رفتن به محتوای اصلی

کامنت نویس های بی نام و نشان و رعایت تربیت و ادب در بیان
22.07.2011 - 12:09

با اطمینان می توان گفت: اگر اکثر روشنفکران جامعه و خود ما همه چیز دان و هیچی .... نباشیم و کمی احساس مسئولیت بکنیم و باشهامت واقعیت را بنگریم، از خود بزرگ بینی ما به مراتب کاسته می شود. جسارت نباشد که بنده بهیچوجه همه را خودبزرگ بین نمی دانم. اما این احساس به من نوعی دست می دهد که جو خود بزرگ بینی بر جامعه عقب نگهداشته شده ما حاکم است. این احساس باعث شده که بنده این جسارت را بکنم. در مجموع گویند که ایرانیان درمیان دیگر ملل معروف اند: به اکثرا مؤدب بودن و رعایت دیگران و انصاف را کردن و احساس مسئولیت دارند. این نکات تا چه اندازه درست اند، قضاوت درباره آن را می گذاریم برای صاحب نظران. در واقع اگر ما به تخصص خود اکتفاء بکنیم و اگر چیزی درباره موضوعی نمی دانیم، بابی مسئولیتی، نظر بی معنا و مفهوم ندهیم، بنا براین هیچ نگرانی نخواهیم داشت و این صفات نیک فوق نیز درباره ماصدق خواهد کرد. بدیگر سخن، اگر همه این اگرها رعایت شوند، بدون شک دیگر بهیچ وجه نظیر احمدی نژادها با افکاری قرون وسطائی، رئیس جمهور سرزمین 70 میلیونی با یک فرهنگ کهن و بسیار غنی، نمی توانند بشوند. بهر حال، با نگرانی باید گفت: ما از کشوری می آئیم که در آن بسیار کم به تعلیم تربیت توجه می شود و بالاترین تبلیغ برای ایدئولوژی دگم و افراطی گرائی انجام می گیرد، جوانان مارا شستشوی مغزی می دهند و به باور به جن وپری و به افسانه ها عادت داده اند و پیش ازهمه بی مسئولیت بار می آورند و همه مسئولیتها را به خدا می سپارند. از کشوری می آئیم که درآن متخصص فیزیک در مدرسه معلم زبان خارجی می شود، چون این آقا یاخانم به این زبان تحصیل کرده بوده! بدون آنکه فرد تخصصی درزمینه تدریس زبان داشته باشد! (دراینجا باید یادآور شد، اگر در جمهور اسلامی شغل شریف معلمی بالا به خانمی اعطاء شود)! در نهایت از کشوری می آئیم، اگر کسی در مواردی چیزی بهتر از هم میهن خود بداند، بدون هیچگونه مسئولیتی همه چیز دان می شود و در همه زمینه ها نظر می دهد. البته نباید سر زنش کنیم، زیرا در جامعه عقب نگهداشته شده ما، متخصص کم وجود دارد و نیاز داریم از نیروهای مبتکر و فعال برای پر کردن این خلاء، استفاده کنیم. اما در هرحال این خلاء یا کمبود نباید باعث شود که ما همه چیز دان بشویم و متخصص هر موضوعی گردیم اگر چه با خود آموزی و ابتکار خلاق خود چیزهائی یاد گرفته ایم. این را باید بدانیم که خود آموز نمی تواند معلم جامعه باشد. چون معلم و استاد بودن یک فن است و انسان باید این فن را سیستماتیک یاد بگیرد و مبتکر انتقال دانش به دیگری باشد یا بتواند دانش آموخته شده را به دیگری منتقل کند. در غیر آن صورت، بجای رسیدن به نکات مثبت، باتأسف بایدگفت: برعکس نتیجه منفی خواهیم گرفت. باید کوشید این عادت مزمن و بد را که حتا به خارج از کشور به میان قشر روشنفکر نیز رسوخ کرده است، ازبین برد و یا حداقل خنثی نمود. برخی از محققین خاور شناس خارجی، با طنز می گویند: "شما ایرانی ها، بنا به ادعای خود، چون ایرانی هستید، همه چیز را می دانید"! دراین باره یک استاد دانشگاه در آلمان با لبخندی کنایه آمیز می گفت: "تا کنون من در مورد هر موضوعی هر پرسشی را برای هر ایرانی طرح کرده ام، زود پاسخی را تحویلم داده اگرهیچ واقعیت هم نداشته است و به من می گفته هر که هر چیز دیگری، بگوید کشک است! در هر حال یک ایرانی را پیدا نکردم که با شهامت بگوید: ببخشید من نمی دانم چون این کار در تخصصم نیست. برای مثال من که آلمانی ام و در این کشور بدنیا آمده و تحصیلاتی هم در مورد تاریخ آلمان دارم وسالهاست تدریس می کنم، با این وصف هرچیزی را درباره آلمان نمی دانم و هیچگاه هم با بی مسئولیتی ادعای بی معنا و پوچی را مطرح نمی کنم و اگر در موضوعی اطمینان هم داشته باشم، با تردید آن را به طرفی که از من بپرسد، می گویم و تازه اورا حواله می دهم به کتابخانه ها که دراین باره بیشتر تحقیق کند و هرگز هم نمی گویم هرچه دیگران درباره آلمان، بگویند کشک است". چه بسا در مورد طرح قانون اساسی این کشور که از سال 1949 رسمیت دارد، من سر کلاس متخصصین این امر رفته و نشسته ام و خبلی چیزها را از یک جوان 36 ساله که استاد حقوق بود، یاد گرفتم.

قصد از نوشتن این مطلب و خواهش برای درج آن، البته به تشخیص سر دبیر محترم، در روز نامه وزین اینترنتی خود، فقط جنبه تعلیم و تربیتی دارد که آرزو دارم برای خوانندگان ارجمند وجوانان عزیز و شیفته تحقیق سودمند باشد. زیرا درحاکمیت دیکتاتوری، بویژه کشور خودما شیوه تربیت، دیکته شده و یک بعدی است. امکان دارد نکاتی دراین مقاله یافت شود که تا کنون بدلایل متعدد مطرح نشده باشد. درکشور ما متأسفانه اکثر به اتفاق، معلمان مدرسه و استادان دانشگاه، اگر چه قلبا می خواهند شیوه درست تربیتی درمؤسسات آموزشی و در جامعه به کار گرفته شود، اما به دلایلی یا به آن عادت شده و یا از ترس جان و از ترس مأموران گمنام امام زمان، یعنی خبر چینهای حکومتی، درباره بیان و تذکر نکات تربیتی که در تضاد با اسلام ناب محمدی باشد، سکوت می کنند که نتیجه اش تربیت و شیوه زندگی است که امروزه بر جامعه ما غالب است. یعنی شیوه ترس و وحشت و ظاهر سازی و دروغ گفتن از ترس و تهمت ناروا زدن و نپذیرفتن مسئولیت اخلاقی و غیره است. متأسفانه این نیز تأثیر خودرا آن گونه که اشاره شد، برحتا جامعه اپوزیسیون خارج نشین هم گذاشته است. بحث ما برسر نظر دهندگان و کامنت نویسان در مورد مسایل گونا گون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی] خانوادگی و غیره است. همان طور که بنده نوعی، بدون داشتن هیچ تخصصی همه سرحریف می شوم و این متأسفانه در همه جوامع عقب نگهداشته شده ایجاب می کند که آرزو داریم روزی برسد که کاررا به دست کاردان متخصص بسپرند و هر کسی در هر زمینه ای خودرا صاحب نظر نداند و اگرهم بداند واقع بین باشد و بلوف گوئی را کنار بگذارد و یک مشت مسایل غیر واقعی راتحویل نسل بعدازخود ندهد. مسایل فوق آرزوی همه انسانهای آزادیخواه، دمکرات و روشنفکر هرجامعه ایست. در هرحال بیشترین کامنت نویسان محترم ما نیز همین کار را می کنند و با داشتن کمترین تخصص درباره هر موضوعی، کامنت می نویسند یا تعبیر و تفسیر نویسی می کنند. البته هیچ کسی مخالف انتقاد و کامنت نویسی که شامل تعریف و تمجید هم می شود، نیست. اما مخالف صد در صد مطلق گرائی و تهمت زدن یا تعریف و تمجیدهای بی اساس است. مثلا چون فلانی دوست من است از او تعریف کنم، نه چون فلانی حتا دشمن من هم باشد چیزدرستی و لایق تمجید نوشته است وباید آن راگفت. پس دراینجا اگر عفت کلام رعایت شود و کنایه و ایراد های بی جهت نباشند، بهیچ وجه کسی مجاز نیست، مخالف