رفتن به محتوای اصلی

علم٬ تكنولوژی و چشم انداز حذف كار- 4
11.03.2014 - 17:33

 

 

تكنولوژیهای اتوماسیون

تسلط بر اتم مراحل جنینی خود را طی میكند كه یكی از تكنولوژیهای ملهم از آن نانوتكنولوژیست. برای آشنائی با آن شاید بد نباشد اشاره كرد معیار اندازه‌گیری در این تكنولوژی نانو متر-- برابر با یك میلیاردم متر. است. نانو متر واحد اندازه‌گیری اتم است. بعنوان مثال قطر اتم هلیم یك دهم نانو متر است. نانو تكنولوژی از دهه ٨٠ از سطح تئوری به مطالعات آزمایشگاهی ارتقا پیدا كرد و از اواسط دهه قبل در سطح صنایع بكار گرفته شده٬ در حال حاضر كمتر از هزار محصول نانو در بازار خرید و فروش می‌شود و هفته‌ای ٣ تا ٤ محصول نانو به بازار افزوده میشود. نانو تكنولوژی اغلب بعنوان ضمیمه كالا برای دوام بیشتر محصولات بكار برده میشود. هنوز ابزاری كه بتوان بكمك آن تولیدات انبوه نانو تكنولوژی را كه حاصل مستقیم مانیپولاسیون اتم٬ بعبارت دیگر اجسامی كه ساختشان از مرحله بافت اتمی آغاز شده باشد ساخته نشده است. نانو-مایكروبیولوژی یكی از تركیبات بیو با نانو است. علم ژنتیك امكان یافتن نقشه ارگانیزمهای حیاتی٬ از جمله آدرس تك تك سلولهای انسان را فراهم آورده است٬ این اما نقشه عام بدن انسان است در حالیكه نقشه دی ان ای بدن هر انسان منحصر بفرد است. علم و تكنولوژی ژنتیك هنوز در دوران طفولیت خود بسر میبرد. نانو تكنولوژی امكان كاربرد بافت اتمی در صنعت را در چشم انداز قرار داده است و تكنولوژی بیو در قالب علم ژنتیك قصد دارد به هستۀ سلول تسلط پیدا كند. كوانتم تكنولوژی بستر دو تكنولوژی یاد شده است. كاربرد این آخری در ساخت احتمالی كامپیوترهای آینده به بستری تبدل میشود كه تكنولوژیهای بیولوژیك و نانو در درون آن پرورش مییابند. منابع انرژی فردا یا مستقیما استفاده ازمنابع طبیعی -- مانند خورشید٬ باد٬ منابع آب و مغناطیس زمین-- یا كپی كردن طبیعت در تولید انرژی یا مهار چهار نیروی شناخته شده طبیعت خواهند بود -- نیروهای جاذبه٬ الكترومغناطیسم و نیروهای ضعیف و قوی هسته ای. گفته میشود كاربرد نیروی مغناطیسم در صنعت در قرن جاری میتواند بحدی افزایش یابد كه ممكن است قرن21 درعلم فیزیك با مغناطیسم تداعی شود. در سطح تئوری٬ اشكال تولید انرژی در آینده میتوانند آبستره ترین شكل تولید انرژی باشند -- مانند اتصال اتمها به یكدیگر. در اینصورت وابستگی صنعت به مواد خام تولید انرژی٬ مانند فسیل گیاهان و حیوانات -- ذغال سنگ و نفت – از بین میرود چرا كه با تسلط بر اتم هر جسمی - یك تار مو٬ یك شن٬ یك لیوان آب – میتواند منبعی برای تولید انرژی باشد. برخلاف انرژی هسته ای امروز٬ انرژی حاصل از تسلط بر اجسام مادی میتواند انرژی سالم و بی خطر برای انسان و كلا موجود زنده و محیط زیستشان باشد مشروط بر اینكه انسان آزاد زندگی كند. بكارگیری نانو و بیو تكنولوژی در صنعت همین امروز با آثار مخربی برای سلامت انسان و طبیعت همراه بوده است به این خاطر كه انگیزه تولید سود است.  سرمایه “وقت و پول“ تحقیق و بكارگیری معیارهائی كه انسان و طبیعت را از مضرات كاربرد تكنولوژیهای جدید مصون نگه دارد٬ ندارد. انسان در شرایط زیست آزاد مخرب طبیعت نیست بلكه طبیعت را بازسازی خواهد كرد. بعنوان مثال نه تنها میتواند كره زمین را از شر آلودگی جاری محیط زیست نجات دهد و آنرا پالایش دهد بلكه میتواند حیات گیاهی را بازسازی كند. بقول ماركس«ﺣﻴﻮان ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮدش را ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻣﻴﻜﻨﺪ در ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ اﻧﺴﺎن ﻫﻤﻪ ﻃﺒﻴﻌﺖ را ﺑﺎز ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻣﻴﻜﻨﺪ. ﻳﻚ ﺣﻴﻮان ﺗﻨﻬﺎ ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻴﺎرﻫﺎ و ﻧﻴﺎز ﮔﻮﻧﻪ اي ﻛﻪ ﺑﻪ آن ﺗﻌﻠﻖ دارد ﻗﺎﻟﺐ ﻣﻴﮕﻴﺮد. در ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ اﻧﺴﺎن ﻣﻴﺪاﻧﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻴﺎرﻫﺎي ﺗﻤﺎم ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻛﻨﺪ، و ﻣﻴﺪاﻧﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ در ﻫﺮ ﻛﺠﺎ ﻣﻌﻴﺎر ﻃﺒﻴﻌﻲ ﺳﻮژه اش را ﺑﻜﺎر ﺑﺒﺮد».[١]

