رفتن به محتوای اصلی

از کرامات شیخ ما چه عجب دست خود نهاد و گفت وجب!
11.01.2008 - 07:50

محسن کردی

راه حل مسأله ملي در ايران

این جناب ساولان به دنبال سخت کردن مساله است اگرنه آنچه آقای قندچی می گویند مطالبات اتنیک را تامین میکند. مقصد آقای ساولان را باید از آنجا دریافت که زبان ترکی امروزین رایج در تبریز را قبول ندارد و اگر با این زبان برنامه تلویزیونی در تبریز پخش شود آنرا فارسیزه شده و برای خراب کردن زبان ترکی میداند و همین مشت شونیزم و افراطی گرایی ایشان را باز می کند. آقا مردم به طور طبیعی زبانشان تغییر می کند همانگونه که انگلیسی آمریکایی با انگلیسی استرالیا تفاوت دارد و تعصب در این مورد بی فایده است. این تاکید ساولان بر زبان ترکی اصیل نظیر زبان فارسی اصیلی است که هم میهن مان جناب غریبه آشنا بکار می گرفت و کسی زحمت خواندن مطالبش را بخود نمیداد. هرآنچه که برای مردم راحت تر باشد و بیشتر به کارشان بخورد همان را پی خواهند گرفت و کسی در ایران ما تعصب و شوونیزم در این مورد ندارد لذا با همین نگاه آنچه آقای قندچی مطرح می کنند مطالبات اتنیک را تامین می کند و این را آینده نشان خواهد داد. مردم ایران ما آنچنان در هم تنیده شده اند و آنچنان از حقوق برابر برخوردارند که کسی احساس غریبگی نمی کند بخواهد پس از فروریزی فرضی جمهوری اسلامی از ایران مانند کشورهای شوروی سابق جدا شود. از طرفی جناب ساولان، این جمهوری اسلامی که من می بینم.... اصلا اهل رفتن که نیست هیچ، این روزها غمزه هایش برای آمریکا برای گران فروشی در عین ماندن است. پس به فکر مطالبات "ملی" در مقابل جمهوری اسلامی باش.

سیامک ایرانی (غریبه ی آشنا)

راه حل مسأله ملي در ايران

آقای کردی گرامی این برای چندمین بار است که افاضات می فرمایید. تا کنون برای ام مهم نبوده است چون نظری بوده است و نظر هم آزاد است و محترم، اگر چه در این نظرپراکنی های شما، انگیزه اش بر من روشن نیست، هیچ گونه حسن نیتی حس کردنی نبوده است. این بار اما یک مقدار زیادی مهربانی فرموده اید و بنده را در کنار کسانی گذاشته اید که حتا نام ایران را نیز دشنام می شمارند.

نخست اینکه آقای عزیز اونهایی که می بایست می خواندند خواندند و از این پس هم خواهد خواند، بعضی ها هم تا ته اش می خوانند و به روی مبارک نمی آورند. از قضا چندین بار هم همان چیزهایی که شما ادعا می کنید خوانده نمی شوند از شمار پرخواننده ترین ها بوده اند، به گواهی آمارگیری ایران گلوبال. پس اگر نقدی دارید راه اش این شامورتی بازی ها( به قول کیومرث نویدی) و طعنه زدن ها نیست.

دوم و مهمتر اینکه همسنگ کردن بنده با پانترک ها یا حتا پان ایرانیست ها، فقط و فقط به واسطه ی شیوه ی نگارش و رویکرد به زبان، نهایت ناجوانمردی ست، واقعن که آقای کردی. فرای این، بنده زبان سره را با نام آرمین سورن می نویسم و سیامک ایرانی همین زبان روزمره را به کار می برد. و در آخر، گیریم که جز سره چیزی ننویسیم، چه فارسی و چه هر زبان دیگری، آخر به شوونیزم چه رفت و بستی دارد. (پس چه بسا شما که سره نمی نویسید تجزیه طلب باشید!!؟ سبک سرانه نیست چنین انگی به شما زدن؟)سراسر نوشته های بنده کوششی ست بر پایه ی فراهم کردن فلسفه ی سیاسی ای در سنت اندیشگی ایرانی، که در آن حقوق طبیعی انسان به صرف انسان و فارغ از هر گون وابستگی اجتماعی، به جا آورده شده باشد. کار انسان ها را لوث نکنید.

مصطفی اعظمی

یادداشتی درباره سایت آینده نگر

من کاری به موضوع اول و سوم ندارم ؛ دوستان مدیریت سایت اینده نگر شما در واقع پاسخی به علل سانسور مقالات سام قندچی ندارید که ارائه کنید نا چارا متوسل به بوراکراسی شده اید .... هر کسی با سایت شما اشنا باشد می داند که سایت آینده نگر چند سال بطور مرتب مقالات سام قندچی را چاپ می کرده است چه پیش امده است که آن را متوقف نموده اید ؛ اقای قندچی دو دلیل را ارائه می کند یکی مسئله فدارلیسم و دیگری چاپ مقالات ایشان در ایران گلوبال را دلیل سانسور خود می داند

محمود پرند

یادداشتی درباره سایت آینده نگر

آقای کیانوش سلام

سئوال من از شما این است چه کسی این نوشته را برای شما میل کرده است ؟

با تشکر محمود پرند

کیانوش توکلی

یادداشتی درباره سایت آینده نگر

جناب محمود پرند! چرا برای شما مهم است چه کسی این نوشته را ارسال کرده است ؟

بهر حال سایت ایران گلوبال مخالف سر سخت سانسور است. سانسور مشخص بدین معنی که اگر نوشته ای در اینجا در باره شخص و یا نظری درج گردد ؛طبیعتا حق طرف مقابل است که پاسخ انها را در ایران گلوبال چاپ شود . سام قندچی اطلاعیه در باره سایت اینده نگر نوشته که در ایران گلوبال درج شد و متقابلا مدیریت اینده نگر هم جوابیه ای تهیه کرده که ملاحظه می کنید شخصی که امیل زده مثل شما دارای اسم مستعار بوده وخواهش کرد این پاسخ را درج کنم (البته احتیاجی نبود که کسی برایم امیل بزند من به محض مشاهده جوابیه سایت اینده نگر ؛ دواطلبانه ان را سایت می زددم )

من و شما می دانیم داستان اسامی مستعار چیست ؟ خوب دوستان قدیمی وقتی با هم در گیر می شوند و با هم اختلاف پیدا می کنند ؛ ترجیع می دهند با اسامی مستعار بنویسند

درحالی که هر کور و نابینایی می داند؛ فرستنده امیل حاوی این مقاله کیست!من که سخت نگرفتم لطفا شما هم زیاد سخت نگیرید!

محسن کردی

ملاحظاتي در باره مناقصه نيروگاههاي اتمی

جریان 19 نیروگاه هسته ای، (این عدد نوزده را عشقی انتخاب کرده اند) حکایت یارو را به ده راه نمیدادند است که سراغ کدخدا را می گرفت. آخوندها چانه زدن را خوب فرا گرفته اند. آن "بسته پیشنهادی" غرب را بخاطر دارید؟ روسیه هم که اورانیوم داده بازهم غنی سازی متوقف نخواهد شد. آخوندها دندانهای غرب و جورج بوشها را خوب شمرده است. هیچ 19 نیروگاهی در میان نیست، فقط کرکری سیاسی خواندن است برای رو کم کنی. میخواهند بحثهای آینده بر سر این باشد که به جمهوری اسلامی بگویند همین یکی دو نیروگاه بسنده کنید و بیشتر نکنید. آنها هم "فعلا" خواهند پذیرفت تا کسی دماغش را توی سرنوشت پلوتونیوم زباله نیروگاه ها نکند که بتوانند به اندازه چهار پنج تا شهرهای اسرائیل کلاهک بسازند بدهند دست حزب الله لبنان و حماس و جهاد اسلامی و سایر لاشخورها که سر راکتهای کوتاه بردشان نصب کنند. و مشکل ما از اینجا بطور جدی آغاز خواهد شد. اسرائیل هرگز منتظر نمانده است که ضربه زده شود بعد تلافی کند. یعنی همه اش سه چهارتا شهر دارد و اصلا جا برای ضربه اتمی خوردن ندارد.

وقت ضرورت چو نماند گریز.. حتما ضربه پیشگیرانه وارد خواهد آمد. این را بیاد داشته باشید که محسن کردی در چنین روزی چه گفت. اسرائیلی ها نیروگاه بوشهر را خواهند زد. تنها هنگامی این خطر رفع خواهد شد که نگاه رسمی جمهوری اسلامی به اسرائیل، حتا اگر روابط دیپلماتیک برقرار نباشد، همان باشد که نگاه رسمی ایران قبل از انقلاب.

ساوالان

راه حل مسأله ملي در ايران

جناب قندچی

1 - منظور شما از عبارت «اجحاف شدید ملی" چیست ؟

مجوز نشریات به زبانهای غیرفارسی زبان یا داده نمیشود یا پس از مدت کوتاهی به بهانه های مختلف لغو امتیاز میشود . بطور مثال امروزه برای بیش از 30 میلیون ترک اذربایجانی ، نشریه ترکی (باستثنای نشریات دانشجویی ) وجود ندارد . به مراکز آموزشی ، حتی مهد کودک و کودکستانها بخشنامه شده است آموزش باید! به زبان فارسی باشد . در برخی شهرهای آذربایجان ، معازه هایی که با اسامی ترکی نامگذاری شده بود با پلمپ و لغو پروانه کسب مواجه شده است . نامگذاری کودکان به زبان ترکی عملاً ممنوع شده است . اسامی اماکن جغرافیایی یا به فارسی ترجمه شده و یا بگونه ای مسخ گردیده که ترکی بودن آن مشخص نشود . در گستره وسیع آذربایجان (آذربایجان شرقی ، غربی ، اردبیل ، زنجان ، قزوین ، همدان .. ) حتی یک شبکه رادیوئی به زبان ترکی وجود ندارد . برنامه کوتاه مدت تلویزیون مرکز تبریز به زبان فارسیزه شده پخش میشود که در حقیقت وسیله ای برای تخریب زبان ترکی است و دهها مورد دیگر ... بنظر شما اگر اینقبیل اجحافات «شدید" می بود چه شکلی میتوانست داشته باشد ؟

2 - چرا « دوران دولت ملي ساختن سپري شده است"؟ اگر منظورتان کلوبالیزاسیون باشد ، نه تنها دوران دولت ملی سپری نشده ، ضرورت بیشتری هم دارد .

به دلیل اینکه در این دهکده جهانی ، هر ملتی باید با هویت معین خود را معرفی کند . من ترک یا عرب یا کرد بدون داشتن دولت ملی (حد اقل در حد دولت فدرال ) چگونه میتوانم خود را بعنوان یک ملت (یا به تعبیر پان ایرانیست ها ، قوم و قبیله ) معرفی کنم ؟ احتمالاً باید سعی کنم ، متمدنانه! هویت کاذبی برای خودم کسب کنم .

3 – فرموده اید : «اين خواستها شامل اضافه کردن خط آذري، کردي، بلوچي، عربي به مدارکي که مردم استفاده ميکنند، ميباشد."

از کرامات شیخ ما چه عجب دست خود نهاد و گفت وجب!

شرمنده میفرمایید ! اجازه بدهید زبان پارسی همچنان بلامنازع و شمشیر بدست بالای سر غیرفارس ها باشد . آیا متوجه هستید خواستهای ملل غیر فارس را چنان نازل و بیمقدار قلمداد کردن ، توهین به آنها است ؟ تازه بیشتر از آن مقداری که حضرتعالی برای غیرفارس ها سهم منظور فرموده اید ، در قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود دارد و از نظر شما همه این مبارزات یعنی هیچ !!! اگر مساله ملی به این سادگی قابل حل باشد ، اصولاً چنین مساله ای وجود ندارد . یعنی شما هم علیرغم تظاهر به وجود مساله ملی در ایران ، بعد از صغری و کبری چیدنی چند ، به همان جای اول خود بر میگردید ، یعنی در ایران مساله ملی وجود ندارد .

نقطه سر سطر !

ساوالان

مقاله ای که شاه را سنگون کرد!

با کمال تاسف هنوز هم روشنفکر ایرانی سوراخ دعا را نیافته است .

آقایان محترم ، چشمها را بشویید ، جور دیگر ببینید! شانس و اقبال در عالم سیاست ؟ عجبا!!! لطفاً در نسخه های بعدی «حرز اعظم" را فراموش نکنید!

من به آقایان اطمینان میدهم ، اگر کل ایران را بگردید ، حتی در میان عامی ترین امی های وطن ، کسی را پیدا نمیگنید که انقلاب اسلامی 57 را «محصول شانس" بداند . و آنگاه همین بیچاره ها متهم به حماقت و نادانی هستند ! آقایان محترم ، هیچ تشابهی بین فراکنی حکومتیان شاه و آنچه امروز رایج است نمیبینند ؟ «چمدانهای پول در فرودگاه مهرآباد" ، «ارسال پول از خارج برای عده ای خاص" ، «بخطر افتادن منافع انگلیس" و ... . (فاعتبروا یا اولی الابصار) . دریغ از چشمهای بینا و گوشهای شنوا .

مساله «چپ" هم بهانه ای بیش نیست . حتی رژیم سعی میکرد با بزرگنمایی خطر کمونیسم مردم را از ادامه جنبش منصرف کند . یعنی «چپ" نه تنها خطری برای رژیم نبود، نه تنها نقشی در حرکت نداشت ، حتی برای استفاده ابزاری رژیم نیز فاقد کارآیی بود .

احتمالاً افراد مسن ، تظاهرات نمایشی ساواک در بهشت زهرا را بخاطر داراشته باشند که برای انتساب جنبش به کمونیسم ، پرچم های داس و چکش با خود حمل میکردند . قدرت جنبش بقدری بود که احدی یارای مقاومت در برابر آن را نداشت . چرا نمیخواهید واقعیات را بپذیرید ؟ هیچیک از گروههای سیاسی نقش قابل ملاحظه ای در انقلاب نداشتند . سیاستمداران و روشنفکران! نه تنها رهبری جنبش را در دست نداشتند ، دقیقاً دنباله رو مردم عامی و روحانیت مسلمان بودند . اگرچه برای بسیاری از آقایان خوشایند نخواهد بود اما انقلاب اسلامی سال 57 فقط و فقط با نیروی اسلام و مسلمانان به پیروزی رسید . اکنون بر روشنفکران است که بنشینند و بدور از تعصب ، به تحلیل وقایع بپردازند ( اگرچه باید سی سال پیش این کار را می کردند ) و راههای بسیج توده های مردمی را آنچنان که هست ، نه آنچنان که مایل هستند باشد ، شناسائی کنند و در برنامه های خود بهره بگیرند . کسانی که فقط بلدند چهار تا فحش چاله میدانی نثار مسلمانان بکنند ، کسانی که بادی به غبغب انداخته و مردم را «جاهل" ، «ناآگاه" ، «ذلت پذیر" و ... می نامند ، نه تنها کمکی به بهبود اوضاع نمیکنند ، وضعیت را از آنچه هست خرابتر نیز می کنند و در یک کلام عرض خود می برند و زحمت مردم میدارند .

ناصر مستشار

آقای مستشار، زیاد سخت نیست، چپ ها پهلوی ها را ام الشیاطین می دانستند و هنوز نیز می دانند . از نوشته آقاي سيامک ايراني.

چرا توضيح نداده ايد که آيا چپ ها از مادر چپي بدنيا مي آيند ويا در پروسه ائي پيچيده چپي مي شدند و براي مثال در ايران ضد پهلوي بودن نشان فخر بود؟ چپي هاي کشور هاي ديگر چرا به خاندان پهلوي ضديت پيدا کرده بودند؟آيا نفرت به خاندان پهلوي تنها به چپي ها خاتمه مي يابد؟ولي ما مي بينيم که نيروهاي جبهه ملي هم مخالف شاه بودند! آنها نه کمونيست بودند و نه مبارزه طبقاتي اعتقادي داشتند؟اساسا خانواده پهلوي يک خاصيت عجيبي داشتند اين بود که براي خودشان دشمن زياد مي آفريدند تا آنجا که خدماتشان هم تلخ بنظر مي رسيد! شاه در اواخر حکومتش رويکرد نويني در نگرش به قدرت هاي جهاني را آغاز کرده بود که با گذشته تفاوت داشت.نگرش نوين او منبطق بر منافع ملي ايران بود که رضايت غرب را تامين نمي کرد!آنجا که مهندس بازرگان در بيست و دو بهمن مي گويد بزرگترين انقلابي و اصلي ترين عامل انقلاب خود شاه بوده است حرف گزافي نزده است.شاه حتي اطرافيان وفادار پيرامونش گرد نيامده بودند او بسيار تنها بود واو به هيچ وجه کريدور وکانال مطمئني براي شناخت مردم نداشت همه گزارشات غلط به او داده ميشد. اگر موقع شورش هاي خياباني در سال 57 او متعجب شده بود و مي گفت ما که همه کار براي آسايش اين ملت کرده ايم اما چرا ملت اينگونه پاسخ مي دهند؟ به هيچ وجه واکنش غير طبيعي او نبود چرا که او هميشه فکر مي کرد که دارد به ملت خدمت مي کند که واقعا هم در بسياري مقاطع اينطور بود اما همه آن خدمات بدون مشارکت مردم بود و مردم احساس وابستگي به حکومت نمي کردند و هميشه بين دولت و ملت فاصله بود و هميشه آنها همديگر را غريبه مي پنداشتند!

مزدک

سکولاریسم و مبانی حقوق بشر مقاومت مشروع مردم را در مقابل دیکتاتوری خلع سلاح نمی کند.

مردمی را که براثر فقدان آزادی وبرای مقابله با ظلم و ستم مجبور به قهر میشوند نمیتوان تروریست نامید .اما تفاوت است بین یک جنبش مردمی و ترور گروهایی که برای گرفتن قدرت حاضرند دست بهر جنایتی بزنند.گروهایی که خود مبلغ اسلام و دیکتاتوری هستند و حتی درون خود نیز یک رابطه دمکراتیک ندارند نمیتوانند بنام مردم دست به اسلحه ببرند.گروهاییکه شما نام برده اید خود در بوجود آورن این شرایط بیتقصیر نبوده اند و اختلافاتشان با ارازل و اوباش حاکم در دمکرات بودنشان نیست بلکه برای قدرت است!هرچند که هم اینها و هم ارازل و اوباش حاکم جزیی از مردم هستند ولی در جنایت و بیرحمی مثل همنند و در نهایت ضد مردم.بنابراین نه رژیم و نه گروهاییکه برای منافع گروهی خود حاضر بهر جنایتی هستند نمیتوانند مشروعیت مردمی داشته تا با این پشتوانه به نبرد مسلحانه دست بزنند!ولی هر نیروییکه برای رهایی واقعی مردم و ایجاد یک حکومت سکولار دمکراتیک و انسان و عدالت محور قیام کند ودر عمل به آن معتقد باشد و سعی در بسیج تودها نماید خواه و ناخواه برای کسب قدرت با این ارازل و اوباش رودررو خواهد ایستاد ودرآن صورت وظیفه هر انسان آزاده ایست که تا حد توان از چنین نیرویی حمایت کند.و دراین هنگام نبرد مسلحانه توده ای بهترین پشتوانه ا ایست که باید بآن تکیه کرد!

سیامک ایرانی (غریبه ی آشنا)

کل داستان نیز به دمکراسی، که کوچکترین نشانی از آن نزد چپ نبوده است و امروز نیز ادای اش را نیز ناشیانه در می آورد، هیچ رفت و بستی ندارد. آری، چپ ها اگر چه نه برای دمکراسی، اما برای آزادی دلاوری ها کرده اند و کشته ها داده اند و البته هزاران برابر اش نیز کشته گرفته اند. اما برای چه نوع آزادی ای؟ پرسش اینجاست. برای «آزادی از"، و یا «آزادی برای"؟؛ کشته های چپ برای «آزادی از" بوده است، آزادی از زنجیرهای سرمایه، آزادی از زنجیرهای فرهنگ منحط غرب، آزادی از سگ زنجیری امپریالیسم...و امروز نیز پاشنه ی جهان نزد چپ ایرانی بر همان دری می چرخد که دیروز. تا ایران دوستانی چون چپ ها و مسلمان ها را دارد، که دارد و کسان نیز سخت پای دوستی شان ایستاده اند، نیازیش به دشمن نیست. آن کاری را که اسلام هزار و چهار سد سال به تنهایی نتوانسته بود، چپ ایرانی با یاری اندیشه ی برانگیزاننده ی یهودی-مسیحی که عالیجناب مارکس فقط خدا را از آن حذف کرده بود، به انجام رساند: زمین زدن ایرانزمین برای ابد. رفقا می توانند مغرورانه به صندلی ها تکیه دهند و لب به سخن چنین گشایند: the mission is done

در ضمن چرا در کشوری که به گفته ی روشنفکران کلنگی اش به سهراب کشی نامدار است دور که به دو پادشاه پهلوی می رسد همه یکباره رستم کش می شوند؟

بگذریم از اینکه کار جامعه شناسی و توجیه خرابکاری های برنامه ریزی شده ی چپ را به روابط خانوادگی کشانده اید! اما در این مورد هم دوست گرامی، اگر غرور نابجا نداشته باشیم می بینیم که نسل کوکوتل مولوتوفی ها خوش اقبال ترین ایرانیان هزاره ی پیش بوده اند(نسل پیششان که از خود پادشاه هم مسن تر بودند و "طرف" را آدم هم حساب نمی کردند). بچه رعیت ها، یعنی امثال بنده، پاشان به مونیخ و لندن و شیکاگو باز شد، زنان، که تو انقلاب برای امام شان دامن به پیکر می دریدند، برای نخستین بار در تاریخ اسلام و برای نخستین بار در تاریخ ایران پس از فروپاشی امپراتوری، و برای نخستین بار در تاریخ دوران نوین از صغارت قانونی شده ی قانون اساسی الکن مشروطه به در آمدند. به هر طرف که می نگریستی، اگر چه با شتابی ناهمسان، اما چیزی جز پیشرفت نبود. اقلیت های دینی، که بنده نیز به آنان تعلق دارم، برای نخستین بار از کشتار و پیگرد برنامه مند اسلام کم و بیش خلاص شدند(اگر دوست داشتید عکس زرتشتی های دوران قاجار را با نشانه ی گبر بر سینه برای تان می فرستم؛)، اگر چه هیچ اقلیتی تا معاون وزیر بیشتر جای پیشرفت نداشت. روی هم رفته آن فرزندان ناخرسندی که شما دلسوزانه ازشان سخن می گوئید دلخوری از پدر نداشتند، می خواستند سر به تن اش نباشد. آقای مستشار، زیاد سخت نیست، چپ ها پهلوی ها را ام الشیاطین می دانستند و هنوز نیز می دانند. فهمیدن اش زیاد نباید دشوار باشد، اگر بخواهیم.

محسن کردی

هدف من از این کامنتها این نیست که توی سر خودمان بزنم و خود و مردم مان را تحقیر کنم. تنها تاکید بر یک نکته دارم و آن اینکه، اگر مرض را خوب تشخیص ندهیم، راه علاج را نیز اشتباهی تجویز خواهیم کرد. عاقل را یک اشاره باید تکافو کند.

اگر هم محسن کردی جرات کند و البته از آن شکرها نخورد (آخه خودم شکم آنکه بگوید مردم ایران وحشی هستند میدرم) اما این ها را نشانه عقبماندگی مردم ایران زمان بقدرت رسیدن رضاشاه به حساب بیاورد میشود مجیز گوی پهلوی و توهین کننده به شعور مردم ایران!! چرا که خواننده نظرش این است که رضاشاه آدم بد و دیکتاتوری بود. یعنی طرف عیب به این بزرگی را ندید می گیرد که یک وقت خلاف نظرش در مورد رضاشاه اثبات نشود. حاضر نیست حتا بگوید که آقا.. قبول، آن مردم عقبمانده بودند اما بجز مشت محکم رضاشاه راه متمدنانه تر دیگری بود وسپس آن راه و امکان پیاده شدن آنرا هم شرح دهد.

چرا اینقدر سخت است که بپذیریم مردم ما عقبمانده بودند؟ راستی امروز که دیگر کسی زنجیر نمیزند و با قمه توی سر کودکش نمی کوبد؟ عکسی چیزی در این مورد ندیده اید؟

درست مثل یک باستانشناس از یک تکه نان و نخ و میخ و سفال که در یک مکان می یابد میتوند از وضع زندگی مردم آن دوره آگاهی بیابد، اهل سیاست نیز باید چنین باشند. متاسفانه باوجود آنکه منابع بیشماری در مورد وضع زندگی و فرهنگ و اخلاق مردم ایران نگاشته شده اما گویا پرده تعصب آنچنان جلوی چشم ما مردم را می گیرد که هرچه بتوانیم تلاش می کنیم که عیب و نقص خود را ندیده و برعکس، خیلی هم حسن در آن ببینیم. آیا ایرانی را می شناسید که از تعریف و تمجید حتا الکی بدش بیاید؟ ما مردم حتا اخلاق و فرهنگ ایرانی امروز را خوب نمیتوانیم ببینیم چه رسد به زمان تختی که بسیاری از ما آن دوران را نیز به چشم دیده ایم. خوب بخاطر دارم که از دوران کودکی، هروقت صبحت آفریقا و قبایل آن میشد، آدمخوران و وحشی ها به ذهنم متبادر میشد و این در شرایطی که آدمخوری شاید بسیار بندرت در قدیم در آنجا رخ میداده اما ما آنچنان از آدمخوری آفریقاییان حرف میزدیم که گویی در کنار سبزی قورمه و آبگوش هفته ای یک بار هم شام مثلا آبگوشت قلوه گاه آدم دارند! یا وقتی رقصهای سرخپوستها یا آفریقاییان را در فیلمها می دیدیم می گفتیم این رقصهای مردم عقبمانده است. و این در حالی که جلوی چشم مان کم نبودند از مردم ایران که در محرم به سرشان گل میمالیدند با سینه میزدند و بازنجیر روی شانه ها می کوبیدند آنچنان که پوست میرفت و خون میریخت و یا باقمه توی سر خودشان میزدند. حتا توی سر بچه کوچک شان قمه میزدند. البته اگر این کارها را آفریقایی ها و سرخپوستان می کردند خیلی راحت آنها را وحشی میخواندیم اما خوب... چون ماییم، چیزی نمیگوییم.

تصورش را بکنید؛ دیوید بکهام کاپیتان تیم فوتبال انگلیس بخاطر اختلاف با زنش خود کشی کند یا فرضا استکاتلندیارد او را بکشد. یک قصاب خود را از قناره آویزان کند و هفت نفر دیگر نیز خودکشی کنند. یکی برود سراغ زن بکهام بخواهد او را بکشد که چرا با شوهرت اختلاف داشتی!! آیا اتفاق چنین امری در انگلستان قابل تصور است؟ در ایران امروز خودمان چطور؟ چه کسی ممکن است بمیرد یا او را بکشند و هفت نفر به طریق بالا نیز خود را بکشند؟ آیا آن هفت نفر که خود را کشتند بخاطر آن بود که تختی یک چیز دیگری بود؟ پس اگر تختی امروز در همان سن و سال سی و شش هفت سالگی به همان اندازه محبوب مردم ایران بود و خود را می کشت یا دستگاههای امنیتی او را می کشتند، آیا بازهم هفت نفر به همان وضع بالا بدنبالش میرفتند؟ خوب میدانیم که نه.. کسی امروز خود را به خاطر تختی به کشتن نمیداد و این کار را بسیار ابلهانه می پنداشت. پس یک تفاوتی بین طرز فکر مردم امروز ایران و مردم دیروز ایران باید بوجود آمده باشد. مردم دیروز عقبمانده بودند و مردم امروز شاید نه بسیار اما به اندازه لازم آگاه هستند.

ناصر مستشار

آقاي سيامک ايراني

با راه اندازي حزب رستاخيز ،شاه شخصا خودش شد مسئول عدم آزاديهاي سياسي در مملکت! مثلا همين حزب مشارکت را نگاه کنيد اينها همه شان طرفدار نظام هستند اما با همين انتقاد هائي که در برابر احمدي نژاد راه انداخته اند توانسته تمام اذهان عمومي ملت را بسوي خود جلب کنند. اگر شاه اجازه مي داد تا در کشور ارگان هاي حزبي وسازماني مستقل بوجود بيايد تا به کمبود ها انتقاد نمايند مي شد جلوي ارتجاعي ترين انقلاب جهان را گرفت وآن جوانان هم به سوي جريانات چپ رو کشانده نمي شدند.اساسا پيوستن جوانان به اين احزاب بعلت فقدان احزاب سياسي دمکرات بود.چشم وگوش مردم ديگر باز شده بود.هرروز در راديو وتلويزيون و روزنامه ها مي خواندند که در ممالک پيشرفته جهان احزاب همه سرنوشت سياسي را تعين مي کنند اما در ايران تنها شاه تعين کننده همه مسائل مملکت بود. شاه برخلاف قانون اساسي مسئوليت هاي بسيار سنگيني بدوش گرفته بود که از زير همه آنها نتوانست موفق بيرون در آيد.وزيران شاه هم حتي به وجود خود در دولت نيازي نمي ديدند چون بخوبي مي دانستند سايه شاه همه جا آنها را تعقيب مي کند. اما در ايران حتي آن احزابي مانند ايران نوين و مردم هم تحمل نشد ند تا چه باشد که جبهه ملي که مانند احزاب اصلاح طلبي کنوني به شاه وقانون اساسي وفا دار بودند.شاه برابر قانون اساسي مي بايستي سلطنت مي کرد و نه حکومت و دولت را مختار و مستقل مي گذاشت اما حق نظارت داشت وکابينه را مي بايستي مسئول همه مشکلات وکمبودهاي مملکت به مردم معرفي مي کرد نه اينکه خودش را در همه امور پاسخگو مي کرد. بسياري از چپ ها بعد ها رشد فکري کردند وبه سرعت به شيوه هاي دمکراتيک روي آورده اند و با کمونيست و مشي مسلحانه خداحافظي کرده اند اما در ميان نيروهاي راست حکومتي وابسته به دربار شاه اين به ندرت به چشم مي خورد.در رابطه با داريوش همايون اين بار من فقط سئوالي مطرح کردم که با مهر بي پايان يک هموطن روبرو شدم.

محمدرضا

آیا این «گروهی از حقوق دانان ، اقتصاددانان و کارشناسان سیاسی و فرهیختگان ایران" هیچکدام اسمی ندارند ؟ لا اقل از هر صنفی یک نفر را معرفی می کردید .

به هر حال تصور میشود این گروه بظاهر همه فن حریف ، خیلی در عالم رویا تشریف دارند و هنوز واقعیات زمان را نمیتوانند یا نمیخواهند درک کنند . این حضرات در هنگام نوشتن این بیانیه پراحساس ، بهتر بود حداقل از خودشان می پرسیدند که بر فرض اگر 50 درصد دریای خزر به ایران واگذار شود ، تکلیف تاسیسات ساحلی کشورهای ترکمنستان و جمهوری آذربایجان چه خواهد شد ؟ از طرفی ، اگر «مفاد عهد‎نامه‎ي مؤدت ميان دولتين ايران و جمهوري شوروي روسيه (13 دسامبر 1921) و قرارداد بازرگاني و بحر پيمايي ميان دولت‌ايران و اتحاد شوروي (25 مارس 1940)" بدون نیاز به تعبیر و تفسیر ، بر سهم 50 درصدی ایران از خزر دلالت دارد ، چرا رژیم آریامهری در طول مدت 39 سال از عقد قرارداد تا سرنگونی ، هیچ اعتراضی به تسلط شوروی بر کل دریای خزر ، منهای چند مایل از سواحل ایران ، نکرد ؟ در این مدت ، این «حقوق دانان و کارشناسان سیاسی و اقتصاددانان و فرهیختگان ایران" کجا تشریف داشتند ؟ چرا احدی به اعلیحضرت یادآوری نکرد که سهم «نیاآبی" ایران را از چنگ اجانب رها سازد ؟ طبق فرمایش این آقایان و خانمهای همه فن حریف ، فدراسیون روسیه باید بنادر خود را در سواحل خزر بابت «سهم الارث" کشورهای نوزاد!! شوری مرحوم ، در اختیار آنها قرار دهد!!

آقایان و خانمهای محترم ، مردم بدبخت و فلک زده ایران ، باندازه کافی هزینه لاف زنی ها و خیالپردازی های شما را داده ، دیگر شیرش نکنید ، اجازه بدهید به سهم واقعی خود قانع شویم که توان تعدی به حقوق دیگران را نداریم . دیگر گذشت آن زمانی که « به مرگ گرفتن و به تب راضي كردن" حداقل در بین عوام معنی و مفهوم داشت . بهتر است بجای «اندرز" دادن به «سهم خواهان بیگانه" ، به غوطه وران در وهم و خیال اندرز بدهید که اولاً دوران قلدری روبه اتمام است و کارآیی خود را از دست داده است و ثانیاً اگر هم قلدری نتیجه بخش باشد از دست و توان ما بر نمی آید و اگر خیلی هنر کرده باشیم مرزهای فعلی را حفظ میکنیم و بس .

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.