تمرین کامنت نویسی باشد. اگر ما پای بندی به آنچه که بیان می شود، نشان دهیم و رعایت انصاف را بکنیم و این از شرایط اولیه باید باشند، هیچ اشکالی در کار نیست. و یا اگر درباره موضوعی چیزی نمی دانیم، بهترین آن است که به صورت پرسش مطرح شود نه بصورت تزمطلق، پس دیگر مشکلی نخواهیم داشت و از کنار هم رد نخواهیم شد. بعضی از کامنت نویسان، نه همه، به دلیل پیروی از یک ایدئولوژی ویژه، طرف را دشمن خود می دانند و به نادرستی، قصد خراب کردن و کوبیدن طرف را دارند. که این بنظر من، یک بی مسئولیتی محض است. زیرا اگر انسان دربن بست است و در پاسخ به پرسشی گیر می کند نباید به تهمت روی آورد و طرف را دشمن خود بداند. پر مسلم است که آدم باید این نوع دشمن تراشی مصنوعی و هرخراب کردنی را نادرست و نالایق ارزیابی کند. زیرا بعضی اوقات نکاتی ازطرف این مخالف که ما اورا باصطلاح دشمن می پنداریم، مطرح می شود که درست است. پس خراب کردن بدین معنا که طرف را تهمت باران کردن وغیر واقعی را به او چسباندن، زیرا "دشمن" است، از نادانی و افراطی گرائی سر چشمه می گیرد و نامعقول است. بویژه هنگامی که تهمت زن شهامت نداشته باشد که پای حرف خود بایستد یعنی آنچه راکه می گوید، امضاء نکند. من واقعا دلم برای آن کامنت نویسهائی می سوزد که هیچ ارتباطی با رژیم ملاها ندارند، اما تهمت مأمور بزدل جمهوری اسلامی را باید با جان و دل بخرند که به آنها زده می شود! پس برای جلو گیری از چنین کاری انسان باید شهامت نشان دهد و پای حرف خود بایستد که حد اقل این گونه درباره او قضاوت نکنند. ما نباید، بنا به این قالب ذکر شده فوق و بدون رعایت حقیقت و یا بدون احساس مسئولیت درباره هرموضوعی، هر چه دل تنگمان بخواهد بنویسیم وچون بدلایلی اسمی هم روی مطلب نمی گذاریم، پس دیگر خیال راحت، راحت باشد که هرهجوی ارائه شود مهم نیست. چون هیچکسی مارا نمی شناسد. اما فراموش می کنیم که وجدان انسان حاکم برهمه گفته ها و نوشته های ما است. بعلاوه ما باید در مقابل جامعه ونسلهای جوانتر که مارا برای خود الگو می پندارند احساس مسئولیت کنیم. البته اگر کسی پای بند به وجدان و انسانیت باشد و این نوع مسئولیت را درک کند و گرنه دیگر هیچ. درهرحال انسانهای متمدن نمی خواهند درکنار اینجور آدمهائی که حتا از وجدان خودشان هم شرم ندارند، قرار گیرند. یک مثال اسلامی و عقب افتاده ای هست که می گوید: "دریا به دهان سگ کثیف نمی شود". اگر چه سگ بیچاره ازآدمها کثیف تر نیست! بعضی انسانها بابیانات بی مسئولانه خود این جهان راکثیف تر و متعفن تر می کنند و نه سگ دریارا. درواقع هدف ازنگارش این نوع مطلب،همان گونه که درپیش ذکر شد، برای ترک عادت مزمن وبد واحساس مسئولیت کردن باید باشد که بی جهت و یاحتا باجهت تا زمانی که جرم ثابت نشده به کسی تهمت زده نشود. بهر صورت در اینجا، مثال دیگری هست که گویند: تا روباه قباله کهنه را رو کرد، پوستش را از سرش کندند! حالا قضیه این است که کامنت نویسهای بی مسئولیت مطالبی را بیان می کنند که از واقعیت دور اند و تهمتهائی به افراد می زنند بی پایه است و تا طرف از موضع دفاع از خود برخیزد، مانند همان روباه پوست از سرش کنده شده و آب رویش را در ملاء عام برده اند. حالا اگر طرف بخواهد با مدرک ثابت کند که این ادعاها همه پوچ است و واقعیت ندارند، مثنوی هفتاد من می شود که از هدف این نوشته نیز خارج است.

با این حال، در اینجا من یک چند مثالی می آورم خالی از فایده نیستند. یکی از کامنت نویس های عزیز بی نام و نشان در زیر یک مطلب کامنت درستی نوشته است، رو به کسانی که یک دنده هستند و مرغ شان فقط یک پا دارد. او گفته است: "میخ آهنین نرود در سنگ". این نکته کاملا درست است. واقعا در مورد بعضی ها میخ آهنین در سنگ فرو نرفتن تا اندازه ای صدق می کند. حالا ببینیم این سنگ چه چیزی است که میخ آهنین در آن فرو نمی رود؟! بباور همه محققین و صاحب نظران، هرمغزی که آماده نباشد واقعیت را بپذیرد و دگم و افراطی بیاندیشد، مانند، برخی ها که وابسته به حزب یا ایدئولوژی ویژه ای هستند و مطلقا نمی خواهند هیچ تئوری دیگری را بفهمند و بدون هیچ مطالعه ای آن راه را پذیرفته اند، آن سنگ معروفی است که میخ آهنین سهل است، حتا میخ فولادین هم در آن فرو نمی رود. یعنی اگر آدم هزار بار توضیح دهد که مثلا آقا یا خانم محترم هنگامی که ضمیر من به کار گرفته می شود باید مشخص باشد که ضمیر معین "من" کیست؟ و زمانی که می گوئیم ضمیر "آن"، یک ضمیر اشاره نا معین است و معلوم نیست. یعنی "آن" اشاره به چیست؟ اما هنگامی که می گوئیم "آن اسب" معلوم است که اشاره به اسب است. پس اگرمجددا همان تکرار شود وگفته شود "آن" منظور "آن اسب" است. اگرکسی بی نام و نشان، حتا بدون یک نام مستعار، واژه من را به کار گیرد و برای مثال، بگوید: "بنظر من" اینجاست که آن میخ آهنین در سنگ فرو نرفته. زیرا خوانند ازخود می پرسد، "بنظرمن" این کیست که نظر می دهد؟ خوب درایجا مسئله کامنت ها مطرح است. برای مثال حرف آقا یا خانم کامنت نویسی را که از واژه "بکارگیری" ایراد می گیرند تا یک حدی صحیح است و به کار گیری درست تر است اما نه از نظر مفهوم که او ادعا می کند، بلکه از نظر زیبائی زیرا بکار گیری هم غلط نیست اما نا زیبا است. همانطور که می باشد را بجای فعل "است" به کار می گیرند و می باشد آخوندی است اما غلط نیست. مثال دیگر؛ میکند یا میشود غلط نیستند اما اگر آنهارا می کند و یا می شود از هم جدا بنویسیم زیبا تر اند.

یک کامنت نویس دیگر مسئله ای رامطرح کرده اند که نشان می دهد یا ناآگاه است یاآگاه، اما زبانم لال این بیانات بسود جمهوری اسلامی است. اگر این طور نیست مرا می بخشند که به آدم بی نام و نشانی تهمت بسود جمهوری اسلامی گام بر داشتن، زده ام. اگر چه معمولا انسان هرگز ازآئین و یا پیروی ازایدئولوژیی فردی نمی پرسد و حتا اگر دشمنش هم باشد نباید انگی به او بچسباند، زیرا روزی طرف ازیک مرام خاصی دفاع کرده. این مرام چپ بوده، راست بود و یا حتا ساواکی که بدترین آنست، بوده و غیره، درشأن انسانهای متمدن نیست که بصورت توهین و تهمت بطرف مقابل گفته شود. متأسفانه ما داریم آدمهای بی مسئولیتی برای ریختن عقده خود برسر طرف اورا تهمت باران می کنند. اخیرا درروزنامه ای خواندم که چون فلان افسر درارتش شاه بوده و عمویش سرهنگ بوده، حتما ساواکی بوده و اکنون هم برای رضا پهلوی کار می کند و هوادار شاه و انواع تهمتهارا به او چسبانده اند. درصورتیکه هرافسر ودرجه داری که درخدمت رژیم سابق بوده نمی توانسته مأمور وفادار به آن رژیم بوده باشد. ضرورت زندگی ایجاب می کرده که آن فرد درخدمت نظام درآید. چه بسا پدر و دائی و عموی این کامنت نویس یا مقاله نویس عزیز نیز به نحوی در رژیم گذشته یک کاره ای بوده اند، اما هیچکدام مأمور رژیم نبوده اند. حالا برگردیم به برچسب این آقا یاخانم کامنت نویس به بنده نوعی. در حالیکه یک آدم بی نام و نشان، توده ای بودن را به کسی می گوید و دهها تهمت به آن فرد می زند که توده ای بوده و از رژیم اسلامی دفاع کرده و غیره، معلوم نیست خودش در رژیم فعلی و گذشته چه بوده و هست؟ اگر واقعا ریگی و تیغی توی کفش این فرد کامنت نویس نیست، چرا رو راست نمی گوید خودش کیست؟ و چرا در برابر مثلا اکبر گنجی و صدها مانند او که بخشی از رژیم بودند و دستشان به خون مردمان ملتهای ایران آغشته است، سکوت کرده است؟ البته چون بی نام و نشان است، آدم نمی تواند قضاوت کند، شاید ایشان زیر نامی یا بی نام ونشان ضد گنجی و امثال هم باشد و یا چه بسا او از موضع کنونی بنی صدر و سروش و گنجی و امثال حمایت کند! بنده چون نمی دانم، قضاوت هم نمی کنم. آدم فقط می تواند بگوید: عزیزان، واقعا شرمتان باد. شما به دلیل اختلاف ایدئولوژیک ازکسی ایراد می گیرید وتهمت می زنید که تمام زندگیش برای حقوق همه انسانها مبارزه کرده و ازتئوری درست "از هرکه به اندازه توانائی خواسته شود و به هرکه به اندازه نیاز به او داده شود"، دفاع و پیروی کرده و باور دارد هر آنچه که برای خودش می خواهد برای دیگری نیز خوب بداند، فرصت طلب نباشد، نیرنگ به دیگران نزند، دروغ نگوید و کلاهبرداری نکند. اگر تو پیرو چنین تئوری و با این طرز تفکر را توده ای می دانید، پس من نوعی به توده ای بودنمان افتخار باید بکنیم، اگر پیروان این تئوری و این شیوه تفکر مارا درصف خودهم جای بدهند، بسی جای شادمانی است. باز تکرار می کنم، متأسفانه آن کسانی که در بن بست، پاسخ به پرسشها گیر کرده اند، برای خروج از این بن بست به تهمت و برچسب زدن، روی می آورند و می خواهند دیگران را خراب کنند و چون نامی در پای کامنت نمی گذارند هویت آنها برای دیگران نا معلوم است و نمی شود تحقیق کرد که او ازخانواده شکنجه گری آمده و یاخود در گذشته شکنجه گر بوده است و یا برعکس! چون این حضرات نامی ندارند، می توانند ادعا کنند که افتخار زندانی سیاسی هر دو رژیم داشتن را دارند!! هیچ کسی نمی تواند این رابرای آدمهای بی نام نشان ثابت کند، مگر همان وجدان شخص. البته نا گفته پیداست، من حتا برای آن شکنجه گرانی که امروزه اعتراف به گناه خود می کنند و پشت پا زده اند به گذشته ننگین خود، احترامی بالاتر قایلم تاکسی که گذشته خودرا پنهان می کند. یک نکته دیگر باید گفته شود: هرگز نباید فرزندان را بجای والدین محکوم دانست. مثلا من شاهزاده رضا پهلوی را هر گز بدلیل جنایات پدرش محاکمه نمی کنم و مقصر نمی دانم. با تأسف باید گفت که اغلب در جامعه اسلام زده این است که چون پدرفلان فردشکنجه گر بوده، پس فرزندش نیز باید باشلاق تکفیر رانده شود که این درخقیقت درست نیست. یک مثال زنده، من باوصف اختلاف ایدئولوژیک با خانم دکتر فاطمه صادقی، دختر جنایت کار ترین مرد تاریخ ایران، یعنی صادق خلخالی، احترام ویژه ای برای ایشان قایلم، زیرا او با مطالعه دقیق و تحقیق درست می خواهد این دگم و افراطی گرائی را بشکند که فرزندرا بجای پدر محکوم دانستن و یا پیروی از مکتب پدر کردن کار نا درستی دانستن است. او می خواهد میلیونها انسان را از بردگی و تابعیت کور کورانه نجات دهد و بنظر من این بزرگترین خدمت به عالم بشریت است و من خیلی وقت پیش آرزوی موفقیت در راه روشنگری برایش کردم و اکنون هم می کنم.

یکی دیگر عقده اش را می خواهد بانوشتن این جمله خالی کند، که فلانی! ازفعالیت های مثلا اسرائیل درکردستان بنویسید! گرچه موضوع خوانده شده به وسیله فرد، هیچ ربطی با مسایل اسرائیل و مثلا کردستان و حتا مسئله داخلی آن ندارد. اما طرف می خواهد چیزی گفته باشد و ادعا کند که مثلا رژیم اسرائیل در کردستان عراق فدرال فعال است. خوب این را همه می دانند، ولی اگر این خالی کردن عقده و موضع ضد کرد بودن نیست، چه ربطی، برای مثال به 22مین سال ترور دکتر قاسملو دارد؟! بنده ازاین کامنت نویس حالا نمی گویم هوادار رژیم وناسیونالیست ومحافظه کار ضدکرد، اما می توانم با اطمینان بگویم رفت و آمد کن به ایران و یا هوادار یک سازمان باصلاح چپ که خودش خوب باید بداند منظور کدام چپ است! چپ ضدفدرالیسم و ضدملیتهای ایران، چپی که ازچپ می زند ولی درخدمت راست است، می پرسم آیا ارتباطی بین این دوموضوع وجود دارد؟! به نظربنده نه، اما به فرض اگر هم وجود داشته باشد، مگر نه اسرائیل، اگر از جنبه سیاست صیهونیستی و ارتجاعی آن بگذریم، برای موجودیت مردم خود وحفظ آن درمقابل افراطی گرایان شیعه، دست بهرکاری می زند و با هرکشوری که اگر دشمنش هم باشد ولی در مقابل دشمن مشترک نرمش نشان ندهد، ارتباط می گیرد. ما خوب می دانیم که موجودیت کردستان فدرال خار آهنینی است در چشم نه فقط جمهوری اسلامی، بلکه همه رژیمهائی که کردستان را بین خود تقسیم کرده اند و ابتدائی ترین حقوق را ازاین ملت گرفته اند. نمونه بارز آن بمب باران هر ساله مناطق مرزی کردستان ازجانب جمهوری اسلامی بدون هیچ دلیلی است. بااین عمل جنایتکارانه هر سال درست در آن ماه هائی که دکتر قاسملو رهبر حزب دمکرات کردستان ایران را ترور کردند، برای جلو گیری از تجمعات مردم و باصطلاح زهر چشم گرفتنها از آنان در منطقه وبهم زدن یادبودهای به این مناسبت است نه چیزدیگر. پس اگراسرائیل دربیخ گوش این دشمن یعنی درمرز جهموری اسلامی که ابتدائی ترین حقوق انسانی را رعایت نمی کند، فعال است، نباید تعجب کرد. اگر چه من به شخص مخالف صددرصد جاسوسی دولت اسرائیل در کردستان هستم، اما موافق موجودیت ملت یهود و کشور اسرائیل خواهم ماند که در آن یک سیستم دمکراتیک که حقوق همه عربهای آن منطقه مو به مو رعایت شود، حاکم باشد.

البته مثالهای دیگری هست که در اینجا آورده شود، اما برای جلو گیری از طول کلام، از آنها می گذریم. اما برای بحث سالم و منطقی در این زمینه در خدمت علاقمندان هستم.

هایدلبرگ، آلمان فدرال 21. 7. 2011 دکتر گلمراد مرادی

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.