یک رئیس جمهور خوشبین به غرب در تهران و یک وزیر خارجه متمایل به سپری شدن خاطرات تاریخی تلخ در لندن؛ گروهی سیاستمدار شتاب زده هم در واشنگتن.
اینها شخصیت های یک فصل از کتاب خاطرات جک استرا، وزیر امور خارجه بریتانیا در سال های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۶ است که به سبب سفرهای پی در پی اش به ایران، از روزنامه تایمز لندن لقب «جک تهرانی» گرفته بود.
سازندهترین دوره مذاکرات زمانی بود که فقط سه کشور اروپایی با ایران مذاکره میکردند، چون یوشکا فیشر، دومینیک دوویلپن و من همگی مایل بودیم به توافقی دست پیدا کنیم. من همیشه به کمال خرازی میگفتم که ما سپر انسانی ایران هستیم، چون تا زمانی که مذاکراتمان با ایران ادامه داشت، آمریکاییها نمیتوانستند آسیب چندانی به ایران برسانند. حرفم غلط هم نبود.
اما سرانجام مذاکرات اتمی در این دوره در واقع شکست بود.
دونالد رامسفلد [وزیر دفاع وقت آمریکا] خیلی از آن وضع ناراحت بود. در کتابم که بعدها منتشر شد، از او نقل قولی در این زمینه آورده ام.
بین سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۵ که به رسیدن به توافق نهایی نزدیک شده بودیم، تنها مشکلمان این بود که آمریکاییها زیر بار کارهایی که از نظر ایران انجامشان ضروری بود نمیرفتند. مثلا قطعات یدکی هواپیما [های مسافربری] ساخت شرکت رولز رویس بود، و رولز رویس فقط در صورتی حاضر به فروش این قطعات به ایران میشد که آمریکا با آن موافقت کند، چون آمریکا مشتری عمده محصولات این شرکت بود.
اما کالین پاول پیش از آنکه وزارت خارجه را ترک کند از من خواست فهرست دقیق قطعات را برایش بفرستم، و بعد از دریافت فهرست با وزارت دفاع بحث میکرد که تحویل این قطعات به ایران خطری ندارد.
اما واقعیت این بود که نئوکانهای [نومحافظهکاران] حاضر در دولت وقت آمریکا نمیخواستند توافقی حاصل شود، و من فکر میکنم آنها فهمیده بودند که با این کارشان به موقعیت خاتمی و روحانی لطمه میزنند، و به نظر میرسید با این موضوع مشکلی نداشتند، و حتی امیدوار بودند که این طور بشود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید