رفتن به محتوای اصلی

الفبای سیاست شعارها
23.06.2011 - 12:35

این شعار با نام عام و عمومی «فارسها» ، که یکی از ملتهای تحت ستم حاکمیت دیکتاتوری فاشیستی ست، و اکثریت آنرا گروههای اجتماعی زحمتکشان تشکیل میدهند ، و در راه رفع دیکتاتوری و برابرحقوقی همه جانبه متحد طبیعی جنبش رفع ستم ملی و عدالتخواهانه مردم آذربایجان است، را جداکرده و آنرا در مقابل خود قرار میدهد. جنبش ما را ضعیف کرده و پیروزی آن را ناممکن میسازد. از این راه در خدمت دیکتاتوری و فاشیسم حاکم قرار میگیرد. ازسوی دیگر شعار چشم به روی نیروهای مخالف ستم ملی، و فدرالیست و دموکراسی خواه در میان ملت فارس میبندد، و آنان را پس میزند. یعنی چشم این شعار کور است و متحدین طبیعی را رها کرده چشم به همسایگان میدوزد.آ. ائلیار * آقایان؛ من نیز به تأسی از معلم بزرگی چون علیرضا نابدل هرگز چنین نیاندیشیده ام که ملت من خمیره ای برتر از سایر انسانها دارد. از شعارها و سخنانی هم که این ایدوئولوژی را تبلیغ کند و فاصله ملتم را با ملتی دیگر چند سال نوری نشان دهد، منزجر و بیزارم. جواب ارتجاع را با ارتجاع نمی دهند. ما نیاز به همکاری با دموکراتها و آزاداندیشان همه ملیتهای ایران منجمله ملیت فارس داریم. این نیاز البته که دو طرفه است و به همان اندازه نیز آنها به ما نیاز دارند. ما نیاز به شعارهای مترقی و حرفها و تحلیلهای پخته و به گویش عامیانه اش، «درست و حسابی» داریم. با تحلیلهای کروموزومی و شعارهای شوونیستی به هیچ جا نمی رسیم.سیامک

آ. ائلیار

معنی و مفهوم شعار

بر گردان فارسی شعار « باکی،تبریز،انکارا- بیز هارا فارسلار هارا» چنین است:« باکو،تبریز،آنکارا- ما کجا و فار سها کجا» . دقیقاً به همان معناست که در فارسی مثلاً میگویند :« تو کجا و من کجا!» یا « او کجا و ما کجا!»

یعنی سر و کاری و میانه ای، با طرف نداریم. دوستی و پیوند و رابطه ای با طرف مقابل نمیخواهیم داشته باشیم بلکه پیوند و رابطه و میانه خوب ما با باکو و تبریز و آنکاراست. یعنی فارسها برای پیوند و ارتباط و دوستی شایسته ما نیستند. یعنی تهران یا فارسها را برای رابطه نمیخواهیم. شعار از تز «ترک گرایی و دنیای ترک و ترکیه گرایی» گرفته شده است.

بر خلاف نظر آقای کرامت که معنی میکند« ببين ما به کدام سمت حرکت ميکنيم و فارس ها به کدام سمت. » درست نیست.

سمت را در آذربایجانی با این جمله بیان نمیکنند. بل با جملاتی مانند این بیان میکنند:

«فاسلار گئدن یول هارا بیزلر هارا» یعنی راهی که فارسها میروند کجا و راه ما کجا. یعنی راه فارسها را نمیخواهیم.

*

شعارضد همبستگی ستمکشان

در شعار مورد بحث «نه پسندیدن و شایسته ندانستن» طرف مقابل جهت «رابطه» مطرح است. نه اینکه «طرف مقابل به کدام سمت میرود ما به کدام سمت». از سوی دیگر آزادی ارتباط « صلح جویانه و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی» در عرف بین المللی را نمیتوان تحت این شعار «ضد همبستگی ستمکشان» توجیه کرد. آزادی روابط بین المللی آری! شعار ضد همبستگی ستمکشان استبداد، نه! کلیت دیدگاههای این جریان را بعداً توضیح خواهم داد. من در نقطه اتحاد ستمکشان و صلح و دوستی در روابط بین المللی ایستاده ام و هر شعارو دیدگاهی که این اصول را خدشه دار کند نادرست و انحرافی، و به زیان جنبش میدانم.

*

چرا این شعار غلط است؟

چرا شعار « باکی،تبریز،انکارا- بیز هارا فارسلار هارا»« باکو،تبریز،انکارا- ما کجا و فار سها کجا» غلط است؟

این شعار با نام عام و عمومی «فارسها» ،که یکی از ملتهای تحت ستم حاکمیت دیکتاتوری فاشیستی ست، و اکثریت آنرا گروههای اجتماعی زحمتکشان تشکیل میدهند، و در راه رفع دیکتاتوری و برابرحقوقی همه جانبه متحد طبیعی جنبش رفع ستم ملی و عدالتخواهانه مردم آذربایجان است، را جداکرده و آنرا در مقابل خود قرار میدهد.

جنبش ما را ضعیف کرده و پیروزی آن را ناممکن میسازد. از این راه در خدمت دیکتاتوری و فاشیسم حاکم قرار میگیرد.

ازسوی دیگر شعار چشم به روی نیروهای مخالف ستم ملی، و فدرالیست و دموکراسی خواه در میان ملت فارس میبندد، و آنان را پس میزند. یعنی چشم این شعار کور است و متحدین طبیعی را رها کرده چشم به همسایگان میدوزد.

متحدین طبیعی جنبش آذربایجان در داخل کشور، جنبشهای رفع ستم ملی، جنبش عدالتخواهانه زحمتکشان و رفع تبعیضهای گوناگون و دموکراسی خواهی ست. از جمله در میان فارسها.

حاکمیت سرمایه داران باکو و آنکارا متحدین طبیعی ما نیست. آنان مثل دیگر کشورها بدنبال منافع گوناگون خود هستند، و این هم یک چیز طبیعی ست.

درمیان ملتهای همسایه، جنبشهای دموکراسیخواهی و عدالت طلبانه پشتیبانان جنبش مردم آذربایجان هستند و ما به پشتیبانی معنوی آنان ارج میگذاریم.

واژه های«آنکارا» و «باکو» نشانه و سمبل این نیروهای مترقی نیستند که در این شعار مطرح میشوند بل آنها سمبل دولتها هستند که منافع خاص خود را در همه جا میجویند.این شعار جای متحدین در میان همسیگان را هم بما غلط نشان میدهد.

« قونشویا اومود اولان شام سیز قالار!». آنکه به امید همسایه بنشیند گرسنه میماند! چیزی را که این شعار پیش گرفته مردم ما طی تجربه خود رد کرده و در این ضرب المثل فرموله کرده اند. شعار خلاف این تجربه مردم ماست.

جواب ستار خان به تزار روس هم ناشی از این اندیشه بود و بهتر است حامیان این شعار آنراهم بخاطر بیاورند.

قسمت اول و همینطور قسمت دوم آن نیز بنا به دلایل فوق نادرست و علیه منافع جنبش ماست. حامیان این شعار در بهترین حالت نقش خاله خرسه را بازی میکنند.

پیروزی جنبش ما در همبستگی با متحدین داخلی و حفظ صف مستقل و خواستهای برابری طلبانه یشان قرار دارد و نه در بیرون مرزها.

جه دولتهای همسایه و چه غیر همسایه هر گاه از جنبش ما حمایت معنوی کنند با عث خوشحالی ماست و ما به حمایت معنوی جهانی جهت پیروزی نیاز داریم.

نیاز مردم ما صلح و دوستی و روابط فرهنگی و عدم مداخله در امور جنبش است.

اینها الفبای سیاست شعار هاست.

من بسیار متأسفم که چنین جملات زیانمند و انحرافی و از زاویه دیگر پوچی بصورت شعار مطرح شده است.

این ایده های انحرافی ناشی از« ترک و دنیای ترک گرایی» ست. و مقولات « استقلال» و پیوند و پیوستن به «دنیای ترک» ادامه این ایده هاست که به تمامی در خدمت شکست جنبش ماست.

در فرصت مناسب این مسایل را توضیح خواهم داد.

تبریزلی سیامک

درباره شعار

اولاً که این کامنت طولانی است. لذا هر کس حوصله خواندن کامنت بلند را ندارد، از همین حالا نخواند. ثانیاً مبارک است به سلامتی!. یک بار دیگر آقای کرامت کلاه شرعی دیگری برای کج روی بعضیها دوختند!. حالا دیگر خیالمان راحت و شکمان مرتفع شد که این یکی هم اشکال شرعی ندارد و اتفاقاً خیلی هم کار پرثوابی است.

موضوع آن چنان واضح و بدیهی است که هر کودکی می تواند بدون کوچکترین اشکالی پی به ماهیت قضیه ببرد. اما باز هم استعداد توجیه و سفسطه و آسمان ریسمان کردن آقایان دست به دست هم می دهد تا شیر سماور را معادل شیر کربلا معرفی کند.

