رفتن به محتوای اصلی

رهایی از شر روابط این همانی بیهوده
27.10.2011 - 21:22

بینام - ایران

26 اکتبر 2011

برخی از اسلامگرایان چنان از دموکراسی و آزادی سخن می گویند که گویی دموکراسی را آنان ساخته اند و امروز نوع پیشرفته تر با مزایای نو را در گمخانه های پر و پیچ خم اسلامگرایی شان اختراع کرده اند که منتظر جلب مشتری برای آن و عرضه به بازار هستند. آقای بنی صدر، دموکراسی «ولایت» و رهبری مردم با حذف نقش قدرت در «حاکمیت» را اختراع کرده اند. و اگر بتوانند نقش سیاست را هم از اختراعشان حذف کنند و بجایش احادیث و روایات و روشهای اینهمانی «عقل آزاد» قدرتمدار اسلامگرایی شان را بنشانند، اختراعشان بومی اسلامگرایی تلقی خواهد شد و همه ی اینها، غیر از اختراعات دموکراسی دینی و «دموکراسی دینی همان دموکراسی است» و لفاظیها ی پوچ «اینهمانی» اسلامگرایان اصلاح طلب هست.

روابط این همانی بیهوده

عقل را می توان از حوزه ی کلیات و مجردات عقلی آزاد ساخت و با این عقل آزاد شده از حوزه ی عقل، می توان تمام تعینات جزئی یک عین را از آن منتزع کرد و این روش را برای اثبات همه گونه روابط اینهمانی و عینیت بیهوده بکار برد. این روش برخی رمانتیستهای اروپایی بود که بر علیه عقل و آزادی و علم گرایی و انسانگرایی _ توجه به ارزشهای انسانی و فی نفسه غایت بودن هر فرد و توان انسان برای شکوفا شدن با توسل به عقل و روش علمی _ و دستاوردهای عصر روشنگری اروپا شوریده بودند. روشهای «عقل آزاد» بنی صدر چیز جدیدی نیست. بنی صدر با این عقل آزاد شده اش، اصل موازنه ی عدمی بر پایه ی توحید ارائه می دهد و «برای پایان دادن به مناسبات و تناسبات قدرت باید از این مناسبات و تناسبات بیرون رفت. یعنی جامعه ها باید در رابطه با هدف مشترکی عمل کنند تا محلی برای مناسبات و تناسبات قدرت نماند.» و اصل موازنه ی عدمی بر پایه ی توحید، هدف مشترک توحیدی بر پایه ی اصل موازنه ی عدمی توحیدی آقای بنی صدر را پیشنهاد می دهد و آن را در روشهای به اصطلاح علمی تجربه شده اش به کار می گیرد. و بدین شیوه مناسبات و تناسبات قدرت را از «حاکمیت» حذف می کند و بجای آن «ولایت به معنای شرکت انسان‌ها در رهبری بر اساس برابری، دوستی، برادر و خواهری» می گذارد. و بشتابید که دموکراسی پیشرفته تر توحیدی هم به بازار آمد.

روش بنی صدر با اینکه عنوان «عقل آزاد» را با خود یدک می کشد، روشی ضد عقل و آزادی و برابری است و البته نسخه ای پیش پا افتاده از روشهای ضد عقلی برخی رمانتیستهای اروپایی در نیمه ی اول قرن بیستم هست، رمانتیستهایی که روشهای ضد عقلی اصالت ماهیتی فیلسوفان غیبگوی قرن نوزدهم اروپا را که بر علیه عقل گرایی عصر روشنگری اروپا برخاسته بودند، پروراندند و مردم جهان نتیجه ی زحماتشان را در فجایع قرن بیستم دیدند. عجب دنیایی است، دنیایی که در آن با سوءاستفاده از عقل و آزادی و برابری به جنگ عقل و آزادی و برابری می روند. به هر حال، هیچ چیز نیست که در این دنیا از آن سوءاستفاده نشده باشد. ( و در این میان مسئولیت تمام دشمنیهای ملی و جنگهای تعرضی را باید به پای مخالفت با عقل و استدلال نوشت نه مسلک عقلی. چه پیش از جنگهای صلیبی و چه بعد از آن، بسیاری جنگهای مذهبی بپا شده است، ولی هیچ جنگی را نمی توان سراغ کرد که در راه هدفهای «علمی» و با الهام از «دانشمندان» در گرفته باشد. )

عقل آزاد شده از حوزه ی کلیات و مجردات عقلی می تواند برای اثبات همه گونه روابط اینهمانی و عینیت بیهوده بکار رود و این روش همیشگی مخالفان مسلک عقلانی نقدی است، روش کسانی است که از عقل و انسانیت دست شسته اند و به خیال خویش آزاد شده اند. روشهای موازنه ی عدمی «عقل آزاد» بنی صدر را می توان برای اثبات همه گونه روابط اینهمانی بیهوده بکار برد و این روش اثباتی، روشی مابعدالطبیعی است نه روش علمی که سنجشگری و نقادی آگاهانه برای پیدا کردن اشتباهها و حذف انتقادی خطاها و کنار گذاشتن نظریه های کاذب است. استفاده ی بنی صدر از لفظ «عقل آزاد» و فلسفه های غیبگویانه اش در روشهای پرورانده شده در زیر عقل آزاد شده اش از عقلانیت، شورش بر آزادی و عقل و وحدت عقلی آدمیان است و بنی صدر روش فریبکارانه ی دشمنان عقل و آزادی و برابری را در مقابله با عقل و آزادی و برابری بکار گرفته و سعی دارد عقل و آزادی و برابری را مسخ و تهی از محتوا کند. کسی از اطرافیان ایشان حاضر هست که همه ی اینها و بطلان نظریه های به اصطلاح روش علمی بنی صدر را با ملایمت و مهربانی به ایشان بگوید و انتقادش «تخریبی» نباشد. فقط این را بگویم که انتقاد و آزمون در مسلک عقلانی نقدی به معنای سعی در ابطال است. کسی از اطرافیان ایشان حاضر هست که این همه روابط اینهمانی عبث بکار گرفته شده و این همانگویی هایی بیهوده ی روشهای گریزان از عقلانیت انتقادی بنی صدر را به ایشان گوشزد کند و بگوید که بطلان چنین روشهایی را قبلاً اندیشمندان مسلک عقلانی نقدی نشان داده اند و دوباره همه چیز را از نو برای ایشان بازگو کند. ( آن شخص، این کار _ بازگویی بطلان روشهای ضد علمی بنی صدر _ را می تواند از کتاب منطق اکتشاف علمی کارل پوپر شروع کند. البته اگر روابط اینهمانی بیهوده ی «عقل آزاد» بنی صدر را در مورد منطق اکتشاف علمی پوپر هم به کار بگیرند، می توانند گستاخانه و بیهوده ادعای مهملی کنند که منطق اکتشاف علمی پوپر همان روشهای ضد عقلی بنی صدر هست و یا برعکس. به هرحال مهملات چنین عرضه می شوند. و با دست شستن از عقل، می توان هر ادعای مهملی را عنوان کرد.) با استفاده از روابط اینهمانی بیهوده می توان در مورد همه چیز ثابت کرد که این همان آن است و یا برعکس آن همان این است. و البته برای بکار بردن روابط اینهمانی بیهوده باید از عقل و انسانیت دست شست و از عقلانیت آزاد شد، کسی که حاضر به پرداخت این هزینه باشد، می تواند همه گونه روابط اینهمانی مهمل را ثابت کند، کافی است عقل را از حوزه ی کلیات و مجردات عقلی آزاد سازد و با این عقل آزاد شده از حوزه ی عقل، می تواند هر عین را از تمام تعینات جزئی آن عین خالی کند و بدین طریق با استفاده از این اصل بدیهی که یک تهی با تمام تهی ها مساوی است، ثابت می شود که این تهی همان آن تهی است و یا برعکس آن تهی همان این تهی است. روشنایی همان تاریکی است و یا برعکس تاریکی همان روشنایی است. فاشیسم اسلامگرایی سیاسی همان آزادی سیاسی است. قانون مجازات اسلامی همان حقوق بشر است. دموکراسی دینی همان دموکراسی است و ... .

روش منتزع کردن یک عین از تمام تعینات جزئی آن می تواند علاوه بر اثبات همه گونه روابط اینهمانی بیهوده، برای انکار دستاوردهای عقلی بشر نیز مورد استفاده قرار گیرد. شخص غیرعقلانی مسلک هرگاه بخواهد دستاوردهای عینی عقلی بشر را انکار کند، می تواند با همان روش دست شستن از عقل، تمام تعینات جزئی دستاورد عینی را از آن منتزع کند و با این تهی سازی دیگر نیازی نیست که بگوید تهی هیچ است. البته اگر شخص غیرعقلانی مسلک بخواهد، می تواند این عین تهی شده را با ویژگی های ذهنی ضد ویژگی های تعینات جزئی عین مورد نظر پر کند و یا برخی از ویژگیهای آن را به کل عین تعمیم دهد و از این طریق دستاورد عینی عقلی مورد نظر را مذموم بشمارد. این همان روشی است که رمانتیستهای اروپایی برای انکار دستاوردهای عقلی عصر روشنگری اروپا و مبارزه با عقل گرایی به کار می گرفتند. و وقتی بنی صدر ادعا می کرد «هر چند این علم گرایی سبب شد که دست آوردهای اندیشه به ابزار تخریب انسان تبدیل گردند...» از آن روش استفاده می کرد و روشنفکران اسلامگرایی که دستاوردهای عقلی عصر روشنگری اروپا و دموکراسی لیبرال را فریب و دروغ می خواندند از همان روش بیهوده استفاده می کردند.

علاوه بر اینها، آقای بنی صدر با همانگویی های بیهوده و روابط اینهمانی عبث و با دلیل تراشی و اسطوره سازی، به خیال خویش حوزه های اختصاصی دین _ «اصول دین» _ و تجربه ی عرفان دینی خارج از حوزه ی کلیات و مجردات عقلی را هم عقلاً توجیه و تبیین کرده است. و حتی آنها را اصل راهنمای عقل آزاد شده اش قرار داده است. و در این مورد نیز عقل را به ضد آن چرخانده است که شخص غیرعقلانی مسلک می خواهد چیزی را که قابل توجیه عقلی نیست عقلاً توجیه کند. ایشان توجهی ندارند که عقلانی شدن دین به معنای عقلانی کردن تقدس و «اصول دین» و ایمان و تجربه ی عرفان دینی نیست. و ایمان و حتی ایمان به عقل هم قابل توجیه عقلی و استدلالی نیست. عقل به حیطه ی گفتار (نه تجربه ی) مذهبی با ساماندهی وحدت در گفتاری که در باب تقدس عرضه می گردد، وارد می شود و قدم اول عقلانی شدن مذهب تحدید عصمت و اقتدار مذهبی و تمایز عصمت از حاكمیت است. طریق دومی كه عقل از آن به حوزه ی مذهب نفوذ می كند راه سازماندهی مذهب است. عقل با مشخص کردن حدود حوزه ی مذهب و تحدید عصمت و اقتدار مذهبی و سازماندهی عقلانی آن برای عملکرد در حوزه ی معین مربوط به خودش و جلوگیری از دخالت آن در دیگر حوزه های حیات انسانها، به کارگیری آزادانه و کامل عقل انسانها در حیات فردی و اجتماعی شان یاری می رساند که آزادی سیاسی پیش شرط آن است.

با استفاده از عقل آزاد شده از عقلانیت، می توان همه چیز را ثابت کرد. و می توان مسائل مابعدالطبیعی خارج از حوزه ی کلیات و مجردات عقلی را هم با دلیل تراشی های عقل آزاد شده از عقلانیت توجیه و تبیین نمود. روشهای آزاد شده از عقل و مجردات عقلی و جهان واقعیت را می توان به نورافکنی که آن را بر چشم خودمان می اندازیم، تشبیه کرد. نور خیره کننده دریافت می کنیم (لطفاً چشمانتان را نبندید) اما نمی توانیم جایی را ببینیم. حالت عرفانی خاصی به انسان دست می دهد و خیال می کند که از همه چیز آزاد شده است. و شما می توانید این روش مدیتیشن تجربه شده را هم به روشهای به اصطلاح علمی تجربه شده ی بنی صدر بیافزایید. سوءتفاهم نشود، من هیچ دشمنی و عنادی با عرفان دینی ندارم، فقط با روشنفکرمآبان خردستیز مخالفم و این نوشته در جهت پیکار با سوءاستفاده ها و دغلبازیهای سیاسی روشنفکرمآبان خردستیز از عرفان دینی هم هست. آنکه از نابردباری مذهبی هواداری می کند من نیستم. ادعای من فقط این است که ایمان به عقل و مسلک عقلانی و بشردوستی و انسانگرایی می تواند در جهت برقراری نظام سیاسی دموکراسی لیبرال و لائیک در کشور ایران توسط مردم ایران و بهکرد زندگی و کار ایرانیان بکار بیفتد. در موضع عقلانی ، وحدت عقل بشر تصدیق می شود.

عصر روشنگری در ایران فردا

ما ایرانیان عجب بخت بدی داشته ایم. هنوز تازه دستاوردهای عصر روشنگری اروپا توسط لیبرالهای مشروطه خواه ایرانی به ایران می رسید و لااقل می توانستیم برای دوره ای عصر روشنگری را در ایران تجربه کنیم که ثمرات هیاهوهای رمانتیستهای ضد عصر روشنگری اروپایی به یاری استبدادی های داخلی رسید. استبداد تاریک نظام دیکتاتوری پهلوی سهم ما شد. روشنفکران پیرو مد روز ما هم علیه دستاوردهای لیبرال روشنفکران دوران انقلاب مشروطیت شوریدند و کار را بجایی رساندند که در دوران سرنگونی دیکتاتوری سیاه پهلوی، روشنفکران مسخ شده ی ما دستاوردهای عصر روشنگری اروپا را دروغ و فریب می خواندند و استبداد سیاه نظام دیکتاتوری اسلامی را به عنوان حقیقت و راستی برایمان به ارمغان آوردند و روزگار ایران تاریکتر شد. امروز بر عهده ی ما مبارزان آزادیخواه ایرانی است که نظام دیکتاتوری اسلامی را بر اندازیم و نظام سیاسی دموکراسی لیبرال _ دستاورد اساسی عصر روشنگری _ را در ایران برقرار سازیم. باشد که ایران هم دوران روشنگری را تجربه نماید. مسلم اینکه ایران تا به امروز جز دوران بسیار کوتاهی، روشنی ندیده است و به شدت به روشنگری و روشنایی و شفافیت عقلی برای شکوفایی نیاز دارد.

