در فیس بوك من انقلاب كامنت بود
«پرطرفدارى ظریف به واسطه مهناز»
بهروز کاظمی / رادیو کوچه
دنیای مجازی طی سالهای گذشته به عرصهای تبدیل شد که بسیاری از افراد و دیدگاهها را به جامعه معرفی کرد. یکی از این افراد «مهناز هدایتی» است که میگوید طی ماههای گذشته انتشار آثار وی در صفحه فیس بوک شخصیاش، منشا یک «انقلاب کامنتگذاری» و باعث معروفیت ایشان شد تا جایی که خانم هدایتی بخشی از معروفیت صفحه فیسبوک «محمد جواد ظریف»، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی را هم متاثر از یکی از اشعار خودشان میدانند.
بدون هیچ گونه قضاوت و به دور از جنجال و حاشیه سازی و تحبیب و تخریب، گپ و گفت دوستانهای با مهناز هدایتی در مورد هنر، سیاست، فیسبوک و دغدغههای شخصیاش داشتم. من «بهروز کاظمی» هستم و آنچه میشنوید مصاحبهام با «مهناز هدایتی» است.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
با سلام خانم هدایتی
سلام آقای کاظمی عزیز. بفرمایید
ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید.
خواهش می کنم. لطف دارید.
خانم هدایتی شاید در ابتدا اولین سوالی که به ذهن من می رسد این است که از شما بپرسم که اگر شما بخواهید “مهناز هدایتی” را به مردم ایران بشناسانید چه میفرمایید؟
والا سوال خیلی سختی هست ولی خب مهناز هدایتی، مهناز هدایتی هست ولی مهناز هدایتی را شاید بتوانید از طریق شعرهایش بشناسید و مجموعهای از آن خصوصیاتی که در من هست و باید شناخته بشود در شعرهایم هست ولی خب اگر از خصوصیات روحی بخواهم بگویم شاید آدم خوب و مهربانی باشم البته همه این حرف را میزنند ولی فکر می کنم ذاتن آدم مهربانی باشم.
خانم هدایتی شاید جامعه ما بیشتر شما را در دو حوزه میشناسد. یا در حوزه هنر یا در حوزه سیاست. در حوزه هنر شما یک سری آثار داشتید که مردم ما و کسانی که مخاطبان شما هستند و چه درسایتها یا در صفحه فیسبوک خودتان توانستهاند آثارتان را ببیند و در حوزه سیاست هم که از شما در یک سری سایت ها خبری مانند “العربیه” مقالههایی منتشر شده بود و هم اینکه تحلیلهای شخصیتان در صفحه فیسبوک شما وجود دارد. دغدغه شخصی خانم هدایتی بیشتر به سمت هنر هست یا سیاست؟
والا در مورد سیاست من این را بگویم که من به عنوان هنرمند، هنر من فقط نوشتن هست و بیشتر در حوزه شعر و مقاله و رمان کار میکنم اما خب اگر الان سیاسی هم می نویسم باید بگویم اولن وظیفه من به عنوان یک شاعر شاید ظاهرن این نباشد که در سیاست دخالت داشته باشم چرا که سیاست اصلن مربوط به منِ شاعر، نویسنده یا کسی که در موزیک کار میکند یا در سینما و تئاتر یا در حوزههای دیگر کار میکند نیست ولی متاسفانه در عرض این سه دهه که زندگی ما کاملا سیاسی شده است همه مجبور شدهایم به یک عنوان یا صورتی و با هر هنری که داریم در مقابل سیاست به عنوان یک نهاد یا زبانِ اعتراض باشیم. در عرض این سه دهه این زبان اعتراض ما را هم شاید خودمان به وجود نیاورده باشیم ولی سیاستمدارهای ما در ایران به وجود آورده اند که زمینه را فراهم کرده اند که منِ شاعر یا نویسنده یا دیگر هنرمندان مجبور بشوند با آن هنر و فرهنگ هنری خودشان در مورد سیاست حرف بزنیم و البته اعمال نفوذ که نمیشود گفت چون کارهای نیستیم ولی بالاخره از سیاست می توانیم بگوییم و بنویسم با هر هنری که داریم. یعنی مجبور شدیم. کشیده شدیم. به هر حال من هم به عنوان یک شاعر وظیفه خودم را انجام میدهم.
به نظر شما هنر تا چه حد میتواند در همراهی با سیاست باشد؟ یعنی به عبارتی تعریف شما از هنر امروز و هنر در روزگار ما چیست و چه کارکردی دارد؟
در مقابل سیاست؟
در مقابل سیاست و کل مسایل جامعه.
ببینید ما الان بیاییم بگویم مشکلاتی که وجود دارد و یک هنرمند متعهد میشود در مقابل آن مشکلات سخن بگوید و هنر خودش را در اینجا نشان بدهد. وقتی که ما مجبور میشویم یعنی مجبور هستیم از هنر خودمان در مقابل سیاست استفاده کنیم اما الان که مشکل ما فقط سیاسی نیست. یک زمانی هست که ما نگاه میکنیم و میبینیم در یک کشور آزاد زندگی میکنیم و مشکل ما مثلن نخست وزیر هست، رییس جمهور هست، وزرا هستند.خب ما اینها را به دولت ابلاغ میکنیم که مثلن این وزیر را دوست نداریم یا رییس جمهور را دوست نداریم. خب تعویض میشوند. مشکل الان در مملکت ما مسایل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، تاریخی، مذهبی و اجتماعی است. ما در همه زمینهها الان مشکل داریم. یعنی من الان اگر بخواهم در مورد سیاست صحبت کنم من میشوم یک فرد سیاسی. ولی تنها سیاست نیست. ما باید در همه زمینهها بنویسم. اما چه کسی این مشکلاتی که ما باید از آنها بنویسیم را به وجود آورده است جز سیاستمداران ما؟ پس مشکلات ما فقط سیاسی نیست. ما باید در همه زمینهها بنویسیم. متاسفانه من و دیگران شاید دوست نداشته باشیم در سیاست دخالت کنیم یا بنویسیم. ولی ناچارن ما همه مجبور شدیم وکشیده شدهایم چون گفتن دردهای مردم در همه زمینهها یک بیماری یا دخالت یا وظیفه شده است که میشود گفت که هر کسی متعهد باشد باید وظیفه خودش را انجام بدهد.
کامنت ها در صفحه خودم را سانسور کردم تا یک مقدار در خودشان فکر بکنند و ببینید دموکراسی و آزادی دریایی نیست که شنا بلد نباشند و بخواهند در آن شنا کنند. باید شنا را بلد بود که وقتی به دریا رسیدی غرق نشوی
در عالم سیاست فرض کنید الان این فرصت را داشته باشید که نقدی از حوزه حاکمیت و دولت در ایران و همچنین نقدی از جامعه ایران داشته باشید. به نظر شما بیشتر چه نقدی میشود از دولت و جامعه در ایران کرد؟
ببینید سوال خیلی خیلی سختی هست. این یک معضل دیرینه و سی ساله هست. یعنی اگر بخواهم نقدی از جامعه و اجتماع بنویسم باید سی سال را مرور کرده و بنویسم. اینجوری هم نیست که من تمرکز داشته باشم و در چند دقیقه با شما بخواهم در این زمینه صحبت کنم. یعنی اگر سوال را به من میدادید و میگفتید مهناز در این مورد بنویس؛ من یک کتاب یا مقاله یا تحلیل جامع مینوشتم. ولی این یک درد سی ساله هست. خب از زمانی که شروع شد و انقلاب شد اصلن چرا مردم انقلاب کردند بعد چرا جنگ شد؟ جنگ هشت ساله که واقعن این کشور را داغان کرد و میلیونها آواره بر جای گذاشت. صدها هزار کشته داد و میلیونها خانواده را در ایران داغدار کرد. معلولان و اسرا و ویرانی از لحاظ اقتصادی و اجتماعی و… به دنبال داشت. در چند جمله نمیتوانم که بگویم. حالا اگر من بخواهم بگویم عاملش چه کسی بوده است در درجه اول جامعه و مردم بودند که عامل سیاسی را به وجود آوردند. در سه دهه گذشته که تا امروز ما سه نسلی هستیم که در دهه اول زندگی کردیم در دهه دوم زندگی کردیم و در دهه سوم این سی سال حکومت جمهوری اسلامی هم شرکت کردیم. به هر حال من اینجا جامعه را مقصر میدانم چون یک حرکت کردند در سی و پنج سال گذشته که تا امروز ما داریم تاوانش را پس میدهیم. ما داریم ضرر پس میدهیم. هزینه های زیادی چه از لحاظ روانی و چه از لحاظ اقتصادی و نیروی انسانی. در نظر بگیریم چقدر کشته شدند؛ چقدر آواره شدند. این همه زندانی سیاسی و اعدامیها و این همه تشویش روانی بر مردم وارد شد. این که امروز میخوابند و صبح نمیدانند زندگیشان چی هست و روال زندگیشان را به دست ندارند. اینها را در چند دقیقه نمیتوانم بگویم و اصلن احتیاج به گفتن هم نیست چون ما با این سیستمی که برما طی این سی ساله حکومت کرده آشنا هستیم.
