رفتن به محتوای اصلی

حزب کمونيست ايران و تعامل با دگرانديشان
20.02.2012 - 09:19

در پی درج مطالبی از بنده‌ در سايتهايی که‌ به‌ نام "کومله‌'، اما از سوی حکومت اسلامی ايران در جنگ سايبری بر عليه‌ جنبش کردستان و بويژه‌ کومله‌ داير شده‌اند، نامه‌ای اعتراضی برای اين سايت نوشتم و از آنها خواستم که‌ مطالب اين جانب را از سايت خود بردارند. پس از اينکه‌ ترتيب  اثر ندادند، بيانيه‌ای تحت عنوان "انتقاد من از احزاب کردی و خباثت حکومت اسلامی" انتشار دادم. (به‌ مطلب ضميه‌ شده‌ توجه‌ فرمائيد!)

پس از آن از سوی سايت مربوطه‌ ايميلی بشدت توهين‌آميز دريافت داشتم که‌ مؤدبانه‌ترين کلام آن "ضدانقلاب وطن‌فروش" بود.

به‌ هر حال اين مطلب کوچک بنده‌ از سوی يکی از فعالان حزب کومله‌ی کردستان ايران در شبکه‌ی اجتماعی فيسبوک گذاشته‌ شد. در پای آن شخصی به‌نام ستار آوه‌هنگ، از فعالان قديمی حزب کمونيست ايران، نخست لينک فيلم آنچه‌ که‌ "مراسم روز کومله‌ در کوه‌ سرفراز آبيدر کمونيستی" نامگذاری کرده‌اند‌ و سپس کامنتی در تناسب به‌ شعور خود در مورد مطلب مورد بحث فوق (مطلب ضميمه‌شده‌ی ذيل که در واقع‌ دفاعيه‌ی بسيار شفاف من از حزب کمونيست ايران بود) گذاشته‌اند به‌ شرح ذيل:

 

ame naser iranpora aksryaty xahain dastyan baxwani hazaran ansani azadixwaz sorboga aksryaty xahan nasser iranpor danak la nokrknyana salak 4 yan 5 jarach dachtwa taran azad kifdka kak ali ahmadi cha antzrket la aksryaty janitkra

 

http://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=380317731984124&id=1766960895

 

اين حضرت در اين کامنت که‌ مثلا به‌ "کردی" است می‌فرمايند:

اين ناصر ايرانپور، اکثريت خائن، دستش به‌ خون هزاران انسان آزاديخواه‌ سرخ شده‌ است. ناصر ايرانپور خائن برای نوکری سالی 4 يا 5 بار آزادانه‌ به‌ تهران می‌رود و کيف می‌کند...."

 

اين هم از پاسخ سرشار از سپاس و نزاکت و حرمت فعال کمونيست ما. آيا با چنين فرهنگ و بينش و دروغ‌پردازی و افترا و ترور شخصيتی که‌ برای چندمين بار از دهان اين کمونيست عزيز ما دفع می‌شود، نمی‌توان تصور کرد که‌ پاسخ وی ـ چنانچه‌ مجال يابد ـ ترور و قتل من و من نوعی خواهد بود؟ من با حزب کمونيست ايران از اساس مخالفم، اما هيچگاه‌ به‌ خود اجازه‌ نداده‌ام به‌ فعالين آن کوچکترين اهانتی بکنم. اما پيداست که‌ حزب مربوطه‌ که در انتقاد از رقيبان سياسی خود بسيار جسور است و مدعی پر سروصدای پايبندی به‌ آزادی بدون قيد و شرط سياسی است، ‌ نه‌ تنها تاب تحمل هيچ صدای معترضی را در چهارچوب خود ندارد، بلکه‌ می‌پندارد که‌ فعالان آن می‌توانند چنان افسارگسيخته‌ و گستاخانه‌ به‌ دگرانديشان و مخالفان سياسی خود اهانت کنند. من بعنوان يک فعال فردی و عضوی از جامعه‌ی کردستان و ايران از حزب مربوطه‌ مصرانه‌ می‌خواهم اين عمل عضو خود را که‌ برای چندمين بار اتفاق می‌افتد، محکوم نموده‌ و از اين جانب و همه‌ی آنانی که‌ مورد هتاکی قرار داده‌ است، عذر بخواهد. روشن است که‌ عدم تمکين به‌ اين خواسته‌ و عدم پاسخگويی نيز خود يک پيام را در بردارد و يک پاسخ بشمار می‌رود.

 

و اما پاسخ من به‌ آقای ستارآوه‌هنگی که‌ در آن تلاش نموده‌ام زبانی برگزينم که‌ ايشان قادر به‌ فهم آن باشند.  پيشاپيش از ايشان عذر می‌خواهم چنانچه‌ نام غيرمتعارف وی را اشتباهی نوشته‌ام. چون ايشان خود نام خود را به‌ کردی و فارسی نمی‌نويسند.

 

 

آقای ستار خان،

 

با سپاس از الطاف بی‌پايانتان. اعتراف می‌کنم، من قادر به‌ چنين رفتار متمدنانه‌ و صميمانه‌ و باشکيبايی نيستم. اين تنها برازنده‌ی حزب کمونيست ايران و "ليدر'های حزبهای کمونيست کارگری، احزاب برادر يا خواهر شما می‌باشد.

 

پيشاپيش بگويم که‌ چند پرسش برايم در اين حوزه‌ مطرح بودند، می‌دانم شمای طرفدار "آزادی بدون قيد و شرط" اذن طرح آنها را به‌ من حتما می‌دهيد:

اگر کسی دستش به‌ خون شهيدان سرخ است و شما از آن اطلاع داريد، چرا به‌ انترپول مراجعه‌ نمی‌فرمائيد!! نمی‌دانيد که‌ شما هم، رفيق عزيز، در غير اينصورت شريک جرم محسوب می‌شويد!

در ضمن ممکن است خوانندگان ما بخواهند بدانند که‌ شما اين همه‌ اطلاعات دقيق و دست اول را از کجا آورده‌ايد که گويا‌ شخص مورد نظر شما‌

ا) اکثريتی است!

2) دستش به‌ خون آزاديخواهان (لابد اعضای حزب کمونيست ايران) سرخ است!

3) به‌ ايران می‌رود، آن هم سالی 4 ـ 5 بار (به‌ به‌)!

4) برای حکومت اسلامی نوکری می‌کند!

 

رفيق کمونيست، همچنين می‌خواستم بدانم که‌ آيا شما آنجا نشنيده‌ايد که‌ بختان و افترا در جهان سرمايه‌داری که‌ به‌ لطف و مرحمت کاپيتاليستی خود به من و‌ شمای کمونيست ناب حکمتی پناهندگی داده‌ است، جرم محسوب می‌شود و عواقب کيفری در پی دارد و خدايی نخواسته‌ ممکن است طرف از مراجع قضايی بورژوايی از شما شکايت کند.

 

اينها فعلا بماند. پاسخ آنها را به‌ مخاطبان خود بدهکار هستيم. می‌دانم که‌ شما صاف و ساده‌ هستيد و تنها مشکل معرفتی داريد. لذا بحثی خودمانی با شما دارم.

 

گويند اگر قافيه‌ به‌ تنگ آيد، شاعر برقص آيد. اين اما خدايی‌نخواسته‌ شامل شما نمی‌شود، چون همانطور که‌ در سطور فوق به‌ اثبات رسانديد، هيچگاه‌ از استدلال و منطق کم نمی‌آوريد که‌ به‌ اهانت متوسل شويد! ولی نمی‌دانم چرا کسی که‌ اين سطور را خواهند گفت: "اشکال ندارد، اين در انطباق با شعور آقای ستار قرار دارد؛ از کوزه‌ همان برون تراود که‌ دراوست."

وی مدعی شد که‌ شما "فردا هم با دگرانديشان همين کار را می‌کنيد. تجربه‌ی کشورهای وسيع روسيه‌ و چين و فيسقلی کره‌ شمالی را هم که‌ پشت سر داريد. انقلابی که‌ در پی‌اش هستيد، جدی سرخ خواهد بود، سرخ به‌ خون دگرانديشان."

البته‌ اين حرفهای ايشان است. من گفم: "اين را دشمنان قسم‌خورده‌ی کمونيسم و حزب کمونيست ايران مدعی هستند. حزب کمونيست ايران که آقا باشند‌ طرفدار بدون قيد و شرط آزادی سياسی هستند. صاحب استدلال هستند و چه‌ نيازی به‌ پرخاشگری فلانژيستی دارند؟"

 

در ضمن سپاس از اينکه‌ باز خبر مشروح و حماسی برگزاری مراسم 26 بهمن در آبيدر را برای بار چندم در تلويزيون و روزنامه‌ و راديو اننترت و شبکه‌های اجتماعی منتشر نموده‌ايد، آن هم مصور و ناطق. لعنت بر منکران! مدرک از اين محکم‌تر!  

 

باور بفرمائيد بسيار بسيار خوشحالم هستم که‌ کل صحنه‌های آن را نشان داديد. چرا که‌ اين "مراسم" حکايت از عظمت و مردمی بودن حزب کمونيست ايران می‌کند: بالاخره‌ بعد از بيش از 40 سال از حضور سياسی‌‌اش و 30 سال بعد از تأسيس حزب کمونيست‌ ايران توانسته‌ايم عده‌ای را (هر چند دور از "کارگران و زحمتکشان" و پشت کوه‌) جمع کنيم و برای جمع خود شعار "زنده‌ باد انقلاب کارگری" سر بدهيم. خوب، اين هم هنری است که‌ از دست هر کسی برنمی‌آيد. اين نتيجه‌ی 3 دهه‌ تلاش و تحزب و تبليغ و ترويج انديشه‌ی کمونيستی است‌ و بايد ليل و نهار در مورد آن تبليغ نمود!! نفرين بر منکر حضور فعال حزب کمونيست ايران. در صحنه‌ی سياست ايران. نفرين بر منکرانی که‌ می‌گفتند حزب کمونيست ايران قادر نيست، توده‌های زحمتکش کردستان را به‌ خيابانها بکشاند، تظاهرات و اعتصاب و تحصن و از اين قبيل راه‌ بياندازد.

 

لذا رفيق ستار، ضمن تبريک و تهنيت به‌ شما، ملاحظاتی دارم که‌ به‌ استحضار شمای بامحبت و لطيف‌زبان می‌رسانم. دنبال يک پاسخ برای کسی می‌گردم که‌ می‌گفت: "جمعيت کردستان قريب 10 ميليون نفر است. از اين 10000000 نفر 40 ـ 50 نفری را جمع کرده‌اند، آنهم در کوههای دهستان آبيدر و نه‌ در خيابانها و کارخانجات و مرکز زندگی اجتماعی مردم. آيا اين مراسم خصوصی دليلی برای‌ به‌ وجد آمدن است؟!!" اين فرد مدعی بود که‌ "حزب کمونيست ايران تاکنون فکر می‌کرد که‌ از جمع‌کردن اين تعداد هم عاجز هست. حال که‌ موفق به‌ چنين امر مهمی شده‌ است به‌ هيجان آمده‌ است و سر از پا نمی‌شناسد." شما چه‌ توصيه‌ای داريد برای پاسخ به‌ اين شخص که‌ گويا "ناسيوناليست" و "بورژوا‌ هم است؟

 

رفقای ما در اين حرکت جسورانه‌ و حماسی و افتخارآفرين و شورانگيز شعار "زنده‌باد کمونيست و حزب کمونيست ايران" سر داده‌اند. دمشان گرم. کيف کردند. همچنان ثابت‌قدم بمانند. حرف بورژواهاي بدجنس را هم گوش نکنيد که‌ مدعی هستند در اين حرکت غير از شعار زنده‌ باد حزب کمونيست (يعنی زنده‌ باد خودم) شعاری در ارتباط با خواسته‌های مردم کردستان و در ضديت با حکومت اسلامی داده‌ نشد.

اگر هم گفتند که‌ اين مراسم 'پرشکوه‌" هر جايی می‌تواند اتفاق افتاده‌ باشد چه‌ که‌ غير از برف و سفيدی چيزی معلوم نيست، ناراحت نشويد. اينها چشم ديدن گردان رهائی‌بخش حزب کمونيست ايران را ندارند.

