رفتن به محتوای اصلی

دیگه مازوخیست شدیم!!
17.12.2007 - 21:26

بی بی جان

خانم شیرین عبادی یک معما؟

ننه مو اسموم بی بی جانه. خیلی خیلی عرذ موخام چنکه ناشی بودوم و رفتوم توی «اظهار نظر" مطلب خودوما چوسباندم. میگن دز ناشی بکادون میزنه. چیایی که نوشتوم دوباره عرسال موکنوم:

البتن، سوات موات ندارم ولی، خب، برییه دل تنگ خودم گاهی کاغذا سیاه موکنوم. مسلمن، نوشتن ایی روزت خطل داره، مخصوصن برییه شوما. راسش وختی، ایی زنه نا، منظورم خواهر شورین عبادیه، توی تلبزیون خارجسون دیدم که قرت و قرشمال کرده و تو سن، بلا تشبیه، یابسگی، سرخاب سفیدآب مالیده و جلوی دوربین باسم برندهء «جابزهء نوفل" عسک میندازه غش غش زدوم زیر خنده. تو دلوم گوفتوم او کدوم کله پوکیه که اینا علم کرده تا مردوم بی خبر از همه چی دنیا نا خر کنه. ایی زنیکه اگه راس میگه یگ پر موهای رنگ و حنا کرده شا توی یکی از کوچه پس کوچه های تهرون بندازه بیرون تا ببینه چه کارش موکنن. ایی خجالت نمی کشه که مردو دنیا دس انداخته؟ بگو، آخه... اونکه بتانه آیه قرآنا راجب به حجاب عوض کنه کیه؟ هان؟ تو نا کی علم کرده؟ هان؟ چرا اگه یگ تار موی موییه پیرزن عجوزه نا باد بندازه بیرون، آجیل کشون جلوما میگرن و «ته ذکر وم" میتن؟ اما ایی ضعیفهء برندهء «جابزهء نوفل" آزاده که جلوی دوربین تلبزیون عسک بندازه. آهای اوسا کارش، با تونوما، قباحت کن!

محسن کردی

آينده نگري و انقلاب 57

من به کسانی نظیر آقای قندچی، پرفکشونیست میگویم. برای چنین کسانی دنیا، دنیا نیست مگر آنکه همه چیزش "سالم: و :بدون نقص" باشد. مثلا زردچوبه غذا اگر مقدارش کم و زیاد باشد و "اندازه" نباشد از گلوی چنین آدمهایی مثل خار پایین خواهد رفت و اگر عروس خانم خانه دار باشد، خوشگل و خوش بر و رو باشد، خانواده دار باشد، مهربان باشد، اما مثلا هرکای می کند برنجش کمی شل میشود. یعنی برنج وا نمیرود ها... کمی شل تر از آنکه آقای قندچی دوست دارند میشود. برای آقای قندچی، برنج حتما باید قد کشیده، پخته و در عین حال دون هم نباشد اگرنه آن چلو خورش، هرقدر هم عروس خانوم زحمت پایش کشیده باشند، چلو خورش نیست. برای کسانی اینچنین، نمره شانزده و هفده در زندگی نمره قبولی نیست چه برسد به مثلا چهارده و پانزده و تا معدل همه چیز در زندگی بیست نشود، اصلا این زندگی نیست بلکه جهنمی است که باید تحملش کرد. (جناب قندچی، اینها همه مثال است به خودتان نگیرید نه من شما را از نزدیک میشناسم و نه شما مرا. هدفم نشان دادن نوع نگاه شما به سیاست است).

یک سوال... آقای قندچی.. آیا در جهان کشوری وجود دارد که از نظر شما نمره بیست بگیرد؟ میدانیم که منطقا نمره بیست وجود ندارد. اما با توجه به شرایط و اوضاع، میتوان به بهترینها نمره بیست داد و بد ترینها صفر. از نظر من سوئد نمره اش بیست است. (معولا دانمارک بهترین نمره را در اندازه گیری ها بعنوان بهترین کشور موجود برای زندگی بدست می آورد). بدترین کشور از نظر من جمهوری اسلامی....... نیست!! عربستان سعودی است، مکزیک است. در عربستان سعودی آزادی های اجتماعی و سیاسی به اندازه ایران نیست و در مکزیک ناامنی اجتماعی و قتل و آدمربایی بیداد می کند.

من فکر می کنم که در سیاست، نمیتوان یک عروس نمونه یافت که همه چیزش درست باشد. بلکه باید به یک عروس که تاحدی قابل قبول کارش درست باشد بسنده کرد. آیا تضمین میدهید که در نظام انتخابی شما، بهترین زندگی ها برای مردم ایران فراهم شود؟ من فکر نمی کنم چرا که اصولا ایران امروز ما فاقد آن توانایی برای برقراری جامعه مورد نظر شماست. یعنی مفروضات شما امکان حضور ندارند. از همینروست که من دنیای بی نقص شما را یک رویا و آرزو می پندارم. اگر این رویا را کنار بگذاریم و شروع به نمره دان بکنیم؛ سوئد نمره 20، آمریکا 17، آلمان 18، ترکیه 16، افغانستان 7، جمهوری اسلامی ایران 4، مصر سوریه اردن و لیبی 10 و ایران زمان شاه یک نمره 15 را می تواند بگیرد. ایران آینده پادشاهی بدتر از ایران زمان شاه نمی تواند باشد. اما اگر هم باشد، من با کمال میل به این نمره 15 راضی هستم و حاضر نیستم بخاطر یک سری انقلابی که بخاطر ایرانی بهتر (به تصور خودشان) به زندان و شکنجه و اعدام در آن رژیم محکوم شدند انقلاب کنم.

مزدک

بن بست انتخابات درایران

شرکت در خیمه شب بازیهای این ارازل و اوباش اسلامی چیزی جز تایید جنایات آنها نیست.هرگروهی که خواهان آزادی و پیشرفت ایران باشد بخوبی آگاه است که این ارازل و اوباش به تنها چیزی که اهمیت میدهند مردم ایران وسرنوشت آنهاست.بحران سازیهای پی در پی و سرگرمی و ترساندن مردم شگردهایست که در این 30سال این جلادان بکار برده اند تا قدرت راحفظ کنند .اصلاح طلبان حکومتی کسانی جز سازندگان پیکره سیستم ترس و وحشت و تجاوز و درندگی اسلامی نیستند. مرگ و زندگی آنها به این رژیم وابسته است اینها پیکری واحدندونمیتوانند جدای از درندگان در قدرت زندگی کنند و مجبور به زندگی همزیستی با هم اند.بهمین جهت خواهان ازبین رفتن و اصلا ح آن نیستند.اولان که رژیم تمام این ارازل(اصلاح طلبان ) را رد صلاحیت نمی کند دومااگر هم چنین کار کند اینها باز هم در این خیمه شب بازیها شرکت کرده و خواهند کرد.بنابراین امید به این ارازل بستن امید به شفقت و رحمت الله جنایت کار و غداریست که حتی از یکبار سوختن و پوست کندن قربانیانش در روز قیامت راضی نمیشود بلکه هر روز می سوزاند و دوباره زنده میکند و دوباره ...اگر کسی به خاتمی و کروبی و هفت سگ جانیها امید بسته چرا شلوارش را شل نکند و خود را زیر خود آقا نیا ندازد لااقل قدرت دردست اوست و التماس به او صوابتر است!

محسن کردی 5001

گفتگو با نشریهء حزب کوملهء

من از سال 5001 میلادی با یک دستگاه ارتباط زمانی با شما صحبت می کنم. پدرم اسم مرااز یک شجره نامه خیلی قدیمی در آورده و میگوید که نام یکی از اجداد ما بوده که خیلی جوش غاری که در اون زندگی میکرد میزد. یک غاری به اسم ایران. راستی، ما امروز توی یک کهکشان دیگه زندگی میکنیم. خانواده ما صاحب یک قاره هستند که چیزیه مثل یک آپارتمان دوران شما. من کنجکاو شدم که در مورد این دوره کمی تحقیق کنم. وقتی خوب مطالعه کردم، دیدم شماها چقدر به خودتون رنج دادین. سر چه چیزایی رنج دادین. به فلان زبان حرف زدن و تحصیل کردن، حق تعیین سرنوشت... چقدر این حرفها برای ما انسانهای سال 5001 پیش پا افتاده است. راستی، ما همه به یک زبان حرف میزنیم. هزاران ساله که زبان های محلی از میان رفته اند. مرزی هم وجود نداره. یک زبان عمومی برای همه انسانها وجود داره. در ضمن ما هنوز هم نتونسیم موجودات سایر کهشکانها رو ببینیم اما میدونیم که هستند و با اونها از طریق تله پاتی که از سرعت نور هم بیشتره در تماس هستیم اما فاصله ها اونقدر دوره که هرگز امکان تماس نیست. ما به یک زبانی دست یافتیم که همه ساکنان کهکشانها با اون زبان حرف میزنند. خیلی راحته. دیگه ترک و کرد و فارس و بلوچ و انگلیسی و فرانسوی و ژاپنی و این حرفها وجود نداره. فقط انسان ها هستند که ساکن کهکشانها و کرات هستند. گاهی برای خستگی در کردن و تفریح مثل فیلم ماتریکس میاییم توی دنیای شماها! چقدر شماها برای خودتون مشکل درست می کنید. حیف که معنی زندگی رو خوب نمیدونید. اما ما میدونیم. باید برم .. اما فقط یک تذکر دوستانه... تا حداکثر پانصد سال دیگه چیزی به اسم مردم فلان کشور و زبان و فرهنگ فلان کشور وجود نداره. پس زور بیخود نزنید. سعی کنید با هر زبان و فرهنگ و وسیله و کاری که پیدا می کنید، در قافله پیشرفت تمدن بشری جا داشته باشید. اونها که آخر رسیدند.. سرنوشت خوبی نداشتند. بقیه اش بمونه وقتی اومدید اینطرف براتون تعریف می کنم.

مزدک

به موازات "انتخابات" نمايشی مجلس، کانديدا معرفی کنيم!

یک آخوندی رفت دهی در ضمن روضه خواندن چشمش به یک زن خوش سیمایی افتاد و تصمیم گرفت هر جوری شده زنه را بدست بیاره.تحقیق کرد و شوهر زنه را شناخت و باهاش ظاهرا دوست شد ولی همین طور درکمین بود که چگونه طرفو بدام بیندازد!تا اینکه یک روز دید مرد دهاتی ایستاده و رو بقبله می شاشد دوید و از عقب محکم گرفتش و گفت چرا روبه قبله میشاشی ای کافر از خدا بی خبر؟آخوند گفت زنت بر تو حرام شده و تنها راهش هم جداشدن از زنت است و ازدواج زنت با مرد دیگری(محلل) و طلاق زن و رجعت دوباره به تو.مردبیچاره از زور عذاب وجدان و افسردگی و بدبختی رو به آخوند کرد و به اوگفت که امانت دارتر از شما کسی را نمی شناسم!ه مرد زنش را طلاق داد و در همان شب آخوند حرامزاده با زن عروسی کرد .فرداصبح مرد بخت برگشته کله سحر رفت سراغ آقا به امید گرفتن زنش.وقتی در خانه را زد آقا با چند صلوات و لعنت بر شیطان مزاحم بیرون آمد و گفت برادر شما چه فرمایشی دارید؟وقتی مرد تقاضایش را بازگو کرد و از قول و قرار حرف زد آخوند زنازاده گفت مردک مگر تو مغز خر خوردی؟این زن عقدی منست !روزها بگذشت و دهاتی بیچاره ودربدر و آواره بدنبال بهانه ای بود تا زنش را بدست بیاورد.تا اینکه روزی آخوند را دید تا روبقبله و ایستاده می شاشد.دوید واز عقب اورا گرفت و گفت روبقبله شاشیدی و زنت برتو حرام است!آخوند حرامزاده نگاهی تحقیر امیز و متزورانه کرد وبا لبخندی خاتمی وار گفت اشکال ندارد برادر سرش را کمی کج می کنیم تا به کعبه نخورد!حالا برادر جان خجالت که ندارد برو و شرکت کن ولی لاقل اینقدر ارزش برای مردم قایل شو که اسم انتخابات را حرام نکن!زیرا اخوند خوب بلده که سرشو کج کند!

سیامک ایرانی

گفتگو با نشریهء حزب کوملهء

واقعا که ایرانیا هیچیشون به هیشگی نمیره. پاتریوت دو آتشه اش می خواهد از هر تیره ی ایرانی یک جمهوری بزرگ برون تراشد و در این تکه تکه کردن قومی جغرافیایی دست آخر افزایش قدرت و نفوذ کشور را نیز می بیند و نماینده ی ناسیونلیسم لیبرالش نیز زبان و فرهنگ و ویژگی های تمیز بخش ملی اش را عناصر دوره ی غار نشینی تلقی می کند؛ در این بین وارث تاج و تخت اش نیز دور خیز می کند و به جای آنکه نام دخترانش را آناهیتا و آزرمیدخت بگذارد، از نور و ایمان سود می جوید و خود را 95 درسد جمهوری خواه می شمرد (بی چاره خود جمهوری خواه ها به زور به شصت هفتاد درصد می رسند)

در یک چنین پیرامونی حق دارد امام و پیشوای شیعیان جهان سال هجری محمدی اش را سال اتحاد ملی-اسلامی نام گذارد. سروران از فرط ملی گرایی کهیر زده اند.

به راستی آدمی با چنین انبوهی از پابرجایی و پایداری فرهنگ ملی نمی داند چه کار بکند. کیومرث جان کجایی عزیزم ناراحت نباش، کردستان بزرگ در چند قدمی ست.

آقای کرمی می گویند:"امّا نباید فراموش کرد، که مردمان کُرد پیوسته شاخه و اندامی از تنهء درخت ایران بوده اند، چه بمانند و چه بروند این وابستگی و هم ریشگی خواهد ماند، اگر زمانی این مردمانِ بیش از 30 میلیون، موفّق شوند حکومت مخصوص بخود "جمهوری کردستان بزرگ" را تشکیل دهند، مطمئن باشید نقش کشور ایران در خاورمیانه و جهان قوی تر خواهد شد، و مرزی بین دو کشور: ایران و جمهوری کردستان بزرگ وجود نخواهد داشت."

جناب ِ کرمی، اگر پایه را بر این منطق شگفتی آور شما بگذاریم، بنابراین هنگامی که "جمهوری بلوچستان بزرگ" و "جمهوری آذربایجان بزرگ" و "جمهوری گیلان بزرگ" و چه بسا "جمهوری خراسان بزرگ" نیز تشکیل شوند، که البته هر کدام ملیون ها ایرانی تبار، و یا به قول شما، شاخه و اندامی از تنه ی درخت ایران را در برمی گیرند، باید مطمئن بود که نقش ایران در خاورمیانه و جهان قوی تر خواهد شد. البته در آن شرایط باید پرسید، کدام ایران؟ ایران کتاب های تاریخ؟ به هر روی هضم پاتریوتیسمی که شما در این مقاله آن را نمایندگی می کنید اندکی دشوار است.

ناصر کرمی

گفتگو با نشریهء حزب کوملهء

جناب آقای سیامک ایرانی، باسلام:

من از آن بیم دارم که شما نوشته ای به این طولانی که سراسر با اندیشهء قومی، و با تشکیلات و احزاب قومی برخورد جدی کرده است را مطالعه نکرده اید، از هم میهنان گرامی کُرد سپاسگزارم که گفته های تند و رادیکال مرا در مورد مسائل قومی و احزاب متعلق به آنها تحمّل کرده اند. از این گذشته شنبه هفتهء قبل در اتاق پالتالکی "کنگرهء ملل ایران فدرال، به عنوان سخنران به مدّت 6 ساعت در مردود شمردن اندیشهء قومگرایی از هر سو مورد بازجویی قرار گرفتم، شما کجا تشریف داشتید ؟؟.

تکّه ای از این نوشته که شما به آن اشاره کرده اید، احساس همدردی با مردمان کُرد، خارج از جغرافیای سیاسی ایران هست، که در آنجا بنام ایرانی تبار بودن، و زبانشان را گویشی از زبان فارسی دانستن، دربدر و خانه بدوش شده اند. از سویی به این مردمان و رهبران سیاسی آنها گوشزدی کرده باشم، که آنها در خاورمیانه در هر شکلی از سیاست ورزی، متحّدی غیر از ایرانیان نخواهند داشت، اگر شما آلترناتیو دیگری برای آنها دارید، لطف بفرمایید تا ما هم بدانیم...

...مقایسه کردن شرایط استثنایی مردمان کُرد با آذریها، بلوچها، و خراسان بزرگ، گیلان بزرگ، مقایسه ای بی ربط میباشد، و فقط خود محوری شما را به پارس و یا فارس بودن میرساند، جناب سیامک ایرانی، شناسنامهء پارس بودن و یا فارس بودن شما را، تا همان مردمان غارنشین و چادر نشین بیابانگرد امضاء و تأیید نکنند، پارس و یا فارس بودن شما بی اعتبار هست، زیرا کوروش و داریوش کبیر، خود از همین غارنشینان، و چادرنشینان که شما هنوز در قرن 21 آنها به مسخره میگیرید میباشد، در ادبیّات آلمانی از کورش کبیر پیوسته به عنوانNomadenführer که معادل فارسی آن [رهبر چادر نشینان] است یاد شده است.

علی رغم جمهوری خواه بودن ما، احترام ویژهء شاهزاده رضا پهلوی به مناسبت خدمات ارزندهء پدرانش و خود ایشان به عنوان سیاست مداری برجسته و مدرن را هرگز فراموش نخواهیم کرد. و اگر مردم ایشان را به پادشاهی انتخاب کردند، در مقابل رأی مردم سر تعظیم فرو خواهیم آورد.

در پایان کسی که تا اندازه ای با پیچ و خم مسائل سیاسی و اجتماعی آشنایی داشته باشد چنین برداشتهایی که شما از این نوشته کرده اید را هرگز نخواهد کرد. با سپاس.

کرد مخالف

آیا نیروهای نظامی ایران درکرستان نیروهای اشغالگر هستند یا نیروهای حافظ امنیت ؟

در کردستان همواره یک سری سران ایل فلان و بهمان خود را منتخب مردم خوانده اند؟ آنها که در این مقاله از آنها یاد شده در کدام تاریخ و کدام انتخابات انتخاب شدند که شما می نویسید فلان گروه و فلان کسان منتخب مردم؟؟؟ کدام مردم آنها را انتخاب کردند؟ حال اگر روزی این فرصت پیش آمد و در یک نظرخواهی زیر نظر ارگانهای بین المللی، اکثریت قاطعی از مردم کردستان به جدایی رای دادند آنگاه می توانید به کردستان بزرگ فکر کنید. آیا مطمئن هستید که بیش از 50 درصد مردم این خطه به کردستان بزرگ یا جدایی از ایران رای خواهند داد؟ اگر مثلا 45 درصد نخواهند از ایران جدا شوند، با آنها چه خواهید کرد؟ آنها مجبورند به رای اکثریت گردن بنهند و علیرغم میل خودشان به کردستان بزرگ وصل شوند؟ یا پاسپورت شان را به دست شان داده و از کردستان بیرون شان میکنید که به ایران شان اخراج شوند؟

رکسانا

برگی از یک داستان

آقای مستشار

مساله من این نیست که شما طرفدار سرنگونی هستید یا اصلاحات. اصلا این که شما در این زمینه چه فکر میکنید برای من اهمیت ندارد. من یک کلمه راجع به اینکه نظر خود من در این زمینه چیست ننوشتم. من با خط مشی حزب توده و اکثریت بیشتر از شما مخالف بوده ام ولی حزب توده و اکثریت چه ربطی به بحث ما دارد. ایراد من به شما اینست که شما مطلبی را که اصلا ربطی به جمهوری اسلامی ندارد، صرفا باین دلیل رد میکنید که گویا به زعم شما نویسنده اش امروز به مشی سرنگونی اعتقاد ندارد. گویا فقط هم مشی های شما در همه عرصه ها حق دارند و فقط آنها قادرند در همه زمینه ها صاحب نظر باشند و دیگران حتی خاطراتشان هم چون هم مشی شما نیستند حتما اشکال دارد و یا بقول شما حق ندارند راجع به حمید اشرف بنویسند. یکبار نگاهی به تفسیر آقای کردی که در زمینه سرنگونی احتمالا هم نظر شماست در آن پایین بیاندازید و تفاوت این دو فرهنگ برخورد و این دو نگاه را ببینید

شما در پاسخ به مطلب من به افشاگری در مورد مخالفین خود و اتحادجمهوریخواهان پرداختید که هیچ ربطی به مطلب من نداشت. البته تعجب میکنم که من بعنوان تماشاچی یادم هست که برخلاف افشاگریهای شماآقای فتاپور جزو کسانی بود که مخالف شرکت در انتخابات بود و آقای براتی که گویا شما به ایشان ارادت دارید پیشنهاد دهنده طرحی بود که این موضع گیری به تاخیر افتد. ولی بحث من هیچ ربطی به امیرخسروی و نگهدار و ...ندارد و هیچ علاقه ای هم نه به آنها دارم و نه بدانستن نظر شما در رابطه با آنها. (همان کشف شما در مورد حضور حجاریان که چون نمیتواند حرکت کند حتما چند نفر او را مخفیانه کول کرده و به جلسه میاوردند و فقط شما این صحنه را دیده اید برای من کافیست). خانم مریم سطوت هم یکی از معدود رهبران سیاسی زن در جامعه ماست و ناراحتی آقایانی مثل شما تاثیری در موقعیت ایشان ندارد

آقای عزیر ایراد شما بمن این بود که یک نفر مطلبی راجع به چند سال قبل از انقلاب نوشته. نوشته ای که به نظر من ماندگارترین خاطره نویسی است که تا بحال نوشته شده چون نه به حوادث بلکه به روانشناسی و روحیات خودش و یک نسل پرداخته و شما اظهار نظر میکنید که چون نویسنده اصلاح طلب است این مطلب نمیتواند مترقی باشد. آقای محترم یک مذهبی ممکن است از یک سکولار بهتر رمان بنویسد. یک سلطنت طلب ممکن است از یک جمهوریخواه بهتر شعر بگوید.

کشور ما خیلی پیچیده تر و متنوعتر از تقسیم بندی تنگ شما به اصلاح طلب و سرنگونی طلب است و امثال شما تا کی میخواهند به این تنگ نظریشان ادامه دهند. شما اگر مینوشتید این مطلب باین دلیل که فلان و بهمان را نوشته تاثیر منفی دارد مطلبتان قابل بحث بود. ولی شما مینویسید مطلبی که مربوط بدوسال قبل از انقلاب و درگیری و کشته شدن حمید اشرف است بیخود است چون نویسنده اش امروز طرفدار سرنگونی نیست. این یعنی تنگ نظری. این یعنی تقسیم آدمها به خوب و بد. این یعنی رد پیشاپیش حرفهای هر کس که شما او را قبول ندارید. در این متد شما، در کنه فکرتان هیچ فرقی با آنهایی که قصد سرنگونیشان را دارید ندارید به جز اینکه آنها نماز میخوانند و شما نمیخوانید.

لطفا افشاگریهایتان در مورد کسانی که نه باین مقاله ربطی دارند و نه به این نوشته در جای دیگری بنویسید که امثال من وقتشان را صرف خواندن آن نکنند

ناصر مستشار

برگی از یک داستان

خانم رکسانا

همه سياستهائي که اينک در ميان نيروهاي سياسي جريان دارد ،ما چه بخواهيم و چه نخواهيم ادامه همان سياست هاي دوره شاه است منتها اينکه همه ما در ضديت با شاه خيلي چابک و انتقامجو بوديم اما حالا در ضديت با رژيم اسلامي خيلي زوار دررفته شده ايم.ميزان ظلم رژيم اسلامي در همه زمينه ها به مردم نسبت به دوره شاه صد برابر بيشتر شده است اما مبارزه مردم ونيروهاي سياسي عليه رژيم اسلامي به اندازه ظلمي که به آنها مي شود صد برابر کمتر شده است !همه اينها از کجا ناشي مي شود مگر غير اين هست که نيروهاي سياسي به وظائف ومسئوليت هاي تاريخي خود بدرستي نپرداخته اند؟ سرنگوني يک حکومت پس از شکست نيروهائي که بدنبال اصلاح طلبي بودند آغاز مي گردد که بنظر من اين پروسه دارد آغاز مي شود يعني نا اميدي خوشبين ترين نيروها در عرصه اصلاح حکومت اسلامي که همزمان بايد حکومت جايگزين کم کم شکل بگيرد که هنوز به دلايل گوناگون شکل نگرفته است! اما دو راه بيشتر در مقابل خود نداريم يا سرنگوني يک رژيم که به همه نياز هاي تاريخي يک جامعه پاسخ که نمي دهد هيچ صد ها معضل ديگر را بر دوش جامعه اضافه مي کند بي آنکه نشاني از اصلاح رژيم براي همگان آشکار گردد که در همينجا آخرين نيروهاي اميدوار به اصلاحات نيز به صفوف براندازي مي پيوندد! بر اندازي اشکال گوناگون دارد؟حتما نبايد خونين باشد تا براي بعضي ها لذت بخش باشد!بنده شخصا طرفدار براندازي بدون خشونت مي باشم!مهم اين هست که هنوز نيروهائي هستند که از تکرار اسامي آنها خودداري مي کنم دائما ميان مردم روحيه شکني مي کنند وبراي صاحبان قدرت راه نشان مي دهند که چگونه بر سر قدرت بمانند که در همينجا بايد يقه آنها را گرفت و با قاطعيت آنها در برابر چشمان مردم افشاء نمود!

خانم رکسانا بنده اصلا به نظرات شما کاري نداشتم واصلا شما را نمي شناختم والان هم شما رانمي شناسم اما اين شما بوديد که با انتقاد به کامنتي که بنده در مورد مقاله "برگي از يک داستان" نموده بودم با من سر لج افتاده ايد وتصميم گرفته ايد تا با انواع واقسام تهمت ها مرا زير سئوال ببريد؟ شما خود تان نوشته بوديد که تا کنون نوشته هاي مرا تعقيب کرده ايد چون ديده ايد که من از نيروهائي که با جمهوري اسلامي همکاري کرده اند ومي کنند انتقاد جانانه مي نمايم لذا با دمکرات و پيشرفته نشان دادن خود و بالعکس مي خواهيد مراغير دمکرات جلوه دهيد تا در برابر انظار مرا ضد آزاد منشي معرفي نمائيد چون شما مي بينيد که من مدتهاست که فعالانه به گذشته خونبار و فاجعه ائي که در سايه حمايت هاي حزب توده وسازمان فدائيان اکثريت از رژيم ملايان کرده اند انتقاد مي نمايم ! کسي مي تواند از حميد اشرف بنويسد که در اين رژيم از جنايتکار حمايت نکرده باشد اگر حميد اشرف هم اکنون زنده مي بود ا ز اينکه فدائي خلق به فدائي رژيم خونريز اسلامي تبديل شده است مطمئنا شر مسار مي شد.در ضمن مقام رهبري زنان را براحتي از جانب خودتان به کسي ندهيد، چگونه کسي که نام خود را رهبر زنان مي گذارد اما در عين حال از حکومت ضد زن حمايت مي نمايد؟

حسن علیزاده

آیا نیروهای نظامی ایران درکرستان نیروهای اشغالگر هستند یا نیروهای حافظ امنیت ؟

هموطن عزیز سلام

یکبار دیگر نوشته خود را بخوان و به آمارهایی که دادی توجه کن!

(250000 نیروی مسلح منظم (ارتش ، سپاه‌ )، بیش از 100000 نیروی پۆلیس و خواهران زینب ومأموران امر به‌ معروف و نهی از منکرو تقریبأ نیروی به‌ همین اندازه‌ ( 100000) نیروهای اطلاعات ،واواک ، لباس شخصی ها که‌ مجموعأ در 14000 پادگان ، پایگاه‌ . مقردر تمام کردستان مستقر هستند.)

مجموعه کل ارتش و سپاه به 1 میلیون نفر نمی رسد چطور نیم میلیون آنها کردستان را اشغال کرده اند؟ شاید خود مردم کردستان هم به حساب آورده اید عزیز.

اگر مایل هستی که دروغ ببافی حداقل ظواهر امر را حفظ کن که دم خروس بیرون نباشد.

خواننده

رفیق «عرعر»

خانوم.. چرا ایما و اشاره می نویسی؟ نترس! کسی خراب نمیشه! این مسائل را در قالب یک بحث اجتماعی مطرح کن. مثل ف- تابان که قضیه اون گروه تیمی و رابطه ای که بین یک دختر و پسر را مطرح می کنه که سرگروه به غیرتش بر میخوره و یه گلوله توی مغز اون پسر انقلابی شلیک میکنه. تابان نشان میده که اینها تا چه حد از مرحله پرت بودن. شما هم قشنگ قضیه را باز کن و اسم بیار و اصل جریان را مطرح کن. تا اینجا ما فهمیدیم که یک سازمانی دخترها رو به بهانه هایی .... جریان چی بود؟ مجاهدا بودن که توی عراق شب جمعه ها صیغه و هفته دیگه صیغه یکی دیگه و این حرفا؟ جریان چی بود؟ همین قضیه مجاهدها بحث خوبیه که اصلا نفس این کار درسته؟ یا اشکال در سازمانی کردن مساله جنسی هواداران و اعضا بود که صیغه و تقسیم خانمها بر اساس درجه بندی سازمانی باشه؟ اینها را لطفا باز کنید.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.