رفتن به محتوای اصلی

عاشق زندگی‌ام؛ به شرط سعادت همسایه‌ام
13.02.2012 - 08:20

رابطه اهل قلم مستقل با وزارتخانه‌ای‌به نام ارشاد، یک طرفه است. آن‌ها دستور می‌دهند و اصلاحیه صادر می‌کنند اما این بدان معنا نیست که ما از ادامه دادن فعالیت‌های خود سر باز بزنیم. ما کار خودمان را انجام می‌دهیم؛ راه خود را می‌رویم، استوار، بی‌خلل، عاری از هرگونه محافظه‌کاری مد روز! 
ايلنا: سیدعلی صالحی اعتقاد دارد كه در مقام یک شاعر؛ هرگز از موقعیت جامعه و پیرامون خود غافل نبوده است. صالحی بر این باور است که شیوع صفحات مجازی شعر در زمانه‌ی ما نوعی تهدید برای موقعیت شعر به حساب می‌آید؛ چراکه هیچیک از این پایگاه‌ها تحت نظارت شاعران پرآوازه و تایید شده ازسوی جامعه‌ی شعر و مردم اداره نمی‌شوند. درباره مسائل روز ادبيات و شعر تازه‌ترين اظهارنظرات اين شاعر به اين شرح است: 

* چندي پيش بالاخره انتشار «رد پاي برف، تا بلوغ كامل گل سرخ» و «زیارتنامه مرغ سحر و همخوانی دختران خردادماه» ميسر شد. اين خبر خوبي‌ست اما گویا این ممیزی‌ها در زمانه‌ی کنونی به اوج رسیده و بسیاری از آثار را در آستانه‌ی انتشار، معوق گذاشته است. نظرتان درمورد این ممیز‌های چیست؟ 
_ «سانسور» بیماری عصر وحشت است. هیچ آدم معتدل، آزادی‌خواه و عاقلی قادر به تایید آن در هر شکل و با هر زبانی نیست. ببینید تا چه اندازه نفرت‌انگیز است! و از آن شنیع‌تر...«خود سانسوری» است که گاهی با نقاب نصیحت و رعایت ادب، خود را نشان می‌دهد. در جامعه وقتی آزادی بیان مخدوش و منزوی می‌شود، به سرعت چند پدیده عجیب فرصت بروز می‌یابند؛ مثلا شایعه و بعد خرافات و سپس سقوط؛ خاصه سقوط اخلاقی و در ادامه ... «فساد» بر لاشه‌ی وجدان‌های مرده جشن می‌گیرد. 

* با شرایطی که توصیف‌ کردید، خود چگونه با رویکردهای غیرمنطقی در حوزه‌ی ممیزی مواجه می‌شوید و آیا سد راه کارتان نمی‌شود؟ 
_ رابطه اهل قلم مستقل با وزارتخانه‌ای‌به نام ارشاد، رابطه‌ای‌ یک طرفه است. آن‌ها دستور می‌دهند و اصلاحیه صادر می‌کنند اما این بدان معنا نیست که ما از ادامه دادن فعالیت‌های خود سر باز بزنیم. ما کار خودمان را انجام می‌دهیم؛ برای ما مهم نیست که آثارمان در اداره‌ی کتاب متوقف بماند، اما سوال این است؛ واقعا در این میان چه کسی زیان می‌بیند؟ ما راه خود را می‌رویم، استوار، بی‌خلل، عاری از هرگونه محافظه‌کاری مد روز! میان قدرت آفرینش ما و دایره نظات کتاب، همواره کشمکش بوده است. از عصر مشروطیت تا همین حالا. 

* به جز تعطیلی و به تعطیلی کشانده شدن در دو سه مرحله، شانزده سال است که «کارگاه شعر صالحی» پا برجا و موثر است. شاعراني ‌از این کلاس پا به جامعه گذاشته‌اند. چگونه به فکر تاسیس کارگاه شعر افتادید؟ 
_ بیش از 30 سال است که شاعران بصورت منفرد از اکناف دور حتی با من در ارتباط‌اند، خاصه جوانان. هفده سال پیش اولین دوره را در دفتر مجله‌ی دنیای سخن، شروع کردم. مرحله دوم در دفتر مجله‌ی معیار و مرتبه سوم نیز همین دوره است. از آن زیرزمین در خیابان طالقانی تا امروز...اما چرا به این سمت آمدم؟ یک روز دیدم تعداد دوستان جوان(شاعر) در اطرافم زیاد شده و نمی‌رسم به صورت فرد به فرد، جوابگویشان باشم. گفتم از «آیین خانواده» استفاده کنم؛ یعنی کارگاه شعر. 

* جلسات شما همواره از معروف‌ترین جلسات شعر در ایام گذشته بوده است. دوست داريد بي‌سر و صدا و بدون تبلیغات کار ‌کنید. دلیل این رویکرد چیست؟ 
_ حکمت شعر؛ شکر نسیم است و نه کرنای کباده کش! 

* آیا شما در این کلاس‌ها؛ شعر درس می‌دهید؟ 
_ نه! زیبایی ضمنی زبان کار من است. دوستان کارگاه شعر من، خود شاعر می‌آیند و ورزیده تر می‌روند. 

* هیچ به فکر استفاده از شبکه‌هاي اجتماعی در اینترنت افتاده‌اید؟ در برخی از این شبکه‌ها چند پایگاه به نام سیدعلی صالحی وجود دارد! 
_ من سایت یا پایگاه مستقلی در اینترنت ندارم. درباب انعکاس شعر در این شبکه‌ها، هنوز به آن اعتماد لازم نرسیده‌ام. یادمان باشد که می‌توان در باب خدمت یا خیانت این سایت‌ها به شعر، سال‌ها نوشت و سخن گفت. شعر فارسی به ویژه شعر امروز، به شدت بی‌مبالات است. دوغ و دوشاب عجیبی راه افتاده است. من از زیان عمومی آن می‌ترسم. هیچ معیاری به مفهوم ارزش‌های زیبایی شناسانه وجود ندارند. یورش «شبه شعر» و «پیش شعر» و قطعات ادبی با انشائیت غلیظ به صفحات اینترنتی، به یک سونامی بی سر و صدا تبدیل شده است. من هشدار می‌دهم؛ اینگونه سیلاب‌های کلامی در آینده مخاطبان سهل‌انگاری را به لشکر اهل آه و ناله‌های سانتی مانتالیک خواهد افزود. این سخن من، مبادا جور دیگری تعبیر شود! صادقانه به این خلاقیت‌های آماتور با نوعی ادبیت مشنگ، دقت کنید! منظور من دفع این دریا نیست، برخورد ایجابی من خبر از نوعی آفت در شعر سهل الوصول می‌دهد. وگرنه آزادی در انتشار، حق هر فردی است؛ یک حق بلامنازعه و ضدسانسور، اما باید حواسمان جمع باشد؛ مبادا از شدت تشنگی، دریا را بنوشیم. این شوری غریب، شورش علیه خویش است به بهای نوعی فرافکنی ناپخته. و درعین حال باید مراقب بود، عده‌ای ‌با کم و زیاد کردن چند کلمه از یک شعر ناب، آن را ویران کرده و بدون ذکر نام شاعر(خوشبختانه) برای همه‌ی هم‌کلاسی‌های دوره‌ی دبستان‌اش ارسال می‌کند، آینده‌ی خوبی چشم به راه شعر اینترنتی نیست و پر از اشتباه تایپی! نمونه می‌آورم؛ «عاشقان نقطه‌ی پر کار! وجودند ولی...!» و بدتر از این، خواندم که فروغ را فروغ فرحزادی! نوشته بودند. این بدآموزی‌ها، سرقت‌ها، بی‌مبالاتی‌ها، یعنی رخت چرک خود را روی طناب انداختن، آن هم در محل گذر اینترنت، نه دفترچه‌ی خاطرات خانگی و خصوصی! نمی‌شود زیر چتر آزادی بیان ایستاد و از چنین بل‌بشوی غیرمسوولانه‌ای ‌دفاع کرد. البته من امیدوارم که در طولانی مدت، کاه و کهربا از یکدیگر جدا خوانده شوند. و خرد جمعی در درازمدت، سنگ را از سرمه و ذغال را از الماس، تشخیص خواهد داد، منتها با هزینه‌ای‌سنگین؛ به ویژه هزینه‌ای‌به نام تلف کردن عمر. 

* در چنین شرایطی؛ به نظر شما راه پیشگیری کدام است؟ شما چه مکانیزم و شیوه‌ای‌را پیشنهاد می‌دهید که این ورطه برچیده شود؟ 
_ تشکیل پایگاه‌های معتبر و شبکه و سایت‌های ادبی مورد اعتماد! 

* قطعا اعتبار بخشیدن به حرکت‌های تازه، تنها راه برای موجه دانستن آن‌هاست. اما این اعتبار و اعتماد چگونه به وجود می‌آید؟ 
_ کار گروهی و تلاش درست تشکیلاتی؛ به این معنا که گروهی از شاعران زبده‌ی جوان، جزیره‌ای‌اینترنتی برای«شعر» ایجاد کنند و خود شعرهای رسیده را زیرنظر آن پیشکسوت انتخاب کنند. سختگیر باشند، بی‌بغض و عاری از هرنوع سوءاستفاده یا باندبازی‌های مرسوم و فرقه‌ی فرهنگی، چنان روشن و شفاف و حرفه‌ای کار کنند که بعداز مدتی، شعر هر جوانی که در آن سایت منعکس شده، به مثابه‌ی تثبیت او باشد. مثل اداره‌ی صفحات شعر مطبوعاتی که زیر نشر شامل، اخوان و منوچهر آتشی بود در گذشته. در چنین آسمان‌هایی‌ ست که ستاره‌های درخشان ظهور می‌کنند. 

* در سال‌های اخیر، شاهد ظهور و بروز جوایز ادبی مختلفی در بخش شعر بوده‌ایم. چرا هیچ جایزه‌‌اي نتوانسته به اعتبار ملی دست یابد و به فراموشی سپرده نشود؟ 
_ در ژاپن امروز مجلات فرهنگی و رسانه‌های مکتوب ادبی وجود دارد که قریب به یکصد سال است که منتشر می‌شوند. در ایران ما کدام مجله‌ی ادبی را سراغ دارید که لااقل دو دهه عمر کرده باشد؟ سانسور کشنده و حیات دستوری و دستورالعمل‌های سیاسی بریا وجود شعر، مهیا شدن زمینه برای نومید و فضای بسته و انسدادهای اجتماعی و فرهنگی و فقر اقتصادی و هزار کوفت و زهرمار دیگر دست به دست هم می‌دهند تا پیش از تولد هر پدیده‌ای، چاه مرگ او را مهیا کنند. این وجه بیرونی آن است. یک چهره‌ی تاریخی دیگر هم هیت که جوایز را بی‌اعتبار و کم عمر می‌کند: شاعران مستقل و معتبر به این بازی‌ها نزدیک نمی‌شوند، زیرا در شرایط حاضر، جایزه دادن و جایزه گرفتن، تردید برافکن است. جوایز ناخواسته به عمله‌ی تایید شرایط ناجور بدل می‌شوند. درنتیجه نمی‌توانند حیثت به دست آورند، می‌میرند! 

* از جوانان گفتید! سال‌هاست که در هر فرصتی آرزو می‌کنید که امکانی به وجود بیاید تا دفترهای شعر جوانان منتشر شود. چرا خودتان شروع نمی‌کنید؟ 
_ من متخصص شعرم. از کار نشر و دردسرهای جواز نشر و باقی مسائل بی‌خبرم. تازه در حرکت اول به پول کلان نیاز هست که من ندارم. اما طی دو سال اخیر از سر سعادت انتشارات چشمه، روبه شعر جوانان آورده است. دست مریزاد! از دفترهای انتخاب شده، لااقل سه دفتر آن به اعضای کارگاه شعر من تعلق دارند. این حرکت نشر چشمه مبارک است. پیشنهاد می‌دهم به ناشران متبر و توانا؛ موضوع جایزه‌ی شعر و جایزه برای شعر را به شکل تازهای‌ دنبال کنند. جایزه نه برای نسل من و پیش از من، جایزه برای جوانان با استعداد. شیوه بسیار آسان است. چند داور جوان اما شعرشناس و حرفه‌ای ‌درکنار شاعری که اشتهار ملی دارد، با حمایت ناشر از جوانان سراسر کشور(شاعران) بخواهند که دفتر شعر خود را برای این جمع بفرستند. هر دو فصل، لااقل شش دفتر شعر برگزیده را اعلام و روانه‌ی مراحل چاپ کنند. چه جایزه‌ای‌ موثرتر از این؟ «پیش‌مرحله»ای دیگر هم وجود دارد؛ که خود شما می‌توانید از این اهرم تشویقی استفاده کنید. در طول سه ماه، در مجله، رسانه یا روزنامه‌ی خود، شعر بسیاری از جوانان را منتشر کنید. چه بهتر که «شاعر برگزیده فصل» را ازسوی رسانه‌ی مورد نظر معرفی کنید به جامعه‌ی فرهنگی، به شعر او یک ویژه‌نامه اختصاص دهید، مثلا یک صفحه‌ی روزنامه، در آخرین روز از آخرین ماه هر فصل. این «پیش‌معرف» تاثیرگذاری است. 

* همیشه به مسائل معیشتی مردم جامعه توجه داشته‌اید و از هر فرصتی برای ابراز نگرانی‌های‌تان استفاده کرده‌اید. این رویکرد چطور شما را به جلو می‌راند و ماهیت شعر شما را رقم می‌زند؟ 
_ ببینید! در این سرزمین بارها شنیده‌ایم که می‌گویند کسی گرسنه سر بر بالین نمی‌گذارد! رقت‌آور است؛ مگر قرار بوده کسی گرسنه سر بر خشت بگذارد؟! این ضعیف‌ترین نوع دفاع است. ما در چنین شرایطی زندگی می‌کنیم و در چنین شرایطی کدام وجدان بیدار است که دم از جایزه‌سوران بزند؟ واویلا...! از اینکه کسی در ایران ثروتمند عزیز آسمانی ما گرسنه نمی‌خوابد، باید به خود ببالیم؟! با این‌حال از کجا معلوم است که گرسنه نداریم. پدر و مادری که سر سفره... ریزریز ادای تناول را درمی‌آورند تا فرزندانشان سیر شوند، و اگر چیزی ماند، آن‌وقت به بهانه‌ی حرام نکردن نعمت خدا آن را لقمه‌ی بغض خود کنند که چرا...!؟ آیا این بدترین نوع گرسنگی نیست؟ اگر کسی مدعی‌ست که من راست نمی‌گویم، با من به محلات فقیرنشین مسجدسلیمان بیاید تا من نشانی بدهم، سرراست...! من در مقام یک شاعر، قرن‌هاست که از دست این بی‌عدالتی‌ها با گریه می‌خوابم و با بغض بیدار می‌شوم. من دشمن کسی نیستم، بلد نیستم دشمنی کنم اما قادر به تحمل این نابسامانی‌ها نیستم.«سیاه‌نمایی» را یاد نگرفته‌ام، اما هر شب مثل مادرم دعا می‌کنم که صبح از خواب برنخیزم، خوابم ابدی شود، زیرا دیدن فقر و مکافات و ناامیدی دیگران کار ساده‌ای‌ نیست. من عاشق زندگی‌ام اما به شرط سعادت همسایه‌ام. 

* سال‌ها پيش طي مصاحبه‌اي گفتيد: «من براي خودم مي‌سرايم و بس!» چگونه است كه هم مي‌توان براي خود سرود و هم مخاطبان را جذب شعر خود كرد؟ 
ــ هميشه همين بوده است و معتقدم در غير اين صورت اصلا آن نوشته «شعر» نخواهد شد. حالا چه مي‌شود كه اين خصوصي‌ترين خلاقيت‌ها نيز مورد استقبال قرارمي‌گيرند، شايد به اين دليل باشد كه من با مردم روياهاي مشتركي دارم، اين «من منفرد» به علت زيست وسيع و تجارب گريبانگير اجتماعي، به «من نوعي» بدل شده است. اتفاقا هرچه خصوصي‌تر، اجتماعي‌تر! او كه عاملا براي مخاطب مي‌سرايد، بي‌مخاطب خواهد زيست. 

* ذائقه مخاطب را در شعر، درنظر نمي‌گيريد، پس تولد شعر براي شما حاصل يك انفعال دروني است؟ 
ــ شما نيت مرا فني‌تر بيان كرديد. درست است. امثال من، اهل شهودند، ممكن است مدت‌ها شعر سراغشان نيايد، و بسا شبي هم چند شعر براو ببارند، پس خلاقيت شعر، ماموريت اداري نيست، مسافرت ناگهاني است، دعوت غافل‌گيركننده است. شعر ابدا وظيفه‌اي نوشتاري نيست، بلكه وثيقه رهايي روياهاست. مخاطب نخست و مخاطب نهايي شعر تو، اول خود تو هستي، اگر بين اين «اول» و آن «نهايي» همسفراني اينجا يعني مخاطب ـ به تو پيوستند، پيداست كه اين هجرت گرامي از جنس حلول زندگي است. در غير اين صورت نبايد به «توهم» دل خوش كرد. شكار مخاطب ـ آن هم به قصد؛ نوعي توهم است.

1390/11/23 - 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

اقبال اقبالی
سایت حکومتی ایلنا

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.