رفتن به محتوای اصلی

گاف عجیبی بود نه!؟
23.12.2007 - 21:26

مزدک

با درود!آیا این تغیر شیمیایی در جامعه اسلام زده ما چیزی جز از تقدس انداختن مقدساتیکه بنامش توده های ملیونی را بسیج می کنند نمیتواند باشد؟تا زمانی که انسانها برای خود پشتوانه ای بعنوان اعتقادات و ایمان بوجود آورده و به تقدس آنها می پردازند . حاضر بهر جنایتی درراه آن میباشند نمی توان تغیری اصولی در جامعه پدید آورد.بنابراین تنها و موثرترین ابزار از تقدس انداختن اعتقادات و بالا بردن احترام و ارزش انسان و زندگیست که نتیجه اش پیشرفت و ترقی عینی برای جامعه است.

مزدک

در جوی که اپوزیسیون پراکنده و اخته اند و نمی توانند بر سر حداقلها باهم کنار بیایند میدان برای عده ای فرصت طلب و مزدور و پوپولیست و منفعت طلب باز میشود.و تریتا استفاده نکند شری یا تری یا احمد و صغرا اینکار را میکنند.سازمان عفو بین المللی که کاسه از اش داغتر نیست که بیش از ایرانی برای ایران و مردم ایران دلسوزی کند.ضعف و رخوت خود را گردن دیگران انداختن جز توجیه بی عملی وبی مسؤلیتی اپوزیسیون ایرانی نیست!

مزدک

ترس از کودتا برای رژیمی که تازه بقدرت رسیده بود و منافع آمریکا و غرب را تهدید جدی کرده بود امری عادی است.و عاملی حس تحقیر نیز در برابر غربیکه منشا همه جنایات شناخته شده بود نیز بی تاثیر نبود.ولی این دوعامل تنها برای بسیج مهم بود ولی مهمترین عامل که هم در بوجود امدن این جریان و هم در ادامه اش موثر بود طرح استفاده از این جریانات برای سرکوب و خلع سلاح گروهایی بود که بطور روزافزونی قدرت میگرفتند و ارازل و اوباش اسلامی درمقابل آنها چیزی برای ارایه نداشتند!در حقیقت ناتوانی و زبونی خمینی و اسلامیان برای روبرو شدن متمدنانه با جریانات مخالف باعث ادامه اشغال سفارت امریکا و حتی جنگ ایران و عراق و سرکوبی کردها و هم وطنان تر کمن به اسم جدایی طللبی... شد تا بدین وسیله زمان سرکوب و پرا کندگی نیروهای دگر اندیش فرا رسد!

حبیب تبریزیان

اصلاح شده! میبخشید!

این دین بود که خمینی را در رأس حرکت دینی مردم قرار داد. حرکتی که بیش از هزار سال ذخیره شهید ستائی و افسانه عدالت پروری و مظلومیت اسلامی در پشت آن خوابیده بود. هنر خمینی در شهامتش نبود، در دانشش نبود ، در سیاست مداریش نبود و کلان در جائی نبود. در جایگاه یک آیت العظمی در افتادن با رژیم شاه ، یک هزارم خطر پخش یک اعلامیه آبکی را هم نداشت .این سرگیجگی، سر گردانی و عقب ماندگی نیروهای سیاسی بود که نتوانستند در تعامل هم، گزینه ای دموکراتیک ر ا ارائه دهند. وضعیت در درون اپوزیسیون چنان بود که هرکس دکه ای با چند مشتری خودی زده بود و خود را رأس الخیمه رهبر مبارزه ضد شاه میپنداشت، بدون اینکه لحظه ای بیندیشد که اولاً آن مبارزه بر علیه رژیم چقدر توجیه سیاسی و تاریخی داشت و در ثانی اگر این کار میبایسی بشود، این یا آن گروه در مجموعه بالانس استراتژیک نیروها ـ رژیم و ضد رژیم ـ ازچه وزنی بر خوردار بودند . و مهمتر از همه گذار از دیکتا توری شاه به دموکراسی از چه مضمون و محتوای سیاسی ـ اجتماعی و تاریخی بر خوردار بود؟؟ مرگ بر شاه مستبد !!! شاه نماینده چه طبقه ای و خمینی نماینده کدامین به پرسش نیامده بود. خود بزرگ بینی بیمار گونه قبیله ای هنوز بهمان شدت سی سال قبل بر اپوزیسیون ما حاکم است، مجاهد از خود رئیس جمهور تعین میکند، اصلاح طلب دینی که میخواهد برای رفرمیسم دینی خود صلاحیت سیاسی دست وپا کند، مست از پیروزی خرداد با قلم قرمز خودی و غیرخودی، عرصه سیاست و میهن مارا ملک طلق خود انگاشته و غافل از آنکه این چرخ کج رفتار بر او نیز، تاریخ مصرف نهاده است، به انکار حقوق شهروندی دگر اندیشان پرداخت. حزب طراز نوین ما به زیر مجموعه وزارت اطلاعات تبدیل و با ماسک و بی ماسک همچنان بر طبل مبارزه با امپریالیسم میکوبد و به استقبال سالگردانقلاب اسلامی میرود!!

ارژنگ

خميني در تمام کشورهاي عربي تبليغات وسيعي عليه شاه کرده بود که شاه مسلمان نيست وبا رهبران غربي هنگام ضيافت ها شراب مي خورد وزنش بدون حجاب با رهبران غربي ونامحرم عکس مي گيرد؟ همان شد که شاه براي آنکه آن تبليغات را خنثي نمايد به مکه رفت تا مسلمان بودنش را به اعراب به اثبات برساند در داخل ايران هم که شاه هرسال در آغاز بهار به زيارت امام رضا در مشهد مي رفت. 90% ملاها از شاه حقوق مي گرفتند تا از او حمايت نمايند.خميني هم از بازاري ها پول مي گرفت تا ماهي 300 تومان شهريه به طلابش در نجف و قم پرداخت نمايد اما سر آخر ملاها پشت سر خميني راه افتادند و پشت شاه را خالي کردند.شاه هم از ملا ها تقليد مي کرد تا تمام وزيراني که از تحصيلات بالائي نيز برخوردار بودند وبعضي از آنها حتي از شاه مسن تر هم بود نداما شاه همه آنها را هم مجبور مي کرد تا در برابر تلوزيونهاي جهاني دست اورا با حالت تعظيم چاپلوسانه ببوسند.همه کارهاي نمايشي شاه با عث بد نامي اش شده بود! شاه در سطح جهان هم طرفداري نداشت ،حتي در کشورهاي غربي اورا بعنوان شاه مستبد مي شناختند وتمام روزنامه هاي غربي اورا ضحاک معرفي کرده بودند ودر اين گير ودار خميني خود را عارفي که از مال دنيا براستي چيز ي نداشت توانسته بود خود را پاک بشناساند اما در مقابل او شاه يک شخص سرمايه دار افسانه ائي که با ثروت غير قابل دسترسي در دنيا سهام داشت به جهانيان معرفي شده بود!

حبیب تبریزیان

دست مریزاد

!

دوست عزیز! از نوشتارت استفاده د کردم. فرموله کردن مسئله به این شیوائی برایم آسان نبود!

ای کاش همه آنهائی که از مقوله ملت عنصر زبان و دین و.. را برجسته و از عاطفه عمیق ملی ، تاریخ و فرهنگ مشترک، رزم و پیکار مشترک بر ای دموکرسیو.. چشم می پوشند این مقاله را بخوانند و از آن مهمتر آنرا بفهمند!

