رفتن به محتوای اصلی

دایره سکس یا صیغه! (داستان کوتاه)
09.12.2011 - 21:18

غذا وسکس دو پدیده طبیعی هستند که وجود آنها امکان ادامه نسل بشریت را میدهد. طعم شیرین اززمان داستان آدم وحوا, مار وسیب تحریک کننده بوده وآنقدربهم وصل پذیرند که امکان گسستن آنها غیرممکن است. انسان بطور غریزی لذت بردن را می ستاید. ایتالیائیها عقیده دارند شخصی که خوب غذا میخورد قادراست عاشق ویا معشوق رومانتیکی باشد. ازکشور ذکرشده یک روانکاو بنام "ویلی یاسینی" اظهار داشته است که بین طرز غذا خوردن وملافه های سکس رابطه خاصی وجود دارد. پزوهش او نشان میدهد اشخاصی که دوست ندارند به غذا ادویه جات اضافه کنند ویا استفاده کنند بهمان نسبت درسکس خشک وسست هستند. درمورد سیب که میوه عشق نامیده میشود چنانچه فردی سیب تمیز وخوشرنگ بخواب ببیند بطرف یک ماجرای رومانتیک وسوزان جذب میشود که امکان دارد آسیب ببیند.

 خاویار وانجیر وآناناس ونیز چند قطعه باکلوا (شیرینی لبنانی) وشیشه ای شراب قرمز ازنوع خشک آن روی سینی ستاره نمایان بود. درحقیقت انتخاب او به احتمال زیاد با بسیاری ازمشتریان دررستوران تفاوت داشت. بطوردیوانه وار به خوردنیهای مذکور حمله کرد. درحقیقت بجای جویدن آنها را می بلعید. به اوگفتم: کسی ما را دنبال نکرده. میتوانی بهتر وآرامتر غذا بخوری. لبخند زیرکانه ای زد وگفت: همیشه بمن میگفتی: وقت ندارم. فرصت نیست. زمان بامن قهراست وسریع السیر می گریزد. گفتم: اما هم اکنون پس ازگذشت سالها باهم نشستیم. چند دقیقه صرف برای غذا آنهم دوبار درروز درمقایسه, فکرنمیکنم باعث ازدست دادن فرصت گرانبهائی شود. پاسخ داد: دراشتباهی. همه روز سخت کارمیکنم که غذا وسکس من همیشه پا برجا باشند. گفتم: میدانم شغل شما حساس وخسته کننده است. اما چه سلیقه ای داری! درخاویار وانجیر به اندازه کافی روی وجود دارد وباعث بالا بردن تستسترون (مردانه) درمردها میشود, ودرزنها کشش اورا بطرف استقلال افزایش میدهد. آناناس نیز باعث ضعف فشار اعصاب وبطورکلی رهائی در استرس میشود.

 دریک دم احساس کردم مشغول سخنرانی هستم که متوجه شدم تقریبا سینی زرین او ازانجیر وآناناس خالی شده بود. نیمه تبسمی بمن عطا کرد وگفت: خب...سکسولوز خانم نظرت راجع به من دررابطه با غذا وسکس چیه؟ گفتم: کسی که صبروحوصله نداره, معلومه که عاشقه. درحالیکه شیشه شراب را مانند یک ساقی حرفه ای بدست گرفته بود گفت: درشگفتم با استدلالی که درمورد زمان داری اینچنین فکرمیکنی!

 اولین باربود که اوومن پس ازسالیان دراز آشنائی با هم نشسته بودیم. ستاره ومن سالها پیش دریک شرکت همکاربودیم. او پس ازشش ماه آنجا راترک کرد ومن پس ازیکسال. یکروز برحسب تصادف او را با یک اتوموبیل آخرین مدل وبا لباس وجواهراتی که گرانقیمت بنظرمیرسیدند دریک کنفرانس دیدم. او مرا تشخیص داد. دومرتبه باهم دوست شدیم.

 باکلاوا را قبل ازصرف غذا با حرص وولعی وارد دهانش کرد طوری که فکرمیکردی بسیارگرسنه است ویا اولین باراست که شیرینی به چشم دیده است. گفتم: باکلاوی ایران حتی ازلبنانی هم خوشمزه تر است. گفت: اشخاصی که شیرینجات وشکلات به مقدارمشخص دوست دارند بهمان نسبت بین ملافه های سکس مهیج وملتهب میباشند. درحالیکه لبهایش را باطعم خاصی پاک میکرد ادامه داد: ازآدمهائی که غذا را روی بشقاب بصورت قطعه های کوچک تبدیل میکنند وبینهایت سعی دارند که درست غذا بخورند باید دورشد. زیرا که بهنگام سکس روح طرف مقابل را ازبدن خارج میکنند تا قادر باشند به اکت ویا انجام برسند. سپس ابروی چپ خودرا بالا انداخت وگفت: مایلم ازتوسئوال شخصی کنم. علاقه مندم تو به جمع ما (دایره سکس) بپیوندی. اوتعریف کرد: افراد خاصی که مقا مهای بسیار بالا دارند اما وقت کم, درلیست این دایره (سکس) هستند. این افراد شامل قاضی های معتبر, وزرا و وکلا وفیلمسازان معروف وغیرو...هریک ازآنها نیزمجازند که مهمان منتخب خود را به جمع ملحق کنند. سئوال کردم: آیا این اشخاص خانواده ندارند؟ گفت: اکثرا مجرد هستند. به این منظور که بعلت داشتن حرفه ممتاز هرگز وقت کافی برای تشکیل خانواده نداشتند ویا خانواده را ترک کردند. گفتم: منظورشما دراین دایره هرکسی با همه وهمه با هرکسی رابطه نزدیک دارد؟

 گفت: بله, داشتن رابطه ای صمیمی بدون داشتن رابطه ای نزدیک. لیست همگی درپلفون دستی هریک ازما درج شده وهریک طبق دلخواه با داشتن اولین فرصت به طرف زنگ میزند و درجای مشخصی بمانند هتل ویا مکان خاص دیگری قرار ملاقات می گذارد. سپس بدون صحبت ازهردرومکانی ویا بدون نوشیدن وخوردن وارد اتاق خواب میشوند. وظیفه موردنظر یعنی سکس را انجام میدهند وبدون بیان کلمه ای یا حتی خداحافظی ازهم جدا میشوند. گفتم: بعدا که با شخص مورد نظربرخورد کنی چه احساسی داری؟ گفت: کسی سعی نمیکند که دیگری را بشناسد حتی نام او را سئوال نمیکند. بنابراین احساس خاصی وجود ندارد. پس ازپایان سکس بطورعادی زندگی را ادامه میدهیم. یک لحظه بدون اراده چشمهای من مجذوب قطعه الماس درشت ودرخشان دورگردن او شد. با خود فکرکردم شاید علاوه برشغل پردرآمد, ثروتی ازاین راه نیز به چنگ می آورد. دوجرعه شراب نوشیدم وگفتم: میتونم بپرسم چرا اینکار را میکنی؟ درحالیکه خاویار را با کره روی قطعه نانی قاطی میکرد گفت: چند دقیقه قبل فکرکردم ماهری هم اکنون دریافتم آماتوری. ساندویچ را دریک چشم بهم زدن بلعید. اضافه کرد: درمقابل کارسخت شبانه روزی وملاقتهای پی درپی با این وآن آیا نباید کمی سعادت داشته باشم؟

 متوجه شدم دردایره سکس فقط یک هدف هست آنهم ارضای جنسی است. گفتم: آیا درهنگام نزدیک شدن به شخص مورد نظر او را دوست داری واو شما را؟ صدای خنده بلند ستاره باعث جلب مهمانان بطرف ما شد. سپس گفت: مگه من بیکارم که فکر دوست داشتن وبدتر ازآن عشق وعاشقی باشم. وقت من بینهایت بیشتر ازاین افکار بچه گانه ارزش دارد. شیوه زندگی ما (جمع دایره سکس) اجازه احساساتی بودن را نمیدهد. مهم اینه که ازنظرفیزیکی بیمار نباشیم وگرنه روح ما آشفته وبیزار خواهد شد. می خواهیم زندگی کنیم. زیست کردن حتی ازنوع خوب آن با مرگ فاصله ندارد. درحالیکه مشغول درست کردن ساندویچ دیگری ازخاویار بود گفت: فکرنمیکردم طرزفکرتو آسیائی باشد. گفتم: حالا شما دراشتباهی. درایران همین دایره سکس اما با فرم دیگری که آنرا صیغه میخوانند وجود دارد. سپس شیشه شراب را به دست گرفت که چند جرعه سرازیر لیوان کند. گفت: منظورت چیه؟ سیکه چیه؟ گفتم: درایران وهمینطور درعربستان هرمرد وزنی ازیکساعت تابینهایت میتوانند باهم باشند سپس طبق قرارداد ازهم جدا میشوند وهمانطور مانند دایره جنابعالی برنامه تکرارمیشود. گفت: خیلی جالبه. شاید منهم سفری به ایران بروم. تاکنون بامرد پارسی همبستر نشدم. گفتم: اما با یک تفاوت که پیوستن شما به دایره صیغه باید با اجازه آخوند وقرائت آیه باشد وگرنه امکان دارد سنگسارویا حتی اعدام شوی. ناگهان شیشه شراب دردستش به روی ساندویچ خاویار سرازیرشد وجویچه کوچکی به رنگ خون نمایان شد. آنها رابه روی میزقرار داد و دستهایش را پاک کرد وگفت: اوه خدای من... چه قانون بربریتی! گفتم: کاملا موافقم. نه فقط بربریت است بلکه وحشتناکترین جنایت روی زمین است. بهمین خاطر رزیم ایران یکی ازمنفورترین حکومتها دردنیاست. برعکس ملت که بسیار روشنفکر وآزادیخواه هستند. اما هرج ومرج ازهرنوع آن نیزقیمت گزاف خود را دارد. دایره سکس شما بربریت متمدن است. گفت: انسان ذاتا آزادیخواه است ودوست دارد درشادی ولذت به بالاترین قله برسد. گفتم: می پذیرم. اما چنانچه ازآزادی درست استفاده نکنی آنرا ازدست میدهی. آیا ازایدیس وبطورکلی ازبیماریهای مقاربتی نمی ترسی؟ آخرین جرعه شراب را که کمی درته شیشه باقی مانده بود نوشید. پاسخ نگرفتم. باگرمی ولطافت خاصی ازمن جدا شد. بخود گفتم: راستی نیازهای بشر تا چه اندازه میتوانند دراماتیک باشند؟ آیا هنگامیکه انسان به قله صعود میکند ویا برعکس به ته دره سقوط, شخصیت او تغییر میکند؟ بدون شک بین قدرت تام وضعف کامل یک نقطه مشترک وجود دارد که انسان را وادار به وحشی گری کند. آنکه همه چیز دارد ازهیچکی بیم ندارد وآنکس که هیچ است از مرگ وزندگی بی باک است.

 9.03.2009  

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

راشل زرگریان

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.