رفتن به محتوای اصلی

اعدام انقلابی سرهنگ
21.10.2011 - 19:20

چند تصویر. هلهله و پایکوبی. شلیک پیروزی. فریاد «باید زنده بماند! باید زنده بماند!» و شلیک یک گلوله بر مغز دیکتاتور. اعدام انقلابی. شور و شعف همگانی. پیروزی خون بر شمشیر. پیروزی خشونت و دگردیسی عدالت به شراب مستی آور انتقام. فروکاهیدن دیکتاتوری به دیکتاتور. نشان دادن هفت تیر طلایی دیکتاتور اعدام شده و غرش رگبار انقلاب در میان خرابه های جنگی هشت ماهه. اعدام انقلابی، آغاز نظام دمکراتیک! تکرار تاریخ انقلاب. حس شیرین انتقام با چاشنی عدالت. پیروزی منطق زیرک مقصر دیکتاتور است فقط و مرگ دیکتاتور، مرگ آلام ما است. پوزخند تاریخ.

هراس از دیکتاتور. جنازه او خطرناک تلقی می شود. مبادا که گور او به زیارتگاه بدل گردد! در پرهیز از تقدس زدائی و اسطوره سازی، اعدام انقلابی اسطوره ساز است. مرگ دیکتاتور پایان مصیبت نیست. آغاز رویاروشدن جامعه با توانایی و ناتوانی خود است و آوردگاه رویارویی با موریانه پرسش هایی به قدمت تحمل و بردباری جامعه فروتن و منقاد. اما مرگ دیکتاتور شهد است و نوید پایان فصل انقیاد و فرمانبرداری. مرهم است بر زخم های کهن و ناتوانی ها و هراس های تجزیه واقعیت و از- هم-زدائی از پی آب شدن چسب دیکتاتور. اعدام انقلابی. نمادِ خشونت عریان در هنگامه فروپاشی جامعه. اعدام انقلابی هزینه سامانمندی فرآیند از-هم-زدائی را از بین نمی برد بلکه تلقین سبکسری انقلابی است که با اعدام انقلابی دیکتاتور بر آن است نوید دهد که پلیدی ها به پایان رسید! آغازی از بنیاد. لحظه گسست مطلق و نهادن چهار دهه خلع قدرت «جامعه» به دست «دیکتاتوری سرهنگ». گسستی که گویی نیاز جامعه است به فراموشی سپردن آن چه که گذشته است بدون بازبینی و بازاندیشی «سکوت و شکیبایی اکثریت خاموش» که اینک در لحظه سرمستی «اعدام انقلابی» طغیان می کند و خشم و خشونت نهادینه شده خود را به نمایش می گذارد.

خون بهای «آغازی از بنیاد» مشروعیت کاربست اعدام انقلابی است. فقط همین بار! آئین «قربانی». ذبح انقلابی برای پالایش و تطهیر جان و روان اجتماع. ریختن خون دیکتاتور، تزریق خون تازه به تاریخ و جامعه! جنین دمکراسی در خون دیکتاتور عدالت خواهد آفرید! اعدام انقلابی؛ زایشِ خیال باطلِ سروری «بیواسطگی» بر «وساطت». تعلیقِ عقلانیت و اصول برای نهادن حقِ «دیکتاتور» در کفِ دستش. تقدیس خشونت، گزاره «حق او است و خلایق هرچه لایق». گزاره سلبی پیام سلاخی دیکتاتور در شمایل اعدام انقلابی و نه «دستگیری و دادگاه صالحه و روشنگری» به دیکتاتورهای دیگر، تکرار ذهنیتِ آغشته به خشونت است که در جستجوی زمان از دست رفته و معصومیت بربادرفته، یک بار دیگر، «قربانی» می کند تا پاکیزه شود.

نطفه دمکراسی در اعدام انقلابی سقط می شود. هلهله و رقص و پایکوبی. شهوتِ انتقام و خودارضایی جمعی. خون و خشونت تحریک می کند. خلسه جمعی. حق به حق دار رسید و خلق انتقام خود را از ستمگر خود سِتاند. «مگر کم از ما کُشت!؟» «می کشم، می کشم، آن که برادرم کشت». اعدام انقلابی. باید کشته می شد تا هوادارانش مایوس شوند! پروژه جذب نیروهای مخالف به سبک اعدام انقلابی! باید گلوله مغز و بدن او را سوراخ و متلاشی می کرد تا عقبه و هواداران «سرهنگِ دیکتاتور» متلاشی شوند. حذف «مخالف» به شیوه دیکتاتوری. حذفی که مشروع است چون خون ریخته شده است و «خون را باید با خون شست». اعدام انقلابی، آن روی سکه یِ منطق دیکتاتوری. اصل بر حذف است و محو نه ادغام و جذب. حقِ ناحق بودن که خواست بنیادی جامعه سرکوب شده از «دیکتاتوری» است، در آنِ اعدام انقلابی «دیکتاتور» به محاق می رود. دادگاه خلق «بسیجی» است و از هدر دادن سرمایه ها پرهیز می کند. چهار گلوله هزینه اعدام انقلابی است. «دیکتاتور» مهر باطل می خورد و «دیکتاتوری« به مثابه روش نفس می کشد و «دمکراسی» به مثابه ارزش و روش یَزله می برد.

دیکتاتور، همیشه منزوی است. دیکتاتور با واقعیت در تعامل نیست زیرا گمان می کند که او «واقعیت» است. انزوای «دیکتاتور» که در آن واحد همه جا حضور دارد و عدم حضورش سنگین تر از حضورش بر «واقعیت» سایه می افکند، سرانجام او را به بند می کشد و سرش را به سنگ می زند. همان گونه که سرهنگ قذافی در لحظه ای که از بندگان دیروز و سروران امروز درخواست کرد «مرا زنده بگذارید!» «دیکتاتور» که اهل جان دادن و جان ستاندن است، اینک به «واقعیت جدید» تن می دهد و می داند که «حاکم» کسی است که حقِ امضای زندگی یا مرگ زیردستان دارد. دیکتاتور به دیکتاتوری احاطه دارد و دیکتاتوری روایت «حاکم» به مثابه «جان ده و جان ستان» است. دیدگاهی که تجلی اش «اعدام انقلابی» است.

دیالکتیکِ گذار از بندگی به سروری. تکرار افسانه هابیل و قابیل یا ابراهیم و اسماعیل؟ اعدام انقلابی. ارضای غریزه های سرکوب شده در آستانه تخلیه جمعی شور جنسی جامعه بر مغز دیکتاتور در چند گلوله. جامعه خون می خواهد و چه خونی بهتر از خون دیکتاتور. با خون باید تاریخ را آبیاری کرد! اعدام انقلابی دیکتاتور خودارضایی شورانگیز جمعی یک جامعه به نام آغاز دمکراسی، به نام خدای عدالت؛ زهرخند دیکتاتوری به دیکتاتور است. اعدام انقلابی دیکتاتور در لحظه تسلیم او، بیدادگاه انقلابی است اما پیروزی ذهنیت حق سالار و حقوق سالاری نیست. پیراهن خونین و سیمای خونگرفته کریه دیکتاتور. صرف وجود دیکتاتور در نقش آدم مفلس و دریوزه ای که اینک، در لحظه ارگاسم انقلابی یک جامعه، به دریوزگی افتاده است و التماس تعویق مرگ خود را دارد، شهوت برانگیز است. «دیکتاتور» در فرار از «قهر انقلابی» به سوراخ خزیده بود مانند صدام حسین در عراق. «دیکتاتور» که خود را «لیبی» می دانست، حاضر به ویرانی «لیبی» بود که خود را «پدر مهربان» آن می دانست. روش دیکتاتوری و فرهنگ اقتدارگراست که در «دیکتاتور» به منصه ظهور می رسد که فقط تا زمانی جامعه را از آن خود می داند که به او گردن نهد. اعلام خودبنیادی جامعه مهر باطل است بر دیکتاتوری. اما کشتن «دیکتاتور» آن هم در لحظه ای که به اسارت افتاده است و چند روز زیستن را از «حاکمان جدید» گدایی می کند، «قتل» است! قتلِ دمکراسی. و این که از فردا، یعنی پس از قتل «دیکتاتور»، عصر دموکراسی نامیده می شود، سِقطِ دمکراسی است.

خشونت، شهوت انگیز است و اعدام انقلابی دیکتاتور، شهوت محض است. شلیک گلوله به هوا نماد ارگاسم پی درپی است در پس فتح واژن تاریخ به قصد زایش عدالت. زایش دمکراسی از روح اعدام انقلابی. و سجده در مقابل خدای قهار و انتقام گیر و عادل. سجده در برابر خشونت. دیکتاتور یک بار دیگر پیروز می شود. دیکتاتور بار دیگر اعدام انقلابی می شود. اعدام انقلابی و دیکتاتور یک بار دیگر پیروز می شوند. یک بار دیگر آن چه به ظاهر نافی همدیگر بودند، به آغوش هم بازگشتند. و لحظه وصال همان تصاویر گویایی است که بیشتر به یک تجاوز می ماند تا به یک اروتیسم شورانگیز. اعدام انقلابی دیکتاتور، شکست دیکتاتوری نیست! آغاز دمکراسی و حقوق سالاری هم نیست. استمرار خودارضایی جمعی است بر بستر منطق اهورایی-اهریمنی. عَلَم کردن پرچم ها و اهتزاز دستمال ها. دستمال هایی برای پاک کردن رطوبت خلسه ی خشونت جمعی.

دیکتاتور، اعدام انقلابی شد. گور او ناشناس می ماند و نمادِ رازها و ناگفته های چهل و دو سال از تاریخ معاصر لیبی. از دست رفتن فرصت طلایی برای تجربه نظام حقوق سالار و پایمال کردن یک فرصت تاریخی برای نظام دادگستری و حقوقی لیبی که با برگزاری یک دادگاه صالح برای دیکتاتور، در عمل، خود را هم محاکمه کند که چهل و دو سال به دستور «سرهنگ» حکم صادر کرده بود. فرصتی که در مقابل وسوسه شورانگیز خودارضایی جمعی در اعدام انقلابی بر باد رفت. فرصت روشنگری و بحث و تبادل نظر جمعی درباره دیالکتیک خدایگانی و بندگی. اعدام انقلابی. شور و پایکوبی و فراموشی جمعی. و آغاز سیادت روزمرگی در عصر پسادیکتاتور. چالشی بزرگ که در لحظه خلسه ی همگانی مرگ دیکتاتور رنگ می بازد. اعدام انقلابی «سرهنگ» رویدادی است که گواه است بر خشونت بالقوه در درون جامعه و گرایش به روش دیکتاتوری. گواهی است بر این که سنگفرش دمکراسی رعایت اکید و تام حقوق کسانی است که تا دیروز «حاکم» بودند و امروز در مقام پاسخ به آن جنایاتی که در دوره زمامداری آنان صورت گرفته است باید از حق «پاسخگویی» برخوردار باشند. اعدام انقلابی به زیرپا گذاشتن این حق، سلب کردن این حقوق از «آمران سرکوب و جنایت» و محروم کردن جامعه از مشق دمکراسی است. اعدام انقلابی «سرهنگِ دیکتاتور» نشانی است ماندگار از تجربه تلخ و خونین فراموشی ناپذیر گذار از دیکتاتوری به دمکراسی. «نشانی» که نشان خواهد داد آیا «چهار گلوله» بسنده است که اعدام انقلابی «دیکتاتور» را دمکراسی نام نهاد یا خیر.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.