مثلاً در تبریز و هر شهر دیگر آذربایجان - مثل همه جای دیگر دنیا- پیش می آید که پسر جوان دانشجویی دوستی ناباب پیدا کند یا خانواده تهی دستی در اثر اصرار و التماس جوان عاشق پیشه اش به خواستگاری دختر خانمی که جوان مذکور دلش را ربوده و از طبقه مرفه ای هم هست، برود. در این موارد است که "بیز هارا، فلان کسلر هارا!" فراوان بکار می رود. مثلاً مادر آن پسر که دوست نابابی پیدا کرده، معمولاً نصیحتش را به یک چنین جمله ای آراسته می کند: آخی اوغول سن هارا، قوچ علینین دارقا شاگیرد اوغلو هارا!. سن هارا قهوه خانالار هارا! یعنی: آخه پسرم تو کجا و پسر الوات قوچعلی کجا!. تو کجا و قهوه خانه کجا!. یا در مورد آن خواستگاری ممکن است خانواده دختر به نصیحت بگویند: آی قیزیم؛ بیز هارا یولچو یولاقچی عسکرین طایفاسی هارا!. یعنی دخترم، ما کجا و طایفه گدا گودوله عسگر کجا!.

این حرفها را ما ترکها دهها بار از مادربزرگ و مادر و عمه و خاله شنیده ایم. خودمان هم شاید به این طریق نصیحت شده باشیم یا نصیحت کرده باشیم. و همیشه هم برایمان مثل روز روشن بوده که منظور گوینده این است که فلان شخص یا فلان جا یا فلان شغل و حرفه در شأن و برازنده تو نیست، شأن تو خیلی بالاتر از آن است که با فلان آدمها بپری یا مردم فلان جاها ببینندت یا فلان شغل را داشته باشی.

آیا این شعار را مردم عادی کوچه و بازار ساخته اند یا جمعی از فیلسوفان و عرفا که بخواهند با ایهام و کنایه و اشاره به مطلبی بغرنج و نکته ای ظریف اشاره داشته باشند؟. بدیهی است که منظور مردم همان چیزی است که می گویند و این شعار چیزی نیست جز یک عکس العمل عصبی از طرف ملتچیهای افراطی که توی دهان مردم افتاده. چیزی نیست جز بروز و تجلی تفکر شوونیستی ملت محکوم در برابر شوونیسم متهاجم حاکم. بله، این شعار را می توان این جوری راست و ریست کرد که این عکس العمل از طرف ملت محکوم تا حدودی طبیعی است. اما اینکه برایش توجیهات عجیب و غریب تراشیده شود و بار فرهنگی و اقتصادی و غیره ذالک برای آن درست شود، کار عبث و مضحکی بیش نیست. متأسفانه عده ای آگاهانه و از سر مال اندیشی برای این شعارها توجیه دست و پا می کنند و عده ای از روی صدق و صفا و بی خبری توجیهات دسته اول را تکرار و باور می کنند. لابد برای توجیه بیشتر، خودشان هم ابتکاراتی به خرج می دهند. شاید خود دسته اول را بتوان به دو بخش تقسیم کرد. بخش اول آن مأموران مزد بگیر جمهوری اسلامی هستند که با تیزبینی و به درستی نابودی حرکت ملی آذربایجان را در افراط گرایی و رادیکالیسم دیده اند. بخش دوم هم آن دسته افرادی هستند که هم دوست دارند حمایت دموکراتهای آذربایجان را داشته باشند و هم حمایت ناسیونالیستهای افراطی را. آنها افرادی هستند که می خواهند از نیروی عظیم توده ها استفاده کنند اما در عین حال چون بسیار زرنگ تشریف دارند، نمی خواهند جایگاهشان به عنوان انسانهای دموکرات طالب فدرالیسم بین روشنفکران سایر ملیتها از دست بدهند. زمانی که آنها تزهای فاشیستی تولید می کنند و راسیستی ترین حرفها را می زنند و بعد که پته شان روی آب افتاد به وقیحانه ترین شیوه ها آن حرفها را توجیه می کنند و ماست را سیاه و شب را روز جلوه می دهند، تنها امیدشان برای حفظ وجه شان ساده اندیشی و صداقت ناشی از احساسات پاک است.

