رفتن به محتوای اصلی

مرد سرباز، زن سرزمین اشغالی
27.08.2013 - 20:47
برگردان:
حمید پرنیان

گیلعاد شیمن، سرباز یهودی‌ـ‌اسرائیلی ۲۳ ساله، در آوریل سال ۱۹۸۹ در غزه در خدمت سربازی بود که به سمت امل محمد حصین، دختر فلسطینی ۱۷ ساله، که در ایوان خانه‌اش کتاب می‌خواند شلیک کرد و او را کشت. دادگاه نظامی منطقه‌، شیمن را به سهل‌انگاری منجر به قتل حصین محکوم کرد، اما او بعد از تشکیل دادگاه تجدیدنظر آزاد شد. گیلعاد شیمن دو سال بعد یعنی در ۳۰ ژوئن سال ۱۹۹۱ به عیناو روگل، ۱۹ ساله، دوست‌دختر قبلی خود، شلیک کرد و او را هم کشت. والدین عیناو روگل بعد از مرگ دخترشان در مصاحبه‌ای اعلام کردند که او در طول دوران محکومیت نظامی گیلعاد شیمنْ از این محکوم حمایت بی‌قید و شرطی کرده و کوشیده است تا دیگران را متقاعد سازد که گیلعاد گناهکار نیست. عیناو در طول این مدت به هیچ‌ کس نگفت که گیلعاد وی را مورد آزار و خشونت قرار می‌داده است. عیناو متوجه ارتباطی نبود که میان تیراندازی گیلعاد به سمت زن فلسطینی و خشونت و ترسی وجود داشت که گیلعاد وارد رابطه‌شان کرده بود. در واقع عیناو روگل در جامعه‌ای زندگی کرد و مُرد که تمایزی آشکار بین «ما» و «آن‌ها» وجود دارد، جامعه‌ای که معمولا حتا نامِ فلسطینی‌هایی را که به ضرب گلوله کشته می‌شوند ثبت نمی‌کند. عیناو در عین حال متوجه این امر هم نبود که او هم مانند دیگر زنان اسرائیلی و اکثر مردان و زنان فلسطینی در کرانه باختری و نوار غزه متعلق به گروهی است که در موقعیتی جدا پرخطر زندگی می‌کنند، چرا که در تیررس اسلحه مردی اسرائیلی زندگی می‌کرد که یاد گرفته بود برای مواجهه با هر بحران و موقعیت دشوار به اسلحه‌اش متوسل شود.

این داستان غم‌انگیز خود تاکیدی است بر رابطه‌ پیچیده تبعیض جنسی و نظامی‌گری و خشونت علیه زنان. دانش‌پژوهان و کنش‌گران فمینیست به تفصیل این رابطه را کاویده‌اند.1 با این همه اما بسیار مهم است که داستان غم‌انگیزِ گیلعاد شیمن را بر زمینه خاص اجتماعی‌ـ‌سیاسی مربوط به دهه سومِ اشغال کرانه باختری و نوار غزه به ‌دست اسرائیل بسنجیم.

دلالت‌ها و معانی تلویحی اشغال نظامی برای زندگی زنان

استفاده کور و دل‌بخواهی از خشونت و سرکوب در مواجهه با فلسطینی‌ها در کرانه باختری و نوار غزه، به‌ویژه بعد از وقوع انتفاضه در سال ۱۹۸۷، دلالت‌ها و معانی خاصی هم برای زندگی زنان داشته است. زنان فلسطینی به‌ناچار در دو جبهه کاملا مرتبط با خشونت روبه‌رو بوده‌اند: از یک سو به ‌عنوان عضو جامعه فلسطینی‌ها و از سوی دیگر به ‌عنوان زن. در واقع خانه و بدن‌ این زنان مدت‌هاست که به عرصه نبرد تبدیل شده است.

در همین حال ارتش اسرائیل به چند راهبرد متوسل شده است تا بسیج سیاسی بی‌سابقه زنان فلسطینی را سرکوب کند. در طول دو سال نخست انتفاضه، نیروهای اسرائیلی از گاز اشک‌آور استفاده کردند (که بعدا معلوم شد موجب سقط‌ جنین می‌شود) تا تظاهرات را سرکوب کنند و زنان را از شرکت در برنامه‌های سیاسیِ عمومی برحذر دارند. افزون بر آن، مقامات ارتش اسرائیلْ کمیته‌ کار زنان و هر نوع سازمان اجتماعی و سیاسی برای زنان را غیرقانونی اعلام کرده و از این راه بهانه‌‌ای برای بازداشت گسترده زنان فلسطینی تراشیدند. زنان نه ‌تنها به ‌خاطر فعالیت‌های سیاسی خود، که همچنین به عنوان ابزاری برای اعمال فشار بر خانواده‌ها و اعلام اتهام علیه اعضای این خانواده‌ها دستگیر و بازجویی شدند.2 در این میان علاوه بر دیگر روش‌های شکنجه و تحقیر، آزار و خشونت جنسی نیز به ‌عنوان سلاحی علیه زنان فلسطینی به کار رفت.3 زیستن تحت اشغال نظامی همانا زیستن در وضعیت پایدار جنگی است؛ نه ‌جایی برای پنهان ‌شدن هست و نه آتش‌بسی در راه. فلسطینی‌ها از سال ۱۹۶۷ تاکنون با واقعیتِ سرکوب‌گر و خشنِ [وضعیتِ] اِشغال زیسته‌اند.

پس از آغاز انتفاضه در دسامبر سال ۱۹۸۷ بود که این شرایط به ‌تدریج افشا شد و توجه عموم را به خود جلب کرد، چرا که تازه در این دوره بود که مواردی چون آزار و خشونت جنسی علیه زنان فلسطینی نیز در دستور کارِ گروه‌های حقوق بشری و صلح برای زنان در اسرائیل قرار گرفت. از آغاز انتفاضه به این سو، تشکلی با عنوان «سازمان‌های زنان برای زندانیان سیاسی زن» (WOFPP) در دو شهر تل‌آویو و اورشلیم [بیت‌المقدس] موارد بی‌شماری شکایت مبنی بر خشونت جنسی علیه زنان فلسطینی در مناطق اشغالی به دست نیروهای نظامی اسرائیلی دریافت کرده است. این گونه رویدادها نه ‌تنها در بازجویی‌ها، که در گشت‌های خیابانی و زمان سرکوبِ تظاهرات نیز رخ می‌دهد.

خشونت علیه زنان

ارتباط بین تبعیض جنسی و نظامی‌گری و ارتباط خشونت علیه «دشمن» در جبهه جنگ و [خشونت] علیه زنان در خانه حالا دیگر از موضوعات کهنه فمینیسم محسوب می‌شوند.4 با وقوع انتفاضه بود که کنش‌گران صلح زنان در اسرائیل از روابط بین این عوامل آگاهی یافتند. ریچل آستروویتز، سردبیر نشریه فمینیستی اسرائیلی «نوگا»، توجه ما را به شباهت‌هایی جلب می‌کند که در نحوه‌ برخورد مردان اسرائیلی با فلسطینی‌ها و زنان هست: شباهت در نحوه رفتار با انسان‌های مظلوم و سرکوب‌شدهْ بر همه آشکار است. وقتی هر روز [در رسانه‌ها خبری] درباره‌ فلسطینی‌های کشته‌شده‌ بی‌نام می‌خوانیم، به یاد می‌آوریم که با زنان نیز غالبا همانند اشخاصِ بی‌نام برخورد می‌شود. اخبار به ما می‌گویند: «زنان همه یکی هستند» و «فلسطینی‌ها همه یکی هستند»، و این صداها درهم می‌پیچد.5

بدن زنان به ‌مثابه نبردگاهی ملی

تقریبا در همه جوامع، و به‌ویژه در مناطق جنگی، نیروهای نظامی نقشی عمده و مهم در شکل دادن به هویت‌های جنسیتی و روابط و مناسبات جنسی ایفا می‌کنند. سینتیا ان‌لو، با تمرکز بر ارتش به ‌عنوان «عامل اصلی اجتماعی ‌شدن» مردان، اشاره می‌کند که قرار دادن مردانگی مقابل زنانگی و [قرار دادن] مردان مقابل زنانْ موجد چارچوب‌های ایدئولوژیکی مهم در ارتش است. نیروهای نظامی، چه در گذشته و چه اکنون، بدون استفاده از باورهای ایدئولوژیکی مربوط به نقش‌های متفاوت و ارزش‌گذاری‌شده زنان و مردان، نمی‌توانستند آن نوع سربازهایی را جلب و حفظ و بازتولید کنند که خیال می‌کنند مورد نیازشان است. ارتش بدون کسب اطمینان از این که زنان نقش «مناسب» خود را بازی خواهند کرد، نمی‌تواند برای مردان انگیزه ایجاد کند تا برای خدمت سربازی نام‌نویسی کنند، فرمان‌بر باشند، فرمان بدهند و بجنگند و بکشند و دوباره نام‌نویسی کنند و پسران خود را هم متقاعد سازند که [برای خدمت سربازی] نام‌نویسی کنند. با غفلت از جنسیت و ساختار اجتماعی «زنانگی» و «مردانگی» و رابطه آن‌ها هرگز آن طور که باید و شاید نخواهیم فهمید که نیروهای نظامی چگونه توانسته‌اند بخش اعظم فکر و ذهن مردم و منابع جامعه را در اختیار بگیرند.6

صهیونیسم، «امنیت ملی» و ساخت مردانگی نظامی‌

جایگاه بنیادی ارتش در میان نهادهای سیاسی و اجتماعی اسرائیل غالبا بدیهی فرض شده است. با این همه این جایگاه بنیادی، طبیعی و ذاتی ارتش نیست، بلکه به‌واسطه ایدئولوژی‌ها و کنش‌های خاص ساخته و تقویت شده است. تشکیل حکومت اسرائیل و ارتقای ایدئولوژی سلطه‌طلبانه صهیونیسم «امنیت ملی» را از جمله بالاترین اولویت‌ها قرار داد، اولویتی که قرار بود هم تضمینی برای بقای کشور اسرائیل باشد و هم تضمینی برای بقای کلِ یهودیان. این نگرش به اولویت «امنیت ملی» اسرائیلْ ریشه در روایت تاریخیِ خاص مربوط به پیدایش اسرائیل دارد، روایتی که خود از چندین اسطوره و افسانه ریشه گرفته است که هرگز مورد پرسش قرار نگرفته‌اند. ایده فلسطین به ‌مثابه «سرزمین بی‌مردم برای مردم بی‌سرزمین» و این ادعا که صهیونیست‌ها همواره راضی به تقسیمِ [سرزمین] فلسطین بوده، اما فلسطینی‌ها آن را نپذیرفته‌اند خود زیرمجموعه نوعی از همین افسانه‌‌هاست. افسانه دیگر آن است که به‌رغم آن که رهبران اسرائیل در سال ۱۹۴۸ کوشیدند تا فلسطینی‌ها را راضی به ماندن کنند، فلسطینی‌ها خود از فلسطین گریختند، و افسانه دیگر آن که اسرائیل پس از جنگ سال ۱۹۴۸ به سوی همه کشورهای همسایه دستِ صلح و دوستی دراز کرد، اما هیچ یک از رهبران عرب [به این درخواست] پاسخ ندادند.7 از طریق همین افسانه‌های مشروعیت‌بخش است که روایت تاریخیِ مسلطِ حکومت اسرائیل درباره پیدایش آن بدل به سپر و حفاظی ایدئولوژیک شده است که حتا به جامعه اسرائیل و یهودیانِ پراکنده در جهان نیز تعمیم داده شده است.

باید توجه کرد که بسیج عملی و نمادین بدن‌ها و هویت‌ها و نقش‌های جنسیتی در خدمتِ حکومت یهود بدون به کار گرفتن افسانه اسرائیل به عنوان «سرزمین بی مردم برای مردم بی سرزمین» و به عنوان «تنها جای امن برای یهودیان پس از هولوکاست» و «ملتی تحت محاصره» ممکن نبود. این روایت‌ها که مُهر تایید برخی از مهم‌ترین اصول در ایدئولوژی صهیونیسم را بر خود دارند برای توجیه کنش‌های مردانه و نظامی‌گرانه‌ مرتبط با تشکیل حکومت اسرائیل به کار گرفته شده‌اند؛ از طریق همین روایت‌هاست که اسرائیل عنصر «مردانگی» را بر حسب نیاز به پایان ‌دادن به تاریخِ ضعف و رنج تثبیت کرده است.

در این‌جا نماد «صبرا» می‌تواند نمونه استعاره‌ای باشد برای این تثبیت و تاکید بر مردانگی. نام صبرا از کاکتوسی بومی گرفته شده است که پوسته‌ای سخت و تیغ‌دار دارد و درونی نرم و شیرین. تصویر صبرا نقش مهمی در ساختِ هویتِ نسل جدیدِ یهودیانی بازی کرده است که در اسرائیل متولد شده‌اند. این نسل از یهودیان همچون آنتی‌تز یا نقیض آن دسته از یهودیان ضعیف و تحت تعقیب و درمانده‌ای تصویر شده است که بیشتر خاطره آزاردهنده هولوکاست را به یاد می‌آورند. در همین حال انگاره صبرا به ‌مثابه آنتی‌تز یهودیان آواره و پراکندهْ هم برای تقویت این مفهوم به کار بسته شده است که عملیات تهاجمی و نظامی اسرائیل در راستای بقای ملی انجام می‌شود؛8 رفتارهای خشن و تهاجمی صبرا نیز با شعارِ «دیگر هرگز» توجیه می‌شود، شعاری که سویه‌ای غیرتاریخی و بی‌زمان دارد. اما بهره‌برداری از تصویر صبرا نه ‌تنها در تقابل این تصویر با تصویر یهودی تحت تعقیب، که همچنین در تقابل هویت‌های مردانه و زنانه ریشه دارد. بر اساس این تقابلِ جنسیتی، مردان باید در جبهه‌های جنگْ تهاجمی باشند تا از زنانِ آسیب‌پذیرِ پشتِ جبهه محافظت کنند. الگویِ زیربنایی این رابطه‌ بین «مردان قوی و مالک» و «زنان ضعیف و درمانده» نه‌ تنها دستاویزی برای تسلطِ بی‌وقفه‌ مردان بر پشتِ جبهه و توجیهی برای استفاده از خشونت در جبهه‌ جنگ است، که همچنین (به شکلی کلی‌تر) توجیهی برای رفتار خشنِ مردان است. صبرا در ادبیات و فرهنگ عامه اسرائیل تبدیل به استعاره‌ای عمومی برای مردان اسرائیلی شده است، مردانی که نیرومندی و شجاعت و عمل‌گرایی و پرخاش‌گری و خشونت از مشخصه‌های‌‌شان است. با این همه اما تعداد اندکی متوجه شده‌اند که در خوانش‌هایی که از این استعاره می‌شود فقط پوسته سخت و خاردار این کاکتوس مورد توجه قرار گرفته است.

در فرهنگ عامه اسرائیل، هیچ اشاره‌ای به درونِ نرم و شیرین این میوه نشده است، درونی که احتمالا «زنانه» پنداشته می‌شود. پس استعاره صبرا می‌تواند ابهاماتِ موجود در انتظاراتِ جامعه اسرائیل از زنان را آشکار سازد. از یک سو وقتی مردان اسرائیلی پشتِ جبهه هستند، زنان به نقش‌های مرسوم جنسیتی تنزل می‌یابند: زنان مجبورند که [همچون لایه درونی صبرا] درونی «نرم» و «لطیف» و «شیرین» داشته باشند. و از سوی دیگر وقتی مردان در جبهه‌های جنگ به سر می‌برند، از زنان انتظار می‌رود دست از نقش‌های سنتی‌شان بکشند و - موقتا هم که شده - وارد حوزه‌های سیاسی و عمومی شوند. در طول این مدت، رفتاری عمل‌گرا و مطمئن و خشن از سوی زنانْ پسندیده است و مشارکت در اقدام جمعی و ملی تلقی می‌شود.

در شرایطی که هر مردی یک سرباز به شمار می‌رود، هر زنی نیز به سرزمین اشغالی تبدیل می‌شود. دانش‌پژوهان و کنش‌گران فمینیست که به دنبال تغییر اجتماعی‌اند باید این سکوت و شکاف‌ موجود در تحقیقات معمول درباب ستیز اسرائیل-فلسطین را به چالش بکشند و رابطه بین نظامی‌گری و خشونت و ساختار اجتماعی جنسیت در اسرائیل و جاهای دیگر را بیشتر مورد بررسی قرار دهند.

  • 1. Accad, E., on militarism and violence against women; Morgan, R., on militarism and violence against women; Jeffords, S., on militarism and violence against women; Ruddick, S., on militarism and violence against women; Cooke, M., on militarism and violence against women; Enioe, C., on army as ‘agent of socialization’ 128-129; on sexism and militarism; Cohn, C., on militarism and violence against women
  • 2. Strum, P., on Palestinian feminism 47, 50, 52; on violence against women 124; on women and intifada 42; on women’s cooperatives 50
  • 3. Rosenwasser, P., on violence against women 124; Strum, P., on Palestinian feminism 47, 50, 52; on violence against women 124; on women and intifada 42; on women’s cooperatives 50
  • 4. Enloe, C., on army as ‘agent of socialization’ 128-129; on sexism and militarism 122, 127; Woolf, Y., on sexism and militarism 127; Brownmiller, S., on sexism and militarism 129
  • 5. Ostrowitz, R., on sexism and militarism 121, 127-128
  • 6. Enloe, C., on army as ‘agent of socialization’ 128-129; on sexism and militarism 122, 127
  • 7. Morris, B.; on myths of birth of Israel 131; on Palestinians and other Arabs 64
  • 8. Sharoni, S., on Gulf War and violence against women 135; on Israeli feminism 51; on stereotypes of women 122; on women’s protest groups 125

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
نشریه پژوهش‌گران و کنش‌گران مطالعات زنان

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.