بدون ادعای شناخت عمیق از علوم و تكنولوژیهای یاد شده٬ اینرا میدانیم كه بدرجه ای كه پیشرفتهای علمی به تكنولوژی ترجمه میشوند٬ رشد نیروهای مولده به یمن اتوماسیون پروسه تولید باشكال نجومی افزایش مییابند. اگر دورنمای تسلط انسان بر اجسام مادی در مقابلمان قرار دارد آنگاه میتوان تصور كرد كه فقط تركیب عالی سه تكنولوژی فوق امكان اتوماسیون قریب به صد درصد تولید و خدمات مادی جامعه را ممكن و باین ترتیب كار منقضی شود.

كار درمقابل فعالیت

كار با عنوان مشخص شغل شكل خاصی از فعالیت انسانی است. كار برابر با فعالیت انسانی نیست بلكه مقید كردن آن است. فعالیت انسانی از انسان جدائی ناپذیر و انسان بدون فعالیت هویت انسانی اش را از دست میدهد. كار اما با بوجود آمدن اولین جوامع طبقاتی همزاد بوده است. كار٬ مقید كردن فعالیت انسانی درسازماندهی تولید اشیا و خدمات مورد نیاز معیشتی اوست. كار نتیجه سازماندهی تولید مایحتاجات زندگی در جوامع طبقاتی است. فعالیت انسانی حتی در قالب كار فعالیتی خلاق است. شیوه تولیدهای طبقاتی تا كنونی انسان را از فعالیت خلاق خود٬ از كار خود٬ بیگانه كرده اند. برای رسیدن به آزادی٬ قبل از هر چیز باید رابطه ای كه فعالیت انسانی را در قالب كار به انقیاد میكشد و آنرا از خالقش بیگانه میكند از بین برد تا انسان به امكان فعالیت آزاد دست یابد. اما معضل تولید مایحتاج انسانی هنوز هم پابرجاست و فعالیت انسانی باید باز هم برای تولید احتیاجات مادیش سازماندهی شود. دورنمای تحولات علمی و تكنولوژیكی نوید امكان اتوماسیون قریب به صد در صد را میدهند. وقتی كار منقضی شود بقول ماركس انسان برای همیشه آزاد میشود: «در ﺣﻘﻴﻘﺖ، ﻗﻠﻤﺮو آزادي ﺗﻨﻬﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﺑﻪ واﻗﻊ آﻏﺎز ﻣﻲ ﺷﻮد ﻛﻪ ﻛﺎر٬ كه ﺿﺮورت ﻧﻴﺎزﻫﺎي ﻣﺎدي است٬ ﻣﻨﻘﻀﻲ ﻣﻴﺸﻮد»[٢]

معیار آزادی: وقت آزاد

در قسمت اول این نوشته از كوتاه شدن فاصله فیزیك با مفهوم ماده در فلسفه ماتریالیستی صحبت كردم٬ حال به كوتاه شدن فاصله فلسفه ماتریالیستی با مفهوم زمان در فیزیك نگاهی بیندازیم. طبق تئوری بیگ بنگ٬ گیتی بر بٌعد قابل شمارشی بنام زمان سیال شده است. بٌعد زمان پابپای فضای سه بٌعدی و اولین ذرات بنیادی و اتمها بوجود آمد. از آن پس ماده ای كه ما میشناسیم در این چهار بٌعد موجودیت یافت٬ فعال و سیال شد و عمرش قابل شمارش است. زمان بٌعد شمارش طول حیات گیتی و هر جز وجودی آن است. ماده در شكل بیولوژی آن از این قاعده مستثنی نیست. معیار اندازه گیری طول عمر یا حیات بیولوژیكی٬ زمان است. بیولوژی اگر چه عالیترین شكل ماده است٬ نسبت به اغلب اشكال غیر زنده ماده عمر بسیار محدود و كوتاهی دارد. در نتیجه واحد زمان برای شمارش حیات انسان جایگاه بسیار مهمتری از همان واحد برای اشكال بی‌شعور دارد. سنگهای كنار یك ساحل ممكن است میلیاردها سال عمر داشته باشند. صد سال برای یك سنگ جایگاه كم اهمیت تری از یكدقیقه عمر برای انسان دارد. تئوری ارزش ماركس بكمك واحد زمان قابل مشاهده است و شمارش ساعات كار اضافی٬ استثمار را بتصویر میكشد. سرمایه دار با استثمار ما وقت ما را میدزدد. اگر فرض بگیریم ما در مطلوبترین شكل حاكمیت سرمایه با درجه ای از رفاه زندگی كنیم هنوز هم بخش قابل توجهی از زندگی خود را از طریق فروش اوقاتمان با اسباب معیشت زندگی مبادله میكنیم٬ بعبارت دیگر بخش قابل توجهی از زندگی ما در سرمایه داری صرف بقا میشود. آزادی قطعی انسان در نتیجه هنگامی بدست میاید كه او بتواند با معیار زمان صاحب اختیارشدن بر زندگی خود را نشان دهد. بعبارت دیگر اگر ما صاحب اختیار زمان باشیم٬ صاحب اختیار زندگی خود هم شده ایم. حیات بیولوژیكی اما یك چاقوی دو لبه است.

برای بقای فیزیكی باید به نیازهای مادی حیات پاسخ داد. برای پاسخ به این نیازها باید وقت صرف كرد٬ یعنی باید خودِ زندگی را صرف پاسخ به نیازهائی كرد كه شرط بقای فیزیكی اوست. این دور باطل هنگامی بسته میشود كه انسان برای بقا لازم به صرف زندگی نباشد٬ یعنی خود را از شرط مقید كننده ای كه حیات بیولوژیك به آن وابسته است خلاصی دهد. مشروط بر اینكه امكانات مادی بقا برای انسان بدون صرف زندگی فراهم باشد٬ وقت آزاد --وقتی كه برای بقا صرف نكرده است-- معیار اندازه گیری آزادی است. همین معیار را میتوان در شیوه تولیدهای طبقاتی تا كنونی نشان داد. برده هیچ وقت آزادی ندارد٬ زمان «آزاد»  رعیت هنگامیست كه او برای خود كار میكند٬ و وقت آزاد كارگر زمانیست كه او كار نمیكند. انسان در مسیر پاسخ به نیازهای اولیه اش (خوراك و تولید مثل) وارد رابطه با یكدیگر شد٬ به شناخت طبیعت پرداخت٬ ساكن شد٬ كشاورزی كرد٬ اضافه تولید بوجود آمد٬ جامعه طبقاتی شكل گرفت و … امروز انسان "شش میلیون" نیاز دارد بدون اینكه آزاد شده باشد. تنوع شش میلیونی نیازها حاصل تكامل جامعه بوده است٬ نتیجه تلاش او به پاسخ دادن به همان نیازهای اولیه حیات فیزیكی اش بوده است. نیازهای مركب انسان امروز در جامعه سرمایه داری او را وارد همان مبادله ای میكند كه انسان سه میلیون سال پیش میكرد: برای تامین نیازهای بقا مجبور است زندگی را مصرف كند٬ امروز در قالب فروش زمان نیروی كارش. انسانی كه با آزاد كردن تمام وقت خود از قید مصرف زندگی برای بقا آزاد شد٬ انسانیست كه نیازی به كار برای تامین نیازهای مادی اش نداشته باشد. او چه خواهد كرد؟  بنظرمن معما این نیست كه انسان چه فعالیت خاصی را در فردای آزادی تمام وقت خود انجام میدهد و چگونه فعالیت او به رشد خود و جامعه كمك خواهد كرد یا آنرا ارتقا خواهد داد. فعالیت انسان در شرایط زیست آزاد یك جهتگیری دارد: رشد. رشد فرد ضامن رشد همگان خواهد بود. این امر اما موقعی به اعلاترین درجه معنای عملی پیدا میكند كه انسان بمعنی واقعی كلمه آزاد شده باشد٬ یعنی وقت او بدون هیچ قید و شرطی آزاد شده باشد٬ هنگامیكه كار منقضی شود.

تناقض اتوماسیون در سرمایه داری

در جوامع سرمایه داری كه كار منبع سود و همزمان فروش نیروی كار به تامین معیشت انسان گره خورده است٬ اتوماسیون قریب به صد در صد مترادف با حذف سود و بیكار سازی حاصل از اتوماسیون مترادف با قطع معیشت٬ مترادف با فقر و فلاكت است. اگر چه نطفۀ علوم و تكنولوژی ای كه كار را منقضی كند در سیستم سرمایه داری زده میشود٬ اما پروسه ای كه در آن علم و تكنولوژی امكان اتوماسیون در حد كمال بارآوری را نوید دهد همزمان جامعه را دچار چنان تحولات اجتماعی خواهد كرد كه دوقطبی همیشگی جامعه سرمایه داری در قالب جدید و شدیدتری روبرویمان قرار خواهد گرفت. از یكسو٬ این پروسه با خواست اشتغال و در مبارزه با بیكاری از سوی محرومان جامعه ظاهر میشود. مبارزه با بیكاری تقریبا بلافاصله به مبارزه با سرمایه داری گره میخورد زیرا بیكاری در سرمایه داری یعنی از دست دادن امكانات معیشتی. در سرمایه داری٬ بالغ بر نود درصد جامعه دو سرنوشت بیشتر ندارند: یا فروش بخش قابل توجهی از زندگی خود برای بقا یا بیكاری و خطر از دست دادن كلیت بقا. این تمام فلسفه زندگی در جامعه سرمایه داریست. مبارزه با بیكاری در اصل مبارزه برای تامین معیشت است. شعار "كار برای همه" درچارچوب نظام سرمایه داری در درجه اول بمعنای "معیشت برای همه" است٬ نه «تأمین فعالیت برای همه». تناقض شیوه تولید سرمایه داری دقیقا در اینجا نهفته است كه با بالا بردن بار آوری كار بانگیزۀ سود٬ سرمایه داری به حذف نیروی كار اقدام میورزد٬ به بیكاری٬ شدت كار و افزایش ساعات كار دامن میزند و باین ترتیب معیشت و حیات انسانها در ابعاد میلیارد نفره به گروگان گرفته  یا كلا قطع میشود.۔ سرمایه داری در یك كلام انسان را به چنان درجه ای به بند میكشد كه تنها راه خلاصی او انقلاب علیه سرمایه داریست.

مناسبات سوسیالیستی

سوسیالیسم با انقلاب بر جامعه حاكم میشود به این دلیل ساده و عینی كه سرمایه داری در یك پروسه انتخابات آزاد كنار نمیرود٬ باید آنرا انداخت. اقتصاد سوسیالیستی قبل از هر چیز با معیار عدم تولید ارزش اضافه قابل شناسائی است. كالا نبودن محصول تولید٬ عدم رقابت٬ وحتی عدم مالكیت شخصی بر ابزار تولید معیارهای تعیین كننده ای برای تشخیص یك اقتصاد سوسیالیستی بعنوان یك شیوه تولیدی نیستند. با این فرض ماركس میگوید:«مناسبات برتر تولیدی جدید هرگز پیش از آنکه شرایط مادی موجودیت‌شان در چارچوب جامعه قدیم فراهم آمده و به بلوغ رسیده باشد جانشین مناسبات قدیم نمی‌شوند. لذا انسان‌‌ها تنها انجام تکالیفی را در دستور کار خود می‌گذارند که از عهده انجامش برمی‌آیند. زیرا بررسی دقیق‌تر همواره نشان می‌دهد که مساله خود تنها زمانی بروز می‌کند که شرایط مادی حل آن دیگر شکل گرفته یا لااقل در شرف شکل‌‌ گرفتن است... در بررسی این گونه تحولات همواره باید تمیز گذارد میان تحول مادی شرایط اقتصادی تولید، که با دقت علوم طبیعی قابل تعیین است، و اشکال حقوقی، سیاسی، مذهبی، هنری، فلسفی، و در یک کلام ایدئولوژیکی که انسان‌ها در قالب آن بر این تعارض آگاهی می‌‌‌‌یابند»[٣]

وقتی ایدئولگهای بورژوا و فیزیكدانان دم و دستگاهی نیز از پایان "سرمایه داری كالائی" دم میزنند٬ آنها   مهر تاییدی بر بلوغ مناسبات برتر تولیدی برای ورود به یك اقتصاد سوسیالیستی زده اند. با توجه به داده های امروز٬ اقتصاد سوسیالیستی میتواند یا بلافاصله بر پایه انقضای كار استوار شود یا با برداشتن آخرین قدمها در آن مسیر گام بردارد. آنچه مسلم است عاجلانه بودن نیاز به یك جامعه و اقتصاد سوسیالیستی است. عاجلانه بودن این حكم نه لزوما از سر امكان انقضای كار كه قبل از همه بخاطر رها كردن بشریت و كرۀ خاكی از سیستمی است كه با بارآوری بیشتر كار تناقض درونی خود را عیان تر كرده٬ نه تنها مانعی بر سر راه رشد جامعه خواهد بود كه میتواند كلیت جامعه بشری و حیات بیولوژیك را به ورطه نابودی كامل بكشاند. با تعریف امروزه كار٬ نرخ بیكاری در یك جامعه سوسیالیستی میتواند صد در صد باشد در عین حالیكه همه در رفاه زندگی میكنند. هدف از جامعه سوسیالیستی سازماندهی تولید مایحتاج زندگی حول سازماندهی نیروی كار و استخراج سود نیست. هدفش «رشد آزادنۀ فرد ضامن رشد همگان» از طریق فعالیت آزادانه و دلبخواه فرد است. منظور از رشد و فعالیت٬ تامین كردن مایحتاج زندگی نیست بلكه خلاصی از فعالیت مقید شده ایست كه هدفش تامین مایحتاج زندگی است.