نظام سیاسی دموکراسی امکان شرکت در تعیین سرنوشت جامعه را با انتخاب حکومت _ حکمرانان _ برای ساماندهی امور جامعه و محدود کردن قدرت دولت و داوری مردمی در باره ی اقدامات حکومت و در صورت تشخیص ناکارآمدی آن، امکان برکناری حکومت را بدون خشونت و خونریزی قبل از اتمام دوران محدودش فراهم می آورد. غرض اساسی از ایجاد دولت، حفظ آن قسم آزادی شهروندان است که به دیگر شهروندان آسیب نمی رساند. و دولت باید تا حد امکان آزادی شهروندان را به تساوی محدود کند و فراتر از آنچه برای تحدید مساوی آزادی ضروری است، گام بر ندارد. و بنابراین غرض اساسی از برقراری نظام سیاسی دموکراسی و وظیفه ی اصلی چنین نظامی، برقراری حقوق برابر شهروندی و حفاظت از وجه دیگر آزادی شهروندان است، مصون داشتن حوزه ی حیات خصوصی _ که می تواند فردی یا جمعی باشد _ از دخالت دیگران و بخصوص از گزند قدرت سیاسی دولت، و لیبرالیسم بیانگر همین وجه دیگر آزادی است. اگر وجه دیگر آزادی _ آزادی منفی _ که تحمیل نکردن مانع و محدودیت از طرف دیگران است، تأمین نشود، توان تعقیب و رسیدن به هدف و استقلال یا خودفرمانی در مقابل وابستگی به دیگران و اختیار تعیین سرنوشت خویش _ آزادی مثبت _ نیز وجود نخواهد داشت که زورگویان و در رأس آنها دولت دیکتاتوری، موانع و محدودیتهای بسیار و سرنوشت اجباری شومی را به اعضای جامعه تحمیل کرده اند و امکانی برای رسیدن به عدالت و آزادی و اختیار تعیین سرنوشت و استفاده ی آزادانه از عقل نمی ماند. وجود نهادهای اجتماعی برای حراست آزادی نقد و سنجش و آزادی اندیشه و آزادی مردم ضروری است. عقل و استدلال تعهد اخلاقی برای پشتیبانی از اینگونه نهادها ایجاد می کند. آزادی سیاسی پیش شرط به کارگیری آزادانه و کامل عقل انسانها هست. اما آزادی های سیاسی نیز خود فقط ممکن است از راه سنتها تأمین شود، مثلاً از راه سنت مبارزه در راه آن و سنت هزینه دادن و فداکاری بخاطر آن و سنت دفاع از آن. سنت مبارزه در راه آزادی سیاسی ایرانیان به مبارزات و فداکاریهای مشروطه خواهان در دوران انقلاب مشروطیت می رسد. متأسفانه آزادیخواهان ایران پس از پیروزی نهایی انقلاب مشروطیت، سه بار از مخالفان دموکراسی پارلمانی لیبرال شکست خوردند و همین شکستها از دشمنان آزادی و انسانیت سبب شده است که تا به امروز دموکراسی پارلمانی لیبرال در ایران نهادینه نشود، کودتای رضاخان علیه مشروطیت و کودتای 28 مرداد علیه دولت لیبرال دکتر مصدق و شکست آخر هم، شکست دولت سوسیال دموکرات دکتر بختیار از اسلامگرایان خمینی بود.

اکنون با تجربه ی فجایع و جنایتهای نظام دیکتاتوری اسلامی، بر اکثر مردم ایران آشکار شده است که دین از هر رنگی و از هر رحمان و حمدی، در جوامع امروزی نمی تواند حقوق برابر شهروندی برای همه ی مردم یک کشور برقرار سازد، که اصلاً رسالت و وظیفه ی دین و قوانین شرعی آن، برای حفظ حقوق شهروندی برابر برای همه ی مردم در جوامع مدرن _ با هر مذهب و غیر مذهبی _ نیست، که برای برشمردن تکالیف دینی پیروان آن دین می باشد. اسلام دین است و دین با نظام سیاسی کاری ندارد و هیچ نظامی به خوبی نظام سیاسی دموکراسی آزادی مذهبی را تضمین نمی کند و جدایی دین از دولت لازمه ی آزادی مذهبی همگان هست. لائیسیته لازمه ی دموکراسی و عامل جدایی دین از دولت و ضامن آزادی مذهبی و آزادی عقیده و آزادی بیان همه ی شهروندان یک کشور است. برقراری عدالت در حوزه های مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی تابع برقراری عدالت سیاسی است که با برقراری دموکراسی لیبرال امکان پذیر است. تصور وجود دموکراسی بدون آزادی های سیاسی لیبرالیسم و حفاظت از آزادیهای فردی و اجتماعی شهروندان، توهمی بیش نیست و عدالت اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی از برقراری عدالت سیاسی حاصل می شود و برابری سیاسی همه ی افراد و حقوق جهانشمول بشر برای همه ی انسانها، تنها در نظام سیاسی دموکراسی لیبرال تضمین شده است و عدالت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی از ورای برقراری چنین نظامی ممکن است.

