رفتن به محتوای اصلی

دیکتاتوری نهادینه شده‏ی ذهنیت ایرانی-درجواب آقای علی افشاری ومقاله مصیبت تمام نشدنی کردستان
15.08.2011 - 16:31

(توضیح: این پاسخ را برای روزنامه الکترونیکی روزآنلاین که مقاله ی آقای افشاری را منتشر کرده بود فرستادم اما آن گرامیان به دلیل مواضع سیاسی خاص آن را منتشر نکردند!)

آقای علی افشاری در مقاله‏یی با عنوان «مصیبت تمام نشدنی کردستان» که در روزآنلاین منتشر شده تحلیل مختصری از وضعیت امروز کردستان و حوادث قندیل ارائه و در آن بر حل صلح آمیز و بدون خشونت مسئله‏ی کرد تأکید کرده‏ بودند. این خود فی نفسه پسندیده و بیانگر همان اندیشه‏یی است که بعد از حضور سید خندان خود را به عنوان گفتمان غالب جریان اصلاح طلبی شناسانده و در سالهای بعد به ادبیات اپوزسیون خواهان براندازی هم سرایت کرد. گفتمانی که به موازات آرامش نیروانایی که دنبال می‏کند در پی تقلیل خواسته‏های اپوزسیون تا رساندن آنها به حد بی‏خطری است. ادبیاتی که علی افشاری در این مقاله به کار می‏برد همان ادبیات انکاری 32 سال گذشته است. ادبیاتی که با وسواسی بیمار گونه سعی در القا و تکرار همان باوری را دارد که حکومت مرکزی و به تبع آن هر جریان مرکزگرایی از نخستین روز آغاز جنبش آزادیخواهی کرد بر آن بوده و گویا برآن نیز خواهد بود. و آن انکار هویت مستقل مردمانی است که کرد نامیده می‏شوند. در مقاله‏ی ایشان هم بارها با واژگان متضمن معنای انکار و نفی روبرو می‏شویم از پرهیز از به کار بردن واژه‏ی «حزب» گرفته تا استفاده از واژگان «شورشی» و «تجزیه طلب» و «گروههای قومیتی» و غیره و برای هریک از این موارد، در فرهنگ لغت مشترک تمامی مرکز گرایان (که در توافقی نانوشته به آن دست یافته‏اند) دلیلی و ریشه‏یی وجود دارد که همگی معطوف به یک غایتند و آن انکار ملت کرد و تقلیل جنبش تاریخی آزادیخواهی ملت کرد به شورشهای پراکنده و ابتر است. برای نمونه در این فرهنگ لغت استفاده‏ از واژه‏ی حزب تابوست و برابرنهاده‏یی با نام گروه برایش در نظر گرفته‏اند، چراکه حزب متضمن معنای سیاسی خاصی است و آن وجود سازمانی منسجم و هدفمند است که با فراخواندن مردم، تحت برنامه‏یی مشخص در پی رسیدن به هدفی تعریف شده و روشن است.

پر واضح است که چنین تعریفی با آنچه این دوستان در نظر دارند تفاوت بسیار دارد. کمترین معنای وجود حزب، پذیرش فضایی سیاسی و بودن درکی نسبی از معادلات قدرت در آن جامعه‏یی است که احزاب از آن برخاسته‏اند. این درحالی است که دوستان مرکزگرا تأکید دارند که تمامی ساکنین ایران در صورت تأمین نیازهای معیشتی و رفع تبعیض (به عنوان مثال در احراز مشاغل دولتی ) تبدیل به شهروندانی مطیع و فرمانبردار شده و چیزی به نام مسئله کرد موضوعیت خود را از دست می‏دهد. آقای افشاری در مقاله‏ی خود و به نمایندگی از مردم کردستان خواستهای آنان را «تمرکززدایی در مدیریت استان و رفع تبعیض» دانسته و تأکید دارد که برای حل مشکل باید «مرزهای مطالبات مردم کرد از گرایش‏های تجزیه طلب، شورش‏گر و وابسته» به صورت صریح مشخص شود.

ایشان نیز متأسفانه همچون دیگر دوستانی که خود در میانراه اصلاح طلبی و براندازی نرم و سخت و دیگر گزینه‏های موجود مانده‏اند، تنها در یک مورد با یقین سخن می‏گوید و آن هم زمانی است که نام کرد و وجود ملتی به این نام به میان می‏آید.این دوستان تنها در این زمان است که با اطمینان یک «نه»ی بلند سرداده و با تأکیدی خاص، از پذیرش هویت مستقل این مردمان سربازمی‏زنند و گمان می‏کنند که با پاک کردن صورت مسئله موفق به حل آن شده‏اند. اپوزسیون ایرانی متأسفانه دچار بیماری مزمنی است به نام وحشت از دیگری و همچنان بر آن تقسیم بندی قدیمی نیرو، به خودی و غیر خودی تأکید داشته و هر غیر خودی را هم به ناگزیر تهدید به شمار می‏آورد. و بر همین اساس است که نمی‏تواند بپذیرد کرد و عرب و آذری غیر از فارس و دارای ویژگیهای فرهنگی خاص خود هستند که این ویژگیهای فرهنگی شکل دهنده‏ و مقوم هویت مستقل آنهاست، هویتی که فراتر از تأمین نان و شغل و رفاه ایستاده و سهم خود را از قدرت و حاکمیت می‏جوید. قدرت طلبی که ایشان با قرار دادنش در کنار انگ نخ نما و خنک «وابستگی به بیگانه» همچون گرایشی انحرافی در مبارزات مردم کرد از آن نام می‏برند، در واقع بنیان و اصل اصیل مبارزه کرد در طول تاریخ چند سده‏ی اخیر است. مبارزات ملت کرد معطوف به سهیم شدن در قدرت و دارای ماهیتی سیاسی است و تقلیل دادن آن به شورش‏های پراکنده‏ی عده‏یی گرسنه که هر از گاهی می‏شود برای مظلومیت و محرومیتشان اشکی ریخت و سری به نشانه‏ی تأسف جنباند، هرگز به تمام شدن آنچه ایشان مصیبت کردستان می‏نامند نخواهد انجامید.

ادامه‏ی رویه‏یی که اکثریت مرکزگرا از سالهای دور در پیش گرفته‏ و خود، هم درد مردم کرد را می‏گوید و هم تشخیص درمان می‏دهد و هم نسخه می‏پیچد کمکی به حل مسئله در دنیای واقع نخواهد کرد. و به فرض تغییر سیستم کنونی هم، اگر به بازنگری خود برنخیزند همه چیز در کمترین زمان به جای نخست خود و یا بدتر از آن بازخواهد گشت. همانطور که پس از انقلاب 57 اتفاق افتاد. نگرش آقای علی افشاری نسبت به مبارزه‏ی کرد در سالهای نخست پس از انقلاب نیز همان نگرش همفکران سنتی‏ خود است. نگرشی که البته و متأسفانه اخیراً عده‏یی از جامعه‏ی کردستان را هم به نوع دیگر درگیر خود کرده و بر آن است تا با معکوس کردن معادله، دفاع و مقاومت احزاب کردی را که واکنشی ناگزیر در مقابل حکم جهاد رهبر آن زمان جمهوری اسلامی بود، عامل ابتدایی و اصلی مشکلات بعدی قلمداد کند. افشاری در این رابطه می‏گوید «برخی گروه‏های سیاسی اپوزسیون که کردستان را به جبهه درگیری خود با حاکمیت تبدیل کردند و برخی از زیاده خواهی‏های گروه‏های قومیتی کرد در وضعیت نابسامان کردستان نقش داشتند» ادبیاتی که ایشان در این جمله از آن سود می‏جویند همان ادبیات خودمحور و خودبزرگ بینی است که در نزد اکثریت غالب مرکزگرایان دیده می‏شود؛ باز هم استفاده‏ی معنا دار از «گروه» به جای «حزب» و «قومیت» به جای«ملیت» و علاوه بر آن کاربرد واژه‏ی «زیاده‏خواهی». به راستی چه معنایی در این کلمه نهفته است غیر از تحقیر و تعیین تکلیف و تعریف حق و حقوق برای دیگری؟ آنچه ایشان و همفکرانشان زیاده خواهی می‏نامند همان است که کردها با عنوان حق از آن یاد می‏کنند. و تمام مسئله‏ی کرد و «مصیبت تمام نشدنی کردستان» از همین نقطه آغاز می‏شود. و طبیعتاً راه حل هم باید به همین نقطه بازگردانده شود.

از گذشته تا امروز، اجتماعی که خود را ملت کرد می‏داند اصرار دارد پا را فراتر از گلیمی که دیگران برایش گسترده‏اند دراز کند و خاک آن سوی گلیم را هم از آن خود دانسته و پا گذاشتن بر آن را حق بدیهی خود می‏داند. و از این سو عده‏یی ترکه به دست از مرزهایی که خود تعریف کرده‏اند محافظت کرده و تابع هر دیدگاهی که باشند نسبت به «زیاده‏خواهی»! ساکنین گلیم مفروض حساسیتهای ویژه نشان می‏دهند. اگر حاکمیت بنا به خصلت مستبدانه و دیکتاتور خود چنین خوانشی از مسئله‏ی کرد داشته و خود را در تعیین تکلیف و مشخص کردن حدود و حقوق ملیتی دیگر محق بداند بر او حرجی نیست چرا که از کوزه همان برون تراود که در اوست. اما زمانی‏که کسان دیگر با ادعای مبارزه برای دمکراسی از همان ادبیات مستبدانه استفاده‏ ‏می‏کنند موضوع متفاوت می‏نماید و برای دمکراسی که با چنین نگرشی قرار است بنا شود باید عمیقاً نگران شد. استقرار دمکراسی مستلزم وجود اندیشه‏ی پذیرش دیگری و دیگران است. دیگرانی که به تبع حضور فیزیکی‏ هزاران ساله در سرزمین مادری خود حقی هم نسبت به آن برای خود قائلند. و این حق را اگر تا امروز سیستمی مستبد از رأس تعیین و تعریف کرده، در فرداروز دمکراسی قاعدتاً باید ماجرا متفاوت بوده و حق‏ها و حدودها به گونه‏یی دیگر تعریف شوند. دمکراسی به شیوه‏ی مطلوب این عده از دوستان(یعنی نادیده انگاشتن دیگری و ترس از اعتراف به هویت او) تکرار مجدد همان تاریخ تاریکی است که تا امروز بوده است. سرنوشت ایران و اپوزسیون ایرانی با سرنوشت ملیتهای ساکن این کشور گره خورده و تا زمانی که ادبیاتهای تقلیل گرا و تحقیری این چنینی بر فضای فکری اپوزسیون ایرانی حاکم باشد دمکراسی همچنان در حد یک آرزو مانده و دسترسی به چیزی فراتر از آنچه امروز بر ایران حاکم است محال می‏نماید.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
ایمیل دریافتی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.