سوسیالیسم در یك كشور تابعی از داده های یك جامعه مشخص٬ تابعی از توان تولید در آن جامعه مشخص است. اگر چه رشد نیروهای مولده در یك مقیاس جهانی رو به افزایش است اما این رشد لزوما در همه جا یكسان نیست  و ازجمله تابعی از توان علمی و تكنولوژیك صنعت در یك جامعه مشخص است. بعنوان مثال٬ در ایران مسئله تامین مواد اولیه آذوقه در فردای انقلاب سوسیالیستی میتواند به اهرمی برای فشار روی جامعه نوپای سوسیالیستی تبدیل شود.اگر مستقیما با حربه جنگ علیه دولت سوسیالیستی دست بكار نشوند٬ اهرمهای دیگری و درصدر آنها تحریم یا محدودیتهای مبادله آذوقه را بكار خواهد انداخت. فقط یك قلم نیاز گندم در ایران را در نظر بگیریم. كافیست چند كشور عمده صدور گندم جهان با بهانه هائی صدور گندم را به دست انداز بیندازند و زمینه ساز تحمیل گرسنگی و قحطی به ما شوند. با این مشكلات محتمل چگونه میتوان برخورد كرد؟ نمیتوان بر حسب احتمالات قوانین تعیین كرد اما میتوان چارچوب و اقدامات مشخصی را در دستور كار قرار داد. به این ترتیب٬ سرنوشت انقلاب و اقتصاد سوسیالیستی به فرد وابسته نمیشود بلكه به كاربست آن چارچوب و اقدام‌ها گره میخورد.   این اقدام‌ها باید دو مشخصه داشته باشند٬ نه آنقدر عام كه قابل تفسیر باشند و نه آنقدر خاص كه تابع امكانات روز یك جامعه باشند. با این توصیف دو اقدام زیر را بررسی كنیم.

اول باید معیار٬ مكانیسم و ابزارهای شفافی برای تشخیص «حضور و غیاب» ارزش اضافه  تعیین كرد. اگر این معیار عبارت ماركس در نقد برنامه گوتا "به هر كس به اندازه كارش" باشد٬ جامعه بقول ماركس هنوز از مهر بورژوازی بر پیشانی خود خلاص نشده است. مشكل این معیار در دوره ای كه بارآوری كار بسیار بالا رفته است تولید اضافه محصول است. تولید اضافه محصول یعنی كار اضافه كه بنوبه خود میتواند نشانۀ تولید اررش اضافه باشد. از سوی دیگر معیار فاز كمونیستی: "از هركس به اندازه توانش٬ به هركس به اندازه نیازش" نیز دچار همین مشكل است. مشكل در اینجا عبارت "توانش" است. این عبارت میتواند تعابیر مختلفی داشته باشد اما اگر معنی دقیق لغوی آنرا در نظر بگیریم٬ باز با همان معضل قبلی روبرو میشویم: توانائی امروز انسان بسیار بیشتر از تولید نیازهای مادی جامعه انسانیست. بنظر من باید عبارت "كمك داوطلبانه" جایگزین «تواناش» شود. وقتی معیار مشخص شد٬ ابزار نظارت شفاف بر تولید اجتماعی بسادگی قابل دسترس خواهند بود. برخلاف جامعه سرمایه داری٬ تولید در یك اقتصاد سوسیالیستی از هرج و مرج بدور و تابعی از نیازهای انسان٬ تابعی از تولید ارزش مصرف است. پس پروسه عرضه و تقاضا رابطه معكوس پیدا میكند٬ یعنی ابتدا تقاضا٬ یعنی نیازها مشخص و بر آن اساس تولید و عرضه سازماندهی میشود. این رابطه را میتوان «تقاضا و عرضه» خواند. بنابراین نظارت بر تولید اجتماعی توسط هر فردی میتواند قابل دسترس باشد: مقایسه كمی عرضه با تقاضای محصولات.

بروز كردن عبارت ماركس در بالا با توجه به  توانائی تولید كار در یك سطح جهانی و فراكشوری و قابل اجرا دركشورهائی كه امروز بالاترین بارآوری كار را دارند به نظر این قلم آمده است: اروپای واحد٬ آمریكا٬ كانادا٬ شوروی٬ چین٬ هند٬ و حتی برزیل و مكزیك. اما آنچه را كه میتوان در تمام دنیا و در فردای یك انقلاب سوسیالیستی بعنوان سنگ بنای اقتصاد سوسیالیستی بكار بست٬ حذف هدفمند روابط سرمایه داری از طریق اقداماتی مشخص است. چه اقداماتی؟

دوم٬ اگر لنین دوباره میتوانست انقلاب اكتبر را تجربه كند٬ در فردای انقلاب چه اقدامات مشخص اقتصادی را در دستور كارش قرار میداد؟ (میتوان تصور كرد كه اگر او زنده میماند و در بحثهای اقتصادی دهه ٢٠ حزب بلشویك شركت میكرد٬ به احتمال قریب به یقین برنامه اقتصاد سوسیالیستی را تدوین میكرد.اما از روز اول بدست گیری قدرت سیاسی چه میتوانست انجام دهد؟) اجازه دهید نقبی به كمون پاریس بزنیم. كمون پاریس با لغو اجاره٬ یكشبه باعث شد توده مردم پاریس حامی كمون شوند. پیشتر اشاره كردم هنوز كه هنوز است مسكن بزرگترین معضل بشر٬ بزرگترین قلم معیشتی است.  بنابراین اولین و در عین حال بزرگترین قلم معیشتی را میتوان به یك حق تبدیل كرد: حق داشتن مسكن رایگان. وقتی به این نیاز پایه‌ای مردم جواب بلافاصله داده شود٬ نود و خرده ای درصد از جامعه معنای عملی دولت سوسیالیستی را بلافصله درك و با جان و دل از حق و از جامعه شان دفاع میكنند. در كنار مسكن میتوان خوراك٬ پوشاك٬ آموزش و پرورش٬ درمان و ایاب و ذهاب٬ انرژی رایگان٬ بعبارت دیگر اقلام اصلی و مادی معیشت را رایگان اعلام كرد. لفظ «رایگان» هنوز بمعنای سوسیالیسم نیست. چرا كه رایگان در مقایسه با چه؟ رایگان در اینجا بعنوان مكمل حق بكار برده میشود. «حق مسكن» بدون تضمین شرایط مادی متحقق كردن آن پوچ است. رایگان تضمین اجرائی حق است. به اینترتیب همگان حق برخورداری  از مسكن٬ خوراك٬ پوشاك و …ریگان را دارند. باید در نظر داشت كه این احكام اقتصادی در لحظۀ بدست گیری قدرت سیاسی اعلام می‌شوند هنگامیكه صف بندی طبقاتی هنوز پابرجاست. اعلام منشور آزادی سیاسی – از آزادی بیقید و شرط بیان تا اجتماعات و احزاب٬ برابری زن و مرد و ...-- در كنار اقدامات اقتصادی فوق بمعنی الف) پاسخ بلافاصله به خواستهای بلافاصله انقلاب و از این كانال تداوم حمایت نود و اندی درصد مردم از دولت نوپاست و ب) این اقدامات مشخص اقتصادی٬ خالی كردن زیر پای نود درصد از اقتصاد بورژوازی٬ شخم زدن اقتصاد كهنه برای برپائی اقتصادی برمبنای آزادی و برابری برای همه و معنای عملی دادن به چشم انداز حذف كار در جامعه سوسیالیستی است.

خاتمه

طرح امروز بحث چشم انداز حذف كار٬ قرار دادن افق سوسیالیسم ماركسی همپای تحولات علمی و تكنولوژیك٬ همپای چشم انداز تسلط انسان بر طبیعت است. این بحث امیدوار است كه پیشرفتهای عظیم جاری علم و تكنولوژی را در متن مناسبات اجتماعی قرار داده باشد و قدمی در اثبات این اصل باشد كه برای سوسیالیسم ماركسی انسان و انسانیت هم نقطه عزیمت و هم هدف است. سوسیالیسمی كه میتواند با انقضای كار٬ با فراهم آوردن زمینه فعالیت آزادانه فرد كه ضامن رشد همگان است٬ اختیار انسان را به او باز گرداند.

مارس 2014

منابع

1) كاپیتال٬ جلد سوم٬ فصل ٤٨  http://www.marxists.org/archive/marx/works/1894-c3/ch48.htm

2)http://www.marxists.org/archive/marx/works/1859/critique-pol-economy/preface.htm

3)همانجا

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
برگرفته از:
ایمیل رسیده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.