رفتن به محتوای اصلی

چشم اندازی نامتعارف به تحولات اخیر سیاسی ایران و چند سوال
19.02.2011 - 11:10

چشم اندازی نامتعارف به تحولات اخیر سیاسی ایران و چند سوال از دوستان

در جامعه ما آنقدر پتانسیل های جنبش مدنی، آنقدر بحرانهای زمینه ساز تحولات عمیق و رادیکال وجود دارد که ناتوانی از تبدیل آنها به یک جنبش گسترده و به یک «وحدت در کثرت» گسترده در واقع حکایت از داستان «سیب سرخ و آدم چلاق» می کند. اینکه بگوییم حکومت بی رحم و خشن است، در واقع نمادی دیگر از این ناتوانی سیاسی و مدنی است. زیرا یک قدرت مدرن و توانا دقیقا می دانست که چگونه از این سیاست خش و بی رحم، یا از سیاست «شلاق و ساندیس» به هزار شکل برای رشد بیشتر جنبش مدنی و ایزوله ساختن دیکتاتوری استفاده بکند. اما آیا واقعیت این نیست که نه تنها سیاستها و تاکتیکهای اصولگرایان دچار یک شیوه ثابت و قابل پیش بینی و با برخی تغییرات اندک است، بلکه سیاست جنبش سبز یا مدنی نیز به همینگونه قابل پیش بینی و دچار یک نارسی مدنی و مدرن است؟

برای بازی مدنی و مدرن، برای تحول مدنی و عمیق، ما به «ماکیاولی خندان» احتیاج داریم. ما به افراد قادر به این بازی مدرن، قادر به تنانه زیستن و بازی کردن، در خیابان، در فیس بوک، در لابی گری، قادر به ایجاد یک شبکه گسترده وحدت در کثرت ذهنی و سپس ساختاری داریم؛ قادر به ایجاد یک شبکه مدنی و هزارگستره، به شکل نو، اینترنتی داریم و نه در قالب تشکیلات هرمی کهن. به سان یک «شور و تمنای مدرن، خواست و هویت مدرن و مدنی» که حال در ذهنها و بدنهای مختلف و اقشار مختلف هر چه بیشتر نفوذ می کند و در واقع یک شبکه هزارگستره از این وحدت در کثرت میل تحول و دموکراسی خواهی مدرن را ایجاد می کند. «حس و میلی مشترک، شوری مشترک» که خیابان را به خانه، به فیس بوک و اینترنت، به درون و برون، به مدرسه هر چه بیشتر پیوند می زند و مرتب اشکال و حالاتی از این «وحدت در کثرت» هویتی و ساختاری را بوجود می آورد، چه در میدان عمل و یا در یک شبکه اینترنتی مشترک و هزار رنگ. این حالت نو به سان بدنی سیاسی و اجتماعی است، به سان « شورش و تحولی شرور و خندان و تیزهوش» که می داند چگونه در فضای اینترنتی، در تلویزیونهای ماهواره ای، در خیابان، در گپهای در تاکسی و یا کافی شاپ، در کارخانه و در میان اقشار و بخشهای مختلف جامعه، این شور و شیطنت تحول و تغییر را و بحث درباره راههای این تغییر وبیان اعتراض را هر چه بیشتر گسترش دهد. چگونه هر روز و هر رخداد را به مرحله و خوانی دیگر در این بازی و فریاد مشترک به هزار شکل و حالت تبدیل سازد. شور و سیاست مدرن و پارادکسی که مرتب قادر به ایجاد شرایط و شعارهایی است که بهترین وحدت میان نیروهای تحول و بیشترین تشتت را میان نیروهای مخالف ایجاد بکند. قدرتی نو که می داند در برخورد با نگاه و سیاست بینادگرایانه که عمدتا دارای اشکال تاکتیکی مشخصی با تغییرات اندک در سیاست و عمل است، چگونه سیاست و رفتاری پارادوکس و هزارجهره را به نمایش بگذارد که حریف را مستاصل و مجبور به لمس ناتوانی خویش سازد تا او نیز به ضرورت تحول برای حفظ خویش اذعان کند و هر حرکت او توسط این نیروی گسترده به عرصه ای نو از این تحول عمیق و چند جانبه تبدیل شود.

موضوع این است که ما حتی اشکال اولیه این قدرت نو و پارادوکس را در رفتارهای هوشمندانه جنبش سبز یا رنگارنگ، در خیابان، در فیس بوک، در برخی از جوابهای رهبران فعلی جنبش می بینیم و یا اشکال اولیه این وحدت در کثرت را می توان در داخل و خارج از کشور مشاهده کرد. اما این تواناییهای اولیه در برابر امکانات عظیم نهفته در این تحول کنونی، چون قدرتی نارس و ضعیف است و هنوز چون «سیبی سرخ در دست چلاقی» است. ازینرو نیز از تظاهرات چندمیلیونی در عرض یک سال به تظاهرات چند ده هزارنفری تحلیل می یابد و همزمان می بینیم که عملا جامعه در عرض این یک سال چنان رادیکالتر و بحرانی تر شده است که همین تظاهرات اندک واکنشهای فراوانی از طرف نیروی مخالف یا موافق یا جهان خارج ایجاد می کند. علت این تحلیل رفتن از یکسو و از سوی دیگر رشد هزارسویه بحران و امکان هر چه بیشتر انفجار جامعه و خشم و ناتوانی از بدست گیری و هدایت این تحول، تنها در سیاست سرکوب خشن و یا حیله گری جناج اصول گرا نیست بلکه جنبش مدنی بایستی در این حالت پارادکس و ناسازه، با ضعف و ناتوانیهای خویش دیدار کند و حاضر به دیدن و تحلیل آنها باشد.

علت بزرگ این ناسازگی میان امکانات عمیق رشد بحران و تحول و ناتوانی از تحقق این تحول، در واقع در ناتوانی این جنبش و رهبران آن، به ویژه در داخل کشور، به دستیابی بهتر به « سیاست مدرن و پارادوکس» از یک سو نهفته است و از سوی دیگر هراسهای درونی آنها از تحول این جنبش و رشد خواستهای آن نهفته است. یا بخش دیگر این معضل ناشی از ناتوانی این جنبش به دگردیسی به وحدت در کثرت و گرفتاری در پارانوییای سنتی از یکدیگر و یا ناتوانی از دگردیسی به سیاستمداران مدرن و پارادکس است. اگر خطای اول بیشتر مربوط به درون کشور و رهبران کنونی جنبش است، بخش دوم مربوط به خارج از کشور است و ناتوانی این نیروی خارج از کشور به ایجاد این وحدت در کثرت نوین و دگردیسی خویش به یک قدرت نو و قابل ملاحظه در این تحول مشترک است. ازینرو جنبش خارج از کشور در نهایت دنباله روی جنبش درون کشور است و حامی آن، به جای آنکه به یک « قدرت و طرف معامله» ، به صدا و امکانات دیگر این تحول مدرن و به یک «طرف مهم گفتگو برای جامعه و دول مدرن» در این چالش و دگردیسی تبدیل شود و بدین وسیله چالش و ضرورت تحول در درون جامعه، در جنبش سبز و رهبرانش و یا در نیروی اصول گرا را افزایش دهد و بر آنها تاثیر بگذارد. برای مثال این ناتوانی باعث میشود که جنبش کنونی و رهبرانش نتوانند این تحول مدرن و اعتراض شهری را با خواستهای قومی، زنان، اقلیتهای مختلف جنسی، مذهبی و غیره، با خواستهای اقتصادی و عدالت جویانه و امنیت مالی یا اقتصادی پیوند بزنند و از این همه پتانسیل تحول استفاده بکنند و از آنطرف می بینیم که جنبشهای قومی نیز هر کدام می خواهند راه خویش را بروند و حتی برخی سازمانهای افراطی آنها در خارج از کشور، به اشکال مختلف ساز جدایی طلبی و غیره می زنند به جای اینکه به این «وحدت در کثرت» دست یابند و این احساس را تقویت و قوی سازند. معضل توهمات نارسیستی و خودبزرگ بینی یا هراس از دیگری، تنها معضل نیروی حاکم یا اصول گرا نیست بلکه یک معضل بزرگ مشترک میان حکومت و اپوزیسیون است.

همیشه میان رهبر یک حکومت و نیروی اپوزیسیون یک همپیوندی گفتمانی است و تنها وقتی اپوزیسیون این همیپوندی را حس و لمس بکند و دقیقا نقاط ضعف خویش را بهتر لمس و درک کند، آنگاه قادر می شود به جای تحکیم و حفظ ناخودآگاه رقیب و دیسکورس کهن، در آن هر چه بیشتر تفاوت و شکاف هزارگستره بیافریند. آنگاه هر عضو و تن حاضر در این تحول، چه در خارج یا داخل به امکانی برای ایجاد این ترک خوردگی در دیوار سنت و دیکتاتوری و عمیقتر شدن بحران میشود. آنگاه ما با جامعه و دیسکورسی روبرو هستیم که هر لحظه می تپد و می اندیشد و چون به سنگی بربخورد، جای دیگر را سوراخ می کند و جلو می رود. این تپندگی مشترک و حرکت مشترک و هزارسویه نقطه ضعف عمیق این جنبش مردمی است و نبود سیاستمداران و روشنفکرانی که این تپندگی و شور تحول را حس ولمس کنند و هر چه بیشتر به آن ژرفا بخشند.

یک لحظه به این موضوع بیاندیشید: « در واقع یرای این جامعه و باریگران تحول مدنی ایرانی بایستی عادی شده باشد که نیروی حاکم که به طور عمده از بخش نظامی و یا اصول گرا تشکیل شده است، دارای عادتهای مشخصی در رفتار و برخورد هستند که به سادگی قابل پیش بینی هستند، زیرا بسیاری از آنها دارای توان فرهنگی و سیاستمداری مدرن نیستند و با مخلوطی از وحشت، خشم، سرکوب ،زرنگی سنتی به کمک ابزار مدرن، و حفظ قدرت به هر وسیله ای به هر حرکت اعتراضی برخورد می کنند.» در برابر این سیاست مشخص و قابل پیش بینی اما هنوز این جامعه مدنی نو و خواهان تحول نتوانسته است برخوردی قوی و چندسویه بیابد و همین باعث تحلیل و رشد ناامیدی در درون جنبش در این یک سال شد.

از طرف دیگر می بینیم یک حرکت کوچک مثل 25 بهمن کافی است که کل این نگاه و قدرت سنتی را به وحشت و واکنش از مجلس تا تلاش برای شهیددزدی و زدن ماهواره های تلویزیونی و شاخ و شونه کشی جدید بیاندازد. آنها با تلاش فراوان می خواهد بگویند که این تظاهرات بی اهمیت بود و از طرف دیگر اما نمیتوانند با آرامش به آن برخورد بکند. همه بشدت عصبانی و هراسان شده اند و بناچار به اعمال مضحکانه مثل سخنان شریعتمداری در باب جاسوس بودن آقای ژاله دست می زنند، اما این حرکات شتابزده یا تراژیک/کمیک حکایت از جهان محدود و عادتواره های فرهنگی محدود و قابل پیش بینی این بخش اصول گرا می کند ؛ اینکه آنها پی برده اند، عمیقا لمس کرده اند که تحول هر روز اجتناب ناپذیرتر میشوند اما هنوز دچار این توهم هستند که میتوانند با سیاست سابق «شلاق و نان قندی یا ساندیس» آن را بگونه ای مهار بکنند و فکر می کنند که این دفعه نیز میتوانند با بزرگ نمایی خویش هم بر ترسشان از تحول و هم بر شور جامعه و ضرورتهایش چیره شوند.. اما هر اتفاق هر چند کوچک دوباره ترس و ریزش درونی عمیق این بخش را و بحث تحول را گسترده تر می سازد.

موضوع اما اینجاست که تا چه حد نیروی اپوزیسیون و بدنهای در خیابان و در سیاست قادر به حس و لمس این تحول و تپندگی مداوم جامعه و لحظه هستند و میتوانند سوار بر امواج این امکانات لحظه و در راه به این تحول هر چه بیشتر دامن بزنند و این بخش اصول گرای نظامی را ایزوله سازند، بگونه ای که حتی بخشهای دیگر اصول گرا برای حفظ قدرتشان حاضر به قربانی کردن این بخش شوند و یا در حد توانشان به تحول و پرداخت دوریال برای حفظ هشت ریال بقیه مجبور شوند و جامعه بتواند از این تحول برای رشد خواستهای بعدیش استفاده بکند. تحول و مراحل گذاری که میتواند در عرض چند روز یا چند ماه یا بیشتر طول بکشد، بسته به قدرت و شدت اعتراضات و تحولات.

دقیقا در این بخش سیاست پارادوکس و مدرن است که ضعف عمیق این جنبش مدنی و جامعه مدنی خویش را نشان می دهد. جنبش و جامعه ای که هنوز از دوآلیسم انقلاب/اصلاح طلبی، خشونت/مسالمت آمیز، قهر/دوستی خارج نشده است و یاد نگرفته است که چگونه به هزار حالت و رنگ بازی کند و هر پتانسیل تحول را به واقعیت تحول و رنگی دیگر از تحول تبدیل بکند. یعنی یاد بگیرد که چگونه یک حرکت مدنی هم به معنای حرکت مسالمت آمیز است و هم به معنای قیام شهری و مقاومت در برابر خشونت است، هم به معنای عبور از خط قرمزهای غلط و گفتگو و چالش با همین دولت و حاکمیت وقت و دعوت به بحث و چالش به اشکال مختلف با همین نیروی اصول گراست و هم قادر به نشان دادن خشم و عصبانیت خویش به اشکال مختلف، چه از «طریق سکوت ترسناک»، چه از طریق طنز و یا مقاومت در برابر سرکوب در خیابان است.

چنین قدرتی که دارای این ذهنیت و خواست یا شور مشترک است، آنگاه که نیروی مخالف در خیابان میخواهد سرکوبش کند، می تواند عقب بکشد و بر پشت بامها رود، به کوچه ها رود و آنجا فریادش را بزند و بعد با خنده دیگر بار بیرون بیاید و فریاد و اعتراض خویش را به هزار شکل ادامه دهد یا در صورت لزوم خشم و مقاومتش در برابر سرکوب را نشان دهد و از حکومت قانون و حتی خواستهای اندک همین قانون اساسی در برابر تخطی گران از قانون دفاع کند و از طرف دیگر این قانون و قانون اساسی را نیز به چالش بکشد. این قدرت نو مرتب تقاضای حرکت در چهارچوب قانون و قانون اساسی می کند و وقتی جواب نمی گیرد، به شکلی از اشکال این اعتراض را بیان می کند و چون سیاستهای طرف را می شناسد، می داند چگونه شعارهایی مطرح بکند که هر چه بیشتر تپندگی جامعه و تحول و ضرورت برخورد به قانون شکنان را رشد بدهد. این تحول یک تحول خندان و رقصان و هزارگستره است و نه حرکتی که از یک روز تا چند ماه بعد به انتظار می نشیند و مرتب از امید به یاس و از یاس به امید نو گذر می کند و چون حرکاتش قابل پیش بینی است، حتی یک نیروی اصول گرا میتواند راههایی برای مقابله بهتر با آن بیابد و از آزمونهای قبلی یاد بگیرد.

خودمانیم یک لحظه حساب بکنید که فقط ده تا از این سیاستمداران مدرن و پارادوکس را داشتیم که مردم نیز قدرشان را می دانستند و این دو با هم می اندیشیدند و جلو می رفتند و با نیروی رقیب چالش، دیالوگ، جدل، مناظره، شاخ و شونه کشی مدرن و غیره را انجام می دادند، آیا ما آنگاه لااقل دهها قدم به این تحول نزدیکتر نبودیم؟ حتی اگر دقیقا نیروی اصولگرا همه ی همین کارهایی را انجام میداد که الان انجام میداد؟ آیا اگر ما این «فرهنگ چالش و بازی سیاسی مدرن» را بیشتر می شناختیم و در عرصه ی سیاست هم قلبی مسیح وار و دستی سزاروار و شرارتی ماکیاولی وار داشتیم، یا رهبران فعلی در داخل و خارج از کشور چنین تواناییهای داشتند، آیا صدها قدم جلوتر نبودیم؟ اینجاست که بایستی بار دیگر به همپیوندی گفتمانی میان جامعه مدنی و دولت، میان رهبر و اپوزیسیون اندیشید و اینکه چرا ما بایستی برای دستیابی به خواست خودمان هر چه بیشتر به این « بازیگران خندان و پرشور» تحول یابیم و قادر به این بازی مدرن و پارادوکس باشیم و از همه مهمتر قادر به ایجاد این «وحدت در کثرت گسترده» ای باشیم که همزمان بیشترین تشتت و تفرقه را در نیروی رقیب ایجاد می کند. منظورم از این وحدت در کثرت این کنگرههای مختلف و در نهایت بی ثمر در خارج از کشور نیست بلکه در واقع یک «تمنا و شور مشترک» است که همین الان نیز به حالت میل تحول مدرن در جامعه وجود دارد و باعث نزدیکی ایرانیان به یکدیگر شده است. موضوع تبدیل این احساس اولیه همبستگی به یک «تمنا و هویت مشترک و یک پلاتفرم کلی» مشترک است که باعث میشود کل جامعه به شیوه خویش بدور آن و در حالت یک «شبکه هزاره گستره اینترنتی، تلویزیونی، خیابانی» و غیره جمع شود و مرتب شاخه ها و اقشار جدیدی می توانند به آن اضافه شوند. از درون این وحدت در کثرت است که هر چه بیشتر وحدت در کثرت ساختاری می تواند رشد یابد و این کنگرهها و گفتگوها ثمر بیشتری دهند.

اما خودمانیم حتی در خارج از کشور چندتا از این سیاستمداران و اندیشمندان معروف و مطرح در تلویزیونها را می شناسید که قادر به این بازی مدرن باشند و بتوانند هم بدون ترس اگر لازم باشد و امکان پذیر باشد، با همین آقای شریعتمداری و با رئیس جمهور فعلی آقای احمدی نژاد به گفتگو بنشینند، هم قادر به لابی گری مدرن و چالش با دول مدرن باشند.

سیاستمداران مدرن و بالغی که بتوانند با لمس جامعه قادر به ایجاد شرایطی باشند که به حریف و رقیب اصول گرا این احساس پارادوکس را انتقال بدهد که «ببین ما خواهان تحول مسالمت آمیز و دوستانه هستیم و می بینی که راهی جز تحول نیست. پس لااقل سعی کن خودت این تحول را تا اندازه ای انجام دهی، مثلا یک مدل چینی ایرانی درست بکنی و اجازه دهی که ما نیز در جامعه حضور یابیم و با یکدیگر بحث و چالش بکنیم و مطمئن باش اگر بخواهی سرکوب بکنی و فقط بکشی،آنگاه ما قادر به ساختن طوفانی به هزار شکل و حالت نیز هستیم، چه با سکوت و اعتصابمان ، با خنده و شادیمان و یا حتی قیام شهری و مدنی».

چنین جامعه ای آنگاه پس از بیست و پنج بهمن منتظر نمی نشیند که چهارشنبه سوری برسد بلکه هر روز و هر ساعت صحنه این چالش و مذاکره مداوم میان جامعه مدنی و دولت است و همین حالات چالش و اعتراض پتانسیل هر روزه را به یک «شور بزرگ و بازی بزرگ تحول، به یک شادی نوین و اغواگرانه ی تحول و چیرگی خندان و قدرتمند بر حریف تک ساحتی» تبدیل می کند حال خودمانیم آیا این درست نیست که هر جامعه ای همان حکومت و اپوزیسیونی را بدست می آورد که به او می خورد و توانایی ایجاد آن را دارد؟ آیا ما دقیقا در همان مرحله ای نیستیم که بایستی باشیم و آیا این مرحله دقیقا به این معنا نیست که بایستی ضرورت تحول و دگردیسی به این «بازیگران خندان و پارادکس» و به این وحدت در کثرت را حس و لمس بکنیم و انجام دهیم و بدینوسیله رقیب را وادار سازیم که هر چه بیشتر بترسد و برای حفظ خویش دست به تحول بزند و بیشتر دچار تشتت درونی شود؟ همانطور که این مرحله، مرحله ای برای نیروی اصول گراست تا ببیند که سیاست سرکوب جواب نمی دهد و تحولات در خاورمیانه به سراغ ایران می آید و سوخت و سوز ندارد. پس اگر رهبران کنونی جنبش سبز را محاکمه بکند، این جنبش قویتر و رادیکالتر می شود، اگر محاکمه نکنند، باز هم این عمل این جنبش را قویتر و رادیکالتر می سازد، بنابراین همان بهتر که برای حفظ قدرت و مال خویش دو ریال بدهد تا هشت ریال را مدتی نگه دارد و یا اینکه به نیروهایی از خویش اجاره قدرت بدهد که قادر به ایجاد این تحول درونی تا حدودی هستند، یعنی کسانی مثل کروبی و موسوی و افراد دیگر. از طرف دیگر یک لحظه این سناریوی کنونی را به این شکل ببینید که در برابر این نیروی اصول گر آنگاه این جنبش مدنی قوی و پارادوکس و دو نیروی بزرگش یعنی جنبش داخل کشور و خارج از کشور قرار داشت، آیا آنگاه تناسب نیروها و مسیر تحولات و حتی امکان دگردیسی درونی و تا حد امکان حکومت برای حفظ خویش بیشتر نبود؟

زیرا همه این تحولات با یکدیگر هم پیوندند و زیبایی لمس همپیوندی میان جامعه مدنی و دولت، میان اجزای این جامعه نیز این است که حال شما می توانید با تکان دادن خویش و تغییر خویش، دیگری را به تغییر وادارید و تغییر او را هدایت بکنید.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.