درست هست که سیاست در حیات اجتماعی نوعی مرکزیت دارد بدین معنا که در حوزه ی تأثیرات متقابل شعب گوناگون حیات انسان هم بیشترین قدرت تأثیرگذاری بر دیگر این شعب را دارد و هم در معرض بیشترین تأثیرپذیری از آنهاست، اما این بدین معنا نیست که سیاست بهتر از دیگر حوزه های حیات اجتماعی است. سیاست جزئی از حیات اجتماعی است و آنچه مهم است برقراری آزادی و عدالت در حیات اجتماعی انسانهاست که انسانها فقط از طریق برقراری نظام سیاسی دموکراسی می توانند اختیار حیات اجتماعی و سرنوشت زندگی خود را، خود بر عهده بگیرند و با دادن اختیارات معین و محدود در دوره ای محدود و تحت نظارت نهادهای ساخته ی خود به حکومت برگزیده ی خود، و با فعالیت در نهادهای مدنی برای اصلاحگری حیات اجتماعی و رسیدن به آزادی و عدالت تلاش کنند. تغییر نظام سیاسی دیکتاتوری به نظام سیاسی دموکراسی اولین گام اصلاحگری اجتماعی است و به تغییر نظام سیاسی ، انقلاب می گویند. بنابراین آنچه که باید از آن احتراز کنیم انقلاب اجتماعی است نه انقلاب سیاسی به مفهوم تغییر نظام سیاسی دیکتاتوری به نظام سیاسی دموکراسی. به عبارتی دیگر تغییری بنیادین و کلی در همه ی زمینه های حیات اجتماعی و مهندسی اجتماعی ناکجا آبادی، فاجعه بار است و آنچه در این زمینه مفید است اصلاح تدریجی و گام به گام و بازسازی اجتماعی بر طبق موازین دموکراتیک (مهندسی اجتماعی تدریجی یا جزء به جزء) است. براندازی نظام دیکتاتوری اسلامی و برقراری نظام سیاسی دموکراسی لیبرال و لائیک در ایران یکی از مهمترین گامهای مردم ایران در مسیر اصلاحگری اجتماعی برای رسیدن به عدالت و آزادی است که در این مسیر همه ی مردم ایران مسئولیتهای فردی و اجتماعی خود را برای رسیدن به اهداف انسانی شان بر دوش می کشند و این نیز نشان می دهد ، زندگی کردن در یک دموکراسی دشوارتر از زندگی کردن در یک دیکتاتوری است زیرا در دموکراسی انتظار دانش و قابلیت و فضیلتهایی چون خویشتنداری، ارج نهادن به فرد و احترام به دیگران و عقایدشان و تساهل و مدارا، از همه ی مردم می رود و زمینه ی انجام مسئولیتهای انسانی برقرار است و نمی توان به بهانه ی وجود مشکلات امنیتی که در حکومتهای دیکتاتوری برای انجام مسئولیتهای انسانی وجود دارد، از فشار تمدن و فشار ناشی از تصمیم گیری برای سرنوشت خود و انجام مسئولیتهای انسانی شانه خالی کرد.

آلترناتیو و بدیل نظام اسلامی حاکم بر ایران (نظام دیکتاتوری مذهبی و نظامی ضد لیبرال و حقوق شهروندی)، نظام سیاسی دموکراسی لیبرال و لائیک به شکل جمهوری ایران است. همه ی گروهها در كنار یكدیگر، تنها در داخل نظام سیاسی دموکراسی لیبرال و لائیک می توانند هویت مستقل و فعالیت آزادانه ی خود را با رعایت قواعد دموکرسی داشته باشند و تنها در چنین نظامی می توان به حق تصمیم گیری هر فرد و هر گروه برای خود بر اساس شعور و عقل انسانی _ که همه ی مردم دارند و نیازی به فلسفه های غیبگویی روشنفکرمآبان همه چیزدان خردستیز نیست _ احترام گذاشت و تنها در چنین نظامی می توان به آزادی و عدالت واقعی رسید. *« اخلاق بشردوستی، خواهان تعبیری تساوی طلبانه و مبتنی بر اصالت فرد از عدالت است؛ مراد از عدالت، از نظرگاه کلی بشر دوستانه، چیزی از این دست است: (الف) توزیع برابر بار شهروندی، یعنی آنگونه محدودیتها که در زندگی اجتماعی در مورد آزادی لازم است؛ (ب) سلوک مساوی با شهروندان در برابر قانون، البته به شرط آنکه (ج) قوانین خود ترجیح یا تبعیضی در مورد هیچ شهروند یا گروه یا طبقه ای قایل نگردند؛ (د) بیطرفی محاکم عدلیه؛ و (ه) برخورداری از سهم مساوی نه تنها از بار بلکه از مزایایی که هر شهروند به علت عضویت در یک کشور می تواند دریافت کند. »* (مطالب داخل ستاره ها را از کتاب «جامعه ی باز و دشمنان آن» _ نوشته ی کارل پوپر، ترجمه ی عزت الله فولادوند _ آورده ام.) در یک کشور غیردموکراتیک، تنها راه دستیابی به اصلاحات معقول، سرنگونی حکومت دیکتاتوری و ایجاد یک چارچوب دموکراتیک است و تنها دموکراسی چارچوبی نهادی برای انجام اصلاحات بدون خشونتگری و بنابراین استفاده از عقل در امور سیاسی به دست می دهد. برای براندازی نظام دیکتاتوری اسلامی و برقراری نظام سیاسی دموکراسی واقعی در ایران لازم است که مبارزان آزادیخواه ایران، ملی ها و سوسیال دموکراتها و چپگرایان و فعالان حقوق قومی و جمهوریخواهان و فعالان حقوق زنان و همه ی آزادیخواهان و دموکراسی خواهان ایرانی، مبارزات سیاسی خود را در جبهه ی وسیع و گسترده ی خواستاران دموکراسی لیبرال و لائیک، متشکل و سازماندهی کنند. هدف آزادی و عدالت در کشور ایران با براندازی نظام دیکتاتوری اسلامی از طریق انقلاب سیاسی توسط مردم ایران و برقراری نظام سیاسی دموکراسی لیبرال و لائیک به شکل جمهوری ایران قابل دستیابی است.

ما مبارزان آزادیخواه ایرانی می توانیم تاریخ کشورمان را در مجرای به ثمر رساندن مبارزات و فداکاریهای آزادیخواهان دوران انقلاب مشروطیت و آزادیخواهان طرفدار نهضت ملی دوران مصدق و آزادیخواهان خواستار جدایی دین از دولت دوران بختیار و جنبشهای دموکراسی خواهی مردم ایران در دوران کنونی، برای برقراری دموکراسی پارلمانی لیبرال در کشور ایران و استقرار جامعه ی باز در ایران و پیکار با دشمنان آن (که هر وقت راه پس و پیش را بسته می بینند، متظاهر به بشردوستی می شوند) به جلو برانیم و در انطباق با چنین منظوری از آن تعبیر کنیم. *« ... پیشرفت یعنی حرکت به سوی مقصود، به سوی مقصودی که برای ما آدمیان از حیث انسان بودن موجود است. چنین کاری از «تاریخ» بر نمی آید؛ فقط از ما افراد بشر ساخته است که می توانیم با پایه گذاری و پاسداری از آنگونه نهادهای دموکراتیک که آزادی و پیشرفت قائم به آنهاست به چنین حرکتی مبادرت کنیم. هر چه بیشتر به این نکته پی ببریم که پیشرفت وابسته به خود ما و مراقبت ما و مساعی ما و برداشت روشنمان از هدفهاست و به این بستگی دارد که چقدر در تصمیمهایی که می گیریم، واقع بینی بخرج می دهیم، بهتر از عهده ی حرکت به سوی مقصود بر می آییم. (غرض از «واقع بینی» در انتخاب هدف این است که هدفهایی که برمی گزینیم باید در مدت معقول تحقق پذیر باشند و از آرمانهای مبهم و خیالی بپرهیزیم، مگر آنکه چنین آرمانها به تعیین هدفهای فوریتر و فی نفسه ارزنده ای کمک کنند.) به جای تظاهر به پیامبری و پیشگویی، باید سازندگان سرنوشت خویش باشیم. باید یاد بگیریم که در آنچه می کنیم منتهای کوشش را بکار ببریم و ببینیم کجا مرتکب اشتباه شده ایم. وقتی این تصور را ترک کنیم که تاریخ قدرتمداری در باره ی ما داوری خواهد کرد، وقتی جلوی این نگرانی را بگیریم که آیا تاریخ به حقانیت ما حکم خواهد داد، آنگاه شاید روزی به مهار کردن قدرت کامیاب شویم و شاید حتی بتوانیم حقانیت تاریخ را نیز از این راه ثابت کنیم. مسلم اینکه تاریخ بشدت به اثبات حقانیت نیازمند است. »*

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
ایمیل رسیده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.