رفتن به محتوای اصلی

عماد الدین باقی ها، قربانی لابی رژیم اند!
24.08.2008 - 12:21

آیدین تبریزی

باقی را در یابیم ، باقی دیگران را بسیار دریافت

آقای عماد الدین باقی و خانم شادی صدر از معدود فعالان حقوق بشر ایرانی هستند که به دور از هیاهوهای سیاسی و تنها و تنها به خاطر دفاع از حقوق زندانیان سیاسی و غیرسیاسی بدون هیچ چشم داشتی دفاع می کنند. آقای باقی و خانم صدر به دور از دسته بندی های سیاسی، دفاع از حقوق مردمان معمولی و گاه بی سواد و کم بضاعت را بر عهده گرفته اند. آنها دفاع از حقوق بشری زندانیان را تنها منحصر به فعالین شناخته شده و سوگلی سیاسی نکرده اند و دفاع از محکومان سیاسی رده پایین و حتی محکومان غیر سیاسی و اعدام شوندگان فله ای در بیدادگاههای رژیم را بی هیچ چشم داشت مالی و سیاسی بر عهده گرفته اند. خانم صدر دفاع از زنان و مردان کم سواد و بی بضاعت محکوم به مجازات عهد جاهلیت یعنی سنگسار را بر عهده گرفته است و خود او آنها را چنین می شناساند که آنها حتی نمی دانند وثیقه چیست، نه سواد دارند و نه پول دارند که وکیل بگیرند.

من در برابر عظمت کار این دو بزرگوار سر تعظیم فرود می آورم و می خواهم گله کنم که چرا با وجود چنین مدافعین راستین حقوق بشر، جایزه صلح نوبل به کسی می رسد که برای زندانیان گوانتانامو اشک تمساح می ریزد و مهمترین مشکلی که به نظرش زنان در ایران دارند، نصف بودن دیه زن و مد لباس زنان بالا شهری است!؟

این دارنده جایزه صلح نوبل کجاست و چرا از حق آقای باقی دفاع نمی کند و چرا موضوع او را در رسانه های بین المللی مطرح نمی کند و فریاد نمی زند که در این کشور کسی را فقط به این دلیل که از حقوق بشر دفاع کرده به زندان انداخته اند؟! جناب آقای گنجی که کل ایرانیان برای نجاتش از سیاه چال رژیم یکپارچه فریاد شد، امروز کجاست و چرا از آقای باقی همرزم سابقش چیزی نمی گوید؟! آیا آن روز دفاع از گنجی به مرحله ای نرسید که حتی شخص جرج بوش خواستار آزادی اش شد؟ جناب گنجی و خانم عبادی به همه ایرانیان مدیونند و با این سکوت غیر قابل درکشان در برابر نقض وسیع حقوق بشر در ایران، شریک جرم حکومتند. من واقعا پشیمانم از اینکه در آن دوران وقت گرانبهایم را گذاشتم و مقاله ای در دفاع از اکبر گنجی نوشتم و آن مقاله جزء معدود مقالاتم بود که در گویا نیوز چاپ شد!

اما من می دانم که چرا همه این افراد خفه خون گرفته اند! آنها و بسیاری از اپوزیسیون خارج نشین فریب استدلالهای گروههای حرفه ای لابی گری رژیم را خورده اند که می گویند نباید چهره این رژیم را در دنیا خراب کرد چون در آن صورت آمریکا بهانه لازم برای حمله به ایران را کسب خواهد کرد!؟ آنها حتی می گویند که باید سعی کرد که چهره ای انسانی و قابل تحمل از حکومت به دنیا نشان داد و سعی کرد آن را در حد سایر کشورهای اسلامی و حتی بسیار خوب در مقایسه با سایر کشورهای مسلمان نشان داد!؟ به همین دلیل است که جناب گنجی اعدام فله ای انسانهای بی گناهی چون مهرنهاد و نوجوانان زیر 18 سال را نمی بیند و دغدغه اش تئوریزه کردن حقوق همجنس گرایان یا دگرباشان جنسی است! می دانید چرا؟ آنها می خواهند ادعا کنند که حقوق بشر در ایران به مرحله ای از رشد رسیده است که حقوق هم جنس گرایان که حتی در کشورهای غربی هم هنوز به طور کامل حل نشده، مساله روز ایران است! یا خانم عبادی، مجازات وحشیانه سنگسار و اعدام نوجوانان و کودکان را نمی بیند و مهمترین مساله اش، نصف بودن دیه زن یا تعدد زوجات است! آنها با مطرح کردن این مسائل می خواهند چهره حقوق بشری این رژیم جاهلیت را امروزین و در حد کشورهای دموکرات مسلمان نشان دهند! اما در عصر اطلاعات آنها فقط مثل کبک سرشان را در زیر برف کرده اند و دنیا از همه چیز آگاه است.

استدلال گروههای لابی رژیم همانطور که بارها نوشته ام، دروغی فریبکارانه بیش نیست! آمریکا نه تنها دنبال بهانه برای حمله به ایران نیست، بلکه برعکس به دنبال بهانه ای برای حمله نکردن به ایران و فرار از زیر بار این مسئولیت سنگینی است که خود بر عهده خویش گذاشته است! تجربه سنگین عراق دیگر هیچ جسارتی برای تکرار آن در هیچ جای دیگری در دنیا را برای آمریکاییان باقی نگذاشته است. اما این به آن معنی نیست که آمریکا تحت هیچ شرایطی به ایران حمله نخواهد کرد، بلکه سیاست آمریکا روشن است و حمله نظامی به تاسیسات هسته ای ایران به عنوان آخرین راه چاره همچنان بر روی میز است و زمان آن فقط بستگی به نزدیک شدن حکومت به نقطه بی بازگشت دارد ولی آمریکا به هر وسیله ای از جمله با ترساندن و مرعوب کردن و انتشار شایعات حمله قریب الوقوع و یا دادن امتیازات به ایران از جمله شرکت در گفتگوهای 5+1 با ایران، سعی می کند که راهی پیدا کند که مجبور به استفاده از زور نشود چون می داند که عواقب سنگینی خواهد داشت. پس اصل این استدلال که آمریکا دنبال بهانه برای حمله به ایران است، کاملا اشتباه است، آمریکا اگر اراده کافی داشت و اگر تجربه سنگین عراق نبود، همین امروز هم بهانه کافی برای حمله به تاسیسات هسته ای ایران را دارد!

اما یک چیزی بدیهی است و آن این که حمله آمریکا به تاسیسات هسته ای ایران، کاملا محدود و هدفمند خواهد بود و اگر ایران واکنش شدیدی نشان ندهد و تنها به پرتاب چند موشک شهاب 3 به اسرائیل که احتمالا بسیاری از آنها در هوا نابود خواهند شد، بسنده کند، حمله پس از نابودی تاسیسات هسته ای به سرعت پایان خواهد یافت و تنها در صورت واکنش سنگین ایران که بنظرم بعید است، مرحله دوم حمله یعنی نابودی ماشین جنگی و نظامی حکومت، باز از راه دور و با حمله هوایی و موشکی آغاز خواهد شد ولی تجربه عراق به آمریکا ثابت کرد که توان تحمل عواقب اقتصادی و سیاسی سنگین حمله زمینی و اشغال ایران به شیوه عراق را ندارد و این گزینه دیگر بر روی میز نیست و به نظرم همین مساله جرات و جسارت رژیم را بالا برده چون آنها می دانند که حمله آمریکا باعث تغییر حکومت نخواهد شد و برعکس بهانه لازم را به حکومت خواهد داد تا تقصیر همه بی لیاقتی هایش را به گردن حمله آمریکا بیاندازد و مخالفین را به شدت سرکوب کند. به همین دلیل حمله آمریکا به ایران به افزایش طول عمر رژیم کمک خواهد کرد و باعث تغییر رژیم نخواهد شد. بنابراین لابی رژیم اپوزیسیون را فریب داده و همه را پشت سر حکومت جمع کرده است تا جاییکه عده ای به تئوری سازی در مورد دفاع از شهریاران عمامه به سر برای بقای ایرانشهرشان روی آورده اند!

لابی رژیم با این استدلال، اپوزیسیون را آچمز کرده است و کار را به جایی رسانده است که حتی دفاع از حقوق بشر زندانیان سیاسی هم تقریبا تعلیق شده است! باقی ها به زندان می روند، مهرنهادها اعدام می شوند و کمانگرها در انتظار اعدامند ولی از قهرمانان مدال به سینه حقوق بشر خبری نیست!

ناصر مستشار

میهن پرستی دیرهنگام چپ سنتی وناتوانی شناخت راه سوم برای برون رفت از بحران!

در حال حاضر باردیگر به هر لحاظ به عصر قاجاریه برگشته ایم و روسها باردیگر در تلاشند تا همچنان ایران را زیر نفوذ تزار ها نگه بدارند!در این جریان تمام چپ سنتی به کمک روسیه قدرتمند و نوین شتافته است و همان مبارزه ضد امپریالیستی دوره گذشته را زیر چتر احمدی نژاد ادامه می دهند.جنسیت فکری و نظری بخش وسیعی از چپ های سنتی بجای مانده از دوره جنگ سرد از همان جنسیت بخش های و سیعی از حکومت اسلامی است و در این مورد هیچ تردیدی نیست. شاید احمد تقو ائی بگوید که وی از سازمان منحله پیکار بوده است و هیچ ارتباط فکری با طرفداران کمونیست روسی ندارد اما نامبرده نیز طرفدار مائو و نفوذ چین در ایران هست و ازچپ سنتی مائیستی و چینی حمایت می کند تا تنها منافع ملی چین در ایران تامین گردد!امامی کاشانی در هفته های گذشته در نماز جمعه از چین و روسیه استمداد نمود تا همچنان پشت جمهوری اسلامی بمانند.

سامان باربد

به بهانه کامنت استاد جمالی زیر نوشتار احمد زید آبادی

آقای تبریزیان عزیز. همیشه نگاه شما شفاف بوده است. اینبار به گمانم قدری عجله کردید. اگرچه نقل قول طولانی و طنز بعد از آن که نوشته اید شنیدنی ست، همچنین اگرچه پرسش جمالی از خود زیدآبادی ست که اگر بتواند حتما خوشحال خواهد شد که در این تارنما پاسخی بنویسد، یک نکته در مرکز دفاعیه ی سقراط است که کاش آنرا هم نقل می کردید: "همه ی رنج من از بی خویشی و بی دوستی ست." اگر این جمله که مرکز ثقل و گرانیگاه دفاعیه است نوشته می شد شاید، از زاویه ی دیگری به این منشور نگاه می کردید و رنگهای دیگری هم به پرده می آمد.

حبیب تبریزیان

به بهانه کامنت استاد جمالی زیر نوشتار احمد زید آبادی

در پاسخ به آقای سامان بار بد! با تشکر از کامنت تشویق آمیزتان، همانطور که نوشته ام ؛ اولاً نظر استاد جمالی فقط یک بهانه برای دق و دلی خالی کردن از این کارخانجات دکتر سازی اسلامی بود و در ثانی مدتهاست برنامه داشته و دارم تا تمام این دقاعیه را ترجمه کنم. بخش عمده آنرا دستنویس ترجمه کرده بودم که گم شد.ولی در آینده جزء برنامه ام هست تا اگر عمری باشد این کار را بکنم. باز هم با سپاس از توجهتان!

سامان باربد

چگونه بنویسیم٬ چگونه نخوانیم رساله ای در آداب نوشتن و نخواندن (بخش نخست)

اسم مقاله بهتر بود "آداب سخنوری باشد" تا چگونه "بنویسیم و نخوانیم...". بعضی جاها، از طرز تلفظ حرف می زنید مگرنه؟ همچنین بهتر بود قدری "آنتوان چخوف" به متن تزریق می شد؛ گاهی، سطح کار می تواند جدی به نظرآید. خواننده طنز را درخواهد یافت، خواننده را دست کم نگیرید. جملات پایانی دامنه ی طنز را به شدت کوتاه می کند. حرف "رافت اسلامی" و جملات همنشین آن، تغییر موضع راوی به نظر می رسد. این تغییر موضع، آدم را به این فکر می اندازد که پس چرا از واژه های عامیانه -هم از ابتدا- استفاده نشده. انگار مخاطبان را محدود می کند. متن اما، دامنه ی وسیعتری دارد. چنین چیزی را حتا در مهمانی های خانوادگی "طبقه" ی متوسط می توان دید. این نوشته، آنجا که به نحوه ی تلفظ کلمات اشاره می شود، اثری دلنشین دارد.

ناصر مستشار

آیا بار دیگر ایران به گروگان روسها در آمده است ؟

روسها در تمام دستگا ههای نظامی و اتمی و اطلاعاتی نفوذ یافته اند تا رژیم اسلامی همچنان پایدار مانده و علیه امریکا ضدیت نماید تا منافع روسیه در همه زمینه ها فراهم گردد تا باردیگر امریکا در همسایگی روسیه قرار نگیرد.روسیه نیز مانند اسرائیل از آشتی امریکا و جمهوری اسلامی در وحشت بسر می برد.اینک مدتهاست که سیستم اداره کشور جمهوری اسلامی به تقلید از ماموران امنیتی KGB ـ اداره و رهبری می شود. بقایای هواداران به ظاهر پاشیده شده حزب توده و سازمان اکثریت که به راحتی به ایران رفت و آمد دارند ودر تمام بحث های سیاسی روزمره در همه جا ضدیت خود را همچنان با امریکا نشان می دهند واز پیشروی های روسیه تزاری نوین حمایت می نمایند. همه اینها نشان می دهند که در ایران ما اگر همیشه نیروی سیاسی هوادار انگلیس و یا امریکا داشته ایم که در همه زمینه ها مبلغ منافع این کشور ها در ایران بوده اند، در همین راستا همواره نیروهای سیاسی هوادار روسیه معروف به روسوفیل نیز داشته ایم که در تمام زمینه ها آنها خواهان گرایش ایران به سوی روسیه را داشته باشد!

