چند روز پیش در جشنواره فيلم برلين (برلیناله) اطلاعیهای از مرکزی به نام "مجمع فرهنگی پارسی" دیدم که نمایش چهار فیلم ایرانی را از شب گذشته (یکشنبه شب) تا چهارشنبه تبليغ میکرد که در شب پایانی هم بحث و گفتوگو با علی نصیریان، بهرام رادان، شهریار بحرانی، الهام حمیدی و آرمین زندگانی را خبر میداد.
خوشحال شدم و به همهی دوستان ايرانی هم که در فستيوال میديدم خبر میدادم. ولی با وجودی که همه فعالانه مسائل هنری و سينمايی ايران را دنبال میکنند، هيچکس از اين برنامه خبر نداشت. تعجب میکردم که چرا دوستان برلينی که بيشتر تشنهی چنين برنامههايی هستند هيچکس خبری ندارد، غافل از اينکه بیخبری دوستان و هموطنان برلينی حتمأ علتی دارد.
شب گذشته اولين فيلم بهنام "خيلی دور، خيلی نزديک" از رضا ميرکريمی را با دو تن از دوستان ديدم. وقتی که وارد سالن سينما شدم اطرافم فقط زنهای با روسری و مقنعه ديدم و مردها هم عمدتأ تيپ مردهايی که به حزباللهی يا طرفدار رژيم معروف هستند، بودند!
متوجه شدم که احتمالأ همه از کارکنان سفارت يا کارکنان دولتی رژيم ايران با خانوادههایشان هستند، بهخصوص که بعد از نمايش فيلم حضور دو نفر از طرف بنياد سينمايی فارابی، يکی "نجاريان" از معاونت سينمايی بنياد فارابی و ديگری امير اسفندياری سخنگوی انتخاب فيلم ايرانی برای اسکار، اين حدس مرا به يقين تبديل کرد!
چيزی که خيلی برايم تعجبآور بود و با ناباوری نگاه میکردم حضورخانوادهها با کودکان تقريبأ نوزاد، يکی - دو ساله تا هفت - هشت - ده ساله بود که سالن را شلوغ کرده و مزاحم ديگران بودند، اين را هم اضافه کنم که آلمانیها هم در سالن بودند و با تعجب به اين خانوادهها نگاه میکردند.
من که خيلی خجالت میکشيدم احساس میکردم تمام صورتم به علامت سوال تبديل شده! خواهرزادهی جوان دوستم که تازه از ايران آمده متوجه نگاه تعجبآميز من شد و با طنز و کنايه به من گفت: "اخترجان اينجا را ببين درست مثل اينکه الان سفری به ايران رفتی و آنجا هستی! اگر خيلی دلت برای ايران تنگ شده الان میتوانی حس کنی که آنجا هستی؟"
من که ساليانیاست از ايران دور هستم برايم بسيار عجيب بود و باورم نمیشد که کسانی با بچههای کوچک وارد سالن سينما شوند و بعد هم گويا مهمانی آمدهاند از اين سو به آن سو با صدای بلند سلام وعليک و احوالپرسیهای خصوصی کنند که ما هم ناخواسته میشنيديم!
چهرهها و حرفها و عدم رعايت آداب مرسوم در سالن سينما و محيط عمومی از سوی برخی، من را به ايران ۲۷ - ۲۸ سال پيش برد. لحظهای از خودم پرسيدم آيا هنوز چنين رفتارهايی در جامعهی ما رايج است؟ باورم نمیشد که دستکم در اروپا ايرانيانی پيدا شوند که شب با بچه برای ديدن فيلم بزرگسالان به سينما بيايند! یک دفعه عنوان فیلم یادم اومد، "خیلی دور خیلی نزدیک" که چقدر با حال و هوای من در اون لحظه همخوانی داشت: خیلی دور که سالیانیست از سرزمین خودم و فرهنگ دولتی حاکم به دورم و خیلی نزدیک که در اون لحظه میدیدم و لمس می کردم.
در هر حال فضا برايم اصلأ خوشايند نبود، بهخصوص اينکه ايرانيانی را که شايد چنين فضای نامأنوسی آنها را مجبور به فرار کرده و ساکن برلين نيز هستند، در آنجا نمیديدم.
اين دومين باری است که در آلمان برای من فضای جمهوری اسلامی تداعی میشود و نادانسته در برنامهای شرکت میکنم که برگزارکنندگان يا از طرف سفارت هستند و يا رابطان فرهنگی سفارت. هر دو بار نيز وقتی بيرون آمدم از سويی از اينکه در آن فضا نيستم احساس آرامش کردم و از سوی ديگر بيشتر نگران مردم ميهنام شدم که روزانه با چه جوی سروکار دارند.
مسائل جانبی اين نمايش چنان من را اذيت کرد که از نوشتن در مورد فيلم رضا ميرکريمی صرف نظر کردم. فقط کوتاه در بارهی فيلم بگويم که به نظر من با توجه به نکات سینمایی مثبتی که داشت فيلمی در رد علم و دانش و ترويج دعا و ثنا بود. تبليغ خرافات و اينکه هر چه خدا بخواهد پيش میآيد هر چند تو عالم و دانا باشی! اما فيلم از موسيقی خوبی برخوردار بود و قبلأ در موردش خوانده بودم که تصاوير زيبايی را از کوير نشان میدهد اما متأسفانه برگزارکننده (مجمع فرهنگی پارسی) فيلم را با کيفيت بسيار بد از روی سیدیهای مخصوص پخش خانگی نمايش داد. حتا در ابتدای سیدی اول قانون کپی رايت سیدیهای خانگی که نوشته شده بود اين فيلم فقط مخصوص ويدئوهای خانگی است و هرگونه پخش و کپی از آن ممنوع است نمايش داده شد. خندهدارتر اينکه مدتی هم تماشاگران را در تاريکی منتظر گذاشتند تا سیدی دوم را بگذارند! خيلی برايم جالب بود که چهطور اين مجمع فرهنگی پارسی که با بنياد گردن کلفت دولتی فارابی هم همکاری کرده و بودجهی زيادی را صرف کردند تا اين همه هنرمندان طراز اول سينما را برای بحث پايانی دعوت کنند چرا اصل فيلم را با کيفيت خوب نمايش ندادند و چطور میتوانند از هر نفر هفت يورو و نيم ورودی بگيرند و فيلمی با کيفيت بسيار بد نمايش دهند؟ در آلمان امکان ندارد چنين اتفاقی بيفتد که به مردم وعدهی سينما بدهند و ورودی به اندازهی ورودی سينما از مردم بگيرند و فيلم را از روی سیدی با کيفيت بد نمايش دهند. اگر هم چنين اتفاقی بيفتد مردم حق دارند که پولشان را پس بگيرند و حتا میتوانند به اتهام اخاذی شکايت کنند!
به هر حال داستان از آنجا برايم غمانگيزتر شد که پس از نمايش فيلم متوجه شدم که بنياد فارابی در اين هفته فيلم ايرانی نقش دارد اگرچه آقای نجاريان از معاونت فارابی که حضور داشت گفت فارابی نقشی در اين برنامه نداشته است!
هدف من از اين نوشته اين است که بهنوعی اطلاعرسانی کنم تا ديگر هموطنان ساکن برلين مثل من فريب نامهايی چون "مجمع فرهنگی پارسی" و... را نخورند و هميشه توجه کنيم که پشت اين نامها چه کسی يا کسانی قرار دارند.
اين هفته سينمای ايران بهنام "سينمای هيجانانگيز ايران" تا روز چهارشنبه ادامه دارد.
در زير تصاويری از الهام حميدی، بازيگر فيلم؛ امير اسفندياری، سخنگوی انتخاب فيلم ايرانی برای معرفی اسکار؛ نجاريان، معاونت بنیاد سینمایی فارابی و از حضور زنان با روسری و بچهها در سینما می بینید:
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید