رفتن به محتوای اصلی

سخنی با و درباره موحد
24.04.2011 - 16:10

خطه مازندران و مخصوصا بهاییان ان، این روزها زیر چکمه موحد روزگار می گذرانند.(1) شنیده شد که به بهاییان زندانی و تحت ستم پوزخند زده و با نگاهی عاقل اندر سفیه و حالتی عالی اندر سفیل گفته که مگر بهاء الله نگفته که از ظلم احدی نمی گذرم؟ چرا خبری از او نیست؟ چرا ما را غمی نیست؟ ما که سرحال و قبراق می تازیم و می تازانیم و می تازیانیم و به احدی پاسخگو نیستیم. پس بهاء الله کجاست؟ (2) او که مدعی است از ظلم احدی، نمی گذرد چگونه است که از ظلم ما بر فیض الله روشن، سیمین گرجی، سهیلا مطلبی، امید قنبری، فواد فنائیان، خانواده لهراسب، درسا سبحانی، طره تقی زاده، هوشنگ فنائیان، مسعود عطائیان، وحید ایقانی، امید قادری، انور مسلمی، سارا محبوبی و دهها نفر دیگر از بهاییان و غیر بهاییان به سادگی گذشته است؟ و مطالبی از این قبیل. گر چه این رفتار و گفتار را یک روانشناس باید تحلیل کند و بیماری وی را تشخیص داده و به درمان ان بپردازد اما با یک مرور سطحی نیز می توان نکاتی را دریافت. از انجا که بهاییان دربند و تحت ستم مازندران در موقعیتی برابر با موحد نیستند که بخواهند پاسخ وی را رو در رو بدهند و اصولا این کار نه فایده ای دارد و نه ممکن است لذا در این مختصر سعی می شود تا به جای انها و از زبان انها مطالبی بیان شود تا هم بهاییان مازندران (و دیگر نقاط ) ببینند که بخشی از حرفهایشان گفته شده است و هم موحد( و دیگران) گمان نکنند که سکوت بهاییان در مقابل انها ناشی از ناتوانی انها در استدلال بوده است. البته ازاقای موحد ( و دیگران) که به احتمال زیاد این سطور را خواهند خواند نیز دعوت می شود که پاسخ خود به این مقاله را به شیوه همین مقاله ودر قالب استدلال منطقی ارائه نمایند و نه از طریق چکمه و در سلول انفرادی، که عین عجز وناتوانی و دلیلی محکم بر صحت مندرجات این مقاله است.

اول این که گفته موحد، یک اقرار و اعتراف صریح، ازادانه، دور از هر گونه فشار، و از عمق وجود به ارتکاب ظلم است. موحد، دانسته یا نادانسته تایید کرده که رفتارش ظلم اشکار است. گر چه در نوع عملکرد او می توان رگه هایی (حتی نه چندان مخفی) از منافع اقتصادی را یافت اما حتی اگر ان را در راه و برای اعتلای اسلام ( اگر این گونه باشد) قلمداد کرده و ظلم به غیر مسلمانان را لازم بداند بازهم ان را در مقوله ظلم گنجانده است. پیش شرط بهاء الله برای نگذشتن از ظلم، وقوع ظلم است و اگر ظلمی واقع نشده باشد این سوال که چرا بهاء الله کاری نمی کند بغایت بی معناست. اگر بخواهد صحت گفته بهاء الله را محک بزند، اول از همه باید اثبات کند که ظلم کرده و با این رفتار و گفتار خود این کار را به خوبی انجام داده است. ایشان رفتار خود را به روشنی مصداق ظلم می داند. حال باید به اقای موحد گفت از دیانت بهایی بگذرید. نگران این نباشید که بهاء الله کاری بکند یا نکند. لطفا شما بفرمایید که مطابق احکام دیانت اسلام، مجازات ظالم چیست؟ ایا ایه ای در قران وجود دارد که بگوید ان الله مع الظالمین؟ بر فرض که بهاییان کافر باشند. ایا معتقد نیستید که الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم؟

شاید بگوید که رفتارش، فقط از نظر بهاء الله ظلم است ولی از نظر اسلام ظلم نیست. این دیگر عذر بدتر از گناه و واضحا مردود است. موحد در پی این است که ناتوانی بهاء الله را به پیروانش القا و از این طریق انها را به یاس و نومیدی بکشاند اما صریحا و به روشنی این کار را از طریق ظلم انجام می دهد و چاره ای دیگر ندارد یا به ذهنش نمی رسد. او بویژه تاکید دارد نوعی عمل کند تا هرگونه تردیدی در مورد اینکه اعمالش مصداق ظلم است را از میان بردارد. می خواهد اثبات کند که بهاء الله ناتوان است و برای این امر خشونت و ظلم را به حد اعلای خود می رساند، ظلم اشکار بدون هیچ پرده پوشی. هیچ اگر و امایی در اینکه وی ظلم می کند نباید باقی بماند. تنها در این صورت است که می تواند فاتحانه جشن بگیرد. باید راه هر بهانه ای مسدود شود واین نمی شود مگر اینکه هیچ شک و شبهه ای در مورد ظالمانه بودن اعمالش وجود نداشته باشد. کافی است تصور کنید که بهاییان، مطابق قانون (حتی قانون فعلی و مقتبس از قانون اساسی حتی فعلی) بازداشت، بازجویی و در دادگاه صالح( با قید صدق تمامی شرایطی که در قانون حتی فعلی مندرج است) به اتهامات انها رسیدگی می شد، حتی اگر محکوم هم می شدند دیگر برای موحد، محلی برای طرح سوال فوق الذکر باقی نمی ماند. اما چنین حالتی برای وی غیر قابل تحمل است. اینکه یکی از بهاییان در جواب سوال او بگوید که "جناب موحد عزیز، شما که ظلم نمی کنید بنابراین طبیعی است که بهاء الله هم فعلا با شما کاری نداشته باشد" وی را به مرز جنون و انفجارغیظ و خشم و غضب می کشاند. او علنا مایل است که شمشیر از رو بسته خود را به بهاییان نشان دهد و البته قانون (حتی قانون فعلی) مانعی بزرگ بر سر راه اوست.

دوم ان که صریحا اقرار کرده است که در این دنیا عدالتی وجود ندارد. ایشان عالم را هرکی به هرکی می داند. در عالمی که ظلم بدون جواب می ماند عدالت بی معناست. واضح است که شخصی که صریحا اقرار به ظلم می کند و هل من مبارز (ان هم از نوع ماوراء الطبیعیش) سر می دهد، چه نظری راجع به عدالت دارد. دنیا را جنگل و تابع قانون جنگل می داند. او بویژه به دنیای بعد هم کلا بی اعتقاد است. اگر ذره ای به ان اعتقاد داشت می دانست که ظلم بی پاسخ نمی ماند. حتی با معیارهای فاندامنتالیسم مذهبی نیز مشکل بتوان چنین کسی را مذهبی و یا اسلامی نامید. او را نمی توان مسلمان نامید.

سوم اینکه بنظر می رسد ایشان از استقامت بهاییان در مقابل ظلم، متعجب و حتی خشمگین شده است. این امر برای او غیر قابل هضم است زیرا می داند که اثری از این توانایی در وجود خودش نیست. او می داند که اگر چنین شرایطی ( حتی بسیار خفیف تر) برایش پیش اید امکان ندارد که بتواند چنین استقامتی را از خود نشان دهد. خود را بیش و پیش از هر کسی می شناسد و به ضعفها و ناتواناییهای خود اگاه است. جای تعجب هم ندارد. از کسی که به عدل معتقد نیست، ظلم را، حداقل در این دنیا بی پاسخ می داند، به عالم بعد هم کمترین اعتمادی ندارد، در بهترین حالت، این دنیا را نقد و ان دیگر را( البته اگر به وجود ان اعتقاد داشته باشد) نسیه می انگارد و بر اقرار به ظلم به شیوه ای نابخردانه اصرار می ورزد، انتظار دیگری نمی توان داشت. این حالت را می توان تا حدی به حسادت هم ارتباط داد. اوبه اسرای خود حسادت می کند. در ضمیر ناخود اگاه خود ارزو می کند که ای کاش ذره ای از این ایمان در وجودش بود و چون می داند که نمی تواند وان چنان اسیر طبیعت جنگلی خود شده که رهایی از ان غیر ممکن می نماید لذا تلاش می کند تا انها را به زیر کشانده و مانند خود کند. حال که خود توان به ارتفاع رفتن را ندارد چاره ای نیست جز این که ارتفاع را پست کند.

چهارم اینکه ایشان، خود بیش از هر کس دیگری می داند که این بهاییان دربند، بی گناه هستند. حداقل در برابر اتهامات بی ریشه و اساس و مطلقا فاقد اعتباری که به انها می زنند. پس چگونه است که خشونت در حد اعلای خود را بر انان روا می پندارد و می دارد. می توان گفت که " مرتکبین اصلی این ظلم و ستم براستی کسانی هستند که اهریمنِ جهل و تعصّب، روح و قلب‌شان را تسخیر نموده و آنان را از نیکی و بزرگ‌منشی بازداشته است به طوری که عامل خشونت و شقاوت نسبت به هم‌نوع گشته اند" و به تبع ان، موحد را از زمره افرادی دانست که " در حالی که به بی‌گناهی بهاییان معترف و قلباً مایلند که عدالت را در حقّ انها مجری دارند به علّت جوّ امنیّتی موجود، دستورات رؤسای خود را با اکراه اجرا می‌کنند و در این ظلم و ستم سهیم می‌شوند." اما بنظر می رسد که در بسیاری موارد، ایشان کار را حتی از حد وظیفه خواسته شده ازاو فراتر برده و کاسه داغ تر از اش شده و عملا تبدیل به مرتکب و مبتکر اصلی ظلم و ستم شده است. او همانند گروه موسوم به توابین عمل می کند.(3)

اما با این تعبیرهم، هنوز باید برای این سوال که چرا چنین می کند پاسخهای دیگری هم جستجو نمود. مثلا این که موحد، خود شیفته رفتار بهاییان شده است. " پایداری و استقامت آرام و سازندۀ " بهاییان را در ضمیر خود تحسین می کند و کرده است و حتی در مواقعی بر زبان می اورد و اورده است. بدیهی است که در نهان خود، بهاء الله را نیز تحسین می کند که چنین ناممکنی را ممکن ساخته است. شاید بدنبال این هم هست که بنوعی بهاء الله را محک زند و چه بسا که در نهان خود ارزوی این را داشته باشد که ای کاش بهاء الله از این محک سربلند بیرون بیاید حتی اگر به قیمت مجازات و کیفر وی تمام شود و بدینسان علم الیقین خود را به عین الیقین و یا حتی به حق الیقین مبدل سازد. امری که چندان بعید نیست و تاریخ نه چندان طولانی ایین بهایی موارد بسیاری را سراغ دارد. حدیث شگفت و شگرفی است اما به هرحال ما با موجودی به نام انسان روبرو هستیم که طرفه معجونی است کز فرشته سرشته و ز حیوان. اما اگر چنین است، می توان به اقای موحد توصیه کرد که تجربه شخصی حال و هوایی دیگر دارد اما همه چیز و با هر قیمتی را هم نباید تجربه کرد. می توان از تجربیات دیگران استفاده نمود بویژه اگر این دیگران از هم عصران شما بوده و شباهتهای بسیار با شما داشته باشند. رفتار، کردار، گفتار و حتی شغل و وظیفه ( و شاید رسالت ) انان شبیه شما بوده است. اسرای انان هم بهاییان بوده اند. شاید نام کشمیری را شنیده باشید. خطه مورد تاخت و تاز ایشان، یزد بود و مطالعه احوالات وی می تواند کمک بسیاری به شما بکند. مروری بر این سی و اندی سال گذشته به شما نشان می دهد که ظالمین چگونه سرنوشتی داشته اند. ازموده را ازمودن خطاست.

بررسی مکانیزم اجرای عدالت و اینکه ظالم توسط چه کسی، چگونه، به چه میزان و با چه فاصله زمانی از وقوع ظلم به مجازات می رسد بحث بسیار دارد. مشکل بتوان به طریقی موثر از پس ان برامد. این مساله، اگر اصولا حل شدنی باشد، نیاز به نگرشی نو در موضوع عدل و ظلم دارد. اما با تمام اینها، حداقل اقای موحد که مسلمان و شیعه است، حق ندارد که این گونه بپندارد و بگوید که بهاء الله کجاست و چرا با ما کاری ندارد. ایا ایشان قران را خوانده اند و در این صورت ایا این ایه از سوره ال عمران ( و دهها نمونه ان را) ندیده اند که به صراحت پاسخ ایشان را می دهد و می گوید " که انان که کفر را به جای ایمان برگزیدند زیانی به خداوند وارد نمی کنند اما خود به عذابی دردناک مبتلا خواهند شد. و گمان نکنند که مهلتی که به انها می دهیم به خیر انهاست. بلکه ما به انها مهلت می دهیم تا به سرکشی و طغیان خود بیفزایند و انگاه بر انان عذابی سخت رسد که خوار و ذلیل شوند." نشانه های بسیار از ایات و روایات مستند و مورد تایید مسلم مسلمین و مخصوصا شیعیان وجود دارد که به صراحت می گوید که فرصتی که به ظالمان داده می شود نباید انها را خشنود گرداند بلکه برعکس، هر چه این مهلت زیاد تر باشد عذاب انها نیز شدید تر خواهد بود. کفر و ایمان را هر چه می خواهید بگیرید. اصل ماجرا، تایید قران بر تاخیر در عذاب و علت ان است که دقیقا برای اقای موحد صادق است. مستندات اسلامی در این باب، بیش از ان است که موحد بتواند انها را انکار و یا حتی تاویل و تفسیر کند ولو تکون بعضهم لبعض ظهیرا. (4)

اما ظلم موحد، منحصر به بهاییان نیست. گرچه بهاییان برای او سوژه ای خاص و با سابقه ای تاریخی- اعتقادی هستند اما به هیچ وجه تنها سوژه او نیستند. بسیاری از ایرانیان پاک نهاد، شریف و روشن ضمیر، ازبسیاری جهات شبیه بهاییان هستند. مردمی که در بنای جامعه‌ای پیشرفته و سربلند می‌کوشند و در این راه از تحمّل هیچ عذابی دریغ ندارند. انها نیز بدون طی مراحل قانونی، بازداشت، بازجویی، محاکمه و محکوم می شوند. در مورد انها نیز سعی می شود که شخصیت انها را خرد و امید انها را سلب کنند.رهبران مورد اعتماد انها را نیز به اشکال مختلف تخریب شخصیتی می کنند تا به این ترفند، استقامتشان را در هم شکنند .

بهاییان، در این بهار دل انگیز که نمادی از بهار روحانی است در مورد ان چه موجب توان مندی انسان برای کمک به رفاه مادی و معنوی دیگران می شود با همسایگان، دوستان، اشنایان، همکاران و همفکران خود به تبادل افکار می پردازند و در چگونگی بنای اجنماعی که در ان استعدادهای هر فرد بدون توجه به پیشینه قومی، مذهبی، جنسی و یا طبقاتی شکوفا می شود تامل می کنند. در باره هدف واقعی عالم هستی و زندگی دنیوی تفکر و تعمق می نمایند، زیبایی و کارایی جامعه ای مبتنی بر اصل وحدت در کثرت را در نظر می اورند و در مورد شرافت ذاتی انسان که او را قادر می سازد تا سعادت خود را در سعادت دیگران ببینند به بحث و گفتگو می نشینند. ورای مصائبی که انها را از هر جهت احاطه نموده می نگرند و به بینشی شکوه مند که اصلاح عالم و سعادت امم است ناظرند. در این سی و اندی سال گذشته نشان داده اند که در شداید، صبور و بردبار و البته مستقیم و پایدار مانده اند تا بتوانند سهم خود را در بنای ایرانی متحد، اباد و ازاد، بیش از پیش ادا نمایند. البته رویه انها در مقابل ظلم، مقابله به مثل نیست. خون را با خون نمی شویند. ظالمان را به خدا وا می گذارند و مطمئنند که ظلم بدون پاسخ نمانده و نمی ماند و هم چنان بیان بهاء الله را به خاطر می اورند که:

" ای ظالمان ارض، از ظلم دست خود را کوتاه نمایید که قسم یاد نموده ام از ظلم احدی نگذرم " .

================================

1- برای اطلاع از مظالم وارده بر بهاییان مازندران به ادرس ذیل رجوع فرمایید:

news.persian-bahai.org

2-این سخن را کسانی دیگر نیز در موقعیتهای مختلف به بهاییان اظهار داشته اند و منحصر به ایشان نمی باشد. از جمله، در شیراز گروهی از به اصطلاح سربازان گمنام امام زمان در نامه ای تهدید امیز به اقای ایمانی اخطار دادند که ما تو را به اتش می کشیم تا ببینیم ایا بهاء الله به فریاد شما می رسد یا نه. انها چندی بعد در خیابان سعدی شیراز این تهدید خود را عملی کردند که البته به طرز شگفت اوری که در فرصت این مقال نیست در نیت ناپاک خود ناموفق ماندند. لذا مخاطب این مقاله تنها اقای موحد نیست.

3- توابین کسانی بودند که در زندان توبه کرده و تن به همکاری با مسوولین زندان سپرده بودند و برای اثبات واقعی بودن توبه خود، در بسیاری از مواقع، حتی از مسوولین زندان نیز در ازار و اذیت دیگر زندانیان، شدید تر عمل می کردند.

4- (١٧٦ إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالإيمَانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (١٧٧)وَلا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ (١٧٨)

همچنین و برای مثال در کتاب "سخنان علی" ترجمه جواد فاضل ذیل صفحات 229 – 235 چنین امده است:

" خداوند متعال در کتاب مجید می فرماید:« تبهکاران اگر در زندگی ظالمانه خود فرصتی می یابند، خشنود نباشند و این مهلت را بر غفلت ما و عزت خود حمل نکنند، منتظریم که آن جانهای ناپاک ، تبه کاری خود را به حد کمال رسانند تا کیفر کردار خویش را به حد کمال دریافت دارند. خدا راستگو و وفاکار است."

" ستم پیشه خود را آزاد و خدا را بی خبر می پندارد و از پیروی خویش در هر کردار ناشایست خرسند و مسرور است و شب و روز به عیش و نوش سرگرم."

" هرگز کشور خراب نشود، مگر آنکه کشورداران با دست جور، تیشه برداشته کاخ سعادت ملت را بر سر تهی مغز خویش ویران کنند."

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.