رفتن به محتوای اصلی

جمهوری فاشیستی , ولایت نازیسمی
10.12.2011 - 12:41

قسمت دوم , دستگاه تبلیغات

.

در روزهای گذشته شاهد اظهارات رهبر مرتجعین حاکم بر ایران در زمینه کتاب و کتابخوانی بودیم .

رهبر دیکتاتوری اسلامی بر لزوم کنترل بازار کتاب و جلوگیری از انتشار آنچه که وی «کتاب‌های مضر» عنوان می‌کند، تاکید کرد.

رهبر دیکتاتوری اسلامی با تأکید بر لزوم ترویج کتابهای خوب و سالم و جلوگیری از تغذیه معنوی ناسالم افزود: «گاهی در بازار کتاب، کارهایی به ظاهر فرهنگی ولی با مقاصد سیاسی و انحرافی دیده می‌شوند که باید به این موضوع توجه جدی‌تری شود.»

با شنیدن سخنان ارتجاعی رهبر , بد ندیدم , گریزی دوباره به تاریخ زده و الگوی رفتاری و شباهتهای عملکردی حکومت حاکم بر ایران را در تاریخ بیابم.

امپراتوری هیتلر بر اطاعت کامل همه مردم آلمان متکی بود . دیدگاه های پیشوا می بایست دیدگاههای مردمش باشد . هر فرمانی که هیتلر صادر می کرد می بایست بی چون و چرا اجرا می شد .

هیتلر برای اینکه بر چنین انبوهی از مردم مسلط شود , نه تنها به مشت آهنین بلکه به سیر دائمی تبلیغات قانع کننده نیاز داشت تا مردم را متقاعد کند که اطاعت از پیشوا کار درستی است .

هیتلر برای در دست گرفتن توزیع اطلاعات گوبلز را به سمت وزیر ارشاد منصوب کرد .

از نظر گوبلز فرقی نمی کرد که اطلاعاتی که ارائه می دهد واقعی است یا نه ؛ چنانچه مشتاق بود بگوید تبلیغات هیچ ربطی به حقیقت ندارد .

مهمترین چیز این بود که انگاره هیتلر و حزب نازی مثبت یا زلال نگه داشته شوند . بنابراین اهمیتی نداشت که در چه اموری باید مبالغه میشد و دروغها چقدر باید بزرگ می شدند.

گوبلز در یادداشتهای روزانه اش نوشت :

تبلیغاتی که نتیجه مطلوب به بار آورد خوب و همه تبلیغات دیگر بد است . بنابراین بی ربط است که بگوییم که تبلیغات ما بیش از حد سرهم بندی شده , بیش از حد پیش پا افتاده , بیش از حد وحشیانه یا بیش از حد مغرضانه است , چون همه اینها بی اهمیت است . تبلیغات همیشه وسیله ای است برای رسیدن به هدف .

در سال 1933 رسانه های آلمان آزاد بودند . تعداد مجلات و هفته نامه ها و روزنامه ها در آلمان بیش از همه جای دنیا بود .

گوبلز تصمیم گرفت رسانه ها را طوری مهار کند تا خط و مشی حزب نازی تنها صدایی باشد که مردم بشنوند.

از راه آمیزه ای از تهدیدات و دخالت دولت و قوانین جدید نظیر قوانینی که سردبیران روزنامه ها را در کنترل دولت قرار می داد رسانه های آلمان به تدریج به خدمتگذار حقیقت , از نوع گوبلزی آن , تبدیل شدند .

و بدین ترتیب مردم آلمان تا حد زیادی زیر بمباران پیامهایی در مورد خوبی , قدرت و خردمندی پیشوا قرار گرفتند .

گوبلز و همکارانش به ایستگاههای رادیویی و روزنامه ها دستور اکید می دادند که از چه چیزی می توانند استفاده کنند.

مثلا استفاده از نام هیتلر تنها در متنهای مثبت و امید بخش مجاز بود .

هنرها نیز زیر دست گوبلز و وزارت تبلیغات او قرار گرفتند . هیتلر نگران نوع تاثیر موسیقی , هنر و ادبیات مردم آلمان بود و به گوبلز توصیه کرد که تمام هنرمندانی را که به عقیده او دشمنان احتمالی رایش بودند از دور خارج کند.

گوبلز به منظور مهار چنین آزادی بیانی اتاق فرهنگ رایش را تاسیس کرد .

این اتاق برای هر بخش از زندگی فرهنگی , هنرهای زیبا , فیلم , مطبوعات , رادیو , ادبیات , موسیقی و تئاتر , قسمتهای جداگانه ای داشت .

هر کس که می خواست نقاشی کند , یا در روزنامه بنویسد یا آهنگی بسازد , می باسیت در این اتاق ثبت نام کند.

تاریخ نویسان این اتاق را در تنگنا قرار دادن فرهنگ آلمان توصیف کردند.

اما گوبلز چنین عقیده ای نداشت . از نظر او هدف گرد آوردن هنرمندان خلاق در تمام حوزه ها در یک سازمان واحد تحت رهبری رایش بود .

رایش یا امپراطوری باید نه تنها خطوط پیشرفت ذهنی و معنوی را ترسیم نماید بلکه همچنین باید پیشه ها را هدایت و سازماندهی کند .

در سالهای نخست رایش , گوبلز و افرادش بیش از شانزده هزار تابلو نقاشی را از دیوارهای موزه های عمومی و مجموعه های خصوصی را برداشته و توقیف کردند .

برخی از این نقاشی ها به مجموعه داران فروخته شد و پولش به خزانه امپراطوری واریز گردید و بیش از چهار هزار اثر دیگر را روی هم انباشته و سوزاندند.

نقاشان تنها هنرمندانی نبودند که کارشان در امپراطوری هیتلر با سختگیری و خشونت مورد قضاوت قرار می گرفت .

هیتلر با به دست گرفتن کنترل نظام آموزشی آلمان بر پرورش کودکان تسلط بیشتری یافت .

برخورد تحقیرآمیز هیتلر با روشنفکری و دانش وری در تئوری جدید آموزشی دولت بازتاب یافت.

هیتلر از اندیشمندان و فیلسوفان دوری می جست و معتقد بود دانش آنها بی فایده است . او تاکید داشت :

من هیچ آموزش فکری نخواهم داشت . دانش سبب تباهی جوانان من است . پرورش جوانانی به شدت فعال سلطه جو و خشن . این هدف ماست .

در مدارس آلمان هیتلری هر چیزی هدفی داشت .

آموزگاران زیست شناسی به کودکان می آموختند تا ویژگیهای آریایی و غیر آریایی را در مردم تشخیص دهند .

معلمان تاریخ روی مضرات دموکراسی و خیانت به آلمان در ورسای و نیاز آلمان به افزودن به امپراطوری اش سخت کار می کردند و . . .

 

هر چه بیشتر سطرهای تاریخ آلمان نازی را مرور می کنم , تشابه های بیشتری بین آن و مشابه وطنی مان می یابم . آیا تاریخ دوباره تکرار شده ؟ آیا باید شاهد خودکشی خامنه ای در اعماق چاه جمکران در آینده ای نزدیک باشیم ؟

و . . .

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.