رفتن به محتوای اصلی

روشنفکری کلنگی ایرانی!
22.12.2007 - 21:26

رازی

جناب ناصر مستشار گرامی

1- پاسخ شما ربطی به پرسش من نداشت گرامی. اگر کتابهايی که ميخوانيد پس از مدّتی محتوای آن از يادتان برود،بهتر است که ديگر کتابی نخوانيد، زيرا که فايده ای ندارد.

2- خطابه ای که از آن ياد کرديد از داريوش نيست دوست خوب، روايتی است از هرودت ( کتان سوم ) که گفت و شنود خيالی بزرگان پارس را نوشته است. خود او نوشته است که يونانيان روايت ويرا در گفتگوی بزرگان پارس بر سر سه نظام حکومت باور نميدارند.

3- جناب مستشار ، يونانيان در 2500 سال پيش " مجلس سنا " نداشتند عزيز، سنا اختراع روميان است.

4- در باره " شيوه حکومتي داريوش کبير " در 2500 سال پيش هم بهتر است که به منابع يونانی و غربی مراجعه کنيد و سپس قضاوت کنيد.

محسن کردی

چگونه نسل انقلابي، اصلاح طلب شد؟

پس آنروز در مقابل اسلحه خانه نیز آنقدرها دور از انتظار نبود که آن خصیصه هیستریک بشری در چنین مواقعی به سراغ من نیز بیاید و مانند بقیه، همانگونه که گوستاو لوبون برای چنین مواقعی می گوید؛ "به تعبير گوستاولوبون، افراد در انبوه خلق اراده فردي خويش را از دست داده و دچار هيجان جمعي شده و روح جمعي مي‌يابند و در آن استحاله مي‌شوند". در اینجا دیگر نه منطق، نه ترس از عاقبت و "دادگاه صحرایی"، نه تصور عز و جز و التماسها و اشکهای مادر که نرو و این کار را نکن، نه نصیحت و نه منطق.. هیچکدام موثر نیست.

با چنین مقدمه طولانی میرسم به بحثی که آقای باقی مطرح کرده اند.

مینویسند؛ "خاطره كودتاي 28 مرداد 1332 و سركوب قيام سال 1342 كه با حمايت‌هاي ديپلماتيك امريكا و اروپا از شاه در بحبوحه انقلاب 1979 پر رنگ‌تر مي‌شد نوعي نگراني دائمي نسبت به عمليات پنهاني امريكا را در نخبگان و مردم پديد آورده بود و چون احساس خطر همواره موجب واكنش است، همين احساس بود كه جامعه‌ را ترغيب به حمايت از حركتي مي‌كرد كه مي‌پنداشت مركز يك توطئه را خاموش مي‌كند. احساس تحقير شدگي موجب مي‌شد كه در برابر اشغال سفارت خانه بزرگترين قدرت جهان احساس غرور و طرد يا جبران تحقير شدگي به صورت اپيدمي درآيد. اين فرافكني و مبارزه‌جويي به احساس شخصيت و رضايت افراد مي‌انجاميد". من در آن هنگام در ایران بودم. وقتی از مردم صحبت می کنیم منظور یک مشت جوانک انقلاب زده نیست بلکه منظور بازاری و کاسب و عطار و بقال و رفتگر و در و همسایه است

پس آنروز در مقابل اسلحه خانه نیز آنقدرها دور از انتظار نبود که آن خصیصه هیستریک بشری در چنین مواقعی به سراغ من نیز بیاید و مانند بقیه، همانگونه که گوستاو لوبون برای چنین مواقعی می گوید؛ "به تعبير گوستاولوبون، افراد در انبوه خلق اراده فردي خويش را از دست داده و دچار هيجان جمعي شده و روح جمعي مي‌يابند و در آن استحاله مي‌شوند". در اینجا دیگر نه منطق، نه ترس از عاقبت و "دادگاه صحرایی"، نه تصور عز و جز و التماسها و اشکهای مادر که نرو و این کار را نکن، نه نصیحت و نه منطق.. هیچکدام موثر نیست.

با چنین مقدمه طولانی میرسم به بحثی که آقای باقی مطرح کرده اند.

مینویسند؛ "خاطره كودتاي 28 مرداد 1332 و سركوب قيام سال 1342 كه با حمايت‌هاي ديپلماتيك امريكا و اروپا از شاه در بحبوحه انقلاب 1979 پر رنگ‌تر مي‌شد نوعي نگراني دائمي نسبت به عمليات پنهاني امريكا را در نخبگان و مردم پديد آورده بود و چون احساس خطر همواره موجب واكنش است، همين احساس بود كه جامعه‌ را ترغيب به حمايت از حركتي مي‌كرد كه مي‌پنداشت مركز يك توطئه را خاموش مي‌كند. احساس تحقير شدگي موجب مي‌شد كه در برابر اشغال سفارت خانه بزرگترين قدرت جهان احساس غرور و طرد يا جبران تحقير شدگي به صورت اپيدمي درآيد. اين فرافكني و مبارزه‌جويي به احساس شخصيت و رضايت افراد مي‌انجاميد". من در آن هنگام در ایران بودم. وقتی از مردم صحبت می کنیم منظور یک مشت جوانک انقلاب زده نیست بلکه منظور بازاری و کاسب و عطار و بقال و رفتگر و در و همسایه است..

sirus

آقای سیامک ایرانی، پاسخ به اراجیف ارژنگ ندهید. این مردک لمپن بی سواد خیال می کند که مردم کودک هستند. مثل دوستعلی خان در سریال دایی جان ناپلئون ایراد می گیرد که در آن دوستعلی خان از بیچارگی به آسپیران غیاث آبادی میگفت؛ "حالا دیگه به آقای بزرگ بی احترامی می کنی آره؟ به آقای بزرگ بی احترامی می کنی؟" (چیزی در این معنا). این ارژنگ هم اینجوری داره زور میزنه! سیامک می گوید تا وقتی من زنده هستم ایران پابرجا خواهد ماند. مزدک در مورد سهم خودش داره حرف میزنه تو هم بگو تا وقتی من حزب اللهی مسلمان دو آتشه هم زنده هستم ایران پابرجا خواهد ماند مگر کسی مشکلی با شما خواهد داشت؟ این بچه بازی ها چیست؟ بعضی ها کی می خواهند بزرگ شوند و کمی روح مردانگی آزادگی داشته باشند؟

مزدک

کار مطبوعات کار بازار نیست!

جناب شعبون Jr!بنده که باره هابرات نوشته ام که نماینده پرفسور جمالی نیستم و سایت ایشان را هم برایتان نوشته ام تعجب من اینست که شماها چگونه تابحال دراین 50 سال از پژوهشهای ایشان بیخبر بوده اید(البته بگذریم از ایمیلی که برای من فرستادید و این هم دال بر بی مسؤلیتی و ناچیز پنداشتن انسانهاست از جانب شماست والا درست و حسابی تا بحال بجای تهمت جوابی داده بودید) ؟!در ضمن با کردی موافقم اسم شما چی باشد مهم نیست ولی آنجا که کردی میگوید این مسیله جنبش ایران نیست من کاملا مخالفم چون هم سلطنت طلبی و هم زردشتیگری عقایدی هستند که موجودند وعده ای از هموطنان ما به آن اعتقاد دارند.شیعیگری و مسلمانی با برافتادن این ارازل و اوباش اسلامیکه از بین نمیروند.بنابراین برای من مهم اینست که هموطنانم دوباره از چاله به چاه نیفتند!درضمن من نه درد زردشت دارم ونه زردشتی هستم که درمورد راست و درستی افکار م.جمالی تحقیق کنم و نه وقت و تخصص اش را دارم.برای اینکار هستند و خواهند بود متخصصینی که سرانجام قفل سکوت را بشکنند و درثانی این مشکل شما زردشتیان است که باید بمردم ایران جواب دهید.همه اش فرار از واقعیت و مسؤلیت و داشتن این ادعا که ما اصلیم و دیگران فرع و شالارتان و درغگو ...ویا مجبور به ترک وطنمان کردند و...دیگر نمیتواند مردم ایران را قانع کند یا باید آنچه را ادعا می کنید ثابت نمایید ویا دست از مظلوم نمایی مثل برادران شیعی-ولای تان بردارید .چون صحرای کربلا اینقدر شلوغه که شماها را در آنجا راه نمیدن و خون سیاووش هم در انحصار برادران شیعی است!شماها 50 سال حکومت بنوعی دردستان بوده ویا دردست کسانیکه بقول شما طرفدار فرهنگ و تاریخ ایران بوده اند و شما آنهارا بهترین پروژه درتاریخ ایران میدانی .حال سؤال امثال من اینست که چرا نتوانستید حداقل به اندازه بهاییان (با تمام کشت و کشتار و محدودیتی که در زمان پهلویها شدند)در میان ایرانیانی که خودرا از آنها میدانید هوادار پیدا ...

...کنید؟آیا این چیزی جز خودخواهی و خودبزرگ بینی شماها و فرصت طلبیتان نیست؟البته توده محروم زردشتیان از این موضوع استثنا هستند زیرا برای آنها مثل اکثریت مردم محروم ایران تمام رژیمهای ایران تا کنون جز رنج و بدبختی بوجود نیاورده.هر رژیمی عده ای مفت خور و کلاش و دعا گو و ارازل و اوباش را بر گرده شان سوار کرده و تا هوا پس شده تمام خزانه را خالی کرده اند و به جای امنی پناه برده اند و بعد هم به مظلوم نمایی پرداخته که گویا این مردم قدرناشناس بوده اند و نه سیاست خود آنها که باعث سقوط و ذلتشان گشته. تکرار این فاجعه ها توان و رمقی برای توده محروم ما که هم در عزا و هم در عروسی سوخته اند نگذاشته .حال تو هرچه دوست داری منو صدا کن شیعه. سوسیالیت مصدقی.مقلد جمالی وساده لو...ولی حقیقت را که نمیشود با این اراجیف پوشید.حالا اگر تاریخ 3000 سال پیش ایران را بتوان زیر سؤال برد با این 50 سالی که اکثریتی که زندگیش کرده اند زنده هستند چه می کنید؟بله من باز هم تاکید می کنم که از ارادتمندان پرفسور م.جمالی هستم و باوردارم که انسانی صادق و ایران دوست و انسان دوست و دمکرات و سکولار ورادمنش می باشد....

...بزرگترین کاری که جمالی کرده رها نمودن انسانها از چنگال روحانیون و مفتخورانی که دین را دکانی برای چاپیدن وتحمیق توده ها و پشتوانه ای برای توجیه مستبدان گردنکش و جنایتکار می کنند.کاری که جمالی کرده انسان را از چنگال الله و اهورا و یهوه و پدر مقدس بدر آورده و بدست خرد بهمنی و سامانده خویش سپرده تا با همپرسی و همکاری و همفکری همنوعان خویش بهشت را در همین زمین بسازند و گول مؤبدان و خاخامها و کشیشها و آخوندهای مزدور را نخورند.ایشان خدارا از آسمانها بزیر کشیده و همگوهر با انسان و طبیعت و هرچه که ادیان پست میدانند کرده است.درب جهنم را بسته و انسان را به ساختن بهشت در این دنیا تشویق کرده. جهاد دینی راجنگی جنایتکارانه و ستمگرانه برضد آزادی عقیده و آزادی انسان بعنوان جانی مقدس دانسته!خواهان جتمعه ایست دور از ترس و خشم و کین و آز و حسد! معلوم است که آخوند و کشیش و موبد اینچنین انسان گستاخی را که دکانشان را تخته کرده ناسزا گویند.باز هم سایت ایشان را برایت می نویسم.www.jamali.info .

آیدین تبریزی

روسيه، برنده واقعی اختلاف بين ايران و ترکمنستان

رنسانس در اروپا در چند جبهه بر قرون وسطی غلبه کرد. اول با رهایی علم از چنگال کلیسا، دوم با ظهور پروتستانیزم و نوگرایی دینی و سوم با ظهور فلاسفه غیردینی و ضد دینی. ما نیز برای غلبه بر بنیادگرایی اسلامی به همه این جبهه ها نیاز داریم. هم گسترش اندیشه علمی، هم ظهور اصلاح طلبی دینی و یا قرائت های جدید از دین (مثل کارهای دکتر سروش و دیگران) و هم ظهور فیلسوفان غیرمذهبی بومی و تبلیغ اندیشه های این جهانی و غیر دین باور. هیچکدام از این شاخه ها به تنهایی قادر به شکست دادن غول بنیادگرایی نیست و هیچ کدام در تقابل با دیگری نیست. هرچند من خودم را بیشتر در گروه آخر می دانم ولی اعتراف می کنم که بزرگترین ضربه را به این غول در جوامع اسلامی، پروتستانیزم اسلامی و نوگرایی دینی خواهد زد. دچار این اشتباه نشویم که چون مردم از این حکومت ناراضی اند دیگر بی دین شده اند. درگیری قمه زنان اصفهان با حکومت در محرم امسال را به خاطر بیاورید. در نهایت تکرار می کنم که تنها جدایی دین از سیاست کافی نیست بلکه باید جامعه ای ساخت و تربیت کرد که تک تک انسانهایش سکولار باشند، چه غیر مذهبی هایش و چه مذهبی هایش. ظهور مسلمانان سکولار همانند مسیحی های سکولار تنها از راه رنسانس و نوگرایی اسلامی ممکن خواهد بود.

آقای مسعود عزیز،

من نظرم را در مورد دموکراسی، حقوق بشر و سکولایزم (جدایی دین از سیاست) در مقاله زیر به صورت دقیق توضیح داده ام:

http://www.iranglobal.dk/I-G.php?mid=2&news-id=44…

جدایی دین از سیاست یک اصل اساسی است ولی به نظر من کافی نیست! تا موقعی که عقیده بنیادگرایی دینی در میان حتی بخشی از جامعه پایگاه داشته باشد، دموکراسی و سکولاریزم در خطر است. اگر این پایگاه بسیار قوی باشد، بنیادگرایان در پوشش دموکراسی و رای همان پایگاه اجتماعی شان به قدرت خواهند رسید و دموکراسی را تهدید خواهند کرد و اگر پایگاهشان در جامعه ضعیف تر باشد یا اگر توسط حکومت سکولار اجازه رسیدن آنها به قدرت داده نشود و حقوق دموکراتیک بنیادگرایان نقض شود، آنگاه با خطر انقلابهای ویرانگر مثل بهمن 57 و یا گروههای تروریست مثل القاعده روبرو خواهیم بود. در اینجاست که "رنسانس اسلامی" به کمک می آید. منظور از رنسانس اسلامی، رنسانسی است در جوامع اسلامی مشابه رنسانس در اروپای مسیحی.

ناصر مستشار

آقاي رازي

1ـ شما اجازه نداريد به من امر کنيد که ديگر کتاب نخوانم! امروز کتاب خواندن را ازمن سلب مي کنيد فردا اگر در قدرت باشيد با نظر دهي من مخالفت خواهيد کرد!

2ـ مدتها ست که هروقت کسي از هرودت سند مي آورد چون او در مواقعي به پارس ها که همواره بر فرهنگ يونان رشک مي بردند و به يونان 33 بار حمله کردند" بربر" گفته است لذا تمام نوشته هاي هردوت را باستگرايان دگم ايراني توطئه هاي ساختگي خطاب مي کنند بهمين خاطر استفاده از نوشته هاي هردوت آدمي را فقط باناسزا روبرو مي سازد!

3ـ امپراتوري رم وشيوه حکومتي آنها نيز به تقليد از دمکراسي يونان پايه گذاري شد.

4ـ جهان تا به امروز در همه زمينه هاي علمي وبکارگيري اصطلاحات پزشکي تا علوم ديگر مديون يونان مي باشد نه ايران که همين هميشه باعث حسد بعضي باستانگرايان ايراني شده است! بسياري از باستانگرايان ايراني ادعا دارند که همه کتب دانشمندان ايراني که شايد وجود خارجي نداشته اند بر اثر حمله اعراب از بين رفته است اما اگر کتاب ها سوخته شده باشند اما مطمئنا نام نويسندگان آن کتاب ها به سراسر جهان گسترش مي يافت! پارس ها خود نيز يکبار آتن را به آتش کشيدند اما اسامي دانشمندان يوناني همچنان باقي ماند!

سیامک ایرانی

کار مطبوعات کار بازار نیست!

جناب کردی، در کلام تان حسن نیست هست و از این بابت سپاسگزارم. ولی بر خلاف شما، ایستادن در برابر هتک حرمت شخصیت های تاریخ این مرز و بوم را، در نفس اش بسیار مهم و حیاتی می دانم. این کوتاهی، سست بودن و پریشانی فکری و فرهنگی هواداران پهلوی ست که به آنان این چنین تاخته می شود و پاسخ درخوری نمی یابد. بخش لمپنی اش را کسانی چون مزدک بر عهده گرفته اند و بخش به اصطلاح والامنشانه تر اش را فرخ نگهدارها و بنی صدرها. ما باید از خودمان دفاع کنیم. یا خود را، در کلیت اش، قبول داریم و یا نداریم. آنان ما را نقد نمی کنند، بلکه کلیت ما را انکار می کنند، و ما، به جای دوباره سازی راست و سر و سامان دادن به تفکر ایرانی، جز عقب نشینی مداوم و چپ نوازی و لی به لالای کسان گذاشتن کاری نکرده ایم. در این میان، اگر چه حزب مشروطه، نوک پیکان ویرانی راست است؛ ولی هم زمان، راست سنتی انسان تنبلی را می ماند که به جای فکر کردن بنیادین، هیستری وار، چون یک زن ِ باردار ِ تجاوز شده، از خود اش دفاع کرده است. گناه هوشمندترها و کهن سالتر ها در این میان بزرگتر است، و همایون، از میان هوشمندترها هوشمندترین شان بوده است و از میان کهن سالترها، جوان ترین شان نبوده است.

نقد من از شاهزاده رضا پهلوی نیز، که سرسختانه می کوشد تا نقش یک پادشاه مستعفی را بازی کند، درست از یک چنین روزنی ست: او به جای آنکه پادشاهی را در سنت اش بفهمد ( و اگر پادشاهی خود را در سنت اش نفهمد چه کس باید بفهمد؟)، و ضامنی باشد برای کشف ایران توسط خود ایران، در جست و جوی همرائی و همنگری موهومی است که حتا پیشزمینه های فکری اش نیز فراهم نشده است.

چپ ایرانی، در موضع ایجابی اش، وجود ندارد؛ به دیگر سخن، چیزی نیست جز سلب راستی که او نیز خود را گم کرده است. این، تمامی ِ ایستار ِ اندوهگنانه ای ست که ما در آن به سر می بریم: سایه ای که مرد خود اش را گم کرده است، یعنی راست، در کنار مردی که خود از آغاز چیزی نبوده است جز جای خالی خود. هنگامی که چیزی نیست، چیزی نیز پدیدار نمی شود.

راست هیچ تبلیغی برای جذب نیروهای جوان نمی کند (من چهل سالم است و هر چه هستم خودم هستم و بس)، هر چه رخ می دهد، جذب شدن غریزی جوانان است به سوی بنیادهای فرهنگ و اندیشه ی ایران. جوانانی که به همان اندازه مشتاق اند که بدون پشتیبانی و راهنمایی. در برابر، هم جمهوری اسلامی، و هم چپ، بطور سازمان یافته با این همگرایی نیروها مبارزه می کند.

در ایران، جز راست، هیچ کس از ایران به عنوان ایران دفاع نمی کند. برادران موضوع شان الله شان است و ظهور مهدی غایب شان، و رفقا، انسان بی بو و خاصیتی که معلوم نیست در کجای جهان ایستاده است و انسانیت اش را در کدام خانه، در کدام باغ، در کنار کدام رودخانه باید پیکرینه سازد؛ و در بدترین حالت، رفقا استفاده ی ابزاری می کنند از اسلام برای زدن غرب و استارت زدن تاریخ در سوسیالیسمی که باید در آینده زاده شود. هر دو، هم رفقا، و هم برادران، تاریخ را به شکل کنونی اش، و از این گذر، ایران را در کلیت اش، جز تخته ی پرشی برای پرواز به سوی آینده ای کامل و بی نقص نمی دانند.

*

مرگ سنت:

در خطوط کلی، هم اسلام و هم کمونیسم، بر اساس حذف غیر خود استوار شده اند و هر اندازه که به آن ها میدان بدهید، میدان می گیرند.

روشنفکری کلنگی ایرانی، از آن رو که از آغاز در فهم تجدد تجدید آورده است، نوگرائی را با قتل ِ سنت یکی گرفته است و از این گذر، اوراغ و قراضه کردن تاریخ، و شخصیت های تاریخی با آن، یکی از شناسه های فضای این روشنفکران است. نگاه بکنید به نقد آخوندزاده بر مولانا، تماما بر اساس اسلوب و روش است و نگاه بکنید بر نقد آرامش دوستدار، صد و پنجاه سال بعد از او، از پورسینا و زرتشت، که از آستین اش دراورده است. اولی، مولانا را روزامد و آماده ی بهره برداری برای زمان خود اش می کند، و دومی، همه چیز را از ریشه از زمین برمی کند.

با آمدن جمهوری اسلامی، نه تنها زشت بودن یک فضیلت گشت (کت های رنگ و رو رفته ی کمونیستی رفقا و صورت های نتراشیده و یخه های چرک برادران را به یاد آورید؛ احمدی نژاد هر دوی اش را در خود گرد آورده است)، بلکه دریده بودن و رکیک بودن نیز. از این منظر، مبارزه با جمهوری اسلامی یک مبارزه ی زیبایی شناختی، مبارزه برای خنده، برای پاک و آراسته بودن، برای نوای خوش و خنیا، برای پایکوبی و بزرگداشت پیکر انسان، و در نهایت، مبارزه با فرهنگ زشت ستایی و بی حرمتی برنامه ریزی شده نیز هست.

آقای کردی، بزرگترین خویشکاری راست دفاع روشمند از سنت هاست و در کشوری که آنارشیسم شیعی و کمونیستی مثل خوره روح اش را از درون خورده و می خورد، این دفاع حکم یک ورزش روزانه را دارد.

از سویی دیگر، مسئله ی جدایی دین از سیاست در ایران، توسط خود جمهوری اسلامی حل شده است. جز روشنفکران دوازده امامی کسی از چنین چیزی پشتیبانی نمی کند و فکر می کنم، آسان ترین کار حکومت آینده، پذیراندن جدایی دین از سیاست به مردم باشد. آنچه که بسیار مهم تر می نماید، به گمان من، مسئله ی بحران هویت ایرانیان است. بخش بزرگی از پانترکیسم، آنجایی که هواداران اش مزد بگیر ترکیه و اران نیستند، برخاسته از همین کوبیدن ایران از سوی جمهوری اسلامی، چپ، و همزمان دفاع نکردن راست ایرانی از ایران است. جوانان در جهان می نگرند و چشم شان پیشرفت های دیگران را زودتر از هر چیز می بیند، و هنگامی که به خود می نگرند، چه می بینند، جز بچه ی بد جامعه ی جهانی. ایرانیان مردمان مغروری هستند و دوست ندارند خوار داشته بشوند. و جمهوری اسلامی و چپ، در برنامه ی تاریخی-فرهنگی اش، جز خوار کردن و سست کردن پایه ها کاری نکرده است. روشن است که ملتی که در فرایند دوباره شکل گیری اش در زمان نو، دچار یک گسست ِ با زور شده است، در جست و جوی ریشه های دیگری برای خود باشد. به نظر من، شدت و حدت پانترکیسم در ایران، در بخش خود جوش اش، چیزی نیست جز ایرانی گرایی تو سری خورده و وارونه.

منوچهر جمالی، ناصر پورپیرار، آرامش دوستدار، هر یک، گوشه ای از هویت زدایی فرهنگ ایرانزمین را به پیش می برند. پورپیرار تاریخ غیر اسلامی را جعلی و یهودساخته می شمارد، جمالی کل استوره ها و دین باستانی را، و دوستدار نیز کل فرهنگ ایرانی را فاقد توانایی اندیشیدن و فکر فلسفی می داند. پورپیرار را پاسخ اش را داده اند و به قول شما، دراز اش کرده اند. جمالی و دوستدار را، به نوبت، من دراز می کنم. البته برای این امر باید نخست از سوراخ هاشان بیرون بیایند.

مزدک

روسيه، برنده واقعی اختلاف بين ايران و ترکمنستان

جناب آیدین با درود !همچنان که نوشته ام این شعر در 1995 و در آن سالها ی سخت و تاریک سروده شده که کشتار بی رحمانه این ارازل و اوباش اسلامی در اوج خود بود حکومت ترور و وحشت بر جان و مال و ناموسمان حاکمیت مطلق داشت و شعر من خواه ناخواه انعکاس آن جو است هم برای روحیه دادن !

مانیفست مزدک!

غمین شد دلم ای برادر ز رنگ...زدیوان و اهریم و نام و ننگ

جهان شد بکام سیه باوران... همه گم شده نام جنگ آوران

همی مزدک و مانی ان شیرمرد...گرفتار زردشت و خم کمند

من از دست شاهان ستم دیده ام...چه بیدادها زین ددن دیده ام

که من بنده دادم و راستی ...ندیدم ز شاهان بجز کاستی

ولی من زشاه ستمگر بری... شدم پیرو پیر سگ رهبری

که آخوند باشد سیه دل پلید...چو هستند از پیروان ولید

زنان را ندانند جز خواستن... به خوابیدن و مطبخ آراستن

ندارند رحمی به نه ساله گان... بجویند رسم و ره بد دلان

نبردند بویی ز مردی و داد...همه ملک جم را بداده بباد

هزاران شده کشته و دربدر ...هزاران ز اسلام شد خون جگر

اگر چه که اخوند ایرانی است...پلید است و از بهر ویرانی است

کسی کو نخواند مسلمان ملا...کند حوزه را از پیمبر جدا

گمانم نخواندست قرآن را...کتاب مقدس کتاب خدا

نخواندست آیین پیغمبری...ویا در گذشته از آن سرسری!

ویا سود خود را در این دیده است...و امید خود را به دین بسته است.

ترقی و اسلام از هم جداست ...میان تباهی و دین رشته هاست!

نداریم با دین اسلام رای...بجز دشمنی و بجز کینه خوای

نباشد امیدی به مردان پست...بباید به جنگی کمر را ببست

بیا ای برادر زبهر قیام ... برآریم ما تیغ ها از نیام

سر بد سگالان زتن بر کنیم ...به افکار فرسوده پایان دهیم

...در ضمن دوست گرامی من با نظر شما موافق نیستم که مطرح کردن اسلامهای گوناگون و احترام گذاشتن به اعتقادات اکثریت مردم و رنسانس اسلامی میتواند جلوی این ارازل و اوباش اسلامی را سد کند.درست برعکس باید این مقدسات را از تقدس انداخت و هر روز آنچنان به لجن کشاندشان تا سرانجام برای مردم جابیفتد که این زندگی و جان انسانهاست که مقدسند نه اراجیف قرآنی و شرعی و دینی!کسانی مثل سروش و گنجی و اصلاح طلبان حکومتی توجیه گران حرفه ای اسلامند و سوپاپ اطمینانی برای این ارازل و اوباش اسلامی یند و باعث فرو نشاند خشم و کینه توده های به جان آمده از ظلم و جور این جنایتکاران هستند.درثانی اروپا تجربه رنسانسی نداشت ولی ما داریم وباید با تمام قوا آنچه را که بجز جان و زندگی و انسان مقدس کرده اند فرو ریزیم تا توده مردم را برضد این ارازل و اوباش اسلامی بشورانیم!و برای برقراری حکومتی دمکراتیک و سکولار و انسان و داد(عدالت +قانون+حق)اماده کنیم.اینست که در این زمان هر مبارزه ای که نوک حمله اش بسوی این ارازل و اوباش اسلامی نباشد در خط ج.اسلامیست!

ارژنگ

سيامک چرا مثل ملاها که قبل از انقلاب اسلامي وارتجاعي بالاي منبر هميشه از نابودي اسلامي ناله مي کردند ياد گرفته ائي ناله وزجه مي کني که فرهنگ و سنت پادشاهي در حال نابودي است؟ اسلام در حال نابودي را علي شريعتي نجات داد حالا تو هم مي تواني سنت ديرينه پادشاهي نجات بدهي چرا معطلي؟ اگر رضا پهلوي مقام پادشاهي را نمي فهمد شما براي ايشان کلاس بگذاريد! ايشان الان 47 سال دارد و حتما از شما بهتر پادشاهي را فهميده است اما او درک مي کند که شرائط براي اون داستانهاي قديمي ديگه مهيا نيست تنها تو در فانتزي بيمار گونه ات داري خودت را زجر مي دهي! اگر شاهزاده قدر شاه شدن را نمي داند تو بيا شاه بشو! شاه شدن به تو خيلي برازنده است ولي تو را خدا اگر شاه شدي به مردم کمي رحم کن؟

Pheonix

پدیده انقلاب و شخصیّت

بسیاری از نکاتی که در این نوشتار ذکر شده، درست است ولی جنبه اینهمانی قائل شدن برای استبداد و دیکتاتوری ها ، به نظر من درست نیست. دیکتاتوری و نظام رضاخانی را که جایگزین هرج و مرج ملوک الطوایفی دوران احمد شاه شد نمیتوان ، مثلاً ، با استبداد ملا عمر و یا عمر البشیر(سودان) ایدی امین (اوگاندا ) و.. .. ، به لحاظ جامعه شناسی تاریخی، همسان نگریست. از این طرازند دیکتاتوری پطر کبیر ، اتا تورک و یا ملکه کاترین و..

کیش شخصیت و یا نقش کاریسما در تاریخ، به نظر من به دو چیز برمیگردد:

الف ـ اینکه شخصیت کاریسماتیک در چه ارتباط جامعه شناختی تاریخی وزن کاریسماتیک خود را یافته است؟؟؟ سلحشوری نظامی( ناپلئون)؟ حادثه ای مثل ملی شدن نفت(مصدق)؟ جنگ ضد صلیبی

(صلاح الدین ایوبی) در دفاع از اسلام؟ پاکباختگی انتر ناسیو نالیستی( چه گوارا) و...

ب ـ چنانچه این شخصیت کاریسماتیک که سایه سنگین خود را بر سر جامعه ، می اندازد ،در مقایسه با سطح شعور متوسط جامعه، مطالبات اجتماعی ـ اقتصادی مردم و به لحاظ سمت گیری اجتماعی و سیاسیش از خود جامعه ، در کلیتش، یک یا چند گام تاریخی جلو تر است ، این کیش و این استبداد میتواند تنگناهای اجتماعی و سیاسی رشد و توسعه را به ضرب وزن سنگین کاریسماتیک خود شکسته و راه جامعه را به جلو باز کند(نقل به مضمون از ماکس وبر) ولی اگر این شخصیت کاریسماتیک مثل ملا عمر یا روح الله خمینی رویکردی واپس گرایانه دارند، خوب معلوم است که جامعه با استبدادی واپس گرا روبرو است که در آن نیروی کاریسمادر جهت زنده کردن مردگان است و نه زایاندن و یا سزارین نوزادگان. یعنی جامعه باید هم هزینه انسداد ناشی از سنگینی سیاسی کیش شخصیت را و هم بار واپش گرایانه آن شخصیت را بپردازد.

از اینرو همسان گیری دیکتاتوریها، بدون در نظر داشتن تفاوت در جهت گیریهای سیاسی اقتصادی آنان موجب نتیجه گیری اشتباه امیز خواهد شد.

قویدل

« لذت » رمز رفتار ددمنشانه

مهر انگیز گرامی درود بر شما

از اینکه دوباره نظر خودتان را بیان کردید خوشحالم.و اگر اشتباه نکنم احتمالا این احساس دردمندانه شما ، میتواند دو دلیل داشته باشد یا خود شما از طرف این ددمنشان مورد اعمال ضد انسانی قرار گرفتید و یا اینکه از اطرافیان شما دچار چنین سرنوشتی شده اند.اما مطمعن باشید این جنایتکاران و این ددان بیمار در پیشگاه داد و قانون حساب پس خواهند دادو آن روز دور نیست .

