رفتن به محتوای اصلی

ایا سانسور دولتی علت دیده نشدن فیلمهای کیارستمی است؟
08.05.2011 - 14:18

مُد است آقا مُد. گول این حرفها را نخورید

داریوش نقوی

جناب م .سحر _ موضوع کیا رستمي به رضا شاه ، پرچم شير ، خورشید ، اصلاح طلبان و...کش پيدا کرده است .....برخلاف نظر شما ، بررسی تاریخی اقدامات مثبت و منفی رضا شاه مرا آزرده نخواسته است...موضوع این است که جریان بزرگی از چپ ایران به دلیل نا کامي انقلاب 57 و بلایی که جمهوری اسلامی بر سر مردم ایران آورده است ؛ دانسته و آگاهانه ولی خزیده بسمت بازگشت به سلطنت پهلوی ها گام بر مي دارند...بطور مثال حمایت و احساس علاقه شما به رضا شاه ، علاقه شما به پرچم شير و خورشید و نحوه برخورد شما با موضوع اصلاح طلبان و...همگی قدم هایی است در جهت این بازگشت ...صداقت روشنفکری تان حکم مي کند که نظر تان را در باره نظام پهلوی و احياء نظام پادشاهی بطور روش ن بیان کنید _متشکرم

م.سحر

پس دفاع من از برخی اقدامات قابل تقدیر رضا شاه شماراآزار داده و جنجالی که می فرمایید مربوط به این ماجراست؟ بسیار خوب پس شما که خودتان علی رغم نظر مورخان و پژوهندگان ، از روشنفکران برجسته بیرون از نظام (مثل شاهرخ مسکوب) گرفته تا مورخان و نظریه پردازان داخل همین نظا م (مثل زیباکلام) ، که به خدمات رضا شاه صحه می گذارند ، رضا شاه را همچنان صد درصد خائن می شمارید و هنوز کینه های علاج ناپذیر سیاسی و ایدئولوژیک و احتمالا حزبی به شما اجازه نمی دهد که حقیقت را درباره رضا شاه بپذیرید ، چگونه است که تنها به این دلیل که در کنار ذکر معایب رضا شاه از محاسن او هم سخنی به میان آورده بودم ، اینجانب رابه پیروی از افکار رادیکال و تندروانه سال های پنجاه متهم می کنید؟ چگونه است که اگر علارغم همه شواهد تاریخی و بر خلاف بسیاری از اسناد و پژوهش ها ، همچنان به رضا شاه فحش بدهیم ، رادیکالیسم سالهای پنجاه به حساب نمی آید اما اگر حقایق تاریخی را آنطور که بوده است بپذیریم و همه چیز را سیاهی مطلق نبینیم گرفتار حرفی جنجالی زده ایم و مرتکب گناه کبیره ای شده ایم؟

ظاهرا از نظر شما انتقاد از بت سازی غربی ها در باره بعضی سینماگران که در ایران تحت حمایت دولت جمهوری اسلامی و متکی و منطبق با سیاست های فرهنگی این نظام و در چارچوب روابط اقتصادی و سیاسی باغرب صاحب نام و نشانی شده اند رادیکالیسم و تند روی سالهای پنجاه شمرده می شود ،لابد تداوم کینه توزی برضد دوران پهلوی لابد تولرانس و روا داری و تسامح مدنی و ازین حرفهاست ؟عجیب است! بهتر است به باقی ایراد های شما نپردازم آقای نقوی.

این که آقای مصداقی در باره ایکس یا ایگرگ چه گفته ، من مقصر نیستم و این حرفهایی که من درباره سینمای کیارستمی زده ام چند سال پیش در یادداشت ها و مقالات من مطرح شده بودند و تازه نیستند . برای اطلاع شما یکی از آخرین کتابهای من به اسم داوری یا عریضة النساء یک بخش مفصل به سینمای دوران حکومت اسلامی اختصاص دارد و در باره آقای کیارستمی هم اظهار نظر شده و این کتاب سه سال پیش نوشته شده است. حسادتی هم نسبت به افتخارات و موفقیت های ایشان ندارم. من نه سینما گرم که خودم را رقیب ایشان بدانم و نه اصولن از توفیق هم میهنانم ناخرسندم اتفاقا خیلی هم خوشحال می شوم به خصوص در عرصه هنر و فرهنگ . اما مرد رندی و تقلب را هم در امور فرهنگی و هنری برنمی تابم و از آنها نیستم که پای هر تعزیه ای بدون توجه به این که تعزیه گردان واقعی کیست و با چه هدفی تعزیه می خواند بنشینم و اشگ بریزم و پای هر معرکه گیری ، بی توجه به نقش و انگیزه معرکه گردان صلوات بفرستم یا کف بزنم. من آنچه به نظرم حق است می گویم و تازگی هم ندارد. سی و دوسال است حد اقل روش من این است نه به کسی باج می دهم و نه انتظاری از کسی دارم. جایزه هایی هم که در خارج به این و آن داده می شود بیرون از مقاصد سیاسی یا منافع دیپلماتیک این و آن نیست، مبارزات روزنامه نگاران ایرانی ها از دوم خرداد شروع نشده است و ما روزنامه نگار و نویسنده و هنرمند اعدامی و زندانی شده و در تبعید پوسیده کم نداشته ایم. از مشروطه تا امروز. حالا عده ای سوگلی حرم برخی محافل و قهرمانان دفاع از حقوق بشر برای مجامع ذی صلاح غربی شده اند ، مسئله ای ست که بسیار می توان در باره اش اندیشید و درباره اش بحث کرد. در باره گنجی که نام برده اید و رفرمیست های حکومتی که امروز مظلوم واقع شده اند و خیلی هاشان از آخرین موج تبعیدی های ایران محسوبند یا در داخل کشور در زندان حکومت خودشان هستند من هم مثل شما با آنها همدلی و احساس رفاقت دارم (به ویژه با سالم ترین و صمیمی ترین آنها مثل آقای زیدآبادی ) و آزادی شان را خواستارم اما این دلیل نمی شود که از این جایزه و آن جایزه که تنها به این طیف برگزیده در میان اوپوزیسیون سی و سه ساله ایرانیان تعلق می گیرد به وجد بیایم و ذوق کنم. نوش جانشان! مابه عنوان ایرانیانی که بیش از سی سال است رنج تبعید را به جان خریده ایم و در حدتوان خود همواره معترض بوده ایم و به قلمی یا قدمی یا عاطفه ای و احساسی حتی با این رژیم درآویخته بوده ایم (حد اقل بیست سال اعتراض ما ها به این نظام اعتراض به سیستمی ست که این آقایان تازه وارد جزیی از آن و بعضا کارگزاران آن بوده اند.)نه بخیلیم و نه به آنها حسادت می کنیم . اما حقیقت آن است که در افتخاراتی که از طریق جوایز گوناگون نصیب آنها می شود شرکتی نداریم زیرا در موقعیت ها و مقام ها و مراتبی و ارج و قربی که این آقایان در نظام اسلامی داشته اند و نسبتی که با قدرت در این نظام ایران سوز و ویرانگر داشته بوده اند نیز مداخله ای و شرکتی و افتخاری نداشته ایم. راست حسینی چه نسبتی هست میان آنها که از روز نخست با تسلط خوندها و اوباش بر کشورشان مخالف بوده اند و بهای این مخالفت را هم با آوارگی و تبعید و هزار درد و رنج دیگر پرداخته بوده اند با مثلا میرحسین موسوی که هشت سال نخست وزیر دوران سرکوب و کشتار بوده و بیست و دو سال از حامیان و کارگزاران و دلسوزان این نظام شمرده می شده است؟ به طریق اولی چه نسبتی ست میان آنها که جانشان را در سالهای 60 برداشتند و از کوه و کمر و دریا وجنگل به یک کشور بیگانه گریختند و درخارج ها به چشم ایرانی اسلام گرا و تروریست به آنها نگریسته شد و چوب دوسرطلای ازوطن رانده و از غربت رانده به حساب می آمدند با آنان که در سال های هشتاد در دفاع از اصلاحات خاتمی و یا در سال هشتاد و هشت برای دفاع از رأی موسوی قربانی نظامی شدند که خودشان ساخته بودند و خودشان برای آن جانفشانی کرده بودند و احتمالا در پایمال دیگران شرکت کرده بوده اندِ و در این سالها با مدال افتخار مقاومت و طرفداران دموکراسی و دموکراسی دینی به خارج آمدند و مورد استقبال محافل ذی صلاح دولتی و غیر دولتی غرب هم خوشبختانه قرار گرفتند؟

واقعیت آن است که جایزه واقعی برای مبارزان ایرانی ، همانا آزادی ایران از چنگال استبداد دینی و رهایی ملت ایران ازین همه توحش و بیداد است و در روز موعود، هرکسی به فراخور همت و دانش و صمیمیت و جانفشانی خود جایزه خود را نخست از وجدان خود و سپس از تاریخ ایران خواهد گرفت. جنجال که شما می فرمایید یعنی همین سر و صدا ها که در اطراف این و آن برپا می شود. جایزه میرزاجهانگیرخان صور اسرافیل را درباغ شاه دادند با کارد تیز و برنده . جایزه خبیر الملک هم خنجر بود و سر بریده زیر درخت نسترن. ما ملت امروز و دیروز نیستیم و ملت ایران زیر بار منت احدی به نام روزنامه نگار یا سینماگر اصلاح طلب نیست. اگر کسی به اصلاح طلبان بدهکار باشد ، آن شخص ، نه ملت ایران بلکه نظامی ست که آقایان و خانم ها قصد اصلاحش را دارند و بابتش از این نهاد و آن نهاد خارجی پشت سر هم جایزه می گیریند. در هر حال یکبار دیگر می گویم که دم همه آنها که با استبداد مبارزه می کنند گرم و جوایز هم نوش جانشان ، هرچند بیست سی سالی دیر وارد این میدان شده اند ، اما تازه واردان ـ هرچند مبارزان صادق و صمیمی هم باشند ـ قهرمانان من محسوب نمی شوند و جایزه گرفتن آنان مانع از آن نخواهد بود که هرجا ناخالصی و کوشش آنها را در دفاع از استبداد دینی دیدم اعتراضی نکنم. من خودم در روزهایی که آقای گنجی در زندان ملاها بودند و اعتصاب غذا کرده بودند در شعری ایشان را ستوده ام و پشیمان هم نیستم چون ستایش من از مقاومتی بود که ایشان در آن سالها در برابر مستبدان از خود نشان می داد ، با این همه این حق را برای خودم قائلم که در برابر کوششهای قلمی یا قدمی که گهگاه درجهت حفظ نظام از خود بروز می دهند بایستم. مثلا من مخالفت ایشان را باحضور پرچم شیر وخورشید نشان ایران در تظاهرات های ایرانیان یک نوع دفاع از نظام اسلامی می دانم زیرا حضور این سمبل و نماد ملی ایرانیان به معنای نفی کامل نظامی ست که به جبر و زور و جنایت و کشتار بر ایران تسلط یافت و پرچم خرچنگی و من درآوردی جمهوری اسلامی را که به تقلید از سیک های هندی درست شده بود به مردم ایران تحمیل کرد. به هرحال از موضوع دور شدیم. قصدم ورود به این مباحث نبود اما با خواندن برخی حرفها شما بیان گوشه ای از حقایق را در اینجا ضروری دانستم

داریوش نقوی

جناب اقای م.سحر گرامی / با اینکه شما از ضدیت با خاندان پهلوی به احساس علاقه به رضا شاه رسیده اید_ که خود نشانگر یک تحول سیاسی مهم در شماست_ ولی قلم شما همچنان در رادیکالیسم دهه 50 تند و تیز همه را «زیر» می گیرد و همواره پرچم پیروزی در دست ، قصد فروتنی ندارید... سئوال کردی کجا جنجالی صحبت کردی ؟ خوب یکیش همین اظهار نظر اخیر شما در مورد رضا شاه _بگذریم به مورد دوم که نخبه کشی باشد...مثالی می زنم تا جایگاه شما در ان مشخص شود .در یک هفته اخیر 3 جایزه به سه نخبه ایرانی تعلق گرفت 1_ اول احمد زید آبادی است که همه فعلن همه ی ما ها دوستش داریم (وقتی احمد از زندان ازاد شود و پا به این طرف اب بگذارد...می شود اکبر گنجی....مزدور جمهوری اسلامی!!!! )2_ هوشنگ اسدی از گردانندگان اصلی روز اون لاین که جایزه‌ی بین‌المللی کتاب حقوق را دریافت کرد که بلافاصله از جانب مجاهد کبیر ایرج مصداقی تیر خلاص زن در زندان اوین لقب گرفت مورد سوم «عباس کیارستمی» بود که در مکان ششم بهترین کارگردانان معاصر قرار گرفت و هنوز جوهر نوشته در ایران گلوبال خشک نشده بود که جنابعالی یک مدال محکومیت بهش چسباندی ...اخر برادر اگر اینکار ها بخشی از سریال نخبه کشی نیست ؛ پس چیست ؟ نخبه کشی فقط به جمهوری اسلامی تعلق ندارد...ما هم از روی حسادت ویا انگیزههای سیاسی نخبه می کشیم .شما با ان قلم خوب و منتقد تان می توانست به بررسی و تحقیق کارهای کیا رستمی می پرداخت تا یک نوشته عجولانه تند و تیز..

م.سحر

برای عنایت جناب نقوی

1ـ گاهی من حرفهای جنجالی می زنم؟ کجا؟ کی؟ جنجالی از چه بابت؟ البته قبول دارم که نیشتر زدن به برخی دمل های چرکین در فضای فرهنگی و سیاسی آلوده و بیمار سی و سه سالهء ما خیلی ها را ازار می دهد و صدایشان را بلند می کند.مهم این نیست که سخنی برخی از افراد جامعه را برانگیزد یا به عکس العمل و اعتراض وادارد ، مهم آن است که ببینیم چقدر راستی در سخن گوینده هست و چه مقدار از عنصر حق گویی و حقیقت طلبی برخوردار است.

2 ـ برخلاف تصورشما سانسور دولتی علت دیده نشدن فیلمهای آقای کیارستمی در ایران نیست و به هیچ وجه!

کارگردانی که از نخستین سالهای سیاه تسلط نظام دینی و استقرار سیاست فرهنگی اش مورد حمایت مالی دولت و نظر عنایت کارگزاران و نهاد های فرهنگی و دیپلماتیک حکومتی بوده است ،و دستگاه امورخارجه برای بالا بردن شانس ایشان در ربودن جایزه در فستیوال کان ، بازارگرمی و سیا بازی و موش و گربه بازی و خیمه شب بازی (که ملاها در آن تخصص ویژه دارند ) می کند و سرانجام فیلم را از طریق چمدان دیپلماتیک به فستیوال می رساند ، قطعا قربانی سانسور نیست ، می توان از او به عنوان هنرمندی که با سانسور رسمی و دولتی کنار آمده است یاد کرد اما به هیچ وجه نمی توان او را قربانی سانسور دولتی شمرد و برای مظلومیتش گریست. ضمنا برای اطلاع شما ، جناب کیارستمی تنها هنرمندی ست در تاریخ ایران و جهان که رسماً ضمن بیاناتی سانسور دولتی را مایهء پیشرفت هنر و به ویژه سینما دانسته و بابت این جمله مستحق اسکار و نوبل باهم است .

3ـ بله همانطور که گفتم ، فیلم خانه دوست کجاست اورا دوست دارم و اورا هم سینماگر با استعداد و نو آوری می شمارم. اما فرصت طلبی او را تأیید نمی کنم و برخلاف نظر شما فرصت طلبی را در کار هنرمندان ، فضیلتی نمی شمارم . آن هم در جامعه و کشوری که حکومتش بیش از یک نوع هنرمند را به رسمیت نمی شناسد و آنچنان شمشیر قتالی بالای سر اهل هنر و فرهنگ آویخته که یا می باید با او باشی و هنرت و ذوقت را با سیاست کارگزاران فرهنگی او هماهنگ و میزان کنی ، یا بر او تلقی می شوی و مطرود و منکوبخواهی بود و دقمرگی یا تبعید در انتظارت خواهد بود.ضمنا فرصت طلبی به معنایی که من گفته ام ، از نوع صیادی و ماهیگری نیست که صیاد یا شکارچی به لحظه و زمان عبور ماهیان یا به فصل چریدن آهوان یا بیداری خرس ها نظربدوزد و تیر را درلحظه ای که می باید رها کند.فرصت طلبی در امور فرهنگی و اجتماعی یک خصلت بد است قدمای چپ به آن اوپورتونیسم و کاریریسم می گفتند.شما هم از چنین خصایلی دفاع نفرمایید خوبیت ندارد.از صمیمیت هم اگر سخنی گفته ام دقیقا در پیوند با همین خصلت فرصت طلبی ست . این دو با هم در وجود هنرمند به یک جا جمع نمی شوند. مثل آب است و آتش. پس منظورم پوپولیست و اینها نبود. مقصودم این بود که با خودش و با هنرش صادق نیست اگرچه توانایی آن را دارد که هنرمند صادقی هم باشد.

4. درمورد فرصت طلبی اینجانب که شما مدال و درجه اش را به من محبت کرده اید سخنی نمی گویم ـ نه به تأیید و نه به تکذیبـ چون به هرحال هرکسی برای خودش گذشته ای و کارنامه ای و هویتی دارد و قضاوتش بر عهده دیگران است. نمیدانم شما با چه درجه از شناخت درباره من چنین قضاوتی کرده اید

ببخشید فراموش کردم در باره فرمان شما که می گفت آقانخبه کشی نکن سخنی بگویم

1 ـ این اصطلاح که چند سالی ست از عنوان یک کتاب به نام جامعه شناسی نخبه کشی برخاسته و رایج شده اصطلاحی نیست که مثل یک مارک بشود به این و آن زد.

کنتکست موضوعی این اصطلاح تاریخ ایران و اصولا استبدادهای شرقی از نوع کشور ماست. من و شما نمی توانیم نخبه کشی کنیم. این کار اهل قدرت است و آنهایی که زور کشتن نخبه ها را دارند یعنی دولت ها و نهادهای رسمی حکومتند .فراهانی هاو امیر کبیرها را سلطان بن سلطان سلطان و خاقان بن خاقان بن خاقان ها کشته اند و نه یک نویسنده یا شاعر منتقد ، بنا براین شما ازهمین اکنون میتواند خاطرتان آسوده باشد که شمشیر کند ما بر ایشان کاری نیست چون نزدیک به سی سال است نهاد قدرت وکارگزاران فرهنگی حکومت ولایی ایشان را در ظل توجهات و عنایت خود دارند و خوشبختانه خطر نخبه کشی متوجه ایشان نیست. ما هم با یک قلم خودکار بیک و چند جلد کتاب که دهها هزار کیلومتر آن سوی مرزهای میهن پخش و پلاست زور لرزندان موری را هم نداریم چه برسد یه کشتن نخبه هایی از نوع کارگردان محبوب شما که چلو کبابشان را با روبرتو روسلینی می خورند و فالوده شان را با اومبرتو اکو

داریوش نقوی

جناب م. سحر گرامی شما گاهی اوقات حرف های جنجالی می زنید نوشته اید که « سینما گری که فیلمهایش را مردم ایران نمی بینند» خوب تقصیرش به گردن دستگاه سانسور رژیم اسلامی است دوم فرمودید :« من با کیارستمی دشمنی ندارم و بعضی کارهای اورا هم دوست دارم مثل خانه دوست کجاست ، اما برخلاف تصور رایج در وجود ایشان بیشتر یک سینماگر فرصت طلب می بینم تا یک هنرمند صمیمی » آخه برادر این هم شده «حکم» چون فرصت طلب است و صمیمی نیست شما افشاگری می کنید این چه حرفی است اکثر هنرمندان جهان ،فرصت طلب اند و فرصت طلبی اصولا کار زشتی نیست آدم ها از فرصت های بدست امده استفاده می کند. شما هم فرصت طلب هستید...براستی متوجه نشدم منظور شما از هنرمند صمیمی چیست شاید منظور شما هنرمند پوپولیست که خود را به رنگ مردم در بیاره و بعبارتی عوام فریب باشه ..ویا مرتب لبخند بزنه ...اقا جان نخبه کشی نکن

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.