رفتن به محتوای اصلی

اپوزيسيون ما ارتش پشتيبان ندارد
19.01.2008 - 15:50

بهراد

یادی از استاد براهنی

" در انقلاب ایران چه شده و چه خواهد شد؟" ( از رضا براهنی , کتاب زمان مجموعه سیاسی 2. 21 آذر ماه 1357) در بحبوحه انقلاب اسلامی میفرمایند: 1 : " این استعمار غربی از مسلمان جماعت بویژه از جماعت مسلمان ایران به چندین دلیل دل خونی دارد " 2: ولی تا آنجا که ما میدانیم امام خمینی یک مهر دارد یک جانماز یک عمامه یک عبا دو سه پیراهن و یکی دو جفت نعلین. در غذا خوردن شدیدا" ممسک است و زمینی هم در هیچ جای دنیا در اختیار خویش ندارد. چرا او باید مخالف اصلاحات ارضی باشد و شاه موافق اصلاحات ارضی؟ ... علاوه بر این چون امام خمینی چیزی در مخالفت با اصلاحات ارضی نگفته ما نمیتوانیم ایشان را مخالف اصلاحات ارضی بدانیم. 3: آیا این امام خمینی بود که هفتصد نفر زن ایرانی را در روز اول اعلام حکومت نظامی در تهران به گلوله بست یا شاه؟ 4: این نکته گفتنی است که مذهب نقش دینامیک داشته .. نیروی دینامیک مذهب یک بار دیگر در خرداد چهل و دو عیان شد وقتی که کفن پوشان طرفدار امام خمینی در برابر آتش مسلسل شاه سینه های خود را عریان کردند

4: شاه مدعی شد که امام خمینی مخالف اصلاحات ارضی و مخالف آزادی زنان بود و به همین دلیل با شاه مخالف. چون این نکته را شاه , مورخان طاق و جفت درباری و روزنامه نگاران مزدور غربی و مخالف توده های زحمتکش ایران نوشته اند و چون این حرفی است که اکثرا" از دهن صهیونیسم بیرون آمده و چون تا این لحظه امام خمینی درباره آزادی زنان و اصلاحات ارضی چیزی محکوم کننده نگفته است باید نتیجه گرفت که این اتهامات نیز مثل سایر حرفهای شاه و اطرافیانش ...فاقد اعتبار است. 5: امام خمینی این تبعیدی پانزده سال دور از ایران میداند که تبعید چگونه چیزی است... پس کسی که مزه این تبعید را با تلخی گزنده اش چشیده است هرگز حاضر نمیشود که مردم تبعید شوند... شاه بهمان اندازه اسرائیل غاصب است و امام خمینی باندازه یک فلسطینی مظلوم. 6 : اعراب ایران با بدست آوردن حق تعیین سرنوشت, سرنوشت اعراب دیگر را در منطقه به سوی انقلاب خواهند راند... حتی هر ایالت امریکا چندین آذربایجانی دانشمند دارد و تقریبا" کلیه کشورهای جهان از وجود کارشناسان علمی فرهنگی اقتصادی و سیاسی آذزبایجان بهره میگیرند. اینان آرزو دارند که آذربایجانی بسازند آزاد, دموکراتیک, زیبا و پیشرفته. حق تعیین سرنوشت شرط اصلی این آزادی دموکراسی زیبایی و پیشرفت است.

این کتاب " ارزشمند" تا حد امکان از طرف استاد یا دوستانش از کتابفروشی ها خریده و جمع آوری شده است.

محسن

می گویند که وقتی عمر در چندین جنگ اولیه در برابر سپاهیان ایران شکست خورد دیگر چاره ای نداشت به غیر از تعویق جنگ برای مدتی طولانی، اما همین اقای علی به او پیشنهاد کرد که تا تنور فتوحات داغه باید نان را چسباند و به عمر هم توصیه کرد که خود شما هرگز به این جنگ نرو که تخمین درستی در مورد میزان سپاهیان ایران و مقاومت پذیری آنها نیست اگر کشته شوی ما از همه طرف شکست خواهیم خورد برای همین تو خود در مدینه بمان و دو سپاه به سرکردگی سعد ابی وقاص و خالد بنرا روانه ایران کن و عمر هم این سخنان علی را تحسین کرده و همین کار را کرد و در این جنگها پیروز شد.

این علی خود مسبب اشغال ایران بود و خدا می داند چند تا از آن دلبرکان ایرانی را برای خود و پسرانش به تور زد.

در باره حجاب هم باید بگویم که به هیچ عنوان اینگونه نبوده است که زنان از لحاظ میزان برهنگی آزاد بوده باشند بلکه تا جائی که من می دانم همگی پوششی بر روی سر خود داشته و حتی تمامی بدن خود را هم می پوشاندند. به هر حال در این وانفسای اینکه هیچ تحقیق جدی در مورد تاریخ ایران پیش از اسلام به صورتی همه جانبه وجود نداشته و دولتهای ما هم در این راه کوتاهی کرده اند نمی توان خیلی از ازادی همه جانبه زن در ایران پیش از یورش اسلام دفاع نمود.

البته این نظریات من است و شاید اشتباه باشد.

حبیب تبریزیان

ازین زاغ ساران بی آب و رنگ نه هوش و نه دانش نه نام ونه ننگ

نه فر و نه نام . نه تخت و نژاد همی داد خواهند ایران بباد

زشیر شتر خوردن و سوسمار عرب را بجائی رسیدست کار

که ملک عجم شان کند آرزو تفو باد بر جرخ گردان تفو

کجائی سخنور طوس تا ببینی که مقام معظم رهبری از چفیه عربی به جای کراوات استفاده میکند تا جراغ سبز به عربهائی بدهد که تره هم برایش خورد نمکنند و چفیه روی شانه انداختن جمکران نژاد هم مانع از آن نشد تا خلیج فارس ما، الخلیج اتلعربیه نشود!!!!خوشا به حالت که نیستی تا ببینی!!

راد از اهواز

از اين احاديث غير موثق فراوان است آنچه از گذشته باقي مانده همه دلالت بر صحت گفته هاي بزرگ علوي در داستان "ديو ديو" دارد

حبیب تبریزیان

راد عزیز !

امید وارم مرا بد در ک نکنی . برای من، توده محروم عربی که در بخشی از سرزمین مه و یا خود کشور های عربی زندگی میکنند هیج غرابتی با آنان که از واحه های جزیرتالعرب آمدند و به زور شمشیر اسلام را که محصول تلخ امروز آن حکومت اسلامی بر میهنمان است، بما تحمیل کردند وجود ندارد.

ملل محروم عرب یک مسئله است و القاعده ، حماس و حکومت اسلامی مسئله دیگر.

ناسیونالیسم ایرانی مدرنِ ایرانی نه تنها عرب ستیز نیست بلکه از منظر ترقی خواهی در کنار همه آن نیروهای مترقی عربی قرار دارد که برای سکولاریسم و دموکراسی و ترقی علیه اسلامیت چه در شکل عربیتش و جه در شکل پاکستانیش یا.. ایستاده است. درد ما دردی است مشترک.

این درد مشترک تنها جدا جدا درمان نمیشود!

مزدک

جناب حبیب منهم با آقای راد آهوازی موافقم و بنظرم فردوسی این شعر برای زمان خاصی بوده و منظور از همان یورش اولیه سپاهیان اسلام بوده و انتصاب این شعر به کل مردم عرب که خود از دست حکام مزدور عربی رنج برده اند صحیح نیست و فکر نکنم منظور شما هم این بوده!ولی فردوسی در ادامه پیش بینی میکند که گویا احوال امروز ماست

ز دهقان وز ترک وز تازیان ...نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان نه ترک و نه تازی بود....سخنها بکردار بازی بود

همه گنجها زیر دامن نهند..... بمیرند و کوشش بدوشمن دهند

بود دانشومند و زاهد به نام ...بکوشد از این تا که آید بکام

چنان فاش گردد غم و رنج و شور...که شادی به هنگام بهرام گور

نه جشن ونه رامش نه کوشش نه کام..همه چارهی ورزش و ساز دام

پدر با پسر کین سیم آورد...خورش کشک و پوشش گلیم آورد

زیانن کسان از پی سود خویش...بجویند و دین اندر آرند پیش

نباشد بهار و زمستان پدید....نیارند هنگام رامش نبید

چو بسیار ازین داستان بگذرد...کسی سوی آزادگی ننگرد

بریزند خون ازپی خواسته... شود روزگار مهان کاسته

البته بهترین تحلیلها را پرفسور جمالی هم از فردوسی و هم عرفان ایرانی بخصوص مولوی داده و پیوند اینها را با فرهنگ اصیل ایرانی =سیمرغی=خرمدینی =مزدکی =زال زری بخوبی به اثبات رسانیده و نشان داده که چگونه وقتی فرهنگ ما توسط اجداد همین ولایت فقیه ولی بنام زردتشت وارونه شد راه براحتی برای اسلام باز شد.بنابراین کرم از خود درخت بوده.اسلام فرهنگ عرب بوده و اگر من هم عرب بودم شاید به آن افتخار میکردم!برای مطالعات وسیع در این باره به این سایت میتوانید مراجه کنید!...

www.jamali.info

ساوالان

جناب حبیب تبریزیان

این دختران محجوب و ثروتمند کسری در کدام نقطه از ایران و در کدام قصر زندگی میکرده اند ؟ آیا از آن مکان مقدسی که این خواهران گرانقدر ما استراحت میفرمودند خشتی پیدا شده ؟ یا در فضای آزاد و دامن طبیعت می خسبیدند و ستاره های آسمان را می شمردند ؟

آقای تبریزیان هرگز به مغز مبارک خطور کرده است این داستانهایی که در آنها علی با عمر و ابوبکر و عثمان درگیری و اختلاف دارد ، خمیرمایه نفاقی است که امروزه بین شیعه و سنی ایجاد شده است ؟ آیا میدانید چرا علی علیه السلام طرفدار ایرانی ها معرفی میشود ؟ برای اینکه دشمنی با عرب (درحقیقت اسلام) توجیه مذهبی داشته باشد . میدانی چرا زبان فارسی را به عرش اعلی میرسانند ؟ برای اینکه مسلمانان از یگانه منبع معتبر اسلام ، یعنی قرآن محروم شوند و در نتیجه آسیب پذیر شوند . آیا هرگز از خود پرسیده اید ، اینهمه امپراطوران قدر قدرت اشکانی و ساسانی و امویان عباسیان و سلجوقیان و غزنویانی و خصوصاً محمود غزنوی که سفارش شاهنامه را به گردن او می اندازید ، با انهمه شکوه و جبروت در کجا زندگی میکرده اند ؟ واقعاً میتوانید بپذیرید که از میان صدها امپراطور از خشایارشا تا شاه عباس هیچکدام کاخی برای زندگی و فرمان راندن بر سرزمینهایی که ادعا میکنید از هندوستان تا حبشه امتداد داشته نساخته اند ؟ اگر بنا بر ادعای شماها سپاه عمر و چنگیز و تیمور آن را ویران کرده ، آیا بنا را از پی و بنا برکنده اند ؟ پس چرا کوچکترین نشانی از آنها باقی نمانده است ؟

آقای تبریزیان ، اگر اسلام را به زور شمشیر به ایرانیان تحمیل کردند ، چرا بعداز برداشته شدن شمشیر باز هم بر آن دین باقی ماندند ؟ یقیناً میدانید که اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران مسلمان هستند و حتماً بخاطر دارید که وارد کنندگان مدرنیته پهلوی پنجاه سال در آشکار و نهان بر علیه دین مردم تبلیغ کردند و در نهایت چون نتوانستند کاری از پیش ببرند برای حفظ سلطنت خود تظاهر به دینداری کردند و این ظاهرسازی هم سرانجام برملاشد . آقای تبریزیان شاید شما بیاد داشته باشید پخش برنامه شام آریامهر با مهمان آمریکائی اش که در آن مشروبات الکلی سرو شده بود چه عکس العملی در توده مردم داشت ؟ میدانید چرا ؟ برای اینکه مشروبات الکلی در «اسلام" حرام است و شاه این «حرمت" را شکسته بود . او هم مانند شما دچار وهم و خیال بود و مردم را نشناخته بود .

آقای تبریزیان ، من مطمئن هستم اگر «سخنور طوس" برای ساعاتی از آن دنیا مرخصی بگیرد و به ایران بیاید شما و همکیشان شما را خیلی بیشتر سرزنش خواهید کرد زیرا : اولاً فردوسی مورد ادعای شما مسلمان بوده و شما بر علیه دین او بدنبال سربازگیری هستید . ثانیاً فردوسی نه تنها چفیه که عمامه هم داشته و این ناشی از اعتقادات دینی او بوده است که در نقطه مقابل شما قرار میگیرد . ثالثاً اگر چفیه عربی باشد ، کراوات هم غربی است و چون با عربها اشتراک دینی داریم ، خودی تر از غربی ها هستند

رابعاً خلیج فارس یا عربی را کوروش کبیر یا عرب ها که نساخته اند تا ملک خود بدانند و هر اسمی مایل بودند بر آن بگذارند ، اگر آدم منصف و دموکرات و مترقی (طبق ادعای خودتان ) باشید همان اندازه که خود را محق به نامگذاری آن میدانید ساکنان سواحل جنوبی آن را نیز صاحب این حق میدانستید و لازم نبود به «فردوسی" شکایت ببرید . یا به دروغهای تاریخی خنده آور متوسل شوید .

آقای تبریزیان ، شما برچه اساسی مدعی هستسد «توده محروم عربی که در بخشی از سرزمین ما و یا خود کشور های عربی زندگی میکنند هیج قرابتی با آنان که از واحه های جزیرتالعرب آمدند" ندارند ؟ نکند عربهای خوزستان را هم «مغول"ها عرب زبان کرده اند ؟ نه تنها آنها ، بلکه سادات فارس و ترک زبان از جمله رهبر جمهوری اسلامی نیز از اعقاب همان عربهایی هستند که اسلام را به شما( نه ملت ایران) تحمیل کردند . بنابر این جای هیچ تعارفی نیست حال که شمشیر برکشیده اید همه دشمنان خود را هدف قرار بدهید

محسن کردی

جناب ساولان، نظر به اینکه شما از هوش خوبی برخوردار هستید، اینکه می نویسید چرا پهلوی ها در طول سلطنت نتوانستند مردم ایران را از دین برگردانند نشان از غرض ورزی صرف شماست. شما دشمن مردم ایران و دشمن ایرانی هستید و در این یک مورد من شکی ندارم. شما نمیخواهید سر به تن ایران وایرنی باشد. به کوری چشم شما ایران همیشه ایران و خلیج همیشه فارس آن خلیج فارس خواهد بود این را مطمئن باشید. شما آنقدر در تاریخ دقیق هستید که همیشه یک خشت از قصرهای باقی مانده باید برای تان بیاورند که قانع شوید قصری بوده اما اینکه اسلام با شمشیر به ایرانیان تحمیل شده با این همه روایتهای تاریخی و جنایات مسلمین در کشورگشایی های شان برای شما مدرک نیست؟ اگر آنها مدرک نیست پس این یکی را که پدر بزرگ و جد ترک تان شاه اسماعیل 17 ساله به ضرب شمشیر مردم ایران را شیعه کرد که دیگر نباید مورد تردید شما باشد؟ یا برای این هم خشت لازم دارید؟ بی دین کردن مردم هرگز و هرگز در پروژه پهلوی ها نبود بلکه کوتاه کردن دست دین از زندگی مدنی مردم و خصوصی کردن آن در این پروژه بود آقای غرض ورز این را آن دهاتی ممکن است نداند اما تو خوب میدانی چرا خودت را به نفهمی میزنی مردک غرض ورز؟ اگر انتظار داشتی که رضاشاه هم به تقلید از شاه اسماعیل پدر بزرگ سفاک تو و پورپیرا و براهنی داغ و درفش و شمیشیر بکار بگیرد سخت در اشتباهی، ما انسانیم و مانند اجداد تو غارتگر و آدم کش و سفاک نیستیم.

محسن کردی

جناب نصر، قربان، فدایت شوم شما چرا؟ ما را هنوز نشناخته اید؟ مقاومت و تسلیم ناپذیری و زیر شلاق و مشت و لگد مال قهرمان جماعت است... ما که از این خصلتهای بزرگ نداریم! بجای همه اینها یک عقل درست و حسابی توی کله مان نشسته است. میدانیم که هرچقدر هم تحمل داشته باشیم این مار خورده افعی شده ها هرچه بخواهند همانگونه که فرمودید از زبان ما بیرون می کشند لذا چرا هم خود را آزار بدهیم و هم سربازان امام زمان را زحمت بدهیم؟(البته برای سربازان خونخوارامام زمان زحمت نیست لذت و صواب است). لطف کنید به آن سربازان محترم بفرمایید که فلانی سلام رساند گفت نیازی به حتا یک سیلی هم نیست. هرچه را که میدانیم، "مرد و مردانه" برای شان روی دایره خواهیم ریخت و در مقام همکاری نزدیک به چاپلوسی آب و تابش هم خواهیم داد و برای خوشامدشان چندتایی هم رویش خواهیم گذاشت. تهمتهایی از قیبیل شرب خمر و قمار و این حرفها خیالی نیست. تریاک کشی و خانوم بازی هم که در ایران مد است هرچند قیافه سالم و ورزشکار ما به تریاک نمی خورد. فقط یک چیز و آن اینکه آن تهمتی را که در مورد سعیدی سیرجانی زدید که طرف اونوری بود و مرد میطلبید را به ما نچسبانید شکر گزار درگاه خواهیم بود. (البته با پوزش از هوموهای گرامی، بنده همه رقم مدافع حقوق شما هستم اما یک چیزایی توی زندگی هست، که دیگه اختیارش از دست ما خارج است و ربطی به علم و این حرفا ندارد و باید باشد، مثل گلاب به روی تان آفتابه توی مستراح. نظر به اینکه از کودکی توی محل هنگام دعوا مرافعه و فحاشی تهمت هومو بودن را در قالب فحش مثل نقل و نبات مصرف می کردیم لذا به لحاظ روانی با این لفظ مشکل دارم و دست من نیست. شاید برادران و سربازان امام زمان در هنگام موعود ما را نیز مانند سیرجانی در زندان وادار به درک و فهم این مقوله کردند).

نصر

از طرف وزیر ا.ت ج.ا به سربازان گمنام

از آنجا که چند تن از مخالفین ملحد و وطن فروش وکافر ما به عناوین مختلف سعی در مکدر کردن خاطر نائب امام زمان را دارند برای جلوگیری از این امر دستورات زیر به محض وصول لازم الاجراست.

1.مزدک.به فرموده آقا امسال باید اصلاح طلبان میانه رو در مجلس بروند (حداد عادل فراموش نشود) باید بلافاصله تنور گفتگوی ادیان را داغ کنیم . تله خوبیست. از آنجا که شخص نامبرده(مزدک)علنا به کفر اعتراف صریح کرده و در اعتقاداتش پافشاری میکند و جگر آقا را خون کرده باید به بهانه گفتگوی ادیان به ایران دعوتش کنیم و بگوییم که ایران دیگر ایران سابق نیست بیا و هرچه میخواهی بگو.به محض اینکه نامبرده از هواپیما پیاده شد می دهیمش دست برادر سیف الاسلام! تا سرش را برابر با دستورات شارع مقدس از تنش جدا کند.بعدش هم دیوار حاشا بلنده مدرک درست میکنیم میگوییم که اصلا به ایران نیامده.

2.محسن کردی. نامبرده به علت طرفداری از طاغوت و ایادی شاه لعنت الله علیهم و همینطور آزادی خواهی به مرگ محکوم شد.برای به دام انداختنش دوراه موجود است یا اینکه به صد بهانه به ایران دعوتش می کنیم و بلافاصله دستگیرش می کنیم. برادران توجه داشته باشند که برای اینکه می خواهیم از این کافر اعتراف تلویزیونی هم بگیریم به هیچ عنوان به صورتش نزنند. همان سلول انفرادی بدون آب و غذا و مشت و لگد در شکم و شلاق و آویزان کردن از سقف و کشیدن ناخن کفایتش را میکند اگر با کتک اعتراف کرد که خودفروخته بوده که هیچ اگر نه خودمان برایش یک اعتراف مشتی درست میکنیم به بهانه اینکه بعد از حرف زدن در تلویزیون آزادت می کنیم می دهیم بخواند بعد بلافاصله دادگاهیش می کنیم خودم هم برای صرفه جویی در وقت و هزینه که رییس جمهور محبوب و محترم اینهمه تاکید دارند هم قاضی میشوم هم وکیل مدافع هم دادستان. به تیرباران محکومش می کنیم.اما اگر ایران نیاید وضعش فرق میکند. به مملک دوست و برادری! که کردی در آن زندگی میکند ورود ماموران خود را اطلاع می دهیم. از قبل دو تا قرارداد چرب و چند کشتی نفت پیشکش می کنیم که از لحاظ حقوق بشر مشکلی پیش نیاید. مثل پروژه های سابق صبر می کنیم که به رستوران برود بعدش هم خلاص! اگر اهل این قرتی بازیها هم نبود بگویید فکر دیگری می کنیم.

3.سام قندچی.نامبرده یکی از فعالین خودفروخته در دیار کفر است. کراوات هم که دارد. بهترین راه بور کردنش می باشد. برای این کار می دهیم یک عکس درست و حسابی با فتوشاپ درست کنند که دارد از جرج بوش و ایهود اولمرت مشت مشت پول می گیرد از عوامل خودمان در آمریکا تقاضا می کنیم که از محله های اعیان نشین شهرهای آنجا به خصوص خانه بیل گیتس فیلم بگیرند و می گوییم اینجا املاک سام قندچی است که با پولهای آمریکا و اسراییل خریده. تلویزیونهای لس آنجلسی نقش فعالی در این زمینه باید داشته باشند. هرچه می توانند پیاز داغش را زیاد کنند بابت بودجه ملالی نیست.

4.ساوالان.وی نیز از عناصر آزادی خواه و تجزیه طلب و غیره وذلک است اگر با تهدید وپس گردنی و زندان راضی شد که ولش کنید برود اگر نه تا می توانید بهش انگ و وصله های ناجور بزنید و به بهانه کوهنوردی وی را به همین کوه سبلان ببرید و از نوک قله پرتش کنید پایین.

حکم مدیر سایت و بقیه عناصر خودفروخته نیز متعاقبا اعلام خواهد شد.

من الله توقیف !

ناصر مستشار

رامسفلد وزير دفاع سابق امريکا در باره کشورهاي اروپائي اينچنين گفته بود: اروپاي کهنه و اروپاي جديد! ما هم اپوزيسيون کهنه داريم ولي اپوزيسيون جديد نداريم! اپوزيسيون ما ارتش پشتيبان ندارد چون آنقدر طرح داده است وشکست خورده است ديگري ارتشي پشت سر خود ندارد.همين نشستي که از برلين شروع شد و تا لندن ادامه يافت و در پاريس خاتمه يافت را در نظر بگيريد.فکر مي کنيد رژيم اسلامي آنرا به شکست کشاند يا خود برگزار کنند گان آنرا به فنا کشاندند؟ 30 سال تمام خود اپوزيسيون طرح پشت طرح مي دهد وبه بن بست مي رسد بي آنکه آن طرح ها را نقد کند. رژيم اسلامي با آن طرح ها مقابله نکرده است! سازمان مجاهدين خلق را خود رهبرانش با آن انقلاب ايدولوژيک وازدواج و رفتن به عراق به اين روز سياه کشانده است نه رژيم اسلامي؟ ديگر سازمانها نيز بر همين منوال به نابودي وانزوا کشيده شده اند که مردم ديگر ذره ائي علاقه ندارند با آنها سرو کار داشته باشند.رهبري شکست خورده مانند مربي تيم فوتبالي که هميشه بازنده بوده است بايد تغيير يابد.در تمام نشست ها که برگزار مي شود همان شخصيت هاي تکراري گذشته که جنبش را به اين روز سياه کشانده اند حضور مي يابند. براي رسيدن به موفقيت بايد خون تازه وارد رگهاي پيکر فرتوت اپوزيسيون تزريق کرد واز رهبران قديمي حداکثر براي نظارت وعضو افتخاري وانتقال تجربه دعوت نمود! افکار نوين را بايددر نسل نوين جستجو کرد.نسلي که هنگام بحث وگفتگو براي برون رفت از بحران کنوني ايران ديگر مباحثات ورويداد هاي 21 آذر و16 آذر سال 32 مشروط نمي نمايد.گذشته تاريخ هر ملتي براي تحقيق در حافظه تاريخ آن ملت باقي مي ماند تا تجربه بدست آيد تا آينده ساخته شود. اما ما هنوز از رويداد تاريخي دوره صفويه فاکت مي آوريم واز طريق تبار شناسي مي خواهيم به دمکراسي وآزادي دست بيابيم که هرگز ممکن نيست. ماداميکه ما دمکراسي را در شعار بکار بگيريم و در عمل به شکل ريشه ائي بکار نگيريم امکان پيروزي نخواهيم داشت!

محسن کردی

جناب قندچی، اشکال در اپوزیسیون نیست عزیز، مهم نیست چه نوع اپوزیسیونی بخواهید تشکیل بدهید... کاری از پیش نخواهید برد. سقوط رژیم پیشین نه به تنهایی به خمینی که چهارده سال قبل از ان غاز میچراند داشت و نه به اپوزیسیون سرکوب شده آن رژیم. یک دفعه ابر و ماه و خورشید و فلک درکار شدند و همه چیز جور شد آن رژیم سقوط کرد. شما و نیز بسیاری هم میهنان به اشتباه تصور می کنید که صرف تشکیل یک اپوزیسیون فلان جور الزاما بعد از 28 سال باید بتواند جایگزین رژیم بشود. همچه چیزی نداریم. چنین تضمینی وجود ندارد. همبستگی نیروهای مخالف شاه و سقوط آسان رژیم شاه این توهم را بوجود آورد که همبستگی نیروهای سیاسی در هر زمان و چنانچه به فلان روش پیشنهادی انجام شود دیگر کسی دیگری نخواهد بود که 28 سال بعد به آقای قندچی همین ایرادی را بگیرد که او امروز دارد می گیرد. مشکل در جامعه و در مردم است نه در اپوزیسیون. جایگزینی رژیم نیاز به هزینه دارد.آخوندها آنچنان مردم را به مادیات علاقه مند و مغزشویی کرده اند که دیگر کسی برای معنویات و آزادی انسان اهمیتی قائل نیست. چند تا دانشجو و فعال سیاسی را به جامعه امیدوارم تعمیم نداده باشید. من اول بار این قضیه را دوسه سال پیش که شنیدم سیمین بهبهانی بیچاره را در یک پارک بخاطر تظاهرات مسالمت آمیز کتک میزدند و جمعیت در پیاده رو و اتوبوس تماشا میکردند و میخندیدند. این جامعه از دست رفته است.. تلاش ما هم بیهوده است. ما شاید بیمار مبارزه هستیم تا مبارزه ای از سر عقل.

خشایار

آقای سام قندچی

از شما خواهش میکنم که اگر حرفی برای گفتن دارید و یا رازی را کشف کرده اید که دیگران از درک آن عاجز میباشند، لطفا چکیده و لپ کلام خود را در چند جمله خلاصه کنید و از روده درازی به پرهیزید. زیرا بدون توجه به این مهم زحمت کار خود را به هدر داده اید.

روش کار پژوهشی این است که در آغاز یک نوشتار، برآینده آن در چند جمله خلاصه و عرضه شود. هنر یک دانشمند پنهان کردن اطلاعات در قالب مقالات طویل نیست، بلکه بیان آن کشفیات به شیوه روان و در قالب یک نوشتار کوتاه. همانطور که خود میدانید در این دنیای مدرن وقت طلا میباشد.

Majid

آقای قندچی گرامی !

بحثی که در اینجا مطرح کرده اید بسیار جالب است و چنانچه عملی شود میتواند کارساز شود .

ولی ازآنجا که بین « نظر و عمل " میتواند از زمین تا هوا فاصله بیافتد ، من به شما پیشنهاد میکنم که خود پا پیش گذاشته و یک تشکیلات آزاد و غیر ایدئولوژیک سامان دهید . حتماَ بسیاری از ما شما را حمایت خواهند کرد .

ناصر مستشار

ما بايد نگاهي نوين به اسطوره تختي از يک منظر بسيار زنده و پويا داشته باشيم که مقاله شما اين پيام را در خود داشت.آقاي ستوده از شما سئوالي دارم؟ غلامرضا تختي که طرفدار مليون ومصدق بود اما همه ما مي دانيم که کاشاني و خميني واکثريت زعماي مذهب شيعه تا به امروز ضد مصدق بودند وهستند وخواهند بود وهمواره در برابر مردم سالاري مصدق نيز خواهند ايستاد چراکه آنها به اقامه شريعت مقدس اثني عشري وامام زمان معتقدند نه قانوني که از مردم ناشي شود! اگر تختي زنده مي ماند و بعد از انقلاب ارتجاعي و اسلامي ، مصدق ستيزي خميني را مشاهده مي کرد چه حادثه ائي بوجود مي آمد؟ پس قاعدا بايد روبروي خميني مي ايستاد؟ آيا تختي از تضاد کاشاني و شاگردانش مانند خميني با مصدق بطور کامل مطلع بود؟ بنظر من بزرگترين بي تدبيري شاه در اين بود که هرچه ميدان فعاليت مذهبي هاي قدرت طلب را آزاد گذاشته بود اما همه در ها را بروي سکولار ها و ملي گراها بسته بود ونيروئي در صحنه باقي نمانده بود که در مقابل زياد ه خواهي ملايان به افشاگري ومقابله برخيزند.شاه که خود به خرافات آلوده بود هرگاه خواست جلوي ملاها بايستاد ناتوان از آب در آمد.ملاها همواره آغاز مبارزه با خاندان پهلوي را از سال 1342 اعلام مي کنند و به قبل از آن رژيم کاري ندارند و به هيچ وجه مانند ديگر نيروهاي سياسي سال 1332را منشاء مبارزه خود نمي دانند چون خود در شکل گيري حکومت کودتا شرکت داشتند.مهارت آخوند ها در اين بود که ابتدا مي خواستند مصدق را که محبوبيت ملي داشت را از دولت براندازند وسپس خود به تنهائي با شاه به مقابله برخيزند که همين شد ودر روز معين آخوند ها با حمايت انگليسي ها به قدرت رسيدند.بنابراين رژيم اسلامي حق بهره برداري از محبوبيت تختي را ندارد چراکه ملايان بعد از به قدرت رسيدن، او را نيز مانند ديگر مليون از ميان بر مي داشتند!