حضرات آقایان ناسیونالیست، باور بفرمایید که این تنها شما نیستید که از تحقیر و تضییع حقوقتان در رنجید، این تنها شما نیستید که از شهروند درجه سه و چهار و ده بودن و به حساب نیامدن در عذابید. این تنها شما نیستید که از دیدن بنر آبادان و شنیدن شعارهای فاشیستی لمپنهای تهی از شعور تهرانی و کرمانی و بوشهری به خشم می آیید. من هم از این مصیبتی که گریبانگیر ملتمان شده اندوهناک و دل افسرده ام. من هم آرزوی وطنی آزاد بدون حاکمیت آپارتاید و فاشیسم مذهبی را دارم. من هم ترک و آذربایجانی هستم و این تعلق فرهنگی و ملیتی را با تابعیت هیچ کشور ابرقدرتی عوض نمی کنم. من هم با شنیدن شط شهناز نزاکت خانیم تیمورووا و سه گاه خان شوششنسکی و قطار علم الدین ابراهیموف روحم به پرواز در می آید. من هم زمانی که دور از آذربایجان هستم دلم تنگ می شود و شعر : کؤنلوم قوشو قانات آچماز سنسیز بیر آن آذربایجان – خوش گونلرین گئتمیر مودام خیالیمدان آذربایجان ..." را زمزمه می کنم. من نیز تأثیر می پذیرم از فرهنگ برادران ترکمان در ترکیه. من هم برخی اشعار ناظم حکمت را بارها و بارها خوانده ام. با قهرمانان قهر دریای یاشار کمال احساس نزدیکی و همدردی کرده ام و از سرنوشت ماهیان یونس تنگه بسفر غمگین گشته ام (حالا کاری ندارم که کمال کرد بود یا ترک، چون اثرش متعلق به ادبیات ترکی است). با ترانه های باریش مانچو به شعف آمده ام و در مرگش شدیداً ناراحت شدم. مثل شما بایاتیهای ترکان ترکیه را گاهگاهی زیر لب ترنم می کنم:

ایلان آکار کامیشا

بیر سو وئرین یانمیشام

یاردان گلن مکتوبو

قوینومدا داشیمیشام ...

از پیشرفت و انکشاف اقتصادی برادرانمان در جمهوری آذربایجان و ترکیه خوشحال و مفتخرم و ... .

ولی آقایان؛ من نیز به تأسی از معلم بزرگی چون علیرضا نابدل هرگز چنین نیاندیشیده ام که ملت من خمیره ای برتر از سایر انسانها دارد. از شعارها و سخنانی هم که این ایدوئولوژی را تبلیغ کند و فاصله ملتم را با ملتی دیگر چند سال نوری نشان دهد، منزجر و بیزارم. جواب ارتجاع را با ارتجاع نمی دهند. اگر کسی خودش را تحت اثر افیون و مواد روانگردان پهلوان و همه تن حریف دید، قرار نیست من هم از او تقلید کنم و خودم را معتاد به یک ماده زیان آور و توهم زا کنم. ناسیونالیسم افراطی یک جور افیون رایج در جوامع در حال گذر از سنت به مدرنیته است. بعضی محققین می گویند رنجها و تنشهای این دوران گذار را میتوان با ناسیونالیسم و اندیشه های عموماً کاذب ناسیونالیستی کاهش داد. اما این ناسیونالیسم در ایران بسیار بد و غلط و به صورت ناسونالیسم تنها یک ملیت تعریف شد. غلط است چون ذهنیت شوونیستی حاکم بر ملت فارس و بی تفاوتی آنان نسبت به رنج سایر هموطنانشان ضربات هولناکی به این ملت زده است. همین جریانات مربوط به جنبش سبز اگر شکست خورد و ناکام ماند، بخش بزرگی از علت ناکامی اش برمی گردد به عدم همراهی ملیتها که آن هم برمی گشت به بی تفاوتی آن جنبش به خواسته های تساوی طلبانه ملیتهای تحت ستم مضاعف. این هم سرچشمه اش در مفکوره شوونیستی و خود را محور عالم گیتی پنداشتن این ملت نهفته است به صورتی که حتی رهبران مثلاً سیاسی آن جنبش قادر به تشخیص پتانسیل عظیم ملتهای تحت ستم نشدند و خود را بی نیاز از آن دیده شروع به جوک گوییهای سفیهانه و رنجاندن مردم کردند. هزینه این مفکوره شوونیستی سیطره طولانی تر جمهوری اسلامی است بر سرنوشت همه ما و عقب ماندگی بیشتر و بیشتر ایرانی که همه این ملیتها موزائیکی از کل آن هستند و سرنوشتشان با سرنوشت آن گره خورده.

اما اولاً اصلاً این طور نیست که همه آحاد آن ملت معتاد به آن افیون و توهم شده باشند چون انسانهای بسیار وارسته ای هم بین طبقه الیت و هم انسانهای عادیشان هستند که به معنای واقعی کلمه دموکرات و آزاد اندیشند.

ثانیاً همه این مسائل و نارساییها قابل درمان است. همه این مسائلی که امروز حلشان برای ما غیرممکن جلوه می کند، در صورت روی کار آمدن یک حکومت ملی و مردمی قابلیت رفع و رجوع دارند. اگر آن دستگاههای تولید کننده سم را بشود خاموش کرد، سموم باقی مانده در ذهن مردم هم بالاخره پاک خواهد شد. و برای خاموش کردن آن دستگاههای تولید کننده سم ما نیاز به همکاری با دموکراتها و آزاداندیشان همه ملیتهای ایران منجمله ملیت فارس داریم. این نیاز البته که دو طرفه است و به همان اندازه نیز آنها به ما نیاز دارند. ما نیاز به شعارهای مترقی و حرفها و تحلیلهای پخته و به گویش عامیانه اش، «درست و حسابی» داریم. با تحلیلهای کروموزومی و شعارهای شوونیستی به هیچ جا نمی رسیم. همچنان که آنان نیز با استراتژیهای خام و بی معنی تیپیک آقای ناصر کرمی (مثلاً در جمع کردن همه ترکهای ایران در استانهای اردبیل و آذربایجان شرقی) به جایی نمی رسند. ما برای همراه نمودن ترکان همه مناطق ایران در مبارزه ملی نیاز به شعارهای مناسب داریم. آخر چطور ممکن است ترک ساکن تهران یا کرج یا قزوین یا همدان یا ... صبح شعار بدهد "بیز هارا فارسلار هارا" و شب همراه با همسر فارسش سر سفره شام بنشیند؟. چطور ممکن است بتواند روابط سالم و عادی با زن برادر شیرازی اش، شوهر عمه اصفهانی اش، شریک مشهدی اش و ... داشته باشد. کدام عقل سلیمی به ما حکم می کند که چنین توقعی از او داشته باشیم؟. حتی اگر این شعار عین توجیهات آقای کرامت باشد (که نیست!)، وقتی که نمی توان آن را عملیاتی کرد، آخر به چه دردی می خورد؟. من به دفعات از همین آقای کرامت درخواست کرده ام که راه مشخصی نشانمان بدهند که بتوان بدون همکاری سایر ملیتها و سازمانها و تشکلهای متبوعشان گشایشی در اوضاع آذربایجان بوجود آورد. غیر از این است که راه تحول در جامعه آذربایجان از تحول در جامعه ایران می گذرد؟. آیا ما راهی سراغ داریم که بدون ایجاد تحول در ایران، بشود آذربایجان را متحول نمود؟. ایشان به جای جواب مشخص روشن کننده ذهن، هربار شروع کرده اند به گرفتن ایرادات آخوند نقطه ای از کامنتهای بنده یا مرحمت طلبی تفسیر کردن آن.

بیشتر به مقاله آقای کرامت بپردازیم. آقای کرامت می نویسند:

" در مورد وجه سياسي آن من به دو دليل نیازی به بحث نميبینم. اول اينکه معتقدم که به هر حال سياست روبنا است و مسائل فرهنگي، اقتصادي و طبقاتي هستند که زير بناي هر سياستي را تشکیل میدهند. هر چند امر سياست نيز خود اثر متقابلي در زير بنا ايجاد ميکند اما به هر حال خود اين اثر نيز متاثر از همان ماهيت اصلي زير بنا ميباشد. دليل دوم اينست که جدا از روبنا بودن سياست، در حال حاضر اين شعار نميتواند هيچ مفهوم عینی داشته باشد زيرا که از یک طرف هيچ حاکميت ملي –اعم از فدراليست يا مستقل -در آذربايجان جنوبي وجود ندارد تا مساله نزديکي سياسي تبريز و باکو و آنکارا به مساله روز تبديل شود و از طرف دیگر نیز دولت های جمهوری آذربایجان و ترکیه به هر دلیلی هیچ نشانه ای از تمایل خود به این موضوع نشان نداده اند".

بنده پیشتر خدمت دوستان عرض کرده ام که بین شعارهای تند و انعطاف ناپذیری برخی دوستان، عدم اعتماد به نفس عمیقی موج می زند که گاهی هم خودش را در قالب همان اعتماد به نفس کاذب و شعارهای افراطی و طرح و برنامه های غیر عملی نمایش می دهد. مثلاً هدف و سر منزل مقصود حرکت ملی آذربایجان چیست؟. آیا غیر از این است که خواهان به دست گیری قدرت سیاسی در آذربایجان است؟. پس چرا احزاب ما نباید بتوانند با دول دیگر مذاکره کنند؟. آیا زمانی که خمینی به عنوان یک تبعیدی در پاریس بود، با نمایندگان کشورهای غربی مذاکره می کرد یا نه؟. ایشان آن موقع صاحب چه قدرت سیاسی بودند؟. اینها ناشی از این است که برخی دوستان مبارزه ملی را کامنت نویسی در ایران گلوبال یا عدم انعطاف در برابر برخی گروههای سیاسی فعال در خارج تعریف کرده اند و نگرشی محدود به قضایا دارند. اگر طرح و برنامه مشخص برای بهره برداری از پتانسیل ملی داشته باشیم، اگر درست و اصولی کار کنیم و تشکلهای مردمی بوجود آوریم، اگر پیوندهای محکم با سازمانهای آزادی بخش سایر ملل و احزاب سراسری برقرار کنیم؛ بدون در دست داشتن قدرت سیاسی و به پشتوانه حمایت مردمی می توان حتی با دولت آمریکا هم وارد مذاکره شد.

باز در جای دیگر:

" به نظر من در اين شعار آنچيزي که از نظر اقتصادي به وضوح دیده میشود تمایل جدي مردم براي پیوند با جمهوري آذربايجان و ترکيه ميباشد. از این زاويه ميبينيم که رونق اقتصادي منطقه و در نتيجه آن، تامين منافع مردم آذربايجان اعم از کارگران، صنعتگران، سرمايه داران و بازاريان از چند جهت دست یافتنی است.".

این پیوند چگونه قرار است با تداوم حاکمیت سیستم آپارتاید فعلی برقرار شود؟. آیا با گفتن صرف شعار، استاندار اعزامی از تهران تغییری در سیاستهای کلی استراتژیک رژیم حاکم ایجاد می کند؟. چگونه قرار است کارگران، صنعتگران، سرمايه داران و بازاريان ما با ترکیه و آذربایجان ارتباط اقتصادی سودآور برقرار کنند در حالی که سرمایه ای در آذربایجان نمانده و سرمایه های آذربایجان راهی مرکز شده؟. چگونه این اهداف دست یافتنی است زمانی که دولت اجازه سرمایه گذاری در آذربایجان را نمی دهد و حتی درامد گمرکات آذربایجان نصیب تهران می شود؟. چگونه قرار است این پروژه را اجرا کنیم در حالی کلیه سیاستهای مربوط به آذربایجان از تهران و با دیدگاهی کاملاً امنیتی تعریف می شوند؟.

هیچ یک از این اهداف زیبا و رؤیایی محقق نمی شود مگر با دگرگونی کلی ساختار حاکمیت و آن نیز محقق نمی شود مگر با همکاری کلیه جنبشها. شعارهای ارتجاعی بی معنی نیز هرگز کمکی به همکاری نهضتهای آزادی بخش نکرده و بلکه باعث نفاق و نقار بیشتر می شود. اعلام آمادگی برای همکاری هم به معنای دست کشیدن از پرنسیپها نیست. این راهی که آقای کرامت تبلیغ می کنند و در شعارهای عده ای نیز نمود می یابد هرگز راه رهایی ملت ما نیست. چفت و بست زدن به درها و بستن پیله به دور خود هرگز در خدمت آزادی ملت آذربایجان نخواهد بود.

باز هم می توان به این تناقضات اضافه کرد و مطلب را کش داد. لاکن بنده در اینجا این مطلب که به حد کافی طولانی شد را درز می گیرم. نمونه ای از گفتمانی که به گمان بنده گفتمان درست، مترقی و رهایی بخش است را ذیلاً از زبان هوشنگ ابتهاج (سایه) به نقل از سایت آذربایجان می آورم. شعری است که به ناظم حکمت اتحاف شده:

به ناظم حکمت – هوشنگ ابتهاج

بمناسبت سوم ژوئن چهل و هشتمین سال درگذشت شاعر بزرگ انسانیت وآزادی

مثل یک بوسه گرم،

مثل یک غنچه سرخ،

مثل یک پرچم خونین ظفر،

دل افراخته ‌ام را به تو می ‌بخشم،

ناظم حکمت!

و نه تنها دل من،

همه جا خانه تو ست:

دل هر کودک و زن،

دل هر مرد،

دل هر آن که شناخت

بشری نغمه امید تو را،

که در آن هر شب و روز

زندگی رنگ دگر، طرح دگر می ‌گیرد.

زندگی، زندگی

اما، نه بدینگونه که هست

نه بدینگونه تباه

نه بدینگونه پلید

نه بدینگونه که اکنون به دیار من و تو ست،

به دیاری که فرو می ‌شکنند

شبچراغی چو تو گیتی افروز.

و ز سپهر وطنش می‌ رانند

اختری چون تو، پیام آور روز.

لیک،

ناظم حکمت!

آفتابی چون تو

به کجا خواهد رفت

که نباشد وطنش؟

و تو می ‌دانی،

ناظم حکمت!

روی کاغذ زکسی

وطنش را نتوانند گرفت.

آری، ای حکمت: خورشید بزرگ!

شرق تا غرب، ستایشگر تو ست.

و زکران تا به کران، گوش جهان

پرده نغمه جان پرور تو ست.

جغدها

در شب تب زده میهن ما،

می‌ فشانند به خاک

هرکجا هست چراغی تابان.

و گل غنچه باغ ما را

به ستم می‌ ریزند

زیر پای خوکان.

و به کام خفاش

پرده می ‌آویزند

پیش هر اختر پاک

که به جان می‌سوزد،

و این شبستان فروریخته می ‌افروزد.

لیک جان داروی شیرین امید

همچو خون خورشید

می ‌تپد در رگ ما.

و گل گمشده سر می‌ کشد از خاک شکیب

غنچه می‌ آرد بی رنگ فریب

و به ما می‌ دهد این غنچه نوید

از گل آبی صبح

خفته در بستر خون خورشید.

نغمه خویش رها کن،

حکمت!

تا فرو پیچد در گوش جهان

و سرود خود را

چو گل خنده خورشید، بپاش

از کران تا به کران!

جغدها، خفاشان

می‌ هراسند ز گلبانگ امید

می‌ هراسند ز پیغام سحر…

بسرائیم و بخوانیم،

رفیق!

نغمه خون شفق

نغمه خنده صبح.

پرده نغمه ما ست

گوش فردای بزرگ.

و نوا بخش سرود دل ما ست

لب آینده پاک…

تهران، اسفند ۱۳۳۰

یک عرضی هم با آقای ائلیار داشتم:

اولاً دست شما درد نکند که مقاله ایلقار شاهین را اصلاح و پابلیش کردید. کی گفته که ما مجبوریم فقط از نظرات یک گرایش خاص مطلع باشیم و از نظرات منتقدین و حتی مخالفین آن جریان نه؟.

ثانیاً باز هم دست شما درد نکند به خاطر همه زحماتی که اینجا می کشید. این همه انتقاداتی که از شما می شود و بنده نیز شخصاً گاهی به جرگه منتقدین می پیوندم، ذره ای از ارزش کار شما نمی کاهد. به قول معروف دیکته نانوشته غلط ندارد. تازه معلوم نیست اشکالاتی که ما می گیریم واقعاً هم اشکال باشد. حضور شما باعث شده تا صداهایی که تا دیروز به ناحق در معرض سانسور و تحدید بودند، امروز بیشتر شنیده شوند.

ثالثاً حق با شماست و تقریباً تمام سایتهای ملی آن نوشته آقای ابراهیم رشیدی را پابلیش کرده بودند. لیکن خودتان می بینید که تا چه اندازه سؤتفاهم و بدبینی وجود دارد. اشخاصی وجود دارند که از کوچکترین روزنه برای مسموم کردن فضا استفاده می کنند. مسأله ملی ماهیتاً مسأله حساسی است. لذا فکر می کنم که شما و سایت ایران گلوبال باید خیلی رعایت و وسواس به خرج دهید.

رابعاً، جون هر کی دوست داری این قدر کامنتهای من را نبر صفحه اول. منظورم این کامنت نیست و کلی گفتم. شما که این کار را بکنید، سؤتفاهم پیش می آید. عده ای هستند که فکر می کنند اینجا حزب و تشکلی درست شده که قرار است مواضع فلان شخص را بکوبد. آن هم با توپخانه!. اجازه دهید دیگران این کار را بکنند. یعنی اگر کامنتها قابل و لایق باشند که بالاخره یکی پیدا می شود و می بردشان صفحه اول. اگر هم نباشند که سر جایشان می مانند. این جوری من هم راحت ترم.

کرامت

من معمولا به حرفهاي کسي که قبلا به اسم فرهاد و اخيرا يک در ميان به اسم قره گوزلو و سرابي مينويسد اعتنا نميکنم. اين شخص با اينکه ادعا ميکند آذربايجاني است- که ممکن است هم باشد- اما نشان داده که دشمني وي با منافع آذربايجان به مراتب بيشتر از هر مدعي ضد ترک ميباشد. اين فرد اغلب بدون منطق مغلطه ميکند و مباحثه با وي تلف کردن وقت است. اين حرف اخير وي نیز که با تحريف مفهوم شعار مورد بحث ميگويد که گويا من به بند دوم شعار اشاره نکرده ام، نشان ميدهد که وی یا ترکی نمیداند و یا طبق معمول مغلطه میکند. در حالیکه بند دوم شعار يعني ” بيز هارا فارسلار هارا” به سمت حرکت مطرح شده در بند اول اشاره ميکندو چنين میرساند که : ببين ما به کدام سمت حرکت ميکنيم و فارس ها به کدام سمت. بحث برتري يکي به ديگري نيست، بحث تفاوت سمت حرکت است. من در مورد اين بند در متن توضيح داده ام که در اينجا مجددا آن را مياورم:

"به نظر من خط دوم شعار نيز جز تاکيد مجدد بر تفاوت فرهنگي آذربايجانيها و ترکها چیزی دیگری نیست. به عبارت ديگر در اين شعار تصريح ميشود که خط فرهنگي اين دو ملت از هم جدا است و صراحتا با تلاش سيستم حاکم براي تحميل سلطه فرهنگي خود مرز بندي ميکند. مسلم است که اگر فشار طرف آسيميله کننده به اين شدت نبود و تحريکات و تحريفات روزمره ارگانهاي تبليغاتي و نظامي سيستم راسيستي حاکم، هم در حاکميت و هم در اوپوزيسيون فارس محور آن، به اين شدت به دنبال تحريف مطالبات ملي آذربايجانيها نبود اين همه تاکيد به تفاوت فرهنگي دو ملت و تاکید به مسیر متفاوت هر یک مساله دار مینمود اما با شرائط حاضر، اين تاکيدات يکي از نشانه هاي عنصر مقاومت مردمي است که بر عليه ستم ملي و آسيميلاسيون مقاومت ميکنند.”

*

اقاي ائليار آمد مثلا چيزي براي رد حرفهاي من بزند بيشتر آنرا تائيد کرد!. :« تو کجا و من کجا!» یا « او کجا و ما کجا!» همان بيان تفاوت سمت و سوي راه است که در اينجا بار فرهنگي آن رامن تفسير کرده ام. اگر تفسير غليظ بکنید ميشود همان سر و کاري باهم نداريم و پيوند و رابطه و ميانه فرهنگي تبريز بسمت باکو و آنکارا است. اگر نوشته مرا باد قت بخوانيد دقيقا تاکيد بر اين راه مجزاي فرهنگي و زباني است. به غير از چند چيز تخيلي مثل “شايسته ما نيستند” و "نمیخواهیم" که در تفسير آقاي ائليار براي خالي نبودن عريضه آمده بقيه به متفاوت بودن راه اشاره دارد. صحبت ابراز برترييکي به آنديگري نيست بحث متفاوت بودن راه است.

جدا از اين تفسير، اساسا اگر کسي با اصل نزديکي فرهنگي به ترکيه مشکل داشته باشد به هر دري ميزند تا يک چيز منفي از ابراز يک حقيقت پيدا کند و اگر مقصد همين باشد زدن حرفهاي شعاري و ارتباط بيربط به تز «ترک گرایی و دنیای ترک و ترکیه گرایی» آسان است. اصل اينست که شخص اول تکليف خود را روشن کند که بالاخره کدام طرف ايستاده است. اگر زبان مردم آذربايجان ترکي است پس اين همه شرمندگي از ابراز ارتباط آن با ترکيه چه معني ميدهد؟.

*

اقاي س ح ايراني عزيز،

آنچه در مورد عصباني شدن مردم عادي نوشته ايد درست است اما منصفانه اگر قضاوت بکنيد ميبينيد که خط حرکت ملي آذربايجان تاکنون به صورتي بوده که در کنار شعارهائي که به ابراز هويت ملي آذربايجانيها ميپرداخت مجالي براي شعارهاي منفي ضد مليت هاي ديگر نداده است. آن شعار اول که نوشته ايد را در کنار شعار” بيز هارا فارسلار ها” نياوريد . اولي شعار تحقير کننده ديگري است در حاليکه دومي شعار ابراز هويتي خودي است، و مهمتر اينکه آن اولي به استثناي جمع خيلي معدود در حاشيه قيام خرداد و بجز از همان مردم عادي شنيده نشده است . اگر بخاطر بياوريد همان موقع هم به شدت مورد عتاب و خطاب فعالان ملي در داخل و خارجبوده در حاليکه شما اگر در مقام مقايسه هم بر آئيد ميبينيد که وقتي در استاديوم آزادي در مسابقه پرسپوليس و تراختور، يک قلم سي تا پنجاه هزار نفر آن شعار هاي سخيف ضد ترک را دادند، در استاديوم هاي کرمان و بوشهر همان شعارها تکرار شد، در آبادان آن بنر را در آوردند و خيلي نمونه هاي ديگر، احساسات اين دوستان جريحه دار نشدو صداي کسي در نيامد اما براي يک شعار حاشيه اي جمع خيلي کمي در جريان يک قيام ميليوني، دوستان هنوز که هنوز است چقدر بي تابي ميکنند و ميخواهند شعارهاي معمول را نيز جزو آن جا بزنند! .

چنين به نظر ميرسد که احساسات ضد ترک، بعضي ها را به آنجا رسانده که فکر ميکنند که واقعيت از ديد آنان چيزي است که آنها ميبينند، يا فکر ميکنند که ميبينند و يا ميخواهند که ببينند و مشکل آنجاست که اینان توقع دارند که ديگران هم با اين احساسات آنان شريک باشند.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.