رفتن به محتوای اصلی

پروژه الماس فریب، درس آموزنده ای برای اپوزیسیون
11.06.2011 - 15:35

لقمان را گفتند حکمت از که آموختی، گفت از نابینایان که تا جائی نبینند قدم ننهند. "پروژه الماس فریب" قصه کسانی است که ناخواسته بسوی سراب گام برداشتند، و با گندم نمای جوفروش "معامله" کردند. "الماس را فقط می توان با الماس بـُرید"، این ادعای سردار سید محمد رضا مدحی (حسینی) سرباز گمنام امام زمان بود که برخی از چهره های مشتاق اپوزیسیون وی را از ژرفنای گمنامی در سواحل تایلند نجات داده و بعنوان "مـحـقـق" به اروپا آوردند، و ناخواسته همانند مار افعی در آستین پروراندند و نوازش دادند تا در فرصت مناسب نیش زهرآگین خود را در بدن اپوزیسیون فرو برد. این نه اولین "عملیات نفوذی اطلاعات" است و نه احتمالا ً آخرین آن خواهد بود. گذشته از اینکه چه کس و یا کسانی و با چه انگیزه هایی درب دژ اپوزیسیون برونمرزی را بر روی این "اسب تراوا" باز کردند؛ براستیً چه درس های را می توان از این پروژه غم انگیز و عبرت آور "الماس فریب" آموخت؟ متعاقب مصاحبه نگارنده با جناب آقای حسین مـُهری در رادیو صدای ایران در بامداد امروز شنبه، ایمیل های بدستم رسید که مرا بر آن داشت تا مباحث مطروحه و مربوطه و درس های آموزنده از "پروژه الماس فریب" را بصورت مکتوب اما مختصر به رشته تحریر درآورم، تا تجربه اینگونه "از هول حلیم تو دیگ افتادنها" چراغی باشد برای راه آینده اپوزیسیون. البته همه ما انسانهای لغزش پذیر و جایزالخطاء هستیم ـ الانسان کثیرالهفوات. هـُنر ما نه در تمایز نـُخبگی و کبر کاذب بلکه در تواضع و فروتنی ما و حتی شهامت عذرخواهی در مقابل مردم می باشد. بخصوص اکنون که ثابت شده است آن "دریای اطلاعات ارزشمند" سرابی بیش در برهوت فریب نبوده است. سرابی که بر تشعشع امواج وهم انگیز و تلالو الماس گونه آن سربازان گمنام امام زمان به کمین عقل و هوش اپوزیسیون ِ عطش زده نشسته بودند.

ادعاهای اغراق آمیز و به دور از واقعیت تلویزیون جمهوری اسلامی در مورد گــُنده گویی های مدحی و ادعای ملاقات خصوصی وی با هیلاری کلینتون و وزیر خارجه عربستان سعودی و مسائلی نظیر کنفرانس گوادالـُپ ۲ و غیره ارزش بازتاب نوشتاری و تجزیه و تحلیل کارشناسنانه را ندارند، و جزو تبلیغات گوبلزوار رژیم جمهوری اسلامی محسوب می شوند، زیرا همه می دانیم مگسی را که جمهوری اسلامی پرواز دهد شـاهـین است! اما چند نکته سوال برانگیز و جدی در مورد کل این ماجرا، از جمله اهداف تبلیغاتی و مقاصد عملی رژیم از "پروژه الماس فریب" و نقش محتمل مدحی در پروژه تشکیل "دولت در تبعید" در جلسه منعقد شده در سالن فرهنگ ها در پاریس، وجود دارد که در خور تعمق بیشتر و واکاوی ریشه ای می باشند. نگارنده نیز به این جلسه دعوت شده بود که به دلیل "ابهامات موجود" و مخالفت با تشکیل "دولت در تبعید"، در آن شرکت نکردم. در این مورد توضیحات بیشتری خواهم داد. اینک اینگونه به نظر می رسد که الماس های مدحی طعمه ای بودند برای برخی از صاحبان تلویزیون های ماهواره ای و جذب "طماعین" در اپوزیسیون که برای نشستن بر کرسی های وزارت عجله داشتند. البته بر برخی از میهمانان آن جلسه حرجی وارد نیست. حال قرار است که ادامه جلسه پاریس، دو هفته دیگر با جلسه دیگری در لندن ادامه یابد. حال با توجه به افشاء شدن پروژه الماس فریب و جنجال تبلیغاتی حول آن، مشخص نیست آیا در چنین فضای متلاطم و جنجالی جــلـسـه لــنـدن تشکیل خواهد شد یا نه ! باید منتظر ماند و دید.

کالبد شکافی این موضوع که آیا مطرح کردن و در "حلقه یاران خودی" وارد کردن مدحی امری عمدی بوده است یا سهوی نیز از حوصله این مقاله کوتاه خارج است. اما من تا حدی با مکانیسم کار "حلقه یاران خودی" یا بعبارت انگلیسی (Mutual Appreciation Society) در لندن و پاریس آگاهی نسبی دارم . مدحی بیش از سه سال پیش بر روی رادار اپوزیسیون برونمرزی نمایان شد، و علیرغم انتشار عکس های وی در جمع حمله لباس شخصی ها به دانشگاه تهران و هشدارهای جدی بعضی از فعالان سیاسی و عقبه امنیتی ـ اطلاعاتی مدحی، و ادعاهای غلوآمیز وی، ظاهرا عده ای مایل به وصلت زود بهنگام "حلقه یاران خودی" در لندن و پاریس با "جنبش جمع یاران" در تهران بودند. و اینگونه شد که امواج وهم انگیز سبز برای تشکیل دولت در تبعید "حلقه یاران خودی" را به تلاطم درآورد. همانگونه که اشاره کردم نگارنده سال پیش با امتناع از شرکت جستن در جلسه پاریس صادقانه نگرانی جدی خود را نسبت به تبعات و عواقب اینگونه پروژه های غیر شفاف و نامناسب به مسئولین آن نشست گوشزد کردم ـ امری که باعث کدورت شدید خاطر آنها در آن زمان شد. برنامه تلویزیونی شبکه خبر جمهوری اسلامی پرسش هایی را مطرح کرده است که در خور کاوش می باشند. آیا همسنگری و هم آوایی در کنفرانس مطبوعاتی و عهد اخوت بستن در پشت درهای بسته با یک عنصر مشکوک، و حتی ضبط یک جلسه بسیار حساس و خصوصی بر روی ویدئو حاکی از ناهنجاری در دوراندیشی سیاسی و فقدان مداقه لازم نیست؟ ما که کورکورانه عصاها میزنیم / لاجرم قندیلها را بشکنیم. اگر حقیقتا ً بپذیریم که در صداقت این افراد، که به گفته خویش هر کدام حدود ۴۰ سال تجربه سیاسی در سطح بین المللی دارند شکی نیست؛ در مورد صلاحدید، توانایی قضاوت و بصیرت سیاسی آنها چه می توان گفت؟ علیرغم حضور در کنفرانس مطبوعاتی و مصاحبه های رادیو تلویزیونی ماهواره ای در کنار این افراد، چرا اصرار مدحی بر گرفتن "فیلم یادگاری" در پشت درهای بسته برای اقناع به اصطلاح دوستانش در داخل کشور شک برانگیز نبوده است؟ از اینگونه سوالات بدیهی فراوان هستند که آنها را میگذارم و میگذرم چون چرخ گردشها نماید کان نیاید در خیال.

اگرچه نفوذ و تعامل مدحی بعد از سه سال تلاش و هزینه های فراوان فقط به یک حلقه نسبتا کوچک در بین اپوزیسیون، یعنی کمتر از یک درصد از اپوزیسیون برونمرزی، محدود می شود، اما متاسفانه تاثیرات تبلیغاتی به اصطلاح "اقتدار اطلاعاتی" سربازان نه چندان گمنام امام زمان در ناکام کردن "دولت در تبعید" می تواند تبعات و و نتایج نامطلوب و پیامد های نامناسبی در روند همکاری و اعتمادسازی بین اپوزیسیون برونمرزی و درونمرزی داشته باشد. اگرچه بعقیده نگارنده، این برنامه نشان دهنده اقتدار و سلطه اطلاعاتی حکومت جمهوری اسلامی بر اپوزیسیون برونمرزی نیست، و نباید لحافی را برای یک شپش بیرون افکند. اما ممکن است باعث تقویت روحیه بسیجی ها و اطلاعاتی های داخل کشور و منشاء تاسف بخشی از اپوزیسیون که شفافیت در عمل و کار علنی خود را صرف حمایت از جنبش مردم ایران در داخل کشور می کند، بشود. این برنامه تلویزیونی تلاش نموده است تا از طریق ترویج توهم توطئه و سناریوسازی و تحریف حقایق جنبش سبز آزادیخواهانه مردم ایران، و استقامت ملت را به تلاش بیگانگان و به اصطلاح استکبار جهانی منتسب کند. جمهوری اسلامی تبلیغ می کند که خیزش های مردمی در کشورهای منطقه خودجوش، دمکراتیک و آزادیخواهانه هستند، بجز قیام مردم سوریه و جنبش سبز ملت ایران که بخشی از نقشه استکبار جهانی بر علیه اسلام می باشند. ظاهرا ً پاشیدن بذر یاس و سوءظن بین مخالفان رژیم یکی دیگر از اهداف این پروژه می باشد. هم اکنون نیز بسیاری از تحلیلگران پرسش هایی را مطرح می کنند که محدود مخالفان مرتبط به مدحی را بطور جدی به چالش می کشند. نظرات و سوالات فراوانی در سایت های اینترنتی توسط کاربران و خوانندگان مطالب مطرح شده است که مستحق جواب مناسب می باشند. عده ای می پرسند چه تضمینی وجود دارد که عوامل نفوذی جمهوری اسلامی مانند سردار مدحی تحت عناوین مختلف اما ظاهرا ًمخالف حکومت در بین اپوزیسیون فعال نیستند؟

حفظ نظام جمهوری اسلامی از اوجب واجبات است. در نتیجه برای بقای آن و نابودی دشمنان و مخالفان نظام هیچگونه قـُبح و ممنوعیتی وجود ندارد. پروژه اسب تراوای الماس فریب نیز آخرین نمایش به اصطلاح اقتدار نفوذ اطلاعاتی در اپوزیسیون برونمرزی نخواهد بود. تنها راه واکسیناسیون اپوزیسیون در مقابل عوامل نفوذی و "ورودی" های نامطلوب، پیشه نمودن شیوه مستقل، شفاف و علنی مبارزه و احتراز از پنهان کاری محفلی و "آلترناتیوسازی" در تبعید و نفی باند های کهنه کار خودشیفته و خودمحور می باشد. آنهایی که می خواهند با هدفمندی خاصی از طریق خصوصی سازی مبارزه ملت ایران خود را نماینده خودگماشته بخش یا بخش هایی از مردم معرفی کنند، جایگاهی در بدنه اپوزیسیون صادق ندارند. سرنوشت حکومت جمهوری اسلامی در خیابان های تهران و دیگر شهرهای ایران بطور علنی و با حضور میلیونی مردم داخل کشور رقم خواهد خورد و بـــس! عهد بستن در پشت اتاق های دربسته و یا قرار و مدار های خصوصی برای تشکیل شورای رهبری و دولت در تبعید و تقسیم پست های وزارت و کالت بین خودی ها در محفل های بسته و سپس ظاهرآرائی آنها در جلسات عمومی سی یا چهل نفره نه تنها کاری سترون وعقیم، بلکه غم انگیز می باشد.

عبدالستار دوشوکی

شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۰

 

�رم�s ����W `�U �ران هم می رسد. حاکمان جمهوری اسلامی ایران هم سوزش گرمای آن را احساس میکنند.بدنبال ثبات نسبی در عراق و افغانستان و تمام شدن قضیه مصر، تونس، یمن و لیبی، تب سوزناک خیزش مردمی در ایران زیر پاهای حکومتیان را چنان داغ کرده است که همگی به تب و تاب افتاده اند. شدت بحرانهای اشاره شده در بالا در ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، خیزشهای مردمی و فشارهای بین المللی به آن حدی رسیده است که گله گرگها را وادار کرده است تا به دور همدیگر حلق بزنند و ضعیفترین حلقه را قربانی کنند تا بلکه کلیت حاکمیت نظام ولایت فقیه – حجتیّه ای را حفظ نمایند. خطرناکترین تاکتیکی که یک سازمان سیاسی دموکراتیک و آزاده میتواند بگیرد این است که در این حلقه گرد گرگها، با گرگهای دیگر همدست شده و برای حفظ نظام در قربانی کردن یکی از گرگها اشتراک بکند.

 

شاید بشود رهبری سیاسی خط فکری سبز را از زاویه طبقاتی به سرمایه داری صنعتی و تکنوکراسی کشور نسبت داد که آنهم بخاطر حاکمیت غالب اقتصاد دولتی، تا حدود زیادی تحت کنترل دولت اداره شده و به پیش برده میشود. این بخش از سرمایه داری صنعتی بر محور مخلوطی از باورهای اسلامی و لیبرالیستی استوار است. سرمایه داری صنعتی در کنار نیاز به ارزهای علمی صنعتی جامعه مدرن، احتیاج با ثبات حقوقی مدنی جهت امکان سرمایه گذاری و بهره بری از این سرمایه گزاریها دارد. بخاطر وابستگی قوی این بخش سرمایه داری به جناحهای ویژه حکومتی، نمایندگان سیاسی این بخش اجتماعی عمدتا بر اندیشه "لیبرالیسم اسلامی حکومتی" استوار هستند. آنها اصلاحات در قانون اساسی را میخواهند با حفظ کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران و امید انتخابات بهتر از گذشته در این نظام را در دل میپرورانند. این طبقه اجتماعی را شاید بشود به دو بخش تقسیم کرد. بخش کمپرادور حکومتی آن به رهبری آقای رفسنجانی که خواهان این میباشد که "ولی فقیه سلطنت بکند؛ نه حکومت"، و بخش کوچک و پراکنده آن به رهبری آقایان موسوی، خاتمی و کروبی.

راه دوم برون رفت حاکمیت کودتایی ولایت فقیه از این بحران در این است که با دادن امتیازاتی به لیبرالیستهای اسلامی و خصوصا جناح کمپرادور آن " جناح آقای رفسنجانی" بتواند حمایت آنها را تا آن حد بدست بیاورد که کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران بتواند از این بحران بیرون بیاید و کلیت نظام حفظ گردد. بزرگترین خطری که اپوزیسیون سکولار دموکراتیک را از بابت نظری تحدید میکند این است که بصورتی استراتژیک به دنبال اپوزیسیون حکومتی لیبرالیستهای اسلامی صف آرایی بکند.

جنبش سوسیال دموکراسی طی سالهای گذشته بسختی توانسته است خود را با جنبشهای مردمی همگام و همنوا سازد. این جنبش هنوز نتوانسته است از نظر آرمانی، برنامه ای، تدوین استراتژی و ساختار تحول آلترناتیو، نقش پیشاهنگی خویش را ایفا بکند.این جنبش بخاطر بحران عدم اتخاذ استراتژی روشن و واضح عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران به یک نظام فدراتیو، دموکراتیک، سکولار بر پایه های ارزشهای مدرن و مدنی، فرصتهای تاریخی را که جنبش مردمی از آن طلب میکند، مستمرا از دست داده است. در شرایطی که از یکطرف سردمداران حکومت جمهوری اسلامی ایران برای حفظ کلیت نظام از درون به قربانی کردن همدیگر و یا بازخرید اپوزیسیون لیبرالیسم اسلامی میپردازند.در شرایطی که اکثریت غالب مردم هر روز در خانه ها، خیابان، تاکسی، محل کار و قهوه خانه ها داد میزنند که این رژیم را نمیخواهند. در شرایطی که پس از اطمینان خاطر از لیبی، عراق و افغانستان، حل مساله ایران در دستور کار جامعه بین المللی قرار خواهد گرفت، هنوز جنبش سوسیال دموکراسی در موقعیتی قرار نگرفته است که بتواند پرچم و شعار آلترناتیو جایگزین محوری راستین تاریخی خویش را که استقرار جمهوری فدراتیو سکولار دموکراتیک میباشددر مقابل این بحران به اهتزاز در بیاورد.

دنیز ایشچی 12 جون 2011

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.