بهزاد عزیر! نمیتوانم به کاستی این نوشتار خوب اشاره نکنم که: مسئله ملی و قومی امروز یکی از آن میدان هائی است که رژیم برای سرگرم کردن مردم، نیروهایش را در آن به صحنه آورده است. هراساندن ملت از تجزیه و جنگ و بکش بکش داخلی و ستم قومی و ملی و شهید سازی و جلاد سازی، از این یا آن و کو شش برای انتقال بحث از استبدادی که مشترکاً بی هیچ چشم پوشی همه ما ایرانیان را زیر ساطور خود قیمه میکند!هدف این تلش رژیم است که انصافاً و متأسفانه موفق هم بوده است!

مزدک

شاد یا افسرده؟

افسرده گی پدیده ایست که در تمام جوامع و تقریبا در تمام سنین هست .در صد این پدیده در زنان و در دوران مختلفی از زندگی آنها بیشتر است و هر چه سن بالا تر برود این پدیده بیشتر میشود.بنابراین افسرده گی تا حدود زیادی طبیعیست و احتیاج به مداوا ندارد.ولی در مواردی که افسرده گی از حالت طبیعی پیشتر برود و بمدت بیشتری ادامه یابد باید شخص بیمار به پزشک مراجعه نماید و امروزه داروهای بیسار مؤثری برای علاج این بیماری هست و شخص اجتیاج به زجر و رنج بیخود کشیدن ندارد.حتی پزشکان معمولی (GP)میتوانند تا حدود زیادی افسرده گی های معمولی را مداوا کنند ولی برای درمان اسکیزوفرنی(افسرده گیهای خطرناک که احتمال خودکشی در انها بالاست)و مانی دپرشن(افسرده گی و خوشحالی بیش از حد)حتما باید به روانپزشک مراجعه کند.

اسدپور

کار مطبوعات کار بازار نیست!

آقای کردی بالاخره این کل کل کردنت با آقای قندچی کار دستت داد . غیر مستقیم اعتراف کردی به اینکه سلطنت طلبان در تلاش بوده اند آمریکا را به حمله نظامی بر علیه ایران وادار کنند ، اما چون «نفوذ" کمی داشته اند موفق نشده اند . عزیزجان لابد این هم از «لیاقت" سلطنت طلبان است . راستی میشه یه مثالی بزنی برای وطن فروشی ؟

شیرازی

گفتگو با نشریهء حزب کوملهء

از اساتید محترم که از بحث هایشان معلوم است در تاریخ و جامعه شناسی خیلی وارد هستند یک سری سوال داشتم . هر کدام لطف کنند و جواب بدهند ممنون میشوم :

اخیراً فیلم مستندی بنام «تختگاه هیچکس" بوسیله شخصی نبام غفوری ساخته شده که در آن ناصر پورپیرار گوینده است . تصاویر زنده و بدون دستکاری کامپیوتری هستند و نواقص اساسی مورد ادعای آقای پورپیرار را بطور واضح و غیرقابل شک و تردید نشان میدهند . گویا سازمان نظام مهندسی ایران هم نیمه تمام رها شدن تخت جمشید را تایید کرده است . این فیلک در بخش ویدئوگوگل هم نصب شده است . من از سایت http://www.naria.ir داونلود کردم . سوالم این است که 1) آقایان در باره نیمه ساخت بودن آن بنا چه نظری دارند ؟ 2) مورخان غربی که بنا بر ادعای آقای پورپیرار اکثراً یهودی بوده اند چرا دروغ گفته اند و از این دروغ چه منظوری داشته اند ؟

3) اگر پورپیرار دروغ میگوید ، آیا تصاویر فیلم مذکور دستکاری شده است (ظاهراً طبیعی هستند ) ؟ اگر دستکاری شده چرا ایرانیان خارج افشاء نمیکنند ؟ چندی پیش دوستانی در همین سایت ادعا کرده بودند که دانشمندان ایرانی و خارجی نوشته های پورپیرار را جدی نمیگیرند . بنظر آقایان سکوت در برابر تخریب اساس و بنیاد های تاریخ ایران باستان درست است ؟

محسن کردی

کار مطبوعات کار بازار نیست!

اسد پور گرامی، جای خوشوقتی است که مطالب مرا اینقدر با دقت میخوانید که بالاخره توانستید یک ماستخوری از ما بگیرید. حق باشماست و گاف عجیبی بود نه!؟ اما خوب، ماهم آنقدر مارخورده افعی هستیم که مثل آخونده بتونیم تا بند رو آب دادیم بگیم که "رو به قبله نشاشیده بودیم چون سرش را گرفته بودیم آنور!". اشاره من به آن سری سلطنت طلبانی بود که فقط در خیال آقای قندچی وجود دارند و ایشان معجون عجیبی از آنها بوجود آورده اند. این سلطنت طلبان بطرز عجیبی هم روی مقامات آمریکایی نفوذ دارند بطوری که آنها ارباب و مقامات آمریکایی گوش به فرمان آنها، جلوی آقای قندچی را می گیرند که فعالیت های وطن پرستانه نکنند و از طرف دیگر نوکر و مزدور و وابسته به آمریکا و وطن فروش هستند و طبق نوشته های قبلی ایشان که بارها اشاره داشته اند این وطن فروشان خیلی آمریکا را تشویق به حمله به ایران کرده اند. برای همین گفتم اگر نفوذ داشتند که خوب به ایران حمله میکردند در حالی که ..

بعد هم برادر، اینهمه سالها ما قشنگ رقصیدیم دریغ از یک مرحبای شما! یک سرفه کردیم بلافاصله با انگشت ما را رسوا کردید که ؛ دیدی ذات الریه گرفتی!

راد از اهواز

ایران سفیر فرانسه را در تهران احضار کرد.

از پذیرائی در نوفل لوشاتو تا احضار سفیر در تهران چقدر طول کشید, ملت ایران در عرض چند ماه متوجه دروغگوئی و پوچ بودن حرفها و وعده های حکومت شدند . فرانسه حالا باید منتظر باشد تا مزد مهمانوازی را هم بگیرد

ناصر کرمی

گفتگو با نشریهء حزب کوملهء

خانم یا اقای شیرازی، با سلام:

تخت جمشید 518 قبل از میلاد بدستور داریوش 1، که خود شاهد پایان یافتن این ساختمان که آنرا عجایب هشتگانه می نامند نشد، بنیاد گذاشته میشود، فرزند او خشایار شاه آنرا تکمیل و به پایان رساند، این ادعا را از قرون میانه، از سوی اروپاویان :پژوهشگر رومی Pietro della Valle 1621 میلادی، و از سوی Jean Chardin فرانسوی 1680 میلادی ، و از سوی باستان شناس و شرق شناس آلمانی Ernst Herzfeld 1930 میلادی، josef Wiesehofer ، و از سوی انستیتوت شرق شناسی شیکاگو و محققان قدیم و جدید دیگر تأیید میشود.

100 سال قبل از آغاز بنای تخت جمشید بوسیلهء داریوش، شاهکهای دیگر ایرانی بنیاد شهر سازی را در آنجا شروع کرده بودند و در طول 300 سالهء خود تا خرابی ان بدست اسکندر 330 قبل از میلاد، پیوسته در حال گسترش و تغییر و تحول بوده است، چنانکه در دانش آرشیتکت مرسوم هست، در این مدت بیش از 7 بار فقط زرادخانهء آنرا به علّت کوچکی خراب کردند و بشکل بزرگتر آنرا ساخته اند، پله های موازی باهم جلوی کاخ آپادانا و تراسهای اطراف آن بدستور خشایار شاه ساخته شد، سالن پذیرایی آپادانا به مانند جنگلی از ستونها به بلندی 20 متر که نشانه از عظمت قدرت سیاسی هخامنشیان داشت را خشایار شاه تکمیل کرد. هر پادشاهی بنا به سلیقه و بنا به نیاز زمان فضای مسکونی بیشتر و گسترش دستگاه اداری بر این بنا که در آغاز بر مساحتی به طول 450 و به عرض 300 متر بنا شده بود افزوده است. تخت جمشید یک خانه نبود که یک ماه تمام شود، طرح ریزی یک شهر و شهر سازی یک امپراطوری جهانی و قدرت سیاسی زمان خود بوده است که نمتوانست پایانی داشته باشد. پدران بنای آنرا نهادند و بازماندگان در بهبودی و تکمیل آن کوشیدند. در خانوادهء شما و ما هم همین طور بوده و خواهد بود.

ناصر پور پیرار که نه آرشیتکت هست و نه آرشلوگ یا باستان شناس، از کجا میتواند این همه واژه ها و اصطلاحات سنگین این رشته ها را که خود واژنامهء بزرگ مخصوص بخود را دارند، از سویی از فلسفه، تاریخ، هنر، و از تاریخ تکاملی ساختمان سازی و شهر سازی جهان از آغاز تا کنون امیخته هست سر در آورد. چگونه میتواند نقشهء طرح و پلانهای پیچیدهء آثار باستانی را که گاهی متخصصین را دچار سر درگمی میکند بخواند، به کدام زبان خارجی تسلط دارد. شما بروید به ناصر پورپیرار بپرسید برش A-A و یا B-B در آرشیتکتور چه معنایی دارد و بگویید یکی از این برشها را برابر با نرم را در رابطه با پلان تخت جمشید رسم کند، اگر توانست !!. از ماتریال و مصالح ساختمانی[ کُنسترُکسیون] و از استاتیک و مکانیک که در سقف زنی معماری آن زمان بکار رفته اصلأ اطلاعی ندارد، به همین خاطر بعد از 3000 سال در خرابه های تخت جمشید دنبال چوب و گل و کاه و آهن بکار رفته در سقف زنی آن میگردند.

سعی در کوچک کردن و یا لکه دار کردن بنای تخت جمشید، پاک کردن نام ایرانیان بر این سرزمین هست که از سوی هرکسی پشتیبانی شود مایهء آبرو ریزی خود آنها خواهد شد، اگر شما ایرانی هستید، به این استدلالها و برنامه گوش و اهمیّت ندهید، و مواظب سنگهای تحت جمشید باشید، اگر هم ایرانی نیستید، فکر نان کن که خریزه آب هست.

در پایان جمله ای آلمانی از یک کتاب با اعتبار در بارهء آرشیتکت و آرشلگی، که به بنای تخت جمشید پرداخته را برایتان مینویسم:

Der Apadana war das gewaltigeste Bauwerk in perserpolis. Es wurde unter DareiosI

(521-485 v.Chr.) begonnen und vom seinem Sohn Xerxes (485-465 v.Chr.) vollendet.

بی نام مثل برنج

اوایل بهار 58، تهران در تب انقلاب میسوخت، ولی در بین مردم شایع بود که تا این لحظه منشأ آن مشخص نشده است. جوک بدین ترتیب شروع میشد که: { قرار بود اولین محک روانسنچی اجتماعی بکار بیفتد تا نبض مردم منقلب بدست آید و آن این بود که عوارض اتوبان تهران-کرج از 10 ریال به 20 ریال افزایش پیدا کند. عده ای گفته بودند. اصلآ این اقدام معقول نیست و ضد انقلاب از این اقدام سوء استفاده را خواهد کرد. در جواب گفته میشد:< حالا بذار ببینیم چه عکس العملی از خودشان نشون میدن. اگه دیدیم عکس العملشان خیلی حاده، شلش می کنیم. 20 ریال شد و نفس کسی در نیامد. قیمت مرتب بالا رفت و لی بازهم عکس العملی نشان داده نشد تا اینکه یکی پیشنهاد کرده بود:

محسن کردی

گفتگو با نشریهء حزب کوملهء

من هم آن فیلم مستند و مصاحبه پورپیرار را دیده ام. پورپیرار ابدا حالت یک پژوهشگر بیطرف را ندارد. در حین مصاحبه، هنگامی که مصاحبه گر در مورد نظرات او پیرامون ساختگی بودن تاریخ تخت جمشید و چگونگی ساخت آن سوال می کند، پورپیرار حالتی دارد که گویی بسختی جلوی خنده تمسخر خود را دارد می گیرد. در تمام طول محاسبه او نه حالت و وجنات یک پژوهشگر بیطرف (که بطور معمول نه احساس منفی و نه مثبت نسبت به مقوله مورد پژوهش داشته باشد)، که بعنوان یک پژوهشگر جانب دار که گویی ماموریت محوله ای را در راه هدفی و به منظوری به انجام میرساند دارد. گویی او از این کشف که به گفته او هخامنشیان هرگز بنای تخت جمشید را به پایان نبرده اند در پوست خود نمی گنجد. مثال دیگر این گونه پژوهشگر جانبدار را میتوان در "پژوهشگران" نژاد برتر آریایی سفید آلمانی در زمان هیتلر یافت که پژوهشهای شان یکطرفه و برای اثبات یک امر بخصوص و هدفمند بود. در فیلم مستند مزبور، البته پورپیرار نشان میدهد نقاطی از سنگها را که نتراشیده مانده اند و میگوید که برخی از این سنگها تا پایان کار تنها چند دقیقه وقت میخواسته پس چرا ناتمام مانده. نظر جناب کرمی پاسخ مناسبی به این مدعاست که چنین بناهایی همواره در حال ساخت و مرمت بوده اند و طبیعی است که نقاطی یافت شود که ناتمام مانده باشد.

فرض کنیم در واقعه پوریم همه ساکنان ایران کشته شده باشند. پورپیرار می گوید که این امر به تحریک خاخامهای یهودی رخ داده است که یکی از آنها پدرزن آن پادشاه بوده. یعنی میخواهد نقش پادشاهی که فرمان چنین جنایتی را داده است بدین گونه پنهان کند. کدام دادگاه حاضر است که آن مشاور را محاکمه کند اما حرفی از آن پادشاه به میان آورده نشود؟ آخر این چه مهملی است که این بابا بهم می بافد؟ در یکی از "مدارکی" که رو می کند اشاره به یک سنگی دارد که بدون تناسب روی سنگی دیگر ایستاده است و میخواهد بدینوسیله اثبات کند که بنای تخت جمشید ساختگی است! میخواهم بدانم که آنکه میخواسته چنین حقه ای را بزند عقلش نمی رسیده که هیچ کودکی چنین ترفندی را باور نمی کند که دو سنگ نامربوط را روی هم بگذارند و بنام بنای تاریخی به مردم بباورانند؟ یعنی آن پژوهشگران اینقدر کودن بوده اند که نفهمند که این "راز" بالاخره روزی از نهان بیرون خواهد آمد و پورپیراری روزی پیدا خواهد شد که مچ آنها را بگیرد و آبرویی برای آنها باقی نگذارد؟ پورپیرار می گوید که کاوشگران بخش باستانشناسی دانشگاه شیکاگو عمدا پژوهشی غیر واقعی را به عموم ارائه کرده اند که با واقعیت امر نمیخواند و انگیزه آنها پوشاندن واقعه پوریم بوده است.