برگردیم به بحث هنر. من احساس کردم شما تاکید دارید در آثارتان بر برخی موارد تاکید کنید و تکرار کنید. از لحاظ ذهنی برداشت من این بود که شما یک سری دغدغه دارید که دوست دارید جامعه با تکرار و با تاکید بر روی این موارد، متوجه این مسایل بشود. آیا اساسن به کار بردن تکرار یا “صنعت تکرار” در شعر شما آگاهانه بوده یا دغدغهها و نگرانیهای شما باعث این مساله شد؟
ببینید عامل اول که من به آن توجه کردم یا برداشت خودم یا احساس کردم که در این سالها که مینویسم تا الان وجود داشته، ناخودآگاه بوده است ولی الان که شما اشاره میکنید که بر صنعت تکرار در نوشتههایم اصرار دارم و میبینید که من زیاد اهل مصاحبه نیستم و گفتم سخنور خوبی هم نیستم ولی در نوشتههای خودم اگر صنعت تکرار وجود داشت از ناخودآگاه من بوده است تا اینکه این لحظه شما به من میگویید. این برداشتی از شما هست به عنوان کسی که کارهای مرا دنبال کردهاید. این را میگویید که جامعه متوجه بشود یا آن را تکرار میکنم تا دردها و رنجها را بیشتر بدانند. این نکتهای هست که شما اشاره کردید و شاید درست هم باشد. ممنون از لطفتان. اما مساله اول اینکه صنعت تکرار به صورت ناخودآگاه در ذهن من هست. در ذهن من بود و سالهای سال نوشتم تا این اواخر که منتقدان و جامعه ادبی آمدند و آن را منتسب به من کردند. یعنی گفتند این سبک را دوست داشتند و گرفتند. به هر حال آنها شاید برایشان خوشایند بود که گرفتند یا شاید همان عامل ناخودآگاه بود و یا اینکه مردم طالب بودند.
خانم هدایتی یک بحثی که مدتها ذهن من را مشغول کرده این است که اولن شما تا جایی که من میدانم زیاد اهل مصاحبه نیستید و این لطف شما بوده که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید. ولی به نظر میرسد که مهمترین رسانه شما تا الان صفحه فیسبوکتان بوده است. بالاخره بازخوردی داشته و مردم “ریاکشنها”ی مختلفی در مورد آثارتان داشتند. من متوجه میشدم که صفحه شما تا جایی که من دیدم تقریبا به هیچ عنوان سانسور ندارد و این خب حرکت خیلی مهمی بود که همه متوجه می شدند. به مرور که نگاه میکنیم برخی از افرادی که اوائل یک سری کامنتهایی می گذاشتند که شاید زیاد باب میل شما هم نبود ولی این روند ظاهرا یواشیواش در حال عوض شدن است. اساسن میخواستم ببینم دلیل این عدم سانسور و ادامه روند قبلی چیست؟ آیا تصمیم دارید مردم ایران متوجه یک فضای باز یا آزاد بشوند یا اینکه به بحث و گفتگو علاقهمند هستید و دوست دارید بیشتر با مردم گفتگو کنید و از جامعه بازخورد آثارتان را ببینید؟
سوال شما چند بخش داشت. یکی فعالیت من در چه حوزههایی هست که سایتها و فیسبوک هست. در مورد سانسور و بازخورد هم بود. من تشکر میکنم از سایتهایی که این سالها زحمت کشیدند و سایتهای معتبری بودند و نام نمیبرم که نکند نامی از قلم بیفتد. ولی در مجموع کل سایتهایی که در خارج از ایران هستند تقریبن با آنها همکاری کردم و زحمت کشیدند و آثار مرا در ده – یازده سال گذشته منتشر کردند. حتی سایتهای داخل ایران هم مطالبم را هر چند بر ضد من باشد اما منتشر میکنند. اما در مورد صفحه فیس بوک من. ببینید من مطالبم را در صفحه فیس بوک و در کنار سایتها میگذارم. بیشتر اول در سایتها منتشر میشود و بعد در صفحه فیسبوکم میگذارم. شاید برای من رسانهای باشد اما من رسمن نمیخواهم که رسانه من باشد. چون رسانه مسئولیتهای مختلفی دارد. تعداد افراد مختلفی با آن رسانه کار میکنند ویک تیم خبری و مالی پشت آن رسانه هست. ولی یک صفحه معمولی فیسبوک هست که چهل هزار عضو دارد و باز هم هست و همه میتوانند اسم مرا در فیسبوک جستجو کنند و بدون اینکه عضو باشند میتوانند مطالب مرا بخوانند. تقریبا به روز هم هست .
شاید 95% آنها مطالب من باشد و 5% مطالب سایتهای معتبر و خبرهای روز را بگذارم. ولی اینکه شما فرمودید در مورد سانسور و کامنت ها. برداشت من از زمانی که صفحه فیسبوکم باز هست و مردم میآیند، میخوانند و کامنت مینویسند این است که من اجازه دادم که همه بیایند و نظرشان را بنویسند. به نقل از کامنتگذارانی که مینویسند یا مسیجهایی که به من دادند گفتند که صفحه فیس بوک من یک “انقلاب کامنتنویسی” بود. اولا این صفحه فیسبوک من یک صفحه سیاسی و ادبی هست و که البته این اتفاق بیشتر در یک سال و چند ماه گذشته بود که همه آمدند و نظراتشان را نوشتند و اوایل سانسور هم نبود .
وقتی به صفحه فیسبوک آقای ظریف نگاه کردم پنجهزار نفر بود یا پیج ایشان حدود چهل تا پنجاه هزار نفر بود. از دو ماه پیش که من این شعر را نوشتم تا الان که نگاه بکنید صفحه فیسبوکشان از پانصدوسیهزار نفر هم گذشته است
الان این را اشاره کنم که یک هفتهای هست که من سانسور مطلق گذاشتم و شاید در آخر دلیلش را بگویم. همه آمدند . اسم و رسم همه عضوهای صفحه را میتوانید ببیند که این 40 هزار نفر که رسمن هستند از همه تیپ آدمهایی بودند. روشنفکر، منتقد ادبی، خبرنگار، روزنامه نگار از رسانههای دیگر یا شاعر، نویسنده، موزیسین، دانشجو، محصل و همهگونه افرادی از سنین پایین تا بالا بودند. ولی همه نظرات خودشان را خیلی آزاد نوشتند انگار در این صفحه به هیجانی رسیده بودند که میشود مسائل سیاسی و ادبی را نوشت. روال به این صورت ادامه داشت تا این یک هفته اخیر. یعنی من تا این مدت همه مسائلشان را تحمل کردم. هر چه که نوشتند گفتم باید اجازه مطلق داده شود که هر چه میخواهند بنویسند. ولی متاسفانه در این یک هفته اخیر خیلی به من لطمه روحی زده شد. به خاطر اینکه تخریب شخصیتی و ترور شخصیتی شدم. تهدید شدم از طرف کسانی که بودند که حالا من نمیدانم منتقد من هستند یا عوامل دیگری هستند که به صورت گروهی آمدند و خیلی مسائل را نوشتند. این تهدیدی که من شدم برای من از لحاظ روحی و روانی قابل قبول نیست. من فعلن این را خواستم که سانسور باشد. الان هم ببینید نوشتهام که مطلقن ننویسند. نه میخواهم خوب بنویسند و نه میخواهم بد بنویسند. یعنی این جا را سانسور کردم تا یک مقدار در خودشان فکر بکنند و ببینید دموکراسی و آزادی دریایی نیست که شنا بلد نباشند و بخواهند در آن شنا کنند. باید شنا را بلد بود که وقتی به دریا رسیدی غرق نشوی. هر کسی میخواهد باشد و با هر طرز فکر و اندیشهای که باشند اگر شنا بلد نباشند غرق می شوند. این مدت آزادی مطلق بود و همه دیدید که از همه گونه موارد در اینجا نوشته شد . گفتم مهم نیست. یک قشر سیاسی مینویسند؛ یک قشر ادبی و اجتماعی و فرهنگی مینویسند. بعضیها هم طنز مینویسند. ولی دیدم خیلیها این آخری تهدیدم کردند و متاسفانه این برای من قابل قبول نبود و حالا فعلن این روال سانسور هست چه برای آنهایی که مرا دوست دارند و چه آنهایی که از من بدشان میآید و اجازه نیست که فعلن بنویسند.
در مجموعه کامنتهایی که برای شما آمده بیشترین کامنتی که دوست داشتید یا برای شما مفید و خوشایند بوده و بیشترین کامنتی که اذیتتان کرد چه بود؟
خیلی کامنت آمد شاید هزاران و ده هزار کامنت این مدت رسید. خیلی کامنتهایی آمد که برای من انرژیبخش بود. باید کمی به عقب برگردیم. بعد از این که من شعری را منتشر کردم (غزلی که هشت – نه ماه گذشته منتشر شد) و تا الان همان جریان شعرم هست. این آماری از مخاطبان و طرفداران و هواداران من و طرفداران شعر و غزلی بود که من میسرودم. تا الان من اینچنین آماری نداشتم. یک آمار مثلن صدها هزار نفری یا یک میلیونی… نمی دانم. خیلی بازنشر شد و در موردش بحث شد و در مورد شعرم چند کمپین درست شد. خیلی نقدها نوشته شد. آن موقع همه با آن یک شعر خودشان را نشان دادند و آمدند و معلوم شد آمار مخاطبان من چقدر بوده و من خودم این را نمیدانستم که اینقدر بالا است. من روالی داشتم که از سالها پیش مینوشتم. یک تعداد مشخص هم وجود داشت که من از کم و زیادش خبر نداشتم. تا اینکه بعد از آن شعر این آمار بیرون آمد. وقتی من این آمار دستم آمد مخالفین من هم فهمیدند که شعر من تاثیرگذار بوده که این تعداد بیرون آمدند. ولی کامنتهای زیاد و نقدهای زیادی در مورد من نوشته شد. خیلی از آنها هم خیلی خوب و انرژیبخش بود. تا آن موقع نقدهای بد و تندش را هم قبول داشتم و برای من خیلی خوشایند و دوستداشتنی بود. خب کامنتهای خوبش گفتن ندارد. حتی بعضیها که مسیج می زنند و کامنت میگذارند اینقدر مرا دوست دارند و علاقهمند هستند و در حد خدا و پیغمبر بالا میبرند که من اصلن به زبان نمیآورم و اصلن نمیخواهم این حرفها را بدانم ولی کامنتهای بدشان خیلی بد بود و مساله تهدید در میان هست. حالا الان نمی توانم بگویم ولی شاید در بین کامنتهایی که حذف نکردم هنوز باشد ولی این برای من خیلی گران تمام شد. این برای من خیلی بد هست که با تمام وجود تهدیدم کنند. خب اینها را من نمیتوانم بگویم.
منظورتان از آن شعر همان شعر “چه شب هایی سفر کردم به دنیای تخیل” هست؟
بله. شعری که خیلی خوب بود و برای من خیلی دردسر داشت.
به عنوان آخرین سوال شما در جایی نوشته بودید که در شعر- مقاله هایی که می نویسید پیش بینیهایتان بیشتر جنبه “الهام” دارد. شاید الهام شاعرانه هست. آیا اساسا خاستگاه این حرفها تحلیل سیاسی است یعنی یک سری فکت و نشانههایی برای این پیشبینیها دارید یا اینکه از همان جنس الهام شاعرانه هست؟
در مورد تاثیرگذاری شعرم در سوال قبلیتان من فراموش کردم جواب بدهم و نخست سوال قبلیتان را تکمیل کنم. خب در مورد تاثیرگذاری شعر من، مطمئنن اشعار من بر روی منتقدانم یا بر روی سوژهای که مینویسم و به کار میبرم تاثیر گذاشته است. مثلا یکی در مورد شعر “ایران من هرگز تجزیه نخواهد شد” که بازتاب فراوانی داشت یا شعر “کورش کبیر گنج ایران زمین” یا شعری در مورد زبان فارسی بود که در مورد یک طرح آموزشی بود که به مردم کمک بشود و دولت برای زبان آموزش و پرورش در ایران کمک کند که زبان انگلیسی بسیار بد و می توان گفت زیر صفر است. در مورد یک شعر دیگر من که در مورد وزیر امور خارجه ایران نوشتم و وقتی به صفحه فیسبوک ایشان نگاه کردم پنجهزار نفر بود یا پیج ایشان حدود چهل تا پنجاه هزار نفر بود. از دو ماه پیش که من این شعر را نوشتم تا الان که نگاه بکنید صفحه فیسبوکشان از پانصدوسیهزار نفر هم گذشته است. یعنی میتوان گفت به هر حال تاثیرگذار بوده است.
صفحه آقای ظریف را میفرمایید؟
بله. وزیر امور خارجه. الان شعرش را دقیق یادم نیست.
من سوال قبلیم را دوباره تکرار میکنم. شما نوشته بودید این پیشبینیهایی که من در مورد آینده ایران مانند ایران تجزیه نخواهد شد یا پیشبینی حمله نظامی به ایران میکنم اینها به من الهام میشود.من میخواستم بپرسم که آیا اینها از جنس الهام شاعرانه هست یعنی اینکه شاعر فقط حس خودش را ابراز میکند یا اینکه شما این تحلیل ها را بر اساس یک سری نشانهها ایراد میکنید؟
نشانههایش به طور مثال از حدود سه تا پنج سال پیش که من در مورد آن موضوع مقاله و مطلب نوشتم اگر دقیق بخوانید میبینید که آن تحلیل نزدیک به حقیقت بوده است. مقالهای نبوده است که من اگر دو، سه یا چهار سال پیش نوشته باشم الان برعکس آن شده باشد. اگر به حقیقت نرسیده باشد ولی یک تحلیل نزدیک به حقیقت بوده است. به همین دلیل من نمیخواهم بگویم وقتی مقاله یا شعری را مینویسم یک نشانههایی دارد که دور از تصور یا انتظار باشد . می توانم بگویم نزدیک به حقیقت است. نمیگویم صد در صد دقیق ولی نزدیک به حقیقت بوده است.
پس بیشتر از جنس تحلیل بوده است نه الهام شاعرانه؟
خب الهام شاعرانه را که نمیشود منکر شد. یک انسان با انسان دیگر وجه تمایز دارد و فرق میکند و فقط یک نفر شاعر می شود. یا اینکه به فرض از بین هزار یا دو هزار نفر یک نفر شاعر می شود یا از بین چند میلیون جمعیت ما چند شاعر داریم که واقعا میتوان گفت شعر برایشان یک نوع الهام هست. آن را ما نمیتوانیم منکر بشویم و بگوییم که الهام شاعرانه نیست. برخی از شعرهایم را که مینویسم احساس می کنم که به همان صورت الهام شاعرانه هست البته جدای از آن حس شاعرانه.
بسیار متشکرم خانم هدایتی از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید و روزهای خوبی داشته باشید.
ممنون از لطفتان.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید