امر جنسی همواره امر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بوده است که در آب نمک فرهنگ خوابیده است.هر تحول نظام سیاسی با تحول نظام جنسیتی گره خورده است و همین گره خوردگی است که به نقطه کور فرهنگی جامعه ما بدل گشته است. به همین جهت هم هست که مساله «زن» و «آزادی زن» و یا معضل «آزادی» برای اکثریت مردم تداعی مساله امر جنسی و آزادی از نوع باصطلاح حیوانی و یا هرج و مرج است. این رابطه، بافتار و و امر جنسی و رابطه جنسی پیوند خورده است با «بدن» و مالکیت بر بدن خود. و از آن جا که رابطه «فرد« و «جامعه» رابطه میان بدن فردی و پیکره جمعی نیز هست،
بویژه در نظام مردسالار سنت مدار کهنسال جامعه ایرانی، دولت گاه به شکل «قواد عمومی» در آمده است و گاه به شکل «زاهد جمعی» که تمام هم و غمش نظارت و تسلط بر بدن «زن» بوده است چراکه امر جنسی برای او تداعی «زنانگی» است. تو گویی که «مرد» و «مذکر» در ورای امر جنسی باشد. هر نظام اجتماعی با آزادسازی یا سرکوب یا تعدیل و تصعید و پالایش رانه های جنسی است که از اهرم های مهار و نظم روابط اجتماعی بهره می گیرد. و از آن جا که رابطه جنسی در نظام اخلاقی مردسالار در کالبد باصطلاح «خانواده مقدس» مشروعیت و معنا پیدا می کند، «امر جنسی» در خارج از نهاد خانواده نامشروع و خوار شمرده می شود. همان گونه که در ذهنیتِ کالِ این نظام اخلاقی «زن» در بیرون از چارچوب «خانواده» گویی نه وجود دارد و نه باید وجود داشته باشد. و از همین سَر است که سِرّ راهبرد «تنظیم خانواده»، مهار نرخ رشد جمعیت و زاد و ولد، نظارت بر «رحم اجتماعی» می گردد، به ویژه در جامعه ای که حکومتش در رویای «بهسازی و بهینه سازی ژنتیکِ جمعی»، «تنازع بقاء» و «نژاد اصلح» است. و به این منظور، رابطه جنسی، دماسنج و قطب نما است که هم باید حرارت «رحم جمعی» را همیشه در حالت آماده باش قرار دهد تا به ویژه وقتی به خاطر جنگ و کشتار از «فرزندان مام میهن» کاسته شده است، شعار «فرزند بیشتر، توازن قوای بهتر» سر دهد و به وقت دیگر، «فرزند کمتر، زندگی بهتر» را در گوش جسم و جان ساکنانش فرو کند. و هرچه بافت روابط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی «همبودی» یا همان «امت یا اجتماع» باشد، خواه «امت آریایی» یا «امت دینی» یا «امت سوسیالیستی»، نظارت و زه سازی امر جنسی همه جانبه تر و عمومی تر است. به همین خاطر است که هر رابطه جنسی که به شاقولِ نظام جنسی حاکم تراز ننماید، محکوم به زوال است. امرجنسی در نظام های سرکوبگر و تامگرا همزاد امر سیاسی به مثابه «سراسربین» است. که قرینه یِ دینی آن فرهنگ «توضیح المسائل» است که جزئیات و دقایق روابط جنسی را با وسواس و عطش سیری ناپذیر به تصویر می کشد. از همین روی است که تفکر «توضیح المسائلی» در حقیقت نوعی ادبیات کامجویانه و کامروایی است، همان گونه که گویی این جامعه که سراپا آغشته به تمنا و میل و اراده معطوف به امر جنسی است در میان «هجو» و «طنز و کنایه» و سرکوبِ تحریکزای در آوند است. درست به مانند کائنی است که مدام در حال گذار از زاهدی به شمایل «عبید» است. و این است که همه چیز در این جامعه بوی و رنگ امر جنسی می دهد و همه در هراس ارتعاش مرتعش اند و «آگاهی شان» دربست تحت شعاع «ناخودآگاه امر جنسی» است و «حکومت» همان «ابر-من» است که در ردای «قانون«، «پدر«، «مرد»، «ریش سپید« و «کهن سالاری» در سلک «من» فرمان تحکم و فرمانبرداری به «غریزه» می دهد تا نظم برقرار گردد. نظمی که تمام هراس و تمام وسوسه اش چرخه ی هوسناکِ سرکوب تحریکزائی است. این است که یک روز سخن از مبارزه با بدحجابی و بی حجابی می کند و روز دیگر از جهاد با «مانکن ها» و روز دیگر از ایجاد خانه عفاف و مبارزه با «پاشنه های بلند و چکمه های یاغی طربناک». و هرچه بر دور ماشین سرکوب افزوده می گردد، بر شتابِ ماشینِ اراده معطوف به خواستن افزوده می گردد. و نظام سیاسی که به قصد تعدیل و تنظیم و مهار امر جنسی آمده است، خود بیشتر «جنسی» می گردد.
امر جنسی در حکومت سرکوبگر هم نعمت است و هم نِقمَت. نعمت است وقتی حکومت سعی دارد از طریق آزادی امر جنسی بر انقطاع امر سیاسی سرپوش بگذارد. و نقمت است وقتی ناتوان است انرژی جنسی و رانه های جنسی را در کانال های مسدود رسمی خود هدایت کند. جمهوری اسلامی در این زمینه یک پارداخش تمام است. حکومتی که آکنده از جنسیت و فروکاسته به بیولوژی است و آبِ کمر «مردانگی» است که گویی زاده است تا نهر «واژن جمعی» را سیراب سازد. و در هراس از این فوران جنسیت راهکارهایی ساخته است که ویژگی های «این زمانی» نمی نمایند. سه باروی این بنای پوسیده که مذکرمحوری، نظام قدسی جنسیت دوگانه و اختیار تام مرد بر زن است حکایت از هراس دیرینه اش از همان چیزی دارد که برساخته او است یعنی زن به مثابه وسوسه و نیرنگ. وسوسه ای که چنان بر او چیره و مسلط است که او گویی فقط می تواند از طریق تسخیر و رام کردنش بر آن مستولی و چیره شود. اما هرچه بیشتر بر او مستولی می گردد، بیشتر مقهور آن است.
سخن از «جنسیت» و «رابطه جنسی» از تابوهای جامعه ایران است و فقدان روشنگری جنسی که با ناآگاهی، نظام اخلاق جنسی کنسروشده و نظام غالب جنسیتی درآمیخته است، راه را بر هر نوع تحولی در این زمینه دشوار ساخته است. «جنسیت» و «امر جنسی» و شاکله یِ نظام روابط جنسی که تمام مبتنی بر «ممنوعیت» و تعریف و تحدید رابطه جنسی در چارچوب «خانواده مقدس» است، وقتی با پدیده چندهمسری، مُتعه و ازدواج موقت درهمآمیخت اختگی نظام سیاسی-اجتماعی و فرهنگی را به رخ می کشاند که از انباشت سرمایه جنسی و تراکم انرژی جنسی سرکوب شده در آستانه انفجار است. و این انفجار در درون است و ترکش های این درون-انفجاری ازجمله آسیب های اجتماعی است که مولود نظام تفکیک جنسیتی است که در پروای آن است با پروژه شکست خورده حجاب ذهنی و جسمانی، نیازهای طبیعی و رانه های جنسی را در قالب های فرسوده یِ سرکوب و جداسازی و نادان سازی که مرکب از دوگانه حرام-حلال است، مهار کند.
زبان آمار و رشد نرخ طلاق تردیدی باقی نمی گذارد که مشكلات جنسي و اختلالات جنسی یکی از معضلات عمده جامعه جوان ایران است. بين ۵۰ تا ۶۰ درصد طلاق خانوادهها به علت مشكلات و اختلالات جنسي است كه در بيش از ۳۰ درصد از هر دو جنس شايع است. و از یاد نبریم که این آمار، باصطلاح آمار رسمی است.
براساس تازه ترين آمار رسمي«از هر ۴ ازدواج در تهران و ۷ ازدواج در شهرستان ها يك مورد منجر به طلاق مي شود» و براي حل اين مشكل بزرگ اجتماعي هيچ برنامه و دستگاه مسئولي در كشور نیست و حدود ۳۰ درصد زنان و ۳۰ درصد مردان به نوعي دچار يكي از اختلالات جنسي هستند. «ناتواني جنسي و انزال زودرس در مردان»و «بي ميلي جنسي در زنان» شايعترين اختلالات جنسي در كشور است و «بسياري از خانوادهها از وجود اين مشكلات آگاهي ندارند و همين امر موجب مشاجرات و اختلافات خانوادگي ميشود كه در نهايت به طلاق منجر ميشود».
پس بایسته و شایسته است که درباره این امر سخن گفت و از آن تابوزدائی کرد بی آن که او را از میان برد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید