رفتن به محتوای اصلی

جای شکرش باقیست!
15.01.2008 - 15:50

سیامک ایرانی (غریبه ی آشنا)

راه حل مسأله ملي در ايران

جناب مزدک، با این چند کامنت واپسین شما خود رکورد خود را شکسته اید، دست مریزاد. در آلمانی واژه ای هست به نام sachlichkeit، در فارسی می توان آن را به-مورد-بودن برگرداند. به هر روی مورد سخنان شما هر چه نباشد، هم تاریخ سیاسی ایران است، هم دین زرتشت است، هم محل اقامت بنده، و هم فاشیسم هیتلری (که البته ارتباط این دو نکته ی آخر به تاریخ ایران طبیعتا بر همگان مشهود است، اگر چه بنده اندکی هنوز باید در اش غور کنم). به هر روی آقای مزدک، متشکرم قربان. اگر هنوز شکی در این بود که ما زرتشتیان، که از چهار ملیون جمعیت در آغاز صفویان به شش هزار نفر در پایان قاجار رسیدیم، مسئول شکست های زنجیره ای در تاریخ هستیم، بی شک این شک با دلایل مستحکم شما بر طرف شده است. اگر عرضی نیست بنده همپرسی با شما را خاتمه یافته تلقی می کنم. ولی برای رفع نگرانی شما و رفقا که نیز شده در پایان اضافه می کنم که هم اکنون چندین سال است که همین چند ده هزار زرتشتی بازمانده در ایران اسلامی-مارکسیستی عزیز، از طریق راهروی دیپلماتیکی که شیطان بزرگ در اتریش به وجود آورده است، به سرزمین یانکیها نقل مکان می کنند و تا چندی دیگر آن خاک الهی از شر وجود

مجوسان پاک خواهد شد. آمین.

مزدک گرامی، چه خوب شد به انقلاب بهمن نیز اشاره ای کردید، اکنون منظورتان را بهتر می فهمم و می نماید که شما از منادیان ربوده شدن انقلاب هستید، به این مضمون که انقلاب خوداش خوب بوده است، ولی از وسط راه کسانی ربوده اند و به بیراهه کشانده اندش. دوست گرامی اگر این برداشت بنده از سخن شما درست باشد، کم و بیش دیگر هیچ زمینه ی مشترکی برای بحث نمی ماند. چون کمینه ی پیشفرض های بنده این است که انقلاب نادرست بوده است. از این منظر نادرست که هیچ یک از انقلابیان، چه چپ ها و چه مسلمانان، نه تنها طرحی که متضمن زندگی ای بهتر از زندگی جاری در دوران پیش باشد، در دست نداشته اند، بلکه حتا گزینه ای جز فاشیسم در انبان نداشتند. ولی با این وجود برای بنده بسیار پرسش برانگیز است که چطور شما چنین رویکردی را دارید، در حالی که تحفه ی اسلامی را هر روزه تجربه اش می کنیم و تحفه ی چپی نیز در سال 1989 پس از فروریختن دیوارها دیدیم که به مراتب وحشیانه تر بوده است. به راستی درنمی یابم که شما بر چه اساسی چنین موضعی دارید که انقلاب بهمن درست بوده است. اگر درست بوده است پس این بدین معنی ست که سرامدن انقلاب، یعنی چپ ها و مسلمانان، می بایست دست کم یکی شان گزینه ای بهتر از status quo را در دست داشته باشند، در صورتی که می دانیم چنین نیست و موضع شما متنقاض است و مردود. می ماند این پرسش که آیا مردم دلیلی برای ناخشنود بودن داشته اند یا خیر. که پاسخ اش نیز روشن است. در بهترین دمکراسی ها نیز ناخشنودی هست، دگر چه رسد کشوری نیمه دمکراتیک و انباشته از مشق های ننوشته ی تاریخی در سیاست و فرهنگ.

ببینید دوست گرامی ما باید بتوانیم زمینی مشترک برای بحث داشته باشیم. این زمین مشترک باید روشنگری ایرانی باشد که سندهای اش هست و هزار جور و دلبخواهانه نیز نمی توان خواندشان. می توان اینجا و آنجا خوانش و قرائت گوناگونی داشت، اما نمی توان برای مثال مدعی شد که فروغی عمله ی ظلم بود و یا هدایت یک نهیلیست خرده بورژوا، آنگونه که دکتر سروش مدعی هستند. اگر شما می گوئید که انقلاب درست بوده است، بنابر این باید دست کم یکی

از دو بازوی انقلاب گزینه ای بهتر را، حتا اگر شده در نظر، نزد خود داشته بوده باشد. بنابراین برای ما چیزی نمی ماند جز ماندن در چارچوب منطق، و این یعنی بازگشت به بنیادهای روشنگری نوین ایرانزمین، و در آخر، نگریستن به کاستی های یگانه مامور این روشنگری در سد سال گذشته که آن نیز پروژه ی پهلوی ست با همه ی مردان اش، از آغاز تا به امروز. توجه داشته باشید که شاهان پهلوی تنها بخشی از پروژه ی پهلوی هستند و نه تمام آن. از فروغی تا مصدق، و از داور تا هویدا همه و همه کنشگران یک پروژه ی مشترک هستند؛ آنان با همه ی اختلاف های ممکن در درون یک پارادایم جای می گیرند که از دو سو هم با پارادایم چپ و هم با پارادایم اسلام، از بنیاد جدا است. این اشتراک پارادایم امری ست بسیار حیاتی. شوربختانه ضعف فلسفه ی سیاسی نزد سرامدن از یک سو، و اخلاق فرقه گرایانه ی شیعی از سوی دیگر، باعث شد، و هنوز نیز در بر همان پایه می چرخد، که کنشگران این پروژه از اشتراک پارادایمی که از آن برخوردارد بودند به درستی آگاه نباشند و در یارگیری های سیاسی، و حتا فرهنگی خود دچار اشتباهات مهلک شوند.

تکرار می کنم، نه چپ ها، و نه مسلمانان، هیچ اشتباهی نکردند: آن ها بر اساس اصول شان جز بنیاد بر افکندن سیستم موجود چیزی را نمی توانستند بخواهند، و نمی خواستند هم، به مقصود نیز رسیدند. این نیروهایی چون ملی گرایان و گروه های گوناگون حول پهلوی ها بودند که هر یک به سهم خود خطا کردند و به جای درک کردن منافع فرهنگی و سیاسی مشترکی که داشتند، فرای آن، بخاطر خاستگاههای مشترکی که از آن برخوردار بودند، نتوانستند از روی سایه ی خود بپرند و به یک زبان مشترک دست یابند.بنده از اینکه چه کس بیشتر کوتاهی کرد گفتگو نمی کنم، بلکه منظورم نشان دادن پارادایمی ست که این نیروها هر دو در درون آن به سر می بردند و خود به درستی نمی دانستند.

*

آنچه که در مورد چند دانشجوی چپ عرض می کنید کمال تحریف در تاریخ است مزدک گرامی. جنبش سیاهکل یک بخش کوچک از تاریخ چپ است و چپ ایرانی ریشه های اش به پیش از برامدن رضا شاه برمی گردد. فرای این، قدرت و نفوذ ویرانگرانه ی چپ را، چه در میان روشنفکران، و یا به زبان بنده مغولان قلم به دست که بزگترین دستاوردشان به محاق بردن اندیشه ی روشنگران و تجزیه ی فرهنگی روان همگانی بوده است، چه در ارتش، و چه در دیوان سالاری، و به گمان برخی ها حتا تا در درون دفتر ملکه، چه کس می تواند انکار کند؟ آیا شما خود را آگاهانه به فراموش کاری نمی زنید؟ بدون یاری چپ اسلام هرگز توان به زمین زدن ایران را نداشت. هزار و چهار سد سال نتوانسته بود و هرگز نیز نمی توانست اگر چپ برخاسته از سنت مسیحی-یهودی مارکس و انگلس به یاری نمی شتافت. در انقلاب اسلامی جهان سامی جهان آریایی را، چه از روزن فرهنگی، و چه از روزن سیاسی به زیر گرفت و له کرد.

در مورد سوسیال دمکراسی و عدالت خواهی در غرب، اگر مایل بودید بحث را گسترده تر خواهیم کرد. بنده تلگرافی عرض کردم که عدالت نزد فیلسوفانی چون لاک و یا کانت از جنمی دیگر است، و نیز اینکه عدالت نزد مارکس و پیروان اش، که در عمل نیز دیدیم، استوار بر اصولی بود که در لیبرال دمکراسی و نظام سرمایه داری آزاد امکان پذیر نیستند. همانطور که عرض کردم منتصب کردن عدالت موجود در جهان آزاد به چپ، اگر چپ را وارث مارکس بدانیم، یک غلط مصطلح است. اگر چنین نیست، شما یا هر مدعی دیگر باید توضیح دهید که بنیاد دمکراسی های موجود چه ربطی به نظام سیاسی متصور شده نزد مارکس دارد؟ پاسخ روشن است، هیچ! در صورتی که عدالتی که کانت در نظام دولت قانون اش و یا همان Rechtsstaat اش از آن سخن می گوید، پایه ی همان چیزی ست که ما در آن به سر می بریم. دوست گرامی، به داس و چکش ها نگاه نکنید، به کتاب های قانونی نگاه کنید که اجازه می دهند کسانی به خیابان بیایند و در نهایت آزادی آن سمبل های سرخ را حمل کنند. بنیاد چنین قانونی را مردانی ریختند که مارکس و انگلس در گسستی همه جانبه با آنان به سر می بردند.

در آخر، مهم آن است که به قول کانت شهامت به کار بردن خرد خود را داشته باشیم و حتا خو کرده ترین تصاویری را که با خود حمل می کنیم، پیوسته زیر پرسش بریم، به دیگر سخن، خرد سنجشگر را بنیاد مهندسی اجتماعی خود قرار دهیم. مهم تر از اینکه در آخر بحث استدلال های شما پیروز می شوند و یا استلال های من، این است که منطق و خرد تا چه اندازه خود را به کرسی نشانده اند. اینکه روش نیک و هنجارمند تا کجا توانسته است از سوی ما پشتیبانی شود. شما از تجارب تلخ خود سخن می گوئید، چه بسا دوست گرامی، سهم بنده و یا برخی از خوانندگان بحث ما نیز چندان شیرین تر از زیسته های شما نبوده باشد. آنچه که اما برای آیندگان می توانیم به جای نهیم چیست؟ تصویر ثابت مان از تاریخ، و یا نگاه سنجشگر و فروتنی در برابر خرد و سخن بهنجار؟

مزدک

راه حل مسأله ملي در ايران

دوست گرامی سیامک !من از همه پرسی حرف نمیزنم که خود در همان همه پرسی به اسلام نه گفتم و درحالیکه با دوپای و تا کمر در گچ بر تخت بیمارستان یکی از شهرهای جنوب شرقی ایران بعد از یک تصادف دهشتناک که به کشته شدن 5 نفر از نزدیکانم و زخمی شدن من و دیگری شده بود مصاحبه ای با تلویزیون کردم و علت نه گفتنم را توضیح دادم وهمان باعث رنجیدن خیلی از دوستانم شد!من از انقلاب بهمن حرف میزنم و میدانم که کینه عمیقی شما طرفداران سلطنت از آن دارید.در ضمن من به صداقت انسانهایی مثل شما البته تا زمانیکه آلوده قدرت نشده اند باور دارم و شکی ندارم که آنچه میگویید از روی راستی و خوش خویست ولی بخت بد زمانیست که افرادی مثل شما با این قدرت تحلیل و ارزیابی و تخیل در دام قدرت گرفتار آیند !دوست من مشکل افرادی مثل من با خداوندان قدرت نه کج فهمی و یا نا آگاهی انهاست برعکس من به شخصه خداوندان قدرت را انسانهایی زیرک و باهوش و کاردان و سیاستمدارانی با تدبیر و امیرانی با رای و قدرت فکری بالایی میدانم هرچند که در این بین استثاهایی باشد! ولی همین هوش سرشار و قدرت تخیل و کاردانیشان باعث از دست رفتن عنان خرد و در اوفتادن در دام خودخواهی و برتری طلبی است.و خود را خداوندان روی زمین و خلق را گوسفندانی محتاج چوپان نه انسانهایی که باید مورد عزت و احترام قرار داد!من هر چند از بجث کردن با شما لذت میبرم و از دریای معلومات شما مستیض اما کمتر نشانه ای از تشابهات فکری خود با شما می یابم!زیرا انچه را که من در دوران زجری که در سرزمین خود کشیدم شما زندگیش مینامید و انچه را که من اشتباه مینامم شما گناهی نا بخشیدنی و گناهکاران مرا شما صوابکاران و زندانبانان و جلادان را شما امامام معصوم و پیام اوران عزت و سربلندی!شما برای توجیح سخنان خود هزار و یک دلیل دارید ولی دلایلی که هیچکدامشان در عمل به ثبوت نرسیده.شما چپ داغون و لت وپار شده...

ایران را آنچنان قدرتی در تخیلات خود ساخته اید که گویا چند چریک سیاکل در راس ارتش بزرگی بوده اند و با ارتش شاهنشاهی در جنگی شبانه روزی نه اینکه گروهی از دانشجویان و صادق ترین فرزندان این اب و خاک که سلاحی جز صداقت خویش نداشتند و در یک حرکت چند ساعته بدست ارتش شاهنشاهی سلاخی شدند!یا نمیخواهید بدانید که در آن زمان دانشجو یا باید چپ بود والا سوسول!در ثانی بفرمایید پیروان تفکر کانت ولاک کیا هستند که اینهمه طرفدار عدالت اجتمایی هستند و ما نمیدانستم؟سوسیال دمکراتها که خود را طرفدار مارکس میدانند و در هر تظاهراتی هم پرچم داس و چکش را بالا میکشند . دمکرات مسیحیان اروپا هم که همان حزب اللهی خودمان هستند منتها اندکی متمدنانه تر !نکند دوست گرامی همه سلطنت طلب بودند و خود نمیدانستند!

در پایا دوست من پهلوی را هم که نمیشود نقد کرد و جناب ساوالان هم که اجازه اینکه حرفی در مورد اسلام زد نمیدهد بفرمایید این شما و این عبای کهنه ما که جایی برای آویزان کردنش نمیابیم !

سیامک گرامی !شما شاید دادگاه بازرگان و گروه نهضت آزادی را شنیده اید و یا درباره اش خوتنده اید!آیا وقتی کسانی مثل نهضت آزادی که جز فعالیت سیاسی محدودی در آزادترین شرایط نمیتوانند داشته باشند به شاه هشدار میدهند که:ما آخرین گروهی خواهیم بود که با شما حرف میزنیم "معنی جز اینکه جو سیاسی آنچنان بسته است که صدای لاکپشتهای سیاست را هم در آورده اند؟آیا در چنان جوی اگر کسی دست به اسلحه ببرد شما آنها را مقصر میدانید ویا رهبریت را؟در ثانی چه ما بخواهیم و چه نخواهیم هم در دوران مشروطه و هم انقلاب بهمن 57 این مردمانی بودند که از جور همانهاییکه در 2500 سال یا بیشتر بر گرده آنها سوار گشته بودند.ولی چرا نتیجه این انقلابات به اینجا ختم شد بهتر است اول جوابی به این پرسیش داد که چرا و چگونه در 1400 سال پیش اسلام بر بزرگترین امپراطوری آن زمان چیره گردید؟شرایط انقلابات ما کم و بیش به همان نبرد بزرگ میماند. ومن دلیلی جز ظلم و ستم طبقات حاکم و گوسفند دانستن مردمانی که خود احتیاج به چوپان دارند نمی بینم.سلاخی کردن فرزندان ایران چه در زمان اسلام بعد از پیروزی در 1400 سال پیش و سلاخی شدنشان بعد از انقلاب بهمن هردو بیان یک حقیقتن اند هر چند در فاصله ای بیش از 1500 سال! و اینکه هدایتها و فروغی ها و هزاران فرزانه دیگر در زمان معاصر بهان اندازه مؤثربودند که بزویه ها در هزاران سال پیش و در زمانیکه اخلاف همین ولایات فقیه دمار از روزگار مردم بجان آمده در آوردند و آنچنان روزگار را بر مردمان تنگ نمودند که با دست خود رهبری مردمانی وحشی را بر تاج و تخت کیانی که مردم را به طبقاتی تبدیل میکرد ترجیح دادند!ولی افسوس که برآنها همان رفت که بر مای رسته از جور پهلویها!بنابراین دوست من گیرم شما سینه چاکان پهلویها مثل پورپیرا که سراسر تاریخ ما را افسانه هایی ساخته یهود میداند همین تاریخ دیروز ...

