رفتن به محتوای اصلی

رنگين كمان جنبش هاي خاورميانه؛ بفرماييد، حالا تحويل بگيريد!
25.12.2013 - 11:21

جريانات و جنبش هاي اجتماعي را با كمي استعاره مي توان همچون آب هاي جاري يك سرزمين پنداشت. از ديد يك متخصص، آب ها هيچ گاه از بين نمي روند، بلكه از صورتي به صورت ديگر بدل مي شوند، اما از ديد يك غيرمتخصص چنين نيست و آن ها فرو رفتن آب در زمين يا تبخير آن را به معني از بين رفتن آب ارزيابي مي كنند. در حالي كه متخصصان خوب مي دانند كه آب ها اگر در زمين فرو روند، در سفره هاي زيرزميني حضور دارند و اگر تبخير شوند، در هوا و چه بسا ابرها نمود مي يابند و پشت سدها نيز ذخيره مي شوند تا انرژي شان به شكلي مثبت مهار شود، البته اگر بدانيم كه چگونه آن ها را هدايت كرده و مهار كرده و به كار گيريم تا موجب ويراني سيل آسا نيز نشوند.

جنبش ها و جريان هاي اجتماعي نيز چنين اند و هم مورخان و هم فعالان و رهبراني كه نبض جامعه دست شان است، بهتر از هر كسي آن ها و صور تحول و تبلورشان را مي شناسند. اگر به همين بهار عربي نگاه كنيد، اين حركت و جنبش مردم و اقشار اجتماعي مختلف را با درك متغييرهاي موثر بر آن ها خواهيم شناخت كه همزمان توضيح دهنده بخش بزرگي از تحولات متفاوتي است كه در كشورهاي خاورميانه نيز روي داد. در سوريه، رژيم بعث با تصور در نطفه خفه كردن اعتراضات بهار عربي، آن ها را بي رحمانه و وحشيانه سركوب كرد و از اين روي چيزي نگذشت كه امواج سياسي وارد فاز مسلحانه و نظامي شد كه نابودي كشور و البته رژيم اسد بارزترين نتيجه آن شد و هنوز انقلاب سوريه پيروز نشده، اكثريت بزرگي از مزدوران و حتي مقامات بلند مرتبه رژيم اسد كشته شده و به سزاي اعمال شان رسيدند. در مصر اعتراضات سياسي بود و توسط بازيگران اصلي سياسي بازي شد، از اين روي تحولات نيز سياسي باقي ماند. در تونس از ابتدا اعتراضات مدني بود و هنوز نيز بعد مدني اي اش بر بعد سياسي مي چربد و موفق ترين كشور بهار عربي نيز بود كه بازيگران آن با كمترين تاوان و بيشترين درايت از پس بحران هايش بر آمدند. يمن انواعي از تحولات را از سياسي و اجتماعي و حتي مذهبي و قومي و حتي نظامي و البته جملگي ناقص را تجريه كرده است و به هر ميزان كه جامعه جهاني در مهار توفان هاي خشونت زا در سوريه موفق نبود، در يمن موفق بود و آنجا استعداد بالايي داشته و دارد تا همچون سوريه شود و اميدوارم با نقشه راهي كه ريخته شده به ساحل امن توأم با اصلاح امور منتهي شود. علاوه بر آن ها، خبرنگارانی که از منطقه دیدار می کنند، اذعان می کنند که تحول دیگری که روی داده آن است که حکومت های عرب دیگر می دانند که برای ماندن در قدرت باید مشروعیت مردمی کسب کنند و نسبت به تمامی تصمیمات شان در کشور، اشخاصی را می گمارند که دیگر به صرف روابط بر سر پست و قدرت نمی مانند و نیاز به عملکرد و کارایی مفید دارند و گرنه توسط مقامات بالاتر تغییر می کنند و در نهایت اصلاحاتی جدی در دستور کار تمامی کشورهای عربی قرار گرفته است که بهبود زندگی مردم و رضایت عمومی را تعقیب می کند. جنبش سبز ايران را نيز كه بايد نقطه آغاز تحولات منطقه شمرد، همين گونه بايد تحليل كرد.

جنبش سبز كاملاً سياسي شروع شد، اما هرگز قابل تقليل به همان باقي نماند و به سرعت به انواعي از جنبش هاي مدني و جنبش هاي قومي در پهنه سرزمين بدل شد. از زماني كه ما چراغ هاي جنبش سبز را خاموش كرديم، جنبش به شكل صنفي و مدني در آمد. انواعي از اعتراضات اصناف مختلف و مشاغل نسبت به وضعيت نامناسب شغلي و مالي؛ چه كارگي چه كارمندي، در مناطق مختلف كشور يا جلوي مجلس. سپس، اعتراضات زيست محيطي نسبت به وضعيت درياچه ها و تالاب هاي ايران و همين طور انتقال آب به استان هاي ديگر يا سدسازي هايي كه آب هاي كشاورزي برخي مناطق را قطع مي كرد، به وجود آمد كه اولين جنبش زيست محيطي ايرانيان را اعلام نمود. حتي اعتراضات دانشجويي نيز عمدتاً صنفي شد و حول و حوش اوضاع دانشجويي (خوابگاه و غذا و غيره) و همين طور روساي دانشگاه ها مي چرخيد. آن گاه جنبش اقوام ايران بدون تمايل به تجزيه طلبي درسراسر ايران چنان پا گرفت كه در تاريخ ايران زمين بي سابقه است. اقوامي كه تبعيض هاي غيررسمي، اما سيستماتيك حكومت مركزي را برنمي تابند و خواهان انواعي از خواسته ها هستند؛ از استفاده از افراد بومي در مديريت هر استان گرفته تا فدراليسم و از تدريس زبان مادري تا بهبود وضعيت اقليت هاي مذهبي و قومي و كسب حقوق معوقه شان و خلاصه آباداني و سازندگي سرزمين هاي محروم. يعني امواج جنبش سبز با كمترين تاوان به گونه اي هدايت شد كه نه تنها فاجعه هاي سوريه و يمن را بدنبال نداشت كه حتي از هر كشوري كه در آن بهار عربي وزيدن گرفت، تلفات كمتر شد و مهمتر از همه عمق يافت و پس از قرن ها خواسته هاي برحق مردمي از دست "سياست زدگي تاريخي اش" نجات يافت و "مدني" شد و به همان ميزان ريشه يافت. حاكميتي كه درصدد بود تا با سركوب و جو امنيتي، جامعه را كنترل كند، نه تنها از پس اين جريان هاي بطئي و جاري جنبش رنگين كمان ايران زمين برنيامد (چون قادر به رديابي امواج اين جنبش سبز نبود)، بلكه ناگهان از درون نيز ضربه خورد و مردم طي انتخاباتي غافلگير كننده هم در شوراها و هم رياست جمهوري و دولت، كساني را سر كار آوردند كه خواسته هاي شان را دنبال مي كردند و كودتاگران 88 ناگهان خود را در مقابل كار انجام شده ديدند، لذا به اقدامات واكنشي دست زدند كه افزايش بگير و ببندها و حملات به دولت منتخب مردم بود كه تنها نتيجه ماندگارش، برخاستن دوباره موج سياسي جنبش رنگين كمان ايران زمين شد كه به خصوص نمودش را در اعتراضات اخير جنبش دانشجويي به مناسبت روز دانشجو در سراسر كشور ديديم، كه از مطالبات صنفي فراتر رفت و كاملاً سياسي بود. اهميت پيروزي انتخابات اخير را زماني مي فهميم كه دريابيم چرا اينبار چنان تقلبي صورت نگرفت كه منتهي به تغيير نتيجه كلي آن نشد. نخست اين كه رسوايي حاصل از اعتراضات جنبش سبز نسبت به تقلب محرز در انتخابات 88 باعث شد كه رژيم و اندك رهبران و مقاماتي قديمي كه هنوز در حاكميت باقي مانده اند، اينبار انتخاباتي برگزار كنند كه نتيجه اش براي مردم قابل پيش بيني باشد كه بتوانند همگان را دچار اين ترديد سازند كه چه بسا در انتخابات 88 و سال هاي ديگر تقلب نشده بود!؟ آن زماني براي رژيم حادتر شده بود كه برخي از حكومتي هاي سابق اذعان كردند كه حتي آراي اعلام شده در نخستين انتخابات پس از انقلاب 57 به نظام جمهوري اسلامي كه همگان آن را صحيح مي پنداشتند، صحيح نبوده و با اطلاع و هدايت كامل دجال كبير دستكاري شده بود. انتخابات اخير نيز نشان داد كه برآورد مردم از نتيجه انتخابات - به خصوص موقعي كه فاصله محسوس باشد، صحيح است و براي مردم نيز محرز شد كه تقريباً هيچ انتخاب سالم و بدون دستكاري تاكنون در كشور صورت نگرفته است. دليل دومي كه بايد پيروزي اخير انتخاباتي را حاصل جنبش سبز بدانيم و اگر در سال 88 مردم در انتخابات شركت نمي كردند، نمي توانستند مدعي تقلب شوند و اگر به نتايج تقلبي تمكين كرده و اعتراض نكرده بودند و جنبش سبز را خلق نمي كردند، درانتخابات اخير نيز تقلب تكرار مي شد. به خصوص كه سپاه با وجود مخالفت با چنين نتيجه اي ناچار به تمكين بدان شد، چون هيچ كس ديگر حاضر نبود، ريسك جنبشي ديگر را آن هم با وقايع پس از جنبش سبز و اين شرايط منطقه اي وخيم برعهده بگيرد. رنگين كمان جنبش ايران زمين اينبار در انتخابات 92 به شكلي نمادين رنگ بنفش را رو كرد. بر زنده بودن جنبش سبز همان بس كه رژيم بحران فرستادن انقلابيون و مقامات از حكومت را با آن سابقه در پيش و پس از انقلاب، هنوز براي خودش نتوانسته حل كند و در نحوه عمل نسب بدان ها نه راه پس دارد و نه راه پيش، و مهمتر از همه، وقتي مطالبات جنبش سبز به شكلي پخته تر و گسترده تر هم در مبارزات مدني بي وقفه مردم و هم در انتخابات اخير پيگيري و دنبال مي شود، پس جنبش سبز ما هنوز زده است، اما عوامل اصلي كودتا 88 اينك ديگر در قدرت نيستند و به خودزني افتاده اند. آن زمانی مهمتر جلوه می کند که توجه کنیم در صورت عدم تقلب در انتخابات 88 و رئیس جمهور شدن یکی از رهبران نمادین جنبش سبز آیا چنین مطالبات و حرکتی برای کسب درخواست ها و حقوق مان داشتیم، چه رسد که چنان دستاوردهایی داشته باشیم؟ بی شک هیچ یک از منتخبان 88 نمی توانستند به صرف گزینش، دستاوردهایی عایدمان سازند که توقعات و احساسات جنبش سبز و به خصوص جوانان را برآورده سازند و چیزی نمی گذشت که دلسردی حاصل عدم برآورده نشدن خواسته ها به وجودشان می نشستٰ. اما اینک هم آن خواسته ها در رنگین کمان جنبش ایران زمین گسترش و عمق یافته و هم جنبشی را رقم زده که پرچم دار جنبش های خاورمیانه محسوب می شود و هم بازی هنوز تمام نشده و سرکوبگران جنبش سبز در سوریه قصاص می شوند.

اين در حالي است كه حاكميت برخاسته از كودتا 88 حتي بيش از مشكلات داخلي با مشكلات منطقه اي و خارجي روز افزوني مواجه بوده و هست كه حاصل تصميمات خام اش بوده و هست: بهار عربي را باخت، تمام گروه هاي حامي اش در منطقه نه تنها منزوي شدند كه خانه خراب گشتند و دفاع كوبنده اش از سوريه، يك رژيم شكست خورده و كشوري ويرانه به جاي گذاشته است كه ناخواسته و ناگزير به شكلي نيابتي به جاي آمريكا با تروريست هاي اسلامي مي جنگد. تعداد كشته ها از حزب بعث، نيروهاي امنيتي و نظامي رژيم اسد آنقدر بالاست كه مبهوت كننده است و آن را مقايسه كنيد با حكومت هايي چون مصر و تونس كه در بهار عربي تنها چند نفر در رأس حكومت تغيير پست دادند و حمايت رژيم ايران و منكوب اعتراضات مردمي در سوريه، چه بر حاكمان سوريه و مزدوران رژيم اسد آورده است كه حتي  دشمنان شان با نقشه هاي قبلي نمي توانستند چنين كشتار و قصاص بي ترحم و بدون استثنايي از اين جانيان راه بياندازند و آن گاه است كه مي فهميم، دوستي خاله خرسه رژيم ايران چه بر سر مزدوران اش آورده است. مهم تر اين كه رژيم ايران، همين سركوبگران جنبش سبز را به سوريه براي كمك به سركوب مردم معترض آنجا فرستاده بود، و كشته هاي فرماندهان پاسدار رژيم در سوريه نيز عمدتاً از همين سركوبگران جنبش سبز و مبارزات مسالمت آميز ايرانيان بوده، كه حالا نه در ايران كه در سوريه قصاص شده و به درك واصل شدند و مي شوند. به اين مي گويند: پاسخ درست، در زمان مقتضي. رژيم ايران وضعيت مشابه اي را نيز دارد در عراق پديد مي آورد و كشته هاي آنجا ديگر محدود به مردم عادي نيست و به مقامات امنيتي و نظامي امروز يا سابق عراق نيز رسيده است. اما چرا؟ چون سياست، اقتصاد و تحولات اجتماعي امروز يك علم اند و كار چند پاسدار بي سواد و بي كله نيست كه تنها تفنگ و گلوله مي شناسند (آن هم به طريق آزمون و خطا) و اگر كار را از متخصصان و سياسيون بگيريد و به آنان بدهيد، پس از مدت كوتاهي آنجا را به ميدان جنگ بدل مي كنند و يك ويرانه نيز به عنوان دستاورد تحويل تان مي دهند؛ يعني درست مثل سوريه، عراق و بخش شيعه نشين لبنان در خارج و عرصه هاي اقتصادي و سياسي و سرمايه گذاري و نفت در داخل ايران؛ بفرماييد حالا خودكرده تان را تحويل بگيريد. خورديد؟ نوش جان تان. 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

لاله موذن

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.