مازیار

آیا بار دیگر ایران به گروگان روسها در آمده است ؟

اولّین قدمهای پیشروی روسها در داخل خاک ایران به دوره ریاست جمهوری رفسنجانی جنایتکار و خائن بر می گردد که این جانی تبهکار و ضدّ ایرانی در سفرش به شوروی آن موقع قراردادهای اسارت بار استعماری رابر ضدّ منافع ملّی ایران با روسها امضا کرد.که یکی از شاهکارهای این جانور سیاسی همانا گنجاندن مفادی به قرارداد ترابری بازرگانی با روسها بوده که به راحتی پای آنان را تا جنوب ایران باز می کرد.

درمرحله بعد این رژیم پلید و غلام خانه زاد استعمار در جریان تقسیم حقوقی دریای خزر نشان داد که تا چه حد به منافی ملّی پایبند هست!! بطوریکه سهم 50% ایران در دریای خزر اکنون فقط به 13% کاهش یافته!!( به این میگن شاهکار دیپلماسی آخوندهای هرزه و مزدور استعمار!) و تازه تأکید پوتین در آن نشست بر عدم نظامی بودن دریای خزر و حفظ محیط زیست آن بود! که دیدم چگونه به این پیمان هم پشت پا زد و هم اکنون نیروی دریایی روسیّه درگیری در گرجستان را بهانه کرده و با یک نیروی عظیم دریایی در آنجا مانور نظامی می دهد و مزدوران سر سپرده استعماری جمهوری جهل و جنایت هم در این زمینه خفه خون! گرفته و لال شده اند. حال باید از این اراذل و اوباش پرسید پس چه شد آن عرّ و تیزی ها! چطور الان قادر نیستید از مفاد همان قطعنامه آبکی هم دفاع کنید!سپاه سرکوبگر پاسداران جهل و تباهی ایلدرم بیلدرمش کجا رفته؟ چرا خفه خون گرفته اید ای غلام بچگان استعماری!!؟ و تازه روسها خوابهای وحشتناک دیگری هم برای ایران دیده اند و آن اینکه:

روسیّه دندان برای بلعیدن صنعت مادر کشور یعنی ذوب آهن تیز کرده و تا کنون چندین هیئت اقتصادی-سیاسی برای خریدن معدن سنگ آهن گل گهر که دارای مرغوبترین عیّار آهن در جهان است, به اصفهان و تهران گسیل کرده که با این حساب زنجیری گران بر پای استقلال اقتصادی ایران زده خواهد شد و این سردمداران جنایتکار و دزد و فاسد جمهوری اسلامی با بهای ناچیز دیگری این صنعت مادر را هم تقدیم رژیم مافیایی روسّیه خواهد کرد. از رژیم کنفرانس گوادلوپ مگر می توان انتظار بیشتری داشت؟ این رژیم فاسد در تمام حیات ننگین و خیانتبارش همه نقشه های استعماری اربابانش را مو بمو به اجرا در آورد. از سرکوب جریانهای چپ و میهندوست گرفته تا جنگ با عراق و تانابودی و در معرض غارت قراردادن همه منا بع ملّی و زدودن بافت فرهنگ ایرانی! یعنی همان ملّتی که روزی می خواست در جهان سرفرازی کند, آنچنان گرده از گردنش کشید که اکنون تبدیل به یک ملّتی شده که به حداقل ها قانع است!!

( به کسی که بر نخورد که رک و صریح گفتم؟!!)