من اصلا روی همین انگیزه ای که پورپیرار انگشت روی آن می گذارد حرف دارم. اینکه پدران یهودیان باستانشناس برفرض پادشاهی را تحریک کرده و باعث قتل عام سکنه ایران شده باشند چه ربطی به یهودیان امروز دارد؟ معنای این سخن آن است که پورپیرار فردی است که بخاطر واقعه پوریم در 2500 سال قبل میخواهد یهودیان امروز را اگر محاکمه و به چارمیخ نتواند بکشد دستکم سرزنش کند یا تو سری به آنها بزند و تحقیرشان کند. کدام انسان متمدن امروزی چنین تفکر حیوانی و عقبمانده ای دارد؟ آیا کسی امروز آلمانی ها را بخاطر جنایات هیتلر سرزنش میکند؟ آیا جهانیان مغولها را بخاطر جنایات چنگیز و هلاکو و .. امروز سرزنش می کنند و تقصیری را متوجه آنان می کنند که باستانشناسان آنها ناچار شوند وقایع تاریخی و خونریزی های چنگیز را لاپوشانی کنند؟ آیا ما ایرانیان باید بخاطر خونریزی ها و کشتارها و غارتهای سلطان محمود غزنوی و نادرشاه افشار در هندوستان خود را در مقابل هندی ها خجل و شرمسار بیابیم؟ به همین دلیل تصور نمی کنم که هیچ یهودی از بابت واقعه پوریم در 2500 سال قبل (اگر اصولا چنین واقعه ای حتا در ابعادی بسیار کوچک رخ داده باشد) امروز خود را خجل و شرمسار بیابد.

و سخن آخر اینکه فیلم مستند دیگری در یوتوب هست. در این فیلم بخشهایی از روکارهای تخت جمشید را نشان میدهد همراه رنگ آمیزی ها که بجا مانده. تا زیرکار، یعنی سنگ بناها آماده نشده باشند گچکاری ها و نقاشی ها را نمی توان انجام داد.. و اگر این رنگ آمیزی ها وجود دارند، معنایش این است که بنای تخت جمشید، دستکم در بخشهایی باید به پایان رسیده باشد. پورپیرار اما با تمسخر می گوید که هخامنشیان روی خاک می نشستند. سوال اینجاست که یعنی هخامنشیان به اندازه یک ایل کوچنده هم نبودند که یک چادر داشته باشند و روی خاک خالی می نشسته اند؟

ناصر مستشار

سلطنت يعني تبعيض بر مبناي اصل و نسب

آن شناختي که شما از من داشته ايد من مي توانم آنرا بدرستي تشخيص بدهم و از لطفي که تا کنون به بنده عطا فرموده ايد تشکر مي نمايم! اما بنده وقتي برخورد هاي زشت وغير دمکراتيک بعضي از اشخاص را به شيوه شاه الهي در دفاع بدون وچرا از سلطنت را مي بينيم تنها به قوانين حقوق بشر ودمکراتيک پناه مي برم تا با آنها مقابله نمايم! بنده با تمام خرد خود اعتقاد داشته ودارم که در دوران شاه حاکميت به بيماري سرماخوردگي کهنه شده دچار شده بود که با اصلاحاتي مي توانست جبران شود.همان کمونيستهائي که به شيوه جنون آميز با حکومت شاه سر ناسازگاري نشان مي دادند وسرما خوردگي را به سرطان درمان ناپذير ارتقاء داده بودند که تنها با عمل جراحي در فکر درمان آن غده بر آمده بودند که آنها آنرا "غده شاه" مي ناميدند!همان کمونيستهائي که حاضر نبوند کمي در شيوه مبارزه خود عليه شاه تغييري بدهند يبکباره در مقابل اصلا ح ناپذيرين رژيم دنيا يعني حکومت اسلامي اصلاح طلب شده اند!شاه از مرگ زودرس خود مطلع شده بود که متاسفانه آنرا به اطلاع مردم نرساند وگرنه مردم اگر مي دانستند او بيماراست وتا چند سال ديگر حيات خود را ازدست خواهد هيچگاه به خيابانها نمي آمدند تا مرگ بر شاه بگويند چون ما ايراني ها اگر با همسايه مان که ساليان دراز دعوا ونزاع داشته باشيم هنگام بيماري همان همسايه، گل تهيه مي کنيم وبه عيادتش مي رويم!شاه مي خواست به خاطر بيماريش و حساسيتي که به او ايجاد شده بود مي خواست بااستعفاي زودرس از مقام پادشاهي اصلاحات راآغاز کند وپسر ش به جاي مقام خود بنشاند اما تاريخ به او امان نداد!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.