رفتن به محتوای اصلی

دیگر کسی برای حرف زدن باقی نمانده بود!
20.12.2007 - 21:26

مزدک

فراسوی ۳۷ سال: در آستانه…!

هر چند که جناب طاهری پور صادقانه اشتباهاتی را که در جریان مبارزات مردم ایران بر ضد دیو استبداد برشمرده ولی گویا گروهی از هول حلیم تو دیگ افتاده و فراموش کرده اند که منظور ایشان از مبارزات مبارزه با ارازل و اوباش پهلوی و اسلامیان بوده و نه مردم ایران!کسانیکه مردم را بمرگ گرفتند تا به تب راضی شدند.شکی نیست که حرکت اشتباه می آورد و جنبش ایران باید به بررسی و تحلیل گذشته خود پرداخته و راه درست و کم اشتباه و کم خرج تری را برای مبازه با این ارازل و اوباش اسلامی برگزیند.در جکومت اینده تمام گروهای سیاسی چه راست و چه چپ باید نقشی فعال داشته باشند و برای حفاطت از حکومتی دمکرات و سکولار و انسان و داد(قانون+حق+عدالت) بکوشند.اختلافات کنونی را هر چه برجسته تر کنیم تنها رژِم اسلامی از آن بهره می گیرد و ما همه بازنده ایم.نه جمهوریخواه سلطنت طلب میشود و نه چپ راست و یا برعکس ولی ما برای نجات کشور و برقراری محیطی که هرکس بتواند حرفش را بدون ترس از شکنجه و کشتن و زندان بزند مجبور به توافق هستیم.بنظرم پیام این مقاله هم چیزی جز درس گرفتن از گذشته و تحمل یکدیگر وتوافق با هم نیست!

آیدین تبریزی

فراسوی ۳۷ سال: در آستانه…!

البته آقای کردی ماشاالله آنقدر سریع تایپ می کنید که تا من چیزی بنویسم شما پاسختان آماده است! ولی به همان سرعت که تایپ می کنید، نظرتان هم عوض می شود، شما که در کامنت قبلی گفته بودید انتخابی بودن دلیل مشروعیت نیست بلافاصله آنقدردموکرات شدید که به تجزیه ایران هم راضی شدید؟! ما که نفهمیدیم شما چه مرامی دارید؟! ولی بحث من نظری است و من هم سعی می کنم نظر مرد را به موضوع جلب کنم و از ایده جمهوری خواهی دفاع کنم اما اینکه هیچ کشوری در دنیا تا به حال نظام پادشاهی را در رفراندوم انتخاب نکرده دلیل نمی شود که مردم حق چنین انتخابی را ندارند بلکه من می خواهم به مردم بگویم که اگر می بینید که در دنیا حکومتهای پادشاهی مترقی و پیشرفته ای هم وجود دارد، هیچکدام با رفراندوم آن را انتخاب نکرده اند بلکه حکومت پادشاهی موجود را اصلاح کرده اند. اما بدیهی است که در نهایت انتخاب نهایی با مردم است.

انتخابی بودن هر حکومتی، دلیلی بر مشروعیت آن است، این الفبای دموکراسی است اگر شما این را قبول ندارید پس اصلا بحثی باقی نمی ماند! اگر واقعا اینگونه فکر می کنید فرق شما با جمهوری اسلامی چیست که می گوید مشروعیتش را از خدا گرفته و رای مردم تنها بهانه است! اگر واقعا رای مردم مرجع مشروعیت نیست، پس آقای رضا پهلوی نباید بگوید من تابع رای مردمم باید بگوید، من وارث پدرم هستم و حکومت حق من است و من حقم را می خواهم چه مردم بخواهند و چه نخواهند! شما سفسطه می کنید، حکومت فعلی ایران چون انتخابی نیست مشروعیت ندارد اما اول انقلاب که انتخابی بود، مشروعیت داشت. پس مشکل اینجاست که انتخابی بودن باید همیشگی و تضمین شده باشد و نه اینکه تنها در اول کار انتخابی باشد. پس ما باید سیستمی سیاسی را برقرار کنیم که قانون اساسی آن با ایجاد تفکیک قوا و تضمین حق انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان (یعنی عدم وجود امکان رد صلاحیت به هیچ بهانه ای)، امکان انتخابی باقی ماندن همیشگی آن را تضمین کند. وجود هر مقام غیر انتخابی خطر بازگشت دیکتاتوری را افزایش می دهد.

محسن کردی

فراسوی ۳۷ سال: در آستانه…!

آقای تبریزی، ما دستکم به یک همرایی رسیدیم. هردو می پذیریم که انتخاب نهایی با مردم است. ببینید، مشکل نگاه شما این است که سیاست را با یک سری احکام از پیش تعیین شده و آماده میخواهید تفسیر کنید. من می گویم کار سیاست و جامعه به همین سادگی نیست (ای کاش بود). نمونه اش همین انتخاب دمکراتیک مردم در مورد جمهوری اسلامی. این انتخاب کاملا دمکراتیک بود. اما نتیجه این انتخاب دمکراتیک این است که امروز می بینیم. حال هی بگویند آخوند زیر قولش زد، در پاریس آنجور گفت اینجا اینجور و.. اینها تغییری در واقعیت موجود نمیدهد. باید حکم بدهیم که رای آزاد مردم حتما به جای خوبی منتهی خواهد شد. اما چاره ای هم بجز گردن نهادن به رای مردم نداریم حتا اگر حدس بزنیم رای خوبی نداده اند. من امروز می گویم نظام پادشاهی اگر مردم رای بدهند به نفع ایران است و شما می گویید جمهوری. هیچ کدام ما نمی توانیم در این مورد تضمین بدهیم. شاید رضا پهلوی زد زیر قولش و مستبد شد! شاید رئیس جمهور منتخب شما، در یک کشمکش قدرت را قبضه کرد و مجلس را مجبور کرد قانونی تصویب کنند که پس از مرگش پسرش رئیس جمهور شود! ما چه میدانیم. وظیفه ما به عنوان یک شهروند مسئول این است که شرایطی را فراهم کنیم که مردم رای آزادشان را بدهند. هرچه از آن رای در بیاید خوب و بدش را دیگر مردم خود باید مسئولیت اش را به گردن بگیرند.

ضمنا برای تایپ سریع تلاش کنید ده انگشتی تایپ کنید. پس از چند صفحه نوشتن عادت می کنید و سرعت تان چند برابر میشود و میتوانیم با هم مغز مردم را بخوریم!

ح زارع

تلاشها برای کودتای نظامی بر علیه پهلوی ها در ارتش شاهنشاهی!

آقای بهمن عزیز باسلام

من کسی نیستم که بتوانم کارنامه چپ ایران رامورد تجزیه وتحلیل قراردهم ولی نظر خودم رادرجواب سوال شما بطور خیلی کوتاه بیان میدارم.چپ ایران از بدو پیدایش علیرغم زندان،شکنجه،اعدام همیشه درترویج فرهنگ عدالت اجتماعی وبرابری طلبی نه تنهادرصف اول بوده بلکه تنها گروه مبشر اندیشه های مترقی در100سال اخیر بوده است،که ازطریق فعالین کارگری ایرانیان شاغل درصنایع نفت باکوبایران آورده شده است.مبازرینی چون سلطان زاده،پیشه وری،حیدر عمواوغلی و...درترویج افکار واندیشه های مترقی وانقلابی ازرهروان اولیه ومشعل داران چپ ایرانند.سردارملی ستار خان که متاسفانه سوادخواندن ونوشتن بزبان ترکی وفارسی رانداشت ولی از شجاعت وصداقت انقلابی فوق العاده ای برخورداربودهمیشه میگفت:"حرف آنست که حیدرخان(حیدرعمواوغلی) بگوید."کتاب ایران بین دوانقلاب آبراهامیان درصفحه 374درموردپشه وری،که همیشه ازطرف ارتجاع وتمامیت خواهان ومخصوصأمخالفان حقوق برابری انسانها

بامارک تجزیه طلب کوبیده شده،بدون آنکه کارنامه ی حکومت یک ساله اومورد بررسی قرارگیرد،مینویسد:"حتی مخالفان فرقه نیزمی پذیرفتندکه درعرض یکسال بیش ازبیست سال حکومت رضاشاه کار انجام گرفت."که ازجمله در کنارآموزش رایگان،بهداری وبهداشت رایگان،....حق رای زنان برای اولین مرتبه درتاریخ شرق ویک کشور مسلمان حتی زودترازبیشتر کشورهای اروپائی را میتوان نام برد.بله دوست عزیز این نمونه کوچکی است که وقتی مردم سر-

نوشت خود را خود رقم زنندوزنجیرهای وابستگی را پاره کنند... درسطح جهانی ومثلأ اروپابرابری زن ومرددرتمام زمینه ها،وسایل وقوانین رفاهی،حق بازنشستگی،بیمه کار،حقوق بیکاری،مهدکودک برای اطفال کارگران وتمام مسائل حقوق بشری حاصل مبارزه سوسیالیستها وبرابری طلبان در120سال گذشته بوده است.کشور سوئد(حتی درسطح سوسیالیست کاذب)حاصل زحمات سوسیال دموکراسی است.

امضا محفوظ

تلاشها برای کودتای نظامی بر علیه پهلوی ها در ارتش شاهنشاهی!

آقای کردی عزیز

شما در ابتدای مطلبتان بر نکته درستی انگشت گذاشته و آنرا خوب باز کردید. همیشه آدمها دوست دارند آرزوهایشان را در فرصت های از دست رفته ببینند و اگر در جوانی عاشق کسی بوده اند که باو نرسیده اند فکر کنند اگر عشقشان به نتیجه میرسید همه خوبیهای عالم را صاحب میشدند. ولی نتیجه گیری شما برای من عجیب بود و باز هم بیشتر متقاعد شدم که مومن بودن بیک سمت گیری سیاسی آدم را نابینا میکند.

اگر شما به حرفهایتان معتقدید پس چرا طرفدار رضا پهلوی هستید و چرا نمیروید از رفسنجانی حمایت کنید. هم طرفدار پیشرفت است؛ هم سیاستمدار با تجربه ایست. او هم مثل شاه سابق با آزادیهای سیاسی میانه خوبی نداردو فرقش با شاه سابق فقط اینست که مذهبی است وگرنه تجربه زندگی و فهم سیاسیش هم از او بیشتر است. از کجا معلوم که رضا پهلوی اگر سر کار بیاید ده برابر امروز، ما زندانی و اعدامی نداشته باشیم (مطابق استدلالهای شما) مگر طرفداران او بزرگترین انتقادشان به محمدرضا شاه نرمی او در برابر مخالفین در سال 57 نیست.

آقای کردی در سیاست نمیتوان اینطور نظر داد بلکه روندهای مشخص امروزند که موضع را معین میکنند. محمد رضا شاه در آن مقطع تکیه به مرتجعین گروههای احتماعی داشت در حالیکه جبهه ملی اقشار متوسط و روشنفکر را با خود داشت. طرفداران مصدق بیهوده او را خدا میکنند ولی او شانس بیشتری از محمدرضاشاه برای تاثیرات مثبت و تحول در این راستا داشت. حتی رزم آرا هم از شاه امکانات بیشتری داشت.

شاه در همین موضع ارتجاعیش تا سال 41 باقی ماند و در آندوره این امینی و ارسنجانی بودند که پیشرفت را رقم میزدند (این بار نه جبهه ملی). او در برابر رفرم مقاومت کرد و زیر فشار کندی پذیرفت. در دهه 40 او نمره مثبت دارد و کسانی که با رفرم ها مخالفند نماینده پسرفتند به نظر من ولی دهه 50 وقتی قدرت مطلق پیدا میکند منفی ترین نمره را دارد. سیاست های او در پیشرفت های این دهه نقش منفی ایفا میکند. او همه کاردانها را تصفیه میکند و زمانی که پیشرفت و پسرفت با لیبرالیسم رقم میخورد او رستاخیز را میسازد. آقای کردی عزیز اینقدر به مسائل تنگ نگاه نکنید. خیلی از آنها که مثال زدید در همان مقطع نماینده پسرفت بودند ولی خیلی هایشان از حکومت وقت آزادفکرتر و میهن پرست تر بودند.

جمشید تهرانی

فردا ممکن است خیلی دیر باشد، نامه سرگشاده جمعی از روشنفکران آذربایجانی خطاب به نمایند گان مجلس تیتر مقاله

این کمترین حقی است که روشنفکران آذربایجانی میخواهند . خداییش در هیج جای دنیا با چنین اکثریتی حتی در حد ابتدایی هم به زبان مادری تحصیل نکنی دیده نمی شود. حتی در افغانستان جهان سومی هم حقوق ملیتهای متفاوت داخل آن رعایت میشود. در افغانستان دو زبان دری و بشتو زبان رسمی کشور است. در عراق هم عربی و کردی هر دو زبان رسمی کشورهستند. آیا ایران از این دو کشور هم عقب مانده و وابسگرا است؟!

محسن کردی

فراسوی ۳۷ سال: در آستانه…!

جناب طاهری پور مینویسند؛ "نبرد تا به آخر حق عليه باطل. اين دشمن خوئی پايان ناپذير و آشتی ناپذيری ابدی، ميان فدائيان خلق و رژيم شاه رابطه‌ای مبتنی بر مرگ و زندگی شکل داد، در امتداد اين رابطه ما با "جهان غرب" بيگانه شديم و چشم ما به روی روشنائی‌های مدنيت غرب بسته آمد!" من این تحلیل را نمی پذیرم. اگر همه هواداران چپ را همان روستاییان چشم و گوش بسته و به شهر آمده تشکیل میدادند حق با شما بود. اما کدام چپ را سراغ دارید که در همان زمان برای تحصیل به غرب رفت و چشمش به روشنایی های مدنیت غرب باز شد؟ عزیز جان، یارو حتا با سیاست بیگانه بود اما در غرب کنفدراسیونی شد و چشمش را عمدا به روشنایی غرب بست. آنجا که دیگر آزادی بود و شاهی نبود که جلویش را بگیرد. نه عزیز، اینها نیست.

چپ شدن جامعه دانشجویی ما یکی از افت و خیزهای پروسه تکامل جامعه ما بود و تجربه ای که جوامع دیگر هم کمابیش آنرا طی کرده اند. بیشتر مد بود چپ باشی تا اینکه معتقد شده باشی. اول افه و مدش می آمد بعد ایدئولوژی اش. حس پذیرفته شدن در گروه همگنان و مقامی شامخ یافتن و جلب توجه کردن. این یک مبحث جامعه شناسی است. آن جوان روستایی که کسی تحویلش نمی گرفت و لهجه اش احتمالا موجب خنده بود با پیوستن یا حتا داشتن سمپاتی به یک گروه ناگهان تبدیل به موجودی "با ارزش" میشد. میخواهم بگویم که انگیزه اولیه شناخت نبود بلکه مد بود! شناخت این است که ما امروز داریم. جوانکی که دوتا جزوه خوانده از سیاست چه میفهمید که با نارنجک مستشار آمریکایی را می کشت؟ چرا امروز نمی کند؟ برای آنکه امروز میفهمد و آن زمان نادان و نفهم بود! استادش هم نفهم بود. لنین و استالینش که قبله اش بودند البته می فهمیدند چه میکنند اما بشریت این مرام را در عمل تجربه نکرده بود. به نظر من اگر کسی میخواهد تفنگ به دستش بگیرد و در راه هدفی بجنگد، باید چندین کتاب در زمینه جامعه شناسی، تاریخ، و سیاست خوانده باشد که بفهمد دارد چه گهی میخورد و چرا جان انسان دیگری را می ستاند. کدام یک از آن جوانکها چنین دانشی داشتند؟

سیامک ایرانی

فراسوی ۳۷ سال: در آستانه…!

آقای مزدک، اون ممه رو لولو خورد عزیز. یکدفعه با احترام باهات بحث کردم، وسطش کم آوردی شروع کردی به آبغوره گرفتن و بد و بیراه گفتن و تهمت زدن، با اون شیوه ی قدیم سخن چاره ای جز سکوت در برابرت نداشتم، اما این تو بمیری دیگه ازون تو بمیری ها نیست جانم، بیا تو گود ببینم چند مرده حلاجی؛

نخست اینکه، حضرت سیمرغ پناه، ارازل و اوباش خودتی و همه ی اون تیم نیمه سیمرغیتون که هر و از بر تشخیص نمی دید واسه خودتون یه سری مزخرف سر هم بندی کردین اسمشو گذاشتین خرم دینی (خودت که سواد نداری و عقلت رو دادی به یه آدم شارلاتان به نام جمالی؛ خیلی ادعا داره بلند شه بیاد اینجا ببینیم انقدر پشت سر اوستا و زرتشت صفحه گذاشته جر و پزه ی یه خط خوندن متن داره؟ مردشه که نیاد؛).

در ضمن، مردک بد دهن و همیشه فحاش، اگه پهلوی ها نبودن یه دونه از متن هایی که استاد بی سواد و مجنون تو غلط غولوط می خونتشون به چاپ نمی رسید، چرا حرف صد من یه غاز می زنی؟ با پهلوی ها مخالفی، باش، (نکنه پسر عموی تو هم 16 آذر سینه پهلو کرده مشکل خانوادگی داری؟) البته که لیاقت می خواد هوادار پهلوی بودن، تو نداری، مشکل بی کفایتی خودته، ولی چرا اسم مردم رو ارازل و اوباش می ذاری؟ حرف دهنتو بفهم مردک! ازین به بعد فحش بدی فحش می خوری؛ حرف حساب داری، که البته نداری وگرنه انقدر فحش نمی دادی، بزن؛ اگر نه، اعلام مخالفت با فحش یکی نیست؛ شدیدن منتظر پاسخ هستم...

آیدین تبریزی

فراسوی ۳۷ سال: در آستانه…!

در مورد اسپانیا هم من خواستم نشان دهم که اینگونه نبوده که مردم از حکومت جمهوری ناراضی بودند و پادشاهی را انتخاب کردند! به همین دلیل من سقوط حکومت جمهوری توسط ژنرال فرانکو را توسط کودتا آوردم. ژنرال فرانکو برای اینکه بتواند به حکومت نظامی خود نیمچه مشروعیتی بدهد، خوان کارلوس را به عنوان یک پادشاه بدون قدرت برسرکار آورد اما تا زمان مرگش قدرت اصلی را خودش در اختیار داشت. پس از آن خوان کارلوس عقل به خرج داد و نخواست که قدرت مطلقه را قبضه کند و شخص اول مملکت باشد، بلکه با برگرداندن دموکراسی مشروطه هم جلوی انقلاب را گرفت و هم برای خاندانش در اسپانیا احترام همیشگی کسب کرد، کاری که محمدرضا پهلوی نکرد و هم خود و خاندانش را بدنام و آواره کرد و هم کشور را به دامان انقلابی ویرانگر انداخت. غیرقانونی اعلام کردن تمام احزاب و ایجاد سیستم تک حزبی حکومتی (حزب رستاخیز) بزرگترین اشتباهی بود که او مرتکب شد.

محسن کردی

تلاشها برای کودتای نظامی بر علیه پهلوی ها در ارتش شاهنشاهی!

جناب امضاء محفوظ، نوشته اید که چرا به دنبال رفسنجانی نمی روم. قبلا هم در مطالبم یا کامنتهایم نوشته ام. با توجه به تجربیاتم از تاریخ و سیاست، امروز دیگر مثل گذشته یک آدم غایت خواه نیستم. دیگر حاضر نیستم بخاطر بدست آمدن بهترین نوع زندگی و سیاست برای ایران، با نظامهایی که مطلوب غایی نیستند به نبرد برخیزم. پرفکشونیزم یا خواستن دنیایی خالی از عیب که ما به دنبالش بودیم یک سراب است. بنظر من ایران ما تا رسیدن به حالتی شبیه اروپای غربی با موانع بسیاری دست به گریبان است. برای من امروز رسیدن به دمکراسی آنقدر هدف نیست که رسیدن به زندگی اجتماعی مناسب. اگر دم از دمکراسی و نظام دمکراسی میزنم از سر ناچاری است که سرنگونی طلب هستم و طبیعی است که به هنگام سرنگونی و امکان بوجود آوردن نظامی دیگر بدنبال نظام دمکراتیک باشم. حال بگذریم از اینکه در آن هرج و مرج ناشی از انقلابات درصد برقراری نظام دمکرات چقدر است. خیلی راحت بگویم و قبلا هم گفته ام. اگر جمهوری اسلامی، با زندگی خصوصی مردم کاری نداشته باشد و حجاب اجباری نباشد و ثروت کشور دست نمایندگان مردم باشد (شرایط زمان رژیم پیشین باز گردد)، حال بجای شاه آخوند نشسته باشد اما راه پیشرفت و ترقی به همان منوال طی شود که در زمان شاه، من با اقای رفسنجانی یا خامنه ای به صلحم رسیده ام و بساطم را جمع می کنم میروم ایران. من دمکراسی نمیخواهم این پیشکش مان. یک زندگی معمولی، یک امید زندگی به اندازه بقیه مردمان عادی جهان، و بازگشت دین به مسجد و کوتاه شدن دست رانت خواران از ثروت و کنترل ثروت توسط نمایندگان مردم کافیست. روزنامه آزاد، حزب آزاد، امکان اجتماع و تظاهرات آزاد نمیخواهم. بگذار خامنه ای دیکتاتور این کشور باشد. برای من عمامه و کراوات تفاوتی ندارند عمل است که مهم است

لاله

« ورزشکار هنر »

ورزشکار هنر

جناب آقای م. سحر!

شما از لحن نوشتاری آقای مجید فلاح زاده، شکوه می کنید که چرا نسبت به فردی که بعد از دهخدا بزرگترین طنز پرداز ایران است، بی احترامی و توهین روا داشته است! از شما به عنوان یک انسان ایرانی و کسی که قلم به دست می گیرد تا با نوشته هایش جرقه ای دز ظلمت کده ی قرون وسطایی رژیم بزند می پرسم، آقای دهخدا که سهل است، بزرگترین نویسنده ی ایران و جهان، چطور به خودش اجازه می دهد تا سایت اینترنتی اش، توده ای ها را « پا انداز جمهوری اسلامی " معرفی کند؟ قصدم دفاع از حزب توده یا سایر جریان های سیاسی ایرانی نیست! از شما می پرسم، آیا آقای هادی خرسندی معنی و مفهوم « پا انداز " را نمی داند؟ و آیا هر کسی حق دارد به دیگران توهین روا دارد؟ بدون اینکه پاسخ بشنود؟ در بدنه ی حزب توده و سایر جریانهای سیاسی، انسانهای شریف و میهن پرستی وجود داشتند که کمتر از شما و آقای خرسندی، یا هر مدعی دیگر وطن پرست، مردم دوست، آزادی خواه و عدالت جو نبودند! تا بدانجا که جان بر سر آرمانشان گذاشتند و با مرگ خود ننگ ابدی را به دیکتاتورهای هر دوره و زمان ثابت نمودند! اگر مدعی نشوید و ادعا ننمائید که مرگ آن قهرمانان راه سربلندی ایران و عزت ایرانیان نیز تاکتیکی و به دستور شوروی و چین و امریکا و انگلیس بوده است! بنا بر این « پا انداز " خواندن این انسانها، از جانب هر کس و هر شخصیتی، توهین به بشریت و کاری بسیار رذیلانه و ذلیلانه است! یعنی نشان میدهد که نویسنده نه تنها بویی از شرافت انسانی نبرده، بلکه عرصه ی فرهنگ و هنر را با جاهای دیگر اشتباه گرفته است! با امید که با مراجعه به فرهنگ لغت آن بزرگ مرگ و دریافت معنی کلمه ی « پا انداز " بدانید که نوشته آقای مجید فلاح زاده، محترمانه ترین پاسخ به دهخدای زمانه ی شماست. موفق باشید!

جمال ذاکری

« ورزشکار هنر »

لاله خانم گل گفتی!

اینها اسم خود را نویسنده ازادیخواه گذاشته اند و از مسئول سایت ایران گلوبال می خواهند صدای اعتراض هنر مند دیگری که باندازه تمام عمر م. سحر؛ کار هنری کرده را سانسور کنند

والله شانس اورید که خمینی حکومت را گرفت وگرنه روشنفکرانی امثال شما روح پل پت را سفید می کردید

ناصر مستشار

حمله به بهائیان و تخریب منزل بهائیان

در اين مملکت هر روز فاجعه ائي هرسناک به وقوع مي پيوندد و همه ما به نوعي تماشاگر همچون عياشي گرگها در ميان گوسفندان شده ايم ؟همه ما خوب مي دانيم که همه اينها در تاريخ ما نوشته خواهد شد تا فرزندان ما در آينده بخوانند و از بي غيرتي ما شرم کنند! همچنانکه ما از بي غيرتي گذشتگانمان در برابر مهاجمان شرم مي کنيم! قبلا بخاطر ظلم اسکندر وعرب ومغول مثلا غيرتي مي شديم تا عليه شاه پهلوي قيام کنيم ولي حالا همه مظالم گذشته را توسط حکومت اسلامي با گوشت وپوست و استخوان لمس مي کنيم اما غيرتي از برنمي خيزد!چزا؟

مزدک

« ورزشکار هنر »

لاله خانم، آقای ذاکری!

