رفتن به محتوای اصلی

نگاه ایده لوژیک
23.08.2013 - 15:50

منظور از متد یا روش ایده لوژیک ،  به کارگیری „خط فکری، سیاسی -عقیدتی» در زمینه ی علوم انسانی، بجای متد علمی ؛ برای شناخت پدیده هاست.

-روش ایده لوژیک، به جای اسلوب علمی استعمال میشود : الف : برای شناخت پدیده؛ ب: جهت تأمین „منافع“. 
اسلوب علمی: هدفش تنها شناخت پدیده است، بی توجه به „منافع“ این و آن. با بیطرفی علمی. و با استعمال اصول شناخت رایج در علوم. 

چون علوم انسانی با منافع انسان رابطه دارند، از این رو به راحتی زمینه ی به کارگیری متد خطی قرار میگیرند. به کاربرنده ی روش، میکوشد نوع خاصی از «شناخت پدیده» را ارائه بدهد که „منافع“ او را تأمین کند. و آنچه در شناخت فنومن با این منافع درتضاد است"حذف“ میشود؛ به این جهت هم „آگاهی“ حاصله „دانسته ی کاذبی“ از آب درمیاید. 
 نتیجه ی استعمال متد غیر علمی در شناخت پدیده ها - روش ایده لوژیک- یا خطی، یک «آگاهی کاذب» یعنی خود „ایده لوژی» ست. اینگونه دانسته ها معمولاً پسوند «ایسم» دارند. که در فارسی برابر آن «گرایی» و در زبان ترکی آذربایجانی «-چلیق» است.

 „ایده لوژی“ شناخت ناقصی ست از پدیده ها جهت تأمین منافع، و ستیز با متضاد خود؛ که بر اساس احکام مقدس،منجمد،تغییر ناپذیر،حقیقت مطلق، سنتی، عرفی و «من گرایی» ، نفی دیگری، و مانند اینها استواراست.
این شناخت کاذب همیشه بوده و خواهد بود. اما استعمال آن میتواند با وجود «اسلوب علمی» یا غیر خطی، که در شناخت پدیده به منافع نظر ندارد، و بر اصول مقدس و تغییر ناپذیری استوار نیست- توسط عمل کننده کنار گذاشته شود.

انسان مجبور است در اندیشه منافع خود باشد.  اما مجبور نیست از هر متد شناختی استفاده کند. تکامل بشر به او آموخته که «متد علمی» را با بیطرفی علمی بجای دیگر «روش ها» به کارگیرد. در غیر این صورت باید «آماده پرداخت هزینه های روش غیر علمی خود» باشد.
نگاه خطی برای تأمین منافع خود « از هر وسیله» استفاده میکند برای ورود «به هرزمینه». از هیچ دستکاری و حذف و چشم پوشی در عرصه ی «معلومات و مجهولات» برای شناخت پدیده ابایی ندارد. این نگاه شدیداً من گرا، دزدانه، ستیزنده ، ضد علمی و از اینرو ارتجاعی ست. وجود آن در عرصه «علم» فاجعه است. استعمال آن میتواند  فاجعه های اجتماعی و بشری  بیافریند همچنانکه آفریده است. 

سخن از استعمال این اسلوب در عرصه علوم است که فاجعه میافریند. وگرنه  وجود آن در زمینه ی تأمین منافع طبیعی ست. چرا که هر کس از نگاه خود منافع اش را میجوید. درست یا نادرست. به حق یا نا حق.
نگرش خطی ،« تاریخ» را نه یک علم - عرصه پژوهشهای بیطرفانه علمی- بل زمینه ی تأمین منافع دانسته و هر طور که نفع او ایجاب میکند می نگارد و تفسیر میکند؛ همین کار را در مورد زبانشناسی، اسطوره شناسی، ادبیات شناسی، جامعه و انسانشناسی و مردمشناسی و غیره بی مهابا انجام میدهد. و متد ضد علمی اش را برای تأمین منافع، دانسته یا ندانسته جولان میدهد. این نگاه در کنار نگرش علمی بیطرمانه، در عرصه های علوم، یک نگاه شمشیری ست. و نگاهی ست "کور". که معمولاً از سوی کوشندگان سیاسی و حاکمیتها به کار گرفته میشود. 

ضرورت دارد متد جهت دار ایده لوژیک استعمال خود را به عرصه تأمین منافع اقتصادی-سیاسی اختصاص دهد و از دست اندازی به دایره ی علوم که چیزهای عموم بشری هستند و  به همه بشریت تعلق دارند خوداری کند. 
علوم و فرهنگ شناسی متد علمی رایج خود را دارند و با نگاه ایده لوژیک بیگانه اند. 
نگرش ایده لوژیک به فرهنگ،  بهتر است به شکست آزمایش خود در قرن بیستم توجه کند و تجارب لازم آنرا بیاموزد. 

 این نگرشها اشکال مختلف دارند ولی از یک ماهیت برخوردارند. همچنان که ماهیت ایده لوژیها یکی ست . و از خاصه های مشترکی برخوردارند. متد نگاهشان هم یکی ست .
و آن غیر علمی و ارتجاعی بودن آنهاست. متد نگاه ناسیونالیست فارسی زبان با غیر فارسی زبان یکی ست. هر دو، نگرش ایده لوژیک اند. همانطور که گفته شد درسیاست بودنشان طبیعی ولی در علوم جایی ندارند.

جهان شناسی و ایده لوژیگرایی 
هر کس جهان را بر اساس تفکرات خود میشناسد. درست یا غلط و یا آمیخته با این دو پارامتر. ایده لوژیست هم آنرا طبق تفکرات خود میشناسد. اما این دو با هم تفاوت اساسی دارند. جهان شناسی  فاقد «متد» ایده لوژی و «احکام» منجمد آن-دگم ها- است. اگر اساس جهان شناسی فرد همین متد و احکام باشد او یک ایده لوژیست است. و نه یک جهان شناس آزاد اندیش. متد و احکام در بالا توضیح داده شد.

دگم یا جزم: حکم یا احکامی (منطق) ست که شخص به یقین بودن آنها باور دارد و جای شک و سئوال ندارند. مثل آیه های کتب مقدس یا احکام ایده لوژیها. 
ایده لوژی: آگاهی ِ-دگماتیک و غیرواقعی و سیستماتیک - درباره  انسان-جامعه-جهان خارج -  برای تغییر دنیای بیرونی- که ربطی به واقعیت امور ندارد. مانند فاشسیم و ناسیونالیسم و غیره.

دید علمی

در آزمایشهای علمی مثل فیزیک و شیمی و ریاضی- جوینده و آزمایشگر- تعصب- و پیشداوری- و تحمیل فرضیات به « آزمایش» را کنار میگذارد- تنها نتیجه خود آزمایشهای متعدد است که میگوید « چه چیزی درست است و چه چیزی غلط - آنهم نسبی- و نه مطلق». نه اینکه شخص به چه چیز باور و اعتقاد دارد. توجه علمی سخت و دشوار است- و اصول خود را میطلبد- اما توجه غیر علمی ساده و بی زحمت است و فاقد اصول. از دست همه بر میاید.

« علوم انسانی با علوم دقیقه فرق دارند» . اما در اینکه همه آنها علم هستند مشترکند. و این اشتراک بخاطر «چگونگی» یا سرشت گزاره های آنهاست. «ماهیت» گزاره ها -« حکم» و احکام»- در علوم یکی ست. و اینکه « حکم علمی برگردان زبانی چیزی ست درخارج از خود آن حکم ». این چیز میتواند اشیاء ، پدیده ها ( فنومنها) باشند. که ارتباطات و حرکات نیزاز آن جمله اند. یعنی چه؟ یعنی اینکه اساس حکم مستقل از خود حکم است و اعتبارش به خود حکم نیست. اعتبارش تنها به «چیزی» ست که گزاره ترجمان زبانی آن است. و تا وقتی معتبر است که تجربه و آزمایش آنرا نقض نکرده است . مثال: «ماده از مولکولها درست شده». حکمی علمی ست که ربطی به آرزو، باور ندارد و حتی درستیش به خود جمله نیز مربوط نیست. تنها مولکولها نشان دهنده ی درستی و نادرستی حکم اند. مثال: سیاحی مینویسد« شهری دیدم که نامش تبریز بود» « آن در سرزمینی قرار داشت که آذربایجان نامیده میشد» . این گزاره ها در علوم انسانی برگردان زبانی چیزی ست مستقل از خود حکم و بیرون از عقیده و آرزوی ما. اما اگر بنویسد شهری دیدم که نامش M بود- میگوییم این سخن به دلایل زیاد نادرست است. و آنها را عنوان میکنیم. « هر ناظری نظر خود را بیان میکند که ممکن است با نظر دیگری متفاوت-متضاد» باشد. بله، برای همین نیز نیاز به بحث و گفتگو و استدلال داریم که نشان دهیم «چه گزاره هایی برگردان زبانی چیزهای خارج از خود حکم هستند». اینجا توجه به استدلال و استنتاج- عدم تناقض- و اینگونه مقولات منطقی یاری رسانند.

روش ضد علمی

  1- گروهی از دوستان فارسی زبان پای دانش تاریخ را پیش میکشند و میگویند« آذربایجانیها فارسی زبان بودند و بعد ها با آمدن ترکها ترکی زبان شده اند» و از تز کسروی و مانندهای آن استفاده میکنند و مسایل تاریخی را اینجا و آنجا تلنبار و شعار چو ایران نباشد... میدهند.  و بر تاریخ 2500 شاهنشاهی تکیه کرده از تمدن بزرگ فاکتها نقل میکنند. که «حق جدایی ندارید». یعنی تاریخ گرایی برای اثبات نظر از پیش تعیین شده ی خود میکنند. 
2-از سوی دیگر گروهی از آذربایجانیها در مقابل، تاریخ شاهنشاهی و فرهنگ فارسی زبانان را ستمگر نامیده با تفسیر های خود دور می ریزند با فاکتها و مثالهای تاریخی و فرهنگی.که «حق داریم جدا شویم». رد دیگری برای اثبات نظر از پیش تعیین شده. اینجا 2  ظلم به دانش میشود: الف به علم تاریخ؛ ب- علم فرهنگ. چرا؟ چون آشکارا مورد «سوء استفاده»ی «غرض و مقصد سیاسی» قرار میگیرند. چرا؟ 

چون کار دانش تاریخ و فرهنگ « کار علمی بیطرفانه» است. و عمل هر دو طرف این «اصل علمی» را نقض میکند. نتیجه جنگ  کامنت و مقاله دو طرف است. 
اگر در ایران تسلط حکومت نباشد و این دو طرف نیرو داشته باشند «جنگ داخلی» زبانه میکشد. سوریه دوم میشود ایران. بسیار خوب ، پس شعار حاصل میشود:« زنده باد سوریه دوم » . نتیجه: دهها هزار کشته -هزاران ویرانی- دخالت غولهای جهانی-حذف استقلال خود مردم- نوکر گرایی برای بیگانگان- و صد سال برگشت به عقب. بسیار خوب. نتیجه: «  زنده باد عدم استقلال- عقب ماندگی» . نتیجه: «تحقق برنامه ی غولهای جهانی».  نتیجه:« حمایت غولها» از این دو طرف در مورد « جنگ بین اتحاد و جدایی» هدف آنها را تأمین کرده است. نتیجه: «هر دو طرف بازنده». و بالا تر «مردمان بازنده ی اصلی». بسیار خوب می توانند به این کجراجه ادامه بدهند. اگر «توانستند». ولی فراموش نباید کرد که غیر از این دو طرف «دیگرانی» هم هستند. و امکان عمل برای طرفین را بسیار کاهش میدهند. اما اشکالی که من دنبالش هستم اینها نیست. مسئله من اینست که «چه متدی با علم در تضاد است؟». نخست متد خود علم نقض میشود. که «روش علمی » نام دارد. اما توسط چه روشی نقض میشود و بعد به جای آن استعمال میگردد؟ روشن است با ضد خودش نقض میشود. یعنی با «روش ضد علمی». در شناخت مسایل. دو طرف آزاد اند روش ضد علمی خود را در شناخت «مسایل و پدیده ها و اشیاء» ادامه بدهند. ولی بهتر است «عاقبت» آنرا هم حساب کنند.  پس اشکال مشترک در استعمال روش ضد علمی در شناخت چیزهاست. بر پایه منافع سیاسی. چنین است ماهیت «نگاه ایده لوژیک».
 

بکارگیری ایده لوژیک نامها و القاب

!Mən nə bəyəm, nədə xan

 من نه بیگ هستم و نه خان!

 

 القاب بئی و خان«bəy و xan» یادگار«سیستم اقتصادی-اجتماعی» دوره ی « ارباب و رعیتی» ست. که بر روی دنیایی از رنج و درد و ستم و بهره کشی و کشتار زحمتکشان و رعیتها قرار داشته و بئی ها وخانها عامل حفظ این سیستم منحط و ظالمانه بوده اند. در فرهنگ آذربایجان مبارزه با بئی ها وخانها و مانند اینها یک سنت درست و زیبا و مترقیانه بوده است که در داستان «کور اوغلو» و مبارزه ی چملی بئلی ها بازتاب یافته است. این القاب با فرهنگ ضد ستم و بهره کشی، و طرفداری ازآزادیخواهی متضاد است و شایسته ی « انسانهای آزاد اندیش» نیست. مردم متنفر از این ستمگریها - و بئی ها و خانها ، در برابر چنین القاب کهنه و ارتجاعی واژه ی « عزیز» یا «عزیزیم» را استعمال میکردند و میکنند که هزاران بایاتی « دو بیتی آذربایجانی» تنها با این کلمات آغاز میشوند: عزیزیم قزیل قالا... عزیزیم وطن یاخجیدی...عزیزیم گول ال لر...عزیزیم کاساد اولماز...ووو.ترکی بودن بئی و خان و مانند اینها هیچ تقدسی را ایجاد نمیکند. مگر برای ترکیستها و ترکیه پرستان. در زمانی که سیستم برده داری امروزی ترکیه زیر پای « زحمتکشان و ستمدیدگان و گئجه گوندی نشینان» میلرزد.

واژه های ی بئی و افندی اصطلاحات جامعه ی جمهوری آذربایجان و ترکیه اند. در آذربایجان (ایران) کلمه ی « آقا» مصطلح است. که باز یادگار روابط اجتماعی- اقتصادی مبتی بر « آقا - نوکر» ی ست. ولی این سخن قابل درک است که برای احترام، آقا و بئی را بکار میبرند. و این چیزی بدیهی ست. اما از روی «ناآگاهی» ست. القاب پدید آمده در میان گروه های اجتماعی بالای جامعه است و هر کدام « مناسبات اجتماعی» مشخصی را در جامعه و در دانش جامعه شناسی حامل اند. سخن از اشخاص استثنایی یا خوب و بد در میان نیست بل سخن از «مناسبات اجتماعی ستمگرانه و تبعیض آمیز» در میان است که این القاب در آن شرایط پدید آمده و بعدها در میان گروههای اجتماعی دیگر انتشار یافته اند.

مسئله "حساسیتها"  نیست بل موضوع، درک این پدیده ها در جامعه شناشی ست. و آگاهی به شرایط پدید آمدن آنها. کسی که میداند این القاب نشانه ی « مناسبات ظالمانه » و توهین به « انسانیت انسان است» دیگر از آنها استفاده نمیکند. ولی همه این مسایل را درک نمیکنند . این است که علی رغم از بین رفتن خیلی از آنها برخی چیزها هنوز مانده اند .
با آغاز انقلاب مشروطیت بسیاری از آنها در عرصه قلم و زبان دور ریخته شد و با گسترش مناسبات اجتماعی جدید بر شدت آن افزوده گردید. اکنون دیگر این اصطلاحات دوره ی ارباب و رعیتی مرده اند و بکارگیری آنها ناشی از کم آگاهی و عدم درک شرایط حاضر است . قلمزنان آگاه به این مسایل از بکارگیری آنها تا حد ممکن خودداری میکنند و جایشان را با واژه هایی که نشان از « احترام عمیق به انسانیت انسان است» پر میکنند. امیدوارم دوستان قلمزن آذربایجانی با توجه به تاریخچه القاب- شرایط - و محل و منطقه - و اقشار اجتماعی- آنها، آنچه را که بوی کهنگی و خون و ستم میدهد حد اقل در زبان قلم بیرون بریزند. زنده یاد صمد بهرنگی، که شاگردش نوشته بود « آقای بهرنگی...» جواب داده بود :« چرا آقا؟ من که آقای شما نیستم...» . و دقیقاً اشاره اش به همین « مناسبات کهنه و ستمگرانه ی آقا-نوکری» بود. وگرنه موضوع حساسیت و این قبیل چیزهای پیش پا افتاده نیست. 
 شخص آزاد است هر طور دوست داشت دیگری را خطاب کند. و منظور هم احترام است. اما توجه به این مسایل شاید ذهن را به تفکر جلب کند. 
در این که القاب بئی و خان و آقا، - کم و بیش در میان مردم هم به کار برده میشوند درست است. جهت « رساندن احترام» .  بدنبال چرای مسئله بگردیم. چرا این القاب که ریشه یشان از «پالایی ها» ست، در میان «پایینی ها» رواج دارد؟ در دانش فرهنگ شناسی مسئله را به درستی چنین توضیح میدهند که : علت این مسئله تأثیر فرهنگ گروههای اجتماعی بالا در میان مردم است. فرهنگ های گروههای اجتماعی نسبت به هم « تأثیر متقابل» دارند. به این معنی که چیزهایی میگیرند و چیزهایی میدهند.

رواج این القاب بخاطر آرزوی رسیدن به «بزرگی» و رهایی از زیر دستی و خفت در میان مردم ساده بوده است. ولی روشن است که با «آقا و خان و بئی» نامیده شدن زیردستان «روابط اقتصادی- اجتماعی» بالا دستی-پایین دستی مانند « آقا-نوکری» یا «خان-رعیتی» عوض نمی شوند.به قول خود مردم همه ی این القاب جهت « قورو دلخوشلوق» - دلخوشی الکی- در میان مردم بوده و هست. و هرجا «آگاهی و اندیشه » به کار افتاده بکارگیری آنها بسیار کم شده است . مانند عرصه ی « مبارزات چملی بئلی » ها. در داستان کوراوغلو. که عمدتاً آنها استعمال نمی شوند. و یا به ندرت چنین چیزهایی یافت میشوند.و همینطور در مکاتبه بین قلمزنان آگاه به ریشه ی این القاب. قید شد در ترکیه« بئی » مصطلح است و در آذربایجان ایران آقا. در عرصه ی خطاب و مخاطب. ولی دوستان آذربایجانی که تحت تأثیر زبان استانبولی یا باکو هستند واژه بئی را به جای «آقا» بین خود مصطلح کرده اند. 
دو نظر هست:
اولی میگوید: 
- این القاب کهنه اند و بوی خون و ستم میدهند بهتر است در مدرنزاسیون نوشتار آنها را تا حد امکان دور ریخت. 

نظر دوم میگوید:
- این القاب در میان مردم هم رایج است و میتوان بکار برد.

اینجا انتخاب به دلخواه قلمزن مانده- که چه راهی در عرصه نوشتن برای خود برگزیده است. آیا در راستای حفظ القاب است یا در جهت رهایی از آنها. شیوه ی آ. ائلیار در سمت و سوی رهایی از آنهاست. و از آنجاییکه روند حیات این گونه چیزها هم در جهت «مرگ و میرایی» آنها ست، بر این شیوه تأکید و تکیه دارد.

خانم ها را نیز از این بحث بی بهره نگذارم - بهتر است آنان هم از چرت زدن بیدار شوند- که واژه ی خانم(در فارسی) یا در زبان ترکی آذربایجانی «خانیم» یادگار « روابط منحط «خانم-کنیزی» از جامعه های کهن و فرسوده ی گذشته است . و بیانگر دنیایی از درد و رنج و ستمگریها ست. و بکارگیری آن هیچ احترام و افتخاری بر کسی ندارد. و نشانه ی «اسارت در عادت و سنت» است - بر پایه ی ابتلا بر «روزمره گی» و کم آگاهی. 

 موضوع  این نیست که به جای « خان» نام  دیگری استعمال کنیم . درست برعکس - سخن بر سر اینست که « القاب» را « درست به معنی «حقیقی» آنها - کنکرت- بکار ببریم. یعنی خان را خان بنامیم و غیر خان را غیر خان. بیگ و غیره هم همینطور. اشکال وقتی پیش میاید که « برده» را « برده دار» - قول را آغا- مینامیم. و کنیز را خانم. و الخ.

 به زاویه ی خون آلودگی القاب- از نظر تاریخی و جامعه شناسی - بر پایه روابط اقتصادی-اجتماعی اندکی اشاره کردیم - زاویه ی « استعمال القاب با نگاه ایده لوژیک» را هم مطرح کنیم :

وقتی به کودک به گوییم کودک؛ یا به درخت نگوییم سنگ؛ بل نام خود آن یا آنها را استعمال کنیم، به معنی آن است که میکوشیم « هر چیز را با نام حقیقی آن بنامیم» و این یک متد علمی ست که در همه ی دانشها از این روش استفاده میکنند. بجای نامهای جعلی و نامربوط، یا وارونه. که متدی غیر علمی ست.
مقولات و اینجا القاب نه تنها به معنی حقیقی آنها بل حتی در جای واقعی و در مورد اشخاص واقعی استعمال نمیشوند. برای مثال خودم را مطرح میکنم که صحبت به کسی برنخورد :
ائلیار «کچل» است . او را «زلفعلی» مینامیم. یا « فعله» است او را « آقا» ، رعیت است -ارباب ، مینامیم.
ائلیار « ترکیست» است . و به « ایده لوژی ترکیسم » باور دارد ؛ شعارش تبریز باکی آنکاراست. آذربایجان گرای دو آتشه است، فکر میکند راحل همه چیز از «آذربایجان واحد»؛ از راه «سیاست نرم ترکیه» - و از راه نقشه ی خاورمیانه ی بزرگ- و مثل مهران بهاری فکر میکند که بدون حمله ی نظامی آمریکا، خاورمیانه روی دموکراسی نمی بیند- البته بهار عربی آب پاکی روی دست او و غولهای جهانی ریخت-یعنی ائلیار « ترکیست منطقه ای؛ و ترکیست محلی» ست. و به همه چیز از دید این خط نگاه میکند. 
بسیار خوب آزاد است و هر طور دلش خواست و دوست داشت میاندیشد و میکوشد. در این حرفی نیست. 
ولی ائلیار میاید خودش را « آزاد اندیش» مینامد. و میگوید « ایده لوژیک » نمی اندیشد. اما میکوشد همه چیز را « ترک سازی» کند. و به هر آنچه دستش میرسد جلد « ترکیسم» می پوشاند. حتی در القاب - زبان- و ... 
همینطور است « خواهر» در اسلام سیاسی، و «زن» در فمینیسم که برایش لباس ایده لوژیک پوشانده اند. میدانیم که هر چیز خوب  ایده لوژیک  به شود به ضد اهداف خوب خود تبدیل میشود. در فمنیسم از مسئله ی « تبعیض و برابری» ایده لوژی ساخته اند که یک نوع « مذهب» شده است. و پیش از همه جنبش زنان چوب اش را میخورد. از این زاویه فمنیسم را به بیراهه تبدیل کرده اند. و در حقیقت نیز بیراهه ای بیش نیست. این را نوشتم که خواب این تبعیض دیدگان نیز بپرد. 
او با نگاه ایده لوژیک ترکیستی به هیچ چیز رحم نمیکند. ترکسازی سره- صدر صد- با اصول مقدس و غیر قابل شک . به عبارت بهتر او از « ترکیسم منطقه ای - محلی» یک «مذهب سیاسی ترکیستی» میسازد و « همه و هر کس» و « هر نقادی» را با « اتهام های سیاسی و غیر سیاسی» به پذیرش آن میخواهد وادار کند. چرا که ائلیار فکر میکند نجات از تبعیض- صاحب حکومت شدن- صاحب مملکت شدن تنها راهش همین مذهب سیاسی ترکیسم است. و در این رابطه القاب « بئی»، خان، و مانند اینها را مثل دراکولا از قبر بیرون میاورد و زنده میکند. برای جا انداختن آنها از همه چیز و همه شیوه ها استفاده میکند. 
اینجا ست که سایه ی آ. ائلیار سر میرسد می نویسد : دادش صبر کن، تند نرو! ترکیسم بیراهه ایست که به راحتی میتواند به فاشیسم منتهی بشود. و در بوزقورت گرایی نیز چهره ی فاشیستی آن به روشنی عیان شده است. القاب نه تنها در ریشه خون آلوداند حتی به کارگیری ایده لوژیک آنها هم بوی خون میدهد. تو با این خط فکری و نگاه ایده لوژیک متآسفانه آزاد اندیش نیستی. و رفع تبعیض و دیکتاتوری و بر قراری عدالت اجتماعی و دموکراسی کار چنین بینشی نیست. یعنی ول معطلی!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!