رفتن به محتوای اصلی

جانت را می گیرند تا تو حرفت را نزنی!
18.12.2007 - 21:26

محسن کردی

آينده نگري و انقلاب 57

آقای قندچی!؟ من دقت کردم دیدم شما چند باری به هنگام بحث با طرفهای صحبت این عبارت "نمیخواهم بحث را شخصی بکنم" خواسته اید نقطه پایانی بر بحث بگذارید. معنای دیگرش این است که "نمیخواهم دلایل شما را بشنوم حتا اگر وارد باشند". یک احساس دیگر من این است که حتا کامنتها را در پاسخ خود نمیخوانید. در پاسخ کامنت من، که شما را پرفکشونیست نامیده ام مرا ضد تحول خوانده اید. از کجای مطلب من دریافتید که من مخالف تحول هستم و به اینجا رسیده ام که حتا اگر جمهوری اسلامی هزار سال دیگر بپاید بهتر از تجزیه ایران است؟ من در مورد تجزیه ایران بارها نظر داده ام که این امر بعهده مجلس موسسان است. این را خوانندگان شاهدند. من گفته ام اگر قرار باشد که سرنگونی جمهوری اسلامی معنایش نا امنی و وضعیتی شبیه عراق باشد من جمهوری اسلامی را ترجیح میدهم. این کجایش مخالفت با سرنگونی جمهوری اسلامی است؟ در همان مقاله هم نوشته ام که سرنگونی تنها در صورتی باید انجام شود که برای دچار نشدن به وضیت عراق، باید اول یک رهبری منسجم بوجود بیاید، سپس نیروهای مسلح، نظامی و امنیتی و ارکان دولت به آن تمایل نشاند داده و ابراز وفاداری کنند بعد مردم به خیابان بریزند. دقیقا حالت انقلاب 57 که نیروی هوایی نسبت به خمینی ابراز وفاداری کرد و با آمادگی جامعه و عدم مقاومت سایر ارکان دولت رژیم پیشین با کمترین صدمه جایش را به رژیم بعدی داد. حال از سوال طفره نروید؛ سوال را هم عوض نکنید؛ سوال؛ آیا شما موافق یک شورش کور و بدون رهبری و بدون جلب حمایت ابزار قدرت (نیروهای مسلح، و..) هستید؟

ضمنا سخن شما در مورد زیبا کلام هم درست نیست. زیبا کلام چنین نظری ندارد

این موافقت یا مخالفت با یک شورش کور یک بحث انتزاعی است. شورش کور همانگونه که از اسمش پیداست کور است، یعنی بدون رهبری است و موافقت و مخالفت ما با امری لحظه ای بی معنی است. آنچه من بر آن تاکید دارم این است که همینجوری مردم را به خیابان خواندن برای سرنگونی از تلویزیونها که هرکسی هم ساز خود را میزند یا شکست میخورد و یا نتیجه ای بجز هرج و مرج ندارد. اما این معنایش هم این نیست که مردم را به رفتن به خانه ها تشویق کنیم. مطالبات باید سرجایش باشد. بدون فشار رژیم تن به رفتن نمیدهد و این فشار باید باشد. اما نباید تبدیل به یک شورش بشود. شورش بدون رهبری، مثل شلوغی های تهران پارس که میگویند 5000 نفر هم به خیابانها آمده بودند، بجز شکست و سردی حاصلی ندارد. و این ضرر بزرگی به جنبش است و مردم را سرد می کند.

مخالفت با شورش کور معنایش شرکت در انتخابات و حمایت از رژیم نیست. همین حرکتهای صنفی را باید حمایت کرد تا کم کم رهبری جمعی از میان آن بوجود آید. خوب شد که این را در همان مطلب توضیح دادم اگرنه چه حرفها که برای من نمی تراشیدند.

اردلان

ورزشکار هنر

جناب آقای م. سحر!

قربون شکل ماهت، حالا شما کوتاه بیا! بچه که زدن نداره! سی سال از حکومت ملایان گذشت! حداقل برای آغاز دهه ی چهارم و جنگ و جدل ده ساله ی آینده، موضوع جدیدتری پیدا کنید. باشد که جمهوری ملایان نیز از جنگ زرگاری ده ساله ی اینده طرفی ببندد و با صدای بلندتر به ریش اپوزیسیون خود بخندد! می دونید که آسید علی سخت مریض است و احتیاج به مراقبت های ویژه عصبی و آنتی هیستریک دارد! آقای هادی خرسندی و صمدآقا سرشان بکار خودشان مشغول است ( هادی و صمد ده سال بعد )و تره هم برای کسی خرد نمی کنند! حال می خواد شما باشید یا مجید فلاح زاده یا آقای سید محمود احمدی نژاد، گل سر سبد جامعه ی ایران و روشنفکران قابلش!

سام قندچي

آينده نگري و انقلاب 57

چرا سلطنت نه

http://www.ghandchi.com/376-WhyNoMonarchy.htm

Why No to Monarchy

http://www.ghandchi.com/376-WhyNoMonarchyEng.htm

به سلطنت طلبان ايران،

شما در مؤسساتي در خارج که نفوز داريد سعي ميکنيد هر مخالف سلطنتي که بي خظر نباشد را حذف کنيد و اسم اين را هم گذاشته ايد دموکراسي خواهي شما. اگر ما ميخواستيم اينگونه دموکراسي را بپذيريم با همان جمهوري اسلامي کار ميکرديم که بي خظر بودن مخالفت ما را ميخواهد.

حذف کنيد و از روابط خود با آمريکائي ها نيز چند صباح ديگر ضد ما استفاده کنيد. ما زندگي و خانواده مان هم اي« سالها تحت دو رژيم خرد شدند فکر ميکنيأ که با اين فشارها ما را از بي« ميبريد. خير خودتان را بي ارزش ميکنيد و آن چند امري:ائي هم که زماني از دولت شاهنشاهي حق حساب گرفته اند و امروز هم به خانئان چهلوي نزديک هستند کم کم تمام ميشوند. ولي عملاً شما فقط در هم اين سالها با اي« کارهايتان به دوام جمهوري اسلامي کمک کرده ايد . دست از اي« تبعيضات بردارديد.

شما خواشتيد 16 آدر را حذف کنيأ ببينيد چه شد حالا خوئدتان هم مجبوريد در رسانه هايـان اخبارش را بدهيد.

http://www.ghandchi.com/339-IranStudents-plus.htm

آقاي سيامک ضد ايراني،

در ستوني که اصلاً با من بحث نداري فقط توهين شخصي ميکني.

رفيق خودتي و بقيه آن سلطنت طلب هائي که دو سه نفر چپي سابق را که همه اين سالها فعاليتي نکرده اند و امروز فکر کردند خبري هست و متحد آقاي داريوش همايون شده اند. من اتفاقاً براي فعاليت هاي آقاي داريوش همايون در ارائه فکر دموکراسي در ميان سلطنت طلبان ارزش قائلم ولي اين امامزاده هائي که وي دور خود از چپي هاي سابق جمع کرده دردي دوا نميکنند.

آره من مقاله ميفرستم نه مثل رژيم پهلوي که پسر عموي من احمد قندچي را در 16 آذر به قتل رساند و هنوز اشک هاي مادرش سال پس از سال تا زمان فوتش را فراموش نمکينم که از کودکي ميديدم:

http://www.ghandchi.com/339-IranStudents-plus.htm

هنوزحشهاي مأمور ساواک به خودم پس از بازگشت به ايران يادم نرقته است. اين ها بحث هاي شخصي نيست. اين ها بحث سياسي است. اگر آقاي رضا پهلوي از مقام سلطنت استعفاء داده بود برخورد به ايشان براي اين ها معني نداشت ولي وارث آن تاج و تخت و برنامه احياء آن سلطنت مسؤليت اينها هم هست.

بله خيانت پهلوي ها در 1320 و در کودتاي 28 مرداد فجش نيست. اسناد سيا امروز ديگر نيازي به حدس در آن باره را نمييگذارد.

بله من مينويسم و نه مانند شگنجه گران ساواک که ما را شکنجه ميکردند و نه مانند بازماندگانشان که در هر مؤسسه آمريکائي با دسيسه ضد نيروهاي ديگر تبعيض انجام ميدهند. در ايران سلطنت تمام شده است ولي در خارج ما هنوز گرفتار شما هستيم که سرنگوني جمهوري اسلامي را عقب مياندازيد.

ببينيد جاهائي که در مؤسسات آمريکائي نيروهاي مستقل را حذف کرده ايد نتيجه اش اين شده که لابي گران جمهوري اسلامي آلترناتيو براي آمريکائي ها شده اند. اين است نتيجه ضرباتي که شما سلطنت طلبان به جنبش دموکراسي خواهي در خارج زده و ميزنيد. فکر ميکنيد اينطوري من و امثال من را نابود ميکنيد. خير به عمر جمهوري اسلامي ميافزائيد.

ياد بگيريد که بتوانيد با مخالف بي خظر فقط زندگي نکنيد وگرنه همان رفيق هاي بي اعتباري که فکر ميکنيأ به شما جلوه اتحاد ميدهند را به خيال خود به حبهه واحد ميرسانيد.

جالب است که وقتي به من در کامنت زير کهخ اصلاً با شما در بحثي نبودم اقلاً فارسي تان را فهميدم. آقا سلطنت طلب باشيد مگر چه اهميتي دارد.

agree to disagree

م.سحر

حالا جناب کیانوش توکلی شما که به اظهار نظر نویسان ـ البته به حق ـ

تأکید می کنید که در ارائهء نظراتشان از فحاشی خودداری کنند ، چرا چننین مطالبی را که سراپا توهین و یاوه سرائی و رجز خوانی و خود پرستی و تبلیغات فردی و حزبی ست در این سایت انتشار می دهید؟

توهین و اظهارت توأم با دریدگی آنهم به بزرگترین طنز نویس ایران بعد از دهخدا کاری نیست که از سوی آدم های اهل فرهنگ حمایت شود و بی دریغ و بی واهمه تریبون و نشریه در اختیار اهانت کننده قرار داده شود . با شما بودم آقای کیانوش توکلی!!

دوست گرامی آقای توکلی

من هم مثل شما نویسنده این مطالب را نمی شناسم و مشکل خصوصی با ایشان ندارم ، اما با خواندن این مطلب بسیار از این در کلام شوکه شدم

هادی خرسندی هم نیازی به دفاع ندارد قلم او شمشیر الماس نشان است و از پس دفاع خودش بر می آید

من خواستم به شما هشداری بدهم که میان فضای آزاد و آزادی بیان که بسیار عزیز و دوست داشتنی اسست با میدان تیغ کشی چاروادارها و چاله میدانی ها فرق بگذارید و به اسم آزادی ، وآزادگیو اخلاق را قربانی نکنیدمی گویید مطالب را خوانده اید و توهینی در آن ندیده اید

عجیب است.

من بخشی از عبارات اهانت آمیز این مطلب را کپی کردم تا دوباره بخوانید

اما اگر این بار هم توهینی در آن ندیدید ، انوقت باید یا من فکری به حال فرهنگ لغت روی میز خودم بکنم یا جنابعالی

والبته قضاوت با خوانندگان است

دقیق تر به این کلمات توجه کنید:

تو «جناب " هنوز هم در بهشت غرب ات، لُودگی می کنی، لجن پراکنی می کنی! و ظاهرأ، شنیده ام با «استندآپ " های بند تنبانی ات، خانه و سرپناهی هم، برای خود و خانواده ات، در لندن، دست و پا کرده ای! نوش جان تان باد! بُخلی ندارم.

اما، پس سر پناه من کجاست « مردک "؛

°°°°°

پس در این حالت به قول « لنین " که « انسان بدون ایده ( ایدئولوژی ) سنگ است "، لا شعور هستی؟! و یا به قول « برشت " که « آن کس که نمی داند و اشتباه می کند احمق است، و آن کس که می داند و اشتباه می کند خائن "، « جناب " احمقی یا خائن؟!

°°°°

چرا که اهل بخیه ای! به نرخ روز و کیسه ات نان می خوری! و بنا بر این، باج ات می دهم، شاید ناخود آگاه، بر اساس کاراکترت که بازیگر زبانی، جاده صاف کن نظامی! چرا که از جان مایه نمی گذاری!

°°°°°

گیرم که آمدید و موفق شدید و با اتهام و شایعه پراکنی و دوز و کلک، آب را گل آلود کردید و این فستیوال را به تعطیل کشاندید، و لذا، بر عُقده های نادانی و ناتوانی و بی مایه گی ( و زبان ام لال خیانت تان ) سرپوش نهادید ... بعد ... که چی؟ کدام تان جلو خواهید آمد؟ کدام تان از جان مایه خواهید گذارد؟

°°°°°

در چنین شرایطی، و در درون و به یاری چنین مکانیسم متقلبی است که این « نسیم شمال " قلابی، بهر لانه و رسانه و سایتی راه دارد و سر می کشد و هر چه بخواهد و هر اباطیلی بار این و آن می کند و از کیفر و مجازات در امان است! اما، این بار کور خوانده ای جناب! جای سفتی شاشیده ای! تنبان ات را آلوده تر کرده ای،

°°°°

آری، « هادی غفاری "! کف گرگی ما، هم گران قیمت است، و هم گران سخت جان خواهنده! تو که باشی تا « گران حساب ات باید کرد "، تا گران تقدیم ات شاید کرد؟!!

من نمی گویم نباید انتقادات نویسنده به هادی یا هرکس دیگر را چاپ میکردید.ایدئولوژی و نظرگاه نویسنده به خودش مربوط است و کسی را به خاطر نظرگاههایش نمی شودملامت کرد. اشکالی که من دیدم در فرم ارائهء مطلب بود. من می گویم با این لحن و بیان پر از اهانت و سراپا بی ادبی نمی باید از کسی انتقاد کرد.

از هادی خرسندی هم 10 خدا نمی سازم و این طنزت را هم بی نمک می بینم. باز هم می گویم از دهخدا تا امروز در طنز بزرگتر از هادی خرسندی ظهور نکرده و منظورم این نیست که پس خداست و مصون از انتقاد! اما بی ادبی و فحاشی را نسبت به او آنهم با این لحن کار یک آدم اهل فرهنگ نمی دانم و شما هم می توانستید از نویسنده بخواهید که دشنام ها را از متن بیرون بیاورد و انتقادهاش را با زبان پذیرفتنی تری مطرح کند. همین!

موفق باشید

کیانوش توکلی

جناب م سحر

اولا _در ایران گلوبال هیج شخصی مقدس نیست و قرار نیست نظری سانسور شود ؛ بنابراین هادی خرسندی که سهل است خدا ؛ محمد ؛مارکس ؛ لنین ؛ من ؛ شما ؛ مرده و زنده همه , همه می توانند و باید مورد نقدو پرسش قرار گیرند چرا که فکر صحیح و اندیشه درست از نقد زاده می شود

دوما_ ما سعی کرده ایم و بدور از فضای رعب ووحشت ؛ برچسب زنی تمهت و افترا و... فضای فرهنگ گفتگو را جاری سازیم یعنی اینکه کسی از ابراز نظر خود هراسی به دل راه ندهد و راحت نظر خود را بنویسد

سوما_من نوشته مذبور را بدقت خواندم جدا از نظر نویسنده (اینجانب با ان مخالفم) من توهینی نیافتم که از درج ان خوداری کنم مرز سانسور ما توهین و فحاشی است نه ایدئولوزی ویا مسافرت نویسنده به ایران و...

4_ من اقای مجید فلاح زاده را نمی شناسم و از انجا که مقاله را برایم ارسال کرده بود آن را درج کردم

چند ساعت پیش امیلی از یک از دوستان قدیمی که با هم در کابل رندگی می کردیم _ بدستم رسید با این مضمون:

. مجید فلاح زاده - که ما در دوران زندگی در کابل وی را بهروز می شناختیم و با آواز معروف بهرخ: قسم خوردم بر تو من ای عشق، ... ترکیب این خانواده هنرمند همواره نقش آفرین برنامه های دلنشین دوره چند ساله زندگی مان در کابل بود"

هادی خرسندی نه تنها علیه او سخن گفته است بلکه مجید را: « پادوی جمهوری اسلامی " نامید ! این با انچه تو از مجید نقل قول کردی ؛ متاسفانه در اد بیات سیاسی ایران فراوان است اگر بخواهی با این معیار سانسور بکنی 80% نوشته های سیاسیون ما رابایستی ازدم تیغ بگذرانی

از سوی دیگر مسئول یا گرداننده یک سایت اولا نبایستی در این "درگیری "شرکت کند وثاینا نبایستی در جای قاضی قرار گیرد . در روز دهها امیل به ادرس سایت می رسد . کار من تجزیه و تحلیل تک تک این مقالات نیست بلکه نگاهی می اندازم ؛ببینم از کلمات رکیک و یا توهین ها انچنانی نباشد وواقیعت این است گاهی اوقات از نوشته ای دستمون در می رود

بهر حال منهم انچه شما کپی کرده اید را با هاش توافق ندارم م سحر عزیز

نظرت در باره سخن هادی خرسندی چیست ؟ مجید بایستی چیکار می کرد؛ نوشته را برای هادی خرسندی فرستاده ولی هادی چاپ نکرد برای من فرستاد با اینکه سالهاست با ایدلوزی حزب توده خط مرز روشنی دارم با این وجود ان را چاپ کردم

بنظر م؛ فرق است بین یک انسان و ایدلوزی او ؛ یک انسان دردرجه اول انسان است؛ ایدلوزی ها و فکر ها عوض می شوند . یک ادم منطقی و دمکرات حق ندارد به مخالف فکر ی خود انگ پلیسی بچسباند !!مگر کیانوری با مخالفین خود چنین نکرد وبا هر کسی مخالف بود او را وابسته سیا و ساواک نمی دانست!

همه می دانیم ولتر چه گفته است ولی "دمکرات" ترین ایرانی در عمل می گوید: " جانت را می گیرم تا تو حرفت را نزنی " خلاصه داداش !!ما با دست خود دیکتارتور پرورش می دهیم اول یکی را مقدس و 10 خدا می کنیم و سپس هر انتقادی را نسبت به این" مقدس مآب " کفر می دانیم و .....

با احترام

Pheonix

تحلیل جناب طاهری پور فراز دیگری در نگاه نقاد وی به گذشته است که بایستی هم به نقد کشیده شود.ولی متأسفانه این نقد، برغم بسیاری جنبه های نو و رادیکالش فاقدیک قطب نمای متودو لوژیکی است.

منظور من از یک قطبنمای متودو لوژیک آنست

1 ـ که پدیده چپ ایرانی در کنار راست دینی و غیر دینی و ناسیونالیسم مصدقی همزاد های ئی در درون یک پارادیم تاریخی میهن ما هستند.

2 ـ این پاره پارادیهای عصر گذار به مدرنیته، برآمده از کدامین ارتباط یا هستی مادی اجتماعی(مثلا!طبقاتی) است. زیرا پدیده چریکیسم برآمده از یک رستنگاه اجتماعی است.

3 ـ آنچه به عنوان چپ در ایران جه به صورت یک اندیشه و چه سازمان رخ داده است، بیشتر یک ذهنیت شبه چپ بوده است تا چپ. اندیشه و جریان عملی چپ به عنوان تظاهر هستی ذهنی طبقه کارگر، یک بخش جدائی ناپذیر از سامان سیاسی جامعه است و تا زمانیکه کار گر مزد بگیر هست آنهم باید باشد. ولی هیچ یک از مدعیان چپ در ایرا ن، نماینده یا نماد هستی طبقاطی این طبقه نبوده اند، و درست به همین دلیل هم:

این جریانها فاقد توان زیست بوده و با روی کار آمدن جمهوری اسلامی مرده اند.(همانطور که نگارنده به صورت دیگر بیان داشته است). نقد اقای طاهری پور شلاقهائی است که بر جنازه ای پوسیده نواخته میشود. پس باید به وجه اثباتی قضیه اندیشید و به چه باید کرد!

چپ تاکنونی مرده است همینجور که راست. هنگام آنست تا طرحی نو در اندازیم!وشرط رویش یک چپ، راست و سنتر مدرن عبور از همه این سازمانها و ایجاد بسترگاهی عام برای نطفه بندی این جریان ها به شکل مدرن آن است. این بستر به نظر من یک گفتمان ناسیونال دموکراتیک است تادرزهدان خود این جریانها را،با استفاده از تجربیات گذشته بپروراند. امروز خود موجودیت ملی ماو بافت آن در معرض ازهم پاشیدگی است و فقط آغازو بسط یک گفتمان دموکراتیک ملی است که میتواند هم، میهنمان را نجات دهدوهم دراین کلان گفتمان، پاره گفتمانهای سوسیال و لیبرال دموکراتیسم را بمثابه قطبین اصلی آن بپروراند.

سیامک ایرانی

آقای مستشار، شتر سواری دولا دولا نمی شود، شما هنوز نه به داره نه به باره دارید پادشاهی را دور می زنید و ما را از بیخ و بن تحذیف سیاسی می فرمائید (تحذیف را بکار بردیم جناب کردی انگ سره نویسی و مفهوم ناپذیزی بهمان نزنند)؛ ولی همزمان ما را مورد لطف جمهوری خواهانه تان نیز قرار می دهید و به زبان خودتان، به سوی ما قدم های سوسیال دمکراسانه رنجه می فرمائید. نه قربان، همانجا که هستید، به عنوان چپ، تشریف داشته باشید نیازی به روبوسی های هول هولکی نیست، نمونه های برلین تا پاریس را دیدیم به کجا کشید: بهر-ملت بازی های رفقا و آویزان شدن به لوله ی تانک های یانکیها.

از اون طرف طیف هم که رفقا نه گذاشته و نه ورداشته، خودشان را قلفتی نخ-دوز کرده اند به بال ملائک؛ شجاع السلطنه های تحول طلب نیز که چلیپای نقد گذشته ی ناشاد را بر دوش می کشند و روضه ی قاسم سر می دهند، خیلی که عرق های روحی زیاد زیاد می ریزند و از کانت و روسو و مارکوزه و آدورنو، البته از روی ترجمه ی فارسی، پیتزای قرمه سبزی پرزوایتالیک درست می کنند، انقدر جلو می آیند که جفت پا بیفتند در چاه ویل دوم خرداد (منظور رفیق طاهری پور و صحابه است نگویند طرف دو پهلو حرف می زند)؛ بقیه رفقای تان هم که هنوز حتا حق مالکیت خصوصی را به رسمیت نمی شناسند و از این منظر درخواست تجدید نظر در بیانیه ی جهانی حقوق بشر را دارند؛ می ماند رفقای نحله ی ستم ملی تان، که هر یک ماشالله ماشالله یک کردستان خیلی بزرگ و یک گراند بلوچستان و بیوک بیوک آذربایجان در جیب کت های کمونیستی شان حاضر کرده اند؛ به قول پیر و پاتال ها، رفیق مستشار، مال بد بیخ ریش صاحابش قربان؛

در ضمن، در مورد قانون اساسی مشروطیت که این همه برای اش سینه چاک می کنید، البته این برای صدمین بار است عرض می کنیم رفقا به روی سرخ مبارکشون نمی آورند، پادشاه نوکر شیعه ی دوازده امامی است، یکبار بخوانید آن کاغذ پاره را؛ بنابر این، هر گونه تلاشی که برای گسترش گیتی گرایی در دوران دو پادشاه پهلوی شده است، خوشبختانه، چیزی نبوده است جز زیر پا گذاردن قانون اساسی. کلا نمی توان آدم حسابی بود و تن به آن قانون الکن و سراپا مغروق در منجلاب شیعه ی دوازده امامی داد که هیچ تغییری در اش تا ظهور مهدی موعود نمی توان پدید آورد.

حال اگر در این میان کودتای شهریور بیستی شد و پروژه ی رضا شاه از وسط پاره شد و پای آخوند و کمونیست به صحنه ی سیاست باز شد و پادشاه ِ جوان ِ هنوز آماده نشده وسط میدان افتاد و در آن شطرنج مرگبار سیاسی یکی دو تا سرباز را برای حفظ وزیر (یعنی همان ایران خانوم که رفقا پیشفروشش کرده بودند به خرس های قطب شمال) جلو پای مسلمان ها انداخت، دیگر واقعا مشت در نشینمن است از رفقا سرکوفت اش را شنیدن؛ چپی که نطفه اش در همکاری با آخوند بسته شده است، با او زاده شده است، رشد کرده است و امروز نیز زیر چتر اسلام پروژه ی غرب ستیزی اش را ادامه می دهد، کوچکترین مشروعیتی برای اعتراض به سیاست فرهنگی پهلوی ها از منظر دینی ندارد. آیا به راستی شما فکر می کنید با دو تا نقد آبکی رفقا، که البته همه اش حرف است و تظاهر، چرا که در عمل کاملا خلاف اش را انجام می دهند و هنوز نیز تا خرخره در ائتلاف سرخ و سیاهشان بازمانده اند، مقدمات کانزنسوس ملی فراهم شده است؟ این بازی ها را می توانید با حزب مشروطه و عالیجناب همایون انجام دهید که از فرط کنزرواتیسم نقشه ی جغرافیا را در جیب لیبرال دمکراتیک اش گذاشته است و از خاورمیانه جیم شده است.

ولی همانطور که اعلی حضرت رضا فرموده اند (سیروس اش را آن خدابیامرز اشتباهی وارد شناسنامه کرد)، این چیزها واسه فاطی تنبون نمی شه عزیز. نه خیر قربان، اگر چه ایرانیها نیازهای روحی شدیدی دارند به لوس کردن خودشان برای باجناق های ناتنی و چشم و ابرو آمدن های پسامدرنی، ولی با چنین کردارهای نیم بندی پایه های یک کلوپ شمشیرزنی را نیز نمی توان ریخت، چه رسد به یک کشور را که از چهار سو در محاصره ی اهرمین است.

نقد کردن نیاز به عمل دارد آقای مستشار و رفقا سال هاست که پای منقل های انقلاب سوسیال الهی شان هر کدام یک پا حضرت عمل شده اند. به جای چنگ کشیدن و پریدن به پروژه ی پهلوی، که بدون آن رفقا، کاباره و دانشگاه و بولینگ عبدل که نه، حتا شناسنامه شان هم صادر نمی شد، از کوشش های کسان تشکر کنید و بزرگشان دارید. اگه ذره ای وجدان تاریخی بود، کارنامه ی انباشته از دینامیت و کوکتل مولوتوف راهی جز فروتنی نمی بایست باقی گذارد، البته رفقا خودشان را از تک و تا نمی اندازند و طلبکاری بی چرایانه همان مسواک سحر آمیزی است که روزی دو بار دندان های سوپرسیاسی شان را با آن فرچه می زنند.

*

در مورد پادشاهان و موبدان نیز، آقای مستشار، خودمانیم، این لالایی ها را برای کسی دیگر بگوئید عزیز. و در پایان، به قول آن فدرالجمهوری خواه کبیر و کروموزوم شناس شهیر: با سپاس!

جناب کردی مهربان در گود جا برای حضرت عالی و دو سه بزن بهادر دیگر هم هست، بفرمایید تو قربان (در ضمن زیاد سر به سر این رفیق قندچی نگذارید یکهو اون رگ ِ بنفش ِ آینده نگری اش بالا می زند دو تا کامیون مقاله پرتاب می کند تو صورتتان بیا و درستش کن)؛ به هر حال سپاس فراوان برای دسته گل، یک به هیچ به نفع شما. البته اهل بخیه، و شما نیز بی شک بغل بغل اهل اش هستید، تشخیص می دهند که "مشکل" بنده و آقای مستشار، نه تنها از هیچ منظری شخصی نیست، بلکه سراسر تاریخی-نظری ست (عذر می خواهم برای این اصطلاحات قلمبه سلمبه، به هر حال...خواستیم نشون بدیم ما هم بلدیم شیک باشیم). کجا بودیم؟ دعوا؟ وآو، بله، دعوای دو نظرگاه کلی و دو بلوک فکری-سیاسی گوناگون، برای قدمی، هر اندازه کوچک، نزدیک تر شدن به حقیقت، حقیقتی که در نهایت راهی ندارد جز ساخته شدن با آجرهای حمال ِ خانه ی همسایه، به دیگر سخن (بازم ببخشید که شیک شد)، باید حقیقتی اشتراکی باشد. البته بگذریم از اینکه رفقا وسط ساختن یکهو هوا برشان داشت و به جای ملات لای آجر شدن، نه گذاشتند نه ورداشتند با بولدوذر رفتند تو شکم دیوار. جوانی ست و هزار سودا دیگر، دست خودشان نبود، انشالله گربه ست.

ولی البته هیچ اشکالی ندارد، دبیرخانه ی اعلی حضرت رضا، پادشاه مستفعی سر محل و اندرزبُدان اندرزبُد گرامی اش، جناب آهی، به زودی یک فقره ایران دم سیاه اعلی و درجه ی یک سفارش می دهند همگی با هم دم اش می کنیم می زنیم بر بدن، به کوری چشم همه ی فدرالیست ها و باقی قضایا...

رفیق قندچی، عزیزم کوتاه بیا، تو انبان سرخ و رفیقانه ی آینده نگری حضرت عالی هر خرت و پرتی هست مگر یه چارک طنز و انعطاف طبع؛ چقدر هم همه چی زود بهت بر می خوره مهندس؛ یه کورس فشرده ی استحکامات ببینی کم ضرر نداره، به درد منافع آینده نگری می خوره؛ به هر حال، بنده بیش از یک سال است اینجا مقاله های خالخالی ِ سوپرعلمی و زبان آورانه ترشح کرده ام، که دور از جون دور از جون، البته رشته ی شما نیست، ولی به هر حال حضرت عالی یک خطش را به زور می خوانی، اونوقت حالا که شب جمعه ای از اون طرف خیابون یه دست برا شما تکون دادیم و رد شدیم رفتیم یاد شکنجه های ساواک و خدا بیامرز پسرعمو افتادی؟ بابا یه جو انصاف هم خوب چیزیه. دوست داری لیست اجحافات انقلاب فلفلنمکی تان را که بر خانواده ملوکوانه ی ما رفته، از جانی ِ جانی تا مالی ِ مالی، براتون فاکس کنم؟ نه اصلن یه شرط می بندیم، هر کی بیشتر چوب تو آستینش کردن حق با اونه، منطق انقلابیه دیگه، قبوله مهندس جان؟ البته همون جور که گفتی اصلا شخصی مخصی نیست این حرفا(یعنی عیهنو مال خودتان هم هست هم نیست؛ البته بیشتر نیست تا هست؛ ولی بگی نگی بعضی وقتا جوش می زنه میاد بالا قیافه ش یه خورده شخصی می شه، مگه نه رفیق؟)؛

رفیق جان، کلا فقط موضوع سر قطر و درازای چوبیه که تو آستین رفته. حالا هر کی چوبشو دراره بذاره رو میز ببینیم منطق کی درازتره؛ بگذریم مهندس، شما آینده نگریتو سفت بچسب طرفدارای شریعتی و آل احمد و فردید از دستت درنیارن، بحث تئوریک جهموری و پادشاهی و خون آبی و سرخ رو واگذار کن به اهلش. باقی قضایا هم خود دانی و آقای کردی؛

*

پ.س: انقدر هم تهدید به قهر کردن نکن آقا، آدم یا می رود، یا می ماند؛ انقدر ادا اطفار ندارد که. شما ولی اینجا بمونی بهتره، چشم ما سلطنت طلبای حسود در میاد.

ققنوس

« اما من بر اين آموزه تأکيد می‌کنم که عدالت را مفهومی در چهارچوب آزادی بايد درک کرد؛ همانگونه که شاهديم در شرايط فقدان دموکراسی، پيشرفت، رفاه و عدالت دستياب نخواهد بود. در غياب دموکراسی کارگران و زحمتکشان کشور نخستين قربانيان‌اند"

... در زمینه مسئله عدالت اجتماعی عباس عبدی نوشتارجالب و رئالیستکی دارد،که علاقمندان میتوانند در همین سایت آنرا ببینند.

کیومرث نویدی

جمشید عزیز!

مثل همیشه از مقاله
ات آموختم.

اما،

به گمان من جنبش سکولارـدموکرات ایران باید بند نافش را از دوی خرداد ببرد. به عنوان یک آزمون تاریخی شاید دوی خرداد لازم بود. «آیا می
شود در چهارچوب همین جمهوری اسلامی دل به تحولی خوش کرد؟" این نه فقط یک پرسش که یک وسوسة بزرگ بود: دوری جستن از خشونتی دیگر. دوری جستن از انقلابی دیگر. باید روزی به این پرسش پاسخ داده می
شد و فکر می
کنم، حالا، به اندازة کافی پاسخ داده شده است. من نمی
دانم که آیا ما مردم ایران را معادی مقرر مانده است یا نه. اما یقین دارم مادامی که میخ طویلة خرک لنگان اپوزیسیون را بیرون از حیاط جمهوری اسلامی نکوبیم تنها آتش بیاری معرکة فقها سهممان خواهد بود و البته مردم هم حق خواهند داشت به ریشمان بخندند دیگر. دست کمی از باور به دموکراسی را باید در عمل نشان داد وگرنه جز سرگیجه چه سمتی را به مردم نشان داده
ایم: به گمان من آن دست کم این است: «احتراز از شرکت در هر انتخاباتی که نظارت استصوابی بر آن اعمال می
شود. گو خود امانوئل کانت کاندید آن انتخابات باشد." و فکر نمی
کنم تو نیز خیلی دیگرگونه بی
اندیشی. ای کاش بخش آخر مقالة زیبایت را بسط دهی و روشن
تر منظورت را بیان کنی.

این را هم بگویم: من نمی
دانم که آیا حزب توده و اکثریت در لو دادن و اعدام طیف
های رادیکال ضد رژیم با رژیم همکاری عملی کرده
اند یا نه. این بخش از کارنامة این دو جریان باید روزی به دور از هر ملاحظه
ای بررسی شود. می
دانم اما، که به هر حال سرکوب «ضدانقلاب" در دستور کار هر انقلابی
ای قرار دارد و این دو جریان آن روزها انقلاب را آنطور می
دیدند: پیروی از خط امام.

با این همه شهادت می
دهم که در تابستان ۶۰ یک اکثریتی نجات بخش من شد: با مخفی کردن دستگاهی متعلق به راه کارگر که روی دستم مانده بود و هیچ راهی برای از سر واکردنش نداشتم.

ناصر مستشار

مقاله آقاي طاهري پور بي پيرايه جريانات کمونيست در ايران را که منبعث ازاتحاد شوروي و بعدها از کوبا مي شد و نيروهاي چپي که بعدها پيرامون سازمان چريکي گرد آمده بودند به دقت و بدون ذره ائي ترحم و تعارف به نقد کشيده اند وآئينه ائي در برابر همه آنهائي که با آن رويداد ها سرو کار گذاشته اند قرار داده است تا همه بارديگر خود را در آن بررسي نمايند! نقد گذشته هيچگاه به تائيد شاه وشيخ منجر نخواهد شد بلکه نقد گذشته نگرشي است به غفلت هاي سياسي و بررسي کارنامه و کارکرد نيروهاي سياسي مي پردازد تا با روي آوري نوين به رويکرد هائي دست بيابد که بتواند آينده را بسازد! در تمام دوران گذشته در دوره شاه هيچگاه کاني براي گفتگو وتلاقي انديشه ها بوجود نيامده بود و شاه ومبارز سياسي هر دو به اندازه خود گره لاينحل را بيشتر و بيشتر گره مي زدند! فرهيختگان ايران در پهنه جهان آنقدر بسيارند که از 180 سال پيش از دوره عباس ميرزا وليعهد دائما با عقب ماندگي ايران در همه زمينه ها دست وپنجه نرم کرده اند ومطمئنا اينک نيز خواهند توانست بدون توسل به شاه و شيخ براي برون رفت از بحران ومعضل سياسي که تنها در حاکميت کانوني نمي باشد بلکه در جامعه سياسي نيز خود را نشان مي دهد،راه حلي بيابد!

آقاي سيامک ايراني حالا که ما از تقصيراتمان سخن مي گوئيم واز همه آنها مدتهاست که شجاعانه انتقاد مي نمائيم دليل بر اين نيست که شما هواداران نظام شاهنشاهي در تمام 57 سال حکومت دودمان پهلوي بي تقصير بوده ايد! اگر ما نيروهاي چپ سابق چندين قدم بسوي همه نيروهائي که در فکر سعادت مردم ايران در تلاش هستند قدم برداشته ايم نشانه صداقتمان براي بهروزي همه ملت ايران است نه چيز ديگر!اما بهتر است شما هواداران نظام پادشاهي هم چند قدم کوچک بسوي شيفتگان آزادي ايران بر داريد تا مسائل آينده ايران بدون انتقامجوئي و حسابرسي حل وفصل گردد!اگر من از اصطلاح شاه وشيخ استفاده مي برم ومسعود رجوي هم اينرا بکار برده است بنده هيچ آگاهي نداشته ام؟اما طبق قانون اساسي که شاه توسط آن بر ملت ايرا ن حکومت مي کرد ايشان حافظ مذهب شيعه اثني عشر بودند يعني شاه همزمان هم ماموريت روحانيون را به عهده داشتند! همه بخوبي مي دانيم که محمدر ضا شاه بر عکس پدرش نسبت به روحانيون بسيار نزديک بودند و روحانيون از بزل وبخشش هاي مالي شاه همواره بهرمند مي شدند! شاه بدون ياري هاي روحانيون در کودتاي 28 امرداد هرگز نمي توانست تاج وتاختش را نجات دهد. اينکه شاه وشيخ گفته ام مطمئن باشيد چه در دوره ايران زرتشتي وسپس در دوره اسلامي بدون استثناء کنار شاهان همواره موبدان زرتشتي وشيوخ اسلامي مي نشستند که البته آنها هيچگاه از جايگاه وزيران خردمند در طول تاريخ ايران نتوانستند برخوردار گردند! از نظر من فرهيخته کسي است که بر بيشتر علوم دنياي گذشته وحال و تنظيم همه ابزار و اسباب انتقال جامعه خود بسوي آينده اشراف کامل داشته باشند! براي مثال از نظر من شما هم مي توانيد يک انسان فرهيخته باشيد!

به سيامک ايراني

ما مدتهاست که تلاش مي کنيم با شما که طرفدار مافوق پادشاهي هستيد با ديالوگ سازنده پيش برويم اما وقتي لمپنيزم شما غنچه ميکند دست هر چي لمپن را از پشت مي بنديد! در ابتدا بايد بگويم براي مثال اولين بار نيرو هائي که به جنايات استالين پرداختند وانتقاد هاي بي رحمانه ائي به او کردند خود کمونيستها بودند تا اينکه خروشچف جنازه استالين را هم به آتش کشيد وعاقبت اردوگاه سوسياليستي بدست گورباچف کمونيست از بين رفت!اما شما هواداران پادشاهي هنوز بدقت نتوانسته ايد علت سرنگوني وضعف هاي نظام شاهنشاهي را براي مردم ونيروهاي سياسي تشريح نمائيد به همين خاطر به فراموشي سپرده شده ايد و تنها با نوستالژي به زندگي سياسي ادامه مي دهيد! براي مثال هم رضا پهلوي و پدر ايشان به انقلاب مشروطيت احترام مي گذارند ولي شما يگ جنگ هيستريک با انقلاب مشروطيت داريد! بقول آن ضرب المثل ايراني مي گويد که شاه رضايت مي دهد اما وزير نه... نوع پادشاهي که شما بدنبالش هستيد تنها در امپراتوري ژاپن وجود داشته است وهمان خانواده ائي که از 2000 سال پيش در ژاپن پادشاهي کرده است همچنان بر سرتخت مانده است تنها بايک تفاوت که در شکست ژاپن در جنگ جهاني دوم امپراتور از آسمان به زمين آمد وبعد از آن مردم ژاپن امپراتور را هر از گاهي در انظار و رسانه ها مشاهده مي کنند! درضمن آقاي طاهري پور به شيوه مبارزه عليه شاه انتقاد نموده اند نه اينکه اصل مبارزه سياسي عليه شاه را زير سئوال برده باشند در اين دو بسيار فرق است!

سام قندچي

فراسوی ۳۷ سال: در آستانه…!

نه آقاي سيامک ايراني آنوقت هم که توانستيد من را در اين سايت سانسور کنيد وقتي در دنياي آزاد هستم توانستم خارج از اينحا بروم و به فعاليت ادامه دهم و نه مثل ايران تحت رژيم هاي پهلوي و جمهوري اسلامي. غصه اش را نخور به اين راحتي شما در خارج نميتوانيد به رژيم پهلوي را ادامه دهيد و با همه توهين هاي شخصي هم فقط خودتان را نشان ميدهيد که بعد از 28 سال هنوز فکر ميکنيد با نابود کردن مخالفين سلطنت به جائي ميرسيد و همينطور 28 سال است به دوام جمهوري اسلامي کمک کرده ايد و «رفيق" هاي جديدتان و جبهه متخدهايتان با به ظاهر مخالفين بي خطر از شما نيروي دموکراسي خواه نميسازد تا زمانيکه واقعاً ياد بگيريد. انقدر سايت سلطنت طلب هست چرا کسي نميرود. اينحا هم که من آمدم چون ميدانستم سايت سلطنت طلب نيست و بسياري فکر ميکردند بخاطر حضور امثال شما اينجا هم يکي از آن سايت ها است و نميامدند. نه عزيز من از رو نميرم وگرنه در اين سن و سال و با اين همه فشار زندگي شخصي نميامدم با شما بحث کنم.

تا آنجا هم که به اين ستون و بحث چپ مربوط است بنظر من اين نقد آقاي طاهرپور خيلي کم است و برخورد چپ به دوم خرداد هم توجيه شده است که ادامه همان خظر دفاع از از خط امام در دوره ديگر بود. و اصل بحث همان دوره اول از همان اول انقلاب است که درست نقد نميشود و دوباره به دوم خرداد و اشتباهات کنوني ميرسد با ظاهر آينده نگري.

بنظر من خانم مهرا ملکي توضيح خيلي خوبي از اصل بحث در مصاحبه زير ميدهد. لطفاً به دقيقه 22:30 مراچعه کنيد و يک نگاه تازه را ملاحظه کنيد. من ايشان را شخصاً نميشناسم ولي ديدگاههاي مثل ايشان در ميان روشنفکران ما نياز هست. ممکن است جزئيات را خوب ندانند ولي پرسپکتيو را خوب دگرگون کرده است:

http://groups.yahoo.com/group/IranscopeNews/messa…

با آرزوي موفقيت براي همه دوستان و اينکه در اين سايت ثابت کرده ايم ميتوانيم مخالف بي خطر نباشيم ولي با هم همکاري کنيم.

ضمناً آقاي سيامک ايراني تکرار لغت رفيق از سوي شما مرا به ياد مأمور ساواکي مياندازد که وقتي در سال 1374 بعداز تخصيلات در خارج به ايران رفته بودم از من بازجوئي ميکرد و کاري نداشت من کي هستم و يک خظ در ميان لغت رفيق و فحشهاي خواهر و مادر به من نثار ميکرد و من هم نميدانستم اسمش چه بود. شما را هم نميدانم اسمتان چيست و با آنکه ميدانيد من از منقدين اصلي چپ هستم دئست داريد اينگونه به من برخورد کنيد. عيناً همان ساواکي. ولي من شما را با نامي که خودتان براي خودتان انتخاب کرده ايد خظاب ميکنم آقاي سيامک ايراني شايد روزي شما هم ياد بگيريد و بدانيد که سنت ساواکي که پسر عموي را دسال 1332 کشت . بجاي خجالت طلبکار هم بود بر سر ملت ما چه آورده است.

دوستان عزيزي که دوست دارند درباره 16 آذر بخوانند و بدانند در آن روز چه شد و مقايسه اش با 18 تير اين نوشتار من است. پسر عموي من از هواداران جبهه ملي بود ولي براي اين ساواکي ها همه «رفيق" کمونيست و خرابکار هستند و خونشان واجب. چه فرقي ميکند که نه من و نه او هميشه با تروريسم همه زندگي مان مخالف بوديم چه در رژيم پهلوي و چه در رژي" جمهوري اسلامي، برعکس اين آقايان که امروز در مقابله با جمهوري اسلامي تروريسم را توجيه ميکنند و از امثال ريگي دفاع ميکنند:

http://www.ghandchi.com/339-IranStudents-plus.htm

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.