...را هم وارونه کنید و بر طبل بی خبری دیگران بکوبید و برای خوشایند خویش طبقات حاکم را از هر جنایتی نتنها پاک کرده بلکه آنها را سازنده گان ایران مدرن بدانید و شریفترین فرزندان این آب و خاک را که قربانی هوسها و بزرگبینیها و ظلم و جنایات آنها گردیده خاینین به مردم و وطن بنامید ولی مگر اینکار را 1500 سال پیش همین مؤبدانیکه شما از انها پیروی میکنید نکرده اند؟مگر قاتل هزاران مزدکی را عادل ننامیدند؟پس جعل تاریخ تازه گی ندارد!نه دوست گرامی انقلاب 57 صدای خلقی بجان آمده از ظلم و حقارت و تحقیر و زندان و خفقان بود و ربطی به صادق هدایت و فروغی و دیگران نداشت چرا که اینها همان منشیان و قلم زنانی یا درباری و یا وابسته بدربار بودند و آنهارا اگر هر غمی بود غم مردم عادی نبود (هر چند که برای کارهایی که کردهاند شخصا احترام بسیار قایلم)بلکه صدای همان مردمانی که بقول شما باید تربیت میشدند ولی نشدند!باز گذاشتن دست ارتجاعی ترین گروه در اجتماع و سرکوب تمام نیروهای فعال در جامعه و دانشگاه را زیر لوای لولوی ارتجاع سرخ و سیاه و ترتیب دادن آنهمه عزاداری حسینی و مراسم مذهبی که باعث تقویت این ارازل و اوباش شد را شما آگاهانه

کوچک میشمارید تا برسید به تحلیل دلخواه خود که همانا از اول مشخص بود!نه دوست من برداشت من از بحث با شما اینهاست!...

1.شما زردشتی هستید

2.سلطنت طلبید

3.در آلمان بزرگ شده و زندگی کرده اید.

هر کدام از این پارامترها برای خیلیها هفهومی خاص دارند.شما به طبقات مردم باور دارید و عبور از هر طبقه را ناممکن میدانید و طبقات محکوم رابناچار باید پست وحقیر و گوسفندانی محتاج چوپان!از این لحاظ با اسلام شیعی مشترکید و پذیرش اسلام شیعی توسط ایرانیان را باید از این دید تحلیل کرد.

سلنطنت از نظر شما هدیه ایست الهی و میهن بدون شاه موجب غضب اهورااست ووظیفه مؤبدان است که بزورهم شده کسی را هرچند که لیاقتی هم نداشته باشد برای ادمه قدرت در دست طبقات حاکم برتخت کیانی بنشانند!مقایسه کنید با همین ولایت فقیه اگر تاجی بجای نعلین برسر داشت فکر نکنم که شماها با او مخالفتی داشتید!

در پایان شما در سرزمینی خوشنام ؟هم بزرگ شده اید که خود داستانها دارد و شروع دوجنگ جهانی از این منطقه خود دلیل گویایست!

بنا براین کسب قدرت بوسیله کسانی مثل شما را من از همین الان به هم وطنانم تسلیت گفته و در صورت وقوع حادثه ای به این شومی ما که تبعید در تبعید خواهیم بود ولی امیدوارم که لاقل جای بعضی از زندانیان عوض شود ولی بیچاره زرافشانها اگر عمری هم باقی بماند باید بسزای گناهان قبل از انقلابشان همچنان منتظر وکیلی باشند ولی مطمننا نگه بانان و بازپرسان عوض خواهند شد!!

البته گفتم این برداشت من از گفته های شماست ودلیلی هم نمبینم که درست باشد.زیرا این گفتارها آنقدر میتوانند درست یا نادرست باشند که مثلا اگر چپها بجای ارازل و اوباش اسلامی حکومت را در ایران میگرفتند! ولی با وجود همه اینها هنوز من شما را دوست خود میدانم زیرا انسان بودن شما برایم قابل احترامست نه چیزی دیگر و ما انسانهایی با عقاید مختلف هستیم!...

ولی درپایان چنانچه از براشته هایم اشفته نشده اید بگذارید یک سؤال ژورنالیتی از شما بپرسم تا بشما این امکان را داده باشم که ضمن رد آنچه را که من بهر دلیلی به شما نسبت داده ام جواب دهید!

دوست گرامی فرض را براین بگذارید که الان درایران مردمی بپاخاسته اند و از شما و اطرافیانتان تقاضای دادن یک برنامه برای نوع حکومتی که در نظر دارید می نمایند!این یک برنامه رادیویست و در سراسرایران هم آن آذری در بیله سوار و هم آن زابلی چورخور وهم کردی در سیدآوا وهم انجیرخوری در ارسنجان و هم لری در کهگیلویه و هم کرمانی با منقلش وهم ترکمنی ...

این برنامه باید به نوع حکومت و آزادی و مشکلات اجتماعی سکولاریسم و مشکلات قومی و زبانی و مشکلات اقتصادی وآموزش و پرورش ... مردم پاسخ مناسب دهد تا مردم شما را انتخاب کنند.ولی یک شرط هست که اگر بعد از چهار سال نتوانستید بمردم نشان دهید که آنچه را قول داده اید نه تنها انجام نداده اید که مثل الان از مردم طلبکارید آنوقت باید برای همیشه از سیاست ایران بیرون بروید دست از سر مردم بردارید!

جناب کردی جنایت فقط کشتن و غارت نیست بلکه هر کس انسانهایی را از خواسته های اصولی و حقوقشان محرم کند یک جانیست.مسلما فرق است با کسی که یکنفر را اشتباهی میکشد با کسیکه ملیونها انسان را از حقوق شان محروم میکند.در ضمن شما در تمام نوشته هایتان مرا بخواندن فلان کتاب و...رجوع میدهید.دوست گرامی در اینکه خواندن و اموختن و بطورکلی تیوری میتواند رهنمای عمل باشد ولی این فکر کردن و اندیشیدن است که عمل را به نتیجه میرساند.هزاران کتاب و مقاله درمورد موضوعی شاید به اندازه لحظه ای فکر کردن به آن موضوع نتواند موثرباشد.ما هم به اندازه کافی تجربه کسب کرده ایم . هم کتاب خوانده ایم.ولی چیزی را که سخت محتاجیم همانا اندیشیدن است.

نه دوست گرامی من با شما کل کل نمیکنم و این من نبودم که بحث را باشما آغاز کردم بلکه شما خود را در بحث بین من و سیامک وارد نمودید و از نظر من هیچ اشکالی هم نداشت!

من وقتی جوابی بشما میدهم دوباره شما همان یک جواب آماده را مثل پژشکان هندی که در ایران نسخه آماده داشتند منویسید و این باعث میشود که بحث با شما بیشتر به کل کل می ماند تا یک بحث اصولی!برای مثال من تجربه آموزش و پرورش را برای شما می نویسم تا بشما نشان دهم که کسانیکه ادعای رهبریت دارند میتوانند و باید همان مردم بقول شما نا آگاه را آگاه کنند ولی این کاری بود که پهلویها یا نخواستند و یا اصولا به ان فکر نکردند.ولی شما دوباره بدون توجه به نوشته های من سراغ معرفی کتاب می روید و ما را متهم به کل کل کردن!

جناب ساوالان این تجربه شخصی بود که نوشتم ولی شما بجای اینکه اینرا بحساب پان ترکیسم و تبلیغات غلط و منحرف کنندشان برضد آنچه که ترک نیست و باعث کینه ها و عصبیتهای بیمورد بین افراد یک جامعه میشوند بگذارید زدیت بهمان کربلایی که میخواستید.دوست گرامی فردوسی را یا نخوانده ای و یا بد فهمیده اید.برای یکبار هم که شده قرآن را با شاهنامه و محمد را با فردوسی منصفانه و بدون تعصب مقایسه کن.چرا با هرچیزی که بوی فارس و ایرانی میدهد اینطور مغرضانه برخوردمیکنید؟یهودی و نصارا ستیزیتان هم بهمین منوال است.شما از یهود و نصارا بجز اراجیف قرآنی و تبلیغات اسلامی هیچی نمیدانید.

hamid

پیام مادران صلح ایران

ملاقات مخفيانه ميان مقامات تهران و واشنگتن؟

البرادعی با احمدی نژاد ديدار کرد.

برادعی برای اولین بار با آیت‌الله خامنه‌ای دیدار کرد

آيا در آستانه جنگ قرار گرفته‌ايم؟

حضرت آيت الله خامنه اي در ديدارالبرادعي تاكيد كردند:لازم الا تباع بودن معاهدات بين المللي!!!!

عضو مشاركت: خدا از تحصن ما راضي بود/ دوست نداريم آمريكا از ما تعريف كند!پروژه اجتماعی شدن جمهوری خواهی در ايران در عصر ترديد!

▪ دیروز اقای اعلمی کابینه ی امام حسین را استیضاح می کرد امروز هم اقای شکوری راد از دل خدا خبر دارد ! ............................

زنان کارگر بنگال شهری را تصرف کردند

دکتر حمید گورابی رییس پژوهشکده رویان در این باره می گوید: "در رساله امام خمینی (ره) که مربوط به سی سال پیش است سوالی درباره رحم جایگزین هست که نشان می دهد فقه شیعه در کنار مسایل علمی حرکت می کند و در حد و حدودی که اطلاعات صحیح داده شود تصمیم می گیرند و کمک می کنند."

بیست و نهمین نشست عاشورا پژوهی، چهل منزل تا اربعین با موضوع شان گریه در دستگاه فکری شیعه روز گذشته در مجتمع فرهنگی شهید فهمیده قم برگزار شد.

به حسن اقا و شرکا

ماجرای "معامله بزرگ" و گزارش اخیر اطلاعاتی آمریکا

آقای حسن داعی الاسلام

شما و سازمان متبوعتان نخواهيد توانست، «راه حل سوم خانم رجوی" را که هيج معنايی به جز تجاوز نظامی آمريکا به ايران با قربانی کردن افراد مبارز «اشرف" ندارد و نمی تواند داشته باشد، با قاطی کردن يک مقدار راست و دروغ با هم، به منظور پوشانيدن دروغ با راست به خورد مردم دهيد.

اگر خبر توافق های پنهانی رژیم با آمريکا درست از آب در آید وای به حالتان. چون همانطور که دوستان مشفق که شما آن ها را دشمن می ناميد به شما می گفتند شما قربانی اول خواهيد بود.

و اگر هم اين خبر، غلط از آب در بياید، باز هم برای آمريکا و اسراييل چيزی به جز يک ابزار يکبار مصرف و دور انداختنی نبوديد و نيستيد.

چه شد؟ شما که امامتان برادر مجاهد مسعود رجوی در همين دو ماه پيش می گفت ايران بمباران می شود و بعد هم جنگ زمینی خواهد بود و ما مريم مهر تابان را می بريم به تهران!

راه درست، برگشتن به دامان مردم، انتقاد از خود، و همراهی با مبارزات اصیل سرنگونی به دست مردم است و بس! هر قدر دلتان می خواهد به عنوان آدم های «مستقل" مقاله بنویسيد. فقط خودتان هستيد که باورتان می شود که ديگران باورشان می شود!

حبیب تبریزیان

ماجرای "معامله بزرگ" و گزارش اخیر اطلاعاتی آمریکا

من فکر میکنم درج گزارشات و اخباری که منابع آنها نا مشخص بوده و یا لااقل، تحلیل هدفمندِ مخلوط کردنِ خبر رسانه های دنیامبنی بر اینکه رژیم ایران و امریکا پنهانی در حال ساخت و پاخت هستند بخشی از دیسایفرماسیون و توهم پراکنی دستگاه اطلاعاتی خود رژیم است به منظور مایوس کردن آن بخش از مخالفین که از فشار غرب به ررژیم برای عقب راندن آن، از مواضع داخلی و خارجی کنونی اش، بهره برداری میکنند و از سوی دیگر ترزیق دیس اینفورماسیون به متحدین متزلزل امریکا در منطقه است تا آنها را از همصدائی با امریکا منصرف وموضع آنها را نسبت به ایران نرم سازد.

هدف دیگر رژیم از این دیس اینفرماسیون پراکنی خفه کردن نق نق های درون خود نظام است.

روی این اصل من فکر میکنم در خرید این قبیل خبر ها و تحلیل ها باید محتاط بود.

نباید فراموش کرد گفتگوی و سازش بین امریکا و ایران مستلزم آنچنان تغیر استراتژیک و بنیادینی در سیاست کلان این دو است که بدون تغیر ساختاری در یکی از این دو چنین تعاملی تصور ناپذیراست.

محسن کردی

جناب مزدک، منهم با حرف شما موافقم که اگر کسی انسانها را از حقوق و خواسته های اصولی و انسانی شان محروم کند یک جانیست، اما این سخن در همان مثال جامعه انگلستان صدق میکند. در آنجا دمکراسی برقرار است، مردم به خواستهای اصولی شان رسیده اند حال اگر کسی آمد و آنرا از آنها دریغ کرد جانی است. اما حرف من این است که در ایران نه مردم دمکرات بودند و نه خواسته اصولی داشتند و نه اصلا برای خود حق و حقوقی قائل بودندند که رضاشاه و محمد رضاشاه بخواهند از آنها دریغ کنند. عزیز اینها را در آن کتابها نوشته اند! در همان برهه مشروطه اگر آن وضعیت "آزادی" ادامه می یافت و اگر واقعا قرار بود به خواست و رای مردم عمل شود علمای اسلام حکومت اسلامی شان را همان زمان برقرار می کردند. اگر آن زمان حکومت مشروعه برپا نشد تشکرش را باید از بهبهانی ها و علمای عراق کرد که پشت مشروطه را گرفتند اگرنه محمدعلی شاه با توسل به همان شرع انور حکومت اسلامی و سلطنت خود را ادامه میداد. اگرنه شیخ فضل الله فتوا داده بود به حکومت مشروعه و اگر آن دو سه ملای موافق مشروطه نبودند و اگر فتوای علمای عراق نبود و همه آنها به حکومت مشروعه رای داده بودند مردم ایران بناچار به فتوای دینی عمل می کردند و ترکمون میزدند به دمکراسی شما. اگر امروز مردم عوض شده اند و از آخوند نفرت دارند و مثل مسلمانان عراق زیر علم امثال صدر و حکیم جمع نمیشوند و بمب به خود نمی بندند همه را مدیون دوران رضاشاه و محمدرضاشاه هستیم که به زور و تا جایی که زورشان رسید حتا در سطح مظاهر مدرنیته را به این کشور آوردند. اگر شما امروز اهل سینه زدن نیستید برای آن است که آن دوپادشاه لائیک هرچند خودشان ظاهر را حفظ کردند اما درسهایی را به شما در مدرسه آموختند که امروز جلوی ساولان و اسلام او میایستید.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.