همچنين به‌ دل نگيريد اگر گفتند:‌ در آنچه‌ که‌ "حکومت کارگری" خوانده‌ می‌شود، هيچگاه‌ برابری وجود خارجی نداشته‌ است. آزادی که‌ جای خود دارد. اين ادعا را باور مکنيد که‌ می‌گويند "کمونيسم" در آلمان مارکس و انگلس سرابی بيش نبود و همان نتيجه‌ را داد که‌ در آلمان شرقی شاهدش بوده‌ايم. من خودم در آلمان به‌ سادگی می‌توانم ادعای آنها را رد کنم. کی می‌تواند مدعی باشد که‌ مردم آن کشور اجازه‌ی سفر و ديدار عزيزان و بستگان خود را هم در آن سوی ديوار آهنين و سيم‌خارداری نداشتند؟ چه‌ کسی می‌تواند ادعا کند که‌ نتيجه‌ی سوسياليسم واقعا موجود در روسيه‌ قتل عام ميليونها انسان از جمله‌ کمونيستهای دگرانديش بود؟ دروغ هم حدی دارد؟! هر چيزی هم که‌ در مورد روسيه‌ و چين و کامبوج و کوبا و ويتنام می‌گويند که‌ دروغ امپرياليستی است. اگر هم دروغ نباشد بايد گفت نه‌ آلمانی، نه‌ روس، نه‌ چينی، نه‌ کوبايی، نه‌ کره‌ای، نه‌ مجاری،.... هيچکدام نمی‌دانستند که‌ سوسياليسم چيست و اصلا بلد نبودند که‌ مانيفست حزب کمونيست را بخوانند، چه‌ برسد به‌ اينکه‌ آن را پياده‌ کنند. (همانطور که‌ محمد و يارانش در عربستان سواد خواندن قرآن را نداشتند و آن را بد پياده‌ کردند و اما ايرانی‌های سراسر عربی‌دان قرائت درستی از آن ارائه‌ دادند و به‌ اجرايش گذاشتند) جای شما باشم به‌ آثار راهگشای تئوريسينهای حزب کمونيست ايران اشاره‌ می‌کنم که‌ مملو از علم و آگاهی هستند، تا دهان آنها بسته‌ شود (همانطور که‌ ما ايرانی‌ها بيشتر از کل دنيای اسلام آثار و کتب اسلامی داريم).

 

جدی، خودمانيم، سه‌ سوال خصوصی داشتم، اگر ممکن است پاسخ بدهيد. پيشاپيش از شما متشکرم. می‌خواهم اگر کسی از بدخواهان بورژوا و ناسيوناليست چنين پرسشهايی را مطرح ساخت، پاسخی برای آنها داشته‌ باشم.

1. چرا 26 بهمن، روز کومله‌ را جشن می‌گيريم و نه‌ روز بنيانگزاری حزب کمونيست ايران که‌ در همگامی با رفيق "منصور"/"نادر" زنده‌ياد (البته‌ ببخشيد اسم واقعی‌اش باز هم يادم رفت) تأسيس نموديم؟ حال که‌ می‌دانيم اين حزب اينقدر مردمی است و پايگاه‌ توده‌ای چنان وسيع دارد که‌ در فيلم ديديم، چرا روز تأسيس آن را جشن نمی‌گيريم؟! آيا درست است که‌ در پاسخ بدخواهان و دشمنان کمونيسم بگوئيم که‌"اصل واقعی کومله‌ است و "حزب کمونيست ايران" تنها فرعی فرضی از آن"؟ اگر چنين است يک پيشنهاد دوستانه برای تغيير نام حزب پرافتخارمان‌ دارم. لطفا آن را بدست رفقای بالا برسانيد: "حزب کمونيست ايران ـ شاخه‌ی خارج از کشور حزب کومله‌ی کردستان ايران". نظرتان چيست؟ تنها در چنين حالتی جشن‌گرفتن 26 بهمن، روز کومله‌ی (اصلی) بجای روز تأسيس حزب کمونيست (فرعی) معنا دارد. آيا نظر شما هم چنين نيست؟

2. چه‌ بگوئيم اگر پرسيدند چرا شعار "زنده‌باد کمونيسم" را در کوههای دور دست و خالی از سکنه‌ می‌دهيم و نه‌ در کارخانجات و شورا و سنديکاها؟! آيا اجازه‌ است در پاسخ بدخواهان بورژوا بگوئيم که‌ در شهرکهای صنعتی چون ساوه‌ و اراک و ... عضوی نداريم و هست و نيست اين حزب تنها مرکب از اعضای کومله‌ در کردستان است؟

3. اگر از ما پرسيدند که‌ بيلان فعاليتهايمان در تهران، شيراز و اصفهان و تبريز صنعتی کجاست، چه‌ بگوئيم؟ حال که‌ در کردستان انقلاب کمونيستی راه‌ می‌اندازيم، چرا يک اعتصاب عمومی در همان ده‌ آبيدر ـ از همان سنخی که به‌ حق‌ ادعا می‌کنيم چند سال پيش راه‌ انداختيم و حول آن کلی تبليغ کرديم و پز داديم و به‌ رخ ناسيوناليستها کشيديم ـ دست کم در چنين روزی به‌ راه‌ نمی‌اندازيم تا دهن بدخواهان را ببنديم؟ مغازه‌ی فلان حاجی و فيصار بقال را هم ول کنيم که‌ هميشه‌ از "ناسيوناليسم کرد" دفاع کرده‌اند. دست کم يک اعتصاب در يک کارگاه‌ سازماندهی کنيم و به‌ کوهنوردی نرويم! آيا اين يک راه‌ حال انقلابی و کمونيستی نخواهد بود؟

 

رفيق عزيز، اگر مشتاق شنيدن پيشنهادات بيشتری بوديد، در خدمتتان حاضرم. از مزاحتمهای احتمالی خود نيز پيشاپيش عذر می‌خواهم.

 

با احترامات و ارادات فائقه‌

ناصر ايرانپور

19 فوريه‌ی 2012

 

 

 

 

اطلاعيه‌

انتقاد من از احزاب کردی و خباثت حکومت اسلامی

 

دوستان، فعالان و تلاشگران سياسی کردستان و ايران،

 

اخيرا سايتهای ارتش سايبری حکومت محمدی در ايران اقدام به‌ انتشار مطالبی از من نموده‌اند که‌ بخشا سالها و ماههای پيش در نقد از احزاب سياسی کردستان ايران نوشته‌ام. اين کار نه‌ تنها به‌ دزدی صورت گرفته‌ است، بلکه‌ ارسال آنها نيز به‌ خود بنده‌ منتسب گرديده‌ است. بدين وسيله‌ اعلام می‌دارم که‌ تاکنون نه‌ تنها هيچ مطلبی برای سايتهای معلوم‌الحال نفرستاده‌ام، بلکه‌ اگر دوستانی مرا از آن آگاه‌ نمی‌کردند، از انتشار آنها نيز بی‌خبر می‌ماندم.

 

قريب 10 روز پيش نامه‌ای برای يکی از آنها فرستادم و از آنها خواستم مطالب بنده‌ را هر چه‌ زودتر از وبلاگشان بردارند. اما هنوز اين کار را نکرده‌اند. در يکی از آنها "يک چهره‌ی مطرح ضدانقلاب" ناميده‌ شده‌ام و در ديگری "رفيق ناصر ايرانپور"! اين خباثت فقط از حکومت اسلام برمی‌آيد و بس. برای اينکه‌ خدمتی به‌ تبليغ سايتهای مربوط نکرده‌ باشم، اينجا از نام‌بردن از آنها پرهيز می‌کنم.

 

اينجا باری ديگر تکرار می‌کنم که‌ من نه‌ تنها خود را از احزاب کردستان جدا نمی‌سازم، بلکه‌ برای اين همه‌ تلاش و فداکاری که آنها‌ در راه‌ بهروزی مردممان نموده‌اند، بخاطر آن همه‌ قربانی که‌ برای سعادت من نوعی داده‌اند، احترام وافر قائلم و خود را مديون آنها می‌دانم. اگر در جايی از آنها انتقاد داشته‌ باشم، در 10 جا از آنها و حيات سياسی‌شان دفاع نموده‌ام و می‌نمايم. اين احزاب را مجموعه‌ای از شريفترين و فداکارترين انسانها تشکيل داده‌اند. آنها را متعلق به‌ خود و مردمم می‌دانم. نقد از آنها هم تنها می‌تواند بدين جهت باشد که‌ نسبت به‌ آنها بی‌تفاوت نيستم و به‌ سرنوشتشان علاقمندم.