محسن کردی

جناب مستشار، هم شما و نیز بسیاری دیگر از هم میهنان گرامی ما، این جملات را تکرار می کنند که از عوامل سقوط شاه بستن ملی گراها و چپها و گشاده کردن بند مذهبیون بوده است. این که آخوندها توانستند از این "آزادی عمل" بهره برداری کنند خود جای بحث دارد اما در اینکه شاه با مذهب مردم کاری نداشت و ملا و آخوند را همانگونه محدود نمی کرد که اندیشه چپ و حتا ملی گراها را، قابل درک و فهم است و عمل شاه منطقی بوده است. من برای اثبات این حرف چند دلیل دارم. اول اینکه اگر روحانیون محدود میشدند و مثلا چپ یا ملی گرایان آزادی عمل می یافتند، آزادی عمل این هردو چیزی بجز به چالش گرفتن قدرت، آنهم نه بخشی از آن بلکه تمامی قدرت نبود لذا جای بحث و صحبتی در این مورد با پادشاهی که همکاری دیگران را برای کار در طرحهای او و نه شراکت در قدرتش میخواست ندارد. چپها با آن ایدئولوژی و حکومت کارگری و پرولتاریا که جای بحث ندارد اما ملی گرایان، یک بار چندسالی قبل از انقلاب علم، وزیر دربار برخی از اعضای جبهه ملی را به ناهار "آبگوشت ولایتی" دعوت می کند. آبگوشتی هم میسازند و باهم میخورند و علم آنها را برای شرکت در کارها دعوت می کند. جبهه ملی های آنروز با رژیم پیشین مشکلات امروز را نداشتند. هیچ حقی بجز شرکت در قدرت از آنها دریغ نمیشد. یعنی اگر سرمایه گذار بودند، مدیر بودند، مهندس و متخصص بودند، بدون کوچکترین تبعیضی تمام مدارج ترقی را طی می کردند و همه گونه امکانات در اختیارشان بود. آنها دردی نداشتند تنها میخواستند که شاه به تنهای افتخار رهبری ایران به سوی تمدن بزرگ را به دوش نکشد بلکه بیشتر کناری بنشیند و آنها این کار را بکنند. یعنی در خود طرح های سازندگی آنها مشکلی نداشتند بلکه مشکل شان همان صورتهای ظاهری قدرت بود که آنها نیز سهم می خواستند.

دریغ کردن این توقع از جبهه ملی چه لزومی داشت که به انقلاب منجر شود؟ مگر تفاوت زندگی مردمان و آزادیهای اجتماعی در ایران و اروپا چقدر باهم فاصله داشت که چنین مخالفتی و رفتن زیر یوغ آخوند دوزاری را برای عضو جبهه ملی توجیه کند؟ در این مورد چپ بهانه قابل درک تری دارد چرا که جامعه ایده آل او هم با جامعه اروپای غربی فرسنگها اختلاف داشت و هم به تبع آن با ایران.

این حرف هم که روحانیون و ملاها در ایران زمان شاه آزاد بودند نیز سخنی گزاف است. آخوند آن زمان دو نوع بودند. آنها که مردم میشناختند، همان آخوندهای دوتومنی و پنج تومنی در مساجد محل بودند. اینها معمولا مشکلی با رژیم نداشتند. تنها درصد بسیار کوچکی از ملایان جوان امثال رفسنجانی و خامنه ای بودند که کمی سرو گوش شان می جنبید و بخاطر این دو بینماز که نمیشود درهای مساجد ایران را بست! روضه ابوالفضل کدام هنگام تبدیل به اعتراض به حکومت شده بود که این بار بشود؟ روحانیون طراز اول و مراجع تقلید بودند که مهم بودند که آنها با شاه مشکلی نداشتند از قبیل ایت الله بروجردی و ایت الله شریعتمداری. تازه دعا و سلام هم میرساندند. روی چه حساب شاه سری را که درد نمی کند دستمال باید میبست؟ همانگونه که در میان هزاران دانشجو و تحصیلکرده صدها ناراضی وجود داشت در میان آخوند هم بود اما به مراتب کمتر بطوری که از زمان کاشانی به بعد که در سیاست دخالت داشت، از میان آنهمه آخوند تنها خمینی بود که مشاعرش مشکل داشت و آخرش کار دست ما داد. و آنهم تازه بر اثر یک اتفاق! در اثر سیاست فضای باز سیاسی و بازشدن میدان برای همه و آن مقاله در روزنامه اطلاعات. قبلا هم گفته ام، همه اش از سر بدشانسی و نه چیز دیگر. مگر امروز دلیلی دارد که در اروپا دولتهایی که به گروههای سیاسی سختگیر هستند کشیشهای کلیساها را محدود کنند؟ ایران زمان شاه هم همین!

تختی را هم کسی نکشت، خودکشی کرد آقا.. وصیت نامه نوشته مثل بچه آدم خودش را کشته. البته قابل درک است که چرا اینقدر جامعه با شک و تردید به رژیم می نگرد اما ما که عقل و شعورمان را مثل آن دسته از مردمی که تحلیلهای سیاسی شان سراسر توطئه های انگلیس و دایی جان ناپلونی است از دست نداده ایم. آن سری از مردمان آنقدر متعصب و ناآگاه هستند که هفت نفرشان بخاطر مردن تختی خودکشی می کنند و آن قصاب در کرمانشاه خود را از قناره آویزان می کند!! خوب معلوم است که برای او مشکل است بپذیرد که اسطوره او، تختی کبیر.. نیز مثل من و شما یک آدم عادی است، ضعفها و نقطه های قوت دارد. ممکن است عصبانی و غمگین شود و ممکن است آنچنان حالش گرفته شود که بجز خودکشی چاره ای نبیند. این چه مزخرفی است که خودکشی او را به رژیم نسبت بدهیم. اگر اینطور بود که رژیم صدها و هزاران مخالف امثال شایگان و فروهر و بازرگان و غیره را باید قبل از تختی می کشت!!

اما سوال مهمتر برای ما این است که این تختی چه چیزی داشت که اینقدر مورد توجه جامعه بود؟ غیر از مدالهایی که آورده است، همه از اخلاق نیک او و درستی و امانت و سایر صفات خوبش سخن می گویند که او را اینقدر محبوب دلها کرده بود و نه تنها مدالهایش. یک فرد سیاسی اگر اندکی تیزهوشی داشته باشد، باید بتواند پاسخ آنطرف معادله را بیابد. پاسخی بسیار مهم و آن این است که در آن جامعه آنقدر بی اخلاقی و نامردمی بین مردمان عادی بود که اگر یک نفر مثل تختی مانند یک انسان عادی که این زمان ما میشناسیم رفتار می کرد بنظر فرشته می آمد و همه عاشق او میشدند! امروز در محیط اطراف من در سوئد، اگرچه مانند همه جوامع دیگر بزهکار هم میتوان بسیار دید، اما هزاران سوئدی را می بینم که درستکارند و خیانت در امانت نمی کنند، رعایت حال مردمان دیگر را می کنند و امانت دار هستند، اخلاق نیک دارند و... غیره. در چنین جامعه ای کسی مثل تختی محبوب نمیشود چرا که آنچه که تختی داشت در اینجا کالای کمیابی نیست و مثل او هزاران هستند. تاکید بر خصلت های نیک تختی خود تاکیدی بر نبود خصلت های نیک در جامعه ماست که ما را به آفرین گویی به تختی وا میدارد که چه شاهکاری زده که آدم بدی نشده! شاید یکی از دلایلی که جامعه ما دمکراسی بردار نبود و در سیاست بخصوص پلید بود رازش در همینجا نهفته باشد. شاید همین خصلتها بود که در دوازده سال پس از جنگ دوم جهانی که شاه قدرتی نداشت و جامعه آزادی خوبی داشت ما نتوانستیم کشورمان را در راه تکامل خود بیاندازیم.

بهراد

و ایضا" شگفتا که مخالفین " آریامهر" و مسلط به حرکت تاریخ و طبقات صدای دیو ویرانگر را علیرغم هشدار "آریامهر" نشنیدند و بخشی تا سالها بعد با آن دیو ویرانگر نرد محبت باخته و یاران فرشته وش قبلی خود را تقدیم دیو کردند و شگفت ترا که بعد از سی سال هنوز در نوشتار کمی با انصاف ترینشان هنوز دیده نمی شود که خود و خودیها را نیز در یابند. گروههای سیاسی یا دانشجویان ( مبارزان = روشنفکران!) همه در تحریف آن خاموشی به دروغ سیاست را آلوده تر کردند و درین مورد به راستی فرزند خلف آن "حزب طراز نوین" بودند. آن دانشجویان و گروه های سیاسی با زدن اتهام و دروغ به مخالف بهای گزافی را ( البته کمی دیرتر) پرداختند. البته کار به همینجا خاتمه نیافت. در ادامه اش آل احمد بود و مرگ بهرنگی. صدها هزار زندانی سیاسی بود! ده ها هزار اعدامی بود! هزاران کشته شده در روز 17 شهریور! و جنایت سینما رکس آبادان بدست ساواک و غیره بود که مبارزان = روشنفکران ما درنگی در کرده خود و فهم خود نکردند و این هاست آنچه که به نوشته باید اضافه میشد.

ادامه رمز جاودانگی تختی: آرمان های جنبش مشروطه را به " راه مصدق " فرو کاستن راه بجایی نمی برد. بقدر کافی مدارک و اسناد تاریخی وجود دارد که دچار این محدودیت نگردید. در مورد قسمت 2و3 آقای ستوده درست میگوید . قسمت چهارم : با ارج نهادن به منش تختی باید گفت او نیز مثل بقیه با کشیدن دیواری مرتفع آن سیل خانمان برانداز را ندید و در یک بررسی وسیعتر در طرف عوضی تاریخ قرار گرفت و نمی توانست قرار نگیرد وقتی گلهای سر سبد جامعه شیپور را از طرف گشادش میزدند. در مجموع شاید بتوان گفت همدلی با او در موارد 2 و 3 هنوز در ما ایرانیان هست چون ما هنوز فاسد هستیم ولی در موارد 1و4 دستخوش دگرگونی شده است. یادش گرامی باد

ناصر مستشار

در مملکتي که آزادي بيان و مطبوعات نباشد و خبرنگاران وروزنامه نگاران نتوانند در آزادي و امنيت کامل همه خبرها را بدرستي منعکس و مسائل سياسي را تحليل نمايند ،طبيعي است که همه اتفاقات غلط و شايعه ها به گردن حاکم ضد آزادي در کشور مي اندازند که جلوي آزادي بيان را گرفته است.در زمان قبل از انقلاب ضديت با شاه به يک مد و فخر فروشي تبديل شده بود اين در حالي بود که ايران از مدتها پيش از سيستم عقب مانده و در هم آميخته با مذهب وعدم نظام آموزشي کار آمد رنج مي برد.ايران از کمبود پزشک رنج مي برد اما چاره ائي براي آن انديشه نمي شد وپزشک مملکت بعنوان سناتور ونماينده مجلس شوراي ملي از کار پزشکي دست کشيده بود. شاه آنچنان خود و حکومتش را در برابر اذهان عمومي مردم ايران ودر سطح جهان متکبر و خودبين معرفي کرده بود که همين باعث شده بود تا شاه بسيار غريبه و غيرخودي نشان داده شود که هرکس با شاه مخالفت مي کرد به قهرمان تبديل مي شد. حتي علم مي ترسيد حرفهايش وانتقاد هايش به شاه بزند در حالي که او امين ترين فرد شاه بنظر مي آمد وبالاخره علم همه دانستهايش در کتابي نوشت ودر سويس به امانت گذاشت تا پس از مرگش به اطلاع مردم برسد چرا که مي ترسيد اگر شاه از گلايه هاي او با خبر شود اورا مانند ديگران معدم خواهد.اساسا چرا افرادي مانند علم از شاه ترس داشتند.اساسا چرا شاه به يک موجود ترسناک تبديل شده بود .اين در حالي است که همه آنهائي که خود را در زمان شاه در ضديت با او قهرمان مي پنداشتند بعد از انقلاب، مردم بسرعت به پوشالي بودن بخش وسيعي از آنها پي بردند وبخاطر همين است که مردم ما براي اين گروهها الان ديگر تره هم خورد نمي کنند چراکه مردم متوجه شدن که اين گروهها چيزي در چنته نداشتند اما چون انها در زمان شاه قابل دسترسي نبودند بسيار قهرمان گونه جلوه مي کردند.من در نوشته خود آورده ام اگر تختي زنده مي ماند چگونه با آخوندهاي ضد مصدق برخورد مي کرد وآخوندهاي مرتجع چگونه با تختي رفتار مي کردند؟

unknown

چند نکته:

1-مخالفان رضا شاه وپهلوی ها میگویند انها دیکتاتور وازادی کش بودندودرست. میتوانید بگویید درهمان زمان رضا شاه چندکشور ازاد ودموکرات وجود داشت؟ حکومت سرهنگها در یونان وپرتقال ونیز فرانکو در اسپانیا کی وچگونه تغییر کردند؟ هرکس فرزند زمانه خود است

2-این چپ های چپول کی درست خواهند شد؟وقتی میخواهن کسی را خراب کنند حاضرند خود را نیز نابود کنند. مسعود نقره کار مطلبی راجع به تختی وبهرنگی دارد که نکات افراطی دارد .مثلا توقیف کتابهای صمد بهرنگی .من خودم کتابهای تلخون,ماهی سیاه کوچولو وسایرکتابهای صمد را از پشت ویترین کتابفروشی محلمان در سال 56- 55 خریدم.همینطور کتابهای ال احمد مثل در خدمت و خیانت..وغربزدگی ومدیر مدرسه وسه تار را از همو خریدم.

منصف باشیم

محسن کردی

"دهها هزار زندانی سیاسی" زمان شاه نیز یکی از آن حرفها بود. گفته می شود که نبود آزادیهای سیاسی باعث دامن زده شدن به شایعات می شود. این درست است اما تا حدی. معنای این حرف این نیست که آدم هم خودش را به خریت بزند و هم به مردم اطلاعات نادرست بدهد. امروز مگر در جمهوری اسلامی رد و بدل شدن اطلاعات آزاد است؟ حتا همان هنگام که دسترسی به اینترنت و ماهواره نبود و به جرم داشتن اعلامیه فرد گرفتار می شد نیز از غلوها و لاطائلات زمان شاه بر علیه رژیم اسلامی خبری نبود. دلیلش این بود که پس از کلاه گشادی که به همت مخالفان رژیم شاه بر سر مردم رفت مردم دیگر هر مزخرفی را براحتی گذشته نمی پذیرفتند. اطلاعات نادرست به مردم دادن، یعنی آنها را گوسفند پنداشتن. دوستان در مورد کتابهای صمد بهرنگی و سایر کتابهای ممنوعه رژیم پیشین سخن گفته اند. آری کتاب ممنوع بود اما هزاران نفر این کتابهای ممنوعه را خواندند و در خانه های بسیاری ایرانیان این کتابها بود.

در رژیم پیشین تنها به خاطر کتاب ممنوعه خواندن کسی را به بند و زندان نکشیدند بلکه ممکن بود کسی را بخاطر فعالیت سیاسی تعقیب و گرفتار کنند و در منزلش کتابهای ممنوعه بیابند و آنها را هم ضمیمه پرونده اصلی کنند. اما صرف اینکه کار و زندگی را بگذارند و خانه های مردم را بدنبال کتاب ممنوعه زیر و رو کنند نبود. در منزل ما از این کتابها بسیار بود و با دوستان هم رد و بدل می کردیم و اصلا هم ممنوع بودنش اهمیتی نداشت. و حالا یک مثال جالب برای تان بزنم. آقای فریدون گیلانی "شاعر مردمی" همین یکی دوماه پیش به شهر گوتمبرگ سوئد آمده بود. در برنامه صبح شنبه با شما در رادیوی فارسی زبان در مقابل هزاران شنونده بدون شرم و حیایی دهان گشود که خواندن کتاب ممنوعه در رژیم پیشین پانزده سال زندان داشت!! مجری برنامه هم گفت شنوندگان عزیز بفرمایید این هم شاهد!! آخر ای .. شاعر مردمی.. خجالت نمی کشی دروغی به این بزرگی می گویی؟ 30 سال از آن دوران گذشت... مردم را هنوز گوسفند به حساب می آوری؟ آیا شما خوانندگان گرامی موردی سراغ دارید که تنها بخاطر کتاب ممنوعه خواندن در رژیم پیشین کسی را به 15 سال زندان محکوم کرده باشند؟

تقی شهرام، متولد 1326 و فارغ التحصيل رشته رياضی از دانشگاه تهران بود. در سال 1348 به مجاهدین پیوست. دو سال بعد در پی تدارک گروه برای شروع عمليات مسلحانه و انهدام دکل های برق شهر تهران، پيش از جشن های موسوم به " ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی"، دستگير شد.او در "بیدادگاه شاه" در حضور خبرنگاران ايرانى و خارجى از آرمان خود به شدت دفاع کرد. وقتی می گویم مثل گوسفند این حرفها را می پذیرفتیم و هنوز هم برخی گوسفندان می گویند همین است. آخر ابله.. اگر بیدادگاه بود پس حضور خبرنگار داخلی و خارجی و یا پخش تلویزیونی محاکمه گلسرخی چه صیغه ای است؟ تقی شهرام در این دادگاه و با ماندن سر موضع و آرمانهایش و حمله جانانه به رژیم شاه در نهایت در آن "بیدادگاه" پانزده سال زندان گرفت درحالیکه دیگرانی مانند او بودند که فقط با ابراز ندامت آزاد می شدند یا زندانهای یکی دوساله می گرفتند. مخالفی با رژیم شاه ... باش، برو شعار بده، اعلامیه پخش کن، رنگ بپاش دیگر دکل برق منفجر کردنت چیست میمون که از انقلابی گری فقط تقلید را بلد بودی! این جفتک زدنهای تروریستی چقدر ابلهانه بود.

اعلیحضرت

ما البته حکم ۱۵ سال زندان را برای کتاب مادر ماکسیم کورگی و... را مشخص نکرده بودیم ولی این اطرافیان ما فضا را طوری ساخته بودند، که ما خودمان هم به فرح شک داشتیم.

بطوریکه توضیح المسائل را یواشکی و دور از چشم ایشان میخواندیم.

البته شایع بود که باغبان ما هم ساواکی است، و ما از ایشان خیلی میترسیدیم.

ما البته زندانی سیاسی نداشتیم، این فرد حتما یک خرابکار است و در خانه عمویش یک کتاب ضاله متعلق به خاله اش پیدا شده بوده است.

جای اسم در این نشریه ضاله کم است و ما نتوانستیم نام کامل خود را در کادر مربوطه بنویسم، بدین علت نام کامل خود را نوشتیم تا چشم بعضی ها کور شود و سگ عوعو کند!!!(خاطره انگیز شد)

نام شما : اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشداران

نام : اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشداران فرمانده کل نیروهای مسلح

کردی گرامی،البته ما رئوف بودیم و سعی میکردیم مانند تمام سلاطین

هم عصرِ خود در جهان سوم باشیم، یعنی دیکتاتوری برای قرن خود بودیم. اماخوشبختانه این روضه خوانها یکباره یک پرش به عقب ۱۴ قرنی کردندو

برای ما چنان آبرویی خریدند که کسانی از نزدیک قطب به دفاع از ما میپردازند.

ما الان نزدیک ۳۰ سال است که پیش شما نیستیم، ولی بعد از ۳۰ سال زندگی در کشور متمدن سوئد،میخواهید به ما، شاه شاهان، همانی که برای کورش لالائی میگفت، الغاء کنید که :"شما از زمره این جانیان نیستید."

آری لازم هم نبود چون فضایی که ما ساخته بودیم فقط اجازه رشد به شما و روضه خوانهارا میداد. شما که فرار کردید( به ما گفته اند، عده ای از شما حتی قبل از ما فرار نمودید).

در ضمن چون اطمینان دارم که شمااز چکمه لیسان ملوکانه هستید، از شما میخواهم که با ادب باشید وآن روی سگ ما را بالا نیاورید، اگر کسی به خود شما بگوید گوساله، حتی اگر گوساله هم نباشید خوشتان میاید؟

محسن کردی

اعلیحضرتا، شما گویا بخاطر پا به سن گذاشتن کمی حافظه تان خراب شده. دادگاه تقی شهرام و رجوی و باقی ارازل و اوباش قبل از دوسال آخر فضای باز سیاسی بود. وانگهی، اعلیحضرتا، شما تحث تاثیر القائات تروریستهای سابق و دشمنان ایران قرار نگیرید. این ایراندوستی و رافت و مهر شما به فرزندان این آب و خاک بود که شما بخاطر جلوگیری از خونریزی همانگونه اینها را درو نکردید که اینها اگر بجای شما بودند می کردند و بجایش به مصر و پاناما تشریف بردید و اجازه دادید این دیوانه ها به مردم ایران برای خراب کردن مملکت یاری برسانند. پس اعلیحضرتا.. مثل گوسفند به حرف اربابان گوش نکردن اگر معنایش این بود که باید در ایران میماندید و این گوساله ها را به درک واصل می کردید که با مرام شما جور نیست بلکه با مرام این گوساله ها جور است. برای این حیوانات جان انسان ارزشی ندارد و همیشه هدف وسیله شان را توجیه می کرده. نه... شما از زمره این جانیان نیستید.

ضمنا اعلیحضرتا، گیرم آن زمان بود که ارباب گفته بود فضای سیاسی باز کنید و شما هم از باغبان تان میترسیدید که ساواکی باشد. اما حالاچی؟ حالا پس از 28 سال که شما استخوانهایتان هم دارد می پوسد باید این گوساله بیاید در رادیو بگوید که در رژیم پیشین بخاطر مطالعه کتاب ممنوعه 15 سال زندان میکردند؟ نه اعلیحضرت، این مشکل درونی است و مداوایی هم ندارد. گوسالگی ژنتیکی است اگرنه چرا من و صدها امثال من این مزخرفات را باور نکردیم و کتابهای ممنوعه را مثل آب خوردن می خوندیم؟ اینها گوساله به دنیا آمده اند، پس از 28 سال که گاو بالغی هم شده اند پشت رادیو از ین مو .. مو.. ها.. حسنک کجایی زیاد می کنند شما اهمیت ندهید. آسوده و با وجدان راحت بخوابید اعلیحضرت و اهمیتی به این وقحا ندهید.

Masoud

........................................................................

من فکر میکنم که تختی را ساواک کشت . چرا که وی مصدقی بود و در میان مردم بعنوان یک قهرمان ملی محبوبیت داشت و این برای رژیم شاه میتوانست دردسر ایجاد کند . یادم میآد که ده سالی سن داشتم که برای اولین بار عکسهای تختی را در یک مغازه دوچرخه سازی دیدم و از پدرم پرسیدم که او کیست . پدرم جواب نداد . وقتی به خانه آمدیم وی گفت که آن عکسها از کشتی گیر معروف غلامرضا تختی بود که چند سال پیش کشتندش . از او پرسیدم ، کی او را کشت و پدرم به آرامی گفت ، برادر شاه ، غلامرضا پهلوی . پرسیدم چرا ؟ او گفت ، چونکه هروقت تختی بروی تشک میآمد مردم خیلی براش دست میزدنند و هورا میکشیدند ولی هر وقت غلامرضا پهلوی به استادیوم میآمد کسی تحویلش نمیگرفت . این بود تحلیل مردم عادی . حرف محسن کردی که میگوید اگر رژیم میخواست مصدقیها را بکشد چرا بازرگان ، فروهر و شایگان را نکشت ، درست نیست چرا که آنها در میان توده مردم شناخته شده و محبوب نبودند در حالیکه تختی بود . اساساَ دلیل منطقی برای خودکشی تختی وجود ندارد . چرا که اولاَ او در اوج محبوبیت بود و دوم اینکه او یک مسلمان معتقد بود و با خودکشی نمیتوانست موافق باشد .

محسن کردی

اعلیحضرتا، از اینکه خاطر ملوکانه را مکدر کردم پوزش می طلبم اما جسارتا.. چاکر به دلیل صغر سن و نیز نبود عقل و شعور افتخار نداشتم جزو چکمه لیسان ملوکانه، از قبیل امیرعباس هویدا، عبدالله ریاضی، فرخ رو پارسا، ابوالحسن ابتهاج، اسدالله علم، خلعتبری و سایر خدمتگزاران این آب و خاک که جرمی بجز سازندگی ایران نداشتند باشم. نه تنها این بلکه از سر بلاهت و نبود شعور حتا اسلحه بدست گرفتم و بر علیه گارد باشرف و غیور گارد شاهنشاهی وارد نبرد شدم. لهذا اگر جسارتا در بارگاه ملوکانه زبان آلوده کردم پوزش می طلبم اما یک توضیح لازم است. اگر به کسی بگویید خاک تو سر بابات.. خوب این فحش و توهین است. اما انصافا اگر به یک عمله که در کار ساختمان است بگویید او عمله است این توهین است؟ صفت گوساله در مورد این گوساله ها تنها یک توصیفی برای نگاه ابلهانه شان است و نه بیشتر. کسی که پس از 28 سال هنوز هم می گوید بخاطر خواندن کتاب ممنوعه 15 سال زندان میکردند والله گوساله مقام شامخی برای اوست چه رسد به "شاعر مردمی". آسوده بخوابید.. نگران نباشید ما بیداریم. الان دیگه میگم نور به قبرتان تا صبح نبارد تا راحت بخوابید.

اعلیحضرت

کردیِ گرامی، بعد از ۳۰ سال فهمیدم که بقول فرهاد "تو هم باما نبودی" وقتی خواندم که نوشته ای :

"کتابهای ممنوعه را مثل آب خوردن می خوندیم"

نمیدانم باید به یک استاد تجزیه و تحلیل جملات فارسی مراجعه کنم تا برایم کتابهای ممنوعه ، را تعریف کند و بگوید چرا ممنوعه؟

نه!!! دیگر نمیتوانم، باید به استخر شیر و عسل بروم.

پست الکترونيک از بهشت (گفتم که بعضی ها مشعوف شوند)

نام : خدایگان،اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشداران فرمانده کل نیروهای مسلح

کردی گرامی، جائی در نوشته هایت صحبت از بلاهت خود و نبود شعور و اسلحه بدست گرفتنت بر علیه گارد باشرف و غیور شاهنشاهی نمودی.

البته این بلاهت مختص شما نبود، ما هم امیرعباس هویدا یکی از چکمه لیسان مان را آنجا امانت گذاشتیم تا روضه خوانها اعدامش کنندو خودمان حب جیم را میل نمودیم و در رفتیم.

محسن کردی

مسعود عزیز، چه تصادفی! پدر من هم دقیقا همین نقل قول شما را برای من می کرد. می گفت خودش شاهد بوده که اول شاپور غلامرضا می آید و مردم ابراز احساساتی می کنند. بعد تختی می آید و مردم آنچنان به هیجان می آیند که حد و حساب ندارد. تختی با حجب و حیای ذاتی خود هرچه تلاش می کند به آرامی به گوشه ای از سالن بخزد که مردم دست از تشویق بردارند موفق نمیشود. و پدرم می گفت که گویا این قضیه خیلی به شاپور غلامرضا برخورده بوده و لابد او تختی را کشته! مسعود عزیز، تنها این قضیه نیست. قضیه کریمپور شیرازی که اشرف پهلوی او را آتش زد! این قضیه را نیز در مقاله ای در همین سایت ایران گلوبال آورده ام که اگر به بخش نویسندگان سایت مراجعه کنی آنرا میتوانی بیابی. لینکش را این پایین میزنم. مسعود گرامی، هم پدر من اشتباه می کرد و هم پدر تو. اینها عوام بودند. آیا شما مطمئن هستید که یک مسلمان خودکشی نمی کند؟ آیا به آمار خودکشی ها مسلمانان جهان نگاه کرده اید؟ بروید از یک روانپزشک بپرسید که آیا یک مسلمان واقعی به قول شما خودکشی نمی کند؟ ای بابا.. آدم گاهی واقعا ناامید میشود از هم وطنانی مانند مسعود.

بابا.. قضیه صمد بهرنگی. خدا پدر حمزه فلاحتی را بیامرزه که رفیق صمد بهرنگی بود و خاطراتش را نوشت. جلال آل احمد چو انداخته بود که فلاحتی همکار ساواک بوده و صمد را ساواک کشته. در مقابل عز و جز فلاحتی آل احمد به او پیغام میده که ما جریان را میدانیم اما تو هم حرفی نزن تا رژیم شاه بدنام بشه. این یعنی اینکه جلال آل احمد مردم را گوسفنی بیش فرض نمی کرد. اینجا که دیگر محدودیت ساواک و غیره که نبود؟ فلاحتی از خاطره دیگری در اروپا تعریف می کند که همراه یک رفیق ابله دیگرش کنار رودخانه ای مست قدم میزدند ک آن رفیق ابله (اسمش یادم نیست) خوشی میزنه زیر دلش و همانگونه که بخاطر پرولتاریا ساعتی قبل ودکا انداخته بود بالا بخاطر فقر پرولتاریا در ایران از ناراحتی خودشو میندازه توی رودخانه. فلاحتی بیچاره که شناگر ناشی هم بوده با بدبختی به آب پریده و او را نجات میدهد و با فریاد و فحش به او می گوید که فلان فلان شده، قضیه صمد کم بود که به ما بستند حالا اگر تو مرده بودی به درک.. اما تا ابد اسم ما به ساواکی بودن در میرفت. آقا... آخه تاکی اسیر جو سالهای قبل از انقلاب باید بود؟ پس کی ما به شعور خودمان مراجعه کنیم و نه به شایعات؟؟؟؟؟؟؟؟

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.