتاقه میگه عالی بود ولی اولا یزید مادر ج..ده نبود بلکه پسر معاویه بود و خلافت را میخواست دوما خواهر و مادر حسین را ن.گ..د بلکه حسینو کشت!در ضمن همان لات و لمپن درست گفته درمملکت ما چاقوکشا و عربده کشا حاکمند نه قانونمداران!ولی با شما موافقم که ایرانیان باوجودبسیاری از خوبیهایی که دارند در همکاری و همپرسی و همیاری یکدیگر و کار گروهی بسیار ضعیفند.و در امور فردی موفقترند.شاید یکی از علل دیکتاتور مابی ما یرانیان هم همین است.ضمنا نباید فراموش کرد که ایرانیان مثل سایرملل دیگر از گروها و اقوام و مردمانی با اختلافات سلیقه ای و خواستهای مختلف تشکیل شده اند.ولی چاره کارما درحال حاضر اتحاد است و باید راهی برای جمع شدن یافت

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.