غبارزدایی از آینه ها / کیفرخواست شیخ فضلالله نوری
11.03.2014 - 20:34
این بحث به «ورَقه الزامیه» یا بهتر بگویم کیفرخواست شیخ فضلالله نوری میپردازد که در شمار حلقههای مفقوده تاریخ معاصر ایران محسوب میشد و متن کامل آن در کتب مرجعی چون «وقایع اتفاقیه» محمد مهدی شریف کاشانی، «تاریخ بیداری ایرانیان» ناظم الاسلام کرمانی و «تاریخ مشروطه» احمد کسروی و...نیامدهاست.
خطابه ارتجاع و انقلاب و پرداختن به گفتمان شیخ فضلالله نوری موضوع این بحث نیست. اینجا بیشتر به کیفرخواست و محکمه وی اشاره میکنم که خود گویای خیلی چیزهاست.
حقوق انسان بر عمل او مقدم است
اگر رویکردی پویا و ترقیخواهانه داشته و از ارتجاع و میرایی فاصله بگیریم و بپذیریم که حقوق انسان بر عمل او مقدم است، نمیتوانیم از حلقآویزشدن شیخ فضلالله نوری و هایوهوی مردمی که برای تماشای وی بر بالای دار، از سر و کول هم بالا میرفتند و هلهله میکردند و متلک میگفتند، بی تفاوت بگذریم.
...
در «جبر جّو»، همیشه بد، بدتر دیده میشود. «جبر جّو» به انصاف و واقع بینی تیپا میزند و با خودش گرد و غبار میآورد.
دوستی میگفت شیخ فضلالله تفکری ایستا و میرا داشت و به امثال «ولتر» هم بد و بیراه میگفت. به او گفتم آری، اما کسانیکه در محکمه وی بودند نیز با مضمون آنچه ولتر میگفت بیگانه بودند. فصل و حذف که هنر نیست. ولتر میگفت من دشمن تو و عقاید تو هستم اما حاضرم جان خودم را بدهم تا تو حق داشته باشی حرفت را بزنی.
شیخ فضلالله فتنه انداخته و حکمش معلوم است
درست است که شیخ فضلالله هوادار پرو پا قرض «شریعه» بود اما فراموش نکنیم که از جمله «استدلال»های شیخ ابراهیم زنجانی هم که نقش دادستان را داشت تکیه بر حکم و فتوای مراجع تقلید بود.
میگفت بر طبق فتوا و حکم مراجع نجف اشرف، شیخ فضلالله نوری مفسد فیالارض است و باید بر طبق قوانین اسلام با او همان معاملهای را داشت که خداوند راجع به مفسد فیالارض دستور دادهاست.
سید شهشهانی رأی قاطع داد که چون شیخ فضلالله فتنه انداخته «آیهای که در این خصوص وارد شده باید خواند و حکمش معلوم است» چیست. (یعنی باید او را مفسدفیالاض شمرد.)
...
دربارهی اعضای محکمه و میزان دانش و تجربهی حقوقی و قضایی آنان اطلاع روشنی در دسترس نیست. اعتلاءالملک (پدر دکتر عباسعلی خلعتبری که بازجویش جواد منصوری بود و اوائل انقلاب تیرباران شد) یکی از اعضای محکمه شیخ فضلالله بود و بارها از عضویت خودش در آن دادگاه اظهار ندامت میکرد.
شیخ ابراهیم زنجانی خودش هم بعدها به نوعی میکوشید از داستان اعدام شیخ فضلالله کنار بکشد و تقصیر را گردن مجاهدین مشروطه بیاندازد. بگذریم و به داستان کیفرخواست شیخ فضلالله بپردازیم.
روشن شدن تاریخ صد ساله
پیش از انقلاب (بار نخست که از زندان آزاد شدم)، با شخصی برخورد کردم که میگفت از اهالی «چهاردانگه» ساری است و کتاب قطور دستنویسی دارد که خاطرات مانند است و میخواهد بفروشد. میگفت نویسنده کتاب مورد توجه وثوقالدوله و نخستین حاکم رسمی چهاردانگه بودهاست.
به او گفتم به کتابخانهٔ آستان قدس رضوی یا کتابخانهٔ مجلس بدهد ولی قبول نکرد و گفت آنجا سین حیم میکنند که از کجا آوردهای و چرا دست توست و از این حرفها، بعد هم ده بیست تومان بیشتر نمیدهند. بعدها با او دوست شدم و قرار شد کتاب مزبور را به من بدهد. من تمام پولم را که ۳۱۰ تومان بود به او دادم که دویست و پنجاه تومنش را برداشت و دفتر قطوری به من داد.
نویسنده آن «حسن اعظام قدسی» بود و اسم کتاب «روشن شدن تاریخ صد ساله»
نویسنده به شرح دوران کودکی و تحصیلاتش و به دوران ناصرالدین شاه، انقلاب مشروطه، انتخابات دوره اول مجلس شورای ملی، احمدشاه، کودتای سردار سپه، آیتالله مدرس و خیلی مسائل دیگر پرداخته بود.
بخشی از کتاب مزبور هم به ورقه الزامیه (کیفرخواست) شیخ فضلالله نوری اشاره داشت که برای من بسیار تازگی داشت.
یادی از دکتر محمود رامیار
رفتم پیش «دکتر محمود رامیار» که پیشتر رئیس دانشکده الهیات مشهد بود و مرا میشناخت. در بخش نخست خاطرات خانه زندگان از او گفتهام. نویسنده تاریخ قرآن بود و در آن روزگار که از اینترنت و گوگل و... خبری نبود از واژههای قران راززدایی نمود و کشف الکلمات تدوین کرد.
تازه از اسکاتلند و دانشگاه ادینبرا University of Edinburgh بازگشته و عضو هیئت مدیره چاپ و انتشارات دانشگاه بود.
میدانست زندان بودم. نارضایی خود را با نگاهش نشان داد و گفت حیف...
اگر زندان نرفته بودی بدون تردید بورس میگرفتی. نفر دوم که به خارج فرستاده شده فاصله اش با تو خیلی زیاد بود.
بعد گفت
این طنز را حتماً شنیدهای...
یکی می گفت پدرم حرفهای خیلی خوبی میزد.
پرسیدند کسی هم از او می خرید؟ (یعنی به آن توجه میکرد؟)
پاسخ داد نه
گفتند پس او خیلی هم بد حرف میزد.
...
من حرفی نمیزدم و وی ادامه داد برای چی اینهمه خودت را به زحمت انداختی و برای کی؟...
حرف را عوض کردم و با شرح داستان کتاب دستنویسی که داشتم، گفتم آقای دکتر رامیار میخواهم اصل آن را به کتابخانه مجلس یا دانشگاه بدهم اما نمونهای از آن را هم خودم داشته باشم. قرار شد نزد ایشان باشد تا از آن چند کپی بگیرند و به من هم دو نمونه صحافی شده بدهند.
چندی بعد که آماده شد یک نمونه را به کتابخانه آستان قدس رضوی دادم و یکی هم پیش خودم بود. از متن کیفرخواست هم جداگانه کپی گرفتم.
شیخ فضلالله استاد مُسلّم فن درایه
گلپایگان که رفتم متن کیفرخواست شیخ فضلالله را به آیت الله میرزا ابوالقاسم محمدی (پدر آقای محمدی که رئیس دفتر آیتالله خامنه ای است) نشان دادم. ایشان میدانست با شیخ فضلالله میانه ای ندارم و رویکرد او را ارتجاعی و میرا میدانم اما با سعه صدر برخورد میکرد. وی بسیار با مطالعه و خوش مشرب بود. گفت اگرچه همین به اصطلاح کیفرخواست چیزی از آن مجتهد مُسّلم که استاد فن درایه بود نمیکاهد، اما عزیز من پخش آن صلاح نیست. چون چند جملهاش را بدخواهان میگیرند و علَم میکنند.
کپی کتاب با من بود و با خودم به مشهد بردم. متاسفانه وقتی بار دوم دستگیر شدم ساواک با چند کتاب دیگر از اتاقم برداشت.
آنزمان در دانشگاه مشهد درس میخواندم. خوشبختانه متن کیفرخواست در گلپایگان نزد دوستی محفوظ بود. البته بخش اعظم آنرا از حفظ بودم. در زندان وکیل آباد مشهد بخش اصلی کیفرخواست را با شکری (شکرالله پاکنژاد)، آقارضا شلتوکی، بهروز حقی، عباس رستگار و با احمد تشرّفی سمنانی (که در زندان به من درس تاریخ میداد) و... در میان گذاشتم. هیچکدام پیشتر نشنیده بودند. شکری گفت عجیب است ناظم الاسلام کرمانی به آن هیچ اشاره نکردهاست. کسروی هم...
شیخ مهدی در مرگ پدر شادی نکردهاست
در کیفرخواست، شیخ ابراهیم زنجانی به حکم و فتوای مراجع نجف علیه شیخ فضلالله اشاره داشت و از نظر من قابل تردید بود اما بهروز حقی میگفت تردید روا نیست چون در روزنامه انجمن تبریز از تلگرافی صحبت شده که از علمای تراز اول شیعه نجف به تهران رسیده و مضمون آن این است که چون شیخ فضلالله نوری مخل آسایش و مفسد است، تصرفش در امور حرام میباشد. ...
آن تلگراف را به محمد حسین نجل میرزاخلیل - محمدکاظم خراسانی و عبدالله مازندرانی نسبت داده اند. آقای علی معصومی هم گفته بودند تاریخ مشروطه کسروی به موضوع (تلگراف علمای نجف علیه شیخ فضلالله) اشاره کرده است.
آقا رضا شلتوکی با اشاره به اینکه پسر شیخ فضلالله (شیخ مهدی) پدر نورالدین کیانوری و اختر کیانوری (اولین زن پزشک و جراح در ایران) است با تاکید میگفت رویکرد ارتجاعی شیخ فضلالله به کنار، اما این موضوع که پسر وی (شیخ مهدی) در به دارکشیدن پدرش شادی و هلهله میکرده، دروغ کثیفی بیش نیست...
به نظر من ایشان درست میگفت.
کیفرخواست پر حرف و بی زبان خاک میخورد!
حول و حوش انقلاب که زندانیان آزاد میشدند مرا هم با شتاب تمام فراخواندند و یادم هست آنروز با حسین ربوبی، جلال منتظمی، مرتضی طاهر اردبیلی، جواد منصوری، علیرضا صابونی و حسین ارُگنجی آزاد شدیم. شنیده بودم وقت رفتن وسائلی که روز دستگیری ساواک گرفته، پس میدهند. پرس و جو کردم اما خبری از کتاب مزبور نبود. مراجعه به دفتر ساواک در مشهد هم فایده ای نداشت.
برای من تنها متن کیفرخواست مانده بود که بعد از انقلاب در گلپایگان به «حمید خادمی» از اعضای باسواد و شکنجهشده مجاهدین که با هم خویشاوند بودیم دادم تا بلکه در نشریه مجاهد چاپ شود. وی گفت صلاح نیست. راستها (جریان راست ارتجاعی) سوءاستفاده میکنند. آن زمان اینترنت نبود و کیفرخواست دست من خاک میخورد!
نمیخواستم آن متن تاریخی گم و گور بشود. آشنایی گفت بفرست برای دکتر خانلری یا برای احمد شاملو. شاید در نشریهای چاپ شود. دو سه نمونه گرفتم و برای چند جا از جمله کتاب جمعه و دکتر خانلری پایهگذار مجله سخن که بین سالهای ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۷ منتشر میشد، همچنین برای پروفسور تقی فاطمی استاد ریاضی در دانشگاه مشهد که به این موضوعات هم علاقه داشت فرستادم.
چندی از انقلاب نگذشت که مجدداً دستگیر شدم و پس از آن همه چیز به بوته فراموشی افتاد. شنیدهام کتاب مزبور سال ۴۲، ۴۹ و همچنین سال ۵۵ در شمار محدود و سال ۷۹ با ویرایش آقای حسن مرسلوند چاپ شدهاست.
...
نویسنده کتاب حسن اعظام قدسی (اعظام الوزاره) علاوه بر چهاردانگه، حاکم نطنز هم شده و به حکومت ایوانکی و خوار، فرمانداری شیراز، ریاست کارگزینی وزارت کشور و به مناصب دیگر رسیده است. وی در سال ۱۳۳۲ کاندیدای نمایندگی مجلس شورای ملی از قزوین هم بودهاست.
حسن اعظام قدسی اول اردیبهشت ۱۳۵۵ درگذشتهاست.
حالا بپردازیم به کیفرخواست شیخ فضلالله که در خاطرات «اعظام الوزاره» (روشن شدن تاریخ صد ساله) آمدهاست.
محاکمه و اعدام حاج شیخ فضلالله مجتهد نوری
روز دوم فتح طهران، محکمهٔ انقلابی در عمارت جنوبی میدان توپخانه با عضویت رؤسای مجاهدین تشکیل گردید و بههمان نحوی که صنیعحضرت و آجودانباشی را محاکمه کردند و بهدار زدند حاج شیخفضلالله را هم حاضر و محاکمه نمودند.
دادستان، آقا شیخابراهیم زنجانی مجتهد [بود] که در نجف زمان تحصیل با مرحوم آقای حاج شیخفضلالله همدوره بودهاند. چون ادعانامه دارای مقدمه طولانی بود و درج آن هم چیزی بر معلومات خوانندگان اضافه نمیکرد لذا از آن صرفنظر [شد] و اصل ادعانامه را که دادستان از محکمه تقاضای اعدام متهم را نموده ذیلاً از نظر خوانندگان عزیز میگذراند.
شق عصای امت نموده و عَلم مخالفت بلند کردهای
وقتی که شدت ظلم و جور مقتدرین و عالمنمایان با احکام ناسخ و منسوخ و ناحق ایشان و تعطیل احکام اسلام و هرجومرج امور خاص و عام در ایران به نهایت شدت رسید، عموم خلق علاج را به مشروطیت دولت دیدند که اساس آن این است که تصرفات امرا و عالمنمایان و پادشاه در نفوس و اِعراض و اموال خلایق بهطور دلخواهِ مطلق نبوده حدی در تصرف پادشاه و حکام و امرا و دیگران باشد و احکام همیشه چنانچه در اسلام مقرر است فرقی بین سیّد قرشی و غلام حبشی نگذارده در حق همه جاری شود.
از این که وقتی مقتدرین مرتکب فساد بشوند منعی نباشد ولی ضعیفان در مقابل مجازات شوند، و همیشه در کمال راحت و معبودیت دسترنج دیگران را کرانه به مصرف عیش و نوش رسانیده و ایشان را در ذلت و بدبختی نگاه داشته و همیشه آنها را برای حفظ خود بهمیدان نیستی روانه مینمایند، لذا باید جمعی از عقلا از طرف مردم جمع شده و مشاوره در اصلاح امور مملکت و معیشت و حفظ آب و خاک و دفع تعدی متعدیان نموده و نگران باشند که آنچه مردم بهعنوان مالیات برای حفظ امنیت میدهند به مصرف عیاشی نرسد.
مظفرالدین شاه و بعد از او محمدعلیشاه مخلوع این استدعای ملت را قبول کرده قانون و عهدنامهٔ اساسی را امضاء کردند و جنابعالی هم با چند نفر از معروفین علما در استحکام این اساس دخالت داشته و زیاده از هشت ماه اغلب خودتان حاضر مجلس شورا بودید و با حضور شما و جمعی دیگر مواد قانون اساسی نوشته شده و با تصحیح شما انجام گردیده چه شد که ناگهان شق عصای امت نموده ایجاد خلاف میان مردم نموده و علم مخالفت بلند کرده جمعی از اشرار را بهدور خود جمع کرده و مفسد عظیم و علت اولیهٔ خونریزی پنجاه هزار نفر نفوس ایرانی بیگناه و هتک اعراض و رعب قلوب و سلب بیشتر از صد کرور اموال و تخریب آبادیها گردیدید؟
ندای فساد دادی و چادر مخالفت زدی
اگر این عنوان حرام بود، چرا خود هشت ماه در استحکام آن کوشیدی؟ و اگر حلال و واجب بود، چرا با آن شدت مخالفت نمودی و مردم را بهضدیت یکدیگر دعوت فرمودی؟ چرا بعد از اینکه اظهار مخالفت کردی مکرر به تو نصیحت کردند، یک شب خود من بودم در خانهٔ میرزا سید محمد طباطبائی، و سید عبداللـه بهبهانی هم با بیست و پنج نفر از معتبرین وکلا حاضر بودند که قسم غلیظ و شدید در حضور کلاماللـه مجید یاد کردید که خیانت بهملت نکرده و همیشه موافقت با مشروطیت نمائید.
چه شد که بعد از چندی مجدداً قسم و تعهد را شکسته ندای فساد دادی و چادر مخالفت زدی، بعد جماعتی را گردآورده گفتی خلاف من فقط در سرِ آن یک مادهٔ قانون اساسی است، که باز جمعی همان ماده را برداشته در خانهٔ خودت آوردند، بنده هم بودم، و بهاتفاق بیست نفر از وکلا مدلل کردیم که همان ماده، همانطور که نوشته شده، باشد باز قرآن حاضر کرده قسم مؤکد یاد کردید که دیگر ابداً مخالفت نکنی و فردایش بهمجلس بیائی.
در حضرت عبدالعظیم هر مجمع فساد که شد رئیس آن بودی
بهناگاه قسم و عهد را شکسته و بهحضرت عبدالعظیم رفتی، کتباً و نطقاً چه افترا[هایی] که بهوکلا نزدی! چه فساد بود که نکردی! بهچه دلیل بیدین و دهری خواندی؟ آیا تصور کردی که در قانون انتخابات به عموم اهل ایران دستورالعمل داده شده که هر کس را متدین و امین دانند انتخاب نکنند؟
آیا همهٔ مردم بیدین و ایمان بودند که بابی را انتخاب کردند؟ یا سایرین غیر بابی بودند و در میان خود امین را غیر بابی نیافتند؟ یا این که خاصیت دیوارهای بهارستان بود که کسانی که آنجا آمده بودند بعد از چند ماه بهواسطهٔ پولهائی که شما گرفتید بابی شدند؟
در حضرت عبدالعظیم هر مجمع فساد که شد شما رئیس آن بودید. جمعی از اوباش مفتخوار را از چند هزار تومان تا چند دینار خرج میدادید، آیا این پولها را که به شما داده بود که فساد کنید؟ آیا از خود میدادید؟ اگر از خود میدادید جنابعالی هم مثل من از عتبات در حال فلاکت عودت کردید، این پول را از کدام تجارت و یا صناعت یا کسب گرد آوردید؟ بهچهدلیل در پیش چشم خودت فقرا و ضعفا و ایتام با کمال عسرت معیشت میکردند و تو این اموال فقرا را ضبط کرده زیاده از عیش با وسعت در چنین مقام بهاشرار میدادی ؟
اگر شما مشروعیت را حرام دانستید، دیدید که عموم علماء مرجع تقلیدِ عتبات و سایر بلاد اسلام ایران، جز چند ریاستطلبِ دنیاپرست، همه آن را واجب دانستند، و اقلاً نُه عشرِ [نه دهم] مردم ایران در طلب آن جان میدادند. آیا ممکن است حرمت چنین چیزی ضروری دین باشد تا منکر آن کافر و مرتد و مستحق قتل گردد؟ نهایت این که بیانصافی کرده میگفتند مسألهٔ خلافی است، رأی من این است که باید تائید مقتدرین و ظلام کرد. در چنین مسألهٔ خلافی مخالفت آن عاصی نیست تا چه رسد بهآن که کافر باشد.
ما چای و پلو خواهیم، مشروطه نمیخواهیم
بعد از آن که آن مقدار پولها که گرفتید در حضرت عبدالعظیم بهمصرف فساد رسانیدید، نمیدانم چقدر ذخیره کردید؟ و بالاخره از آنجا مأیوس شدید. این حرام که میگفتید، کمکم حلال شد و سکوت جایز گردید، زیرا شما تابع اشارات بودید.
...
در واقعهٔ میدان توپخانه نمیدانم وجه ماخوذی بهچه کثرت بود که بهآن شدت اقدامات وحشیانه و متجاهرانه نمودید. خود را رئیس اسلام نامیده با مهتر و قاطرچی و ساربان و کلاهنمدیهای محلات و اشرار همدست شده چادر در میدان زده در حضور مبارک شما، آن اشرار، مستانه فریادِ «ما چای و پلو خواهیم، مشروطه نمیخواهیم» بلند کرده و همه قسم رذالت و فحاشی کردند و چند نفر بیگناه را کشتند و بهاشاره و سکوت شما از درخت آویخته چشم مقتول را با خنجر در حضور عالی درآوردند. بفرمائید آن مقدار مصارف که بهآن جمعیت با شرارت صرف میشد و جنابعالی شرکت داشتید از چه محل حلال بود؟ تلگرافات افساد شما به شهرها، در تلگرافخانهها موجود است. کدام افساد و شرارت را در آن چند روز محض میل محمدعلیمیرزا فروگذار کردید؟ آیا میتوان گفت که این است حمایت اسلام؟ شما را بههرچه اعتقاد دارید قسم میدهم اگر حضرت پیغمبر یا امام علیهالسلام حاضر بودند، آن مجمع شما را بهچه نام میدادند؟
بعد از این که از فساد میدان توپخانه نتیجهٔ مطلوبه حاصل نکردید، با دستهای مخفی که هوشیاران میدیدند، در همه قسم فساد و هرجومرج در اجتماعات و انجمنها و اغتشاش بلاد و مغشوش کردن ذهن محمدعلیمیرزا و تقویت او بهمخالفت با ملت اقدام کافیه گردید.
در بیرون رفتن محمدعلیمیرزا از شهر به باغشاه، و ترتیب مقدماتِ تخریب مجلس شورا و محل امید مردم ایران بهدست شاپشال یهودی و امیربهادر و مفاخرالملک و صنیع حضرت و مجدالدوله و حاجمحمداسماعیل مغازه و امثال ایشان، سر سلسله شما بودید و اکثر دستورالعملها را شما میدادید.
آیا در شکستن عهد و قسم و توپ بستن بهخانهٔ خدا و قتل نفوس و هتک قرآن و زدن افترا و بهتان به وکلای مردم بیتقصیر و کشتن آن جمع کثیر، محمدعلیمیرزا را مصاب [در راه درست و صحیح] میدانستید یا مخطی [خطاکار]؟
اگر مخطی میدانستید چرا نهی نکردید؟ و اگر قدرت نداشتید چرا مثل ملت علمِ مخالفت و اعتراض و تحصن به حضرت عبدالعظیم و جمع کردن مردم و جلوگیری از منکر و رفع فساد نکردید؟ بلکه با کمال خرمی و انبساط به تبریک رفته و اظهار شادمانی کردید و تائیر شدتهائی که کردید نمودید؟
هجوم به تبریز و بستنِ راهِ آذوقه...
آیا قتل نفوس و گرفتاری و تبعید محترمین، تصرفات در اموال ملت که ذخیرهٔ چندین سالهٔ ایرانیان بود، و اخذ نقدی بر حکومتها و اعطاء مناسب، و تصرفات در خزانه و مالیهٔ مملکت از مالیات و گمرک و تلگرافخانه و غیره، و اتلاف اشیاء ذخیره، پامال کردن اسلحهٔ قورخانه و تقویت فرستادن علیه شهر معتبر ایران - تبریز- که چندین هزار ضعفا و عجزه و نسوان و اطفال دارد و در خانه خود نشسته هجوم بر کسی نمیکردند بلکه در مقابل زورگوئی آنها از خود دفاع میکردند؛ این فرستادن توپها و افواج و امثال رحیمخانها و بستنِ راهِ آذوقه بر مردم یک شهر، و تخریب و غارت دهات آذربایجان و هتک نسوان و تصرف در تمام امور و اموال مردم بههوای نفس بهدست محمدعلیمیرزا و مشیرالسلطنه و قوامالدوله و مجدالدوله و امیربهادر و سایر شرکاء که بودند، آیا سلطنت مشروعه عبارت از این گونه کارها است؟ اینها را شرعی و مصاب میدانستید؟
اگر شرعی نمیدانستید به خط خود نوشته بدهید. اگر شرعی نمیدانستید بهچه جهت تائید میکردید و شب و روز با مشیرالسلطنه و امیر بهادر ترتیبات میدادید؟ لامحاله مشروطیت از این حرامتر نبود. پس چرا برای منع این کارها اقداماتی نکردید، به حضرت عبدالعظیم نرفتید و به میدان توپخانه جمع نشدید و فریاد نکردید؟
در این استبداد صغیر چه پولها از مردم برای احکام و توسط و نصب احکام و اعطای مناصب گرفتید! و چه پولها از مال ملت از دست محمدعلیمیرزا گرفتید! اگر راست بگوئید، باید بیش از صد هزار تومان از این میان برده باشید. آخر این چه بیرحمی است! این مال رعیت بیچاره است. بگوئید کجا ذخیره شده؟ بدهید به هزار قسم مورد حاجت خرج کنند. این وسط چه تحریکاتی شما و امامجمعه (حاج میرزاابوالقاسم امام جمعه) با میرزاحسن تبریزی و ملاباقرزنجانی و سایر علما نمایان و اشقیا کردید!
آیا جزای خدمات این مردم بیچاره این بود؟
تلگرافات و مکتوبات شما، همه را در دست دارند که القاء فساد کرده به شرکت ایشان خونها ریخته و خانهها برباد دادید و آتش به دودمانها زدید که هنوز دود آن فضا را تیره کرده. مگر این مردم بیچاره بهشما چه کردهاند؟ مگر از برکت مال و خدمات ایشان محترم و مکرم و صدرنشین و معبود و مسجود و نافذالکلمه و صاحب مال و عیش و پارک نشدید؟ آیا جزای خدمات این مردم بیچاره این بود؟
این قتال میان لشکری که محمدعلیمیرزا و امیربهادر جمع کرده به تبریز فرستادند و در آنجا با سران ملک جنگ کردند، حکم خداوند این بود که اصلاح در میان این دو طایفه کنید. چه اصلاحی کردید؟
آیا به قدر سعی در [جلوگیری از] کشتن ملکالمتکلمین و میرزاجهانگیرخان و قاضی قزوینی اقدام کردید؟ بر فرض عدم اصلاح، حکم خداوند این است که هریک از این دو دسته را یاغی بدانید با او جنگ کنید. شما آیا تبریزیها را که در خانهٔ خود نشسته بودند و یا سرداران ملت را که میخواستند به این شهر آمده مطالب خود را بگویند و جلو راه ایشان را گرفته مانع شدید، اگر اینها را یاغی میدانید پس چرا مخلوط سرباز و قزاق و الواط صنیع حضرت شده با آنها جنگ کردید؟
اگر لشکریان امیربهادر را یاغی میدانستید چرا با ملت موافقت نکرده با آنها جنگ نکردید؟ نگوئید چون عمامه داریم و زحمت و مشقت و سینه به گلوله دادن و در مقابل آفتاب در خاک خوابیدن را به سرباز دادهایم و خود باید از لذایذ متنعم باشیم. مگر حضرت پیغمبر و علی علیهالسلام عالم نبودند یا عمامه نداشتند که اسلحه برداشته جهاد میکردند؟
نقشه برای تخریب بلاد و تعذیب عباد کشیدی
بعد از توپ بستن مجلس و مسجد و هتک قرآن و قتل نفوس، چه محبوبیت در دربار محمدعلیمیرزا پیدا شد که شما شب و روز و اکثر اوقات را با محمدعلیمیرزا و امیربهادر، و غالب اوقات در کالسکهٔ مشیرالسلطنه تشریف برده خلوتها کرده و نقشه برای تخریب بلاد و تعذیب عباد کشیدید؟ با آن همه قدس و مسجد و عمامه، علناً بر عداوتِ حجج اسلام و آیاتالله فیالانام که مرجع خاص و عام در عتبات مقدسه هستند اظهار عناد کردید بلکه تفسیق هم نمودید.
آیا مجدالدوله، امیربهادر، و ارشدالدوله را بهتر از مرحوم حاج میرزاحسین و آقای خراسانی و آقای مازندرانی تصور میکردید؟ چرا خود و امثال خودتان از ملّاهای رشوهگیر، اجتماع کرده کنکاشها برای سختگیری به مردم و اذیت عدالتطلبان مینمودید؟
[شما خودتان] آزاد حرف میزدید و هر کجا میرفتید، اما بندگان خدا را از اجتماع و مراوده با یکدیگر و گفتن حرف حق منع میکردید؟ در این سیزده ماه چهقدر سرباز و قزاق مسلح در هر معبر گماشته هر نوع اهانت و خواری به مردم کردید؟ اگر آزادی در حرکات خوب است، چرا مردم را منع میکردید؟ بد است، چرا داشتید؟
وقتی محمدعلیمیرزا اعلان کرده بود نوزده شوال انتخابات و افتتاح مجلس شورا است، شما امثال خودتان را که برای یک فلوس از دین و مذهب دست میکشند جمع کرده بر ضد عموم ملت ایران و تمام مسلمانان عالم و علمای عتبات و علمای بیغرض احکام نوشته و مهر زده و گفتید باید مشروطه داده نشود، مشروطه حرام است. از طرف ملت گفتید مردم نمیخواهند. با اینکه از آفتاب روشنتر است که همه عمداً از روی کنکاش محض دریافتهاند اینها جزئی وجه رذالت بود مسلماً شما حرام دانسته ردع کردید.
شما که خود را از رؤسای اسلام نامیده و میگوئید نهی از منکر میکردید. آیا چرا سایر منکرات را ردع نکردید؟ آیا این حبس و زجرها و گوش بریدن و دهان توپ گذاردن و مهار کردن و جریمهها و رشوهها و غارتها و تعرض به عرض مسلمانان و چوب بستن و شلاق زدن و شکنجه کردن و داغ نمودن و تعطیل حدود اسلام و مساجد و احکام و رشوه و شهادت ناحق و ناسخ و منسوخ و خوردن اوقاف، وصیتهای اجباری، و جمع مال فقرا و صرف تجملات و فسق و معصیتهای واضح و تعطیل مساجد، منکرات نیستند؟ چرا به نهی و ردع اقدام نکردید و مضبطه ننوشتید و فریادِ «نمیخواهم» بلند نکردید؟ همه را بر سر عدالت و حقانیت نیآوردید؟ مرتکب خَمر و هر معصیت بلکه هر کافر و مرتد در امان بود؛ ولی مشروطهخواهان در امان نبودند. حتی این که مردم برای خلاص شُرور شما زیر بیرق فرنگیها و کفر رفتند و به بلاد خارجه گریختند و در پناه خارجه درآمدند، معذلک امان نیافتند. مثل دوستداران اهل بیت در زمان معاویه.
گفتید مشروطهخواه واجبالقتل و کافر است
شما . - آیا تمام رعایای عثمانی و نُه عُشرِ ایرانی و تمام مسلمانان هند و قفقاز و مصر و افریقا، تونس، الجزایر، ترکستان، و سایر بلاد که شب و روز برای آزادی از قید عبودیت کوشش میکنند و نشر عدالت را میطلبند، [آیا] همه کفار و واجبالقتل هستند جز شما و اشرار و حامیان ظلم و استبداد و معاونان شر و فساد؟ نعوذباللـه من شرّالفساد!
...
شما چرا در همهٔ اقدامات محمدعلیمیرزا و امیربهادر و مشیرالسلطنه و مجدالدوله از همه پیشقدمتر و نقشهکشتر بودید؟ اِهلاک و تخریب آذربایجان و فشار به اهل طهران و جَعل اکاذیب بیپایان، مواضعه با بدخواهان ایران از اتباع خارجه و فروختن این مشت خاک و تنگگیری به متحصّنین سفارت عثمانیه و مانع شدن مردم از تحصن و منع آذوقه از ایشان مدتی، بلکه کنکاش در قتل ایشان به ارسال مارها و عقارب و همه قسم تهدید و تعرض.
...
آیا شما امر کردید به شکستنِ نمرههای درهای عمارات مردم که مبلغی بهجای آنها صرف شده بود؟ آیا آنها غیر از این که مسبب هدایت جوینده میشد ضرری داشت؟ شما که این قدر دقت داشتهاید چرا از اجتماعات بر استماع نقالی و دروغپردازیها، بلکه بیعِ مسکرات و سایر معاصی را منع نکردید؟ چرا از تخریب در و دیوار و سقف مجلس شورا مانع نشدید؟
با مشیرالسلطنه و امیربهادر و ...خلوت و کنکاش میکنی
اگر مال محمدعلیمیرزا بود، تضییع مال بود. اگر مال دیگری [هم] بود، ظلم و عدوان.
به چه جهت توپ بستن به خانهٔ ظلالسلطان و ظهیرالدوله و سایر خانهها و غارت اموال آنها و میرزاصالح خان حلال شد و از جناب شما اقدامی در منع دیده نشد، بلکه ترغیب و تحریم نمودید و میگفتید شما برای حفظ اسلام میروید خانهٔ خدا به کمک، تا این که ایشان موفق شده مسلمانان را بکشند؟ چه تو را واداشته بود که با آن که خود را حجهالاسلام میخواندی، شب و روز با مشیرالسلطنه و امیربهادر و مفاخرالملک و صنیع حضرت و مجلل و امثال ایشان در دربار و خانه خودت خلوت و کنکاش کنی؟ با این که خودتان معاشرت با جباران را ممنوع و خلاف شئون علمای دین بلکه از جمله اعانت به عدوان میشمردید.
چگونه ایشان حامی اسلام و علمای عتبات مخرب اسلام شدند؟ چگونه [وقتی که] کلاهنمدیها فریاد میکردند «ما دین میخواهیم، مشروطه نمیخواهیم» با ایشان بودید، اما جمعی از ولایات، که هریک را اقلاً ده هزار نفر منتخب و متدین دانستهاند، ایشان را بابی و هُرهُری و مخرّبِ شرع مینامیدید؟ چرا محمدعلیمیرزا را گول زده و مانع شدید که وفای بهعهد نکند و سبب این قدر خونریزی بزرگ در ایران و ویرانی هزاران دودمان بلکه دخولِ خارجه به خاک ایران و توحش مردمان شدید؟
اینها بهیک طرف. بدترین جنایت این که نقشهٔ قتل و دستگیری را در مقام محترم حضرت عبدالعظیم خصوصاً با آقاسیدعلی آقایزدی کشیدید، و مفاخرالملک و صنیع حضرت را با اشرارِ نابکارِ سیدکمال و سیدجمال واداشتید که شبانه ریختند بیچاره میرزا مصطفی آشتیانی و میرزا غلامحسین و رفیقان ایشان را با موحشترین وضعی به قتل رسانیدند. چرا با همهٔ این که دیدید تمام ولایات ایران بههم خورده و هیجان ملت از قتل جوانانِ امت به نهایت رسیده اِعلامِ عمل به قانون اساسی را میطلبند، و محمدعلیمیرزا جز قبول علاجی نداشت و اعلام کرد، باز تو از خون مردم ایران سیر نشده اصرار داشتی که [مشروطه] حرام است، و هممسلکان خود را جمع و کنکاش داشتی که بازیها درآورده فریادِ «ما پول و پلو خواهیم، مشروطه نمیخواهیم» بلند کنید؟ حتی این که تمام مردم دانستند به دستور شما صد توپ تنزیب از بازار گرفته قاطرچی و مهتر و بنا را عمامهای کردید و باطلالسحر این نقشه را بکار بردید.
تمام سعی شما و تهدید ملت منحصر به فروش مملکت بود
چرا بعد از اعلان قانون اساسی در ماه ربیعالثانی، با آن همه زحماتِ ملت و تشکرات که از این اعلان گردید شروع شد که شورش بلاد تمام بشود، باز هم شماها – که عمده خود شما بودید – نگذاردید محمدعلیمیرزا که همهٔ بلاد از دستش رفته و طهران مانده بود، آن وقت جلبِ قلوبِ ملت کرده و بلاد را امنیت داده بهطور حقیقت اقدام به معیت کرده و فساد را خاتمه دهند؟ بلکه برای حفظ منافع خودتان سلطنت او را فدا ساخته و واداشتید تا به همان تنها کتابت قناعت کرد، ابداً تغییری به وضع استبداد و سختگیری نداد و قدمی برای مستدعیات ملت برنداشت تا بالاخره ملت مجدداً مایوس شدند و چاره را منحصر به علاج قطعی دیدند.
چرا بالاتر [از] همهٔ خیانتها طرح و نقشه ریختید که بلاد اسلام را به دست خارجه بدهید و دیگران را بر ایرانیان حکم روا سازید؟ تمام سعی شما و تهدید ملت منحصر به فروش مملکت بود که التجا به دیگران قرار دادید. در باطن اجانب را دعوت به مملکت کردید، و با کمال بشاشت و خرمی اظهار و انتشار دادید که سالدات چنین و قزاق چنان؛ مثل این که برادران عزیز خود را به مهمانی خواندهاید! البته با این نقشهٔ تو و شرکاء تو بود که محمدعلیمیرزا اقدام به جنگ اخیر با ملت کرد. و تو بزرگوار، دویست تفنگ گرفته و به دست اشرار سپرده و در خانهٔ خودت جمع و سنگربندی کردی که ملت را بکشی و از هر نوع اقدام مضری کوتاهی نکردید. به چه دلیل اسلحهٔ ملت را به تصرف اشرار داده و آنها را تحریص به قتل ملت کردید؟ چرا تو با همدستان معیت، و محمدعلیمیرزا را اقلاً در آخر وقت دعوت نکردی که لامحاله شرف یک دودمان سلطنت را نبرده پناه به دولت اجنبی نبرد و لامحاله با ملت معیت کند و یا تسلیم ملت شود؟ آیا این ملت نجیب گمان داشتی با او محترمانه معامله نکنند؟ یااین که یک مرده به نام به که صد زنده به ننگ؟
اتهامنامه در یک محیط بهت و سکوت قرائت شد
اتهامنامه در یک محیط بهت و سکوت قرائت شد. حاج شیخفضلالله به دقت به مندرجات آن گوش میداد. پس از خاتمهٔ قرائتِ ادعانامه یا اتهامنامهٔ مذکور، چند دقیقه صحبتی به میان نیامد. همه منتظر بودند که شیخ در مقابل اتهامات مندرجه در لایحه چه عکسالعملی از خود نشان خواهد داد و چگونه از خود دفاع خواهد کرد. ولی شیخ ساکت بود.
مستعانالملک - رئیس کمیتهٔ جهانگیر، که از طارع مشروطیت خود شاهد و ناظر کلیه وقایع و حوادث بود و از مردان باایمان به مشروطیت و آزادی بود و فقط چند نفری مانند مستعان با حقیقت و راستگو و باعلاقه در این راه جانفشانی و استقامت میکردند که مردم حاضر به همراهی میشدند - به شیخفضلالـه گفت که: «در مقابل اتهامات وارده که قرائت شد چه جواب میدهید؟»
مطالبی که در اتهامنامه قید شده بود بر دو نوع بود: بعضیها به درجهئی مُسّلم و غیرقابلانکار بود که شیخ جواب بر رد آنها نداشت. مثلا واقعهٔ میدان توپخانه و منبر رفتن شیخ، و تکفیر کردن مشروطهخواهان، و بیدین خواندن وکلاء، و تشویق کردن الواط و اشرار و اوباش بر ضد مجلس، و یا رساله در تحریم مشروطیت که به خط
خود نوشته و در همه بلاد منتشر شده بود، و همچنین تلگرافاتی که به روحانیون شهرستانها کرده بود و آنها را به مخالفت با مشروطیت تحریک نموده بود که در موقع تصرف تلگرافخانه به دست مجاهدین افتاد و فتوائی که به امضاء خود و جمعی از علمای مستبد طهران نوشته در باغ شاه تسلیم محمدعلیشاه کرده بود، و اعلامیههائی که به امضاء خود در حضرت عبدالعظیم و مدرسهٔ مروی منتشر نموده بود و از این قبیل... [اتهامات] دیگر، سئوالاتِ قابل دفاع بود که شیخ میتوانست رد یا انکار کند.
خود نوشته و در همه بلاد منتشر شده بود، و همچنین تلگرافاتی که به روحانیون شهرستانها کرده بود و آنها را به مخالفت با مشروطیت تحریک نموده بود که در موقع تصرف تلگرافخانه به دست مجاهدین افتاد و فتوائی که به امضاء خود و جمعی از علمای مستبد طهران نوشته در باغ شاه تسلیم محمدعلیشاه کرده بود، و اعلامیههائی که به امضاء خود در حضرت عبدالعظیم و مدرسهٔ مروی منتشر نموده بود و از این قبیل... [اتهامات] دیگر، سئوالاتِ قابل دفاع بود که شیخ میتوانست رد یا انکار کند.
قسمت اول را، چون نمیتوانست تکذیب کند جواب داد: «من مجتهد هستم و بر طبق الهامات قوهٔ اجتهادیه و شّمِ فقاهت راهی را که مطابق شرع تشخیص دادم پیروی و عمل نمودم.»...
زنده باد مشروطه، مرگ بر مستبدین
وسائل اعدام از چند روز پیش فراهم شده بود و داری که صنیع حضرت و آجودانباشی را به آن آویخته بودند در میدان میدان توپخانه سرپا بود. مأمورین اجرا، حکم محکمه انقلاب را به حاج شیخفضلالله ابلاغ کردند و بلادرنگ او را در میان گرفته و از پلههای طبقهٔ فوقانی عمارت توپخانه پایین [آوردند] و وارد میدان شدند.
سطح میدان، پشت بامها، ایوانها، از هزارها نفوس زن و مرد طهران پوشیده شده بود. عدهٔ زیادی مجاهد مسلح دو طرفِ راهی که محکوم را به طرف دار هدایت میکردند صف کشیده بودند. هیاهو و جنجال برپا بود. صدای «زنده باد مشروطه» و «مرگ بر مستبدین» فضای میدان و خیابانهای اطراف را فرا گرفته و برق تفنگ و سرنیزهها در زیر آفتاب گرم تابستان چشم را خیره میکرد. محکوم فاصلهٔ میانهٔ مجلس و محل اعدام را با خونسردی کامل و متانت طی نموده با کبر سن و پیری، ضعف و ناتوانی از خود نشان نمیداد و در دقایق آخر عمر، ثبات و استقامت خود را به ظهور رسانید.
به محض رسیدن به پای چوبهٔ دار، دو نفر از مجاهدین طناب را به گردن محکوم انداخته و او را بالا کشیدند...
___________________
پانویس
ورقه الزامیه
اصطلاح «ورقه الزامیه» را شیخ ابراهیم زنجانی بر معنای حکم تکلیفی یه کار بُردهاست. حکم تکلیفی قانونی است متضمن الزام شرعی دائر بر امر یا نهی
با تشکیل عدلیه، اصطلاح «ادعانامه» جای «ورقه الزامیه» را گرفت که توسط «مدعیالعموم» تهیه میشود.
با تغییر واژگان توسط فرهنگستان ایران، عدلیه (دادگستری)، مدعیالعموم (دادستان) و ادعانامه (کیفرخواست) شد.
شیخ ابراهیم زنجانی و «بستانالحق»
شیخ ابراهیم زنجانی رسالهای دارد بهنام «بستانالحق» که در روشنگری و بازنمایی افکار سیاسی ـ اجتماعی عصر مشروطیت از اهمیت بهسزایی برخوردار است. این کتاب را میتوان از نخستین تلاشهای اصلاح طلبانه مذهبی شیعه و از منابع دست اول شناخت تاریخ معاصر ایران تلقی کرد.
رسالهی بستانالحق با اشاره به بررسی مطالبات مشروطیت پرداخته و ساختارهای اجرایی آن را با تشریح آموزههای دینی هماهنگ میسازد. اهمیت قانون در انتظام جامعه و امنیت و قانونخواهی بهعنوان مقدمات پیشرفت علمی و فکری، از مباحث مطرح شده در رسالهی بستان الحق است.
از دیدگاه شیخ ابراهیم زنجانی، اجتماع ایرانی به واسطهی دور ماندن از ترقی و پیشرفت علمی و فکری، به انحطاط اخلاقی در حوزههای شخصی و عمومی گراییده و تنها راه برونرفت از این عقبماندگی، آگاهی از دانشهای جدید، پایبندی به اخلاقیات و سیاست روز است. شیخ ابراهیم زنجانی رساله دیگری دارد به نام «مکالمات با ميرزا يعقوب»، که به دوران پس از انحلال مجلس اوّل تا سقوط محمدعلي شاه، تعلق دارد. زمانیکه نماينده خمسه و زنجان (در مجلس اوّل) بود.
منابع
اسناد مربوط به تاریخ مشروطه
- واقعات اتفاقیه در روزگار/ محمد مهدی شریف كاشانی
- تاریخ بیداری ایرانیان/ ناظم الاسلام کرمانی
- یاداشتهای برادر ناظم الاسلام در مورد مشروطه،
- تاریخ کسروی
- انجمنهای سری در انقلاب مشروطیت/ اسماعیل رائین،
- اوراق ایرانی/ خاطرات سفر كلودانه در آغاز مشروطیت،
- انقلاب مشروطیت/ ادوارد براون
- بمباران مجلس، حكومت تزار و محمدعلی شاه/ مامونتوف،
- انقلاب مشروطیت ایران/ ایوان الكسیویچ زینویف - یوری سرگیویچ ایوانف
- انقلاب مشروطیت ایران و ریشههای اجتماعی و اقتصادی آن/ ایرانسكی تریاد، م، پاولویچ،
- اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقیزاده/ ایرج افشار،
- بستنشینی مشروطهخواهان در سفارت انگلیس/ رسول جعفریان،
- مشروطیت و شیخ فضل الله نوری/ علی ابوالحسنی منذر،
- شیخ ابراهیم زنجانی/ علی ابوالحسنی منذر،
- برخی ملاحظات پیرامون تاریخ انقلاب مشروطیت/ رحیم نامور،
- حیات یحیی/ یحیی دولتآبادی،
- ایران در آستانه انقلاب مشروطیت و ادبیات مشروطه/ باقر مومنی،
- ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران/ فریدون آدمیت،
-
عقاید و آرای شیخ فضلالله نوری، کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱، فریدون آدمیّت،
- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران/ مهدی ملكزاده،
- خط سوم در انقلاب مشروطیت/ ابوالفضل شكوری،
- عبور از استبداد مركزی/ بررسی انجمنهای شورایی عصر مشروطیت/
- علی مرادی مراغهای،
- اسنادی از فعالیتهای آزادیخواهان ایران در اروپا و استانبول/ ایرج افشار، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران/ سید حسن تقیزاده،
- بستان الخق، کتاب مملکتداری، شیخ ابراهیم زنجانی (با تصحیح زهرا عربپور)
- گیلان در جنبش مشروطیت/ ابراهیم فخرائی،
- مشروطه مشروعه/ محسن مخملباف
- نقش مركز غیبی تبریز در انقلاب مشروطیت/ صمد سردارینیا،
- مقدمات مشروطیت/ هاشممحیط مافی، به كوشش مجید تفرشی و جوادجان فدا،
- مشروطهی ایرانی/ ماشاالله آجودانی،
- فكر دموكراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران/ فریدون آدمیت،
- خاطرات طبیب مظفرالدین شاه،
- جریان شناسی جنبش مشروطه/ عبدالله شهبازی،
- اندیشه سیاسی شیخ ابراهیم زنجانی/ عبدالله شهبازی،
- خاطرات احتشام السلطنه،
- شیخ فضل الله نوری و مشروعه/ علی دوانی
- پایداری در پای دار/ علی ابوالحسنی،
- انقلاب ناتمام/ رحمان هاتفی،
- روایتهای احمد اشرف از انقلاب مشروطه،
- مشروطه محمد علی شاهی و مشروطه ستارخانی/ عبدالعلی معصومی، انقلاب مشروطه/ ژانت آفاری
- کیفر خواست، محاکمه و اعدام شیخ فضل الله نوری، نعمت احمدی، نشریه حافظ، شماره ۳۲، مرداد
- اسناد مشروطه/ ابراهیم صفایی
- دو مبارز جنبش مشروطه/ رحیم رئیس نیا
- رد پای علمای اعلام بر سنگ قبر ستارخان/ همنشین بهار
- تاریخ مشروطه، دادگاه ایران است (ویدیو) / همنشین بهار
- https://www.youtube.com/watch?v=92kjKI2Za2Y
آدرس ویدیو
با آیپاد ممکن است تمام ویدیو دیده نشود در کامپیوتر معمولی ببینید.
...
سایت همنشین بهار
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
همنشین بهار
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید