رفتن به محتوای اصلی

جدایی تهران از مسکو در دمشق
03.02.2014 - 01:27

مذاکرات ژنو 2 برای حل بغرنج سوریه، پس از هشت روز که از آغاز آن می‌گذرد، تا به امروز به نتیجه ملموسی نرسیده است؛ چرا که به اعتراف اخضر ابراهیمی، نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد و اتحادیه عرب در امور سوریه، که حَکَمِ این مذاکرات است، هیچکدام از طرفین حاضر به دست برداشتن از ادعاهای خود نیستند: هیات نمایندگی رژیم اسد به رهبری ولید المعلم بر ماندن اسد، و هیات نمایندگی ائتلاف ملی به رهبری احمد جربا بر رفتن وی پافشاری می‌کنند. با این وجود، آنچه روند این مذاکرات کمابیش مشخص کرده این است که رژیم جمهوری اسلامی و رژیم پوتین راه خود را بر سر رژیم اسد تا حدودی از هم جدا کرده‌اند؛ امری که به نیازها و اهداف این دو رژیم در سوریه بازمی‌گردد. بنابراین، در این مقاله قصد دارم برخی از مهمترینِ این نیازها، اهداف، و شواهد جدایی تهران از مسکو را بررسی کنم.

اگر خاطرتان باشد، مدتی قبل، بلافاصله پس از امضاء معاهده ترکمانچایِ اتمی توسط رژیم جمهوری اسلامی، برخی منابع خبری غربی فاش کردند که مقامات بلندپایه جمهوری اسلامی به دستور و با هدایت مستقیم شخص خامنه‌ای از حدود دو سال پیش و از طریق سلطان قابوس با دولت اوباما در حال مذاکره بوده‌اند. آنچه تا به امروز از این مذاکراتِ پشت پرده علنی شده، تنها مربوط به پروژه اتمی جمهوری اسلامی و البته قضیه فرعی آزادی کوهنوردان آمریکایی است. با این وجود، از منظر منطقی نمی‌توان تردید کرد که سوریه هم می‌توانسته یکی از محورهای این مذاکرات بوده باشد؛ اما از آنجایی که مساله سوریه هنوز حل و فصل نشده، جریانهایی ترجیح می‌دهند که آن قسمت مذاکرات را فعلا فاش نکنند. ادعای بان کی مون پس از اینکه دعوتش به ژنو 2 را از رژیم پس گرفت، مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی قبلا با مفاد ژنو 1 که رفتن اسد را خواستار شده بود موافقت کرده اما بعدا زیرش زده، می‌تواند به همین توافق پشت پرده اشاره کند. باز، حمله شدید جان کری به رژیم، پس از مدتی دست‌به‌عصا راه رفتن و به جمهوری اسلامی پرخاش نکردن، می‌تواند نشانه واکنش دولت اوباما به جمهوری اسلامی به دلیل بر هم زدن معامله بر سر سوریه باشد.

همه اینها به نوبه خود نشان از این دارد که جمهوری اسلامی، پس از بیش از سه دهه دشمنی با آمریکا و در مقابل تکیه عمده بر روسیه، مدتی است دارد تلاش می‌کند تا خود را به آمریکا نزدیک کند تا بدینوسیله بتواند خود را از زیر یوغ روسیه درآورد و تا حدودی «موازنه منفی» برقرار کند. از قضا، سلمان صفوی، برادر یحیی رحیم صفوی فرمانده سابق سپاه پاسداران و دستیار ارشد نظامی خامنه‌ای، که روزنامه بهار او را «رئیس مرکز بین‌المللی صلح» معرفی کرده است، اخیرا در مقاله‌ای در روزنامه بهار از همین راهبرد دفاع کرده است.

به گزارش رادیو فردا، «روزنامه بهار یادداشتی از سلمان صفوی را منتشر کرده است که در آن تاکید شده است باید ضمن مذاکره با آمریکا به باج دادن به شرق به ویژه باج دادن به روسیه پایان داد. وی در این یادداشت تاکید کرده است که «روابط متقابل ایران با روسیه و آمریکا باید کارشناسی شود تا مشخص شود زمان تصحیح افتادن در دامان شرق و بازگشت به سیاست توازن در روابط بین‌المللی فرا رسیده است.» یادداشت‌نویس روزنامه بهار با انتقاد از «نگاه به شرق» در سیاست خارجی جمهوری اسلامی نوشته است: «مخالفان مذاکرات ایران و آمریکا عموما به دشمنی‌های آمریکا با ایران اشاره دارند، مگر روس‌ها با ایران دشمنی نکرده‌اند؟ در حالی که ما خواهان روابط تنگاتنگ با آن‌ها هستیم و تاکنون میلیاردها دلار به جیب آن‌ها ریخته‌ایم.»»

حقیقت هم همین است که روسها، با در نظر گرفتن فشارهای بین‌المللی بر روی رژیم و بسته بودن دست و بالش، به دنبال چاپیدن جمهوری اسلامی بوده‌اند. به گزارش تابناک در مقاله‌ای تحت عنوان «اصرار منابع روس بر ادامه مذاکرات قرارداد «نفت در برابر کالا»»، «خبرگزاری «رویترز» هفته گذشته با انتشار گزارشی اختصاصی، مدعی شد که ایران و روسیه در حال مذاکره برای انعقاد قرارداد «نفت در برابر کالا» هستند که بر اساس آن، ایران روزانه 500 هزار بشکه نفت به روسیه صادر کرده و در ازای آن، از روسیه کالا و تجهیزات دریافت می‌کند. در این گزارش آمده بود که مبلغ قرارداد به 1.5 میلیارد دلار در ماه بالغ می‌شود.»

اینک، تلاش جمهوری اسلامی برای نزدیک شدن به آمریکا در یکی دو سال اخیر نمی‌توانسته از چشم دستگاه اطلاعاتی روسیه به دور مانده باشد؛ و روسها بی‌شک از مذاکرات پشت پرده رژیم با دولت اوباما مطلع بوده‌اند. لذا به نظر می‌رسد که روسها، در عین اینکه در انظار عمومی فاصله‌ای بین خود و جمهوری اسلامی ایجاد نکرده‌اند، تلاش کرده‌اند تا در معامله میان جمهوری اسلامی با اوباما سنگ‌اندازی کنند. در این راستا، امر مهمی که اتفاقا تا به امروز به آن توجه نشده این است که استارت بحران ترکیه – که حالا مشخص شده تحریمهای بین‌المللی را از طریق پول‌شویی برای جمهوری اسلامی دور می‌زده است – را در حقیقت روسیه زده است.

به گزارش خبرآنلاین، «تحقیقات در مورد این پرونده روز 14 دسامبر 2011، یعنی زمانی که 14.5 میلیون دلار و 4 میلیون یورو پول از سه آذربایجانی و یک ایرانی در فرودگاه ونوکوو کشف شد، آغاز شد. سرویس گمرک فدرال روسیه از ترکیه خواست تا در مورد این پرونده تحقیق کند. ابتدا پلیس ترکیه یک مالک و 14 کارمند یک صرافی در استانبول را بازداشت کرد. در تحقیقات انجام شده مشخص شد که این افراد مبلغ 40 میلیون دلار و 10 میلیون یورو پول را در 37 نوبت به روسیه انتقال داده‌اند و این پولها متعلق به سه تاجر آذربایجانی بوده است. همچنین فاش شد که این پول از دبی به ترکیه منتقل شده و سپس به روسیه ارسال شده است. پلیس استانبول انتقال‌دهندگان را آزاد کرد و برای این سه تاجر آذربایجانی قرار تعقیب بین‌المللی صادر کرد.» لذا می‌بینیم که گرچه بعدها دستهای فراوانی وارد جریان بحران سوریه شدند تا از آب گل‌آلود ماهی بگیرند، اما راپورت اول را روسها داده‌اند.

در نتیجه تمام این مسائل، امروز جمهوری اسلامی از پوتین فاصله گرفته و به عوض به طرز محسوسی به ترکیه نزدیک شده است. اینکه هر دوی اینها اخیرا از روسیه ضربه خورده‌اند هم می‌تواند بهانه مناسبی برای نزدیکی‌شان باشد. با این وجود، نباید از این احتمال هم گذشت که بعید نیست پس از آغاز بحران ترکیه، عواملی از داخل جمهوری اسلامی – که بعضا سیاست یکدستی ندارد – در ضربه زدن به اردوغان برای تغییر مواضعش نسبت به رژیم اسد دست داشته بوده باشند. اینکه اخیرا سازمان اطلاعات ترکیه ادعا کرده که رضا ضراب عامل سپاه قدس است این احتمال را تقویت می‌کند. به هر ترتیب، اگر چنین بوده باشد، آن عوامل جمهوری اسلامی تا به اینجای کار در طرح‌شان موفق بوده‌اند؛ چرا که اردوغان به طرز محسوسی بر سر سوریه موضع عوض کرده است. در این باره، خبرگزاری المانیتور چنین می‌نویسد که «گرچه در انظار عمومی سفر اردوغان به تهران به منظور مذاکره درباره مسائل اقتصادی، معاهدات و روابط دوجانبه بود؛ اما در پشت درهای بسته، قصد اردوغان از این سفر تنها و تنها مذاکره درباره سوریه بوده است.»

با این وجود، راه جدا کردنِ روسیه از جمهوری اسلامی بر سر سوریه لزوما و صرفا به علت نزدیکی جمهوری اسلامی با آمریکا نیست. دلیل مهمتر شاید این باشد که اهداف روسیه از حضور در سوریه با اهداف جمهوری اسلامی متفاوت است، گرچه منافع آنها در سوریه بعضا می‌تواند همپوشانی داشته باشد. درباره اهداف جمهوری اسلامی در سوریه پیشتر به تفصیل نوشته‌ام، لذا اینجا به اختصار تکرار می‌کنم: این اهداف دو بعد عمده ایدئولوژیکی و استراتژیکی دارد، که هر دو به رقابت جمهوری اسلامی با دشمنان منطقه‌ای‌اش یعنی اسرائیل و عربستان برمی‌گردد. حفظ سوریه و در نتیجه حفظ حزب‌الله در لبنان به جهت حفظ برتری ایدئولوژیک/استراتژیک بر اسرائیل از یک طرف و عربستان و اقمارش از طرف دیگر بزرگترین هدف جمهوری اسلامی در سوریه است.

اما اهداف روسیه تفاوتهای عدیده‌ای با اهداف جمهوری اسلامی در سوریه دارد. در زمان جنگ سرد، هم از منظر ایدئولوژیکی و هم استراتژیکی، خاورمیانه و به خصوص سوریه و مصر برای شوروی سابق حکم میدان جنگ نیابتی با آمریکا را داشت؛ به طوری که این روسها بودند که – با دور دیدن چشم آمریکا که در ویتنام زمینگیر شده بود – با دادن اطلاعات دروغ به حافظ اسد و جمال عبدالناصر مبنی بر اینکه اسرائیل می‌خواهد به آنها حمله کند، جنگ 1967 بین اعراب و اسرائیل را به راه انداختند تا به موقعیت آمریکا در خاورمیانه صدمه بزنند. در آن سالهای اوج جنگ سرد، شوروی در مصر و سوریه پایگاه‌های دریایی داشت. پس از مرگ ناصر و به قدرت رسیدن سادات در مصر، پایگاه‌های مصری به تدریج برچیده و سازه‌های آنها به سوریه منتقل و در بندر طرطوس مستقر شد؛ که تا به امروز به عنوان آخرین پایگاه دریایی روسیه در خارج از کشور به قوت خود باقی مانده است، گرچه کاربرد چندانی برای روسیه ندارد. با این وجود، حفظ این پایگاه دریایی در سوریه می‌تواند یکی از عوامل علاقه استراتژیک – و نه ایدئولوژیک – پوتین به نگه داشتن اسد باشد. در همین رابطه، خبرهای تایید نشده‌ای شنیده می‌شود مبنی بر اینکه پوتین اخیرا بر سر حفظ پایگاه دریایی روسیه در طرطوس با ائتلاف ملی سوریه به توافق سیده است.

از طرف دیگر، سوریه منابع معدنی دندانگیری هم ندارد؛ به خصوص نفت چندانی ندارد؛ و بنابراین هزینه اقتصادی و نظامی نگه داشتن یک رژیم بحران‌ساز و خرج‌تراش در آنجا – گرچه هم‌پیمان روسیه باشد – بیشتر از منفعت‌اش است، و در نتیجه نگهداشتن آن در شرایط حاضر صرف نمی‌کند. و اینها البته همه سوای از هزینه اخلاقی حمایت از رژیم جنایتکار اسد است که این روزها چهره روسیه در مجامع بین‌المللی را تیره کرده. این را هم باید اضافه کنیم که امروز روسیه با اسرائیل – که از طرفهای ذی‌نفع در سوریه است – درگیری سیاسی و ایدئولوژیک ندارد؛ و روابط روسیه با اسرائیل را حتی می‌توان به «حسنه» تعبیر کرد. اسرائیل و روسیه با هم معاملات تسلیحاتی دارند؛ و حتی کارشناسان نظامی روسی و اسرائیلی به ارتشهای همدیگر مشاوره می‌دهند. در نهایت، روسیه امروز در اوکراین – که هم از لحاظ استراتژیکی و هم اقتصادی و هم تاریخی برایش مهمتر است – دچار بحران جدی‌تری است و از سمت غرب تحت فشار است؛ و این امر باعث خواهد شد تا قدرت چانه‌زنی‌اش بر سر سوریه پایین بیاید. در نتیجه، در حین ژنو 2 دیدیم که روسیه نه تنها بر حضور جمهوری اسلامی تاکید جدی نکرد، بلکه بر روی ماندن یا رفتن اسد هم هیچ موضعی نگرفت، و صرفا به اتخاذ موضعی مبهم و بلکه بی‌معنی در قبال همکاری آپوزیسیون با اسد برای مبارزه با اسلامگرایان تندرو بسنده کرد. اخیرا هم روسها احمد جربا را دعوت کرده‌اند تا در چهارم فوریه به مسکو سفر کند.

با توجه به نکات بالا، می‌توان اینطور تعبیر کرد که سوریه برای جمهوری اسلامی مساله ایدئولوژیکِ «همه یا هیچ» است، اما برای روسیه مساله کاربردیِ «امتیاز» است. به عبارتی، در جایی که جمهوری اسلامی حاضر است برای نگه داشتن اسد دست به خودکشی بزند – یا حداقل سعی می‌کند اینطور نشان ‌دهد – پوتین فقط می‌خواهد تا آنجایی که ممکن است از دست رفتن سوریه را به تاخیر بیندازد، و در نهایت هنگامی هم که نگه داشتن سوریه دیگر ممکن نبود، سهم خوبی از معامله با حاکمان جدیدش ببرد. با نظر به این حقیقت، اکنون جمهوری اسلامی در سوریه از همیشه تنهاتر شده است؛ و این باعث خواهد شد که در آینده‌ای نزدیک فشار بیشتری را تحمل کند که احیانا کار سوریه را یکسره کند.

دقیقا به همین علت است که امروز جمهوری اسلامی دارد زمین و زمان را به هم می‌دوزد تا چوب حراج به نفت ایران بزند، تا بلکه بتواند با کمک لابی‌های قدرتمند شرکتهای نفتی عظیم چندملیتی فشار بین‌المللی را از روی خود بردارد. اخیرا هم لابیست بزرگ رژیم یعنی حسین موسویان باز به آمریکا برگشته است تا فعالیتهای خود را از سر گیرد. در این شرایط، باید منتظر هرچه بیشتر فروختن مملکت و بر باد دادن منابع معدنی ایران بود برای حفظ جمهوری اسلامی. مدتی پیش، هنگامی که جواد ظریف پس از امضاء معاهده ترکمانچایِ اتمی به ایران بازگشت، روزنامه‌های دولتی به همراه جمعی ناآگاه برایش هلهله کشیدند و او را «مصدق زمانه» نامیدند. اما این تشبیه زشتی بیش نبود و نیست؛ چرا که در جایی که مصدق از همه چیزش گذشت تا نفت ایران را از چنگ کمپانی‌های حریص نفتی درآورد و آن را برای مردم ایران ملی کند، ظریف و دولت متبوع‌اش دوره افتاده‌اند و چوب حراج به نفت ایران زده‌اند و «پیشنهادهای سکسی» می‌دهند تا رژیم جنایتکار و ضدملی و ضدمردمی جمهوری اسلامی را در قدرت نگاه دارند. و چنین است که در روزگار «نسبی‌گرایی اخلاقی»، مفاهیم چنان باژگونه می‌شوند که وطن‌فروشی به جای میهن‌دوستی می‌نشیند. اینجاست که باید گفت: مصدق، تو بخواب! ما بیداریم!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.