 

آنچه‌ که‌ شرحش رفت نه‌ تنها مشمول حزب دمکرات و کومله‌، بلکه‌ بطور مشخص شامل حزب کمونيست ايران به‌ ويژه‌ آقای ابراهيم عليزاده‌ نيز می‌گردد. من حزب کمونيست ايران و رهبران آن را باوجود تمام انتقاداتی که‌ به‌ باورهای سياسی و ايدئولوژيکی‌شان دارم (و در آينده‌ نيز خواهم داشت)، جزو سالمترين و مردمی‌ترين و قابل اعتمادترين احزاب و شخصيتهای ايرانی و کردستانی می‌دانم. جا دارد همانطور که‌ در نقد صريح هستم، در تحسين خصائل اخلاقی و مبارزاتی نيک هم صريح باشم.

 

اين احزاب و فعالان آن در حال حاضر گرانمايه‌ترين سرمايه‌های مردم کردستان هستند. هر ضربه‌ای متوجه‌ آنها باشد، متوجه‌ مردم خود می‌دانم. پيشرفت و تعالی آنها را هم پيشرفت مردمم می‌دانم. لذا نه‌ تنها وظيفه‌ی سياسی، که‌ وظيفه‌ی اخلاقی هر انسان شريفی می‌دانم، از آنها در مقابل حکومت جور و جنايت قاطعانه‌ دفاع کند. اين وظيفه‌ را پيوسته‌ برای خود نيز قائل بوده‌ام و تصور می‌کنم تاکنون به‌ آن عمل نيز نموده‌ام و در آينده‌ هم عمل خواهم نمود.

 

با سپاس فراوان

ناصر ايرانپور

4 فوريه‌ 2012

 

در ذيل متن نامه‌ اعتراضی من به‌ آنها را ملاحظه‌ می‌فرمائيد.

 

اعتراض و هشدار به‌ مسؤولين سايت ....!

 

مراتب اعتراض خود را به‌ درج مطالب اين جانب در سايتتان به‌ اطلاع شما می‌رسانم. همچنين انتساب ارسال مطالب به‌ بنده‌ نيز نشانه‌ی نهايت بی‌اخلاقی می‌باشد، چه‌ که‌ من تاکنون هيچ مطلبی برای شما ارسال ننموده‌ام و ارسال نخواهم نمود و اکنون نيز يکی از دوستان مرا متوجه‌ اين کار پليد شما کرد. لذا مصرانه‌ از شما می‌خواهم هر مطالبی که‌ از بنده‌ داريد را از سايت و وبلاگتان برداريد. ايجاد هر گونه‌ شبه‌ در نزديکی فکری من به‌ حکومت آدمکشان از نظر من به‌ منزله‌ی قتل شخصيت و حيثيت و اعتباری می‌باشد که‌ برای خود قائل هستم.

 

نام بردن از اين جانب در سايتتان بعنوان "رفيق ناصر ايرانپور" نيز بيشتر به‌ اهانت می‌ماند تا به‌ احترام. آخر کی بنده‌ "رفيق" شما بوده‌ام؟!! رفيق شما آقای قانعی‌فرد و همکاران وی می‌باشند.

 

در ضمن هر ايراد و انتقادی که‌ بنده‌ به‌ هر يک از احزاب کردستان من‌جمله‌ کومله‌ داشته‌ باشم، درونی است و به‌ قصد تخريب نيست. جايش برسد از آنها در مقابل حکومت ناب محمدی قاطعانه‌ دفاع می‌کنم. کوتاه‌ سخن: سگ آنها را به‌ حکومت اسلام و شيعه‌ نمی‌دهم.

 

آقای ن. ک.، تصور می‌کنم غلظت کينه‌ی شما به‌ مردمتان و خدمت به‌ ضدکردترين رژيم در تاريخ منطقه‌ آنقدر بالا رفته‌ که‌ درخواست از شما برای بريدن از وزارت اطلاعات رژيم بيهوده‌ باشد. خيانت و جنايتی بزرگتر از خدمت به‌ رژيم شياد و آدم‌کش و ترورپرور اسلامی ايران وجود ندارد. تا کی می‌خواهيد مدال اين رژيم بر سينه‌يتان باشد؟ آيا می‌توانيد جلو مردم خودتان سر بلند کنيد و تصور نکنيد که‌ همه‌ شما را جاسوس و نفوذی و خائن و به‌ قول مريدان حکومت شيعه‌ "نجس" محسوب می‌کنند؟

 

23 ژانويه‌ی 2012

ناصر ايرانپور

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.