جناب آقای م. سحر که هادی خرسندی را نه در حد نسیم شمال یا برادران توفیق، بلکه همسنگ و هم وزن بزرگ مردی چون علی اکبر دهخدا می داند، اذعان دارد که مجید فلاح زاده نه تنها نمی شناسد، بلکه خبر ندارد که ایشان پاسخ به چه اتهاماتی داده اند. ایشان تنها کلمات به اصطلاح توهین آمیز را دیده و فهمیده اند که مجید فلاح زاده توده ایست! همین! توده ای بودن و پیروی از مارکسیسم – لنینسم، آنهم از نوع اردوگاهی و اتحاد شوروی سابق آن، به هر باصطلاح دمکرات و آزادیخواه ایرانی اجازه می دهد تا برای اتهام زنی، فحاشی و حتی کشتار توده ای ها و جنایت بعد از دست یابی به قدرت بهانه و مستمسکی در دست داشته باشد! این شیوه ی برخورد و دمکرات مآبی آبکی، باعث شده تا طرفدران حمله ی نظامی ایالات متحده امریکا و اسرائیل به ایران نیز، پُز انقلابی و مردم دوست بگیرند و در روزگار وانفسای امروز، سیاه بر روی سفید بیاورند و ادعای روشنفکری نمایند! این حضرات بدون توجه به حرکت آرام و حساب شده « موش نقب زن تاریخ " به زندگی در غرب و ظهور معجزه از سوی امریکا دلخوش نموده اند و انتظار روزی را می کشند که همچون احمد چلپی و ایاد علاوی در صحنه سیاسی ایران ظاهر و عقده های سرکوب شده ی خود را بگشایند! بدون آنکه از حکومت سی ساله ی ملایان بر ایران و فلاکت و نگون بختی ملتی نجیب، احساس شرم و خجلت نمایند! بنا بر این وظیفه ای جز این ندارند که تا روز ظهور معجزه ی عمو سام، نه بر توهین و افتراهای همفکران و همپالکی های خود چشم بپوشند، بلکه دیگران را مورد توهین و فحاشی قرار دهند و تا روز انتقام و کشتاری « پل پوت گونه " آنهم در پناه سربازان امریکایی و اسرائیلی دندان روی جگر بگذارند و لحظه شماری نمایند! مجید فلاح زاده، گناه کار است چون به دهخدای زمان « ابوذر عصر " توهین روا داشته است! در مقابل دهخدای زمان مظلوم و صاحب اختیار است تا توده ای ها را پا انداز و غیره و غیره بنامد!

اسفند يار

مزدک عزيز درود بر تو

بسيار قشنگ وعلمي ومنطبق بر فرهنگ ودانش جمعي ايرانيان مي نويسي! خسته نباشي! اگر از فحش دادن به اسلام که کاري از پيش نمي برد بلکه غير مستقيم نمادهاي اسلام را هم افشاء بکني موفق تر خواهي بود! بهر حال دستت درد نکند با اين کار شبانه و روزي و با اين انرژي بي پايان!

م.سحر

« ورزشکار هنر »

راستی که چه قیل و قالی راه انداخته ند بعضی از این دوستان

بابا جان من فقط به آقای کیانوش توکلی تذکر دادم و ضمن تأیید نکته ای که ضمن آن از کامنت نویس ها خواسته شده بود که فحاشی نکنند به ایشان یادآوری کردم که مطلبی که به نام ورزشکار هنر روی سایت گذاشته اید سراپا توهین است همین!

حالا شما چرا اینقدر سر و صدا راه انداخته اید و به صحرای کربلای حزب و جنگ طبقاتی زده اید؟

در ضمن من نگفتم هادی خرسندی دهخداست. گفتم پس از دهخدا تا امروز او بزرگترین طنز نویس ایرانی ست. قبول ندارید ؟ هیچ مسئله ای نیست! لابد شما برجسته تر و بزرکترش را در میان رفقای حزبی خودتان می شناسید. خوب این حق شماست. اما اینهمه مظلوم نمایی و افتخارات را ردیف کردن برای چیست؟ مگر من راجع به این مسائل حرفی زده ام دوستان؟

از اینها گذشته ، چهار تا کلمه حرف داشتم با کیانوش توکلی و ایشان هم جواب داد. شما چرا مسائل خودتان را به این موضوع ارتباط می دهید دوستان عزیز؟

hamid

آزادی و دمکراسی از آسمان نمی آید

تیتر مقاله

نخست برای گرفتن کمونیست‌ها آمدند

من هیچ نگفتم

زیرا من کمونیست نبودم

بعد برای گرفتن کارگرها و اعضای سندیکاها آمدند

من هیچ نگفتم

سپس برای گرفتن کاتولیک‌ها آمدند

من باز هیچ نگفنم

زیرا من پروتستان بودم

سرانجام برای گرفتن اصلاح طلبان حکومتیآمدند

دیگر کسی برای حرف زدن باقی نمانده بود

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.