رفتن به محتوای اصلی

نمی دانستم که چنین بندیق و زندیق باشم!!
17.03.2008 - 15:26

انتخاب و تنظیم از کیانوش توکلی:

ناصر مستشار

نتایج اولیه شمارش آرا در تهران

بعضی از انسانها فقط برای رای دادن به دنیا آمده اند ومثل یک ماشین تولید رای فقط رای تولید می کنند وبه دیگران توصیه،تحکم،تبلیغ وتشویق می نمایند که آنها هم در زند گیشان فقط رای بدهند.برای آنها هیچ فرق نمی کند که چه کسی و کدام نظام حکومت می کند.درضمن سلامت وشکل برگزاری انتخابات برای این افراد اصلا مهم نیست!. آیااگر این افراد را با ماشین جوجه کشی مقایسه کنیم اشتباه کرده ایم؟سید ابراهیم نبوی که سیادتش را همیشه به رخ خوانندگان خود می کشد ای کاش یک آیت الله عظمی با عمامه سیاه رنگ می شد تا خیال همه را راحت می کرد!او که خود را طنز نویس می نامد اما بسیار سیاسی می باشد وفقط با یک زرنگی خاصی خودش را به کوچه علی چپ می زند وتمام پیام های سیاسی خود را بنام طنز وشوخی وخنده پوشش می دهد تا همه آنها را در جامعه جا بیندازد.نهایت هدف او پیروزی جمهوری اسلامی به رهبری رفسنجانی است ولی خودش را پشت خاتمی بی غیرت مخفی می کند ودر آخرین آکسیون سیاسی خود به یکباره سر از نیروهای اتحاد جمهوری خواهان در آورد ودر کنار فرخ نگهدار از همه مردم ایران خواستار شد تا در انتخابات مجلس شرکت نمایند!

495 روز تا انتخابات ریاست جمهوری

سید ابراهیم نبوی

کمتر از پانصد روز به پایان فاجعه احمدی نژاد مانده است، پانصد روز وقت داریم یک ‏رئیس جمهور درست و حسابی به جای احمدی نژاد بیاوریم. امیدوارم خاتمی رئیس جمهور ‏شود، اما در هر حال این فاجعه را باید تمام کرد. به نظرم انتخابات 24 اسفند خیلی چیزها را ‏به ما یاد می دهد، کارهایی که باید برای یک سال بعد انجام بدهیم، اگر از فردا شروع کنیم، ‏ممکن است شانس مان بیشتر شود،...

فرامرزی

مریم فیروز در گذشت

رضاخان زمانی از زیر دستان عبدالحسین خان فرمانفرما پدر مریم فیروز بود. فرمانفرما از همسران متعددش دارای 36 فرزند شد که مریم فیروز یکی از آنها بود. فرمانفرما در سنین بالای شصت دخترهای چهارده ساله و کمتر و بیشتر را نیز گه گاه صیغه کرده و پس از تمتع، به امان خدا رها میکرد و در این مورد کم نوشته نشده است. مریم فیروز فرمانفرما، بخاطر آنکه پدرش همه آن جاه و جبروت و مقام را بخاطر تغییر اوضاع ایران و مدرن شدن سیستم حکومتی از دست داده بود آنچنان کینه ای از رضاخان به دل داشت که پس از مرگ پدرش که وی گناه آنرا به گردن رضاخان میانداخت، از شوهرش جدا شد و در اولین فرصت به حزب توده پیوست و طبیعی بود که حتا حاضر شود همسر کیانوری بشود که بهتر بتواند از پهلوی ها انتقام بگیرد. در کتاب "این سه زن" نوشته مسعود بهنود در مورد ملاقات مریم فیروز با سرلشگر آیرم رئیس شهربانی ظالم رضاشاه در اروپا میخوانیم که میخواست انتقام پدرش را بگیرد. عجیب نیست که او از انقلاب اسلامی دفاع کند و توجیهاتی بیاورد که این طبیعی است که در انقلابها خون ریخته شود. این نشان دهنده رضایت مریم فیروز از ریختن خون مردم در راه سرنگونی پهلوی ها بود و مقدار کم و زیاد این خون نیز مهم نبود. مهم این بود که انتقام پدرش را اگر از خود رضا قلدر نتوانست بگیرد هرآنچه در توانش هست بکند و هرچقدر خون لازم میداند بریزد تا انتقام پدر را از پسر رضاخان بگیرد. این است معیار حق طلبی و عدالتخواهی از نوع قاجاری اش. بیچاره مشتی نادان خوشباور توده ای که آلت دست این لاشخورها شدند و خیال کردند قجر درد مردم دارد.

مریم فیروز دختر دایی محمد مصدق بود. مصدق نیز از همان مارهای خاندان قاجار بود که پر از تفرعن و نخوت و غرور اشرافی بود. رفتارش اشرافی، کردارش اشرافی، و بسیار مارمولک و ظاهرساز و یک پا هنرپیشه بود. محمد مصدق در سال ۱۲۶۱ هجری شمسی در تهران بدنیا آمد. پدرش میرزا هدایت‌الله آشتیانی معروف به «وزیر دفتر" از بزرگمردان دوره‌ ناصری و مادرش ملک تاج خانم (نجم السلطنه) فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار و نایب‌السلطنه ایران بود.

در سال ۱۳۱۴ دائی مصدق (عبدالحسین میرزا فرمانفرما) در حالیکه محمد مصدق ۱۷ سال بیشتر نداشت با بقیه افراد فامیل مادری بر علیه اتابک توطئه کردند و با دسیسه اتابک را کنار زدند و مصدق مستوفی خراسان شد. از این هنگام مصدق علاوه بر تمام آن مستمری‌های قبلی به دریافت پول هائی عادت کرد که در شرح وظائف مستوفی آمده است. هنگام مرگ میرزا هدایت‌الله در سال ۱۲۷۱ شمسی محمد ده ساله بود، و ناصرالدین شاه علاوه بر اعطای شغل و لقب میرزا هدایت‌الله به پسر ارشد او میرزا حسین خان، محمد را «مصدق‌السلطنه" نامید.

محمد خان مصدق‌السلطنه پس از تحصیلات مقدماتی در تبریز به تهران آمد، به مستوفی‌گری خراسان گمارده شد و با وجود سن کم در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را جلب نمود.

مصدق‌السلطنه در اولین انتخابات دوره مجلس مشروطیت به نمایندگی از طبقه اعیان و اشراف اصفهان انتخاب شد و نه به نمایندگی از جانب مردم عادی و فقیر که بعدها آنقدر سنگ شان را به دروغ به سینه میزد. او نیز مانند مریم فیروز، کشور را مرداد 32 آگاهانه به سوی بحران برد تا انتقامش را از پهلوی ها بگیرد. او به تحریک دختر دایی اش، که همسر کیانوری بود، اجاز داد که در دوره نخست وزیری او حزب توده به یارگیری در ارتش بپردازد و کادر افسری حزب توده را از تعدادی انگشت شمار، در طی دوران نخست وزیری اش به 700 نفر برساند.

مزدک

اینجایم و ریشه‌های جانم آنجاست

جناب مانی چنانچه بارها نوشته ایم ما ایرانی هستیم و به تاریخ و زبان و فرهنگ ایران هم افتخار می کنیم.این شما پورپیرایسم ها هستید که با تاریخ ما مشکل دارید.مشکل ما با ارازل و اوباش اسلامی و اسلام است و پان ترکها بعلت مسلمان و ضدیت با انسان و حقوق انسانی و آزادی و سکولاریسم بودنشان.اینها با مخالفت با تاریخ و فرهنگ و زبان ایرانیان در ردیف دشمنان ایران هستند و برخورد ما با آنها همان است که با ارازل و اوباش اسلامی داریم.بحث با افرادی مثل تو و همپالکیهایت آب در هاون کوبیدن است. اگر تمام آنچه را که استاد اطلاعاتی ارازل و اوباش اسلامی می گوید درست هم باشد باز ما تاریخ و فرهنگ ایران را دوست داریم و به گذشته خود افتخار می کنیم.تا یک ایرانی دراین مرز و بوم هست ایران و فرهنگ و تاریخ و زبانش خواهد درخشید.ولی درد امروز من و شما به تمسخر گرفتن یکدیگر نیست عزیز.بلکه نبودن یک حکومت دمکراتیک و سکولار و انسان و داد محور است.تا هم شما بتوانید از حقوق انسانی خود دفاع کنید و هم ما!درآن صورت ما به عنوان انسانهایی دمکرات و سکولار حرف یکدیگر را بهتر می پذیریم.اما تا زمانیکه حرامیان اسلامی نه به ما رحم می کنند و نه بشما حرف زدن درمورد تاریخ و گذشته ایران دردی از ما دوا نمی کند اما باعث کینه و نفرت و تشنج در بین ما خواهد شد و برنده این میدان هم کسی جز دشمن دمکراسی و سکولاریسم و حقوق بشر و صلح و دوستی بین انسانها یعنی حرامیان اسلامی نخواهد بود.

مرتضی نگاهی

گفتگو با مرتضی نگاهی ! سه شنبه 11 مارس ساعت 21

دوستان گرامی،

من چند نظر را پیرامون خودم دیدم و خندیدم! واقعا نمی دانستم که چنین بندیق و زندیق باشم!!

حالا که دوستان عزیز مرابه ترکی گری (پان تورکیسم) ... متهم می کنند خود دانند!

با آرزوی سلامتی!

سلامتی!

نگاهی

قویدل

گفتگو با مرتضی نگاهی ! سه شنبه 11 مارس ساعت 21

جناب مرتضی نگاهی گرامی

با درود و سلام بر شما،اینکه شما را به پان ترکیست متهم میکنند تعحب نکنید ، جامعه ما به آسانترین متد اندیشیدن پناه برده است سیاه دیدن ، سطحی دیدن ،متهم کردن و دشمن پیدا کردن از خصوصیات ذاتی ما شده است . هزاران هراز انسان را که چون ما بودند با همین اتهام ، نابود کرده اند و تنها با اتهام واهی ملحد ، ضد انقلاب ، جاسوس و مرتد و غیره ...

آیا به این اتهام ها تا حالا عادت نکردید؟ کاروان را براه خود باید حتی اگر ...

اما ایران گلوبال در این دنیای عجیب ، امکانی را برای ایرانی فراهم آورده است تا از ورای این خشم و انتقام ، دریچه عقل را تجربه کند.

موفق و شاد باشید

سامان باربد

پریشان شهری به منزله آرمان

برادری عزیز.

وقتی که می نویسید:" پایان مفهوم آغاز تصویر است. تصویر کولاژ است"، منظور شما از تصویر فقط چشم اندازهای بصری ست؟ یا شیوه ی نگارش از چشم راوی با تکنیکی خاص است؟ یا هیچکدام از اینها نیست، مثلا نطر ایماژیست ها ست؟ یا آنچه ویتگناشتاین می گوید؟ آیا این نیست که "کولاژ" کار، می خواهد به جای بیننده تصمیم نگیریم؟ راستی اگر وضعیت امروز ما در ایران همین موزاییک به نظر می رسد، گذر از کثرت به وحدت را به عهده ی خواننده بگذاریم یا مختصری هم از نتایج یا حتا شعار در نوشته تزریق کنیم؟ تعبیر فرستنده و گیرنده بدون اصل اهمیت، در چشم های بیننده مگر معنی دارد؟ گاهی فکر می کنم مهم نیست چقدر اطلاعات در نوشته ی ما هست، مهم اینست که جه مقدار از اطلاعات زمینه ی پذیرش دارد. بگذارید خودش تصمیم بگیرد: دستهای هنرمند هرچه بازتر، بهتر.

هرمس

پریشان شهری به منزله آرمان

آقای باربد گرامی

کولاژ اجتناب پدیده از به دام کشیده شدن است. در مفهوم ما کرانمندی پدیده یا برابرایستا را مشخص می کنیم. مفهوم پایه تفکر نظام مند است. شاید به همین خاطر است که نیچه به گزینه گویی روی می آورد و مونتانی، برخلاف دکارت، یک روایت پرداز یا قصه گو است. حکایت هایی از نوع هزار و یک شب یا قصه های کوتاه. به بیانی، عصر آرمان شهری، خوب یا بد، به پایان رسیده است. آخرین آرمان شهر انسانی سوسیالیسم بود که درواقع آخرین نماینده رادیکال روشنگری هم بود. گویی تنها چیزی که مانده است همان آنتروپی است. به هر تقدیر، چون امر کلی یا کلیت گم گشته است در کوچه و پس کوچه های جوانی جهان، اکنون ما همه به خاص ها یا جزءهایی بدل گشتیم که بیشتر در حالت انفصال به سر می بریم تا اتحاد و وصال. همین حالت انفصالی سبب می شود که آرمان شهری غیر ممکن شود و اگر آرمان شهری هم بماند، همین پریشان شهری یا آرمان شهر زدایی است زیرا امر کلی، آنهم به گونه ایجابی و اخلاقی و کیفی، به سر آمده است. ما اگر شاهکار بکنیم، شاید بتوانیم در مورد قواعد زیستن برطبق قوانین را درونی بکنیم، اما بحث بر سر جامعه آرمانی به حاشیه رانده شده است و مفهوم هم از چگالی اندیشه خارج شده است. شاید چرخش از مفهوم به روزمرگی، که شاخصه جهان معاصر است - که همان حدیث گیتی گرایی است، به خوبی پرده از موضوعی بردارد که فوکو در دهه هفتاد از آن سخن راند و از جانشینی روشنفکران به دست کارشناسان سخن گفت. جهان بی آرمان، جهانی است که چنان کشتی بی لنگر "کژ می شد مژ می شد"، اما راه را بر آرمان شهری یا مدینه فاضله سد می کند. خوب هم هست. چه خون ها که به خاطر این مدینه های فاضله یا آرمان شهرها ریخته نشد! کولاژ البته شامل هر حوزه ای نیست.

یا به طور مستقیم نیست. شاید به همین خاطر است که نوع نگارش فلاسفه ای که از مفهوم گسسته اند و به نگاه کولاژی پناه برده اند این قدر میان فلسفه و ادبیات سرگردان است و نه فلسفی است و نه ادبی. مرگ مفهوم، مرگ سوژه است و مرگ دوتایی هایی که در گذر زمان ساخته شده است مانند: طبیعت - فرهنگ، سنت- مدرنیت، غرب- شرق، سوژه - ابژه، و غیره.

مثال شما درباره ویتگنشتاین صدق می کند. نگاه یا دیدن یک از کلمات مورد علاقه ویتگنشتاین دوره متاخر بوده است. به این مفهوم ما دیگر کار تمام شده یا اثر قطعی و نهائی نداریم، چون آغاز و انجامی نداریم. به قول دلوز ما Rhizom هستیم، درهمتنیدگی هزاران راه، ریشه، یک شبکه درهمتینده که غیرممکن است بگوئیم ریشه اصلی کدام است و فرعی کدام، متن کدام و حاشیه کدام.

البته این نیست که چون مفهوم به پایان برسد، تفکر هم به پایان می رسد. قطعاً نوع دیگر از اندیشیدن آغاز می شود که روایی است و تفسیری و نه قانونگذار و وضع کننده. به قول زیگموند باومن، اکثر قریب به اتفاق فلاسفه تاکنون همه قانونگزار بوده اند - در حالی که ما نیاز به تفسیر داریم و مفسر. طنز تاریخ است شاید که تز یازدهم مارکس این گونه است که از فلاسفه خرده می گیرد که تاکنون جهان را تفسیر کرده اند حال آن که مساله بر سر تغییر جهان است.اما از یاد می برد که تفسیر جدید به معنای آفرینش جدید جهان است؟ البته مارکس آن جا روی سخنش با ایده آلیست ها بوده است. در زمینه مفهوم، لازم به یادآوری است که برای مثال ماکس وبر از مفهوم استفاده نمی کند بلکه از اصطلاح سنخ/سنخ آرمانی استفاده می کند، که البته با کولاژ فرق دارد، اما دستکم گسست از سنتِ مفهوم سازی است، آن هم به شیوه افلاطونی. با سپاس از نکات قابل تأمل و جالب شما.

رحیم خان

حق با شما است. این یک سایت عمومی است و نباید در آن این نوع سبک نگارش و سیاق فکری را جای داد. اگر هم می بینید که مقالات، یعنی ترجمه، بنلد است، این هم از صدق سری دوران شتاب و جهان مجازی است که همه چیز را سریع، فوری و راحت می خواهد. اما، به هرحال من فکر کنم کسی که علاقمند به این مسائل باشد شاید وقت هم بگذارد. باز هم جای شکرش باقی است که مرا به هذیان گویی، دستکم به طور آشکار، متهم نکرده اید. اتفاقاً به همان خاطر که شما می گوئید، یعنی برای اجتناب از تفصیل کلام، راه ایجاز را در پیش گرفتم. القصه: حدیت جهان ما حدیث جهانی است که همه روایت های کلان را از ذهن خود پاک کرده است و هر دم به سویی روان است. جهان سبکی که لنگر در تحول انداخته است و آرامشش بیقراری است. باری، امیدوارم که باز لطف کنید و به مقالات بلند هم حسن نظر نشان دهید. با سپاس

مانی

اینجایم و ریشه‌های جانم آنجاست

جناب مزدک وقت ویکشنبهءشمابخولی وخوشی وباسلام

دوست عزیزوداناهمانطوریکه قبلأ نوشتم رهبران جمهوری اسلامی ویا حرامیان واراذل واوباش بقول شما،باهیچ کلمه ومفهومی مثل بربرووحشی وجانی وحرامی واوباش واراذل ...قابل تعریف نیستندوحتی همهءاین کلمات باهم برای تعریف این جانوران کافی نیست.

ولی همین رهبران جمهوری اسلامی پرچم ژنده ی ناسیونالیستی پان فارسیسم راازدست مشروطه خواهان وسلطنت طلبان وبقایای استبدادپیشین بطورموفق آمیزی گرفته اند.سخن رانی ومصاحبه ی پروفسور ریچاردفرای درتلویزیون کانل 4 جمهوری اسلامی موضوع کوچکی نیست!!!بخش اعظم همان تاریخی که شما هم دچار توهم هستیدوبانام تاریخ ایران ازآن نام میبرید همین آقای دکتر پروفسورفرای برای مقاصد شوم سیاسی ساخته است.

-- آیا شمابه نامیدن"ستارگان پارسی" تیم فوتبال ازطرف رژیم،درحالیکه تنی چندازبهترین بازی کنان غیرفارس بودند اعتراض نمودید؟؟؟

-- آیاشما به خرده فرهنگ نامیدن فرهنگ زبانهای غیرفارسی مثل عربی،کردی وترکی و...ازطرف رهبران رژیم اعتراضی کرده اید؟؟؟

-- شما به پان ترکیسم نه برخورد درست سیاسی(مثل آیدن تبریزی)بلکه تحریک وفحش میدهید،بدون آنکه متوجه باشید همه ی پان ها درایران معلول علتی بنام پان فارسیسم اند،وتانابودی پان فارسیسم وجودخواهندداشت.اگرعلت وسبب ازبین برداشته شودمعلولی وجودنخواهدداشت.

-- تمام پان ها،پان ایرانیسم وپان فارسیسم،پان ترکیسم،پان عربیسم وپان اسلامیسم و...موجب فتنه وآشوب بوده وهستند وخواهندبود.ولی باپرچم پان فارسیسم نمیتوان بابقیه پانهای موجود مبارزه کرد،زیرادرایران هشتادسال گذشته فقط پان فارسیسم درقدرت بوده وعامل تمام بدبختی هاست حتی بقدرت رساندن جانوران فعلی!!! مانی

مزدک

اینجایم و ریشه‌های جانم آنجاست

عجبا جناب مانی حالا ما دوست هم شدیم!تا حالا که ارازل و اوباش بودیم!بگذریم باز ما اینو به فال نیک می گیریم و حسن نیت می دانیم.جناب اینکه حرامیان اسلامی چه کاری می کنند نه از من و شما دستور می گیرن و یا نظر می خواهند و نه ما را قدرتی است که جلو آنها را بگیریم بنابراین این دعوای شما پان ترکان و پان اسلامیستهاست که در مسلمان بودن مشترکید ولی خوشبختانه بعلت فرقه گرایی نمی توانید همکاری کنید و این هم جای بسی خوشحالیست.راجع به تاریخ و فرهنگ ایران اصولا ما باهم بحثی نداریم چون در دو طرف متضاد حرکت می کنیم و با بحث و گفتگو بین ما که هیچکدام متخصص تاریخ نیستیم مشکلی حل نخواهد شد.ولی ما بعنوان کسانیکه در هرصورت از این ارازل اسلامی ضربه خورده ایم ومشکلاتی داریم که احتیاج به جو دمکراتیکی برای حل آنها هستیم.بنابراین بهترین گزینه بجای برخوردهای غیره اصولی اتحاد بایکدیگر است برای برقرای حکومتی دمکراتیک و سکولار و انسان و داد محور.درچنین جامعه ای تمام این موضوعات به آسانی و بدون ترس و خشونت به بحث گذاشته خواهد شد و هم شما و هم استادتون پورپیرا مثل بقیه شرکت میکند و ما هم اگر عمری باشد استفاده خواهیم کرد.همانطوریکه قبلا گفته ام ارازل اسلامی از هر موضوعی به نفع خود استفاده می کنند بنابراین استفاده اینها از زبان فارسی و ناسیونالیسم ایرانی و یا پان ایرانیسم و پان زهرمار ...درهمین راستاست.

جناب مانی در ضمن نه من و نه اکثریت ایرانیان نه پان هستند و نه با ترک و عرب...دشمنی و کینه ای داریم.من بارها گفته ام که جان و زندگی و خرد انسانی برایم مقدس است و به انسانها تنها بصرف انسان بودنشان احترام میگذارم نه به عقیده و ایمانشان! بهمین جهت با اسلام و مقدسات اسلامی بعلت ضد حقوق بشر بودنش و ضد آزادی و سکولاریسم و طرفدار ترور و حشت و قتل و کینه و انسانهاست مخالفم و از به لجن کشیدن مقدسات اسلامی کوتاهی نخواهم کرد.

گزارش از انتخابات ایران

بعد از ظهر که از جلوی استانداری در تبریز رد می شدم با تجمعی تقریبا 200 نفری از مردم ملکان مواجه شدم که در اعتراض به تقلب در انتخابات جمع شده بودند که آخرش هم با دخالت مامورین متفرق شدند.....

Ali

به یاد مریم فیروز

حالا بیایید برای این خانم تاریخ مبارزاتی و خدماتی درست کنید. از حمایت های وی از جمهوری اسلامی و شوروی هم حرفی نزنید. ایشان 28 سال در المان شرقی بود دید آن کشور ها چه دسته گل هایی هستند و تلاش می کرد در بهترین حالت ایران بشه یه جیزی مثه بلغار یا رومانی.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.