خَشایار رُخسانی

هزینه شهروندی

جناب آقای شاهین فاطمی درود بر شما، با سپاس از نوشتار وزین و کِرامند شما. از خواندن نوشتار شما بسیار بهرهمند شدم؛ دست شما درد نَکُند، دستِ مریزاد. شما به درستی نه تنها انگُشت بر رویِ گرهگاهی گذاشتید که 30 سال است دگراندیشان ِ ایران سرگَشته از گشایش آن میباشند، ونکه (بلکه) راهکار را نیز پیشنهاد کرده اید. به درستی که باید برای ساختن ایران هر ایرانی از خود و دور و بر خود به آغازد. تنها مردمی شایسته زندگی کردن در پناه دمکراسی، دادوری (عدالت) و بهره بردن از آزادی میباشند، که بتوانند با پذیرفتن خویشکاری (مسئولیت)، رویکرد به این ارزش ها را در زندگی خودویژۀِ شان(خصوصی شان) نشان دهند و بفرنودند (ثابت کُنند).

تا رسیدن به این نِهید ها (اوضاع) راه درازی در پیش است. ولی یک چیز بیگُمان روشن است، که رسیدن به پیش زمینه هایِ دمکراسی و پیوستگی آن با یک دولت دمکراتیک همانند پیوستگی مرغ و تخم مرغ میباشد، که کدامیک نخست سربرآورد. بیگمان یک دولتِ دمکرات با برنامه هایِ خردمندانه نیز میتواند پایندانی (ضامنی) استوان (محکم) برایِ پیدایش ِ و رُست (رشد) پیش زمینه هایِ دمکراسی در یک کشور باشد.

افزون بر گفته های شما، از دیدگاه من آن نیرویی که همکنون توانایی دگرگونی ِ ساستاریک (سیاسی) در ایران را دارد، کُنشگران ِ هَنگَمِه هایِ کارگری (اتحادیه های کارگری) و دانشجویان میباشند. نِهیدها (اوضاع) همکنون در ایران بگونه ای است که ملاها به پَژمَرگی (خطری) که آنها را از سوی کارگران می پَتِستد (تهدید میکند) پی برده اند و از این رو همه نیرهایِ خود را در کانونی برایِ خَپه کردن (خفه کردن) فریاد کارگران گِرداوری کرده اند.

از دیدگاه من ایرانیان برونمرزی میتوانند کُمک بسیار بُزرگی به دمکراسی در ایران بکُنند، اگر که بتوانند جدا از دیدگاه هایِ ساستاریک (سیاسی) و جهانبینی ای که دارند، برایِ رهایی از دست ملاها و نهادینه شدن دمکراسی در ایران به کمک ِ کارگران برخیزند. به اینگونه که برایِ پشتیبانی از کارگرانی که هموند (عضو) هَنگَمِه هایِ کارگَری هستند و در پتکارش (اعتراض) به بیدادگریِ ترازداریک (اقتصادی) کارشان را از دست میدهند، کمک پولی بفرستند. اگر ما ایرانیان بتوانیم با کمک هایِ سرمایه ای به این کارگران، نگرانی آنها را از بیکارشدن بزوداییم، آنها میتوانند با گُرمک (جرأت) و دلیریِ سَد چندان بیشتَری در برابر ِ بیدادِ آخوندها پایورزی (استقامت) و پایمردی (ایستادگی) از خود نشان دهند. و در ادمه این مبارزه میتوانند با همبستگی با دانشجویان، آخرین میخ را به گاهوک (تابوت) آخوندها بکوبند.

این تنها پیشنهادِ شُدنی و راستینی (واقعگرایانه ای) است که برایِ انجام آن نه به کُنگره ها و نشست هایِ ماراتونی نیاز دارد و نه به نوشتن اساس نامه و مرام نامه هایِ روده دراز. تنها چیزی که در این جا نیاز میشود، اِشغ (عشق) به ایران، اَپَسَتام (اعتماد) به یکدیگر و امید به آینده ای دمکراتیک برایِ ایران میباشد.

اکنون پیش از پنچ میلیون ایرانی در کشورهای اروپاییِ و آمریکا زندگی میکنند. به کمک رادیو و تلوزیون هایِ آزادِ ایرانیان در برونمرز میتوان با آغازیدن ِ یک کارزا (campaign) برایِ بُردن این برنامه در رسانه هایِ همگانی و درخواست کمک هایِ پولی از ایرانیان، خیزآب (موج) کلانی از پشتیبانی ِ ملیونی ِ ایرانیان ِ برونمرز به کارگران سازمان دهی کرد، که کُرپانی (قربانی) پایورزیِ خود در برابر بیدادِ ملاها شده اند. و با این کار اُمید به دگرگونی ِ دمکراتیک را در مردم ایران بوجود آورد. در اینجا نیاز به آدم هایِ خُشنام و پُرآوزه ای است که به پاس ِ وجود آنها در این کارزار، مردم بیگُمان باشند که پولی را که برایِ کُمک به کارگران میفرستند، بدست آنها میرسد.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.