شاد باشید

مزدک

کار مطبوعات کار بازار نیست!

ده طبلو بزنید!شعبون Jr اومد تو گود!ای والا بابا شعبون چونیور بزن لت و پارشون کن!ولی منو نزن فقط این بیتو از یک شعری بنام عید در بند شبخ و شاه را برات می خونم!سال 1995 گفته شده!

...

بوسه زده شاه و شیخ و مسعود...بر مقبره حسین مفقود!

شاه آن سگ زنجیری احمق.....آن ناخلف مردک دلقک

هموار نمود راهت ای شیخ ... بر تخت نشاند شاهت ای شیخ

اینهم دروغه عزیز؟می بینی که خون عشقی ها کریمپورها حنیفها جزنی ها هنوز می حوشد چون خون مزدک بزرگ و دلیران سیاه کل و 16 اذرها ...

حمید

کار مطبوعات کار بازار نیست!

خوب بنگرید به ایده آلهای مزدک.. قهرمانان او را ببینید چه کسانی هستند تا او را بشناسید؛ "خون عشقی ها کریمپورها حنیفها جزنی ها هنوز می حوشد چون خون مزدک بزرگ و دلیران سیاه کل و 16 اذرها ...". آن دو شاعر یکی از یکی ابله تر، دیوانه تر، و نفهم تر. حنیفها و جزنی ها چه میخواستند و براستی اگر به هدف شان میرسیدند بجز این بود که آن نیمچه نسیم آزادی زمان شاه را نیز در پای گولاک ها و کلخوزها بنام دیکتاتوری پرولتاریا مدفون می کردند؟ و آن 16 آذر... مشتی دانشجوی نفهم و نا آگاه به تحریک دشمنان این آب و خاک به تظاهرات بر علیه میهمانی عالیقدر که به دعوت دولت ایران به کشور دعوت شده است بر می خیزند. با رادیکالیزم افسار گسیخته باعث درگیری می شوند و در این درگیری سه تای آنها کشته میشوند. این تظاهرات به نفع منافع ملی ما نبود. جای تاسف است که آن سه تن کشته شدند اما اگر هزار تن هم کشته میشدند، تغییری در این امر که این تظاهرات ضد منافع ملی و ضد ایرانی بود نمیدهد. توده ای و چپ از این حرکت "حسین وار" کربلایی ساختند و هرسال در پایش سینه زدند تا کشور ما سریعتر به منجلاب جمهوری اسلامی سقوط کند. مزدک دنبالچه این حرکتها و مواضع است و آنقدر نادان و نفهم است که نمیداند دارد چه گهی بر علیه منافع خودش و ملتش و فرزندان خودش و این آب و خاک میخورد. کریمپور شیرازی... هه..! بروید نوشته هایش را بخوانید.. او یک احمق و ابلهی بیش نبود که اگر امروز یک سخنرای برایش می گذاشتند خنده تمسخر شنونده را بهمراه می آورد. ای بیچاره تو که پس از سقوط 57 هنوز جلوی پایت را نگاه نمی کنی که پایت روی تپه گه دیگری نظیر انقلاب 57 نرود.

مزدک

کار مطبوعات کار بازار نیست!

حمید جان اولا که هر چه استفراغ فرمودید نوش خودت و بابات!درثانی من شاشیدم به آن منافع ملی که اکثریت مردم میخوان در جهل و فقر و بدبختی و در بدری و زندان زندگی کنند تا مزدورانی مثل شماها و ارباباتون بتوانند روی مردم سوار شوند.دوما رادیکال شدن جنبش نه از کریمپورها و عشقیها و حنیفها و جزنیها و شیردلان سیاکل و 16 اذر بوده بلکه بخاطر سیاست سرکوب ارازل و اوباش پهلوی و ارازلی مثل شما ساواکی های مزدور بوده که از انها دفاع مکنید بود. همین الان هم همین شیر دلان دانشجو هستند که دارند خون میدهند و شما ارازل و و اوباش ان را بحساب استفراغ شده گان پهلوی میگذارید.بکوری چشم شما نه تنها خون مزدکها و عشقی ها و کریمپورها بلکه خون هزاران مبارز راه ازادی ایران از چنگال ارازل و اوباش پهلوی و اسلامی تا یک ایرانی با شرف وجود دارد می جوشد و یادشان زنده خواهد بود! اینها مثل ستارگان در کویر به ایرانی راه می نمایند!که به چیزی جز یک حکومت دمکراتیک سکولار و انسان و داد(قانون+حق+عدالت)قانع نباشد!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.